۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

Foroogh Farokhzad -به یاد فروغ فرخزاد زمستان 1386

Ahmad Shamlou- Poetry

Pablo Neruda - Poema # 20


مشخصات و سابقه عملکرد ٣ قاضی برکنار شده در ارتباط با جنایات کهریزکدانشجونیوزپس از گذشت بیش از یک سال از جنایات صورت گرفته در بازداشتگاه کهریزک، سه تن از مقامات قضایی کشور از کار برکنار و با حکم تعليق مواجه شده اند.روز گذشته خبرگزاری مهر یکی از خبرگزاری های رسمی جمهوری اسلامی خبر برکناری این سه قاضی را منتشر کرد اما نام این‌ قضات را ذکر نکرد.به گزارش دانشجونیوز، این ٣ قاضی برکنار شده عبارتند از
:سعید مرتضوی دادستان سابق تهران اهل تفت یزد.حسن زارع دهنوی معروف به قاضی حداد، معاون امنیت دادستان تهران، اهل شهر کرمان.علی اکبر حیدری‌فر‌ قاضی شعبه ١ دادیاری دادگاه انقلاب، اهل شهر فسا.از این بین سعید مرتضوی دادستان سابق تهران چهره ای آشنا برای بسیاری از فعالین دانشجویی، سیاسی، اجتماعی و روزنامه نگاران است. وی یکی از عوامل اصلی در تشکیل پروژه های امنیتی بر علیه دانشجویان و توقیف روزنامه‌ها طی سالهای اخیر بوده است.مرتضوی از متهمین اصلی پرونده قتل زهرا کاظمی، روزنامه‌نگار و عکاس بود که هیچ‌گاه به نقش وی در این قتل رسیدگی نشد. سعید مرتضوی همچنین از متهمین اصلی در پرونده انتشار سؤالات کنکور دانشگاه آزاد بود که حتی نمایندگان مجلس نیز خواستار بررسی نقش وی در این جریان شده بودند اما این مساله هیچ‌گاه پیگری نشد. در یکی دیگر از موارد، قاضی مرتضوی در جریان جعل نشریات دانشجویی دانشگاه امیرکبیر، و در دیدار با خانواده‌های احسان منصوری، احمد قصابان و مجید توکلی که خواستار رسیدگی به موضوع شکنجه فرزندانشان شده بودند، خطاب به این خانواده‌ها پاسخ داده بود:
"هنوز شکنجه جنسی نکردیم که بفهمید شکنجه چیه..."گرچه اعمال خلاف قانون سعید مرتضوی با سمت مهم دادستانی تهران، پیش از این بارها آشکار شده بود، اما مصونیت آهنین وی مانع از هرگونه توبیخ و تنبیه وی می شد. مرتضوی طی سالهای اخیر علیرغم ارتکاب جنایات مختلف بارها در سمت خود ارتقا یافت. این بار نیز در پرونده جنایات مرتبط با بازداشتگاه کهریزک، تنها به دلیل آنکه یکی از قربانیان یعنی محسن روح الامینی فرزند یکی از مقامات سیاسی نزدیک به آیت الله خامنه ای است، قاضی مرتضوی مصونیت خود را از دست داده است.**حسن زارع دهنوی معروف به قاضی حداد نیز یکی از چهره‌های آشنا برای بسیاری از فعالین دانشجویی، حقوق بشری و سیاسی است که طی سالهای اخیر طعم تهدید و بازداشت و سرکوب را چشیده اند. وی با سمت معاونت امنیتی سعید مرتضوی دارای اختیارات فراوانی در بسیاری از پرونده های قضائی بود. لازم به ذکر است سمت «معاونت امنیت دادستان تهران» از جمله معاونت های خودساخته سعید مرتضوی بود که پس از برکناری وی، این معاونت از ساختار تشکیلات دادستانی تهران حذف شده است.بنابر گزارش ها قاضی حداد در سال گذشته و پس از وقایع مرتبط به بازداشتگاه کهریزک، از مسئولیت خود به عنوان معاون دادستانی تهران برکنار شده و به عنوان مستشار یکی از شعب دادگاه های جنایی کشور مشغول به کار شد.**سومین قاضی برکنار شده علی اکبر حیدری‌فر‌ است که از سال ١٣٨٧ تحت نظر قاضی حداد به عنوان قاضی شعبه ١ دادیاری داداگاه انقلاب مشغول به کار شد. وی که در حدود ٣٥ سال سن دارد با هماهنگی کامل قاضی حداد و برای پیش بردن پرونده های مدنظر حداد مشغول به فعالیت شد.حیدری فر نیز یکی از قضاتی است که از زمان آغاز به کارش بر علیه بسیاری از دانشجویان پرونده سازی کرد. یکی از ویژگی‌های حیدری فر ارتباط نزدیکش با بازجویان وزارت اطلاعات و حضورش در بازجویی ها در زندان اوین بود. وی در پرونده بسیاری از فعالین دانشجویی از جمله تعدادی از دانشجویان دانشگاه امیرکبیر به عنوان قاضی حضور داشته و بارها با حضور در زندان اوین و با همکاری بازجویان زندان در اعتراف گیری و آزار و اذیت دانشجویان نقش داشت.حیدری‌فر‌ همچنین در جریان بازداشت دانشجویان دانشگاه امیرکبیر در زمستان سال ١٣٨٧ و پرونده سازی بر علیه آنان با حضور در بند ٢٠٩ زندان اوین در جلسات بازجویی دانشجویان شرکت کرد. بازجویان وزارت اطلاعات در حضور حیدری فر دانشجویان را مورد ضرب و شتم قرار داده و با انتساب اتهاماتی واهی، اعلام می‌کردند که قاضی پرونده به آنان اختیار کامل داده است. حیدری فر همچنین در زمان ابلاغ حکم بازداشت این دانشجویان، آنان را مجبور می‌کرد که فرمی سفید و خالی با سربرگ قوه قضائیه را به عنوان حکم بازداشت خود امضا کنند.علاوه بر آن حیدری فر در ممنوع الخروج کردن بسیاری از فعالین جنبش زنان در سالهای اخیر نیز نقشی اساسی داشته است.حیدری فر همچنین یکی از افرادی بود که در مرحله اول پرونده مرتبط با آرش رحمانی نقش داشت. آرش رحمانی جوان ۲۰ ساله ای بود که ناجوانمردانه و با پرونده سازی جعلی اعدام شد. آرش رحمانی تحت فشارهایی غیرانسانی مجبور به اعترافاتی دروغین بر علیه خود شده بود. نسرین ستوده وکیل آرش رحمانی به بخشی از این فشارهای غیرانسانی اشاره کرده و گفته بود: خواهر باردار آرش را بازداشت می كنند و در حضور خواهرش او را بازجويی می كردند تا او را وادار كنند اعترافاتی كه بازجوها می خواهند را به زبان بياورد.به گزارش دانشجونیوز به جز این ٣ قاضی برکنار شده چندی پیش خبرهایی در مورد برکناری و توبیخ قاضی سبحانی قاضی شعبه ٢ بازپرسی دادگاه انقلاب منتشر شد. قاضی سبحانی نیز در شعبه امنیت دادستانی تهران و تحت نظر قاضی حداد مشغول به فعالیت بود.گرچه این ٣ قاضی برکنار شده یعنی مرتضوی، حداد و حیدری فر طی سالهای اخیر حامی یکدیگر در اعمال جنایات و قانون شکنی ها بوده‌اند اما به نظر می‌رسد اکنون پس از آشکار شدن جنایات کهریزک این ٣ قاضی تلاش می‌کنند تا مسئولیت را به گردن دیگری اندازند. چندی پیش مرتضوی در نامه‌ای به مجلس، تلویحا حداد و حیدری فر را مقصر جنایات کهریزک و خود را بی اطلاع از آن دانسته بود. وی خطاب به علی لاریجانی نوشته بود:"… با طرح موضوع در جلسه مذکور با معاونت امنیت دادسرای تهران و قاضی رسیدگی کنده تماس گرفته و تاکید نمودم با بررسی دقیق پروژه‌ها تنها افرادی که با چاقو و قمه در اغتشاشات شرکت داشته و اموال خصوصی و عمومی مردم را به آتش کشیدند و در زمره اراذل و اوباش هستند تا زمان تدارک جا در اوین به صورت موقت می‌توانند به بازداشتگاه کهریزک اعزام نمایند و تاکید مضاعف نمودم چنانچه افراد تحصیل کرده یا دانشجو در بین بازداشت شدگان باشد به هیچ وجه به بازداشتگاه کهریزک اعزام نشوند ."اکنون مرتضوی، حداد و حیدری فر قربانی سیستم حکومت جمهوری اسلامی هستند. سیستم فاسدی که در آن افراد برای کسب قدرت و کسب رضایت خاطر مقامات بالاتر دست به هر جنایتی میزنند. سیستم فاسدی که در آن صاحبان قدرت اصلی برای ادامه حکومت خود، جنایت هایشان را توسط افراد رده های پایین‌تر مرتکب شده وسپس در صورت لزوم آنان را قربانی میکنند.سعید امامی تئوریسن معروف وزارت اطلاعات نیز یکی از قربانیان این سیستم حکومتی بود که پس از انجام خدمت‌های فراوان، قربانی آن شد. اما به نظر می‌رسد ارضای حس قدرت طلبی باعث می‌شود تا راه طی شده توسط سعید امامی ها، مرتضوی ها و … باز هم پیروانی داشته باشد.


200 هزار زن برای تن فروشی به اسارت گرفته شدند


تاریخ دردناک تجاوز ژاپن به اندونزی

مجمع الجزایر بازداشتگاه ها

200 هزار زن

برای تن فروشی به اسارت گرفته شدند

روز 17 آگوست 1945، دو روز پس از تسلیم شدن ژاپن،

اندونزی استقلال خود را اعلام کرد

یونگه ولت- ترجمه رضا نافعی

اندونزی که زمانی “هند هلند” خوانده می شد، مانند اکثر کشورهای جنوب شرقی آسیا، صدها سال تحت تسلط استعمارگران غربی قرار داشت. این مستعمره هلند، بدلیل نزدیک اش با سواحل شمالی استرالیا و معادن گوناگونش از جمله نفت، برای ژاپن اهمیت ویژه داشت. گرچه هلند خود در ماه مه 1944 مورد حمله سپاهیان آلمان نازی قرار گرفته و دولت هلند به لندن پناه برده و مقیم آنجا بود، معهذا نیروی های نظامی آن که در سوماترا و جاوه مستقر بودند، تا ماه مارس 1942 در برابر حمله ژاپن مقاومت کردند. ژاپن روز 11 ژانویه حمله خود را آغاز کرد. ولی هلندی ها مجبور شدند تسلیم هم پیمانان آلمان فاشیستی در آسیا شوند. تبلیغات ضد استعماری ژاپن ادعا می کرد که ژاپن “نور است ، حافظ آسیا و هدایت کننده آنست” و مردم اندونزی تحت تاثیر این تبلیغات، بر خلاف دیگر مناطق قاره، به ژاپنی ها خوش بین بودند (قابل توجه دوستداران حمله آمریکا به ایران .م) .

پیشروی نامنتظره نیروی نظامی ژاپن نیروهای استعماری هلند را نیز چون دیگر نیروهای استعماری مستقر در جنوب شرقی و شرق آسیا متحیر کرد. شکستی که برای نیروهای هلندی شرم آور بود، بخش عمده ای از مردم اندونزی را شاد ساخته بود. در همان حال که احمد سوکارنو و دیگر ناسیونالیست ها دست همکاری بسوی ژاپنی دراز کردند سوسیالیست ها و کمونیست ها روی به مبارزات زیر زمینی آوردند. مردم اندونزی چند ماهی امیدوار بودند که ژاپن بعنوان نیروی رهائی بخش به آنها کمک کند تا از یوغ استعمار رها گردند و استقلال خود را اعلام کنند. در حالی که ژاپن مطلقا به فکر اجرای چنین برنامه ای نبود. آنچه در برنامه ژاپن به صراحت آمده بود این بود که اندونزی باید بعنوان بخشی از “منطقه رفاه آسیای شرقی که منطقه بزرگتری است ” تحت تسلط مستیقم نیروهای نظامی ژاپن اداره شود .

بازداشتگاه

ارتش ژاپن نخست در سوماترا، سلِبِس، بورنئو، در مولوک و تیمور شرقی اردوگاههای ویژه برای نگهداری از اسیران جنگی ایجاد کرد. مدارس، زندانها، زمین های وابسته به ایستگاه های قطار و صومعه ها همه تبدیل به بازداشتگاه شدند. سپس نوبت به جاوه رسید. اینجا نخست به سراغ آن اسرای جنگی رفتند که یا از متفقین بودند یا از شهروندان کشورهائی که با ژاپن می جنگیدند. در آنزمان اندکی کمتر از 300 هزار اروپائی در مجمع الجزائر اندونزی زندگی می کردند، که البته در قیاس با 68 میلیون ساکنان آن کشور رقم کوچکی است ( که امروز نزدیک به 230 میلیون نفراست). در حدود نیمی از هلندیها تبار آسیائی ــ اروپائی داشتند که چون قبلا خود را جزو برجستگان اروپائی می دانستند رفتارشان با سکنان بومی پرتفرعن بود . ولی در بازداشتگاه این تفاوت ها بی درنگ از بین رفت.

ژاپنی ها در حدود 100 هزار هلندی غیر نظامی را بازداشت کردند، اکثرا در همان سال 1942. مدارس اروپائی را بلافاصله تعطیل کردند و انتشار کلیه روزنامه ها و مجلات هلندی ممنوع ساختند. نخست بازداشتگاهها را با مردان 16 تا 60 ساله پرکردند، بعد نوبت به زنان رسید، کودکان و مردان سالخورده تر و همچنین زنان و کودکان را در زندانهای مجزا نگاه می داشتند. ژاپنی ها رویهم رفته د حدود 155 بازداشتگاه در مجمع الجزائر اندونزی ایجاد کردند. اکثر آنها در جاوه بودند. دلیلش هم این بود که بخش عمده اروپائی ها، قبل از جنگ، در آنجا زندگی می کردند. در پائیز 1942 در یک باز داشتگاه در حدود 2500 نفر زندانی بودند و در پایان جنگ 10 هزار نفر را در آن فضای تنگ جای داده بودند . زندانیان سه سال از جهان بیرون بی خبر بودند و تحت شرائطی زندگی می کردند که ماه به ماه بدتر می شد. در حدود 16800 نفر تاب تحمل این شرائط را نیاوردند و جان سپردند.

وضع بومیان بمراتب از وضع اروپائی ها و دورگه های آسیائی ــ اروپائی بدتر بود. آنها که دعوی رهائی مردم را از چنگ استعمارگران هلندی داده بودند، برده دارانی بودند بی رحم که پیوسته انسان های بیشتری را به بیگاری (کار اجباری و بی مزد) مجبور می ساختند. از جمله برای جاده سازی، پل سازی، ساختن فرودگاه ها و سد سازی در آبهای ساحلی. کار سربازان ژاپنی تامین امنیت سواحل بود که مشکلی بود حل ناشدنی. سر فرماندهی ارتش ژاپن خبر داشت که نیروهای متفقین نقشه دارند در کنار مالایا و نیز سوماترا نیروهائی را پیاده کنند و از این طریق به اطلاعاتی دست یابند که برای تدارک پس گرفتن این مناطق ضروری بود . یک گروه زبده ( فورس 136) از نیروهای انگلیسی که مرکز آن در سیلان بود ( که امروز سری لانکا خوانده می شود) توانسته بود این نوع ماموریت ها ی خطرناک را انجام دهد. گروهای مقاومت از مالزی و نیز خبررسان هائی از اندونزی مدتی با این نیروی زبده انگلیسی همراهی می کردند. از آنجا که نیروهای ژاپنی قادر نبودند تمام سواحل را زیر نظر داشته باشند اعضای ” فورس 136 ” چند بار موفق شدند با زیر دریائی به آن سواحل نزدیک شوند و خبر رسان های خود را پیاده و یا دوباره سوار کنند.

” ژاپونی کردن “ با شکست روبرو شد “

استعمارگران نو کوشیدند تا در اندونزی نیز هر چه سریعتر تمام نشانه های اربابان سابق را از زندگی اجتماعی حذف کنند. ژاپنی ها فرمانی صادر کردند که از تاریخ تعیین شده همه باید تولد ” هیرو هیتو ” امپراتور ژاپن را جشن بگیرند، ژاپن را بعنوان قدرت حامی و حافظ مجمع الجزائر اندونزی بپذیرند و تقویم و اوقات ژاپنی را بعنوان تاریخ و وقت خود تلقی کنند. هر فرد از ساکنان کشور، اعم از اروپائی یا بومی، باید همه جا و همه وقت به نظامیان ژاپنی احترام بگذارد و در برابر آنها سر تعظیم فرو آورد، که در واقع بمعنی تحقیر اشخاص در ملاء عام بود.

در سپتامبر 1944 ژاپن برای آن که بتواند بخشی از نفوذ خود را در اندونزی حفظ کند، به تلویح و اشاره نشان داد که قصد دارد استقلال اندونزی را به رسمیت بشناسد. البته تاریخی برای کار اعلام نمی شد، هرچند که بمناسبات گوناگون دیدارهائی برای انجام مذاکرات، از جمله در سنگاپور روی می داد، که طی آن در مورد تشکیل کمسیونی براب تدارک استقلال نیزصحبت شد. قرار بود این کمسیون در آگوست 1945 در جاوه برپا شود. ولی دیگر دیر شده بود. در کنفرانس پتسدام که از 17 ژوئیه تا دوم آگوست بطول انجامید، متفقین تصمیم گرفتند تایلند، هندوچین، مالزی و هند ــ هلند تحت فرمانُSouth East Asia Command به فرماندهی دریادار انگلیسی Admiral Lord Louis Mounbatten قرارگیرد. اندونزی شرقی و بورنئو تحت فرماندهی استرالیا قرار گرفت. پس از آن رویدادهائی پشت سر هم رخ داد. روز 15 آگوست 1945 ژاپنی ها مجبور شدند در اندونزی نیز تسلیم شوند و دو روز بعد، احمد سوکارنو، استقلال اندونزی را اعلام کرد. معهذا نیروی نظامی ژاپن هنوز بخش مهمی از خاک اندونزی را تحت اشغال خود داشت. هلند کوشید تا با استفاده از وضع آشفته داخلی تسلط دوباره خود را بر اندونزی بدست آورد و تا سال 1949 ناسیونالیست ها در گیر جنگ با خود کرد .

روسپیگری اجباری

در پایان سال 1991 خانم Kim Hak- Sun ـ کره ای ـ که بعدا درگذشت ، لب به سخن گشود و برای نخستین بار در باره یکی از تاریکترین فصول جنگ تجاوزکارانه ژاپن در شرق و جنوب شرقی آسیا و منطقه اقیانوس آرام سخن گفت. تا آنزمان کسی در باره این موضوع سخن نمی گفت و قربانیان این تبهکاری دهها سال بدلیل شرم و بیم از رسوائی و از دست دادن آبرو محکوم به سکوت بودند. سخن از 200 هزار دختر و زن جوانی است که از پایان دهه 1930 تا اواسط دهه 1940 در شبکه روسپی خانه های ارتش ژاپن مجبور به روسپیگری بودند و بطور مستمر و سازمان یافته مورد تجاوز وتحقیر جنسی و غیر جنسی قرار می گرفتند. رویهم رفته 20 هزار اندونزیائی و هلندی فقط در مجمع الجزائر قربانی این اعمال اجباری بودند. جان بانینگ عکاس و هیلده جانسن روزنامه نگار با 50 تن از این افراد که اکثرا بیش از 80 سال داشته اند گفتگوهائی صمیمانه و عمیق کرده اند که شرح حال 18 تن از آنان در کتاب Comfort Women/ Troos Meisejes منعکس گشته است. چه متن کتاب و چه عکسهای آن سندی تاثیر گذار از این دوران است که امید میرود 65 سال پس از پایان جنگ سیاستی که این انسان ها را چنین مورد ستم قرارداد در سراسر جهان محکوم گردد و مورد نکوهش قرار گیرد.

http://www.jungewelt.de/aktuell/rubrik/geschichte.php


لژ قدرت و توطئه تحت رهبری مجتبی خامنه ای









اخیرا جزوه ای 54 صفحه درباره طرح های پشت پرده بیت رهبری انتشار یافته که محور آن، معرفی یک لژ قدرت در بیت رهبری است. این جزوه مملو از اطلاعاتی که بصورت آشفته و طولانی نوشته شده و به همین دلیل جز خوانندگانی که در پی کارهای تحقیقاتی هستند، حوصله خواندن آن را تا پایان ندارند. به همین دلیل، ما سعی کرده ایم از متن این جزوه که با امضای جمعی از فعالان سیاسی ایران و عنوان طولانی "چشم‌اندازهای جنبش سبز: طرح "دهه چهارم انقلاب اسلامی" و "گفتمان تعالیِ" حکومت کودتا" منتشر شده، بتدریج گزارش های مستقلی را با عناوین مشخص استخراج کرده و منتشر کنیم تا با این شیوه بتوانیم اطلاعات داخل آن را جهت آگاهی مردم پخش کنیم. اینک بخش اول این سلسله گزارش ها را که مربوط به "سپاه پاسداران" است می خوانید.

«سپاه، از سال 1384 سرگرم طرح کشف رهبر سوم و دهه چهارم جمهوری اسلامی شد.

عزيز جعفری فرمانده کنونی سپاه بدستور علی خامنه ای "مرکز راهبردی سپاه" را برای این هدف راه اندازی کرد و دو سال بعد، برای اجرای این طرح با حکم علی خامنه ای فرمانده کل سپاه شد. بلافاصله عده ای از فرمانده رده پائین سپاه، با درجاتی که از خامنه ای گرفتند، به رده های بالا برکشیده شدند و فرماندهی واحدهای زمین و هوائی و دریائی سپاه را از فرماندهان سابقه دار سپاه تحویل گرفتند. فرماندهانی که درجریان کودتای 22 خرداد نقش آفرینان اصلی این فاجعه و جنایات پس از آن شدند.

آن روز که علی خامنه ای در نماز جمعه تهران سخن از ریزش نیروهای انقلاب و رویش نیروهای پس از انقلاب سخن گفت و نیروی دوم را ستود، ستاد راهبردی سپاه سرگرم تهیه طرحی بود که سلطه سپاه براقتصاد و دستگاه های اطلاعاتی و فرهنگ و قوای سه گانه جمهوری اسلامی را ممکن می ساخت.

سپاه به ۳۰ سپاه استانی تقسيم شد. در تهران سپاه تهران بزرگ، سپاه محمد و سپاه استان تهران (بقيه مناطق استان تهران به جز تهران) سپاه سيدالشهداء نام گرفت. یعنی همان دو سپاهی که کودتا کردند.

تصفیه ای که ستاد راهبری برای کنار گذاشتن فرماندهان با سابقه و دوران جنگ سپاه سازمان داد برای برگشیدن همان رویش یافتگان بعد از انقلاب بود که علی خامنه ای نقشه برکشیدن آنها در سپاه و در تمام قوای سه گانه کشوری داشت. ستاد راهبری، از آن بیم داشت که فرماندهان با سابقه سپاه در لحظه موعود حاضر به مقابله با مردم نشوند و به همین دلیل افراد بی ریشه باید بالا کشیده می شدند که تابع و مجری فرامین باشند.

درهمین ستاد، طرح راهبری "جنگ های نامتقارن" تدوین شد که هدف از آن آماده ساختن سپاه برای مقابله با مردم و حتی در صورت لزوم کودتا علیه مردم باشد. این طرح زیر پوشش خطر حمله خارجی و ضرورت جنگ های پارتیزانی شهری پیش برده شد اما هدف اصلی سازماندهی نیروی سرکوب داخلی هر اجتماع و حزب و سازمان و نیرویی بود که در برایر سیاست های نظامی علی خامنه ای مقاومت کند.

زیر زمینه همه این مقدمات، تحمیل یک سیاست جنگی بر کشور بود و به همین دلیل از
"جنگ
۳۳ روزه لبنان و اسرائيل همه جانبه ستایش شد و تقویت حضور سپاه در لبنان، عراق، پاکستان، بوسنی، آمريکال لاتين (ونزوئلا، بوليوی ...)، آفريقا (يمن، سودان ...) و آبهای آزاد در دستور کار قرار گرفت.

هسته های سپاه قدس در مناطق مختلف جهان تقویت شد و امروز وقتی علی خامنه ای می گوید ضربه ما به امریکا در مناطق وسیعی امکان پذیر است و احمدی نژاد می گوید ما در همه نقاط کره زمین می توانیم به امریکا ضربه بزنیم، متکی به همین سازماندهی است که عمدتا با پول نفت بدست آمده و ریشه ای عمیق در کشورها و در میان مردم ندارد.

قرارگاه ثارالله در سال ۱۳۷۴ که به دستور شورای عالی امنيت ملی تاسيس شده بود مسئوليت آن بر عهده فرمانده سپاه قرار گرفت.

لشکر محمد رسول الله (لشکر اصلی تهران در جنگ تحميلی) نيز به اين قرارگاه منتقل شد. اين قرارگاه پس از رياست جمهوری محمد خاتمی بر امکانات و ماموريت های امنيتی خود افزود و در پادگاه وليعصر (بازداشتگاه ۵۲) و در اوين بخش مخصوص به خود را تاسیس کرد که معروف است به بند ۲- الف.

کار بازجويی و اعتراف گيری را پاسداران امنیتی قرارگاه ثارالله انجام میدهند.

در واقع فرمانده اين قرارگاه فرماندار نظامی تهران بزرگ است که تحت فرمان یک حلقه قدرت در بیت رهبری است. حلقه ای که مجتبی خامنه ای در راس آن قرار دارد و گزارش کار و دستورات علی خامنه نیز از طریق او ابلاغ می شود.

فرمانده سپاه محمد که از عوامل اجرايی کودتای خرداد ۸۸ بود سردار "عراقی" است. این سپاه زیر مجموعه قرارگاه ثارالله است.

در عین حال، سازمان اطلاعات سپاه، که از مجتبی خامنه ای دستور می گیرد کارشناس، بازجو، تحليلگر، زندان اختصاصی، سناريست اعترافات، کارگردان تلويزيونی، استوديوی ضبط اعترافات، متخصصين شنود و ... را دراختیار دارد.

در زمستان ۱۳۸۸ و در اوج افشای جنایاتی که سپاه و گروه های چماقدار وابسته به آن در تهران و شهرهای بزرگ مرتکب شده بودند، حسین طائب که طراح و فرمانده همه این جنایات بود با حکم علی خامنه ای رئیس سازمان امنیت مخوف سپاه شد. او بعد از مجتبی خامنه ای، پرقدرت ترین فرد در لژ قدرت در بیت رهبری است.

او از شاگردان علی خامنه و صمیمی ترین دوست مجتبی خامنه ایست. فرماندهی کودتای 22 خرداد با او بود و از صبح روز جمعه ۲۲ خرداد با اختيارات کامل، بموجب حکم رهبر و ليستی بلند مرکب از نام کسانی که بايد بازداشت می شدند در قوه قضائيه مستقر شده بود. اختيارات کامل او درصدور و اجرای احکام بازداشت درهمان روز جمعه به رئيس سابق قوه قضائيه ابلاغ شده بود! اين سازمان و شخص طائب به هيچکس جز رهبر پاسخگو نيست.

درجریان تحولات در سپاه، سازمان بسیج به سپاه پاسداران وصل شد و اولين فرمانده بسيج در طرح تحول حسين طائب بود. همزمان سردار ذوالقدر ديگر عضو لژ قدرت در بیت رهبری به معاونت ستاد کل نيروهای مسلح در امور بسيج منصوب شد. بنا به دستور مستقيم رهبری نيمی از توان و امکانات و بودجه سپاه به بسيج منتقل شد و امنيت داخلی به بسيج سپرده شد. جعفری فرمانده سپاه رسما اعلام کرد که "بسيج به دستور رهبری مامور مقابله به نهديدات نرم شده است".

توسعه سازمانی بسيج شامل گسترش پايگاههای بسيج در تمام سازمانها، عرصه ها و مناطق کشور شد. این نکته ایست که سردار ذوالقدر پس از انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری، با تاکید بر نقش بسیج در به پیروزی رساندن احمدی نژاد برآن تاکید کرد.

بيش از ۳۰۰۰ گردان ضد شورش (۲۵۰۰ گردان عاشورا، ۶۰۰ گردان الزهرا و دهها گردان امام حسين) تشکيل شد و به ادوات و تجهيرات ضد شورش و سرکوب اعتراضات شهری تجهيز گرديد.

برنامه بسيج چند ده ميليونی به عنوان سرمشق اصلی توسعه بسيج، افزايش بودجه بسيج، اختصاص نيمی از بودجه و امکانات سپاه به بسیج، صدور کارت ملی بسيج همه از نتایج این دوره از گسترش بسیج است.

تدارک و گسترشی که در جریان انتخابات 22 خرداد پوچ بودن آن بر طراحان و مبلغان آن آشکار شد. چنان که نتوانستند حتی در روزی که احمدی نژاد جشن پیروزی کودتائی خود را در میدان فاطمی تهران گرفت، 60 هزار نفر را جمع کنند. و درمقابل تظاهرات سه میلیونی 25 خرداد تهران، یخ آن ها زیر تابش گرمان آن راهپیمائی آب شد. توحشی که درهفته های بعد از خود نشان دادند، عمدتا متکی به سلاح سرد و گرم و جنوب آدم کشی در خیابانها بود، تا نمایش انسانی بسیج دهها میلیونی!

این بسیج دهها میلیونی و ادعائی که میلیاردها دلار به حلقوم آن ریخته شده بود، برای جنایت نیز نیرو کم آورد و از اوباش تحت امر مداحان معروف تهران کمک گرفت.

بسيج سازمان مداحان در این زمینه سنگ تمام گذاشت و مانند شعبان جعفری که خود را شعبان تاج بخش می نامید، شدند مداحان ولایت بخش!