۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

داریوش: سیصد گل سرخ

حبیب الله گلپری پور فعال سياسی محکوم به اعدام : با اعتصاب غذا با اراده خویش به زندگیم پایان خواهم داد

کردیش پرسپکتیو - حبیب الله گلپری پور فعال کرد محکوم به اعدام که از روز 22 اردیبهشت در اعتصاب غذا به سر می برد گفت: اعتصاب خود را تا مرگ ادامه خواهم داد.

حبیب الله گلپری پور شهروند کرد اهل سنندج به اتهام محاربه از طریق فعالیت تبلیغی و عضویت در یک حزب مخالف نظام به استناد ماده ۱۸۶ و ۱۹۰ قانون مجازات اسلامی از سوی دادگاه انقلاب مهاباد به اعدام محکوم شده است.

نامبرده در اعتراض به صدور حکم اعدام و همچنین محدودیت های اعمال شده و شرایط بسیار نامناسب زندان مهاباد از روز چهارشنبه 22 اردیبهشت در اعتصاب غذای نامحدود به سر می برد.

در هیمن خصوص سایت خبری 24 کاتژمیر اعلام نمود که گلپری پور در دیداری که با قاضی پرونده داشته است مورد تهدید قرار گرفته که چناچنه اعتصاب غذای خود را نشکند به زودی حکم اعدام وی صادر خواهد شد.

این فعال کرد محکوم به اعدام در پاسخ به این تهدید از سوی قاضی مربوطه گفته است: " من می دانم که به زودی اعدام خواهم شد، بنابراین با اراده خویش به زندگی خود پایان خواهم داد و کاری خواهم کرد که پس از مرگم نیز تنها شرمساری برایتان باقی بماند".

اعتصاب غذای آقای گلپری پور از روز چهارشنبه 22 اردیبهشت ماه همچنان ادامه دارد و گفته می شود نامبرده در وضعیت جسمانی وخیمی به سر می برد.

شایان ذکر است سید احسان مجتوی وکیل نامبرده به صدور این حکم اعتراض نموده که تاکنون هیچ پاسخی دریافت ننموده است.

پال کلب نيکوف (Paul Klebnikov) نويسنده کتاب معروف "آيت اله هاي مليونر" است که در 9 جولاي 2004 به طرز ناجوانمردانه اي در بيرون دفتر روزنامه محل کارش در

Paul Klebnikov
اين تنها خلاصه بخش کمي از تحقيقات اوست:
در حالي که بيش از 9 درصد نفت دنيا و 15 در صد گاز طبيعي جهان در ايران قرار دارد ايران بايد کشوري ثروتمند باشد اما درآمد سرانه هفت درصد کمتر از مقدار آن قبل از انقلاب مي باشد. حجم سرمايه هاي منتقل شده از ايران به دبي و مناطق امن اقتصادي در حدود سه بيليون دلار در سال است


رفسنجاني ها
پس از انقلاب ايران يک برادر رفسنجاني صنايع مس را در دست گرفت، ديگري کنترل تلويزيون را، برادر زن وي استاندار کرمان شد و پسر عمو ( يا پسردايي يا پسرخاله ، لغت کازين در انگليسي ) صادرات چهارصد ميليون دلاري پسته را قبضه کردپسر و خواهرزاده ( يا برادرزاده ؛ لغت نفيو در انگليسي ) او در وزارت نفت پستهاي کليدي دارند، پسر ديگر او مترو را دراختيار دارد که تا زمان تهيه گزارش حدود هفتصد ميليون دلار براي آن هزينه شده است. اين خانواده از طريق شرکت ها و بنياد هاي مختلف عمل کرده و باور بر اين است که يکي از بزرگترين شرکت هاي نفتي ايران ، کارخانه ساخت اتومبيل دوو و يکي از بهترين خطوط هوايي خصوصي ايران را در دست دارند (عليرغم اينکه خود آنها منکر تصاحب اين ثروت ها هستند.)کوچکترين پسر رفسنجاني ياسر، صاحب باغي سي هکتاري در منطقه فوق مدرن لواسان در همسايگي تهران است که هر هکتار زمين در آن منطقه در حدود چهارميليون دلار معامله ميشود ياسر از کجا اين پول را آورده است ؟ او يک تاجر تحصيل کرده بلژيک است و اداره کننده شرکتي است که در زمينه غذاي کودک ، آب معدني وماشين آلات صنعتي فعاليت داردساده ترين راه پولدار شدن به قول سعيد ليلاز که اکنون با يکي از شرکتهاي اتومبيل سازي همکاري مي کند در سالهاي اوليه انقلاب داشتن رابط هاي لازم به منظور گرفتن مجوز واردات و تبديل دلار صدو هفتادو پنج تومان به هشتصد تومان بود. تخمين اوگوياي زياني معادل سه تا پنج بيليون دلار در سال به اقتصاد ايران حاصل از اين نوع کلاهبرداري قانوني در آن مدت است.
عسگراولادي ها
آنها از اصل از بازاريان يهودي بودند که چند نسل قبل مسلمان شدند. اسدالله عسگراولادي پسته ، زيره، خشکبار ،ميگو و خاويار صادر کرده و در مقابل شکر و لوازم خانگي وارد مي کند . بانکداران ايراني ثروت او را حدود چهارصد ميليون دلار تخمين مي زنند.عسگر اولادي از برادر بزرگ خود حبيب الله که در سالهاي دهه هزارو نهصد وهشتاد وزير بازرگاني و مسئول دادن مجوزهاي جالب توجه مربوط به کالاهاي خارجي بود کمک هايي دريافت نمود ( او همچنين در مجموعه مربوط به "مارک ريچ" که کالاهاي ممنوعه آمريکايي را به ايران ميرساند کار مي کرد.
رفيق دوست
رفيق دوست راننده خميني از فرودگاه مهرآباد تا مقصد وي پس از برگشتن از پاريس بود. رفيق دوست در سال هزارو نهصدو هشتادونه کنترل بنياد مستضعفان را در دست گرفت که داراي حدود چهارصد هزارنفر کارمند و سرمايه اي حدود ده بيليون دلار است.رفيق دوست مالک بنياد نور است که بلوکهاي آپارتمان متعدد در اختيار داشته و سودي در حدود دويست ميليون دلار از طريق واردات دارو، شکرو لوازم ساختماني بدست مي آورد. او در هنگام لزوم به مقادير مخفي پول دسترسي دارد و البته تعريف "هنگام لزوم" نامشخص است.
واعظ طبسي ها
بنياد رضوي در اختيار اوست. اين سازمان زمين هاي شهري متعدد در سرتا سر ايران، هتل ، کارخانه ، مزارع و معادن سنگ مختلف را در اختيار دارد. ميزان دارائي آن تاکنون اعلام نشده است ولي کارشناسان اقتصادي مقدار پانزده بيليون دلار را تخمين ميزننداين سازمان مقادير زيادي اهدايي جات از زائران مشهد چپاول مي کند. اخيرا بانکهاي سرمايه گذاري با همکاري سرمايه گذاراني از دبي و عربستان سعودي تاسيس کرده است و در تجارت هاي بزرگ خارجي نيز فعال بوده است.عنصر محرک اين بنياد پسر آيت الله طبسي، ناصر است. او مسئول ناحيه آزاد تجاري سرخس بود . قرار بود در اين ناحيه فرودگاه و راه آهن ( بين ايران و ترکمنستان )، هتل ،شاهراههاي متعدد و ساختمانهاي اداري تاسيس شود. اما در سال دو هزارو يک ناصر طبسي از کار برکنار و دو ماه بعد به جرم اختلاص ازشرکتي در دبي به نام المکاسيب دستگير شد اما چهار ماه قبل ازتاريخ انتشار اين گزارش از اتهامات وارده تبرئه شد.

جنبش سبز اسلامی و عقب نشينی مردم

مرجان افتخاری

--------------------------------------------------------------------------------

يک سال از مبارزات گسترده مردم که دانشجويان، زنان و جوانان نقش اصلی و فعال آنرا داشتند گذشت. اعتراضات وسيعی که بيشتر در تهران و چند شهر ديگر انعکاس داشت، بدون اينکه واکنشها و حرکتهای جدی در بين مليتها ديگر، حتی در سطح دانشگاهی را شاهد باشيم. موضوع مهمی که تا حدود زيادی دلائل آنرا ميدانيم، ولی جا دارد و بايد در فرصتی مناسب به ان پرداخته شود.
پس از ١۶ اذر، روز دانشجو، که به جرات درخشان ترين و شايد به توان گفت تاريخی ترين ١۶ آذر در صحنه مبارزات دانشجوئی بود، بتدريج شاهد "کاهش" شرکت مردم در اعتراضات تقويمی هستيم. بطوريکه تعدادی از فعالين سياسي، ٢٢ بهمن و عدم شرکت مردم در اين روز که از نظر تاريخی-سياسی اهميت خود را دارد، پايان اين دوره از مبارزات مردم اعلام کردند.
سئوال اين جا است که با توجه به شرايط مادی زندگی مردم، بخصوص کارگران، معلمان و ساير اقشار زحمتکش جامعه و باز با توجه به نارضايتی عمومي، خشم و نفرت عميق مردم از نظام حاکم، پس چه فاکتورهائی را ميتوان برای اين "کاهش" و يا چرخش مردم مورد بررسی قرار داد.
قبل از آن ضروی است که بطور خلاصه به بحران هويتی رژيم اسلامی که يکی از دلائل اختلافات و کشاکش سياسی بين جناحهای آن است اشاره شود.
بحرانی که چند سال است در بين گرايشهای اسلامی بوجود آمده و امروز به موضوعی سياسی و پيچيده تبديل شده بحرانی است هويتی. اين بحران ديگر محدود به تعاريف و برداشتهای مختلف از فقه اسلامي، تطبيق و يا عدم تطبيق ان با شرايط و عصر کنونی نيست. حتی اين بحران فراتر از موضوعاتی مانند ولايت فقيه، محدوده اختيارات او يا شورای نگهبان و شورای فقها است. اگر چه اصلاح طلبان رانده شده از قدرت، تئوريسينهای و نظريه پردازان اسلامی مشکل را در جايگاه ولايت وفقيه و قدرت مطلق او مورد ارزيابی قرار ميدهند و بلافاصله قانون اساسی و اجراء آن را به عنوان راه چاره و راه برون رفت از بحران مطرح ميکنند، ولی واقعيت اين است که بحرانی که دامنگير رژيم اسلامی است عميق تر از اين موضوعات است. بحث بر سر "حکومت اسلامی" و "جمهوری اسلامی" است. اگر پس از سرنگونی رژيم شاهنشاهي، خمينی در ضديت با آن"جمهوری" را انتخاب و جايگزين آن کرد، امروز پس از سه دهه، اين "جمهوری" با بحرانی بنيادين مواجه شده است. سيستم پارلمانی جمهوري، جايگاه سياسي، حقوقی و اجتماعی مردم در تصميم گيريها از جمله انتخابات سيستمی است "غربی" يا اروپائی که با "خلافت" يا " ولايت"و "شرع مقدس" هيچگونه هم سازی ندارد. خمينی و منتظری ميراث "مجهول الهويه ای"را بجا گذاشتند که امروز به مشکلی بزرگ و گره ای در بين گرايشهای اسلامی موجود تبديل گشته است.
از سوی ديگر بحران هويتی اين نظام تنها و تنها مربوط به محدوده جغرافيائی ايران نميشود. بلکه تمام منطقه نا آرام خاورميانه و کشورهای ديگر که چنين ايده و تصوری از بر قراری رژيم و يا به هر حال نظام اسلامی داشتند مانند (حزب الله در لبنان، حماس در فلسطين و يا اسلاميستها در نيجريه) با بحران مواجه شده اند. بطوريکه سرنگونی جمهوری اسلامی بعنوان يک الگو از نظام ايدئولوژيکی-اسلامی ابعادی جهانی خواهد داشت. اگر برقراری جمهوری اسلامی در سال ١٣٥٧ موجی از اسلامگرائی را در سطحی جهانی بخصوص در کشورهای عربی و افريقائی بوجود آورد، سرنگونی جمهوری اسلامی هم نقطه پايانی خواهد بود برای اسلام سياسی و تمام دستگاه ايدئولوژيکی-ارتجاعی آن در سطح جهانی. از اين زاويه است که در شرايط کنوني، مبارزه کمونيستها، ازاديخواهان و لائيک ها برجستگی و اهميت بيشتری پيدا ميکند.
شرايط سياسي، مبارزات مردم و جنبش سبزاسلامی
دهه سياه ۶۰ به دهه زندان، اعدام و گورهای دسته جمعی در تاريخ سياسی مردم کشورمان ثبت شده است. و در هيمن دهه است که تمام ارگانها و نهادهای سياسي، اجتماعي، قضائی و فرهنگی جامعه اسلاميزه شدند. در نيمه دوم دهه ١٣٧٠، موج ديگری از حرکتهای سياسی در دانشگاهها بوجود آمد که بازتاب رشد و آگاهی نسل جديد از حقوق دموکراتيک، آزاديهای سياسی و اجتماعی بويژه آزادی بيان و مطبوعات بود.
در همين دهه، حرکتهای زنان، طرح خواستها و مطالبات جنسيتی آنها نه تنها معيارها و چارچوبهای حقوقی و اجتماعی مذهبی را مورد سئوال قرار ميدهند، بلکه اعلام موجوديت دو باره يک گروه و جنبش اجتماعی است که اسلام سياسی و قوانين قضائي، اجتماعی و فرهنگی آنرا در تضاد با هويت انسانی و جنسيتی خود ميبيند. بطور خلاصه، در اين دهه است که بار ديگر، برابری خواهی زنان، تابوها و مقدسات ايدئولوژيکی اسلام و رژيم اسلامی را موردسئوال قرار ميدهد.
در دهه ۸٠ بار ديگر ما شاهد يک جامعه چند قطبی ازطيفهای چپ و مارکسيستي، گروه های مختلف لائيک، جريانات ليبرال و ليبرال اسلامی در تمام جنبشهای کارگري، دانشجوئي، زنان و معلمان هستيم. دهه ۸۰ را ميتوان اوج تنشها، کشاکش سياسي، شکاف، جدائی و بالاخره جنگ قدرت در صفوف بالائی ها و راديکاليزه شدن مبارزات در پائينی ها برای حق و حقوق پايمال شده شان و از طرف ديگر اعمال سرکوب وحشيانه رژيم و نصب چوبه های دار در خيابانها مورد ارزيابی قرار داد.
در اين سالها، غير از اعتصابات، اعتراضات و حرکتهای مستمر دانشجويان در تمام دانشگاهها بخصوص دانشجويان گرايش چپ، ما شاهد اعتصابات کارگری کوچک و بزرگ در همه جا بخصوص تهران، جنوب و کردستان و ايجاد تشکل های مستقل کارگری از جمله سنديکای شرکت واحد و هفت تپه هستيم، که نه تنها مبارزات بخشی از کارگران را سازماندهی کردند بلکه تاثير مهمی در شکستن جو ارعاب و سرکوب در ساير واحدهای توليدی داشتند. باز اعتصاب سراسری معلمان اگر چه به سختی سرکوب شد، ولي، بدون ترديد حرکت بزرگ و سازمانيافه آنها در تهران و شهرستانها بازتابی از تغير روحيات مردم و گسترده شدن مبارزات در جامعه بود.
بطور کوتاه، عيلرغم سرکوب بی سابقه، اعدامهای خياباني، سنگسار، حمله به زنان، شلاق زدن جوانان در خيابانها، اين دهه را ميتوان به برآمد مبارزاتی در بين اقشار و طبقات اجتماعی يا برآمد انقلابی و ادامه درگيري، شکاف بين جناحهای رژيم اسلامي، بن بست سازش و تقسيم قدرت بين آنها مورد ارزيابی قرار داد.
متاسفانه در نيمه دهه۸٠ بر عکس جنبشهای ديگر، با چرخش بخشی از جنبش زنان به "راست" و جمع آوری امضاء بعنوان محور مبارزاتي، اميد به تغير از بالا ودر نهايت حمايت آنها از اصلاح طلبان اسلامي، ما با پراکندگی در صفوف و انفعال جنبش زنان روبرو شديم. با توجه به مجموعه مبارزاتی که در بالا به آن اشاره شد، اين چرخش به راست و تغير سياست را ميتوان ناشی از تحليلهای غير واقعی فعالين و نظريه پردازان اين گرايش از شرايط سياسی-اجتماعی در نظر گرفت. بطوريکه در مقطع انتخابات با طرح " همگرائی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات" و با درخواست "پيوستن دولت ايران به کنوانسيون رفع هرگونه تبعيض عليه زنان ايران"، و"بازنگری و اصلاح اصول ١٩، ٢٠، ٢١ و ١١۵ قانون اساسي، به منظور گنجاندن اصل برابری جنسيتی بدون قيد و شرط" در قانون اساسی" مطالبات زنان را به پائين ترين سطح ممکن کاهش ميدهند.
حضور گسترده و فعال زنان در اعتراضات پس از انتخابات که منجر به دستگيری تعداد زيادی از آنها هم شد، گويای آگاهی زنان از شرايط سياسي، نارضايتی عميق آنها نسبت به وضعيت موجود و پتانسيل مبارزاتی باور نکردنی انها است که برای سازماندهی تشکل مستقل زنان و پيشبرد مبارزه ای واقعی در جهت خواستهای انها مورد توجه قرار نگرفت.
شرکت مردم در انتخابات در سال گذشته و عدم تحريم آن، در واقع واکنش طبيعی مردم و تنها آلترناتيو موجود آنها در مقابل سرکوبهای وحشيانه ٤ساله رياست جمهوری احمدی نژاد و دستگاه نظامی و سرکوب ( وزارت اطلاعات، سپاه، بسيج و لباس شخصيها) او بود و نه چيزی فراتر از آن.
اختصاص دادن اعتراضات خود جوش و شجاعانه مردم در تاسوعا، عاشورا و روزهای ديگر به حمايت از ميرحسن موسوی و جنبش سبز اسلامی غير از فرصت طلبي، چيزی نيست جز عدم درک و شناخت از روحيات، انگيزه ها و شيوه های مبارزاتی مردم. به ميدان آمدن مردم واکنش منطقی و طبيعی آنها به شرايط عينی زندگي، فقر، تهدستي، بيکاري، بی حق و حقوقی و سرکوب هويت انسانی آنها است. فضای بوجود آمده در جريان انتخابات و پس از آن فرصتی بود برای ابراز نارضايتي، خشم فرو خورده سی ساله از تمام شرايط اسفبار و غير انسانی که مردم در آن زندگی ميکنند. اتفاقا "کاهش" شرکت مردم و کنار کشيدن آنها ثابت ميکندکه آنها حاضر نيستند برای بازگشت به "قانون اساسی اسلامی" و با شناختی که از گذشته جنايتکارانه رهبران جنبش سبز اسلامی دارند بازيچه اختلافات آنها و بقول معروف گوشت دم توپ باشند.
سرکوب هميشه بعنوان يک عامل و ابزار وحشت و هراس عمومی و بازدارنده اوليه عمل ميکند. شجاعت و بی باکی مطلق هرگز وجود نداشته و ندارد. حتی در زمانی که مردم صدای گامهای پر تنين انقلاب را ميشنوند، باز هم نميتوان انتظار داشت که همه به يک شکل در مقابل خطر از خود واکنش داشته باشند. در جريان اعتراضات مردم، رژيم جمهوری اسلامی تمام دستگاه و نيروهای سرکوبگر خود را بکار گرفت. کشتار خياباني، دستگيری و شکنجه و از آن وحشيانه تر استفاده از جنايتکارترين شيوه سرکوب يعنی تجاور و تجاوزهای گروهی در زندانها، بخصوص در کهريزک که رسوائی آن حتی در سطح بين المللی منعکس شد عامل ديگری است که "کاهش" حضور مردم در اعتراضات خيابانی را توضيح ميدهد. اگر چه مردم با شعار "زندان، شکنجه، تجاوز ديگر اثر ندارد" بار ديگر راهی خيابانها شدند ولی همه ميدانيم که مردم در مقابل سرکوب بخصوص در غياب مجموعه شرايط سياسي، فقدان رهبری و الترناتيو انقلابی راهی جز عقب نشينی ندارند.
در مجموع، با اينکه گرانی بيداد ميکند، بيکاري، فقر و تهيدستی زندگی در صد بالائی از کارگران، زحمتکشان، معلمان و خانواده های انها را تهديد ميکند و با وجود بيش از يک ميليون کودک کار و کودک خيابانی که فاجعه اقتصادي، اجتماعي، و انسانی نظام سرمايه داری را ترسيم ميکند. بر عکس کشورهای اروپائی بخصوص آنچه که در يونان جريان دارد، مبارزه ای که از يک سال گذشته در کشورمان آغاز شده و طيف وسيعی از مردم در گير آن هستند مضمونی کاملا سياسی دارد. سی و يک سال سرکوب مطلق استبداد اسلامي، جنگ، کشتار، زندان، شکنجه آعدام، تبعيضهای جنسيتی-ارتجاعی اسلامی بر زنان، سرکوب وحشيانه و دائمی مليتها و اقليت های مذهبي، آزادی و آزاديخواهی را به محور اصلی اين دوره از مبارزاتی تبديل کرده است.
اگر چه طبقه کارگر بعنوان يک طبقه با خواستهای طبقاتی خود و مطالبات دمکراتيک کليه اقشار اجتماعی از ابتدا حضور مشخص نداشت، ولی مطالبات ١٥ گانه شفاف و روشن آنها در "قطعنامه مشترک روز جهانی کارگر" به مناسبت ۱ ماه مه که در برگيرنده مطالبات کارگري، زنان، دانشجويان، معلمان، کودکان و آزاديهای دمکراتيک از يک سو و حقوق مليت ها از سوی ديگر است ميتواند بعنوان پلتفرم مبارزاتی در اين دوره در نظر گرفته شود.
تجربه نشان داده است که، سرنگونی يک رژيم نه با حرکتهای خود جوش و نه با شجاعت و شور انقلابی بلکه با سازماندهي، تشکل و مبارزه برای خواستهای مشخص امکان پذير است.

قطعنامه مشترک روز جهانی کارگر را ميتوانيد در اين سايت بخوانيد.
http://www.dialogt.org/2010/April/ghatnameh.html

رمز احمدی نژاد / هیتلر و احمدی نژاد در یک نما(کاریکاتور)

Quantcast


کاریکاتوری از آلن فرکام

محمد ملکی در اثر حمله قلبی در بیمارستان بستری شد



ادوارنیوز :
دکتر محمد ملکی روز جمعه گذشته دچار حمله قلبی شد و بلافاصله در بیمارستان بستری گردید.
این حمله در اثر عوارض بیماری نوسان ضربان قلب است که در اثر سختی ها و فشارهای وارده بر ایشان در سال گذشته تشدید شده است. ایشان هم اکنون تحت مراقبت ویژه هستند و قرار است تا در روزهای آینده تحت عمل جراحی قلب قرار گیرند. دکتر محمد ملکی با وجود کهولت سن و بیماریهای متعدد، سال گذشته مدت ۶ ماه را در زندان اوین و در شرایط بسیار نامساعدی در بازداشت بودند و در آن مدت نیز چندین بار دچار حمله قلبی شده و در بیمارستان بستری گردیدند. ایشان همچنین از بیماری سرطان پروستات نیز رنج برده و پس از آزادی از زندان در اسفند ماه گذشته مشغول مداوای این بیماری هستند.