شعله پاکروان:پاکروان:در هفت سالی که پرونده ریحانه رسانهای نشده بود چه گلی به سر پرونده زده شد؟ | چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۳ | |
دلم گرفته و میخواهمت، چهکار کنم؟
شب اجرای حکم اتفاقی عجیب برایم افتاد. در دل تاریکی شب، ناگهان مغزم منجمد شد. شاید یک ساعت بعد، در زندان باز شد و یک آمبولانس از آن خارج شد. چشمانم ردش را دنبال میکرد. دوست هنرمندم م _ ن که متوجه نگاهم شد زیر گوشم زمزمه کرد خیال بد نکن. خبر دادهاند که آدمهای زیادی در حال گفتگو با جلال سربندی هستند تا رضایتش را جلب کنند. گفتهاند اگر تا ظهر هم ادامه پیدا کند بازهم صبر خواهند کرد. حالم خوش نبود. حجم مغزم را که یخزده بود حس میکردم. دمای بدنم عادی بود؛ اما امان از سرم. گرگومیش هوا رو به اتمام بود که دو زن مهربان که برای نجات ریحانه تلاش کرده بودند، گریان به طرفم آمدند. کسانی که دسترسی به اینترنت داشتند خبر را از تسنیم گرفته بودند. تسنیمی که با شعبانی مصاحبه کرد و بقیه. امروز هم خواندم که مردی به نام هادی شریفی تئوری جدیدی را ارائه کرده. شریفی، همانکه چندی پیش با نظریه منحصربهفرد و عجیبش همه را متعجب کرد. گفته بود تجاوز به زن بیحجاب، حق مرد است.
او اینک مانند یکی از گروه کر پروژه طرفداری از انواع اعدام، در بخشی از افاضات خود بیان کرده که رسانههای داخلی و خارجی باعث شدند ریحانه اعدام شود؛ و اگر رسانهها نبودند، اولیای دم رضایت میدادند. میگویم، ای گروه کر، همهتان پاسخ دهید، در هفت سالی که رسانهای نشده بود چه گلی به سر پرونده زده شد؟ بهجز خالی کردن جیبها و دسیسه و کتک و دروغ و قضاوت ریاکارانه و مهندسی پرونده؟ از آن گذشته، این حرف شما درست به این معنی است که جلال سربندی قصاص نکرد بلکه با قتل ریحان از رسانهها انتقام گرفت!
من و همسرم به نهادهایی نامه دادیم که حتی فکرش را هم نمیکنید. کدامشان جوابی دادند؟ از بالاترین مقام تا مدیرکلها و وزرا و معاونین روسای جمهور، از رئیس قوه قضائیه در دو دوره، معاونین، دادستان تا نمایندگان مجلس و … . برای هر کدامشان مثنوی هفتاد من کاغذ آماده کردیم و فرستادیم. چه شد؟
جالب است که فقط بخشی از آن نوشتهها بعد از رسانهای شدن توسط افرادی که هیچکدام را نمیشناختم به دست هر که افتاد عکسالعمل نشان داد. جهانی به تکاپو افتادند برای رهایی ریحانه، اما دریغ. بزرگانی که هم از محتوای دسایس اطلاع داشتند و هم قدرت بازگرداندن حق به مسیر، حتی کلامی نگفتند.
آه از پشتیبانیهایی که بیدریغ نثارشان کرده بودیم آن زمان که نیاز داشتند. کسانی که شعر و شعارهایشان گوش فلک را کر میکرد، حالا لال بودند و گنگ.
شریفی در فرازی دیگر میگوید، متهم در نوزدهسالگی رابطه نامشروع آنهم درازای دریافت پول برقرار میکرده و آبروی سربندی را در سطح جهانی برده است.
زهی بیشرمی. لابد این مردک تجربه دارد و میداند زنانی هستند که درازای دریافت پول، تنفروشی میکنند، اما روسری از سر برنمیدارند! تو به خود زحمت بده و گزارش پلیس را بخوان تا بدانی که روسری ریحان سربدار، دارای قطرات خون آن مرد متجاوز بود. از آن گذشته شما که یکسره در سمفونی رذیلانهتان میگفتید سربندی نماز میخواند. پس چه شد که آن مرد نمازخوان، دختر تنفروش به خانه عمه جانش برد؟ شرم بر تو مرد قلم به مزد بیحیا که از تن تبدار آن سربدار شرم نکردی. ننگ بر تو که به شعور میلیونها نفر از سراسر جهان که در مقابل ایستادگی ریحانهی باشرف به پا خاستند و ادای احترام کردند توهین کردی.
شریفی طرفدار تجاوز، بازهم پیش میرود و میگوید: «چطور میشود یک نفر در یک آپارتمان که درهای آن قفل نشده و امکان فرار دارد و مقتول مشغول نماز است مورد تجاوز قرار گیرد آنهم در موقعیتی که مقتول پشتش را به دختر کرده و در همین حین ناگهان دختر چاقوی بلندی که بهصورت اتفاقی در کیف داشته درمیآورد و به کتف مقتول از پشت وارد میکند و فرار میکند؛ و اگر فرض را به قفل بودن در و قصد تجاوز بگذاریم چرا دختر فریادی نکشیده که کمک بطلبد؟ » تکلیفتان را روشن کنید. در قفل بود یا نه؟ اگر قفل بود چرا و چه کسی آن را قفل کرد؟ سربندی که در ساعت شش و نیم عصر تابستان و آفتابغروب نکرده نماز مغرب میخواند؟ البته ریحانه فریاد چندانی نکشیده اما آنچنان با سربندی درگیر شد و به اینطرف و آنطرف پرتابشده و فرار کرده و همسایه طبقه پایین به پلیس گفته خیال میکرده اسبابکشی در جریان است. چاقوی بلند؟ شاید جنابعالی چاقوی دیگری که به شکل یک شمشیر در رسانههایتان چاپ کردید مدنظر دارید؛ اما آنچه پزشکی قانونی گفته زخم پشت سربندی عرض دو سانتی و طول هشت سانتی داشته. ریحانه با قلمی بدیع در دل نوشته دوم خود لحظه را بیان کرده.
باز شکایت میکند که چرا مقتول نباید از حقوق بشر برخوردار باشد. لابد یادشان رفته که مقتول میانسال هوسباز اگر چشم به دختری همسن دخترش نمیدوخت، حقوق بشر هم داشت. چه کنم؟ شما باید هم طرفدار اوباشید و پی حقوقش بگردید. هر چه باشد شما تجاوز به زنان را حق مردان میدانید.
اما برگ نهایی هادی شریفی ارتباط گودرز و شقایق است. او حتی از تردست هم جلو میزند. ماجرای ریحانه را به فتنه و علی مطهری و … میچسباند. تا نتیجهای که اربابش خواسته بگیرد. قلمت بشکند. مایه ننگ خبرنگاران. ریحانه و خانوادهاش هرگز به سیاست علاقهای نشان ندادهاند.
شریفی کجاندیش در ششمین بخش افاضات خود مینویسد: » پیام ششم این پرونده به جوانانی همچون ریحانه است که میخواهند از راه ناصحیح، کج، نادرست و غیر عرف راه صدساله را در یکشب از هر طریق ممکن بپیمایند و همچنین افرادی مانند مقتول که متوجه شأن اجتماعی خود نیستند و ممکن است همین عاقبت شوم کارشان باشد. ”
اگر ریحانه راه کج را انتخاب کرده بود، تن به تسلیم در مقابل سربندی میداد و از منافعی که تو میدانی منتفع میشد و بیش از هفت سال آزار نمیدید و با تن تبدار بر دار نمیشد. هرچند او با ایستادگیاش یکشبه ره صدساله را طی کرد و در قلب میلیونها انسان باشرف خانه کرد؛ اما تو که مدام بر طبل دفاع از سربندی میکوبی، چرا ناگهان مثل گاو نه من شیر، آنچه بافتهای بر باد میدهی و به متجاوز بودن سربندی اشاره میکنی. البته کد میدهی به دیگر متجاوزان که حواسشان باشد. تجاوز را جوری انجام دهند که شأن اجتماعیشان لکهدار نشود!
مردک طرفدار تجاوز در پایان مینویسد: «اصلاً ریحانه با مقتول نامحرم نبوده است و در صورت در نظر گرفتن فرضیه احتمالی رابطه مشروع، انگیزه قتل میتواند عدم تحقق وعده مقتول برای ازدواج دائم با قاتل و یا عدم پرداخت پول یا وعدههای مالی فراوان مقرر باشد که حس بازیچه قرار گرفتن و استفاده ابزاری را در ریحانه جباری تقویت کرده است و منجر به قتل شده است که این فرضیه احتمالی منطقیتر به نظر میرسد.”
اینجا، حتی در جملهبندیات این دقت را نکردی و ناخواسته به شأن ریحانه اشارهکردهای که هرگز خود را به چشم ابزار نگاه نکرده و برای خود احترامی قائل بوده که قلم به مزدانی چون تو فاقد آناند.
با دقت در این بخش، به نظر میرسد قضات دیوان عالی کشور و به قول جلال سربندی، ۱۳ قاضی، عقلشان بهاندازه هادی شریفی نرسیده که رسماً در پایان احکام خود نوشتهاند: انگیزه متهم در ارتکاب قتل، همچنان مبهم است! شاید قوه قضائیه میبایست از مشاوره ایشان برای قضات محترم استفاده کند!
ایکاش اینهمه موشکافی و مشاوره، هنگام دادرسی انجام میشد تا تردست شعبدهباز حکمی صادر کند که سربندیها فغان از ابهامش به آسمان نفرستند. شاید در آن صورت حق به حقدار میرسید و ترازوی دادگاه اینچنین کج نمیشد. ریحانه نیز آزاد بود و شاید از او برای آزارهایی که تحمل کرد عذرخواهی هم میشد.
اما در پایان به نکتهای اشاره میکنم: مدتهاست که هر فرد غیرمسئول بلند میشود و میگوید پرونده را مطالعه کرده یا با قاضی پرونده صحبت کرده. سؤال پیش میاید که آیا قوه قضائیه اینقدر بیدروپیکر است که محتوای پروندهها اینچنین قابلدسترس است؟ من که باور نمیکنم. چراکه دادگاهها ملجأ و پناه مردم و محرم اسرار آنان است. چنانکه پزشکان نیز.