ا
یک دهه، از سال ۱۳۶۰ تا سال ۱۳۷۰ را در زندانهای جمهوری اسلامی به سر برد. ماند
تا یکی از کسانی باشد که بر آنچه طی این ده سال در زندانهای قزلحصار، گوهردشت و
اوین گذشت، شهادت دهد.
متن پیادهشدهی بخش نخست از مصاحبه کامبیز غفوری، روزنامهنگار همکار برنامه روبهرو را با ایرج مصداقی، ذیل این سطور میخوانید.
برای دیدن و شنیدن مصاحبه، روی تصویر زیر که شما را به سایتیوتیوب هدایت خواهد کرد، یا این لینک در صفحه فیسبوک روبهروکلیک کنید.
*چه سالی بازداشت شدید و چند سال زندان بودید؟
من سال ۶۰ دستگیر شدم... تا سال ۷۰ زندان بودم.
*کدام زندانها بودید؟
اوین، قزل حصار و گوهردشت. مدتی هم در کمیته پل رومی بودم. آنجا دادسرای مبارزه با مواد مخدر بود و شعبه ۸ اوین به علت کمبود جا در آن مکان مستقر بود. در پاییز ۶۹ آنجا بودم.
*اتهام شما چه بود؟
من در رابطه با مجاهدین دستگیر شدم. فعالیت هم داشتم. هم قبل و هم بعد از ۳۰ خرداد. به همین دلیل بازداشت شدم.
*در تابستان ۶۷ شاهد بسیاری از اعدامها بودید. کدام زندان بودید و چه دیدید؟
در سال ۶۷ زندان گوهردشت بودم. قتل عام در تهران در همین زندان گوهردشت و اوین اجرا شد. هیات هم یکسان بود.
یعنی روزهایی که در اوین مشغول کشتار بودند، در گوهردشت نبودند و برعکس... در گوهردشت بر خلاف
اوین احکام همان لحظه بلافاصله بعد از دادگاه اجرا میشد و حتی برای تصحیح
اشتباهات فرصتی نبود. ولی در هر صورت روزهایی که هیات در گوهردشت نبود، در اوین بود. به همین دلیل اعدامها در گوهردشت روزهای ۸، ۹، ۱۲، ۱۵، ۱۸، ۲۱، ۲۲ و ۲۵ مرداد ماه بود، البته در ارتباط با مجاهدین. از روزهای ششم و هفتم و روزهای میانی تاریخهای یادشده، اعدامها در اوین صورت میگرفت.
بعد یک وقفه ۱۱ روزه بود به خاطر ماه محرم یا احیاناً به دلیل این که کشتار تمام شده بود. زیرا کشتار ابتدا
برای مجاهدین بود و مطلقاً فرمان خمینی زندانیان غیر مجاهد اعم از چپ یا مذهبی
غیر مجاهد را شامل نمیشد. در خود حکم هم مشخص است. به مجرد اینکه متوجه میشدند حتی زندانی
وابسته به فرقان، آرمان مستضعفین، شریعتی، بنیصدر است، یا هر یک از گروههای مذهبی که ممکن است آن روزها زندانی باشند، او را از پروسه بررسی وضعیتش نزد هیات خارج میکردند.
منتها ظاهراً در این فاصله رایزنیهایی شده بود و اینها حکم جدیدی را از خمینی
گرفتند برای کشتار زندانیان چپ. به همین دلیل بود که پنجم شهریور ماه اینها دوباره برای کشتار به زندان گوهردشت آمدند. این بار برای زندانیان چپ آمدند و چند زندانی مجاهد را نیز همراه با زندانیان چپ اعدام کردند.
در اوین همین پروسه بود ولی ظاهراً تعداد زیادتری از زندانیان مجاهد در همان شهریورماه همراه با زندانیان چپ اعدام شدند. بنابراین دو فتواست. فتوای اول صرفاَ برای مجاهدین و فتوای دوم برای زندانیان چپ. زندانیان مذهبی غیر مجاهد مشمول هیچکدام از این فتواها نشدند، هیچکدامشان. زنان چپ نیز زنانشان اعدام نشدند زیرا در آن فرمان خمینی تاکید کرده بود روی اعدام بر اساس ارتداد و چون زن مرتده اعدام نمیشود، آنها اعدام نشدند بلکه پارهای از آنها تحت فشارهای بعدی قرار گرفتند برای اینکه بپذیرند نماز بخوانند. البته همه آنها را شامل نشد. تعدادی بود و آنهم بعد از فشارهای زیادی که آوردند، بعداَ قطع شد.
به هر صورت، همانطور که خمینی تاکید کرده بود در جریان کشتار ۶۷ و در حکمش هم مشهود است، در پروسه قتل عام بیرحمی را از حد گذراندند. برای اینکه خمینی تاکید کرده بود «اشداء علی الکفار باشید». وسوسه به خرج ندهید،
قاطع باشید. قاطعیت از اصول اسلامی است. اینها تاکیدات خمینی در حکمش بود و من در راهروی مرگ روزهای
متوالی که در آنجا حاضر بودم میدیدم. حتی کسی را که قطع نخاعی بود، ناصر منصوری، روی
برانکارد آوردند و بعد اعدام کردند. یا کسی که دچار بیماری صرع پیشرفته بود و یک
پایش به دلیل بیماری سیاتیک فلج بود، او را یکی از بچهها کول کرد و بردند دار زدند.
*در قسمتی از صحبتهایتان درباره «هیات» گفتید. افراد دیگری هم در مصاحبههایشان گفتند که ما میشنیدیم
«هیات»ی میآید، نمیگفتند «دادگاه»، میگفتند: «هیات». اما هنوز نمیدانستیم چیست. این هیات که بعد به هیات مرگ
موسوم شد، چطور افرادش را شناختید و چه کسانی در آن هیات بودند؟
موضوع هیات چیزی بود که خود مسوولین رژیم روی آن تاکید میکردند. چیزی نبود که برداشت زندانیها باشد.
*به آن دادگاه نمیگفتند؟
نه! نه! چون دادگاه هم نبود. حکم را قبلا خمینی صادر کرده بود. این هیات وظیفهاش فقط تعیین مصادیق بود. بنابراین
اینها فقط کافی بود تشخیص بدهند که این فرد محارب است. حکمش را خمینی صادر کرده بود.
*یعنی فقط میخواستند ببینند مشمول میشود یا نمیشود. یا اعدام یا غیر اعدام؟
بله. وگرنه در دادگاه که شما شرکت میکنید، حکم میتواند از تبرئه و آزادی تا اعدام باشد. خودشان اینجا به درستی از
دادگاه نام نمیبردند. حتی دادگاه با آن تعاریف جمهوری اسلامی! در ارتباط با زندانیان چپ هم وظیفه آنها این بود که تعیین بکنند این فرد مرتد هست یا نیست. حکمش را باز خمینی قبلا صادر کرده بود.
البته این چیزی از مسوولیت کسانی که در آن هیات شرکت داشتند یا کسانی که مجری این احکام بودند، کم نمیکند. همانطور که فرمودید، اعضای هیات که در نامه آیتالله منتظری هم به درستی آمده، مرکب بود از حسینعلی نیریرییس هیات و [مصطفی] پورمحمدی که یکی از اعضای هیات بود یا نماینده وزارت اطلاعات بود. همچنین [مرتضی] اشراقی دادستان انقلاب اسلامی مرکز و معاون گروهکی او؛ یعنی آقای ابراهیم رییسی. (با تعاریفی که خودشان داشتند او سه تا معاون داشت. اقتصادی، مواد مخدر و گروهکی. اینها در هیات صاحب رای بودند.
کسان دیگری هم در هیاتها شرکت میکردند. آنها بیشتر آتش بیار معرکه بودند. مثلاً اسماعیل شوشتری شرکت
میکرد. آن موقع رییس سازمان زندانها بود و به تازگی منصوب شده بود. بعدها هم در دولتهای
رفسنجانی و خاتمی ۱۶ سال وزیر دادگستری بود.
کسانی مثل مقیسهای که آن موقع به او ناصریان میگفتند. چون اسمش محمد ناصر مقیسهای است، به او میگفتندمحمد ناصریان که هم دادیار بود و هم سرپرست زندان. داوود لشکری که مسوول امنیتی و انتظامی زندان گوهردشت بود. دادیارهایی مثل حمید عباسی هم بودند که در هیاتها میآمدند، شهادت میدادند. آتشبیار معرکه بودند و سعی میکردند هیات را به اجماع برای حکم اعدام برسانند.
در اوین، همین هیات بودند. باز کسانی مثل مجتبی حلوایی مسوول امنیتی زندان بود. قاضی حداد، معاونش به اسمسید
مجید ضیایی، اینّها به عنوان دادیار شرکت میکردند. حسین زاده مسوول زندان و سیدحسین مرتضوی رییس زندان.
بازجوهای اطلاعات و مسوولان اطلاعاتی هم میتوانستند شرکت کنند و کمک کنند به روند تصمیمگیری.
آقای مصداقی! این چهار نفر اعضای اصلی هیات الان کجا هستند و چه مقامی دارند در جمهوری اسلامی؟
ببینید! در این هیات، مرتضی اشراقی تا حدودی ترمز هیات بود. مواردی بود که دخالت میکرد یا مواردی را شاهد بودیم
که سوالاتی میکرد و تاکیداتی میکرد که به نوعی ترمز هیات بود، البته نه در همه موارد. این که عرض میکنم، در
مقایسه بین افراد است و نه در رد کردن مسوولیت آنها در این جنایت بزرگ. به این دلیل گفتم که مطلب دیگری را خدمتتان عرض کنم: به همین دلیل تنها کسی است که ارتقای مقام نگرفت! با این که دادستان انقلاب اسلامی مرکز بود، بعدها نه تنها با ترفیع روبرو نشد، مقامش پایینتر هم آمد. رییس یکی از شعب دیوانعالی شد، بعدها بازنشسته شد و
الان وکیل دادگستری است. البته وکالت پروژههای بزرگی صنعتی را که نان و آب
حسابی دارد، بر عهده میگیرد.
نیری بعدها شد معاون قضایی دیوان عالی کشور در دوران ریاست گیلانی، مدتی هم گیلانی بیمار بود و گرداننده اصلی ایشان بود. در دوره بعد هم که باز ایشان معاونت قضایی را برای بیش از یک ربع قرن داشت. سال گذشته شد رییس دادگاه انتظامی قضات.
رییسی هم که معاون دادستان بود، شد دادستان تهران، بعد رییس سازمان بازرسی کل کشور، معاون قوه قضاییه و الان هم دادستان کل کشور.
همینطور پورمحمدی که معاون وزارت اطلاعات بود، بعدها شد قائم مقام وزارت کشور، و بعدها شد وزیر کشور و رییس سازمان بازرسی کل کشور و الان هم که وزیر دادگستری است.
حتی اگر مقیسه را هم مقایسه کنید، الان یکی از قضات اصلی جمهوری اسلامی برای صدور احکام اعدام و زندانهای طویل المدت برای افراد سیاسی است.
ملاحظه میکنید که اکثرا ترفیع مقام گرفتند.
یکی از این چهرهها که نام بردید، شاید بیش از بقیه شناخته شده باشد: مصطفی پورمحمدی. الان هم عضو کابینه دولت آقای روحانی، دولت اعتدال است. یک سری چهرههای دیگری هم داریم. چهرههایی که آن زمان مدافع اعدامها بودند و بعدها اصلاحطلب شدند. برای مثال آقای انصاری که گفته بود عده «بسیار قلیلی» در زندان بودند. اینها تشکیلات در زندان داشتند و میخواستند شورش کنند، به همین خاطر اعدام شدند.
یک مطلب دیگر را هم از ایسنا برایتان میخوانم. ۱۱ دی ۹۳، محمدرضا عارف، کاندیدای اصلاحطلبان در انتخابات اخیر میگوید: «ما اعتقاد داریم که انقلاب ما فرهنگیترین انقلاب دنیا بود. شما رفتار و کردار امام راحل از روزهای اول خرداد ۴۲ تا بعد از پیروزی انقلاب را بررسی کنید، متوجه میشوید که انقلاب ما هیچگاه متوسل به خشونت نشده است».
اینگونه اظهار نظرها، مخصوصل از سوی جناح موسوم به اصلاح طلب که مدعی تلاش برای بهبود وضعیت کشور است، به چه دلیل صورت میگیرد؟ اینّها چه افرادی هستند و خودشان چه کارنامهای دارند و چه سهمی در خشونتها داشتند؟
در این که اظهار نظر عارف و دیگران در این زمینه تحریف تاریخ است، تردیدی نیست. میبینید که همین مسوولیت را اتفاقا موسوی بجنوردی در ماههای اخیر بر عهده داشت و اینها را مطرح کرد و تلاش بسیاری کرد تا آیتالله منتظری را از عوامل اصلی سرکوبها و اعدامها در دهه ۶۰ جلوه دهد. خب امروز ایشان از گردانندگان سایت جماران، به اصطلاح جناح اصلاحطلب درون رژیم و پدر زن سید حسن خمینی است. به این شکل دروغ میگوید. چرا؟ چون خود ایشان مسوولیت داشته در کشتار ۶۷. عضو شورای قضایی بوده! باید توجه داشته باشید که اینها هر کدامشان به نوعی تلاش میکنند تا آن دهه اول انقلاب را که اینها درش مسوولیت مستقیم در جنایات و همه خشونتها داشتند، به نوعی پاک و منزه جلوه دهد.
میبینید که قبلش [میرحسین] موسوی هم از آن دوران با عنوان دوران طلایی امام نام میبرد و در آرزوی بازگشت به همان دوران است. بنابراین موضوع فقط در آقای عارف خلاصه نمیشود. اتفاقا کتابی دارم که کار تحقیقی است به نام «دوزخیان روی زمین». در آن توضیح میدهم که اساسا ایدئولوژی خمینی مبتنی بر ایدئولوژی خشونت است و آن را
تئوریزه میکند... خمینی یوم الله را روزی اعلام میکند که ...احکام خدا را اجرا کنند، دستی
بریده شود، حدی جاری شود. بعد میگوید یوم الله روزی است که علی ابن ابیطالب
۷۰۰ نفر از یهود بنی قریضه را سربرید. اینها چیزی است که مطرح کرده.
خمینی جهنم را که توصیف میکند، میگوید «شفاخانه الهی» است. وقتی شما چنین توصیفی از جهنم دارید، قطعاً به دنبال ایجاد جهنم الهی روی زمین خواهید رفت. هیچکدام از این افراد تا کنون به دنبال ایجاد بهشت الهی روی زمین نرفتند. ببینید مجازاتها را... میخواهند همینجا جهنم درست کنند تا مردم را بفرستند بهشت. ما جهنم را برایتان ایجاد میکنیم تا دچار گناه و خطا نشوید، از اینجا یکسر بروید به بهشت الهی.
عارف و دیگران در واقع هر کدام، نوازندگان یک ارکستر هستند که سعی میکند تاریخ
ایران را تحریف کند، آنچه گذشته بپوشاند و تلاش کند تا چهرهای موجه به خمینی -به
عنوان یکی از بزرگترین جنایتکاران علیه بشریت- بدهند.
خمینی در ماههای اول انقلاب، تصویر و صوتش هست، میگوید من اشتباه کردم، میگوید توبه میکنم! اولین باری که خمینی گفت اشتباه کردم کجا بود؟ میگوید اشتباه کردم که چوبههای دار در میادین برپا نکردیم! نه این که نکرد. در ماهها و روزهای اول انقلاب نمیتوانست!
ما از انقلاب در آمده بودیم، وقتی خمینی میخواست وابستگان نظام شاهنشاهی را به جرم شکنجه و کشتار اعدام کند، نمیتوانست مخالفان شاه و فعالان سیاسی را وسط میدان دار بزند. اگر خمینی بعضی کارها را در روزهای اول نکرد، موج اولیه انقلاب بود که دست خمینی را میبست. مردم داشتند میگفتند «در بهار آزادی...»؛ در بهار آزادی که نمیتوانست این کارها را بکند! به همین دلیل خمینی درست شش ماه بعد در ۲۸ مرداد ماه این سخنرانی را کرد یا در اردیبهشت ماه فرمان داد برای روزنامه آیندگان و میبینید که آهسته آهسته هر آنچه مطرح میکرد، اجرا کرد.
جنایاتی که در کردستان و ترکمنصحرا مرتکب شدند، قتل مردم در وسط خیابانها و بیابانها که آن روزها صورت گرفت، تاریخ به خوبی به یاد دارد. در دهه ۶۰ بیرحمی را از حد گذراندند. در کل تاریخ معاصر جایی بوده که عکس عدهای دختر نوجوان را در روزنامه و تلویزیون منتشر کنند که «اینها اعدام شدند، خانوادهها بیایند برای شناسایی اینها»؟
در کجای تاریخ معاصر سابقه دارد که یک مقام بالای قضایی، حاکم شرع، بیاید در تلویزیون و روزنامه به صراحت صحبت کند که «تعزیر آن است که پوست را پاره کند، گوشت را بدرد، به استخوان برسد...». در کجای دنیا مسوول قضایی چنین حرفی زده؟ در خیلی از سیستمها شکنجه میکنند اما دیگر نمیآیند رسما در رسانهها این حرف را بزنند...
یا بالاترین مقامهای قضایی رژیم میآیند در تلویزیون به صراحت اعلام میکنند که کسانی که در تظاهرات دستگیر شوند، نیازی به دادگاه نیست. کافی است دو تا پاسدار شهادت دهند، همانجا حکم را اجرا کنند. این را موسوی
تبریزی گفت، علی مشکینی گفت... یا بگویند لازم نیست مجروح اینها را به بیمارستان بیاورید،
همانجا تمامکششان کنید! خب این چیزی است که باز موسوی تبریزی گفته و
مسوولان قضایی رژیم که امروز داعیه اصلاحطلبی و عدم خشونت دارند.
در ایران کتابی را درباره لاجوردی منتشر کردند، در آنجا نوشتهاند که لاجوردی یکی از سمبلهای ضدخشونت بود. در
کشوری که قصاب تهران بشود سمبل ضدخشونت، طبیعی است که بایستی به این شکل از خمینی هم اعاده حیثیت کنند.
ادامه دارد...