کلارا زتکین - سمت چپ و رزا لوکزامبورگ ازبنیانگذاران روزجهانی زن
هشتم مارس؛روزجهانی زن
زن؛ درجستجویِ رهايي
نگارش : خسرو صادقی بروجنی
1-نگاه عمومي
از اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20، آن زماني كه ديوارهاي جوامع فئودالي به شدت در حال فروپاشي و روند بيبرگشت زوال وامحاء مناسبات توليد فئودالي آغاز گشته بود و بنيادهاي نظام جديد در بخش وسيعي از پهنه گيتي در حال نضج وگسترش بودند مسئله زنان وحضورشان در جامعه نوين و مناسبات توليدي آن ونقش وجايگاه اجتماعيشان به موضوعي جدي وقابل توجه و البته گرهي هم تبديل شد كه تاكنون همچنان ادامه دارد.
اگرچه الزامات مناسبات سرمايهداري از سويي حضور زنان در عرصه هاي اقتصادي–به عنوان نيروي كار ارزان وكار روزمزدي– براي رونق بخشي نياز سرمايهداري را طلب ميکرد واندك اندك درهاي محيط كار رابه روي آنان ميگشود، اما از سويي ديگر انديشههاي ارتجاعي روبناي نظام قبلي، كه اكنون درسيستم جديد به نوعي فعال مايشاء شده بود با گسترانيدن دايره فعاليت زنان در عرصههاي اجتماعي وكاربرد توانمنديهاي آنان در بازسازي جامعه مخالفت وجامعه را از بخش قابل توجهي از تواناييهاي نيمي از جمعيت خود محروم ميکرد .درست در همين نقطه گرهي بود كه پايههاي مادي و واقعي جنبش زنان براي حل ورهانيدن يقه جامعه ازاين تناقض اجتماعي شكل گرفت كه تاامروز به پيش ميرود.
زنان ازهمان بامدادان شيوه توليد سرمايهداري در عرصههاي كار و فعاليت اجتماعي رنج استثمار به غايت وحشيانهتري رابه نسبت مردان بر دوش داشتهاند. زنان در اين سيستم به عنوان نيروي كار ارزان وبه منظور برقراري توازن در تناسب نيروي كار لازم در جامعه مورد سوءاستفاده سرمايهداري قرار گرفتهاند. اين از سويي ديگر به شدت با ممانعت و محدوديتهاي اجتماعي، همچنين با ستم وتبعيض فزايندهاي روبرو بودهاند. اينچنين است كه ميبايست از طرفي همگام با مردان هم سرنوشت خود در محيط هاي كار براي احقاق حقوق اقتصاديشان قدم به پيش بگذارند، واز طرفي ديگر براي كسب حقوق به شدت پايمال شده اجتماعيشان وستاندن حق آزاد زيستن و به رسميت شناخته شدن هويت وشخصيت مستقل خود هم در عرصههاي اجتماعي برزمند.
به اين ترتيب زنان ازهمان ابتدا رنج ستم مضاعفتري را بر دوش دارند كه ميبايست نقطه پاياني برآن نهاده شود. اين كشمكش تاريخي واين معضل اجتماعي مدار مبارزهاي قرار گرفتهاست كه روي به جلو دارد، نقطه پيشرفت وتكامل اجتماعي هر جامعهاي را ميتوان به نسبت پس وپيشرروي اين كانون مبارزه محك زد، زيرا كه اين جنبش با توجه به علل، انگيزهها و واقعيتهاي مادي و مطالبات آن دركليت خوداز خصلت بسيارقوي دموكراتيك برخوردار است. نميتوان از دموكراسي در جامعهاي سخن گفت در حالي كه زنان آن جامعه مورد آزار وتبعيض جنسي قرار دارند، نميتوان جامعهاي را آزاد و رها دانست در حالي كه نيمي از پيكره آن جامعه خود اسير ودر رنج است.
‹‹كلارازتكين›› ازبنيانگذاران جنبش انقلابي زنان –خود ازرهبران برجسته جنبش كمونيستي آلمان وانترناسيول دوم بود- به همت وتلاشهاي پيگيرانه وي و هم قطارانش روز 8 مارس به عنوان روز جهاني زن شناخته شد، اين خود تاثير به سزايي در شناساندن موضوع زن وجايگاه آن در سازماندهي سيستم اجتماعي وطرح مسئله ستم جنسي، نابرابري وتبعيضي كه نسبت به آنان روا ميدارد، داشتهاست و دارد.
روز 8 مارس روز يادمان و سالروزبه گلوله بستن كارگران زن امريكايي در سال 1875 بودكه براي احقاق حقوق وطرح مطالبات خود به ميدان آمده بودند. اينان به همين خاطر از سوي پاسداران سرمايه به خاك وخون غلتيده شدند اما تأثير اين روز ونقش بلا منازع آن در به حركت درآوردن وبه ميدان كشيدن موج عظيم جنبش زنان همچنين تا به امروز ادامه دارد.
جنبش زنان در طي اين 13 دهه گذشته ودرسايه از خود گذشتگي وحضور يكپارچه زنان وبالارفتن سطح خود آگاهي عمومي درون جنبش بسيار بالنده وپيش رونده خاكريزهاي بسياري را پشت سر گذاشتهاست. اين جنبش حق طلبانه با وجود كاستيها، پراكندگيها وعليرم تلاشهاي بي وقفهاي كه براي به انحراف كشاندن ومحدود كردن افقهاي آن وبه اصطلاح غير سياسي كردن مطالبات وخواستهايشان صورت ميگيرد،باز هم رون اين جنبش بالنده وروبه رشد لگام ناشدني همچنان به پش ميرود وتوانستهاست علي رغم همه اين دست اندازيها دستاوردهاي بزرگي رادر بخش وسيعي از جهان كسب كند كه به هيچ وجه با دهههاي ما قبل خود قابل قياس وارزيابي نيست
حق كار، حقوق يكسان درمقابل كار يكسان، حق راي، حق مرخصيهاي دوران بارداري، امنيت شغلي وآزاديهاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و...ازجمله حقوقي هسنتد كه در برخي از كشورهاي غربي به دست آمدهاست. حقوقي كه زنان نيمه اول قرن 21 وحتي بخشهاي وسيعي از همين دنياي امروز و به ويژه كشورهاي عقب مانده به خواب هم نديدهاند. اين تنها به مدد فعاليتهاي سازمان يافته وحضور يكپارچه خود زنان به درجه اولي و پشتيباني همه جانبه نيروهاي ترقيخواه جامعه ممكن شدهاست. البته ازاين نمونه ذكرشده نبايد اين درك متبادر شود كه زنان اين جوامع به حقوق كامل خود دست يافتهاند.
تصادفاً اينان هنوز با مشكلات عديدهاي درتمام عرصه هاي فعاليت اجتماعي، اقتصادي و سياسي روبرو هستند. هنوز جلوههاي آشكاري از تبعيض وستم جنسي بر جامعه مستولي است، هنوز هم ممانعتها ومحدوديتهاي آشكار و پنهان بر سر را ه زنان قرار دارد كه از شكوفا شدن توانمديهاي آنان ميکاهد. در اين جوامع كالايي شدن زن وتبليغات گيج كننده دراين زمينه ضربات بسياري را بر هويت وشخصيت واقعي زن وارد كردهاست. اينجا هم جنبش زنان دوش به دوش جنيش عدالتخواهانه عمومي وبه مثابه بخش جدايي ناپذير آن براي بهبود شرايط زندگي ودگرگون ساختن بنيادين شالوده هاي نظام سرمايهداري در تلاش است وتمام ابزارها وامكانات به دست آمده تاكنوني را براي نيل به پيروزيهاي هرچه بيشتر ومحو ستم وتبعيض جنسي وزدودن انديشه هاي ارتجاعي به كار ميرود.
نكته قابل توجه ديگر اينكه اگرچه درست است كه زنان به طور عام دربستره روابط اجتماعي همسان درمنگنه افكار تاريك انديشانه قرون وسطايي و ارتجاعي قرار گرفتهاند واز اين منظر ازدرد مشتركي مينالند ودرمتلاشي شدن آن وبه پس رانده شدنش ذينفعند، اما بخش وسيعي از همين زنان يعني زنان طبقه پايين و لايه هاي زيرين كه اكثريت را هم تشكيل ميدهند، علاوه بر تبعيض و آپاتايد جنسي از ستم مضاعفي هم مينالند كه براي زنان طبقات مرفه و دارا ناآشناست. طبيعتاً زنان خانوادههاي كارگري و لايه هاي مختلف زحمتكشان جامعه، زناني كه قادر به سير كردن كودكان تحت تكلف خود نيستند، زناني كه زير سقف كارگاه عرق ميريزند و استثمار ميشوند وهنوز نميتوانند نان بخور ونميري را كسب كنند و زناني كه ناگزير تن به تن فروشي ميدهند، اززخم بسيار عميقتر رنج ميبرند كه مثلا با ‹‹حق دوچرخه سواري براي زنان ›› و قوانين رفرميستي و فرمايشي ديگر التيام نميیابد.
2- زن، ايران، انقلاب
زنان در عرصه سياسي- اجتماعي جامعه ايران تا قريب يكصد سال گذشته در ظلمت وتاريكي مطلق ميزيستند. ازديد فرهنگ عمومي ومسلط آن روزگاران آنان موجوداتي مهجور و ضعيفههايي ناقص الخلقه بودند كه فقط مسئوليت زايش و نيايش به درگاه ولي نعمتان خود را بر دوش دارند. بردگان بي جيره ومواجبي كه تنها به درد حرم، پستوهاي مطبخ وخانهداري ميخورند. اين حاصل و تراوش فرهنگ مردسالار آن زمان بود كه با جهالت آن هم از خشكيدهترين وتكيدهترين چهرههاي آن در عالم زندگي اجتماعي اشباع شده بود، ازقبل آن جامعهاي داشتيم؛ عقب مانده، فلاكت زده وسيه روز.
در ساليان نخست پيش و پس ار انقلاب مشروطيت كه جامعه ايران رخوت بيش از اين را بر نميتافت وخيال برخاستن از خواب مردگي چندين ده ساله را درسر ميپروراند، جرقههايي از زايشي نوين به وقوع پيوست. اين همزمان بود با فعل وانفعالات اجتماعي گستردهاي كه در بخشهاي وسيعي از دنياي دوردست ودرسرزمينهاي مجاور به خصوص در جريان بود. نظام سرمايهداري پا به عرصه وجود نهاده بود و دنياي اطراف خود را براي چنگ زدن به مواد خام وثروت زيرزميني انبوهتري ميپاييد، عرصههي جديد از مبارزه براي تنازع بقا، آن هم در شكل و شمايل سرمايهداري به وجود آمده بود. پايههاي پوسيده فئودالي درحال زوال واضمحلال بودند. تنشهاي اجتماعي در اشكال ديگر بازتوليد شده بود، طبقه جديدي با ابهت و توانمنديهاي فزايندهاي پاي به دوران مبارزاتي نوين گذاشته بود .اينها وهمه در كنار عوامل داخلي ازجمله استبداد بي حد وحصر دستگاه پادشاهي قاجار، فساد و غارتگري و توحش بينهايت تيولداران ...جامعه را به سوي ايجاد تغييرات ودگرگون ساختن نظم موجود سوق مي داد .همه اين عوامل بيروني ودروني موجب گشت كه جامعه تغيير بنيادي را طلب كند.
انقلاب مشروطيت نقطه عزيمتي بود به سوي جامعهاي متعادل، براي كسب آزاديهاي مدني ودخالت مردم در سر نوشت خود. اين خودبه تدريج نقطه تعالي وپيشرفتي بود در حيات سياسي اجتماعي جامعه اير ان.
انقلاب مشروطيت ودگرگونيهاي آن دوران وسالهاي بعد از آن –با وجود مثله شدن اين انقلاب- خود سرآغازي بود براي ابراز وجود زنان وپيدايش نمادها و جرقههايي براي دخالتگري عنصر زن در فعاليتهاي اجتماعي كه درجامعه در جريان بود. تحركات وتلاطمات اجتماعي آن دوران اندك اندك بستري را براي به ميدان آمدن ودخالت زنان در كشمكشهاي اجتماعي گشود. زنان براي اولين بار دربطن كانونهاي گرم انقلاب آنزمان به ويژه در تهران، تبريز و صفحات شمال قرار گرفتند و توانستند نمايش نسبتا چشمگيري را ازحضور خود بروز دهند. شركت زنان در مبارزات ضداستعماري وتجددخواهانه مشروطيت با وجود كاستيها ومحدوديتهاي بيشمار وبا توجه به اينكه با مطالبات مشخص مسئله زنان به ميدان نيامده بودند، اما باز خود معرف سر بر آوردن زنان وحضور آنان در جامعه شد، وقابل توجه اينكه تاريخ پيدايش اولين تشكلهاي زنان به اين دوران باز ميگردد.
درهمين دوران كه اندك نسيمي ازآزادي، غبارها را ازچهرهها رانده بود و روزنه اي ديگر به ديار ديگرانديشي گشوده بود، فرصت و فضايي هم فراهم آمد و زنان نيز به انديشه تشكل و نشان دادن هويت خود بر آيند. به همين ترتيب بود كه نطفههايي از اولين انجمنهاي زنان شكل گرفت .نخستين جرايد مانند ‹‹دانش››، ‹‹زبان زنان›› ،‹‹پيك سعادت نسوان››، ‹‹بيداري ما›› و‹‹نامه بانوان›› به همت اولين دسته هاي زنان روشنفكر وآزاديخواه در مقاطع مختلف سالهاي بعد از مشروطيت وسالهاي زمامداري پهلوي ره به جامعه گشودند. شم اصلي اين جرايد را موضوعاتي چون مبارزه با گراني، قحطي واعتراض به وضعيت بد زنان در امور آموزش بهداشت وبيسوادي و... بود.
زنان بيدار آن زمان درمقالات مختلف از‹‹زحمات فوق الطاقه وتكاليف شاقه›› زنان صحبت ميکردند وبخشي از رنج ومرارت طاقت فرساي زنان را به زنان به زبان مي آوردند باز به همت همين زنان پيشرو اولين پيشگامان زنان مبارز بود كه نخستين كلاسهاي درس ومدارس دخترانه شكل گرفت.
اين اقدامات اوليه اگرچه ازديد امروز ممكن است بسيار اندك، جزيي وچه بسا بسيار كم اهميت تلقي شود، اما آن را بايد به نسبت فضاي قبرستاني آن دوران وعقب ماندگي مفرط جامعه آن زمان سنجيد ومحك زد. اينان ميبايست درشرايط بسيار نابرابر اجتماعي و سياسي ودرميان انبوه سنگ اندازيها، ستمها، تبعيض و تحقيرها به جنگ تابوهاي سنتي جامعه ميرفتند و رنج بينهايت را متحمل نمايند. اينان در اولين قدمها همانطور كه انتظار ميرفت وميبايست چنين باشد با ارتجاع روبرو شدند.
دراين ميان سياست ‹‹كششف حجاب›› رضاخان ،به تقليد ار آتاتورك و پايين كشاندن چادروروسري به زور چماق وسرنيزه، اقدامي بازدارنده و روندي انحرافي وسياستي كذايي و بيپايه بود درمسير رشد وتكامل جنبش واقعي زنان. اين اقدامات تصادفاً عكسالعمل منفي وعمومي جامعه را كه خود ناشي از تنفر مردم نسبت به حكومت استبدادي رضاخان بود برانگيخت. اين روند زورگويانه خود به سنگ بزرگي لاي چرخ خود آگاهي ورشد طبيعي جنبش زنان تبديل شد.
به هر حال دراين چهاردهه پرتلاطم چهره اجتماعي ايران دستخوش تغييرات برگشت ناپذير گرديد. طي اين دوران همراه با بسته شدن نطفه هاي نظام سرمايهداري وضربه خوردن مناسبات فئودالي موجي از روشنفكران و ترقيخواهي نوين فضاي ايران را فرا گرفت. اين موج وبارور شدن آن خود ثمره تلاشهاي بي وقفه چندين دهه فعاليت نسل نخستين روشنفكران اين جامعه است.
اولين مراسم 8 مارس به همت اينان برگزار گرديد واولين جمعيت ‹‹پيك سعادت نسوان›› وجريده ‹‹پيك نسوان›› در سال 1301 ثمره زحمات اينان بود.
همچنين بخش بزرگي ازاين موج روشنفكري وترقيخواهي ومبارزه با جهل وخرافه –كه نقش اصلي را در اشاعه تبعيض جنسي ايفا ميکند- مرهون زحمات نسل اوليه روشنگران و نويسندگان آزادانديش اين جامعه است. نوانديشاني همچون ‹‹زين العابدين مراغه اي ››، ‹‹ميرزا فتحعلي آخوندزاده›› ونسل آنها همچون ‹‹جمالزاده››، ‹‹فرخي يزدي››،‹‹كسروي›› ،‹‹عارف قزويني››، ‹‹ميرزاده عشقي››، ‹‹ايرج ميرزا››، ‹‹هدايت››و‹‹چوبك ››و...دراين خصوص بسيار زحمت كشيدند. پنجه در پنجه تباهي و ارتجاع انداختند و با زبان نافذ وقوي و هزال خود نقاب رياكاران وظاهرسازان را ميدريدند. اينان توانستند درطول حيات ارزشمند خود درآن دوران گذار وحياتي مجموعه درخشان وماندگاري را در مبارزه با جهل به جاي بگذارند و زنان را به ايفاء نقش اجتماعي وفرهنگي تشويق كنند.
به اين ترتيب زنان در ان مرحله تاريخي كه صحبتش رفت به هيچ وجه تنها نبودهاند وازپشتيباني فكري، سياسي و عملي بخش وسيعي از روشنفكران ،مبارزان و پيشروان اين جامعه برخوردار بوده اند. با اين همه هنوز ميبايست درميدان بسيار نابرابرانهاي مطالبات خود را به پيش ببرند.
بعد ازاضمحلال حكومت رضاشاه وگشوده شدن درهاي زندان و گسستن چفت وبستهاي استبداد پهلوي فرصت مناسبي براي شركت فعالانه جمعيت كشور، ازجمله زنان، در فعاليتهاي سياسي اجتماعي و فرهنگي به وجود آمد. تشكلهاي سياسي متعددسربرآوردند، اتحاديههاي كارگري و دهقاني به وجود آمدند وجامعه مطبوعاتي توانستند فارغ از سانسور دور تازهاي ازفعاليت روزنامهنگاري را آغاز نمايند و حكومتهاي خودمختار در كردستان وآذربايجان سربرآوردند.
دراين سالها حضور زنان درعرصههاي متفاوت وپيشرفتهاي نسبي آنان در ميدانهاي دانش وفنآوري وكشانده شدن بخش وسيعي ازآنان به كار درعرصههاي اقتصادي و خدماتي مهربرگشت ناپذيري حضور زنان دراجتماع و امورات قبلاً ممنوعه را برپيشاني جامعه زد. بسياري از تابوهاي سنتي ، ارتجاعي و عقب مانده، بدون اينكه دنيايي هم به آخر رسيده باشد شكسته شد. اكنون كار زنان وحضور و مقاومتشان و با پشتيباني نيروهاي روشنفكر وترقيخواه جامعه ميسر گشت.
اگر چه هنوز راه دشواري درپيش بود و مخاطرات بسياري را ميبايست پشت سر نهاد، اما باز هم اولين ثمرههاي مقاومت به گل نشسته بود و پيروزيهايي به دست آمده بود كه پيش ازاين تصورآن غير ممكن بود.حكومت دوم پهلوي كه پيش از اين تاب جامعه اي نسبتاً آزادرا نميتوانست بياورد وآزادي بيان وانديشه را بر نميتافت همچون سلفان خود به سر نيزه پناه آورد، كودتايي خونين سازمان داده شد، ديگربار اعدام و شكنجه و داغ و درفش آغاز و تشكلهاي سياسي ومردمي ممنوع و روزنامه هاي غيرخودي بسته شدند. تا بانگ عدالتخواهي و آزادي را مجالي براي ابراز نباشد .طبيعتاً جنبش انقلابي زنان نيز ازاين يورش همه جانبه درامان نماند و دراين ميدان مبارزه ومقاومت ضربات سنگيني را متحمل شد.
حاكمان مستبد از اين حكومت وحشت نيز طرفي نبستند و نتوانستند ازاين روزگاران ننگ وار اميد به رهايي وبهروزي را بخشكانند. جوشش وغليان از روزنههاي ديگر ير برآورد، سيستم نامتعادل حكومتي خود ازچنگ تضاد نامتعادلي گرفتار آمدهبود. كشمكشهاي هرم قدرت درطول يك دهه ،خود بازتابي از منازعات دروني وسيستم نيمه فئودالي–نيمه سرمايه داري بود كه اقتصاد وثروت عمومي جامعه را درانحصار داشتند تا اينكه بانك جهاني گسستن از آخرين حلقه هاي فئودالي را به شاه ديكته كرد.
دراين دوران فارغ از پيامد اقتصادي، فرصتهايي براي حضور زنان درجامعه گشوده شد وعليرغم تلاشهاي عدهاي براي جلوگيري اين امر خيل مليوني زنان وارد بازارهاي كار و عرصههاي فرهنگي اجتماعي شدند. زنان توانستند با وجود همه محدوديتها و فشارهاي انبوه بخشي از توانمنديهاي خود را به ويژه در زمينههاي فرهنگي-اجتماعي به كار گيرند. همين ديكتاتوري نوپاي سرمايهداري، از آنجايي كه فعاليتهاي سياسي را تنها دردايره خود ومجالي ‹‹بله قربان گو››ميپذيرفت، هر نداي عدالتخواهانه با سركوب و وحشيگري پليس پاسخ ميگرفت وهر حركت سازمان يافته، آزاديطلبانه وترقيخواهانه به شدت سركوب ميشدند. پرواضح است كه دراين فضاي خفقان آلود همچنان فعاليتهاي سياسي براي اكثريت جامعه وبالطبع زنان در راه رفع تبعيض ،استثمار وستمگري منطقه ممنوعه بود.
دراين ميان سازمانهاي فرمايشي وحكومت ساخته زنان عليرغم تلاشهاي فريبكارانه ودروغين هرگز نتوانستند به غير ازدستههايي اززنان مرفه و وابستگان حكومتي، بخشي حتي كوچك ازاين جمعيت مليوني را به دام سياستهاي حكومت بكشانند. جنبش واقعي زنان همچنان دردل جامعه ودربطن مبارزات ستمديدگان واقشار ولايههاي رنجديده درراه رهايي ار ستم و استثمار وتبعيض و كسب آزادي مسير پرفراز و نشيب مبارزه ومقاومت را پي گرفت.
ازويژگيهاي بارز اين دوران همان قطبي شدن جنبش زنان و آشكار شدن تفاوتها درنگرشها ،خواستها، انگيزهها ومطالبات خود جنبش بود، كه از تفاوتهاي طبقاتي و اجتماعي نشان ميگرفت .بخش ناچيزي اززنان-از طبقات مرفه وبلندپايگان دولتي كه دركنار طبقه حاكم و درتأييد سياستهاي سركوبگرانه رژيم سازخودرا ميزد واكثريت قريب به اتفاق زنان، زنان كارگر و لايههاي زحمتكش و روشنفكر با حضور فعال ومؤثر خود، با اعتراضات واعتصابات مداوم خود، با طرح مطالبات سياسي اجتماعي خود، نشاط وتوان تازهاي به جنبش عدالتخواهانه جامعه عليه ديكتاتوري پادشاهي بخشيدند.
وجود گسترده زنان و فعاليتهاي آنان درگروهها وسازمانهاي انقلابي و سازمانهای پيشرو دانشجويي، فعاليتهاي مسلحانه، دخالت وسيع در سازماندهي اعتصابات و تظاهرات وفعاليتهاي روزمره عليه ستم وتبعيض و بيعدالتي، شركت همه جانبه و قدرتمندانه در روند سرنگون ساختن رژيم پهلوي، تأكيد مجددي بود بر اين واقعيت كه اين جنبش ازآنچنان توان پتانسيل انقلابي و دموكراتيك برخوردار است كه ميتواند وبايد همچون بازوي پر قدرت جنبش عمومي و عدالتخواهانه جامعه عمل كند .پيروزي انقلاب بهمن پيوند ناگسستني و سرشتي اين حلقه هاي جنبش را نشان داد.
تکثیراز جهانگیر محبی
ارسال به: اعضای گروه یاهو،گوگل،شخصیتهای سیاسی-اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی
هنری،سازمانها،احزاب،نشریات، رادیوها،تلویزیونها،انجمنهای
زنان-دانشجویان-دانش آموزان-معلمان-روزنامه نگاران
وبلاگ نویسان-نویسندگان،تشکلهای کارگری
و سایت ها در داخل و خارج از کشور
زندانی سیاسی آزاد باید گردد
انترناسیونال است؛نجات انسانها
صلح اعترافِ آشکاربه حقیقت است
تلاش برای لغومجازات اعدام،بخشی ازمبارزه طبقاتی است
خوشبختی انسان درمبارزه برای آزادی وعدالت اجتماعی است
تلاش برای لغومجازات اعدام،بخشی ازمبارزه طبقاتی است
خوشبختی انسان درمبارزه برای آزادی وعدالت اجتماعی است