۱۳۹۸ مرداد ۲۶, شنبه

نامه عاطفه رنگریز از زندان قرچک




✍«آیا دوباره گیسوانم را در باد شانه خواهم زد؟ آیا دوباره روی لیوان‌ها خواهم رقصید؟»۱ آیا می‌شود در سالن پنج اندرزگاه یک قرچک نوشت؟ بعید می‌دانم! به قولی قرچک نام مستعار جهنم است.

حال که دارم می‌نویسم بر تخت طبقه سومی نشسته‌ام که پاهایم رنده رنده شد از بس که بالا رفته‌ام «از نردبانی که ارتفاع حقیری دارد.» تختی که به رفیقم می‌گویم بیا برویم توی قبرهایمان و تختی که زیر پاهایمان یک باکس و یک ساک است. و ما از بس که جا برای نشستن نداریم در کابینمان، خودمان را به اینجا می‌کشانیم. آیا می‌شود نوشت؟ بعید می‌دانم. در اینجا ده بند است و هر بند به طور تقریبی صدوبیست تا صدوپنجاه نفر جمعیت دارد. به جز بند مادران یا بندی که سرنوشت کودکانش از همان ابتدا محکوم به شکست است. کودکانی که نه شب را می‌بینند، و نه پدر را، و نه بیرون را، و نه پارک ملی را و نه چیزهای ملی شده را! و اما می‌بینند درهای بسته و قفل‌های بسیاری را و آیا کودکان اینجا خواب ستاره‌ی قرمز را می‌بینند؟!

در بندِ پنج، یازده کابین است و در هر کابین چهار تخت سه‌طبقه‌ای که دوازده نفر در آن سوار قطار مرگ شده‌اند و در مسیر برزخی به انتظار یک ابلاغیه، اعزام و یا انتقال هستند تا شاید دمی پیاده شوند و درها برایشان گشوده شود. من سوار بر یکی از این واگن‌ها (کابین‌های قطار ایستاده‌ی مرگ و تعلیقی) پیش به سوی ناکجاآباد تلاش دارم که بنویسم اما بعید می‌دانم که واژه‌هایم بتوانند مسافران اینجا را دیدنی کنند. زیرا بیرون مرده است و «هیچ‌کس به قطار ایستاده‌ی مرگ نگاه نمی‌کند.»۲ واگن‌ها توسط دو دیوار که یک‌ونیم متر از سقف فاصله دارند، محاصره شده‌ است و حدود هشت متر جا برای خوردن و آشامیدن و زیستن. یعنی در همین هشت متر دوازده نفر با باروبندیلشان باید خود را در آنجا جا بدهند. این مسافرانِ به قصد ناکجاآباد و باروبندیلی که ظروف پلاستیکی و بشقاب‌های ملامین و انواع و اقسام کنسروها و نگهدارنده‌ها و لباس‌های بوتیک اینجاست که سه‌لاپهنا حساب می‌شود.

آیا درست است که دهان بگشایم و از مسافران اینجا بگویم؟ و نورهای مداوم مهتابی‌ها که چشم‌هایمان را می‌زند و صداهایی که گوش‌هایمان را کر می‌کند: پِیج‌های مداوم، تهدیدها، هشدارها و شماره‌های آماری که صبح و عصر، ما را از هواخوری به بند می‌کشاند. زمان ناهار که فرا می‌رسد بوی برنج سویا بلند می‌شود و باید با یک ظرف در صف بایستی و بعدْ شستن و… . اینجا شستن ظروف و لباس‌ها از اعمال شاقه به شمار می‌آید و از همین رو کارگرهایی هستند که به بهای ناچیزی گردن به این اعمال می‌‌نهند. آب شور این بیایان نیز مدام دریغ می‌شود از برزخیان اینجا. و حمام اینجا مرا می‌برد به عصر اتاق‌‌های گاز.

آیا می‌توانم بنویسم؟ بعید می‌دانم. مسافران از هجمه‌ی زیادشان درهم می‌لولند و با پرینتشان هل داده‌شده‌اند به این قطار و من در این قطار ایستاده‌ی مرگ، زمان را از یاد برده‌ام. و گویی ساعت یک‌بار نواخت و در بند باز شد و دیگر ایستاد و ایستاد. و ساعت مدام دهن‌کجی می‌کند بر ما! و راستی اینجا ممنوع است دوتا شدن، سه تا شدن، بی‌شمار شدن. بیشتر مسافران باید خود را به کارگاه‌های اشتغال (کار اجباری) بسپارند که زمانِ ایستاده بر دوششان را فراموش کنند تا بتوانند بیست دقیقه زمان بخرند که به بیرون وصل شوند و حرکت رخ دهد و در پایان فقط می‌توانم بگویم «من راز فصل‌ها را می‌دانم و حرف لحظه‌ها را می‌فهمم. نجات دهنده در گور خفته است.»

۹۸.۸.۲۴زندان قرچک

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱.فروغ فرخزاد
۲. بازی با ضرب‌المثل در ایران کسی به قطار ایستاده‌ سنگ نمی‌زند.

Hongkong : la Chine diffuse des images de blindés et durcit le ton

بهروز سورن: ابراهیم رئیسی جلادی برای همه جا و هر زمان


کمتر کسی است که نقش ابراهیم رئیسی در سرکوب مبارزان راه آزادی و برابری را نشناسد. با علنی شدن گفتمان کشتار سراسری زندانیان سیاسی در سال 67  و بویژه پس از انتشار نوار صوتی گفتگوی منتظری با تیم کشتار 67 امروزه نسل جوان نیز با آن مقطع تاریخی خونین اشناست. برخلاف تئوری هایی که بر مبتدی بودن حاکمان جدید اسلامی دلالت داشت اما سردمداران رژیم نوپا با در اختیار گرفتن تجربیات ساواک و عواملش در سرکوب مخالفان خود ثابت کردند که حکومت کردن را بلد هستند و از ابتدای کار به کادر سازی و ایجاد تخصص در طیف وابستگان خود همت گماشتند.
از جمله کادرهای آموزش یافته آنها ابراهیم رئیسی بود که از جمله هفتاد نفر برگزیده بهشتی برای کادر سازی رژیم بشمار میرفت و در حوزه علمیه! مشهد و قم آموزش های حوزوی دیده بود. در همان اوان شهرهایی همانند لاهیجان, انزلی, مسجد سلیمان, آبادان, بروجرد, کرمانشاه, سنندج, مریوان و بانه و کرج ( بویژه با آغاز جنگ هشت ساله با عراق )  و برخی شهرهای دیگر پایگاههای قوی نیروهای چپ بشمار میرفتند. سران جمهوری اسلامی با شناخت مکفی از برخی متعلقان خود, استعداد ها و ظرفیت های خصومت و چپ ستیزی انها را بکار گرفت و از جمله این افراد ابراهیم رئیسی جوان بود که در مقطع قیام بهمن هجده سال داشت. ابراهیم رئیسی در سرکوب مخالفان چپ جمهوری اسلامی در بخشی از این شهرها نقشی کلیدی داشت.
ابراهیم رئیسی مهره و آموزش یافته ای برای سرکوب مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی بود. این جنایتکار هر جا و نقطه ای که نیروهای چپ قوت یافته بودند حضور یافت و وظایف و مسئولیت های کلیدی قضایی و اطلاعاتی را بعهده گرفت. از شهر مشهد آغاز و سپس در مسجد سلیمان و کرج و تهران و همدان در سمت های دادیاری و دادستانی و در انتها نیز در تیم کشتار سراسری زندانیان سیاسی در سال 67 در معیت پورمحمدی و نیری و اشراقی قرار گرفت و طی مدت کوتاهی هزاران زندانی سیاسی را به جوخه های مرگ سپرد و در کارنامه ننگین خود ثبت کرد.  او همچنین در جریان کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 برای تسریع اجرای حکم اعدام ها در شهرهای سمنان، سیرجان، اسلام‌آباد و دورود ماموریت ویژه از سوی خمینی یافت.
ابراهیم رئیسی هم اکنون نیز با در اختیار داشتن مهمترین مقام قضائی رژیم در زندانی کردن و اعدام فعالین سیاسی و کارگری و مدنی مهمترین مهره رژیم است.
از جمله گفته های ابراهیم رئیسی در نوار گفتگوی منتظری با هیئت مرک سال 67 :
ابراهیم رئیسی: راجع به این ماه محرم اگه اجازه بدین حاج آقا، ما یک تعدادی از اینها را از اتاقاشون آوردیم برای همین برخورد، یه بار برخورد کردیم و نظر ندادیم، اینها الآن در سلولهای انفرادی هستن، اگر اینها را الآن نظر ندهیم وبرگردن توی بند عمومی، اینا باز مسائلی ایجاد می‌کنه، اگر اجازه بفرمایید، حدود دویست نفرهستن که اینها رو...
منتظری: من هیچ اجازه‌یی نمی‌دم من با یکی‌اش هم مخالفم...
منتظری در ادامه و خطاب به ‌آنها و از جمله رئیسی گفت: ‌به نظر من بزرگترین جنایت که توسط جمهوری اسلامی شده و در تاریخ ما را محکوم میکنند به دست شما انجام شده و شما را در آینده جزء جنایتکاران تاریخ می نویسند.

پس از وقایع دهه شصت رئیسی ده سال معاون اول قوه قضائیه بود و پرونده قطوری در سرکوب اعتراضات و بازداشت ها٬ زندانی کردن منتقدین و مخالفان رژیم و اعدام و قتلهای خاموش در زندانها دارد.هم اکنون نیز در راس قوه قضائیه بیدادگران انجام وظیفه شرعی میکند.

ابراهیم رییسی جلاد که متهم ردیف اول جنایت علیه بشریت است امروزه نه تنها رییس قوه قضاییه که مدافع حقوق بشر نامیده میشود. تحمیق مردم کشورمان توسط رسانه های حکومتی حد و مرزی نمیشناسد. مخاطب این فریبکاری ها و وارونه نمایی ها نسل جوانی هستند که در آ ن دوران سیاه و خونین بدنیا نیامده بودند.هم از اینرو بازگویی خاطرات و تاریخچه جرثومه گان مرتجع و وحوش حاکم از ضرورت هایی است بر عهده همه ما که آن را مشاهده و تجربه کرده ایم.
بهروز سورن
16.8.2019