عکس زیر از فارس این دو دختر را در حال گریه نشان می دهد.
۱۳۹۱ بهمن ۱, یکشنبه
پنج فعال عرب اهوازي عضو مؤسسة الحوار محكوم به اعدام به مكان نامعلومي انتقال داده شدند
براساس
اطلاعات رسیده از یک منبع موثق، روز پنج شنبه ٢٨ دي ماه ، نيروهاي امنيتي
پنج فعال مدنی عرب اهوازی شهر خلفیه (رامشیر) را از زندان کارون اهواز به
مکان نامعلومی انتقال داده اند. خانواده های آنان بیم آن دارند که این
افراد را جهت اجرای حکم اعدام از بند عمومی زندان کارون خارج کرده باشند.
اين
فعالان مدني كه از اعضای موسسه الحوار(گفتگو) بودنده اند ، اخيراً احكام
اعدام آنها در شعبه 32 دیوان عالی کشور تاييد شد. اين أفراد كه بنامهای
محمدعلی عموری نژاد و هاشم شعبانی نژاد و هادی راشدی و برادران سید یابر و
سید مختار آلبوشوکه در سال ٢٠١١ توسط نيروهاي وزارت اطلاعات دستگير شده
بودند.
خانواده
های اين محكومين دیروز جمعه 28 دی جلوى درب زندان کارون اهواز تجمع
کرده و خواستار ملاقات با فرزندان خود بودند تا از أوضاع آنان اطمينان
حاصل كنند. مسئولان زندان اما به آنها گفتند كه این محکومین به اعدام را
نیروهای امنیتی اداره اطلاعات به مکان دیگری منتقل كرده اند.
لازم
به ذکر است این پنج فعال و دیگر متهمان این پرونده که اکثرا از فرهيختگان
و دبیران دبیرستانهای شهر خلفیه بوده و از اعضای موسسه فرهنگی – مدنی
الحوار از موسسه های اقماری "لجنه الوفاق" هستند ، علی رغم فعالیتهای هویت
طلبانه، مسالمت آمیز و مدنی و علی رغم اینکه در دادگاه اتهامات انتسابی را
نپذیرفته و از اعتراف گیریهای تحت زور و شکنجه پرده برداشتند، توسط شعبه
دو دادگاه انقلاب اهواز به ریاست قاضی سید محمد باقر موسوی در تاریخ 17
تیرماه 1391 به اعدام و یا زندانهای بلند مدت و تبعید محکوم شدند.
یکی از مادران پارک لاله: ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز، این تیزی سنان شما نیز بگذرد
روز
چهارشنبه سوری سال 89 بود. مراسم چهارشنبه سوری تمام شده بود. کسانی که
که از برگزاری مراسمی سنتی ایرانیان هیچ دل خوشی ندارند، با تمام توان سعی
کردند که به عوامل خود دستور دهند تا با هر ترفندی شده جلوی برگزاری آن
مراسم را بگیرند ولی موفق نشدند، خیابان ها مملو از مردمی بود که می
خواستند چهارشنبه سوری را جشن بگیرند. اینان که از جمعیت مردم وحشت دارند.
مانند دزدان کمین کردند و منتظر شدند تا خیابان ها خلوت تر شود تا بتواند
با سرکوب افراد باقیمانده، غریزه ی حیوانی خود را راضی کنند.
در
آن شب، نارمک یکی از مکان هایی بود که خیلی شلوغ بود، مردم از پیر و جوان
و بچه همه برای برگزار کردن مراسم چهارشنبه سوری به خیابان آمده بودند.
پاسی از شب گدشته بود و از جمعیت کاسته می شد. ساعت حدود ده شب بود، در
اطراف نارمک چند نفر از جوانان در حال خداحافظی بودند، که بسیجیان
رسیدند. انگار شکار جدیدی یافتند، برای ارضای غرایز حیوانی خود به جان
آن جوانان افتادند و انتقام ناتوانی خود در مقابل خیل عظیم مردم را می
خواستند از آن جوانان بیگناه بگیرند با وحشیگیری به جان این عزیزان
افتادند.
به نقل از یک شاهد عینی: "با باتوم و شوکر برقی شروع به زدن کردند. خیلی بد می زدند.
مردم شروع به داد و بیداد کردند. عده ای به کمک آمدند و بسیجی ها کنار
کشیدند. در اصل از آمدن و سر و صدای مردم ترسیدند به طوریکه یک موتورشان جا
ماند. یکهو صدای داد و فریاد شنیدم که می گفتند کشتند.. کشتند.... بلند
شدم و دیدم بهنود افتاده تکان نمیخورد.... آمبولانس آمد و او را به
بیمارستان بردند ما هم رفتیم اما گفتند تمام کرده.... هنوز باورم نمی شود...."
بهنود رمضاني، دانشجوي ورودي ۸۹ رشته مهندسي مكانيك دانشگاه صنعتي نوشيرواني متولد سال ۱۳۷۱ در بابل بود. این جانیان آنچنان با ضربات محکم او را زده بودند که تمام بدنش کبود بود.
مادر
که در تمامی آن روز مدام با پسرش تلفنی صحبت می کرد و از حال او با خبر
بود. فکر نمی کرد جوانش که سالها برای پروراندن او خون دل خورده بود، زیر
ضربات وحشیانه قرار گرفته، بی خبر از همه جا با پسر کوچک به منزل برمی
گردد. غافل از اینکه این جانیان باز مرتکب جنایت جدیدی شدند. و این بار
قرعه به نام بهنود عزیز رقم خورده بود.
بعد
از ارتکاب جنایت، تا کنون هیچ کس پاسخگوی این جنایت نیست. اول طبق معمول
که همیشه می خواهند یک سناریوی مسخره برای کشتار خود تهیه کنند، اینگونه
مطرح کردند که انفجار مواد منفجره ای که داشته باعث مرگ او شده است. البته
این سناریو زمانی نگذشت که افشا شد. بهنود را به قائم شهر بردند و در آنجا
به خاک سپردند. مراسمی با عظمت برای او برپا شد و باعث وحشت بانیان این
جنایت شد. سال بعد، چند روز که به مراسم مانده بود ماموران مادر و پدر
بهنود را احضار کردند و بعد از چند روز نگه داشتن در زندان و تهدید با
وثیقه آزاد کردند و آنان را دادگاهی کردند. حکم 8 ماه تعلیقی به آنان
دادند. البته پدر و مادر بهنود به حکم اعتراض کردند ولی نه تنها توجهی به
آن نشد بلکه آنان مانع برگزاری مراسم برای عزیزشان نیز شدند. اینان حتی
نتوانستند درختی را که برای همدردی با این خانواده و به یاد بهنود در روز
مراسمش بر مزار او کاشته بودند، تاب بیاورند، آن درخت را از ریشه کندند و
ترسشان را از یک درخت که نشانه ای از این مبارز بود نشان دادند. خانواده را
تهدید کردند که حق ندارند مراسمی بگیرند و یا با کسی دیدار کنند و با
هیچ رسانه ای حق صحبت ندارند.
با
اینکه فقدان عزیزی که سالها برای بزرگ کردنش زحمت کشیده ای بسیار آزار
دهنده است، دیگر جسم زیبایش را نمی بینی، نمی توانی آن را لمس کنی، گرمای
وجودش را نمی توانی احساس کنی و نبودش را با هیچ چیز نمی توانی جبران کنی.
این دیگر نهایت بی شرمیست که حتی اجازه همدردی برای کسی که دردی به این
بزرگی دارد را ندهند و به خود خانواده هم اجازه ندهند که برسر مزار عزیزشان
فریاد بزنند و کمی از درد عظیمشان بکاهند. با بی شرمی به آنان می گویند
که فقط اجازه دارید این بیداد را تحمل کنید.
روز
دادخواهی نزدیک است، کسانی که مسبب این جنایات هستید، باید آماده پاسخگوی
به مردم باشید. بدانید و آگاه باشید که هیچ جای فراری برایتان نیست.
به جای هر بهنودی که می کشید، هزاران بهنود، برای از بین بردن ظلم و بیدادگری بر پا خواهند خواست. به امید آن روز!
یکی از مادران پارک لاله
30/10/91
مادران پارک لاله ایران
خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی
هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی
هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت
گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم
ژیلا کرم زاده مکوندی را هر چه سریعتر آزاد کنید
ژیلا
کرم زاده مکوندی، انسانی شریف و شاعری آزاده است که به جرم همراهی و
همدردی با مادران داغدار و به خاطر اعتراض به کشته شدن معترضان در سال
88، دستگیر و به دوسال حبس تعزیری و دوسال حبس تعلیقی محکوم شده است. او
از دی ماه 1390 برای گذراندن حکم اش در زندان اوین به سر می برد.
یک
سال از زمانی که ژیلا کرم زاده مکوندی را برای گذراندن اتهام غیرقانونی
به زندان اوین بردند، می گذرد و متاسفانه در طی این مدت، خواهر بیمارش
نتوانسته موفق به دیدار او شود. با اینکه خانواده مراحل قانونی پیگیری برای
مرخصی را انجام داده اند، ولی تا کنون با مرخصی او موافقت نشده است.
اکنون یکسال
از گذراندن حکم او می گذرد و طبق قانون، وقتی زندانی نصف حکم خود را
بگذراند، می تواند از مرخصی استفاده کند. ما خواهان برخورداری او از این
حداقل حقوق قانونی وی هستیم. در ضمن ژیلا از بیماری فشار بالای خون هم رنج
می برد و تا کنون چند بار فشارخون او در حدی خطرناک بالا رفته است و هرچه
سریعتر نیاز به درمان اساسی و اصولی دارد.
متاسفانه
ما همین اواخر شاهد به وقوع پیوستن یک اتفاق بسیار ناراحت کننده دیگر در
مورد بی مسئولیتی، مسئولان زندان در رابطه با حفظ جان زندانیان بودیم.
ژیلا کرم زاده مکوندی را برای معاینه به بیرون از زندان می آورند و در بین
راه با اینکه او دستبند داشت بدون دقت از خیابان می گذرانند، که یک ماشین
با او اصابت می کند. خوشبختانه صدمه ی جدی به او وارد نمی شود، ولی تا
مدتی این اتفاق باعث آزار جسمی و روحی او می شود.
ما مادران
پارک لاله از مسئولان جمهوری اسلامی، مصرانه می خواهیم که از جان
زندانیان که در دست آنان اسیر هستند، با تمام توان محافظت به عمل آورند،
تا ما هر روز شاهد این اتفاق های ناگوار نباشیم.
ما
مادران پارک لاله ضمن تاکید بر سه خواسته همیشگی خود؛ لغو مجارات اعدام،
محاکمه آمران و عاملان جنایت های جمهوری اسلامی و آزادی تمامی زندانیان
سیاسی، خواهان آزادی و رسیدگی هر چه سریعتر به وضعیت مرخصی استحقاقی و
استعلاجی ژیلا کرم زاده مکوندی هستیم.
مادران پارک لاله
30/10/91
مادران پارک لاله ایران
خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی
هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی
هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت
گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم
اشتراک در:
پستها (Atom)