۱۳۸۶ مهر ۲۱, شنبه

بازخواني يك انحطاط در گرماگرم تب و تاب راستگرايان بهروز سورن

1)http://www.gozareshgar.com/?id=22&tt_content[tid]=3291


2)http://enghelabe-eslami.com/maghalat/Khoon-e-Siavoosh_682.pdf

مهری زند مدعيان دروغين جمهور‍يخواه‍ی دمكرات و لائيك

در راه اتحادی نا مبارك عليه منافع مردم ايران

در نوامبر 2006 در مقاله ای تحت عنوان " آنها كه پا در جنبش جمهوريخواهان دمكرات و لائيك دارند و سر و جان با اتحاد جمهوريخواهان(برلن) و منشور 81 " نوشتم :
"ج.ج.د.ل.ا كه با برگزاری اولين مجمع عموميش در سپتامبر 2004 موفق به تصويب پلاتفرمی شد كه ميتوانست اميدی برای جنبش آزاديخواه و ضد دخالت قدرتهای بزرگ اقتصادی باشد، امروز بشدت دجاربحران است. اين بحران از ابتدا قابل پيش بينی بود. همراه شدن عناصر و جريانات پشت پرده ای با اين جنبش كه حيات سياسی پس از انقلاب 57 شان با سازش و همكاری با رژيم جمهوری اسلامی در سركوب و كشتار مردم ما در سالهای 60 و سپس ساخت و پاخت با اصلاح طلبان حكومتی و نيز عدم قاطعيت در برملا كردن نقشه های مختلف امپرياليستی برای دخالت در امور داخلی كشورمان رقم خورده است، موفقيت آن را با ترديدهای بسيار همراه كرده است." و در بخش ديگری از اين مقاله ميخوانيم: "ماهيت اين عناصر كه عمدتا امروز در سازمان فدائيان(اكثريت) و برادر دو قلوی آن "اتحاد فدائيان" متبلورند (دو سازمانی كه ستون فقرات "اتحاد جمهوريخواهان برلن" را تشكيل ميدهند) بر كسی پوشيده نيست."
اين مقاله در دورانی‌ نوشته شد كه من ايمان يافته بودم كه كناره گيريم از عضويت در شورای همآهنگی منتخب اولين گردهمآئي اين مجموعه در پاريس انتخابی درست بوده است و شركت دوباره ام در شورای همآهنگی دوّم بعنوان يكی از نمايندگان يكی از دو واحد جمهوريخواهی پاريس نميتواند هيج تغييری در واقعيت تأسف آور اين محموعه بدهد و برای من و ديگر همراهانی كه ميخواهند بر خطوط اساسی برنامۀ اين جنبش پای بفشارند چاره ای جز ترك كامل اينان نمانده است. اين شركت دوباره درشورای همآهنگی دوّم با اصرار دوستان و به منظور افشاگری عليه عناصر و جرياناتی كه از ابتدا با اين جنبش همراه شدند تا آن را در "اتحاد جمهوريخواهان(برلن)" منحل و در غير اينصورت آن را از درون تخريب كنند، صورت پذيرفته بود. مقاله با ابن سطور به پايان می رسد :
"امروز در كنار مبارزه با تماميت جمهوری اسلامی ، افشا و برملا ساختن چهرۀ واقع‍ی كودتاچيان، كرزای ها، چلبی ها و يا عاملين انقلاب مخملی از نوع ايرانبش وظيفۀ تمامی آزاديخواهان است تا يكبار ديگر انقلاب آتی مردم ما در نطفه خفه نگردد."
بر حسب اين وظيفه است كه امروز دوباره قلم به دست گرفته ام تا جزء معدود كسانی باشم كه سكوتی را كه در اطراف برگزاری جلسۀ بسيار مهمّ و خطرناكی كه سايت "صدای ما" آن را "نشست مشترك 9 گروه جمهوريخواه ايران" ميخواند، شكسته اند.
خبر اينست:
"در پی دعوت گروه ارتباطات جنبش جمهوريخواهان دمكرات و لائيك ايران" ، از 8 گروه جمهوريخواه ديگر به قصد گفتگو و ايجاد زمينه های همكاری در راستای مبارزه عليه جمهوری اسلامی ايران و استقرار دمكراسی در كشور، دو نشست،ابتدا نشست پالتاكی در 30 يونی 2007 برابر با 9 تير ماه 1386 و سپس نشست حضوری در 22و 23 سپتامبر 2007 برابر با 30 شهريور و 1مهر ماه 1386 در شهر هانور آلمان برگزار گرديد. در اين نشستها نمايندگان سازمانها و گروه های ذيل حضور يافتند:
آتحاد جمهوريخواهان ايران ، جنبش جمهوريخواهان دمكرات و لائيك ايران ، حزب دمكرات كردستان ايران ، حزب كوملۀ كردستان ايران ، سازمان اتحاد فدائيان ايران ، سازمانهای جبهه ملّي ايران در خارج كشور(بعنوان ناظر) ، سازمان فدائيان خلق ايران(اكثريت) ، شورای موقّت سوسياليستهای چپ ايران ، مجامع اسلامی ايرانيان. ..............نشست باين نتيجه رسيد كه مباحث خود را با برگزاری جلسات مشترك و سمينارهای عمومی به منظور دستيابی به همسوئی های بيشتر و نيز رسيدن به مبانی مشترك در سمينارهای عمومی ادامه دهد"
"صدای ما" ،1 مهر1386- 23 سپتامبر 2007
می بينيم كه جلسات مشترك اين 9 گروه درست مترادف است با جلسات پالتاكی ای كه اين به اصطلاح جمهوريخواهان دمكرات و لائيك(جريان دعوت كننده) با سر و صدای فراوان هر دو هفته يكبار برقرار می كنند ، با اين ادعا كه گويا می خواهند دلائل بحران در درون خود را كشف و بررسی كنند !! جلساتی كه درحقيقت وظيفه ای جز خاك پاشيدن به چشم همراهان بمنظور جلوگيری از ديدن و شنيدن دليل اصلي و حقيقی بحران ندارد . اين نمايش پالتاكی كه هنوز هم ادامه دارد ، در زمانی آغاز شد كه عده ای از اعضای دو شورای همآهنگی اوّل و دوّم از جمله خود من با اعتقاد به اينكه ابن مجموعه ديگر به جنبش واقعی ج.د.ل تعلق ندارد ، به افشاگری پرداختيم و در بيانيه ای كه در تاريخ 5 ژانويۀ 2007 انتشار داديم نوشتيم:
"ما صفوف خود را از اين افراد و تشكل ها جدا كرده ايم. زيرا كه آنها همواره نگاه به بالا دارند و يك روز به كمك جناحی از جمهوری اسلامی و روزی ديگر در معامله با قدرتهای جهانی مي خواهند از حاكميت مستقيم مردم سراسر ايران بر سرنوشت خويش جلوگيری كنند....."
و امروز آفتاب آمد دليل آفتاب. اين مدعيان 8 گروه ديگر را هم دعوت ميكنند تا گويا با جمهوری اسلامی مبارزه كنند و دمكراسی را به ايران به ارمغان آورند. در ميان نيروهای دعوت شده چه جرياناتی را می بينيم ؟ "اتحاد جمهوريخواهان برلن" !! "اتحادی" كه در حقيقت "جنبش جمهوريخواهان دمكرات و لائيك ايران" در مقابلۀ با آن تشكيل شد. زيرا بدرستی معتقد بود كه افراد و جريانات گرد آمده دراين اتحاد نه با تماميت جمهوری اسلامی ميخواهند مبارزه كنند (سرو سرّشان با اصلاح طلبان ، سازگاراها و حجاريانها و گوی سبقت بردنشان از آنها در شركت در نمايشات انتخاباتی رژيم و....). و نه با سلطنت طلبان و ديگر مشاطه گران امپرياليستی خط كشی روشن دارند(شركت در جسات و محافل سلطنت طلبی در لندن و پاريس و همراهی با مبتكرين منشور81 و....). شركت "اتحاد جمهوريخواهان برلن" در اكتبر 2006 در كلن آلمان دركنفراتس مشتركی با حضور دو جريان مادريعني "سازمان فدائيان(اكثريت) و "سازمان اتحاد فدائيان خلق" و همچنين "حزب مشروطه خواهان ايران" كه در آن داريوش همايون( فعلا رايزن اين حزب و سابقا رئيس سازمان امنيت شاه ) ، "سازمان فدائيان اكثريت" را بدرستی جشم و گوش خود ناميد از يكطرف واز طرف ديگر شركت نمايندگان همين گروه ها بعلاوۀ "حزب دمكرات كردستان" و"حزب كوملۀ كردستان(جناح مهتدی)" ، در "همايش پاريس" در ژوئن 2007 كه به ابتكار رضا پهلوی وبا شركت سلطنت طلبان تشكيل شده بود ، نشان ميدهد كه ماهيت اينگونه گروه های دعوت شده به "نشست جمهوربخواهی" تغييری نيافته است. اين دعوت كنندگان هستند كه ماهيت واقعی خود را امروز اشكار ميكنند و در حقيقت جلسات مخفی خود را علنی ميسازند. نقطۀ مشترك غالب اين 9 گروه جمهوريخواهی نيست. معامله است: از يكطرف با بخشی از رژيم واز طرف ديگر با قدرتهای امپرياليستی.
غير از جلساتی كه به آنها اشاره كردم ، شركت مهتدی(از حزب كوملۀ كردستان) و هجری(از حزب دمكرات كردستان) ، بهمراه عده ای ديگر از نمايندگان ساختگی برای مليت های آذری ، بلوچ و عرب در جلسۀ كاخ سفيد در 21 ژوئيۀ 2006 ، يك بار ديگر درجۀ "استقلال" گروه های دعوت شده در اين نسشت های جمهوريخواهی را روشن ميكند. كدام از ما نامۀ هجری را به بوش برای تشكر از او در اشغال عراق و دعوتش به نجات مردم و آوردن دمكراسی به همان شيوه به ايران ، فراموش كرده است ؟ ويا نامۀ فدايت شوم ودسته گل او را برای تبريك به انتخاب دوبارۀ بوش به رياست جمهوری امريكا و جلادی خلقها ؟
واقعيت آنست كه همۀ اين وقايع و تمامی اين جلسات به يكديگر مربوطند و تازه اينها بخشی از نسشتها و آن هم از نوع علنی آن هستند و نه همۀ آنها. جنبش مردمی در حال اوح گيری است. انقلاب ديگری در راه است و ترفندهای امپرياليستی برای در نطفه خفه كردن چهارمين انقلاب ايران در كار. قدرتهای بزرگ اقتصادی- سياسی دنيا و در رأس آنها آمريكا ، كارتهای مختلفی را برای بازی عليه منافع مردم ايران و حفظ و گسترش منابع چپاولشان در منطقه آماده كرده اند و ميكنند. به نظر ميرسد كه سلطنت طلبی كارتی سوخته محسوب ميشود. مجاهدين خلق و جمهوری دمكراتيك اسلاميشان نيز با آبروی رفته ای كه در همكاری با سردمداران رژيم بعث عراق و پس از آن فروش اطلاعات در مورد غنی سازی و غيره به آمريكا كسب كرده اند ديگر از فريب مردم قاصرند و مهرۀ چندان مناسبی برای امپرياليستها به حساب نميايند. اما جمهوريخواهی آن ورقی است كه هنوز قدرت برنده شدن دارد. البته آن جمهوريخواهی ای كه از محتوای اصليش كه تكيه بر جمهور مردم است خالی شده و به جای جنبش مردمی ، بر دلارهای آمريكائی و نقشه های امپرياليستی اميد بسته باشد.
نشست اين 9 گروه باصطلاح جمهوريخواه در هانور آلمان هر انسان آزاده ای را كه به سرنوشت مردم ايران و منطقه حساس و علاقمند است بی تفاوت نمی گذارد. افراد و نيروهائی از اين مجموعه كه هنوز از صداقت مبارزاتی برخوردارند و عشق به آزادی ، استقلال و عدالت اجتماعی در آنها نمرده است ، ميبايست تكليف خود را با سازمانهايشان و با اين اتحاد نامبارك عليه منافع مردم ايران روشن كنند. سخنانی مانند: "در ميان ما اختلاف نظر وجود دارد." ، ُسازمان ما يك نظر نيست." ،"ما انتقاد كرده ايم" ، "من مخالفت خود را اعلام كرده ام . امّا ميمانم و از درون مبارزه ميكنم." و..... در اين مرحله تنها ميتواند به خيانت به مردم و آمال و مبارزات صد ساله اشان بيانجامد. تاريخ نشان داده است كه آنان كه ميان دو صندلی می نشينند آن زمان كه مجبور به انتخاب ميشوند غالبا صندلی طرف راست را برميگزينند. اين اتفاقی بود كه من و دوستانی ديگر از فعالين كنونی "جنبش مستقل جمهوريخواهان دمكرات و لائيك" در هنگام جدائی از اين مدعيان دروغين جمهوريخواهی شاهدش بوديم و ميانه ايها را نشسته بر صندلی راست ترك كرديم. بطوريكه امروز هيج صدائی از آنان در اعتراض به چنين نشستی كه اتحاد ی نا مبارك را بر ضدّ منافع مردم ايران و بر طبق نقشه های ابرقدرتها تدارك می بيند ، نميشنويم. اتحادی كه گويا برای مبارزه با جمهوری اسلامی و برقراری دمكراسی در ايران شكل ميگيرد غافل از آنكه برقراری هيج دمكراسی ای بدون استقلال امكان پذير نيست و آنجا كه از استقلال و دمكراسی خبری نيست عدالت اجتماعی به افسانه ها می پيوندد.

مهری زند
12 اكتبر 2007

ملاقات هاي مسعود رجوي واعضاي رهبري با ژنرالهاي وزارت اطلاعات صدام

1)http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=963
فیلم ملاقات سری مسعود رجوی و ژنرال حبوش مسئول مخابرات صدام حسین
فبلم ملاقات سری مسعود رجوی و ژنرال صابر رئیس اطلاعات صدام حسین

هشدار يك حزب الهي سابق واصلاح طلب امروز كه سرنگوني نزديك است


پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶ - ۱۱ اکتبر ۲۰۰۷
شمشیر زنگ زده

عیسی سحرخیز

شمشیر پرجلای بازی "دستگیری- اعمال فشار- آزادی" فعالان سیاسی، فرهنگی، دانشجویی، و کنشگران جامعه مدنی چون دست اندرکاران جنبش زنان و سازمان های غیردولتی، اگرچه در ابتدا بسیار برنده بود و رعب و وحشتی در دل ها ایجاد می کرد، اما اکنون به صورت مشهودی بلا اثر شده و گویا بکارگیری زیاد و نامتعارف آن، نه تنها تیغه اش را کند کرده، بلکه به مرحله ی زنگ زدگی رسانده است.
هماهنگونه که آن "برق و جلا"ی چند سال پیش را می شد به راحتی مشاهده کرد، اکنون این "کندی و زنگ زدگی" نیز از چشمان تیزبین پنهان نمی ماند و می توان آن را به آسانی حس و مشاهده کرد؛ حسی که روز به روز بیشتر در درون جامعه نهادینه می شود و از درونش شجاعت و شهامت مدنی معنادارتری فوران می کند.
کافی است که کسی عکس ها و فیلم های تظاهرات دانشجویی روز دوشنبه ی دانشگاه تهران و سه شنبه ی دانشگاه علامه طباطبایی را با اعتراض های دانشجویی سال های پیش، حتی آخرین سال های دوران اصلاحات، کنار هم بگذارد و آن ها را با یکدیگر مقایسه کند. اولین جلوه ی مشهود این بررسی عینی، شکل و نحوه ی حضور دانشجویان در کارزار حرکت های اعتراضی و عدم بیم و هراس اکثریت قریب به اتقاق آنان از دستگیری های متعاقب این نوع تظاهرات است. دیگر نه از آن شال و چفیه ، و روسری و مقنعه ی پوشاننده سر و صورت چندان اثری دیده می شود، و نه دانشجویان چندان ابائی دارند که عکس و فیلمشان را خبرنگاران و تصویربرداران پخش کنند و یا ماموران مخفی دوربین به دست جهت ثبت در آرشیوها و عملیات ایذایی پس از آن، سندی از آنان بسازند. حجم بالای مصاحبه های رادیو و تلویزیونی، با نام و نشان و عکس و تصویر، نماد دیگری از این ماجرا و ریختن ترس هاست.
جلوه گر شدن چنین شهامت و جسارتی در محافل دانشجویی به حدی چشمگیر بوده است که برخی از سایت های خبری حکومتی را بر آن داشته است که نمونه هایی نادر، و حتی مواردی که به دلیل زاویه خاص دوربین یا نوع پوشش، چهره اندکی نامشخص بوده است را آگراندیسمان کنند و به تبلیغ آن بپردازند. به عنوان نمونه می توان نگاهی انداخت به یک خبر روز سه شنبه سایت "رجانیوز"، رسانه خبری منتسب به حامیان دولت احمدی نژاد یا دقیق تر، نزدیک به معروفه زن الهام ده، با عنوان "ميليشياي تشنج خواه" . در این خبر به دانشجویان شرکت کننده در یک حرکت اعتراضی آرام و مسالمت آمیز، اتهام " آشوبگران روز دوشنبه دانشگاه تهران" زده شده است، و در نهایت به اصطلاح "پنج عكس منتشر نشده" درج گردیده است که برخی از آنها نیز در ماهیت تکراری است، و در واقع چیز نیست جز زاویه ی دیگر از عکس های گذشته. یافتن و گزینش تنها پنج نمونه در میان صدها فریم عکس و تصویر که از این تظاهرات در سطح داخلی و خارجی پخش شد و در دوربین های مخفی ضبط گردید، خود بیانگر میزان خالی بودن دست این باند پرونده ساز است.
نکته قابل توجه این است که جریان اقتدارگرا هنوز نمی خواهد اعتراف کند که شیوه های شناخته شده و ابزارهای نخ نمایش، از جمله بازداشت، زندان، سلول انفرادی، فشارهای جسمی و شکنجه های روانی، دیگر از کار افتاده و برای ایجاد رعب و وحشت در میان فعالان دانشجویی، کنشگران جنبش زنان، روزنامه نگاران و وب لاگ نویس ها، و اعضا و هواداران احزاب و گروه های سیاسی کم اثر یا بلاموضوع شده است.
چنین وضعیت روشنی را می توان با آن مثال معروف بیان کرد؛ نگاه پخته ی آن عاقل مرد پیش از انقلاب، که پسرش را گرفته بودند و او از دوست نظامی اش می خواست تا واسطه شده، پارتی بازی کرده و هرچه زودتر، پیش از فرا رسیدن شب، فرزندش را آزاد کنند. چون خواسته اش با یک روز تاخیر اجابت شد و مژده آزادی فرزند نزد او بردند، لب به اعتراض گشود که من نمی خواستم، پسرم شبی را در زندان بگذراند، حال که گذرانده دیگر آزادی کردنش برایم علی السویه است، چون آنچه که نمی خواستم شده و ترسش از بازداشتگاه و زندان ریخته است.
اقدام ناپخته ای که از جانب ماموران اطلاعاتی، امنیتی، انتظامی و قضائی در این سال ها، آن هم در حیطه ی فعالیت های سیاسی - اجتماعی، بارها تکرار شده است و هنوز نیز بدون توجه به آثار و پیامدهای آن دنبال می شود. اقتدارگرایان و جریان های ضد اصلاحات باید اکنون نتیجه ی آنچه که در این سال ها کاشته اند ببینند و محصول ش را بدروند. آن ها مجبورند چون وزیر اطلاعات فعلی، که چند سال پیش در مقام معاون قوه قضائیه در جلسه رسمی هیات نظارت بر مطبوعات اعتراف کرد که سیاست بکار رفته در قبال روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات "خطا" و برآمده از ذهن یک جمع انگشت شمار "بی تجربه" بوده است، روزی معترف شوند که نه تنها در این میانه حاصل چندانی به دست نیاورده اند، بلکه دین و دنیای خود را نیز ارزان فروخته اند.
برای دستیابی به این نتیجه نیز لازم نیست که کار چندانی انجام شود. کافی است نام دستگیرشدگان ده سال اخیر، از فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گرفته تا اهالی مطبوعات و وب لاگ نویس ها، کنشگران جامعه مدنی و فعالان دانشجویی را که با حکم های آن چنانی قضایی و یا بازداشت های خودسرانه، از یک روز تا یک دهه را در زندان گذرانده اند، از مقام های ذیربط گرفته و لیست کرد و دید چهره های شاخص و اثرگذار این جریان ها اکنون چه می کنند و آیا اصولا در اثر فشارهای این چنینی به حاشیه رفته اند یا اینکه برعکس کماکن در میانه ی میدان تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دانشگاهی کشور حضور فعال دارند؟
پاسخ واضح و روشن است؛ سیاست ایجاد فضای رعب و وحشت و خفقان در حجمی گسترده بی نتیجه بوده و برآیند هزینه و فایده اش برای حاکمیت منفی و برای آمران و عاملانش چیزی جز حیاتی توام با خسران و بدنامی نبوده است. علت هم روشن است، با سنت خداوند و سیر تکاملی تاریخ در حذف جباران و ستمکاران نمی تواند جنگید. اگر این سنت نبود که جهان اکنون پر بود از این چهره ها، و زباله دان تاریخ خالی.
ابعاد و گستردگی جنبش دانشجویی که دارد می رود که پا جای پای حرکت های فراگیر سال های آخر رژیم پهلوی گذارد- که در آن نه اخراج ها، نه گاردهای انتظامی، نه تعطیل کردن کلاس ها و نه بستن دانشگاه ها، هیچکدام نتوانست جلوی موج خروشان جنبش دانشجویی و به حرکت درآوردن توده های مردم را بگیرد- و نوع تعامل دانشجویان با حاکمان و حاکمیت می تواند مبنای یک بررسی علمی باشد. این مشتی است نمونه ی خروار. در دیگر زمینه ها نیز پر واضح است که شمشیر پرجلای بازی "دستگیری- اعمال فشار- آزادی" کند شده و زنگ زده است و می رود که از کار بیفتد و تنها دست و پاگیری و سنگینی اش وبال گردن صاحبان و حاملانش شود.
بی اثر بودن حربه ی زندان را می توان در حیطه ی فعالیت های مطبوعات و روزنامه نگاری نیز دید و ابعاد در حال گسترش رسانه های دیداری و شنیداری، و روزنامه های چاپی و الکترونیکی و سایت های خبری و وب لاگ ها، و همچنین در اجبار حاکمیت در آزاد کردن پریروز سهیل آصفی و دیروز علی فرحبخش و پیش از آن روزنامه نگاران و وب لاگ نویسان دیگر. اگر اکنون اثبات شده است که "اعمال فشار" باوجود آثار اندک لحظه ای، در میان مدت و دراز مدت بی نتیجه است و سیاست "رعب و وحشت" در نهایت بلا اثر، پس باید پرسید چه فایده ای می توان برد از اتصال "دستگیری " و "آزادی"، جز خسران و بی آبرویی آمران و فاعلان آن؟
تاریخ نشان داده است که به کارگیری گسترده این ابزارها کم کم صدای اطرافیان حاکمان قدر قدرت را نیز در می آورد، به گونه ای که ابتدا ضرورت وجود "سوپاپ اطمینان" و "دریچه های تخلیه بخار جامعه" را مطرح می کنند، و بعد نوبت می رسد به حلقه های مرکزی تر که در مقطعی چشم بر فرامین گذشته و حال می بندند و "نقد از خود" و "نقد از حاکمان" را نه تنها "بلااشکال"، بلکه در حدی که "معارضه نباشد" لازم معرفی می کنند. اما مشکل این جاست که رسیدن جامعه و حاکمان به این نقطه با سرعتی فزاینده پیش می رود و تا زمان رسیدن به نقطه ی بدون بازگشت فرصت چندانی باقی نمی ماند. متاسفانه حاکمان زمانی که دیگر بسیار دیر شده است، خبر می دهند از "شنیدن صدای ملت".

18/7/1386
postamble();