مجموعه نامه ها
.
یک نمونه از نامه ها:
1 مرداد 1363
بسم الله الرحمن الرحيم
اما بعد... (1)
وضع بيش از آنچه بايد وخيم شده است. ويرانى و كشتار و بى اعتبارى دور از حد اسلام و روحانيت در افكار مردم ايران و مردم جهان اندازه نمىشناسد. و شما همچنان اصرار داريد «تا به آخر برويد»؟! خرابى و فساد تا بجائى است كه ديگر كسى باور نمىكند شما باين همه تباهى رضا باشيد. مىگويند «مطالب به شما نمىرسند». به سخن ديگر شما هم در زندانى كه از ايران ساختهايد، زندانى شدهايد. عجب انتقامى شاه از شما گرفت. شما را بحال و روز خود در آورد (2)!
پيش از اين نوارى براى شما فرستادم. آيا توانسته است از ماموران زندان شما بگذرد و به شما برسد؟ نميدانم (3) آنچه ميدانم اينست كه هيچكس از روز اول بد نيست. بد مىشود. شما گمان كرديد با فلان اقدام موافقت مىكنيد و كارها بر وفق مراد مىشوند و مجبور شديد قدم بعدى و قدمهاى بعدى را برداريد و رسيديد بجائى كه رسيديد. حالا فكر مىكنيد راه پس و پيش نداريد.
آيا اين مقدار هم نميتوانيد كه به قيمت گذشتن از خود اسلام و ايران را نجات بدهيد؟ جنگ را همچون گروگانگيرى ادامه داديد تا اينجا كه اينك بيم خطر براى موجوديت ايران مىرود. باز ميخواهيد ادامه بدهيد تا كجا (4)؟
آقاى خمينى
نميخواهم انحطاط پر شتاب ايران امروز را براى شما شرح كنم. شما آنقدر بى هوش نيستيد كه ندانيد ايران در حال سقوط است. با اين حرف هم كه شما زندانى هستيد موافق نيستم، علائم خرابى و ويرانى چنان نمايان هستند كه ممكن نيست به شما نرسند. ميخواهم شما را به انقلاب بخوانم. بيائيد نترسيد و اسلام و ايران را نجات بدهيد. دو جمله بگوئيد آنچه شد خلاف اسلام بود. به زيان ايران و انقلاب بزرگ اين نسل بود. بمردم بگوئيد آزادند راه و رسم زندگى را معين كنند.
ميدانم كه در اين آزادى، خشمهاى سركوفت شده، چون شرارههاى آتش فشان بيرون خواهند زد. در آغاز شما قربانى اين خشمها خواهيد شد. هزاران خانوادههاى جگر سوخته فريادهاى خشم سر خواهند داد و... اما زمان خواهد گذشت. ايران در آزادى آرامش از سر خواهد گرفت و تاريخ، دوران انحطاط شما را گواه بزرگى روح و توانائى دينى خواهد شمرد. روحى و دينى كه به شما امكان دادند از اعماق سقوط بفراز آئيد و بزرگى از سر گيريد.
خدا ميداند كه در سقوط قطعى رژيم شما كمترين ترديد ندارم. انكار شما بى فايده است شما نيز در دل بدان معترفيد. بنابراين محرك اينجانب در دعوت شما به جهاد با نفس جز اين نيست كه ميخواهم با سقوط شما اسلام و ايران سقوط نكنند. چرا نگويم هنوز مايلم كه شما نيز از جلد خونريز و ويرانگر بدرآئيد و همان قيافه معنوى عصر انقلاب را از سر گيريد. هر چه فرياد كردم، باور نكرديد. بمن مقام وعده داديد و تهديد كرديد (5). از مقام گذشتم، خطرها همه را پذيرفتم بلكه بخود آئيد و باور كنيد كه ما عمرى را در خدمت انقلاب گذاشتيم و نميخواستيم و نميخواهيم اين انقلاب تباه شود. هر چه توانستم كردم بلكه جلو قدرت مدارى ويرانگر شما را بگيرم و در همان حال كوشيدم شما را از رفتن براهى كه اينك مىبينيد به بيابان سراسر فساد و تباهى و قتل و غارت انجاميد، باز دارم.
اينك باين اميد كه نامه به شما برسد و از راه هشدار از نو به شما نامه مىنويسم. از شما دعوت مىكنم:
1- اين دستگاه ظلميه ضد اسلامى (دادگاههاى انقلاب و...) را منحل كنيد.
2- جنگ را موقوف كنيد.
3- بگذاريد يك دولت لايق از مردم دلسوز بر سر كار آيد و امور را به جريان عادى بازگرداند يعنى مجلس جديدى با انتخابات براستى آزاد تشكيل دهد تا وضعيت سياسى كشور عادى بگردد.
4- آزاديها را برقرار سازيد.
5- از امور يكسره كنار بگيريد.
6- اگر گمان مىكنيد اينهمه بخاطر آنست كه بقدرت باز گردم. تعهد مىكنم كه هرگز بگرد سياست نگردم، به شرط آنكه كارهاى بالا انجام بگيرند.
7- از آزادى نترسيد. به مردم ايران و مردم مسلمان كشورهاى مسلمان اعتماد كنيد. امروز مردم همه را آزمودهاند و همه را مىشناسند و رژيمى كه در آزادى متصدى امور مىشود، رژيمى ضد اسلام نخواهد شد. از خدا و ارواح پاك اولياء دين مدد بخواهيد و شانهها را از زير بار اينهمه فساد و قتل و... آزاد كنيد. نترسيد پشيمان نخواهيد شد.
ابوالحسن بنى صدر
توضيح
1- اين نامه را بنى صدر به خواست آقاى مرواريد یکی از روحانیان تهران که برای تشکیل جبهه ای کوشش کرده بود، نوشت. او گفته بود نامه را مىبرد و بدست آقاى خمينى مىرساند. نامه را آقاى امير حسينى به دست آقاى مرواريد سپرد. نامه در سمينار مجامع اسلامى ايرانيان قرائت شد. اما چگونه بدست گروه رجوى افتاد؟ پرسشى است كه تا امروز پاسخ نيافته است. اين گروه ترجمهاى جعلى از نامه كرد و به اين عنوان كه بنى صدر نامه پوزش و... به خمينى نوشته است، براى مقامات خارجى و مطبوعات فرستاد. روزنامه لوموند، وقتى ترجمه مصدق نامه را در اختيار گرفت، كار گروه رجوى را در سختترين ادعانامه عليه خمينى را پوزش و... گرداندن، رسوائى خواند.
2- نامه 3 سال بعد از كودتا به آقاى خمينى نوشته شده است. بنى صدر به او اين قاعده را يادآور مىشود: «مستبدى كه بنام مرام جانشين او مىشود، در استبدادگرى، از مستبد پيشين، پيشى مىگيرد». و بدينسان بود كه شاه سابق از خمينى انتقام گرفت. مكافات او كامل شد وقتى نوه او حسین خمینی، آلت فعل مايكل لودين، صهيونيست بدسابقه امريكائى شد و در واشنگتن با نوه رضا خان، هم مشرب شد.
3- در 25 خرداد 1360، بنى صدر به اظهارات آقاى خمينى پاسخ نوشت و به مخفىگاه رفت. فرداى آن روز، خطاب به آقاى خمينى، سخن گفت. به او هشدار داد، آينده نزديك و دور را برايش شفاف توصيف كرد و او را به ترك استبدادگرى خواند. نوار آن پيام در اختيار نيست.
4- بدينسان، در 1 مرداد 1363، بار ديگر، به آقاى خمينى هشدار مىدهد كه اين او است كه به جنگ ادامه مىدهد و ادامه جنگ براى موجوديت كشور خطر دارد. پس ادعاى ملاتاريا كه ادامه جنگ بمدت 8 سال، «دفاع مقدس» بوده، دروغ آشكار است.
5- بعد از مرگ آقاى خمينى، كوشيدند از او يك عارف بسازند. حال آنكه رفتار او، تحبيب كه در دادن مقام خلاصه مىشد، و تهديد كه «تا آخر مىروم» دامنه داشت، سرسوزنى با عرفان سازگارى نداشت.
اين واپسين نامه بنى صدر به خمينى است. پس از آن، سه ماه پيش از آنكه آقاى خمينى با پذيرفتن قطعنامه آتش بس، جام زهر را سر كشيد، دو نوبت واسطه نزد بنى صدر فرستاد. از او دعوت مىكرد به ايران باز گردد. اگر هم نمىآيد، نامهاى به او بنويسد و هر آنچه را مىخواهد انجام بگيرد فهرست كند تا انجام بگيرد. بنى صدر پاسخ داد اتمام حجت را در نامه 1 مرداد 1363 كردهام. برآقاى خمينى است كه به آن نامه عمل كند. غير از اين مراجعه، دست كم دو بار ديگر نيز، واسطه فرستاد. اما عمل او نشان داد، قصد ندارد از بيراهه استبداد به راست راه آزادى باز آيد.
.
یک نمونه از نامه ها:
1 مرداد 1363
بسم الله الرحمن الرحيم
اما بعد... (1)
وضع بيش از آنچه بايد وخيم شده است. ويرانى و كشتار و بى اعتبارى دور از حد اسلام و روحانيت در افكار مردم ايران و مردم جهان اندازه نمىشناسد. و شما همچنان اصرار داريد «تا به آخر برويد»؟! خرابى و فساد تا بجائى است كه ديگر كسى باور نمىكند شما باين همه تباهى رضا باشيد. مىگويند «مطالب به شما نمىرسند». به سخن ديگر شما هم در زندانى كه از ايران ساختهايد، زندانى شدهايد. عجب انتقامى شاه از شما گرفت. شما را بحال و روز خود در آورد (2)!
پيش از اين نوارى براى شما فرستادم. آيا توانسته است از ماموران زندان شما بگذرد و به شما برسد؟ نميدانم (3) آنچه ميدانم اينست كه هيچكس از روز اول بد نيست. بد مىشود. شما گمان كرديد با فلان اقدام موافقت مىكنيد و كارها بر وفق مراد مىشوند و مجبور شديد قدم بعدى و قدمهاى بعدى را برداريد و رسيديد بجائى كه رسيديد. حالا فكر مىكنيد راه پس و پيش نداريد.
آيا اين مقدار هم نميتوانيد كه به قيمت گذشتن از خود اسلام و ايران را نجات بدهيد؟ جنگ را همچون گروگانگيرى ادامه داديد تا اينجا كه اينك بيم خطر براى موجوديت ايران مىرود. باز ميخواهيد ادامه بدهيد تا كجا (4)؟
آقاى خمينى
نميخواهم انحطاط پر شتاب ايران امروز را براى شما شرح كنم. شما آنقدر بى هوش نيستيد كه ندانيد ايران در حال سقوط است. با اين حرف هم كه شما زندانى هستيد موافق نيستم، علائم خرابى و ويرانى چنان نمايان هستند كه ممكن نيست به شما نرسند. ميخواهم شما را به انقلاب بخوانم. بيائيد نترسيد و اسلام و ايران را نجات بدهيد. دو جمله بگوئيد آنچه شد خلاف اسلام بود. به زيان ايران و انقلاب بزرگ اين نسل بود. بمردم بگوئيد آزادند راه و رسم زندگى را معين كنند.
ميدانم كه در اين آزادى، خشمهاى سركوفت شده، چون شرارههاى آتش فشان بيرون خواهند زد. در آغاز شما قربانى اين خشمها خواهيد شد. هزاران خانوادههاى جگر سوخته فريادهاى خشم سر خواهند داد و... اما زمان خواهد گذشت. ايران در آزادى آرامش از سر خواهد گرفت و تاريخ، دوران انحطاط شما را گواه بزرگى روح و توانائى دينى خواهد شمرد. روحى و دينى كه به شما امكان دادند از اعماق سقوط بفراز آئيد و بزرگى از سر گيريد.
خدا ميداند كه در سقوط قطعى رژيم شما كمترين ترديد ندارم. انكار شما بى فايده است شما نيز در دل بدان معترفيد. بنابراين محرك اينجانب در دعوت شما به جهاد با نفس جز اين نيست كه ميخواهم با سقوط شما اسلام و ايران سقوط نكنند. چرا نگويم هنوز مايلم كه شما نيز از جلد خونريز و ويرانگر بدرآئيد و همان قيافه معنوى عصر انقلاب را از سر گيريد. هر چه فرياد كردم، باور نكرديد. بمن مقام وعده داديد و تهديد كرديد (5). از مقام گذشتم، خطرها همه را پذيرفتم بلكه بخود آئيد و باور كنيد كه ما عمرى را در خدمت انقلاب گذاشتيم و نميخواستيم و نميخواهيم اين انقلاب تباه شود. هر چه توانستم كردم بلكه جلو قدرت مدارى ويرانگر شما را بگيرم و در همان حال كوشيدم شما را از رفتن براهى كه اينك مىبينيد به بيابان سراسر فساد و تباهى و قتل و غارت انجاميد، باز دارم.
اينك باين اميد كه نامه به شما برسد و از راه هشدار از نو به شما نامه مىنويسم. از شما دعوت مىكنم:
1- اين دستگاه ظلميه ضد اسلامى (دادگاههاى انقلاب و...) را منحل كنيد.
2- جنگ را موقوف كنيد.
3- بگذاريد يك دولت لايق از مردم دلسوز بر سر كار آيد و امور را به جريان عادى بازگرداند يعنى مجلس جديدى با انتخابات براستى آزاد تشكيل دهد تا وضعيت سياسى كشور عادى بگردد.
4- آزاديها را برقرار سازيد.
5- از امور يكسره كنار بگيريد.
6- اگر گمان مىكنيد اينهمه بخاطر آنست كه بقدرت باز گردم. تعهد مىكنم كه هرگز بگرد سياست نگردم، به شرط آنكه كارهاى بالا انجام بگيرند.
7- از آزادى نترسيد. به مردم ايران و مردم مسلمان كشورهاى مسلمان اعتماد كنيد. امروز مردم همه را آزمودهاند و همه را مىشناسند و رژيمى كه در آزادى متصدى امور مىشود، رژيمى ضد اسلام نخواهد شد. از خدا و ارواح پاك اولياء دين مدد بخواهيد و شانهها را از زير بار اينهمه فساد و قتل و... آزاد كنيد. نترسيد پشيمان نخواهيد شد.
ابوالحسن بنى صدر
توضيح
1- اين نامه را بنى صدر به خواست آقاى مرواريد یکی از روحانیان تهران که برای تشکیل جبهه ای کوشش کرده بود، نوشت. او گفته بود نامه را مىبرد و بدست آقاى خمينى مىرساند. نامه را آقاى امير حسينى به دست آقاى مرواريد سپرد. نامه در سمينار مجامع اسلامى ايرانيان قرائت شد. اما چگونه بدست گروه رجوى افتاد؟ پرسشى است كه تا امروز پاسخ نيافته است. اين گروه ترجمهاى جعلى از نامه كرد و به اين عنوان كه بنى صدر نامه پوزش و... به خمينى نوشته است، براى مقامات خارجى و مطبوعات فرستاد. روزنامه لوموند، وقتى ترجمه مصدق نامه را در اختيار گرفت، كار گروه رجوى را در سختترين ادعانامه عليه خمينى را پوزش و... گرداندن، رسوائى خواند.
2- نامه 3 سال بعد از كودتا به آقاى خمينى نوشته شده است. بنى صدر به او اين قاعده را يادآور مىشود: «مستبدى كه بنام مرام جانشين او مىشود، در استبدادگرى، از مستبد پيشين، پيشى مىگيرد». و بدينسان بود كه شاه سابق از خمينى انتقام گرفت. مكافات او كامل شد وقتى نوه او حسین خمینی، آلت فعل مايكل لودين، صهيونيست بدسابقه امريكائى شد و در واشنگتن با نوه رضا خان، هم مشرب شد.
3- در 25 خرداد 1360، بنى صدر به اظهارات آقاى خمينى پاسخ نوشت و به مخفىگاه رفت. فرداى آن روز، خطاب به آقاى خمينى، سخن گفت. به او هشدار داد، آينده نزديك و دور را برايش شفاف توصيف كرد و او را به ترك استبدادگرى خواند. نوار آن پيام در اختيار نيست.
4- بدينسان، در 1 مرداد 1363، بار ديگر، به آقاى خمينى هشدار مىدهد كه اين او است كه به جنگ ادامه مىدهد و ادامه جنگ براى موجوديت كشور خطر دارد. پس ادعاى ملاتاريا كه ادامه جنگ بمدت 8 سال، «دفاع مقدس» بوده، دروغ آشكار است.
5- بعد از مرگ آقاى خمينى، كوشيدند از او يك عارف بسازند. حال آنكه رفتار او، تحبيب كه در دادن مقام خلاصه مىشد، و تهديد كه «تا آخر مىروم» دامنه داشت، سرسوزنى با عرفان سازگارى نداشت.
اين واپسين نامه بنى صدر به خمينى است. پس از آن، سه ماه پيش از آنكه آقاى خمينى با پذيرفتن قطعنامه آتش بس، جام زهر را سر كشيد، دو نوبت واسطه نزد بنى صدر فرستاد. از او دعوت مىكرد به ايران باز گردد. اگر هم نمىآيد، نامهاى به او بنويسد و هر آنچه را مىخواهد انجام بگيرد فهرست كند تا انجام بگيرد. بنى صدر پاسخ داد اتمام حجت را در نامه 1 مرداد 1363 كردهام. برآقاى خمينى است كه به آن نامه عمل كند. غير از اين مراجعه، دست كم دو بار ديگر نيز، واسطه فرستاد. اما عمل او نشان داد، قصد ندارد از بيراهه استبداد به راست راه آزادى باز آيد.