۱۳۹۱ آذر ۱, چهارشنبه
نامهی نصور نقیپور از بند ۳۵۰ زندان اوین
با وجود همه سختیهای زندان ما هنوز تلاش خود را برای ساختن دنیایی جدید حفظ کردهایم.
۱۳۹۱/۰۹/۰۱ هرانا - نصور نقیپور، زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ اوین، به تازگی نامهای برای یکی از دوستان خود نوشته است که متن آن در اختیار ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران قرار گرفته است. وی در این نامه ضمن تاکید بر خوشحالی خود در خصوص راهی که برگزیده است، توضیحاتی راجع به وضعیت سخت خود و دیگر زندانیان محبوس در این بند نیز میدهد.
متن نامهی مذکور به شرح زیر است:
سلام
خوبی
و سلامتیات اینجا از خواستهای حداکثری و همیشگی من است و دلم مثل گذشته
که دیر به دیر میدیدمت برایت تنگ شده است. با این شروع نامه باید دانسته
باشی که خوب و سر حال بودنات خواسته من از تو میباشد و دوست دارم همیشه
روزگار شاد و سبز باشی.
دوست عزیز
زندان اگرچه مارا از دیدت همدیگر محروم ساخته ولی دلهای ما هرگز از هم جدا نمیشود و ما بانزدیکی دلهایمان این را به دل بدزنگ روزگار ثابت کردهایم.
زندان اگرچه مارا از دیدت همدیگر محروم ساخته ولی دلهای ما هرگز از هم جدا نمیشود و ما بانزدیکی دلهایمان این را به دل بدزنگ روزگار ثابت کردهایم.
نسل
ما نسلی میان دو هیچ است. هیچ از گذشته و یک هیچ مبهم از آینده و ما در
این میانه همه جوانیمان را برای کوفتن راهی جدید به دو دست پیشکش کردهایم.
البته خوشحالم که هنوز هم برای انتخابم افتخارآمیز زندگی میکنم و دلگرم
به اینم که عزیزانی چون تو را هنوز هم از پس سالیانی دور در کنار خود دارم.
آنقدرها که اینجا سرم شلوغ است بیرون از زندان اینگونه نبود؛ صبحها پس از آمار صبحگاهی با روزنامه و چای تا حوالی ده صبح را سپری میکنم. از ساعت ده تا دوازده را به ورزش و فوتبال میگذرانم. مفیدترین ساعتهای اینجا بعد از ظهر است که در کلاسهای گروهی شرکت میکنیم. از کلاس زبان گرفته تا اقتصاد سیاسی˓ دموکراتیزاسیون˓ تحولات خاورمیانه˓ معرفی کتاب˓ جامعهشناسی و کلی نشست و گفتگوی جمعی.
آنقدرها که اینجا سرم شلوغ است بیرون از زندان اینگونه نبود؛ صبحها پس از آمار صبحگاهی با روزنامه و چای تا حوالی ده صبح را سپری میکنم. از ساعت ده تا دوازده را به ورزش و فوتبال میگذرانم. مفیدترین ساعتهای اینجا بعد از ظهر است که در کلاسهای گروهی شرکت میکنیم. از کلاس زبان گرفته تا اقتصاد سیاسی˓ دموکراتیزاسیون˓ تحولات خاورمیانه˓ معرفی کتاب˓ جامعهشناسی و کلی نشست و گفتگوی جمعی.
طیف
گسترده فکری اینجا یک جامعه مفید و حداکثری را ایجاد کرده است. از چپهای
مارکسیسیتی تا ملی مذهبی و از لیبرالها تا اصلاح طلبان و از حقوق بشریها
تا فعالان کرد و ترک و جنبش سبز و ملی گراها و اقلیتهای دینی و همه و همه
تنها به سبب دیگر گونه اندیشیدنشان اینجا گرد هم جمع هستند.
صمیمیت و آگاهی جو غالب اینجاست و ما همه تلاش خود را میکنیم تا از این تهدید فرصتی برای پیشرفت ایجاد کنیم.
صمیمیت و آگاهی جو غالب اینجاست و ما همه تلاش خود را میکنیم تا از این تهدید فرصتی برای پیشرفت ایجاد کنیم.
دوست مهربانم
روی دیگر سکه اینجا سختی هاییست که وجود دارد. هواخوری کوچکی که اگر همه ۱۶۰ نفرمان در آن باشیم شاید نیم متر به هر کداممان برسد. اتاقهای هشت در هشت که بیست نفر در هرکدام اقامت داریم. من در اتاق یک و در تخت طبقه سوم کنار پنجره هستم. عرض تخت کم است و اگر کتاب و لباسم را حساب کنم فقط برای دراز کشیدن جا هست و بدلیل قد بلندم یا سرم به میلهها میخورد و یا پاهایم. بدلیل کیفیت پایین غذا مجبوریم گاهی برای خودمان غذا بپزیم و این باعث میشود که مناسبات فقیر و غنی که در جامعه وجود دارد به این هم سرایت کند اما با ایجاد سفرههای جمعی تا حد زیادی این فاصلهها را کم کردهایم.
باید مواظب باشیم مریض نشویم یا لااقل به بیماری دردسرسازی دچار نشویم چون وضعیت پیگیری و درمان اصلا مطلوب نیست. امکانات محدودی هم داریم که تماما توسط زندانیان متمول قبلی تهیه شده است از فرش و تلویزیون و یخجال گرفته تا وسایل ورزشی. به هیچ عنوان تلفن نداریم و من در این چهار ماه فقط یکبار ملاقات حضوری داشتهام. ملاقاتها بصورت کابینی و نهایتا نیم ساعت است که برای کسانی که فرزند دارند و یا ملاقاتهایگاه بهگاه از شهرستان دارند خیلی سخت است. به دلیل فضای خیلی کم و تراکم انسانی بالا و محکومیتهای سنگین بچهها بسیار پایین است ولی صمیمت بینظیر و درک بالای جمعی همه این سختیها را تا الان کاملا مهار کرده است و ما هنوز و همچنان سرشت واقعی خود را که کشف راههای جدید و تلاش برای ساختن دنیایی جدید است را حفظ کردهایم.
روی دیگر سکه اینجا سختی هاییست که وجود دارد. هواخوری کوچکی که اگر همه ۱۶۰ نفرمان در آن باشیم شاید نیم متر به هر کداممان برسد. اتاقهای هشت در هشت که بیست نفر در هرکدام اقامت داریم. من در اتاق یک و در تخت طبقه سوم کنار پنجره هستم. عرض تخت کم است و اگر کتاب و لباسم را حساب کنم فقط برای دراز کشیدن جا هست و بدلیل قد بلندم یا سرم به میلهها میخورد و یا پاهایم. بدلیل کیفیت پایین غذا مجبوریم گاهی برای خودمان غذا بپزیم و این باعث میشود که مناسبات فقیر و غنی که در جامعه وجود دارد به این هم سرایت کند اما با ایجاد سفرههای جمعی تا حد زیادی این فاصلهها را کم کردهایم.
باید مواظب باشیم مریض نشویم یا لااقل به بیماری دردسرسازی دچار نشویم چون وضعیت پیگیری و درمان اصلا مطلوب نیست. امکانات محدودی هم داریم که تماما توسط زندانیان متمول قبلی تهیه شده است از فرش و تلویزیون و یخجال گرفته تا وسایل ورزشی. به هیچ عنوان تلفن نداریم و من در این چهار ماه فقط یکبار ملاقات حضوری داشتهام. ملاقاتها بصورت کابینی و نهایتا نیم ساعت است که برای کسانی که فرزند دارند و یا ملاقاتهایگاه بهگاه از شهرستان دارند خیلی سخت است. به دلیل فضای خیلی کم و تراکم انسانی بالا و محکومیتهای سنگین بچهها بسیار پایین است ولی صمیمت بینظیر و درک بالای جمعی همه این سختیها را تا الان کاملا مهار کرده است و ما هنوز و همچنان سرشت واقعی خود را که کشف راههای جدید و تلاش برای ساختن دنیایی جدید است را حفظ کردهایم.
دوست من
تاریخ آزادی مرا اول اسفند ۱۳۹۷ اعلام کردهاند و من بیآنکه امید به گشایشی و یا دلخوش به وعدهای باشم برای همه این مدت برنامه ریزی کردهام و تنها نگرانی من معصومه است که مطمئنم روزگار سختی را میگدراند. جهان ما تقابل واقعیتها و آزروهای ماست و تاب ما بسیار کمتر از هجمه واقعیتهای سهمناک بوده و هست و از اینکه همچون مردهای که دستش از دنیا کوتاه است حضورم در دنیای واقعی و زندگی از من سلب شده است سخت دلتنگ میشوم. دلتگ معصومه˓خانواده ام˓ تو و همه دوست داشتنیهای بیرون از زندان. در زمانهای که قاعده بر نفع خویش است ما اگرچه اندکیم ولی نفع مردم را بر نفع خویش گرامیتر داشتهایم و بیآنکه ادعای خوب بودن داشته باشم همیشه تلاشم بر تغییر مثبت به نفع دیگران بوده است. هفته هاست که در پی تغییر زاویه دید خود هستم و امیدوارم گه پس از آزادی همسر˓ برادر و دوست بایستهتر و شایسته تری باشم.
تاریخ آزادی مرا اول اسفند ۱۳۹۷ اعلام کردهاند و من بیآنکه امید به گشایشی و یا دلخوش به وعدهای باشم برای همه این مدت برنامه ریزی کردهام و تنها نگرانی من معصومه است که مطمئنم روزگار سختی را میگدراند. جهان ما تقابل واقعیتها و آزروهای ماست و تاب ما بسیار کمتر از هجمه واقعیتهای سهمناک بوده و هست و از اینکه همچون مردهای که دستش از دنیا کوتاه است حضورم در دنیای واقعی و زندگی از من سلب شده است سخت دلتنگ میشوم. دلتگ معصومه˓خانواده ام˓ تو و همه دوست داشتنیهای بیرون از زندان. در زمانهای که قاعده بر نفع خویش است ما اگرچه اندکیم ولی نفع مردم را بر نفع خویش گرامیتر داشتهایم و بیآنکه ادعای خوب بودن داشته باشم همیشه تلاشم بر تغییر مثبت به نفع دیگران بوده است. هفته هاست که در پی تغییر زاویه دید خود هستم و امیدوارم گه پس از آزادی همسر˓ برادر و دوست بایستهتر و شایسته تری باشم.
بغضم میآید.
دلتنگ و دوستدار دیدنات: نصور
یکشنبه ۷ آبان ۱۳۹۱ ۳۷: ۱۱ شب
بند ۳۵۰ زندان اوین
یکشنبه ۷ آبان ۱۳۹۱ ۳۷: ۱۱ شب
بند ۳۵۰ زندان اوین
خانواده آقای کبودوند تاکنون به هردری زده اند تا بتوانند با همیاری دوستان و آشنایان سندی را برای ایشان بیابند موفق نشده اند
خانواده
آقای کبودوند تاکنون به هردری زده اند تا بتوانند با همیاری دوستان و
آشنایان سندی را برای ایشان بیابند موفق نشده اند و کسی حاضر نشده است تا
در این روند یعنی گرفتن مرخصی با خانواده منتظر ایشان همراهی کند! در حالی که کاک صدیق برای همین مردم رنج زندان را بر خود هموار کرده است.
ملی – مذهبی/ چند هفته ای است که امکانی برای مرخصی آقای صدیق کبودوند در قبال ارائه وثیقه ای چند صدمیلیونی مهیا شده است.در سال های اخیر زندانیان در بند هر از گاهی با گرو گذاشتن وثیقه این فرصت را می یابند تا چند روزی را به میان خانواده خود بازگردند.مرخصی های اخیر زندانیانی چون تاج زاده و علیرضا رجایی آخرین نمونه های از این دست هستند. اما علیرغم اینکه کاک صدیق چند هفته ای است که امکان یافته تا به مرخصی بیایید اما تاکنون این مهم تحقق نیافته است! چرا؟
خانواده
آقای کبودوند تاکنون به هردری زده اند تا بتوانند با همیاری دوستان و
آشنایان سندی را برای ایشان بیابند موفق نشده اند و کسی حاضر نشده است تا
در این روند یعنی گرفتن مرخصی با خانواده منتظر ایشان همراهی کند! در حالی که کاک صدیق برای همین مردم رنج زندان را بر خود هموار کرده است.
نمی دانم در این چند هفته کاک صدیق و خانواده تنهایش،به معنای واقعی تنها و بی کس، چه حال و روزی دارند اما می دانم تمام کسانی که در روزهای اعتصاب غذای کاک صدیق از هر
ابزار برای رساندن پیام او استفاده کردند امروز خاموشند! آیا باید صدیق
کبودوند قربانی می شد و برایش آه و ناله سر می دادیم؟ آیا ارزش کبودوند فقط
وقتی نمایان می شود که در خطر باشد تا فرصتی باشد تا عده ای با قیل و قال خودی نشان دهند؟ آیا کرد خوب و کرد بالیاقت برای رسانه ای شدن کردی است که در
حال جان باختن است؟شهیدان دارای ارزشند چون به ابزاری برای تبلیغات تبدیل
می شوند اما کبودوند چون لیاقت شهادت نداشته باید به او بی مهری شود؟ این
همه صاحبان سرمایه کرد و غیر کرد! این همه فعال سیاسی و روشنفکری کرد و غیر
کرد! این همه همکاران کاک صدیق آیا از تهیه سندی برای آزادی موقت کاک صدیق هراس دارند؟!و این همه رسانه کردی وجود دارد،کدام رسانه کدام شبکه ماهواره
ای چون روژهه لات یا تیشک تاکنون زمانی به کاک صدیق اختصاص داده است؟
زمانی ولو کوتاه به ناتوانی خانواده در پرداخت وثیقه و نیاز آنان پرداخته شده است؟
کاک
صدیق اکنون چشم براه یاری است فرزند دلبندش سخت مریض و رنجور و البته چشم
در انتظار یاری همدلانه،کاک صدیق رقیب هیچ حزب و گروهی نیست تا آرزو کنیم
در میان مان نباشد. برای احترام به انسانیت دمی هم به یاد او باشیم.
مهم
نیست کبودوند چه مرامی دارد! مهم نیست آیا با عقایدش موافق یا مخالفیم.
امروز روز انسانیت است.آیا کسی هست تا این خانواده را یاری کند؟ یا انسانیت
ابزاری سیاسی برای رسیدن به اهداف حزبی و سیاسی است؟
امروز روز آزمون است خانواده کبودوند را بیش از این منتظر نگذاریم.
دلنوشته ای از خواهران اعدام شدگان به خواهر ستار بهشتی
دلنوشته ای از خواهران اعدام شدگان به خواهر ستار بهشتی
گر تو خاموش بمانی
چه کسی خواهد بود؟
که گواهی دهد:
اینجا، بودند
عاشقانی که زمین را به دگر آیینی
خواستندآذین بندند و
چه شیدا بودند
ما هم مانند تو و خواهر جمیل سویدی ومصطفی کریم بیگی وهزاران خواهر دیگر، رنج ربودن برادر هایمان را در سینه داریم. سی و سه سال است که این زخم ها نه تنها کهنه نمیشوند بلکه هر بار با شنیدن
پیام خواهری که به جمع ما میپیوندد
تازه تر و تازه تر میشود
خوشحالیم که صدای تو را ما شنیدیم و مردم ایران شنیدند.
ما حتی در غم از دست دادن عزیزانمان ، که فقط به جرم دفاع از انسانیت جان شیفته شان ها را ربودند، امکان و اجازه سوگواری هم نداشتیم و این غم جانکاه را همراه با پدر و مادر، خواهران و برادران، آنهم در آواره گی ، در تبعید ،
پیام خواهری که به جمع ما میپیوندد
تازه تر و تازه تر میشود
خوشحالیم که صدای تو را ما شنیدیم و مردم ایران شنیدند.
ما حتی در غم از دست دادن عزیزانمان ، که فقط به جرم دفاع از انسانیت جان شیفته شان ها را ربودند، امکان و اجازه سوگواری هم نداشتیم و این غم جانکاه را همراه با پدر و مادر، خواهران و برادران، آنهم در آواره گی ، در تبعید ،
!در بی کجاه آباد های این جهان ، به دوش کشیدیم و همچنان به دوش میکشیم
دردا که تو هم برادرت را بجرم پرتو افکندن بر تاریکخانه های استبداد حاکم از دست داده ای
اما بسیار خوشحالیم که امروزه صدای اعدام های دهه تاریک شصت و به خصوص قتل عام شصت و هفت آنچنان سهمگینانه بر ملا شده است که کسی از حکومتیان هم جرات اعتراف به شرکت در این جنایات علیه بشریت را ندارند!
امید ماست که روزی ما، همراه تو و همه مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شاهد محاکمه امران و عاملان این جنایات هولناک باشیم و دنیایی سرشار از عدالت و انسانیت را در سرزمینمان تجربه کنیم.
ما در کنار تو هستیم و داد را از بیدادی که بر ما رفته است فریاد میکنیم!
امید ماست که روزی ما، همراه تو و همه مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شاهد محاکمه امران و عاملان این جنایات هولناک باشیم و دنیایی سرشار از عدالت و انسانیت را در سرزمینمان تجربه کنیم.
ما در کنار تو هستیم و داد را از بیدادی که بر ما رفته است فریاد میکنیم!
رخشنده
حسین پور، ملکه مصطفی سلطانی، منیره برادران ،سحر محمدی، مرسده محسنی ،
ناهید همت بلند، شهرزادشابخشی، نسرین ابراهیمی ،مرسده قائدی ، شکوفه
ابراهیم زاده، شهره بزرگی ، لیلا قلعه بانی، فائزه محسنی،
، رویا رضایی جهرمی ،زهرا تاسوریان ، خاطره معینی،زهرا تاسوریان، بلوچ، شهین فرومند، ...
بهروز سورن:نیمه شب نوشته ها – 26 – افشاگری به سبک این اطلاعات چی!؟
بهروز سورن:نیمه شب نوشته ها – 26 – افشاگری به سبک این اطلاعات چی!؟
فیلمی
منتشر شده است از باصطلاح بخش اول افشاگری های یکی از ماموران وزارت
اطلاعات جمهوری اسلامی که در بسیاری از رسانه ها منتشر شد و بینندگان
بسیاری نیز داشته است. این فیلم در حدودا بیش از بیست دقیقه در یوتیوب
منتشر شده است. اطلاعاتی مذکور همانطور که خود اعلام میکند, رضا مازندرانی
نام دارد و اهل شهر گرگان است. رضا مازندرانی مدعی است که با یک چمدان
مدارک افشاگرانه فرار کرده و قصد دارد در ویدئو های بعدی آنها را به
بینندگان بخش های آتی ارائه دهد و بدین ترتیب افشاگری عظیمی راه بیاندازد و
ملاحظه احدی را هم نکند.
نمیدانم
چرا با دیدن این فرد و فراز و نشیب های صدایش و تهدیدات مستقیم و غیر
مستقیم وی بیاد بازجوهای زندان و بازپرس ها افتادم. لحن خشن و عصبی وی و
هیجاناتی که از میان گفتار وی به بیننده منتقل میشود نشاندهنده این است که
ایشان سالها در رکاب این وزارت خدمت کرده است و بقولی این رفتار غیر طبیعی
در وی نهادینه شده است. امروز هم که در مقام افشاگر در مقابل دوربین ظاهر
میشود اما هنوز جایگاه رفتاری و شناسه های اخلاقی خود را ترک نکرده است.
آنطور که ادعا میکند مادر او را به گروگان گرفته اند تا او را تحویل بگیرند و از اینگونه روشها و داستان ها که ایشان شخصا با آنها آشنائی دارند و در روزهای آینده با افشاگری های وی جزئیات بیشتری در اختیار قرار خواهد گرفت.
نمونه
های متعددی پیش از این نیز با عنوان اطلاعاتی سابق روی صفحات ویدئوئی ظاهر
شده اند و بخشا نیز افشاگر بوده اند اما اولین سوالی که همیشه برای
مخاطبان مطرح میشود این است که چرا این افراد از سیستم های مافیائی
اطلاعاتی رژیم خارج می شوند و سپس اطلاعات خود را عمومیت می بخشند؟
بخشی
از این اطلاعاتی های سابق! تا کنون اعلام کرده اند که به گذشته نادرست خود
پی برده اند و امروز میخواهند اشتباهات خود را با افشاگری درباره رژیم
جمهوری اسلامی و اقدامات خویش در این سیستم, جبران کنند. دستگاه عریض و
طویل جنایت و آدمکشی وزارت اطلاعات رژیم قطعا در کوران حوادث و گذشت زمان
این افراد را نیز به اردوی مخالفان سیاسی خود تحویل خواهد داد.
دیر
یا زود افرادی پیدا خواهند شد که با هزار و یک دلیل هم کیشان قدیمی خود در
این دستگاه رسوا خواهند کرد و اپوزیسیون رژیم بنظر من برای روشن نمودن
تاریکخانه های حکومت میتواند این فضا را در اختیار این افراد قرار دهد.
طبیعی است که هر فردی مسئول کرده های خود است و میبایستی روزی پاسخگو باشد.
پاسخگوئی علاوه بر افکار عمومی به دادگاههائی است که ذیصلاح خواهند بود و
در برابر مردم کشورمان مسئول خواهند بود.
اما برگردیم به نوار ویدئوئی آقای رضا مازندرانی که قرار است چمدانی محتوی مدارک افشاگرانه را باز و رژیم را رسوا کند.
چند نکته در این نوار پر شده قابل ذکر است:
محتوی
کلی این فیلم بیست و چند دقیقه ای اصلا افشاگرانه نیست. ایشان در طول نوار
تنها تهدید به افشا در نوارهای آتی کرده اند و سوال این است که چرا از
همینجا شروع نکرده است؟ بیست و چند دقیقه فرصتی است طلائی که او میتوانست
حداقل نیمی از فیلم رابه افشاگری اختصاص دهد زیرا چمدان بزرگ است و مدارک
بسیاری در آن موجودند؟!
آنالیز
این نوار نشان میدهد که آقای مازندرانی به این دلیل که آفتاب نوربخش را
دیده است و به اشتباهات خود پی برده است این فیلم را ارائه نداده اند. بی
اراده بیاد این نکته می افتم که چرا ایشان امروز افشاگری میکند؟ و تمامی آن
سالهای عنکبوتی و تار را در وزارت اطلاعات به بطالت گذرانده است؟! آیا
انگیزه ایشان گروگان بودن مادرشان است؟! آیا با توجه به مدت طولانی اسارت
مادری شجاع و نمونه همانند نسرین ستوده و دیگران در سیاهچالهای سازمان
قدیمی ایشان نمیتوانست تلنگری بر بیداری وی باشد؟!
با
کمی دقت به فیلم تهیه شده از سوی ایشان متوجه میشویم که اصلا مخاطب رضا
مازندرانی بیننده نیست و وی خطاب به هم کارانش در وزارت اطلاعات صحبت
میکنند و تهدید چندباره افشای همه عناصری که او نمیخواهد از آنها بگذرد,
اسم رمزی است که میان ایشان و همکاران سابقش موجود است. هر دو طرف ( افشاگر
و افشا شونده ) میدانند در مورد چه افرادی صحبت است و گویا قرار است
معامله ای انجام شود که ما بینندگان از آن بی خبریم؟!
همین و بس تا نوارهای بعدی ایشان؟
بهروز سورن
20.11.2012
منتشر شد
اشتراک در:
پستها (Atom)