۱۳۹۳ خرداد ۲۴, شنبه

واحدهای مسلح داعش



فرونشست زمین به نزدیکی بنای جهانی تخت جمشید رسیده و کارشناسان را نسبت به خطراتی که در آینده برای عظیم ترین بنای سنگی جهان به وجود می آید نگران کرده است.

 فرونشست زمین به نزدیکی بنای جهانی تخت جمشید رسیده و کارشناسان را نسبت به خطراتی که در آینده برای عظیم ترین بنای سنگی جهان به وجود می آید نگران کرده است.
در این رابطه پروفسور عزت الله رئیسی پژوهشگر، زمین شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه شیراز به خبرنگار مهر گفت: محوطه های میراث جهانی تخت جمشید و نقش رستم هویت ملت ایران هستند و باید در برابر هرگونه خطرات احتمالی، چه در حال و چه در آینده حفظ شوند. یکی از این خطرات پدیده نشست زمین است که تحت تاثیر فعالیتهای انسانی از قبیل برداشت بی رویه آب زیرزمینی می تواند رخ دهد.
فرونشست زمین در محوطه تاریخی نقش رستم
وی ادامه داد: این پدیده طی سالهای 1386 تا 1388 در منطقه نقش رستم تا روستای شول اتفاق افتاد. اثرات نشست در امتداد کوه حسین از نقش رستم تا روستای شول مشخص است و مقدار نشست بین دو تا 30 سانتی متر تغییر می کند.
پروفسور رئیسی بیان کرد: افت شدید سطح آب زیرزمینی (حدود 10 تا 15 متر)، بروز خشکسالی شدید طی این سالها و همچنین مساعد بودن آبخوان برای نشست ( وجود لایه های ریزدانه رسی) موجب شد تا نشست حاصله در محوطه نقش رستم، بعضی منازل مسکونی در روستای شول خود را به صورت ترک خوردگی دیوارها و حتی جابه جایی سقف بعضی از آنها نشان دهد و مردم محلی را همواره دچار وحشت و اظطراب کند.
وی ادامه داد: طی سالهای مذکور در محدوده تخت جمشید نشستی رخ نداد، اما افت سطح آب زیرزمینی بالاخره اثر خود را در سال 1391 نشان داد به طوریکه در فاصله 200 متری از صفه اصلی تخت جمشید شکافی موازی با صفه به طول 150 تا 200 متر، عرض یک متر و عمق حداکثر یک متر نمایان شد و محدوده تخت جمشید نیز پدیده نشست زمین را تجربه کرد.
فرونشست زمین در نزدیکی تخت جمشید
این محقق عنوان کرد: برای پیشگیری از نشست تنها راه، جلوگیری از افت سطح آب زیرزمینی است که مستلزم مسدود کردن چاههای غیرمجاز، نصب کنتور هوشمند برای کنترل برداشت آب، افزایش راندمان آبیاری، عدم حفر چاه جدید و جلوگیری از کف شکنی چاههای موجود است.  
پروفسور رئیسی افزود: همچنین بر اساس مطالعات انجام شده مشخص شد که به علت وجود آهک در زیر آبرفت، چنانچه چاههای برداشت آب تا مرز این دو سازند و یا پایین تر از آن حفر شوند، در اثر برداشت طولانی مدت آب احتمال رخداد آبفروچاله نیز وجود دارد که می تواند خطر احتمالی دیگری برای تخت جمشید و نقش رستم در آینده باشد.
وی گفت: طی سالهای 1343 تاکنون تعداد چاههای برداشت آب در محدوده حریم های تخت جمشید و نقش رستم افزایش قابل توجهی یافته و چنانچه این روند ادامه یابد در آینده باز هم خطرات نشست و آبفروچاه این آثار را تهدید خواهد کرد.
فرونشست زمین در نزدیکی تخت جمشید
این زمین شناس عنوان کرد: استفاده گردشگری و عمر میراث های جهانی  از قبیل تخت جمشید و نقش رستم  نامحدود  است و در صورت بروز هر گونه آسیبی به آنها خسارات وارده جبران ناپذیر خواهد بود.
وی اضافه کرد: برای حفظ این آثار باید با نگاهی بلند مدت، به مدیریت و حفاظت آنها پرداخت.
پروفسور رئیسی در خصوص راهکارهای مقابله با این پدیده اظهار داشت: پیشنهاد می شود اولا برداشت از چاههای پمپاژ در محدوده حریم تخت جمشید و نقش رستم محدود شود بطوریکه افت سطح آب زیرزمینی متوقف شود. ثانیا در صفه تخت جمشید نقاط برداشت ارتفاعی و مختصاتی به صورت یک شبکه دقیق ژئودتیک (Geodetic Survey) نصب شده و نشست زمین پایش شود.

بعد از اعدام دوستانمان تصمیم گرفتیم که مبارزه‌ای را برای زندگی شروع کنیم و صدای مظلومیتمان را به تمام دنیا برسانیم.

روایت یک اعدام

images
شرایط به قدری سخت شده بود که بعضی وقت ها با حسرت می‌گفتم خوش به حال بچه هایی که اعدام شدند. ما ماندیم با طنابی که هر لحظه به دور گردنمان احساسش می‌کردیم. آن شرایط سخت روی ما و خانواده‌هایمان تاثیر خیلی بدی گذاشته‌بود. هر لحظه زندگی‌مان با فکر به مرگ می گذشت. بعد از اعدام دوستانمان تصمیم گرفتیم که مبارزه‌ای را برای زندگی شروع کنیم و صدای مظلومیتمان را به تمام دنیا برسانیم. اولین حرکت این مبارزه را با اعتصاب غذای ۲۶روزه شروع کردیم.
آبانماه سال ۹۱ در یک روز سرد پائیزی، ساعت ۹ صبح از خواب بیدارم کردند. به من و نه نفر دیگر که همگی‌مان حکم اعدام داشتیم، گفتند به سنندج منتقل می‌شوید. طبق روال معمول کسی که حکم اعدامش قطعی باشد، فقط برای اجرای حکم جابه‌جایش می‌کنند. سایه اعدام را بالای سرم احساس می‌کردم. تمام سالن جمع شده بودند. یک سری گریه می‌کردند، بعضی هم توی فکر بودند. بعد از خداحافظی از زندانیان داخل سالن برای حفظ روحیه به همدیگر گفتیم که شاید راست بگویند و می خواهند ما را به سنندج انتقال بدهند. اما نگاههای تحقیر‌آمیز ماموران چیز دیگری می‌گفت. ما ده نفر را دستبند، پابند و چشم بند زدند و با توهین و هل دادن داخل اتوبوس انداختند. بهنام پرسید: «ما رو کجا می‌برید؟»
یکی از مامورها در پاسخ به او گفت: «فردا حکم شما رو اجرا می‌کنند.» مطمئن شدم که به اینها هیچ اعتمادی نیست. سعی کردم به خاطرات خوب فکر کنم تا روحیه‌ام را از دست ندهم اما با قرارداشتن در یک قدمی مرگ خیلی سخت بود که به شادی و زندگی فکر کنم. بچه های دیگر هم شروع کردند به دعا خواندن تا اینکه از قزلحصار سر در آوردیم. ما را از خودرو پیاده کردند. وسایلمان را روی زمین ریختند. باران می‌آمد. زمین گِل و لای بود. دستبندهای فلزیمان را با دستبندهای پلاستیکی عوض کردند. آنها را بقدری محکم بستند که از دست بعضی از بچه ها خون می آمد. چشم بند ها را برداشتند. اطراف ما پر از لباس شخصی بود که با تنفر به‌ ما نگاه می کردند. ما را داخل یک اتاق بردند. روی دیوارهای اتاق پر از خاطرات کسانی بود که پیش از ما برای اجرای حکم به آنجا آورده شده بودند. کسانی که دیگر زنده نبودند و تک تکشان را اعدام کرده بودند. یکی از جمله های روی دیوار این بود « ما زاینده فقریم، اسیر سکوت». یکی از بچه های ما هم روی همان دیوار نوشت « چقدر زندگی کردن مهم نیست چطور زندگی کردن مهمه». من هم بعداً روی آن دیوار نوشتم « بی گناهم همیشه محکوم.» برای آرامش پیدا کردن و دور شدن ذهنمان از اعدام، وضو گرفتیم و شروع به خواندن نماز کردیم. چندتا از بچه ها قرآن خواستند اما برایشان نیاوردند. از یکدیگر حلالیت طلبیدیم و نشستیم و دست به دعا شدیم. با خودم فکر کردم یعنی “دیگه من نمی تونم دخترم رو ببینم؟” دختری که بدنیا آمدنش را ندیده بودم. تصویرش را توی ذهنم می ساختم. نگاه مهنا خیلی قشنگ و مظلومانه بود. هنوز هم همینطور هست. احساس می کنم تمام دنیا مال من است وقتی با عشق نگاهم می کند. خیلی دوستش دارم. ماهی خانم صدایش می زنم. گاهی نیز به او فندقی بابایی می گویم. او هم مرا خیلی دوست دارد. چشمهای قشنگش به عروسک می مانند. عاشق پدرش است.
میان تصاویر زیبای دخترم که خیلی زود هم دور می شدند از خدا خواستم تا به خانواده‌ام صبر بدهد. کاش حداقل می‌گذاشتند با دخترم، همسرم، مادرم و پدرم خداحافظی می‌کردم. منتظر رسیدن مرگ بودم. در باز شد و تپش قلب‌ها بیشتر. کابوس اعدام داشت به حقیقت می پیوست. ما را از هم جدا کردند. روحیه‌هایمان تخریب شده‌بود و دلهره‌هایمان بیشتر و بیشتر. هر لحظه که می گذشت منتظر دیدن طناب دار بودیم. زمان کندتر از تمام عمرم می گذشت. شب قبل از تلویزیون درباره بچه‌ها مستندی پخش شده بود. نظر همه این بود که آن فیلم می تواند نشانه ی اجرای حکم باشد. هوشیار دیگر آن شب نخوابید. تا صبح مشغول خواندن نماز بود و دعا می کرد. رفتارش خیلی عجیب شده‌بود. صبحانه نخورد. گفت «حال عجیبی دارم. میرم دوش می گیرم».
آن روز نتوانست با مادرش هم حرف بزند. من برای ملاقات پیش رئیس واحد رفتم. رفتارش خیلی مشکوک شده بود. گفت : “می خوام برای هفدهم بهتون ملاقات بدم”. ۴۵ روز به همین شکل گذشت. یعنی هر روز فکر می کردیم فردا حتما اعدام می شویم. اما کسی سراغ ما نمی آمد. ۴۵ بار سراغ مرگ رفتیم. ۴۵ بار با زندگی و با همدیگر خداحافظی کردیم. چه کسی حال یک محکوم به‌ اعدام را درک می کند؟ چه کسی می تواند بفهمد ۴۵ بار مردن یعنی چی؟ چه کسی می تواند درک کند ۴۵ شب سر به بالش گذاشتن با این خیال که شب آخر است یعنی چی؟ تازه داشتیم امیدوار می شدیم که اعدامی در کار نیست و می توانیم به زندگی هم فکر کنیم که باز اسامی ما را برای انتقال به رجایی شهر خواندند. دوباره کابوس مرگ. دوباره رد شدن تصویر یک طناب با انسانی آویزان از آن در ذهن. یکی فریاد زد: “هوشیار محمدی بیات بیاد اینور”. حتی نگذاشتند که با او خداحافظی کنیم. من را بردند به قرنطینه واحد ۳. جمشید و جهانگیر را هم دیدم که آنجا هستند. لختمان کردند. لباسهای نازک آبی را به‌ ما دادند که برای اعدام بود. صدای کمال هم به گوشم رسید. تصویر سازی صحنه و لحظه ی اعدام یک ثانیه رهایم نمی کرد. ٣ روز گذشت. باز ٣ بار اعدام شدم. باز ٣ بار مردم. دیگر بهم ریخته بودم. مغزم درست کار نمی کرد. پرش افکار و توهم اینکه مرده ام یا زنده رهایم نمی کرد. محکم و بی وقفه به در کوبیدم و فریاد زدم: “یکی بیاد جواب منو بده. چرا ما اینجائیم؟ خانواد‌م نگران هستند. حداقل بگذارید یک تماس با آنها بگیرم”. هیچ کس جواب نداد. به فریادهایم با قدرت تمام ادامه دادم تا اینکه رئیس واحد آمد. گفت: “چیه؟” گفتم: “تلفن می‌خوام”. گفت: “ممنوعه”. تا جمله‌اش تمام شد دوباره محکم به در کوبیدم. بالاخره موفق شدم اجازه تماس بگیرم. خواهرم به محض شنیدن صدایم با گریه گفت: “تو زنده ای؟ نماینده مجلس سنندج، سالار محمدی زنگ زده گفته ده نفرتون رو اعدام کردن”. مجلس ختم گرفته بودند. به داداشم زنگ زدم. جلوی در زندان بود. گفتم: “چه خبر از اون شش نفر؟” گریه کرد و گفت :”اعدامشون کردن. جنازه ها شونم نمیدن”. دست و پای خودم را گم کرده بودم. گریه کردم، فریاد زدم. هرچه از دهانم بیرون آمد، همانجا بلند گفتم. بچه هایی که سه سال و نیم در یک سلول با من زندگی کرده بودند، دیگر در این دنیا نبودند. باور نمی‌کردم. کاملا روحیه‌ام را از دست داده بودم. نگذاشته بودند هیچ کدامشان با خانواده هایشان خداحافظی کنند. حتی از تحویل دادن جنازه‌هایشان سرباززده بودند. اصغر پدر نداشت. مادرش او را بزرگ کرده‌بود. حالا بچه های اصغر هم یتیم و بی پدر شده‌ بودند.
مادر بهنام که فراموشی گرفته بود. مادر کیوان یک پسرش را تازه کشته بودند و حالا کیوان را هم اعدام کرده‌‌بودند. بهرام که زیر ۱۸ سال داشت و بچه کوچک مادرش بود با بی رحمی او را از مادرش گرفته بودند. محمد ظاهر، مادر پیر و بیمارش هنوز چشم به در بود و انتظار آمدنش را می‌کشید. اعدام، لحظه به لحظه دنبال من و خانواده ام بود. خانواده ام با من بارها اعدام شدند. اگر یک روز زنگ نمی زدیم خانواده‌هایمان فورا به جلوی زندان می‌‌آمدند چون فکر می‌کردند حتما اعداممان کرده‌اند و آنها باید جنازه‌ها را تحویل بگیرند. وقتی وسایل بچه ها را می دیدم دوباره خاطراتشان برایم زنده می شد. یک سری از وسایلشان را بخشیدم. بعضی از وسایل را ماموران زندان دزدیده بودند. تعدادی از آنها را هم به خانواده‌هایشان رساندم. آری، به این می‌گویند ظلم، ستم و بی داد. نام دیگری نمی‌تواند داشته باشد. حتی نگذاشتند با دوستانمان خداحافظی کنیم. شرایط به قدری سخت شده بود که بعضی وقت ها با حسرت می‌گفتم خوش به حال بچه هایی که اعدام شدند. ما ماندیم با طنابی که هر لحظه به دور گردنمان احساسش می‌کردیم. آن شرایط سخت روی ما و خانواده‌هایمان تاثیر خیلی بدی گذاشته‌بود. هر لحظه زندگی‌مان با فکر به مرگ می گذشت. بعد از اعدام دوستانمان تصمیم گرفتیم که مبارزه‌ای را برای زندگی شروع کنیم و صدای مظلومیتمان را به تمام دنیا برسانیم. اولین حرکت این مبارزه را با اعتصاب غذای ۲۶روزه شروع کردیم. تا حدی به بعضی از اهدافمان رسیدیم. در این مبارزه هم‌پیمان شدیم که از مال و جانمان مایه بگذاریم تا به نتیجه برسیم یا حداقل صدایمان را به دنیا برسانیم. حالا حدود یک سال از اعدام آنها می‌گذرد و خیلی وقتها خوابشان را می‌بینیم. اضطراب و دلهره‌ی اعدام، توی خواب و بیداری، کابوسی شده که دارد خانواده‌ها را هم به طور فرسایشی از بین می برد. هیچ کس نیست بگوید به چه جرمی؟ آیا داشتن رای و عقیده جرم است؟ گاهی با بعضی از بچه هایی که حکم اعدام شان شکسته حرف میزنم. نظرات مختلفی دارند. بعضی ها می گویند دوباره باید زندگی کرد ولی ضربه‌ای که قبلا خورده‌ای هیچ وقت برای خودت و خانواده ات قابل جبران نیست. حدود ۵ سال است با کابوس اعدام زندگی می‌کنم. سخت است. خیلی سخت اما به قول یکی از بچه های محکوم به‌ اعدام، «طنابی که صدای مظلومیت‌ها را می‌رساند باید بوسید.» امید که صدای مظلومیتمان، شنونده ای در آن دورها، دورتر از میله های سلولمان و دیوارهای بلند زندانمان داشته باشد. در پس این امیدواری همیشه سوالی تکرار میشود که «آیا فریادرسی جز خدا هست؟

این زندانیان اعلام کرده‌اند که در دوران بازداشت به شدت شکنجه شده و حدود دو سال در سلول انفرادی نگه داشته شده‌اند


۴ زندانی عقیدتی اهل سنت جهت اجرای حکم اعدام به قرنطینه منتقل شدند

10426808_645459208862972_8990107111176299637_n

آخرین ملاقات به خانواده حامد احمدی، کمال ملایی، جمشید و جهانگیر دهقانی داده شد. پس از انجام ملاقات صورتجلسه‌ای به خانواده‌ها دادند تا امضاء کنند و به ایشان گفته شد حکم اعدام سحرگاه فردا در محوطه زندان رجایی شهر به اجرا در خواهد آمد.
خانواده‌ها از امضاء صورتجلسه امتناع کردند.
به گزارش ملی – مذهبی امروز ساعت ۶ صبح بعد از انکه حامد احمدی٬ جمشید و جهانگیر دهقانی و کمال ملایی از رفتن امتناع کردند؛ ساعت ۹ صبح مدیر زندان (مردانی)،معاون اجرایی(امیریان)،معاون زندان(خادم)،ریس اندرزگاه ۴ (طریقی)،رییس حفاظت اطلاعات (بحرینی)،مسئول پرونده اهل سنت در تهران (داوری) و چند نفر لباس شخصی اطلاعاتی و گارد ضد شورش استان تهران ،رییس گارد (ذو القعدی زاده)،مسئول تربیت بدنی(عزیزی) به بند آمده و زندانیان را تهدید به ضرب و شتم توسط گارد زندان کردند اما زندانیان از خروج از بند امتناع کردند و ساعت ۱۱:۳۰ همه زندانیان را دوباره تهدید به ضرب و شتم کردند و تلفن و گاز آشپزخانه را قطع کردند و نهایتاً ساعت ۱ عصر چهار زندانی را به زور از میان هم بندیان خود برده و آنان را پاپند و دستبند به قرنطینه زندان منتقل کردند.
شایان ذکر است که این افراد در دادگاه٬ متهم به قتل دو تن از روحانیون اهل سنت کردستان شده‌اند؛ در حالیکه در پرینت گردش کار بازداشت آنها که اخیراً منتشر شده‌است؛ تاریخ بازداشت آنها قبل از این ترورها ذکر شده‌است. پیشتر کنشگران ملی – مذهبی خارج از کشور با صدور بیانیه‌ای نسبت به احتمال اجرای این احکام هشدار داده و خواستار برگزاری دادگاهی عادلانه برای آنها شده بود همچنین امروز ۱۸ نهاد حقوق بشری از دولت ایران خواسته‌اند ضمن لغو این احکام زمینه برگزاری دادگاهی علنی و عادلانه برای آنها را فراهم آورد.
این زندانیان اعلام کرده‌اند که در دوران بازداشت به شدت شکنجه شده و حدود دو سال در سلول انفرادی نگه داشته شده‌اند و مشارکت در هرگونه اقدام خشونت آمیزی را انکار کرده‌اند. اما گفته‌اند که قاضی مقیسه در دادگاه های چند دقیقه‌ای و بدون حضور وکیل مدافع آنها را به اعدام محکوم کرده‌است.

عراق دارد از هم فرو می پاشد؛ مراقب ايران خودمان باشيم

عراق دارد از هم فرو می پاشد؛
مراقب ايران خودمان باشيم


Sat 14 06 2014 

محمدعلی اصفهانی


esfahani.jpg
آنچه اين روز ها در عراق می گذرد، الزاماً همانی نيست که بيشتر خبرگزاری ها و رسانه ها می گويند و می نويسند و منتشر می کنند.
نگاه غالب، هميشه دقيق ترين نگاه نيست؛ و اخبار و تحليل های فراگير، هميشه راست نمی گويند.
اين مقاله، با کند و کاو در ميان اخبار منتشر شده در نشريات و رسانه های معتبر و قابل استنادِ عمدتاً عرب زبان، تا حد امکان، تصويری از واقعيت صحنه را ترسيم می کند.

بر خلاف آنچه در بسياری از اذهان، جا افتاده است، تنها نيرو های داخل صحنه، داعش و دولت مالکی نيستند. هرچند که عملاً در يک سو، رهبری و هژمونی واقعاً موجود، از آنِ داعش است که يکباره در عراق به اصلی ترين نيروی جنگجوی مخالف تبديل شده است؛ و در سوی ديگر، رهبری و هژمونی مطلقاً ناموجود، از آنِ دم و دستگاه در هم ريخته و ناتوان مالکی.

ـــــــــــــــــــــــــــــ

به گزارش «القدس العربی»، و چندين رسانه ی ديگر، و همچنين به تأييد و تأکيد و تحسين «رغد» (دختر صدام حسين)، افسران ارتش بعث، و به خصوص آن هايی شان که تحت فرماندهی عزت ابراهيم الدوری، معاون بسيار قدرتمند صدام حسين، که رهبری رسمی يا غير رسمی سازمان موسوم به «ارتش طريقت نقشبندی» را هم به عهده دارد فعاليت می کنند، همپيمان و همراه و هماهنگ، در تسخير موصل و تکريت و مناطق ديگر، دست در دست داعش داشته اند و دارند.

حزب بعث نيز، در اطلاعيه های خود، قضايای اخير را تحت عنوان «انقلاب»، می ستايد و مورد حمايت قرار می دهد و جنگجويان را به ادامه ی «انقلاب» تشويق می کند.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

وائل عصام، برای «القدس العربی»، يک گفتگوی اختصاصی با رغد خانم، دختر صدام حسين، و با حرير خانم، دختر رغد خانم، ترتيب داده است.
رغد، به وائل عصام می گويد:
ـ از پيروزی عشاير انقلابی عراق، از پيروزی عمو عزت خودم (عزت ابراهيم الدوری، معاون صدام که در بالا از او ياد شد) و رزمندگان قهرمان، بسيار شادمانم. رزمندگان قهرمانِ پدرم!

وائل عصام، توضيح می دهد که اين سخن رغد، مبتنی بر نقش عزت ابراهيم و «ارتش مردان طريقت نقشبندی» است که در مناطق شمالی عراق فعال هستند، و با گروه های شريعتگرا و عشيره گرا، و بارز ترين اين ها يعنی داعش، و نيز «ارتش مجاهدين»‌ [يک تشکل سلفی قديمی عراقی] همپيمان شده اند و توانسته اند بر شهر های بزرگ سنی نشين عراق مسلط شوند.

رغد خانم، تأکيد می کند که گرچه فعاليت سياسی ندارد، اخبار دست اول را از داخل عراق دريافت می کند.
او برای ابراز بيشتر شادمانی خود می خندد، و خنده زنان می گويد که خوشحال است از اين که آنچه انتظار می کشيد را شاهد است، و اضافه می کند که اميدوار است که بالاخره «يک روز» که آن را خيلی نزديک نمی بيند ولی به آن ايمان دارد، به عراق و «شهر های انقلاب» بر گردد، و در آنجا به روح پدر خود، فاتحه یی نثار کند!

حرير خانم، دختر رغد خانم هم از شادمانی وافر خود از آنچه در عراق می گذرد، و مخصوصاً از «آزاد شدن» تکريت، زادگاه پدربزرگش، سخن می گويد.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

طارق الهاشمی، بنا به گزارش رسانه ی کردی ـ عربی «شفق» (که مخالف مالکی، و مدافع فدراليسم در عراق است) تسخير موصل را تبريک گفته است و آن را «انقلاب» ناميده است.

طارق الهاشمی، از مهره های آلوده ی بازمانده از عصر صدام است که در همين حکومت فعلی عراق، پست معاونت رييس جمهور (جلال طالبانی) را به عهده داشت.
او گرچه در پی محکوميت به اعدام از سوی قوه ی قضاييه ی کنونی عراق، به خارج گريخته است و گويا فعلاً در پناه مراحم ملوکانه ی آل سعود در عربستان اقامت دارد، خود را همچنان معاون رييس جمهور همين عراق مالکی می داند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

اثيل النُجيَفی، استاندار منتصب مالکی در موصل، که برادر اسامه النجيفی معروف، يعنی رييس پارلمان عراق است، در گفتگو با تلويزيون بغداد، به صورت تقريباً غير منتظره يی، در يک تقابل آشکار با نوری مالکی و دم و دستگاه او، به موارد قابل توجهی اشاره کرده است که با استناد به نشريه ی معتبر «القدس العربی» به سردبيری «عبد الباری عطوان»، می توان محور های آن را به اين ترتيب بر شمرد:

۱ ـ مردم موصل، از ستمی که توسط نيرو های مالکی بر آن ها رفته است، به سوی کسانی می گريزند که مدعی نجات آن ها هستند.

۲ ـ داعش، با همه ی سياه انديشی ها و تبهکاری ها و جنايات کم نظيرش، امکان ادامه ی حيات و رشد در محيطی را نداشت که مردم آن، نظری مساعد ـ هرچند از سر اجبار ـ نسبت به آن نداشته بوده باشند.

۳ ـ داعش، با مردم موصل، برخوردی زيرکانه و حساب شده تر از برخورد نيرو های مالکی داشته است.

۴ ـ عشاير، و سازمان ها و دسته ها و نيرو های متعددی، با داعش، در جنگ کنونی اش، همراه و همپيمان و هماهنگ شده اند.

۵ ـ در موصل، کميته هايی توسط برخی از ساکنان محلی، در حمايت از جنگجويان مسلح تشکيل شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

روی هم رفته، گرچه هژمونی و رهبری، با سياه انديشان و سياهکاران «دولت اسلامی عراق و شام» يا همان «داعش» است، اين نوع پيروزی ها مديون وجود جريان های ديگری نيز هست، و بدون آن ها تحقق يافتنی نمی بود و نخواهد بود. از جمله مديون:

ـ بازماندگان حزب بعث، از رهبران و فعالان سياسی آن تا افسران کارکشته و با تجربه و کم و بيش وفادار به آرمان های گذشته ی خود، و يا مزد بگير.

ـ بخش هايی از القاعده که چندان موافق موضع ايمن الظواهری و امثال او که داعش را رقیبی تازه نفس و پر تکاپو و با آینده می بينند و حساب القاعده و داعش را از هم جدا کرده اند، نيستند و القاعده ی آرمانی خود را بيشتر در داعش می يابند تا در القاعده ی نسبت به داعش، رو به افول نهاده.
و می دانيم که ابوبکر البغدادی، رهبر داعش، تا همين چندی پيش، رهبری القاعده در عراق را به عهده داشت.

ـ افراد و جريان های مختلف موسوم به تکفيری، و «علما»ی سلفی يا شبه سلفی. و بنيادگرايان و متعصبين فرقه گرای نقطه ی مقابل متعصبين و فرقه گرايان طرف ديگر.

ـ «هيأت علمای مسلمين» که رهبر عقيدتی اشان، حارث الضاری، از طريق تلويزيون «رافدين» که برنامه هايش از عمان پخش می شود، داعش را مورد تأييد و تکريم و تشويق قرار می دهد و برای آن در جهان عرب تبليغ می کند.

ـ آخوند رافع الرفاعی، متخلص به «علامه رافع الرفاعی، مفتی ديار عراق»، که در ميان بخش هايی از اهل تسنن که چندان هم علاقه يی به داعش ندارند، پيروانی به هم زده است، و بند و بساطی برای خود پهن کرده است و بيا و برويی دارد.
اين مفتی، از آنچه آن را «آزاد سازی موصل و تکريت» و «محاصره ی کرکوک» ناميده است، به عنوان مبارزه در را رهايی مردم عراق و مخصوصاً اهل تسنن ياد کرده است!

ـ سازمان موسوم به «رجال طريقت نقشبندی»، که البته نبايد کار هايش را به حساب خود طريقت نقشبندی که يکی از شعبه های تصوف است ريخت.

ـ «انصار السّنه»، که يک سازمان جهادی باسابقه و قديمی در عراق است، و پيروان و افراد خاص خود را دارد.

ـ تشکل عقيدتی ـ نظامی «جيش المجاهدين» که سلفی است، و از نامدار ترين و فعال ترين ترين نيرو های درگير با ارتش آمريکا در زمان حضور نظامی آمريکا در عراق بود.

ـ رؤسا و بزرگان عشاير و قبايل و طوايفی که به دلايل متعدد، به طور خاص با دولت مالکی، و در مواردی نيز به طور عام اساساً با يک دولت متمرکز و سيستم های سياسی بعد از پايان دوران ماقبل سرمايه داری، مشکل دارند.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

شايد نگاهی به دو انتصاب که در روز جمعه توسط «شورای نظامی»، و «شورای انقلابی عشاير» داعش و همپيمانان آن انجام گرفت، بد نباشد.
پايگاه خبر رسانی «ايلاف»، خبر داده است که دو تن از افسران بلندپايه ی ارتش بعث، به عنوان استانداران نينوا و صلاح الدين منصوب شده اند.

ـ سرلشگر «ازهر العبيدی»، فرمانده لشگر پياده نظام ارتش صدام، استاندار نينوا شده است.
ـ و سرلشگر «احمد عبد رشيد»، از افسران برجسته ی بعث، که قبلاً هم استاندار صدام بود، به استانداری «صلاح الدين ـ که تکريت، مرکز آن است ـ گماشته شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

ماهيت واقعی اختلاف های موجود در عراق، اگرچه در بسياری موارد، خود را به صورت نزاع سنی ـ شيعه، نشان می دهد، مذهبی نيست، و متمرکز کردن نگاه بر نزاع سنی ـ شيعی، اساساً در تضاد با تحليل علمی پديده هاست.
چه در عراق؛ و چه در هر جای ديگر جهان.
دين و مذهب و ايده ئولوژی، تابع بنياد هايی هستند که زيربنای يک جامعه را تشکيل می دهند، و بايد آن ها را با تغيير و تحول آن زيربنا سنجيد.
نه بالعکس.

۱ ـ نا بسامانی های برآمده از دل تجاوز نظامی آمريکا به عراق ِ تحت حاکميت بعث، به علاوه ی آنچه دار و دسته ی تبهکار نوری المالکی که گاهی سر در طويله ی ملايان و دُم در طويله ی آمريکا دارد و گاهی سر در طويله ی آمريکا و دم در طويله ی ملايان، با کشور عراق و مردم آن کرده اند، بسياری از ساکنان معمولی مناطق سنی نشين خارج از محدوده ی کردستان عراق را در صورت (و نه در سيرت) به سمت نزاع سنی ـ شيعی سوق داده است.

اين نزاع، به دليل بافت قبيله يی و عشايری و طوايفی جامعه ی عراق، منازعات قبيله يی و عشايری و طوايفی را تقويت می کند، در همان حالی که خودش نمايی از آن منازعات است.
شمار سنيانی که جزيی از بافت حکومتند و يا با آن همراهی دارند بسيار است؛ همچنان که شمار شيعيانی که در نقطه ی مقابل قرار گرفته اند.

۲ ـ انفجار ها و قتل های دسته جمعی روزانه در ابعاد حيرت آور، آشفتگی ها و هرج و مرج ها، درگيری های قومی و طائفی و مذهبی و فرقه يی و سياسی، و به بن بست رسيدن همه ی راه ها، بسيارانی از مردم به جان آمده ی عراق را، به نقطه يی رسانيده است که مصداق شعر «م.اميد» نازنين خودمان شده اند که:
نادری پيدا نخواهد شد، «اميد»
کاشکی اسکندری پيدا شود!

اين هم يکی از خواص تئوری «هرج و مرج سازنده» ی مکتب کامل و همه فن حريفی است که در وجه سياسی ـ نظامی اش، که فقط يک وجه از وجوه آن است، بيشتر با نئوکان ها شناخته شده است.

۳ ـ «پيروزی» نوری مالکی و اعوان و انصار او در «انتخابات» اخير عراق، و وحشت از آينده يی که همچون گذشته خواهد بود، به نوعی، به صورت عامل همدلی کلی مخالفان برای به هم ريختن ميز بازی قانونی، و ضرورت زير و رو کردن هرچه سريع تر همه چيز، عمل کرده است.

۴ ـ ارتش عراق، نه فقط بی کفايتی و ناتوانی خود، بلکه آلودگی به عناصر نفوذی (مثل آنچه در چند روز اخير در ارتباط با سقوط سريع موصل و تکريت، مطرح شده است) و فساد خود را، و نيز ناباوری اعضای خود به دولت و نظام حاکم را به نمايش گذاشته است، و در حال متلاشی شدن و همچنين از دست دادن تتمه ی اعتماد به نفس خويش است.

۵ ـ اگر اتفاق غير منتظره يی نيافتد، کشور عراق، به مرحله ی نهايی فروپاشی و تجزيه و تکه تکه شدن (و نه فدراليسم) بسيار نزديک شده است. و جنگجويان مخالف، حتی اگر ـ بر فرض ـ بتوانند بغداد را هم تسخير کنند، به دليل ناهمگونی های ميان عناصر تشکيل دهنده اشان، به سرعت، يکديگر را همراه با کشور خود، از هم خواهند دريد.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

نکته ی جالبی که در اين ميان کمتر به آن توجه شده است، تفاوت هايی است که در برخورد صاحبان و اربابان عرب «ارتش آزاد سوريه» و به تَبَع آن خود اين نيروی مرسونر، و همچنين حسرت به دلانی که آرزوی قرار گرفتن در موقعيتی مشابه آن را در دل و در سر می پرورانند (به طور خاص در مورد ايران خودمان رهبران مجاهدين خلق) با داعش سوريه و داعش عراق ـ که هر دو يک رهبری واحد دارند و از يک جنس هستند ـ ديده می شود.

آيا در آن بالا، در سطح صاحبان و اربابان، توافق هايی شده است و از اين پس کمتر شاهد درگيری داعش و ارتش آزاد سوريه با يکديگر خواهيم بود؟
و آيا تحت حمايت عربستان سعودی و قطر و مشابهان، مأموريتی بزرگ و خطير به داعش در عراق سپرده شده است يا سپرده خواهد شد؟
معلوم نيست که چنين باشد و چنان نباشد، و يا چنان باشد و چنين نباشد. اما يک چيز، به عنوان تجربه يی نزديک و ملموس، به روشنی معلوم است:
حکايت طالبان و القاعده ی زمانی مورد لطف و عنايت آمريکا و پرورده شده در دامان سيا و غيره و غيره و برکشيده توسط آن ها، و نمک ناشناسی های بعدی و دردسر های بی پايان آن!

کرد های سوريه، خوشبختانه با بهره برداری از موقعيتی که بشار اسد از سر استيصال و درماندگی، به منظور استفاده از تضاد ها در اختيارشان قرار داد، و صد البته با درايت کم نظير خود، توانسته اند محدوده ی خويش را تا حدود زيادی از معرکه ی خون و آتشی که در سوريه برپاست در امان نگاه دارند و پای «ارتش آزاد» و النصره و داعش و کوفت و زهر مار را همرمان با پای اسد، در آن محدوده قلم کنند.

داعش در درگيری با کرد های عراق نيز تا کنون چيزی نصيبش نشده است، و حتی در کرکوک نفت خيز و استراتژیک هم که نيرو های وارفته ی مالکی مجبور به ترک آن شده بودند بعد از درگيری مختصری با کرد ها عملاً پا به فرار گذاشته است.
طبق آخرين خبر ها تا اين لحظه، در جلولا هم که به اشغال داعش و همپيمان های آن در آمده بود، نيرو های اقليم کردستان در حال پاکسازی منطقه هستند.
و حتی به گزارش پايگاه خبر رسانی «ايلاف»، مسئول محلی ارتش اقليم کردستان عراق، خبر سقوط جلولا را تکذيب کرده است.

به نظر می رسد که کرد های عراق توانسته اند علی الحساب، کرکوک را که هميشه خواهان انضمام آن به اقليم کردستان بودند و دولت مرکزی نمی پذيرفت، به راحتی به اقليم کردستان اضافه کنند!

ــــــــــــــــــــــــــــــ

بنا به گزارش های موثق، از جمله گزارش روزنامه ی گاردين، قاسم سليمانی ، فرمانده سپاه قدس، به همراه چند نفر ديگر، برای سازماندهی طرح هايی که هنوز جزئياتشان مشخص نيست، وارد عراق شده اند.

«ميدل ايست آنلاين»، گزارشی منتشر کرده است که مطابق آن، سه تن از فرماندهان بلند پايه ی سپاه پاسداران به نام های محمد فرد، کاظمی، و عسکری که مسئوليت شان، دخالت در سوريه بوده است، همراه با قاسم سليمانی که مسئوليت اصلی دخالت در سوريه را به عهده دارد، به عراق رفته اند.

مطابق خبر ديگری، رژیم ايران اعلام کرده است که مواضع داعش را اگر داعش به صد کيلومتری مرز های ايران نزديک شود، بمباران خواهد کرد.

داعش نيز به طور آشکار و بی پرده يی قصد تحريک دارد، و اماکن مقدس شيعيان در سامرا و نجف و کربلا را نشانه گرفته است.

به گزارش «القدس العربی»، در اعلاميه يی که در روز پنجشنبه، از سوی «داعش»، منتشر شده آمده است که:
ـ بعد از پيروزی ها، و بعد از دستيابی به کمک های انسانی و مالی و نظامی، آغاز حمله ی جديد خود با نام «الزحف» به سوی بغداد را اعلام می کنيم.
(«زحف»، در زبان عربی معانی متعددی دارد. از «لشگر انبوه» گرفته تا تهاجمی که تمام خطوط را يکباره در هم می شکند و می سوزاند. )

در پی کشته شدن «ابو عبدالرحمن البيلاوی الأنباری» که از او به عنوان دست راست رهبر کشته شده ی القاعده ی عراق، «ابومصعب زرقاوی» نام برده می شود، و در حال آماده سازی نيرو های داعش برای حمله به بغداد کشته شده است، ابو محمد العدنانی، سخنگوی داعش، در نامه يی خطاب به نوری المالکی نوشته است:
ـ راست است که ميان ما تصفيه حسابی هست. تصفيه حسابی سنگين. اما اين تصفيه حساب، در سامرا يا بغداد نخواهد بود. بلکه در کربلای آلوده و نجف مشرک انجام خواهد گرفت.

ــــــــــــــــــــــــــــ

اگر کسی مرتباً شما را تحريک کند، و قصد او اين باشد که شما عکس العمل نشان دهيد، حتماً منافعی در عکس العمل نشان دادن شما می بيند.
در اين صورت، شما چه می کنيد؟ عکس العمل نشان می دهيد تا او به هدف خود برسد و به منافعی که در عکس العمل شما حستجو می کند دست بيابد؟ يا دقيقاً به همين دليل که او منافع خود را در عکس العمل شما می بيند سنجيده و حساب شده و خونسردانه عمل می کنيد؟

هر نوع بر خورد عکس العملی از سوی ايران با اين موضوع، و به طور کلی تر هر نوع ماجراجويی تازه ی نظام در عراق، می تواند فاجعه يی بزرگ و جبران ناشدنی را برای ميهن ما در پی داشته باشد.
به خصوص در شرايطی که پرونده ی توافق اتمی، به مرحله ی نتايج مثبتی رسيده است که جنگ افروزان داخلی و خارجی از آن وحشت داشتند و دارند و نمی خواستند و نمی خواهند که آن را ببينند.

بار ها و بار ها در باره ی سود فروکش کردن بحران اتمی برای جنبش و مردم ايران نوشته ام، و در اينجا نيازی به تکرار نيست.
و نيز بار ها و بار ها در باره ی تحريک و تحرکات مشکوکی که هدفشان درگير کردن ايران در يک جنگ منطقه يی است هشدار داده ام.

خود روحانی و اسپانسر او رفسنجانی، نه به خاطر منافع مردم، بلکه به خاطر حفظ نظام ـ همان نظام که بايد به دست مردم، و نه به دست دشمنان خارجی ايران سرنکون شود، و خواهد شد ـ قاعدتاً تمايلی به ورود در اين بازی خطرناک ندارند.
اما اين، کافی نيست.
اگر بی عملی ها و سست عنصری هايشان در برابر جناح مقابل و جنگ افروزان داخلی، آن ها را ناخواسته وارد اين بازی خطرناک کند چه طور؟

۲۴ خرداد ۱۳۹۳

ــــــــــــــــــــــــــــ
٭ در باره ی سود فروکش کردن بحران اتمی، برای جنبش و مردم ايران، و در باره ی تحريک و تحرکات مشکوکی که هدفشان درگير کردن ايران در يک جنگ منطقه يی است، به دليل تعداد بسيار مقالات، به جای رفرنس دادن به تک تک آن ها، لينک صفحات خبر و نظر سايت خودمان (ققنوس) را در اينجا می گذارم و خودم را خلاص می کنم:

http://www.ghoghnoos.org/ak/ka.html

٭٭ موضوع مهم ديگری هم که بايد جداگانه به آن پرداخت، موضوع جان سه هزا انسان مبارز در کمپ ليبرتی است که با تغيير و تحولات کنونی در عراق، بيش از هميشه، در معرض قتل عام قرار گرفته اند.
قربانيان اوهام يک رهبر ماليخوليايی که سال هاست دست و پای آن ها را با انواع و اقسام حيله ها گرفته است و بسته است و در عراق نگاهشان داشته است تا ديگران تيغ بر گردنشان نهند و ذبحشان کنند و او پيام بدهد که اين ها «فديه» های من به مردم ايران هستند.
در اين مورد، عجالتاً، می توانيد به صفحات ويژه ی ليبرتی و اشرف، حاوی مقالات متعدد راقم اين سطور در «ققنوس» مراجعه کنيد. با اين نشانی:

http://www.ghoghnoos.org/ak/kx/lpg.html

۱۸ ایرانی در بین پژوهشگران برتر جهان

۱۸ ایرانی در بین پژوهشگران برتر جهان

در فهرست سه هزار و دویست پژوهشگر برتر جهانی نام هجده ایرانی به چشم می خورد
نام هجده نفر از دانشمندان ایرانی در فهرست جدید پژوهشگران برتر جهانی که به تازگی بوسیله موسسه تامسون رویترز منتشر شده است به چشم می‌خورد.
این فهرست شامل نام بیش از سه هزار و دویست پژوهشگر است که در مراکز پژوهشی و دانشگاه‌های مختلف جهان مشغول بکارند و نتایج پژوهش‌هایشان از اهمیت زیادی برخوردار بوده است. اهمیت کارهای پژوهشی با بررسی مقاله‌هایی که با استناد به این کارها منتشر شده و بیشترین ارجاع بوسیله محققان دیگر را داشته‌اند تعیین شده است و ارجاع زیاد به یک مقاله پژوهشی نیز نشان دهنده اهمیت و ارزش کار محققان در سطح جهانی و در بین جامعه علمی است.
فهرست پژوهشگران با بیشترین ارجاع جهانی، که می‌توان به زبان ساده آن را فهرست "پژوهشگران برتر جهانی" نامید، اولین بار در سال ۲۰۰۱ منتشر شد و شامل نام بیش از هفت هزار نفر محقق از سرتا سر جهان در رشته‌های علوم و علوم انسانی بود.

اسامی پژوهشگران برتر دانشگاههای ایران

ردیفنامرشتهدانشگاه
۱سعید عباس بندیریاضیبین المللی امام خمینی
۲مهدی دهقانمهندسی و ریاضیامیر کبیر
۳فرنوش فریدبدمهندسیعلوم پزشکی تهران
۴محمدرضا گنجیمهندسیتهران
۵داود دومیری گنجیمهندسیصنعتی نوشیروانی بابل
۶مهر اورنگ قائدیمهندسییاسوج
۷مجید گرجیریاضیسمنان
۸پرویز نوروزیمهندسیتهران
۹سیاوش ریاحیمهندسیتهران
۱۰حسنعلی زمانیمهندسیآزاد اسلامی
منبع:موسسه تامسون رویترز
موسسه تامسون رویترز در آن سال با بررسی مقاله‌های منتشر شده در بین سال‌های ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۹، مقاله‌هایی که بیشترین ارجاع را در حوزه خود داشتند در طی فرآیند و روشی خاصی انتخاب و پژوهشگران صاحب آن مقاله‌ها را به عنوان پژوهشگر برتر معرفی کرد. این موسسه در سال ۲۰۰۴ یک بار دیگر با بازبینی فهرست قبل آن را بروز رسانی کرد.
فهرست جدید منتشر شده در سال ۲۰۱۴ با دو نسخه پیشین متفاوت است. در فهرست جدید علاوه بر بهینه سازی روش‌های انتخاب مقاله‌های پر ارجاع، مقاله‌های منتشر شده در یک بازه یازده ساله (۲۰۰۲-۲۰۱۲) مورد مطالعه قرار گرفته است و شامل نام سه هزار و دویست و پانزده نفر محقق از سراسر دنیا است که مقاله‌های خود را در نشریات معتبری منتشر کرده‌اند که در پژوهشکده اطلاعات علمی (ISI) نمایه شده‌اند.
برخی از رسانه‌های ایران با ارجاع به فهرست نخست، خبر موفقیت سیزده نفر از ایرانیان خارج از کشور را اعلام کرده‌اند در حالی که در فهرست دوم است که ایرانی‌ها خوش درخشیده‌اند.

پژوهشگران برتر ایرانی

اگر چه با نگاهی به فهرست اولیه پژوهشگران برتر، می‌توان از روی اسامی چند ایرانی را نیز که در پژوهشگاه‌ها و دانشگاه‌های معتبر غربی مشغول به کارند را نیز شناسایی کرد؛ ولی در فهرست جدید علاوه بر افزایش نسبت ایرانیان حاضر در فهرست به کل پژوهشگران از دو دهم درصد به شش دهم درصد (رشد سه برابری)، می‌توان نام دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌های داخل کشور را نیز دید که بسیار با اهمیت است.
در فهرست اولیه نام هیچ موسسه ایرانی دیده نمی‌شد و این وضعیت با توجه به جمعیت دانشگاهی کشور و همچنین اوضاع نه چندان مناسب سیاسی و اقتصادی چند سال گذشته بسیار قابل تامل است.
اما در فهرست دوم از هیجده نام ایرانی این فهرست، ده نفر در دانشگاه‌های ایران مشغول به تحقیق و تدریس هستند و باقی در موسسات پژوهشی و دانشگاه‌های معتبر خارجی. دانشگاه تهران با سه، و دانشگاه‌های علوم پزشکی تهران، امیر کبیر، بین المللی امام خمینی، یاسوج، سمنان، بابل، و آزاد اسلامی هر کدام با یک پژوهشگر در این فهرست حضور دارند.

پژوهشگران ایرانی در دانشگاههای خارجی

ردیفنامرشتهدانشگاه
۱حجت عادلیمهندسیایالتی اوهایو آمریکا
۲رویا بحرینیعلوم زمینکالیفرنیا، ریورساید، آمریکا
۳امید فرخزادپزشکیهاروارد، آمریکا
۴هدا خوریمیکروبیولوژیجی کراگ وینتر، آمریکا
۵داریوش مظفریانپزشکیهاروارد، آمریکا
۶آتنا صفتفیزیکآزمایشگاه ملی اواک ریچ، آمریکا
۷فریدون شهیدیکشاورزیمموریال نیوفوندلند، کانادا
۸وحید تارخکامپیوترهاروارد، آمریکا
منبع: موسسه تامسون رویترز
وجود نام دانشگاه‌های کوچک ایرانی در کنار نام‌های دانشگاه معروفی مانند هاروارد از نکات جالب و غیبت دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی مهم و معروف کشور مانند صنعتی شریف و پژوهشگاه دانش‌های بنیادی، از نکات تعجب برانگیز این فهرست است.
مقاله‌های منتشر شده در دانشگاه‌های ایران در دو حوزه ریاضی و مهندسی بوده‌اند و محققان ایرانی خارج از کشور علاوه بر ریاضی و مهندسی در حوزه‌های علوم زمین، پزشکی، علوم کامپیوتر، علوم مواد، فیزیک، و کشاورزی نیز فعالیت کرده‌اند.
متاسفانه با اینکه این فهرست حوزه پژوهش‌های علوم انسانی را نیز در بر می‌گیرد، چه در نسخه قدیمی و چه در نسخه جدید هیچ نام ایرانی را نمی توان مشاهده کرد و این نکته بطور غیر مستقیم می‌تواند نشان دهنده توجه کمتر ایرانیان به پژوهش در حوزه علوم انسانی باشد، چه در داخل و چه در خارج از مرزها.
و نکته آخر هم اینکه چهار نفر از پژوهشگران حاضر در این فهرست، زن هستند که یک نفر از آنها در ایران و باقی در دیگر کشورها به کار مشغولند. این نسبت ممکن است چندان راضی کننده به نظر نیاید ولی نشان از حضور موفق زنان کشور در حوزه‌های علمی در سطوح بالا دارد.

اهمیت فهرست

با نگاهی به روند تنظیم این فهرست می‌توان دلیل مهم بودن آن را درک کرد. هر پژوهشگری در حین کارهای تحقیقی خود یا پس از اتمام یک پروژه تحقیقی یک یا چند مقاله در باره کاری که کرده‌است و نتایج حاصل از آن را در نشریات معتبر علمی منتشر می‌کند.
دیگر پژوهشگران و دانشمندانی که در همان حوزه یا حوزه‌ای که به گونه‌ای به آن موضوع مرتبط است کار می‌کنند برای جلوگیری از دوباره کاری یا پیشبرد بیشتر کار یا استفاده از نتایج پژوهش‌های قبل در یک کار یا محصول جدید، به آن مقاله و یافته‌های پژوهش پیشین، رجوع می‌کنند.
هرچه تعداد کسانی که برای پیشرفت در کار خود به آن مقاله رجوع می‌کنند بیشتر باشد، نشانه این است که آن مقاله و کار پژوهشی مرتبط با آن اهمیت بیشتری داشته است. به بیان دیگر کار پژوهشگر اول به نوعی وظیفه رهبری یا راهگشایی دیگر پژوهش‌ها را در همان زمینه برعهده گرفته است.
با توجه به نکته فوق، اگر چه فهرست پژوهشگران برتر نمی‌تواند وسیله چندان مناسبی برای تبلیغات سیاستمداران و دولتمردان باشد، با این حال می‌تواند به آنها کمک کند تا با نگاهی دقیقتر به دنیای امروز و پژوهش‌های مهمی که به نوعی نقش راهبری برای دیگر پژوهش‌ها را دارند، با سیاستگذاری و مدیریت صحیح به جامعه علمی کشور کمک کنند تا رشد علمی و به تبع آن اقتصادی و فرهنگی جامعه و کشور را سبب شوند و نقاط خالی و مهمی که کشور نیازمند توجه بیشتر در آن است را شناسایی کنند.

*پیوند سروش و استبداد خمینی

سروش : " انتقاد لازم نیست همیشه به شخص خاص 

باشد  معنای کار روشن‌فکری لزوما این نیست که شخصی را در 

محکمه بگذاریم و داوری کنیم. کار کلان روشن‌فکری عبارت است از 
دیدن نادیده‌ها و نادیدنی‌ها. آن لشگر اندیشه‌ها و فرهنگی که 

حرکت او را میسر کرده است و امکان بخشیده به کسی مثل آقای 

خمینی که برخیزد و مقصود خود را عملی کند. البته دیدگاهی که 

ما از سیاست و منجی داشتیم هم موثر بود و بسیاری چیزهای 


دیگر که اگر نبود، آقای خمینی نمی‌توانست قهرمانی کند. 

کسانی 

بوده‌اند که از آقای خمینی انتقاد کرده‌اند. به گمان من انتقادها را 

در این نقطه‌ها و گره‌کارها خلاصه کردن شاید به صلاح نباشد. 

شاید در مواردی مصلحت نباشد. شاید مانع کارهای دیگر شود. به 

تعبیری هم آقای خمینی هنوز شخصیت تاریخی نشده است. 

گفته‌اند یک حادثه پس از صد سال تاریخی می‌شود، باز می‌شود و 


بسط پیدا می‌کند و شکوفا می‌شود تا معلوم شود این حرکت چه 


بود و این شخص که بود و چکار کرد. آن حقیقتی که رخ داد و 


شخصیتی که پشت آن بود، هنوز خیلی کار دارد تا شناخته شود تا 

نوبت به یک نقد منصفانه جامع و پخته تاریخی از ایشان شود."

عراق درآستانه تجزیه و دور جدیدی ازجنگهای خونین مذهبی . بهروز ستوده

عراق درآستانه تجزیه و دور جدیدی ازجنگهای خونین مذهبی .
بهروز ستوده


با پیشروی نیروهای بنیادگرای سنی مذهب موسوم به داعش(حکومت اسلامی عراق و شام)  دربخش شمال غربی عراق وتصرف شهر موصول ، این کشورعملاً یک گام دیگر به سمت تجزیه و آغاز دور جدیدی ازجنگ های خونین داخلی سوق داده شده است وشرایط جدید دخالت نظامی جمهوری اسلامی را درامور داخلی عراق دوچندان خواهد کرد و لاجرم عراق نیزمانند سوریه به باتلاق دیگری بدل خواهد شدکه جانیان تهی مغز و ولایتمدارحاکم بر میهن ما ناگزیر خواهند شد برای سالهای متمادی ، مانند گذشته سرمایه های انسانی و مالی بیشتری را به امید توسعه قلمرو نفوذ ولایت فقیه شیعه دوازده امامی دراین باتلاق به هدردهند ، باتلاقی که بیرون آمدن از آن برای جمهوری اسلامی آسان نخواهد بود و بدون تردید جنگهای مذهبی و فرقه ای را به داخل مرزهای ایران خواهد کشانید و مردم نگون بخت کشورمارا درشعله های آن خواهد سوزاند . 
تصرف سریع شهرموصل که پس از بغداد عمده ترین و بزرگترین شهرعراق محسوب میشود توسط گروه داعش ، شهری که بیش از 50 هزارنیروی انتظامی وامنیتی دولت مرکزی ازآن دفاع مینموده اند وعلاوه برآن قاعدتاً میبایستی تحت پوشش دفاعی دهها هزار پیشمرگه های بارزانی و طالبانی باشد ، میتواند بسیارسئوال برانگیز باشد و حکایت از مسائل پشت پرده در بحران عراق و جنگ پنهانی برسرتوسعه قدرت و ثروت درعراق باشد. خانم انتصارالجبوری یکی از نمایندگان مجلس دربغداد ازناپدید شدن 52هزار نیروهای امنیتی و انتظامی شهر موصل اظهار شگفتی میکند و میگوید: "تروریست‌های داعش به راحتی توانستند بر موصل مسلط شوند و معلوم نیست 52هزار نیروی امنیتی و انتظامی که در استان بودند کجا رفتند ، این نیروها پس از چند ساعت درگیری سلاح خود را زمین گذاشتند و با پوشیدن لباس شخصی از صحنه جنگ گریختند و به مناطق اطراف رفتند. این نماینده مجلس عراق همچنین اضافه مینماید که 500 افسر و فرمانده نیروهای امنیتی و انتظامی در موصل سلاح های خود را بر زمین گذاشته و با پوشیدن لباس شخصی ، خود را به کردستان عراق رسانده اند."
سرلشکر هلکورد محمد مدیروزارت پیشمرگه کردستان عراق میگوید: "هرگونه تحرک پیشمرگه های کردستان عراق برای مقابله با گروه داعش در موصل منوط به هماهنگی‌های لازم و صدور فرمان از سوی مسعود بارزانی است. او می افزاید که تا کنون هیچ‌گونه دستوری در این مورد دریافت نداشته است"اما در این میان حسین شریعتمداری بلندگوی دروغگوی بیت رهبری ، در روزنامه فاسد و آبروباخته کیهان ، درموردتصرف موصل توسط نیروهای داعش با این تیتر سیاه نمائی میکند که :"اشغال موصل ، غلتیدن داعش در دام امنیتی" تیتر روزنامه کیهان شریعتمداری را اینگونه میتوان معنی کرد که : دولت شیعه نوری المالکی که  تحت نفوذ جمهوری اسلامی ایران است گویا برای بدام انداختن نیروهای داعش دامی گسترده است تا آنان را بداخل شهر موصل بکشاند و سپس نابودشان کند ! حسین شریعتمداری مشهور به حسین شکنجه گر و سخنگوی غیر رسمی خامنه ای که در دروغگوئی و عوامفریبی دست گوبلز را از پشت بسته است ،در توضیح حمله گروه بنیادگرای سنی مذهب به شهر موصل از جمله چنین مینویسد :
"یک فعال رسانه‌ای عرب هم دیروز فاش کرد که بعضی از شبکه‌های تلویزیونی و سایت‌های اینترنتی وابسته به عربستان، یک روز پیش از حمله داعش به موصل تصاویری پخش کرده و به بزرگ نمایی قدرت این گروه تروریستی پرداخته‌اند. این فعال عرب اظهار داشت که در واقع موصل در یک عملیات رسانه‌ای سقوط کرد نه در عملیات واقعی نظامی. سرعت داعش در سیطره بر استانداری و بانک مرکزی موصل به خوبی از یک تبانی کثیف خبر می‌دهد چرا که عراق و شهر حساس موصل در شرایطی نبوده که استانداری و فرماندهی نظامی محلی از احتمال جدی وقوع حمله به استانداری بی‌خبر و یا هشدارهای لازم را دریافت نکرده باشند." بدین ترتیب  و به تعبیر روزنامه کیهان شریعتمداری که   نقش بلندگوی بیت رهبری را ایفا مینماید گویا در موصل هیچگونه جنگ و درگیری وجود نداشته است و نیروهای گروه داعش گویا با یک عملیات رسانه ای و تبلیغاتی بر شهر موصل تسلط یافته اند !
اما راست این است که آنچه امروز در عراق و سوریه و لبنان و بطور مشخص در شهر موصل میگذرد نتیجه و پیامدهای سیاست خارجی ضدملی و دخالت های مخرب 35 ساله جمهوری اسلامی در این کشورها است ، سیاستی که ازفردای بقدرت رسیدن روحانیون مرتجع در ایران با عنوان "صدور انقلاب اسلامی" به کشورهای دیگر ، توسط شخص خمینی بیان گردید و از آن پس تا به امروز سیاست خارجی جمهوری اسلامی برآن پایه استوار گردیده است . دخالت جمهوری اسلامی در امور داخلی عراق در فردای پیروزی انقلاب بهمن 57 ظاهراً به بهانه دفاع از شیعیان آن کشوراما دراصل به منظورصدور انقلاب اسلامی به آن کشور و تشکیل حکومت اسلامی شیعه مذهب و تابع ولایت فقیه ، همانطوریکه همگان میدانند به آغاز جنگ ویرانگر و خونین هشت ساله میان ایران و عراق منتهی گشت ، جنگی که آیت الله خمینی آنرا برای مردم ایران "رحمت الهی"توصیف نمود ! در خلال جنگ هشت ساله ایران و عراق ، صدها هزارنفراز مردم دو کشور ازشهرها و روستاهای خود آواره شدند و حکومت نوبنیاد اسلامی در ایران برای ضربه زدن به حکومت بعثی صدام حسین ، به آموزش و تسلیح و سپس اعزام گروههای خرابکار و تروریست شیعه مذهب به داخل خاک عراق و پشت جبهه های جنگ اقدام نمود که همین امر نیزباعث اعمال فشار و اخراج تعدادبیشتری از شیعیان عراق به ایران توسط رژیم بعثی صدام حسین گردید، البته در آن سالها وبه هنگامیکه جنگ ایران و عراق جریان داشت ، نه صدام حسین و نه هیچ تحلیگر تیز هوش مسائل سیاسی و اجتماعی نمیتوانست پیش بینی کند که در سالهای آینده سیروقایع سیاسی در خاورمیانه بگونه ای رقم خواهد خورد که از میان شیعیان رانده شده ازعراق  ، حکومت شیعی عراق  و ساختار سیاسی جدید این کشور شکل خواهد گرفت !
شعار جنگ جنگ تا پیروزی وفتح کربلا وعزم نابودی اسرائیل و آزاد ساختن بیت المقدس که برای سالها تکیه کلام خمینی وپیروان جاهل اوشده بود و هزاران کودک دبستانی و دبیرستانی ایرانی را راهی جبهه های جنگ کرده و در آتش جنگی بی حاصل سوزانده بود بناگاه با نوشیدن جام زهرآتش بس توسط سرکرده شیادان حکومت اسلامی به فراموشی سپرده شد و مجازات صدام حسین "کافر" نیز که شرط خاتمه جنگ از جانب خمینی  قرار داده شده بود به"امام غایب" محول گردید تا چند سال بعد قدرت غیبی اوازآستین رئیس جمهور امریکا جرج بوش که اونیزبرای آزاد نمودن مردم کشورهای خاورمیانه خواب نما شده وازمسیح مقدس جواز حمله به عراق را دریافت داشته بود عملی گردد ! حمله ارتش امریکا به عراق و پروژه سرنگون سازی رژیم صدام حسین که از یکطرف در راستای تسلط برمنابع نفتی عراق وازطرف دیگردرچهارچوب استراتژی تأمین امنیت میدانهای نفتی عربستان سعودی و شیخ نشین های خلیج فارس بود برای حکومتگران فاسد ولایت فقیه درتهران که دربراندازی صدام حسین و فتح کربلا ناکام مانده بودند گویا همان امدادهای غیبی محسوب میشد که"شیطان بزرگ" رسالت انجامش را برعهده گرفت تا به آرزوی دیرینه آخوندهای تهی مغز حاکم برایران  مبنی برسرنگون سازی صدام حسین"کافر"و سپس دستگیری و محاکمه و اعدام او جامه عمل پوشانده شود !
حمله تجاوزکارانه امریکا به عراق و پروژه سرنگون سازی رژیم صدام حسین اگرچه رویاهای مذهبی جرج بوش را در ترسیم "خاورمیانه بزرگ" محقق نساخت امالااقل برای جانشین فرومایه خمینی و ادامه دهندگان تهی مغزخط امام این حُسن را داشت که پس از سرنگونی صدام حسین از خلع قدرت در این کشوراستفاده کرده ، دهها هزار نیروی مسلح و آموزش دیده شیعه عراقی که در خلال جنگ هشت ساله در ایران اقامت گزیده بودند تحت لوای "مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق" و سایر گروههای شیعه مذهب، به سوی عراق سرازیرشوند و مقدمات تشکیل دولت شیعه را در عراق فراهم کنند ، ولی چنانکه دیدیم تشکیل دولت شیعه عراق که مستقیماً زیر نفوذ جمهوری اسلامی قرار داشته ودارد مقدمه ای شد برای آغازجنگهای داخلی بین گروههای شیعه و سنی و کشته و آواره شدن صدها هزارعراقی که این جنگ مذهبی تا به امروز ادامه داشته و هم اکنون با تصرف چند شهر و روستای عراق توسط نیروهای موسوم به حکومت اسلامی عراق و شام ، این جنگ و خونریزی وارد مرحله جدیدی شده است .
حرف آخر - درخبرها آمده است که نیروهای داعش به هر شهر و روستائی ازسوریه وعراق که وارد میشوند و سلطه خود را برقرار میسازند مردم آن نواحی را مجبور به تبعیت از قوانین شرعی  مینمایند و خلافکاران و مخالفان خودرا باحدود اسلامی از قبیل گردن زدن وغیره مجازات میکنند ، زنان را خانه نشین مینمایند و برای خوردن و آشامیدن وخوابیدن و لباس پوشیدن و ریش و سبیل مردم نیزتصمیم میگیرند و تصمیم خود را مستند به  قوانین شرعی واسلامی  مینمایند ، پیروان گروه داعش وسایر گروههای بنیادگرای سنی مذهب ، همگی خود را سرباز خدا میدانند که برای تشکیل حکومت اسلامی و جاری ساختن قوانین الهی در روی زمین قیام کرده اند ! حال سئوالی که باید درمقابل آخوندهای حاکم برایران قرار داد این است که فرق شما و گروههای بنیادگرای شیعه مذهب با داعش  و سایر گروههای سنی مذهب در چیست ؟ مگر نه اینکه هردو بنام خدا برای هدفی مشترک یعنی برقراری حکومتی اسلامی و اجرای قوانین "شرع مقدس" ، خونریزی و آدمکشی پیشه کرده اید و دزدی و غارتگری و تجاوز به ناموس مردم را برای رسیدن به اهداف پلید خود مجاز و شرعی میدانید ، پس اختلاف شما با یکدیگر بر سر چیست ؟ جواب این سئوال ها در یک جمله خلاصه میشود :کسب قدرت وثروت برای به اسارت درآوردن و برده ساختن مردم بنام خدا و شیعه و سنی .روی همین اصل است که مردم در کشورهای خاورمیانه گروههای جنایتکارومتعصب مذهبی شیعه سنی را از یک قماش میدانند و از قدرت گیری آنان در جامعه هراس دارند ، و روی همین اصل است که در هرکجا گروههای اسلامی اعم شیعه و سنی برسرنوشت مردم حاکم شوند جز فساد و تباهی برای آن جامعه ببار نخواهند آورد .
وجان کلام اینکه "آن کس که باد میکارد طوفان درو خواهدکرد" ابلهان متعصب و کور دلی که با گفته سخیف خمینی مبنی بر صدور انقلاب اسلامی درهای کشورما را بر روی گروههای تروریستی شیعه و سنی کشورهای خاورمیانه گشودند و آنان را آموزش دادند و با پول و اسلحه به کشورهای شان بازگرداندند تا در آنجا انقلاب اسلامی برپا کنند ، اینک پس 35 سال محصول به هدر دادن میلیاردها دلار از پول مردم محروم ایران را درو میکنند .


مسعود رجوی، حمایت از داعش در عراق، رقت انگیز، و در «آخر» خط 
ایرج شكری


رویداد های اخیر عراق و تسخیر شهر موصل توسط گروه داعش که خواهان تشکیل «دولت اسلامی شام وعراق» است، برای آمریکا و اروپا ناگوار و نگران کننده است و تاثیر مهمی در معادلات سیاسی منطقه و کشمکش آمریکا و متحدان اروپاییش، با روسیه و رژیم به نفع رژیم و روسیه و تقویت موضع این دو، در مساله سوریه خواهد داشت، چرا که داعش در سوریه هم حضور دارد و در آنجا البته با اپوزیسیون به رسمیّت شناخته شده از سوی غرب، رقابت و درگیری دارد. تقویت داعش در عراق می تواند به تقویت موضع آن در سوریه کمک کند و این یعنی فرورفتن هرچه بیشتر سوریه در کشت و کشتاری که خروج از آن با سرنگون کردن رژیم اسد ممکن نخواهد بود. ناکارآمدی ارتش عراق در برابر داعش و فرار از رویارویی با آن با بجا گذاشتن تجیهزات نظامی از جمله تانک و هلیکوپتر، نه تنها باعث سرشکستگی دولت عراق بلکه آمریکا هم هست که تعلیم دهنده و سازمانگر ارتش عراق است. بعضی اخبار حکایت از آن داشت که داعش تجهیزات غنیمت گرفته در عراق را به سوریه منتقل می کند. این گروه بنا بر اخبار بیش از 400 میلیون دلار موجودی بانکهای موصل را هم تصاحب کرده است.  این رویداد کشیده ای هم برای «سردار سلیمانی» است که مطالبی مبنی بر این که  او شخصیت قدرتمند در پشت صحنه - به ویژه در امور امنیتی -در عراق است و مقابله با سیاست های آمریکا در لبنان و سوریه را هم او پیش می برد، در نشریاتی مثل دیلی  تلگراف درج شده بود و رسانه های رژیم اینترنتی رژیم  هم انعکاس زیادی به آن داده بودند.
به هر حال در این بحران  و در شرایط کنونی رژیم به عنوان یک کشور بزرگ  همسایه عراق با نیروهای نظامی تجربه دیده در جنگ 8 ساله در زمان صدام و با توجه به تضاد مذهبی هم که با گروههای نظیر داعش دارد، به عنوان نیرویی بسیار مؤثر در کمک به مقابله با داعش در عراق در صورت لزوم جلوه گر می شود و این آن «اشتراک منافع»ی است که صورت مساله مداخله و نفوذ رژیم در عراق را، برای منافع آمریکا به طور موقت هم که شده، از مساله یی منفی به مساله یی مثبت تغییر می دهد. بنا بر اخبار منتشر شده پیرامون پیشروی داعش در عراق، نه آمریکا و نه ناتو تمایلی برای فرستادن نیرو به عراق ندارند، اگر چه آمریکا امکان دست زدن به عملیات هوایی را گزینه قابل اقدام دانسته است. به هرحال در صورت وخامت وضع ورود سپاه به مساله، به جای سربازان آمریکایی، پاسداران جمهوری اسلامی کشته خواهند شد و دراین صورت «از هر طرف که شود کشته»، به سود آمریکاست و برای آمریکایی که با سرنگون کردن رژیم بعثی عراق، سبب قدرت گرفتن اسلامگرایان دست پرورده رژیم در عراق شد، چه بهتر که پاسداران آمریکا ستیز، در برابر داعش منشعب از القاعده قرار بگیرند و برای جلوگیری از پیش روی آنها بجنگند و کشته بشوند نه سربازان آمریکایی. در این میان خنده دار و رقت انگیز وضع مسعود رجوی است که دستگاه تبلیغاتی اش داعش را در سوریه «مزدور» می نامد و حتی گاه ساخته رژیم و اگر در جایی گروه موسم به «ارتش آزاد سوریه» که مسعود رجوی به آن ارتش آزادی سوریه می گوید، ضربه ای در درگیری به آن وارد کند، رسانه های مجاهدین آن را با آب و تاب پخش می کنند ، اما همان گروه در عراق، از سوی دستگاه تبلیغاتی مجاهدین بدون این که اسمش را ببرند، نیروهای انقلابی و عشایر نامیده می شوند. در جریان تسخیر موصل به دست داعش با این که اخبار تمام رسانه در این زمینه، اسم داعش را در تیتر خود داشت، اما اینان همچنان از عملیات انقلابیون و عشایر نام برده و از آن حمایت کردند.  نبوغ سیاسی رهبر مقاومت بیشتر خنده دار می شود وقتی در نظر بگیریم  که داعش ضد آمریکایی و مورد نفرت مجاهدین در سوریه، به فرض رسیدن به بغداد و لیبرتی، رابطه «برادرانه» با گروهی که اعتبار سیاسی و وزن سیاسی خود را با تعداد سخنرانان آمریکایی از همه رنگ از ژنرال ارتش و روسای سابق سازمان های جاسوسی و نمایندگان مجلس و مقامات باز نشسته غربی کسب می کند، برقرار نخواهد کرد.
این چنین است که رهبری مجاهدین با خود بزرگ بینی و خود محوربینی خود را به باتلاقی انداخته که معلوم نیست چگونه می خواهد عقب گرد کند و از آن بیرون بیاید. تازه  حتی فرض بکنیم که داعش خیلی هم به مجاهدین لطف داشته باشد و اصلا آنها مسلح هم بکنند و اجازه عبور از مرز هم بدهند، با آن سه هزار یا چهار هزار نفری که لااقل یک سوم آنان صدمات شدید جسمی در دو رویداد مرداد88 و فروردین 90 دیده اند، بخشی هم افراد بالای پنجاه سال هستند، در رویاروی با انبوه سپاه و بسیج در مرز که پشت سرشان تدارکات و تسلیحاتی کشوری به بزرگی ایران قرار دارد، چه کاری به پیش خواهند برد؟ آن «لشکرهای فدایی»! نامرئی در داخل که فقط مسعود رجوی از وجود آنها خبر دارد وارد عمل خواهند شد!؟ اوضاع برای رهبری مجاهدین حامی داعش در عراق، غم انگیز تر و خرد کننده تر خواهد اگر داعش آنگونه که تهدید کرده تسویه حساب با رژیم شیعه عراق را در تسخیر کربلا و نجف عملی کند. این دسته از اسلام گرایان با ساختن گنبد و بارگاه و زیارتگاه مخالفند و آن را کاری شرک آمیز می دانند. در کشور مالی گرایشی از همین نوع در منطقه ای که تسخیر کرده بود، دست به تخریب زیارتگاهها زد. و باز هم در این زمین «بامزه» خواهد بود اگر داعش در راه تسخیر کربلا و نجف باشد و سپاه پاسداران در زمین در کنار نیروهای عراقی به مقابله با آن برود و نیروی هوایی آمریکا هم از هوا آنها را حمایت بکند، نمی دانم دستگاه تبلیغاتی مجاهدین اخبار آن را با چه تیتری و چگونه گزارش خواهند داد. وال استریت ژورنال گزارش داده بود که دو گردان از سپاه پاسداران برای تقویت حفاظت از بغداد به عراق رفته است. واقعا «سرزمین امام حسین» جای خوبی برای مجاهدین نبوده و هر چه خیر و برکت داشته، برای رژیم بوده است. رهبری مجاهدین با خود بزرگ بینی و ورود به مسائلی که نباید وارد می شد و با محاسبات ذهنگرایانه، شکست های سیاسی پی در پی برای خود آفریده است. در انتخابات پارلمانی چندی پیش عراق، باز هم مثل چهار پنج سال پیش، با تمام توان تبلیغاتی، به تبلیغات علیه مالکی نخست وزیر عراق پرداخت و می بینم که باز هم در این ماجرا شکست خورده، همچنان که برگزاری انتخابات در سوریه هر اندازه هم که قلابی و ساختگی بوده باشد، باز هم شکستی بود برای جریانی که با توّهمات خود، وارد بازی های شده که اصلا به او مربوط نیست و ورودش در آنها تاثیری هم در کل رویداد نمی دهد و نتیجه آن رویدادها به دلخواه رهبری مجاهدین هم که پیش برود، (مثلا در سوریه اسد کنار برود و در عراق مالکی)، تغییری در « وزن» مجاهدین در صحنه بین المللی و میزان تاثیر گذاری آنان در داخل کشور و در مبارزات مردم، نمی دهد، اما وقتی رویدادها به سمتی می رود که خلاف ارزیابیها و «پیشگویی» ها و انتظارات رهبر مجاهدین است، طبعا این کشیده ای سنگینی برای اوست که نمی تواند آن را از نظر ها پنهان کند. اکنون در برابر اشتراک منافع آمریکا و غرب به علاوه روسیه، با رژیم، در مهار اوضاع عراق و سرکوب کردن و جمع کردن بساط داعش، رهبری مجاهدین با حمایت تبلیغاتی از اقدامات داعش، وضع رقت انگیزی پیدا کرده است. اکنون او در عراق  در طرف داعش قرار گرفته است و قرار داشتن در چنین موقعیتی برای کسی که سالهاست در رابطه با آمریکا «استراتژی موس موس همراه با پرداختهای کلان »1 را برگزیده است، ، باز هم به خنده دار بودن صحنه می افزاید.  گروههای اسلام گرایی نظیر داعش و القاعده و گروههایی که در آفریقا، برای استقرار نظامی بر پایه احکام اسلام به روایت خودشان، در جنگ علیه حکومت کشورهای منطقه و در ستیز با غرب هستند و عنوان عمومی «گروههای جهادیست» از سوی کارشناسان و تحلیگران سیاسی برای آنها بکار برده می شود، بزرگترین نگرانی های امنیتی در داخل آمریکا و کشورهای اروپایی را هم تشکیل می دهند، چرا که این گروهها از شهروندان مسلمان این کشورها، افرادی را جذب می کنند و این افراد بعد از مدتی آموزش و جنگیدن در کنار این گروههای بنیاد گرای اسلامی در مناطق بحرانی ،برای اقدامات ترویستی به کشور مبدا یا یک کشور غربی بر می گردند و دست به اقدام تروریستی می زنند. آخرین نمونه از آنها آن فرانسوی 29 ساله بود که در 24 مه در بلژیک بازدید کنندگان موزه یهودیان را به گلوله بست و سبب مرگ چهار نفر و زخمی شدن عده دیگری شد. وی چند روز بعد در فرانسه دستگیر شد. در اخبار آمده بود که هنگام دستگیری در یک ایستگاه قطار علاوه بر سلاح کلاشینکف، کاغذهایی با سربرگ دولت اسلامی شام و عراق(داعش) همراه داشته است. وی یکسال در سوریه بسر برده بود.
مسعود رجوی در رویاهای قدرت پرستانه خود و غرق در خود بزرگ بینی و به گزاف «تکیه بر جای بزرگان زدن» در اشرف مراسم رژه با لباس تشریفاتی نظامی راه انداخت و مجاهدین مظلوم را به چنان نمایش مسخره یی واداشت و در عین حال خشم دولت عراق را برانگیخت و اخطارهای دولت عراق را «خوابهای پنبه دانه یی» نامید و با ارزیابیهای ذهن گرایانه و غلط خود مصائب بی ثمر بسیاری را برای مجاهدین سبب شد. از مداخله زیانبار در اختلافات داخلی عراق و تلاشهای پوچِ خود مبنی بر ایفای نقش «مبارزه با رشد بنیاد گرایی» و جلوگیری از «بلعیده شدن عراق توسط رژیم»، درس نگرفت، بازهم با یک ارزیابی خود بزرگ بینانه و فرصت طلبانه و غلط، هم برای شیره مالیدن  به سر خود و رضایت خاطر مبارک به عنوان در صحنه مبارزه مسلحانه با رژیم حضور داشتن ولو به صورت لفظی و با حمایت از مخالفان مسلّح بشار اسد که رژیم آخوندی از او حمایت می کند، و هم برای همسویی با غرب در مساله سوریه، به باتلاق سوریه شیرجه زد و به تبلیغات فراوان برای «ارتش آزادی» سوریه پرداخت. حمایتی که چیزی را به نفع اوپوزیسیون سوریه تغییر نمی داد، و در عمل اهمیتی هم برای آمریکا و غرب نداشت و از طرف دیگر عکس یادگاری گرفتن با عناصری از مخالفان بشار اسد، در چشم مردم و افکار عمومی ایرانیان هم مساله یی با تاثیر مثبت قابل اعتنا نبود، اگر چه سایت مجاهدین در پیدا کردن «مشاوره کنگره آمریکا» و اظهار نظر مبالغه آمیز از قول او نقل کردن - که معلوم هم نبود کجا مطلب طرف درج شده است- مشکلی نداشت. سایت مجاهد در 29 مه از قول ولید فارس که از او به عنوان  مشاوره کنگره آمریکا در امور خاورمیانه، نام برده بود نوشت که " دیدار مریم رجوی با احمد جربا تاثیر زنجیره ای در سراسر خاورمیانه خواهد داشت". اما  تنها خاصیت این مداخله، مثل موارد متعدد دیگر خط و سیاست فاجعه بار مسعود رجوی، اظهار وجود و رجزخوانی در برابر رژیم بود. رجزخوانیهایی که بهای سنگین و مصیبت بار آن را مجاهدین با کشته و مجروح معلول و مجروح شدن در اشرف و لیبرتی پرداخته اند بدون این که کمترین نفع و تاثیری در مبارزه مردم با رژیم داشته باشد، حتی برعکس به یقین می توان گفت که حرکتهای فاجعه بار مرداد  88 (2)و فرورین 90 خشم بسیاری در بین مردم داخل کشور برانگیخته است، همچنان که در خارج کشور ایرانیان ضمن محکوم کردن رژیم عراق، چنین احساسی نسبت به رهبری مجاهدین که اصرار در ماندن در عراق داشت، نشان دادند.
تازه ترین پیام در آخر خط
آخرین پیام رجوی، با عنوانی که حتما بنابر انتخاب خود او از جملات پیام طولانی و کسل کننده(44 دقیقه ای) خود او برآن گذاشته شده است «اشرف - ۳۵۰ (کانون شورشی شماره ۳۵۰) - سوگند وفا و خروش مجسّم «بیا، بیا» مجاهد اشرف نشان غلامرضا خسروی - مسعود رجوی- ۱۲خرداد ۱۳۹۳»(3)، منعکس کننده، غرق در توّهم بودن آدم واقعیت گریز و خود خواه و مگالومن و فاقد شهامت اخلاقی است، که به جای رو به رو شدن با واقعیت و پذیرفتن خطا و اشتباهات خویش، و ارزیابی درست وضع و موقعیتی که در آن قرار دارد، و انتخاب سیاست مناسب برای جلب حمایت افکار عمومی، پیوسته به سرعت خود در فرار از واقعیت می افزاید و در این گریز همچنان که در طول سالیان دراز گذشته دیده ایم، از مرحله یی به مرحله دیگر، محکم تر به دیوار خورده است و البته باز همچنان که شاهد بوده ایم، بهای بسیار سنگین و خونین و فاجعه بار و نیز بهای اقدامات فرسایشی بیهوده نظیر تحصن های چند ماهه برای حفاظت اشرف توسط آمریکائیها یا کلاه آبی های سازمان ملل و اعتصاب غذای سال گذشته برای بازگرداندن ربوده شدگان اشرف را که از اول بیهوده و بی ثمر بودن آن روشن بود، مجاهدین مظلوم پرداخته اند. مسعود رجوی البته برای  اعمال و عملکرد خویش توجیهاتی«انقلابی» و همراه با تعابیر مذهبی و استنادات قرآنی دارد،  استناد به حدیث و روایت و تفسیر قرآن،سرچشمه همیشه جوشانی است که او با مراجعه و «نوشیدن» از آن، هر بار در به مسلخ و پرتگاه فاجعه فرستادن مجاهدین برای ارضای خودخواهی خود، با آرامش خاطر و «اعتقاد راسخ» به این که در انجام یک «ماموریت الهی و انقلابی» گام بر می دارد، نه تنها، کمترین عذاب وجدان و «احساس گناه»ی نمی کند،بلکه در پی هر فاجعه یی، طلبکارتر، پرخاشگرتر و به تَبَع آن مستبد تر ظاهر می شود. این ویژگی روحی و شخصتی او، در جملاتی در پیام اخیرش (که البته پیامی است که تنها مصرف داخلی دارد و این هم شاید مثل پیامهای متعدد دیگر ایشان مدتی دیگر، در آرشیوهای مجاهدین یافت نشود) به خوبی منعکس است و عملکرد گذشته اش نشان می دهد که چقدر بی خیال و بدون کمترین اهمیت به رنج و درد نفرات تحت فرمان خود و کسان و بستگان آنان، قادر است آنها را به کام فاجعه بفرستد. اعدام زندانی سیاسی هوادار مجاهدین غلامرضا خسروی توسط رژیم جنایتکار آخوندی «فرصتی طلایی»، برای مسعود رجوی فراهم کرد تا  باز هم از فرصتی که پیش آمده، رنگی برای پوشاندن نتایج مصیبت بار ارزیبها و موضعگیری ها و سیاستهای غلط و فاجعه بار چند سال گذشته (از زمان واگذاری مساله مجاهدین به دولت عراق و نیز رویدادهای داخل کشور از بعد از انتخابات) استفاده بکند و نیز با قرار دادن خود بالای سکوی «یک دستاورد بزرگ» و سکوی بلند یک پیروزی، به نفرات اسیر در چنگش، این دروغ را بزرگ را به عنوان حقیقت و واقعیت جاری در صحنه زورچپان بکند، که اولا او واقعا رهبر تاثیر گذار در جامعه است و ثانیا همانطور که بعد از «کهشکشان اشرف و اسطوره زهره»(همان سلاخی مجاهدین بی سلاح توسط آدمکشهای عراق و رژیمی) گفته بود، هزار اشرف در حال برپا شدن است و سیصد و پنجاهم اش در بند 350 توسط مجاهد اعدام شده برپا شد و با کوبیدن میخ رهبری بلامنازع به ترتیب، به منتقدان و معترضان دندان قروچه برود. مهم ترین نکته یی که به نظر من در پیام او نهفته است این است که او خواهان خارج شدن نفرات تحت انقیاد خود از عراق نیست و در خواست خروج از عراق را «موش شدن در برابر رژیم» می داند. او جمله پردازی هایی در مورد این که اگر غلامرضا خسروی «لب تر کرده بود» رژیم او را اعدام نمی کرد و با تجسم «بیا بیا گفتن» نامیدن او، می گوید:« در زندان لیبرتی مدت هاست که مجاهدان اشرفی، مکرر در مکرر بین موشک خوردن و موش شدن در برار رژیم مخیّر می شوند...» همین جمله به خوبی توضیح می دهد و قابل فهم می کند که چرا زبان رهبری مجاهدین و مهرتابانش به درخواست انتقال مجاهدین از عراق نمی چرخد و پیوسته در خواست حفاظت لیبرتی و درخواست «تی وال» می کنند و اگر هم در موارد معدودی در تجمع و کنفرانسی که راه انداخته اند، تقاضای انتقال کرده باشند همراه با شرایطی قرار داده اند(مثل انتقال یکجا به آمریکا) که مثل (سنگ بزرگ نشانه نزدن است) بوده است. در ضمن همان جمله مورد اشاره، خود بیانگر فضای سنگینی است که در لیبرتی می تواند حاکم باشد و نفرات مستقر در آن برای متهم نشدن به بروز نشانه های «موش شدن در برابر رژیم» باید رنج همه چیز را، در جوّ ارعاب تحمل کنند و اگر کسانی از بستگان، اعم از پدر، مادر یا بردار سراغشان را گرفت، نشان بدهند که مثل «شیر» آماده دریدن و «جِر» دادن او هستند، چنان که دیده ایم. او در همین پیام بازهم مثل همیشه به دهنکجی به انتقاداتی که از رفتاری که با  مجاهدین تحت فرمانش شده پرداخته و نیز با مستمسک قرار دادن اعدام غلامرضا خسروی تلاش کرده است که «بیابیا گفتن» در فاجعه 19 فروردین 90 و آن بی اعتنایی بعدی به در و رنج بستگان قربانیان آن رویداد را که چند ماه از دفن اجساد عزیزانشان بی خبر نگه داشته شدن را توجیه کند. او در این زمینه گفته است:«همانطور که بعد از 19 فرودین و حمله زرهی به اشرف نوشتم، از من انتظار تسلیت نداشته باشید، جز غرور و زیبایی و افتخار چیزی نمی بینم»! از چنین شخصیتی هنوز توانائیهای بسیاری در «زیبایی آفرینی» می تواند به ظهور برسد. در آن ماجرا که دولت مالکی مانع از دفن قربانیان آن فاجعه در گورستان مروارید اشرف بود کشمکشی بین رهبری مجاهدین با دولت عراق در گرفت. رهبری مجاهدین بعد از برنامه ریزی های لازم برای ساختن تابوتهای ویژه و تشریفات، همزمان با چهلم درگذشتگان آنها را دفن کرد اما خبر آن را همراه ویدئو تصاویر مراسم سه ماه بعد منتشر کردند. من در آن زمان این رفتار ناشایست رهبری مجاهدین را در یادداشتی مورد انتقاد قرار دادم(4). مسعود رجوی در این پیام وجود آنچه که شاهدان متعددی به عنوان یک بد رفتاری غیر انسانی و تحقیر و درهم شکستن افراد شرح داده اند و «عملیات جاری» نامیده می شود، مورد تایید قرار داده، اما از آن به عنوان «جهاد اکبر» نام برده   تلاش کرده که وانمود کند ه این کار(عملیات جاری) کاری است که انها داوطلبانه و برای مبارزه با «نفس اَمّاره» و به عنوان جهاد اکبر انجام می دهند. جهاد اکبر در اسلام  مسعود رجوی، در عمل تحقیر و توهین و درهم شکستن شخصیت یک انسان مبارز، توسط جمعی از دهها و صدها نفر از همرزمانش و حتی در یک  گردهمایی بزرگ در حضور و به تحریک  حضرتش معنی می دهد.
سرسختی برای ماندن در عراق و آن کارهای مسخره تشریفاتی از رژه های اشرف گرفته تا اسکورت موتور سوار همراه مریم کردن و توپهای عهد بوقی با لباس سربازان دویست سال پیش در مسیر مریم قرار دادن و شلیک ترقه با آن، هیچکدام عملی برای پیشبرد مبارزه علیه رژیم و اقدامی که نشانه درایت سیاسی باشد نبود، بلکه برای رضایت خاطر رهبری مجاهدین و التیام رنجی است که او از ناکامی و حقارت شکست از آخوندها در تکیه زدن به قدرت می برد. او نمی خواهد و نمی تواند این واقعیت را بپذیرید که آخوندهایی که در زمان مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه، کسی به حساب نمی آمدند و اگر کسی از بین آنان کمک مالی یا حمایتی از مجاهدین کرده بود، به آن افتخار می کرد، بر مرکب قدرت سوارند و او پیاده است. او در گذشته سیر می کند، درگردهمایی خرداد 59 امجدیه سیرمی کند. او وقتی از رهبری «غصب شده» انقلاب سخن می گوید، این را حق خودش می داند، به خاطر همین مساله «رهبری» این قدر جای مهمی در دستگاه تبلیغاتی او دارد و او از «رهبر مقاومت» بودن و سمفونی شماره پنج بتهون کوتاه نمی آید. برای او در کشمکش پوچ در عراق بودن و هر از چندی به عنوان سوژه و موضوعی در رابطه عراق و رژیم و آمریکا مطرح شدن، هزار بار مفید تر و رضایت بخش تر از بیرون آمدن از عراق و تلاش واقعی برای تشکیل جبهه ای از نیروهای جمهوریخواه و طالب دموکراسی و کنار دیگران نشستن است، تلاشی که طبعا گام اولش باید همراه باشد با پایین آمدن از عرش و دست برداشتن از امامت و انتقاد پذیر بودن. البته یک زیان بزرگ هم خارج شدن از عراق به صورت پخش شدن افراد در کشورهای مختلف در بر دارد و آن باز شدن زبانها به انتقاد و راه افتادن «سونامی» انتقاد و افشاگری است از آنچه بر آنان رفته است. مسعود رجوی با آن عنوانی که برای پیام خود انتخاب کرده و برای مصرف داخلی است، در واقع مدعی شده است که در «برپا کردن هزار اشرف و لشکرهای فدایی» موفق بوده و حرف از دهنش در نیامده، در داخل شنیده شده و به آن «لبیک» گفته شده است. البته او این دروغها را خودش باور می کند و با همین باور است که لحن و موضع تهدید کننده و زبان ارعاب و اهانت بکار می گیرد. کیست که در روابط داخلی چه در «سازمان» چه در «شورا» جرأت بکند به او بگوید که آقا کمی از بالای ابرهای خیال به روی زمین تشریف بیاورید، یورش رژیم به زندانیان هم کاری مثل قتل روزنامه نگاران و قتلهای زنجیره ای بود که ارتباطی به اشرف سابقا موجود شما نداشت، این هم به اشرف سابقا موجود و لیبرتی حاضر ارتباطی ندارد. این آدم همینطور با این قبیل تخیّلات و توهّمات به بعضی کارهای نمایشی که قبلا به آن اشاره شد، به رضایت خاطر خطیر مبارک مشغول است. گویی هیچ توجهی هم به گذر پرشتاب زمان ندارد که دفتر عمر را پر شتاب ورق می زند«هردم از عمر می رود نفسی/ چو نگه می کنم نمانده بسی». 
رویدادی چون بذری برای شکل گرفتن شخصیتی
گاه رویداد و اتفاقی در زندگی می تواند تاثیر دگرگون کننده در شخصیت آدم داشته باشد به ویژه اگر در کودکی یا جوانی باشد.  مسعود رجوی در سلسله گفتارهای طولانی که تلاش پوچی بود بعد از رویدادهای انتخابات 88 برای تزریق «اشرف» به عنوان «کانون استراتژیکی نبرد» به ذهن جوانان در داخل و مصادره حرکتهای خود جوش مردم، که در دیماه 88 به صورت کتابی در 450 صفحه و با عنوان «استراتژی قیام و سرنگونی – کتاب اول» به عنوان سلسله درسهای آموزشی «برای نسل جوان داخل کشور» منتشر شد، به خاطره ای اشاره کرده است که تاریخ آن را ذکر نکرده است اما به نظر می رسد که مربوط به نیمه دهه 40 و سالهای دوران دبیرستان و زمانی است که او 15 یا 16 سال داشته است. او با اشاره به این که شاه بعد از کودتای 28 مرداد خوش نداشت که نسل جوان آن موقع چیزی از مصدق بداند، می گوید:« یک روز که پدرم در خانه نبود من پوشه اوراق و اسناد اختصاصی او را که دور از دسترس ما در بالاترین طبقه قفسه کتابهایش، البته پشت کتابها می گذاشت و کنجکاوی مراجلب کرده بود، با استفاده از یک چارپایه که زیر پایم گذاشتم، برداشتم. توی این پوشه انواع و اقسام نامه ها بود که یکی از آنها خیلی توجه مرا جلب کرد. تاریخش فروردین سال 1331 یا 1332 بود. یک کارت به امضای دکتر مصدق بود که در آن از این که پدرم 50 تومان پول خرید لباس عید برادران بزرگتر مرا برای مصدق فرستاده، تقدیر و تشکر کرده بود و اولش هم نوشته بود: "نامه گرامی عزّ وصول بخشید..." از دیدن این کارت و مفاد آن مثل برق گرفته ها شده بودم و انگار به راز بسیار مهمی پی برده باشم، در پوست نمی گنجیدم اما این دستبرد زدن به پوشه اختصاصی پدرم را هیچ وقت از ترس جرأت نکرم به خودش بگویم!» مسعود رجوی در ادامه اضافه کرده «منظورم از نقل این خاطرات برای شما این است که فضای بچه های آن روزگار را دریابید که به دنبال یک چیزی می گشتند که خودشان هم نمی دانستند چیست ولی گمشده یی داشتند که بعد ها فهمیدم اسمش ایران و آزادی است»(مسعود رجوی –استراتژی قیام و سرنگونی – کتاب اول ص 283 و 284).البته جوانان امروز با جوانان آن روز تفاوت زیادی دارند و آنها که از رژیم متنفرند، از هر نوع گرایش فرد محور هم گریزانند و به خرد جمعی باور دارند.  من گمان می کنم همین رویداد و دیدن تشکر نخست وزیر و شخصیتی چون مصدق از اقدام بزرگوارانه پدرشان ایشان و آگاهی از پرداخت آن 50 تومان، نطفه این مگالومنی و خودخواهی عظیم را در وجود مبارک ایشان کاشته و حتی شاید سرمنشاء شعار «ایران رجوی- رجوی ایران» هم در ضمیر ناخودآگاه از همان پرداخت آن همان پرداخت باشد. 
به هرحال آن «آخر» را که ایشان در مطالبه «بیعت» گونه از همه انتظار داشت تا رسیدن به آن همراهش باشند، شرایط و اوضاع کنونی با شرحی که گذشت رقم می زند که پیشرفت و حل مساله اتمی رژیم با غرب، می تواند تکمیل کننده آن باشد و اینجا آخر خط رهبری منبری ایشان است. کسانی هم که می خواستند «تا آخر» با ایشان بمانند، باید بدانند که حالا به «آخر» خط رسیده اند و همگی «مرخصند».
توضیحات:
1- قبلا دو یا سه سال پیش در رسانه های آمریکایی در مورد پرداختهای مجاهدین به سخنرانان آمریکایی در جلسات و گردهمایی هایی که از سوی مجاهدین برگزار می شود، مطالبی منتشر شده بود و مبلغ آن بین 25 هزار تا 40 هزار دلار ذکر شده بود. از سوی مجاهدین البته تلاش این بود که پولی و پرداختی بودن حضور سخنرانان به کلی حاشا شود. یکی از این پول گیرنده ها پاتریک کندی بود که توسط خبرنگاری که گمان یک گزارشگر صدای آمریکا بود مورد سوال قرار گرفته بود. مسعود رجوی در یکی از سخنرانی ها با اشاره به همان سوال، گفت «باید از خود این خبرنگار پرسید که تو خودت از کجا پول گرفتی که این سوال را می کنی»! اما پاتریک کندی سال گذشته در پاسخی به سوال مشابهی که در یوتیوب هم قرار گرفت، گفت او از کسانی حمایت می کند که طرفدار آمریکا هستند و با کسانی که آمریکائیها را می کشند می جنگند و او 25 هزار دلار برای حضور در آن جمعی که شرکت کرده گرفته است و اسم کسان دیگری را هم برد که همین گونه عمل می کنند و گفت که خوشحال است که او هم در شمار آنهاست . با توجه به مدت سخنرانی اکثر این سخنرانان در جلساتی که معمولا سخنرانان متعدی دارد و ده بیست دقیقه بیشتر نیست، آنهایی که با نرخ 40 هزار دلاری بالای منبر می روند، اگر یک ربع سخنرانی بکنند، بیش از دوهزار دلار برای هردقیقه گرفته اند و این می تواند شامل بعضی ژنرالها و کسانی چون شهردار سابق نیویورک و جان بولتون باشد این البته سوای هزینه سفر و پول هتل آنهاست که طبعا دعوت کنند باید ترتیب آنها را بدهد.
  2- نگارنده در مقاله رویداد 6 و7 مرداد 88 و ادعاهای مریم و مسعود را مورد انتقاد قرار دادم که لینک آن در زیر آمده است:
انا فتحنای واقعیت گریزان متکبر...
من متهم می کنم
3- پیام رجوی در لینک زیر   

شهیدان 19 فروردین اشرف دفن شدند، سوالها و حرفهایی که می ماند 4-
جمعه ۲۳ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۳ ژوئن ۲۰۱۴