۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۰, جمعه

پيام تجليل و قدر داني داريوش همايون !! به م. سحر

"م.سحر" شعري سروده كه مورد تشويق و تقدير قرار گرفته است ,از جمله
"داريوش همايون" عضو سابق حزب" فاشيستي سومكا " "وزير اطلاعات "رژيم دست
نشانده " پهلوي" و "دبير كل حزب رستاخيز"! وشايد بي جانباشد كه ياد آوري
نمائيم كه" شاه" وقتي احساس خطر سر نگوني به "مشام مباركشان "رسيد ,براي
آرام نمودن مردم, مشتي از نوكران خانه زاد !و متملقان! خود راكه مورد تنفر مردم بودند
بدستور ملوكانه :هويدا, نصيري , داريوش همايون و...دستگير و روانه زندان ساخت
ولي درد سرنگوني با اين مسكن دوا نشد!



طرف آقای داریوش همایون ،ـ

اندیشمند و روزنامه نگار و مرد سیاسی معاصر
این پیام دریافت شد:


ـ24 آوریل 08

دوست عزیزم با درود و سپاس. قصیده بلند شما یادآور بهار است، با همان قدرت و انرژی و پرخاش بجا.ـ
من برانگیختگی شما را خوب درک می کنم و با آن انبازم.

ـارادتمند

د. همایون

چه رازی در تطهیر و تبرئه رهبران حزب توده ایران کبیر توخی - تورنتو

چه رازی در تطهیر و تبرئه رهبران حزب توده ایران
که برادران تنی خلق و پرچم و خاد میباشند، وجود دارد
؟
در نشریه قاره ای شهروند شماره ١١٧١ مورخ ٣ اپریل ، یعنی درست ٢٤ روز بعد از دایر شدن
گرامی داشت صدمین سال ٨ مارچ روز زن از طرف "اتحاد زنان آزادیخواه"، یک نوشته و بخشهای از دو نوشته دیگر در پشت و روی یک ورق شهروند چاپ شده _ البته نه اتفاقی _ که از یک سوخوش سلیقه گی ویرستار گرامی شهروند را در ذهن خواننده متبادر می نماید، از سوی دیگر دو نقد از دو نویسنده و سومی آن که در ظاهر قصه ای است مربوط به « آن روزکه استالین مُرد » که شاید هم مرتب گرامی صفحات نشریه بلند آوازه و نازنین قصه گک ای دوریس لسینگ را به خاطری در پهلوی دو نقد دگر جابجا ساخته تا هر سه نگاشته دست به دست هم داده ، انرژی شان بیشتر شده ، تفکرات و باور های دایر کنندگان آن محفل پر شکوه را به نقد ، نقد تلویحی و نقد تعقیدی بکشند.
پاسخ به نوشته ی خانم محترم فرزانه جان اسدی نژاد را می گذارم به خانم های عضو " اتحاد زنان آزادیخواه " و اما نوشته خانم مغیثی زیر عنوان « یادی از مریم فیروز » در همین نشریه به دست نشر سپرده شده را در همین مختصر به ارزیابی می گیرم .

از محتوای این نوشته در تعجب اندر نشدم ؛ زیرا از پیش میدانستم که دست اندرکاران مخفی حزب توده ( توده ای ها نیز مانند برادران تنی آنها یعنی " حزب دموکراتیک خلق افغانستان " [ که آنرا به خاطر سهولت در مطالعه باید " حـد خـا " نامید ] در پهلوی حزب شان یک تشکل کاملا مخفی و دور از حزب را سازمان داده بودند ) ، هواداران شان و آنانی که خود شان را دارای "قضاوت سالم" وانمود می نمایند ، افراد سر شناس حزب توده را بنا بر دلایلی برخ دیگران کشیده از کار و کارنامه های گذشته آنان به گونه ای یاد آوری می کنند که گویا در حق آنان ظلم بزرگی شده که وابسته و جاسوس نامیده شده اند. خانم اندیشمند هایده مغیثی هم ازاین فرصت استقبال کرده مطلب شان را در رابطه با تطهیر و تبرئه همسر و همرزم نورالدین کیانوری [ اجنت سرشناش KGB دردرون حزب توده ایران که کارنامه های سخت ننگین و خائینانه وی نسبت به مردم نجیب ایران بر همگان معلوم است ] با درج اینکه گویا از حزب توده دور بوده ، قضاوت و داوری اش در مورد آن حزب خالی از ریب و ریا و حب و بغض و جزم و شهید طلبی و چه و چه می باشد؛ چنین بیان کرده اند:

« او ( مریم فیروز ) در طول سالهای مبارزه با خطاهای نظری و سیاسی متعددی شناخته شد و حمایت و پشتیبانی مــردم و روشنفکران را از دست داد در واپسین سالهای عمر در عزلت و انزوا زندگی کرده و در مرگش نیز جز دوستان انگشت شمار نه یادی از او کرده و نه اشکی ریخته باشند. از آن بدتر وقتی است که شخص همه زندگی خود را صرف یک آرمان سیاسی ، یک اتوپی کرده باشد که در ارزیابی عامه خیانتی بیش نبوده و مسئولیت بیشتر ناکامی های سیاسی و شکست های جامعه را متوجه راهی که او پیموده بدانند. چنین است درگذشت مریم فیروز . » ... « مریم فیروز را هم هرگز ندیده بودم و با سیاست حزب او نیز هم جهت نبودم ، اما معتقدم مریم فیروز شایسته شناسائی و احترام به مراتب بیشتری از آنچه دریافت داشت بود »

اجازه می خواهم محتوای نوشته ایشان را این طور بیان دارم: او در طول سالهای مبارزه با خطاهای نظری و سیاسی متعددی شناخته شد و حمایت و پشتیبانی مــردم و روشنفکران را از دست داد ، اگر فیروز در طول سالها مبارزه اش مرتکب خطا های نظری و سیاسی متعدد نمی شد مورد حمایت و پشتیبانی مردم و روشنفکران قرار می گرفت و ابداً آرمان سیاسی و اتوپیایش در ارزیابی عامه خیانت شمرده نمی شد و مردم ناکامی های سیاسی و شکست های جامعه را متوجه راه پیموده شده اش نمی دانستند .

محترم هایده مغیثی این طور وانمود می سازد که: مردم به خاطر خطا های سیاسی وی ، و حزبش حمایت خود شانرا از وی دریغ نمودند و آرمان (سوسیالیزم ) وی را خیانت شمردند نه خودش را.

اساساً پای خیانت به جامعه و به مردم و به کشور (مثلاً در ایران و یا در افغانستان) وقتی در به میان آمده می تواند که فرد در شکل فردی ، و یا جمع در اشکال سازمانی با هر باور و هر اعتقادی که خود و یا سازمانش داشته باشد، با یک کشور خارجی که خیال نفوذ فرهنگی ، استخباراتی یعنی اطلاعاتی ، سیاسی ، نظامی ، اقتصادی و... را در کشورش داشته باشد ؛ و یا پروسه تجاوز را در کشورش آغاز کرده باشد ؛ ارتباط قایم نموده در خدمت منافع آن کشور متجاوز ( مثلاً شوروی آن وقت در افغانستان ) قرار بگیرد .

به باور من ، منهای یک اقلیت خود غرض و عناصر اطلاعاتی دولت های وابسته (مثل دولت رضا شاه و رژیم وابسته جمهوری اسلامی ایران و دولت وابسته کودتا تره کی - امین و دولت دست نشانده کارمل - نجیب وهم اکنون دولت دست نشانده امپریالیزم جنایتکار امریکا به ریاست کرزی در افغانستان) که صرفاً از خدمت به قوای اجنبی و بیگانه _ بنابر عادت همیشگی _ لذت برده و به تغذیه خود از گرد و گـُـرد دسترخوان ( ته مانده سفره) متجاوزان امپریالیست مشغولند ؛ متباقی اکثریت مردم ایران ومردم افغانستان ( همچنان مردم سایر کشور ها ) بسیار با پاس و حقشناس اند. فرزندان شان را به خاطر عقیده و باور به سوسیالیزم و یا هر ایده ای که انتخاب کرده باشند، خائن نمی پندارند.

بیائید به برادران تنی حزب توده ایران یعنی «حزب دموکراتیک خلق افغانستان » در افغانستان نظری بیندازیم که بر مبنای قانونمندی تضاد های درون اجتماع ، یعنی به اثر نیاز مندی های مردم محروم و زیر اشکال ستم طبقاتی و امپریالیستی عرض وجود نکرد ؛ بلکه این حزب ("حدخا") به همین بهانه از طریق عوامل KGB مثل نورمحمد تره کی و ببرک کارمل وکشتمند و پنجشیری و... در افغانستان سازمان داده شد.

سخنان "مارتين لوتر گينگ" "زمان شكستن سكوت"


Speaking Truth To Power

A Time to Break Silence
By Rev. Martin Luther King
By 1967, King had become the country's most prominent opponent of the Vietnam War, and a staunch critic of overall U.S. foreign policy, which he deemed militaristic. In his "Beyond Vietnam" speech delivered at New York's Riverside Church on April 4, 1967 -- a year to the day before he was murdered -- King called the United States "the greatest purveyor of violence in the world today."
Time magazine called the speech "demagogic slander that sounded like a script for Radio Hanoi," and the Washington Post declared that King had "diminished his usefulness to his cause, his country, his people."

Click on "comments" below to read or post comments
Beyond Vietnam: A Time to Break SilenceBy Rev. Martin Luther King4 April 1967Speech delivered by Dr. Martin Luther King, Jr., on April 4, 1967, at a meeting of Clergy and Laity Concerned at Riverside Church in New York CityI come to this magnificent house of worship tonight because my conscience leaves me no other choice. I join with you in this meeting because I am in deepest agreement with the aims and work of the organization which has brought us together: Clergy and Laymen Concerned about Vietnam. The recent statement of your executive committee are the sentiments of my own heart and I found myself in full accord when I read its opening lines: "A time comes when silence is betrayal." That time has come for us in relation to Vietnam.The truth of these words is beyond doubt but the mission to which they call us is a most difficult one. Even when pressed by the demands of inner truth, men do not easily assume the task of opposing their government's policy, especially in time of war. Nor does the human spirit move without great difficulty against all the apathy of conformist thought within one's own bosom and in the surrounding world. Moreover when the issues at hand seem as perplexed as they often do in the case of this dreadful conflict we are always on the verge of being mesmerized by uncertainty; but we must
move on