۱۳۹۸ مهر ۲۸, یکشنبه

آوارگی کردهای روژاوا و حمله نظامی ترکیه به این منطقه

آوارگی کردهای روژاوا و حمله نظامی ترکیه به این منطقه

نیره انصاری
بررسی وضعیت کنونی شمال شرق سوریه مستلزم برگشت به زمان آغاز جنگ داخلی سوریه است.
جنگ داخلی سوریه که در سال (2011) آغاز شد، ویرانی های گسترده ای برجای گذاشت و تمام اقلیت‌های سوریه از جمله کُردهای ساکن این کشور را درگیر نبردی ناخواسته کرد. کُردها موفق به کنار پس زدن داعشی ها شدند و منطقه ای خودمختار بنام «روژاوا» را در شمال سوریه برای خود ایجاد کردند.
این منطقه با وجود تهدیدات دولت بشاراسد، نیروهای داعش و دولت ترکیه، در مقایسه با دیگر مناطق جنگ زده سوریه از رونق مناسبی برخوردارست و اکنون ساکنان « روژاوا» از خود می‌پرسند که استقلال نسبی که در این منطقه بدست آورده‌اند را باید در معاملات با حکومت بشاراسد قربانی کنند یا دولت ترکیه؟
حال آنکه در حال حاضر صلح و ثباتی که در «روژاوا» برقرار بوده مورد تهدید شدید واقع شده است.
با توجه به اینکه کردها مبارزین زحمتکشی هستند که در نواحی غرب و شرقِ فرات برای دفاع از خاک و کشور خود سلاح بدست گرفتند و در برابر تروریست ها جنگیدند. در این سالها زجر کشیدند تا از حواشی دور صحنه سوریه و از جایی که به ناحق بی شناس‌نامه و بدون هیچ حقوقی به آنجا پرتاب شدند، به کانون روشن صحنه بیایند و افزون بر مشارکت سیاسی و اجرایی در حوزه دفاعی و مبارزه با تروریسم نیز نقشی بی بدیل ایفا کنند.
پرسشها این است که آیا روند حمله ترکیه به کردهای سوری در شرق فرات یک شبیخون و حمله ناگهانی و تغییر مسیری غافلگیر کننده بود؟
آیا ترکیه که تا دیروز در برابر تمام تحریکات سیاسی و سازمانی و نظامی کردها سکوت کرده بود و اکنون به یک‌باره بر سرخشم آمده و به آن مناطق حمله ور شده؟
با توجه به اینکه به یاد داریم آن روزهای دشواری را که شهر کوبانی در آستانه سقوط قرار داشت. و اگر با هماهنگی اربیل نیروهای پیشمرگ اقلیم کردستان به کمک کوبانی ها نمی رسدند، حفظ کوبانی ناممکن بود. البته ترکیه در دفاع از این حمله نظامی را مبارزه با تروریسم اعلام کرده است. که اساساً تروریسم خود تعاریفی دارد
تعریف لغوی
- تروریسم/ تروریزم در زبان فارسی معادل ندارد و در فرهنگ‌های لغت فارسی از این مورد ذکری به میان نیامده است با این حال « واژه تروریسم» از فعل ترور مشتق شده است که در لغت به معنای « ایجاد رعب و هراس در بین مردم و یا مرعوب ساختن دیگران» است. در فرهنگ آکسفورد، تروریزم به « وحشت فزاینده» یک شخص یا چیزی که وحشت فزاینده ای تولید کند؛ تعریف شده است این فرهنگ ذیل این تعریف اضافه می‌کند که تروریزم:« توسل به خشونت برای اهداف سیاسی یا اجبار حکومت به انجام فعل یا ترک فعلی، به این وسیله که در بین مردم تولید وحشت کند.»
- تعریف حقوقی تروریزم چنین است: « کارهای جنایی ضد کشور به منظور ایجاد هراس در اشخاص یا اصناف و طبقات معین یا همه کشور را گفته اند.»
با مطالعه کنوانسیون های بین‌المللی و منطقه ای از یک‌سو و قطعنامه های مجمع عمومی، شورای امنیت و قوانین داخلی ضد تروریسم از سوی دیگر سه معیار در تعریف تروریسم قابل استنباط به نظر می رسد:
معیار ذهنی؛ معیار عینی و معیار مختلط
- معیار ذهنی
در تعریف بر اساس معیار ذهنی بر قصد و هدف مرتکبان جرائم خشونت بار مانند: قتل، جرح، گروگانگیری و هواپیماربایی، و یا دارای نتایج خطرناک؛ مانند ارائه اطلاعات نادرست، حمل ونقل، خرید و فروش مواد هسته ای، شیمیایی و بیولوژیک تأکید می شود...در حقیقت بند نخست بخش (2331) قانون ضد تروریسم ایالات متحده با این رویکرد اقدام به تعریف تروریسم بین‌المللی نموده است:
- واژه تروریسم بین‌المللی به معنای فعالیت‌هایی است که
الف) شامل اعمال خشونت بار یا اقداماتی است که برای حیات انسان خطرناک بوده و نقض حقوق برای ایالات متحده با دیگر دولت ها است مشروط بر آنکه در داخل صلاحیت ایالات متحده یا هر دولت دیگری به وقوع بپیوندد.
 ب) به نظر می‌رسد که هدف از انجام چنین اعمالی: ترساندن یا مجبور ساختن جمعیت غیر نظامی است.
تحت نفوذ قرار دادن سیاست دولت از طریق ترساندن یا تحت فشار قرار دادن آن دولت است یا تأثیر گذاردن بر رفتار یک دولت از طریق قتل یا آدم ربایی می‌باشد.
ج) در درجه نخست در خارج از صلاحیت سرزمین ایالات متحده به وقوع می پیوندد یا با توجه به ابزارهایی که به کمک آن این اعمال صورت می پذیرد. افرادی که ظاهراً قصد ترساندن یا مجبور ساختنشان را دارند یا محلی که در آن این مرتکبان دست به عمل می‌زنند یا پناه می جویند از مرزهای ملی فراتر می روند.
تعاریف مندرج در کنوانسیون های منطقه ای سازمان کشورهای امریکایی، سازمان کشورهای مستقل مشترک المنافع، اتحادیه عرب، سازمان کنفرانس اسلامی و اتحادیه آفریقا نیز با این رویکرد در وهله نخست اقدام به تروریسم بین‌المللی نموده اند.
- معیار عینی
اجتماعی ترین عنصر برای تعریف تروریسم قدرمتیقن توسل به خشونت شدید علیه اشخاص به عنوان یک وسیله تروریستی است. به هر روی این سنتی ترین روش برداشت از تروریسم می باشد. زیرا همواره امکان استفاده از خشونت شدید علیه اموال، تسهیلات و امکانات دولتی نیز وجود دارد و به همین جهت رویکرد فزاینده ای برای تروریستی شناختن این نوع توسل به خشونت نیز در قوانین تازه وجود دارد. قانون تروریسم سال (2000) انگلستان، قانون کانادا، ژوئن (2002) و نیز قانون ایالات متحده؛ همگی حمله به اماکن و تسهیلات دولتی را تروریستی در نظر گرفته اند...
کنوانسیون های سیزده گانه ضد تروریسم به استثنای کنوانسیون تأمین منابع مالی تروریسم، کنوانسیون منطقه ای اتحادیه اروپا و... همگی از معیار عینی برای تعریف تروریسم استفاده کرده اند.
با توجه به اقبالی که از این روش شده است، ایراد آن در این واقعیت است که با رشد و توسعه ی روزانه علم و تکنولوژی و تعبیر روش‌های تروریستی به حیث رشد تکنولوژی احصای پایدار مصادیق تروریسم به هیچ وجه در یک بستر زمانی مشخص مقدور نیست به گونه‌ای که هریک از کنوانسیون ها و قوانین یاد شده نسبت به زمان تصویب دارای نواقص اند. از این رو توسل به روش معیار عینی نیز قابل اعتماد به نظر نمی رسد.
دلائل حمله نظامی ترکیه
یکی از دلائل اساسی حمله نظامی ترکیه به شمال شرقی سوریه، می‌تواند این باشد که ترکیه بزرگترین گروه شبه نظامی کُزد در منطقه یعنی یگانهای مدافع خلق را وابسته به حزب کارگران کردستان (پ ک ک) می‌داند که سه دهه است در ترکیه برای خودمختاری خود تلاش می کند.
یگانهای مدافع خلق شاخه ای نظامی حزب اتحاد دموکراتیک سوریه است و P.K.K از سال 1984 با دولت ترکیه می‌جنگد و در لیست گروه‌های تروریستی آمریکا و اتحادیه اروپا قرار دارد.
برای آزاد ساختن حدود ¼ از خاک سوریه از دست داعش، مهمترین نیروی زمینی که با حمایت آمریکا و متحدانش در چهارسال گذشته با داعش جنگید نیروهای دموکراتیک سوریه بودند. این نیروها ترکیبی از شبه نظامیان عرب و کرد هستند و در میان نیروهای کرد، مهمترین نیروهای مدافع خلق هستند. دولت ترکیه می‌خواهد یک منطقه حائل امن تا عمق 32 کیلومتری خاک سوریه شکل بگیرد که نیروهای کرد در آن حضور نداشته باشند. ترکیه میخواهد در این منطقه تا دومیلیون آواره سوری را اِسکان دهد. نیروهای کرد می‌گویند که از سرزمینشان دفاع خواهند کرد و در حقیقت این اقدام نظامی نسبت به شمال سوریه را « بدل کردن به منطقه جنگی» دانسته و این زمینه را برای برگشت داعش فراهم می نماید.
از دیگر سو، آنچه اکنون رخداده است هم پیوند است با مشکلات اردوغان در داخل ترکیه. افزون بر این با توجه به تورم و رکود اقتصادی، حزب حاکم ترکیه در انتخابات محلی (شهرداری ها) که در سال جاری برگزار شد. کنترل بر چهار شهر مهم از جمله ایستانبول، قطب اقتصادی ترکیه و انکارا، پایتخت این کشور را از دست داد.
در حقیقت پاسخ منفی رأی دهندگان به نمایندگان حزب عدالت و توسعه در سراسر این کشور از جمله در مناطق کردنشین ترکیه، نوعی مجازات دولت بدلیل ناموفق بودن آن، در پایان دادن به بحران اقتصادی و نابرابری‌های اجتماعی بود.
البته پیش از این هم آخرین بار در جریان انتخابات عمومی سال 2015 قدرت اردوغان متزلزل شد و در آن زمان آقای اردوغان در واکنش به نتایج انتخابات، جنگ با حزب کارگران کردستان را آغاز کرد. براین اساس به نظر تحلیلگران بخش زیادی از تلاش‌ها برای حمله به «روژاوا» تکاپویی برای جلب حمایت ملت ترک و ملزم کردن آن‌ها به صف آرایی حول محور یک آرمان ملی گرایانه است.
حتا باهوز اردال عضورکمیته اجرایی P.K.K گفته بود:« دولت ترکیه دچار بحران عمیقی است که موجب می‌شود حزب حاکم بتدریج از قدرت دور شود. پس در چنین حالتی اردوغان در پی فرصتی است تا بتواند رؤیاهای عثمانی خود را احیا و اجرایی کند. به ویژه که در آخرین انتخابات مشخص شد حزبی که کردها حامی آن هستند قدرت زیادی کسب کرده اند.
فراتر از این ایده خروج نیروهای آمریکایی از شمال سوریه نخستین بار در دسامبر سال 2018 طرح شد. از آن زمان نیروهای دموکراتیک سوریه منطقه ای به وسعت صدها کیلومتر را در امتداد مرز حفاری کرده‌اند تا با ایجاد خندق و تونل، خود را برای دفاع در مقابل نیروهای ترکیه آماده کرده و حرکت خودروهای نظامی ترکیه را کُند کنند.
- معیار مختلط
تعریف کنندگان برخی کنوانسیون ها و اسناد چندی دیگر با عنایت به محاسن و نقایص در معیار عینی و ذهنی به فکر ترکیب آن‌ها افتاده در عمل معیار مختلطی به وجود آورده‌اند که به موجب آن ابتدا در بند اول تروریسم با استناد به معیار ذهنی تعریف شده و سپس در بند دوم تعریف تا حد ممکن مصادیق عینی و قابل تصور تروریسم احصاء می‌گردد توسل به این معیار در عین اینکه فاقد نقایص معیارهای پیشین است از محاسن آن‌ها بیشترین توقیق را نصیب تصویب کنندگان اسناد می کند.
هنگامی که وارد قلمرو «فدراسيون دموکراتيک سوريه شمالي» که غالبا به نام «روژاوا» (به معني "غرب" در زبان کردي ) مي شويم. درطول مرز ترکيه، بين رودخانه فرات و عراق، دستکم دوميليون تن که(60%)درصد آنها کرد هستند در اين منطقه که به زور اسلحه از دست جهادگران «سازمان حکومت اسلامي» (داعش) درآمده زندگي مي کنند. از سال (2014)، اين بخش از مردم سوريه با الهام گرفتن از آقاي عبدالله اوجالان، بنيانگذار حزب کارگران کرد ترکيه (PKK) که از سال (1999) در ترکيه زنداني است، زندگي سياسي جديدي را تجربه مي کنند. حزب کارگران کرد ترکيه ومتحد سوريه اي آن حزب اتحاد دموکراتيک (PYD)، با رها کردن مارکسيسم- لنينيسم از سال هاي دهه (2000) نوعي نظام اجتماعي آزادي محور را برگزيده اند که موراي بوکچين، آزادي خواه و هوادار محيط زيست آمريکايي (2006-1921) پايه گذار آن بوده است. «قرارداد اجتماعي» پذيرفته شده توسط «فدراسيون دموکراتيک سوريه شمالي» در سال (2014)، ملي گرايي را نفي نموده و جامعه اي بر اساس مساوات جنسيتي ، تسهيم قدرت و محترم شمردن ديگران را توصيه مي کند.روژاوا  درعمل خودمختار است.بقيه منطقه توسط «نيروهاي دموکراتيک سوريه» (FDS)، که شامل گروه هاي رزمنده زن و مرد کرد «واحدهاي مدافع خلق» (YPG)، «واحد هاي دفاع از زنان» (YPJ) و نيز شماري شبه نظامي عرب سني، ايزدي و مسيحي است.
 سوء قصدهاي انتحاري اي که توسط جهادگران انجام مي شود تهديدي مداوم است. همه به ياد دارند که در (27 ژوييه،2016) يکي از اين سوء قصدهاي انتحاري (44) کشته و (140) مجروح به جا گذاشت.   در منطقه اي که سرشار از منابع است، مسئله سوخت نشان دهنده چالشي است که قدرت جديد با آن درگير است.
در «روميلان» در (100) کيلومتري قامشلي، در جاده اي که به عراق مي رود، صف هايي طولاني دربرابر جايگاه هاي سوخت شکل گرفته است. پيش از شروع جنگ درسال (2011)، اين منطقه در روز (380) هزار بشکه نفت خام توليد مي کرد که يک سوم کل توليد سوريه بود. با شروع درگيري ها، استخراج نفت (70%) درصد افت کرد و کمبود بنزين به شدت احساس مي شود. به خاطر نبود پالايشگاه، دولت خودمختار ناگزير است بخشي از نفت خام را به دستگاه حکومتي سوريه بفروشد و در عوض آن بنزين و ديگر فرآورده هاي سوختي را به بهاي گران هرليتر (80) صدم يورو خريداري نمايد.
تقسيم قدرت بين مناطق
شمار زيادي از پالايشگاه هاي دست ساز کوچک محلي بنزين را به بهاي هرليتر (20) صدم يورو به بازار مي دهند، اما اثرات منفي آن بر محيط زيست نگران کننده است. دود فضار را سياه کرده وبيماري هاي پوستي و مشکلات تنفسي شيوع يافته است. معاون مدير کميسيون نيرو، که مقر آن در «روميلان» است مي گويد: «درحال حاضر راه حل ديگري نداريم. به محض آن که بتوانيم، اقدام به ساخت پالايشگاه هاي مدرن نموده و منطقه را پاک مي کنيم. البته، ما همه اين کارگران را در کارخانه هاي جديد به کار خواهيم گماشت».
در مناطق ديگر روژاوا مانند «منبيج» ممنوعيت کار پالايشگاه هاي دست ساز موجب ناخشنودي بخشي از مردم شده که به خاطر جيره بندي برق، به رغم تصرف (3) سد عمده بر روي رودخانه فرات توسط «نيروهاي دموکراتيک سوريه» (FDS) در مضيقه هستند. بنابر توافق هاي بين المللي، ترکيه که سرچشمه رودخانه را دراختيار دارد، مي بايد عبور (600) متر مکعب آب در ثانيه را تامين نمايد.، «هنگامي که اين سدها تحت کنترل داعش بود، ترکيه اجازه عبور مقدار بيشتري آب را مي داد. اما، هنگامي که «نيروهاي دموکراتيک سوريه» (FDS) آنها را ازدست داعش درآوردند، ترکيه از حجم آب کاست. امروز مقدار عبور آب کمتر از(200) متر مکعب درهر ثانيه است».
از منظری دیگر این عملیات نظامی را می‌توان در زمره جرائم علیه بشریت بشمار آورد.
اینکهدرعصرمایکباردیگرجرائمعلیه بشریت مطرحمیشود: مانندبمبارانهایشیمیاییِمردمبیگناه،بیدفاعوفروریختنبمببرخانههایمسکونی،کشتارهایدستهجمعی،همهوهمهنشانازجرائمیهستندکهازسوییمیتوانندبهدلیلبرخوردباوجدانِجامعهبشریموضوعبحثهایاخلاقیوعاطفیباشندوازدیگرسوبهواسطهقرارگرفتندرمحدودهیحقوقجزاییبینالمللموضوعتحلیلهایحقوقیفراوانگردند.
اگرچهدرخصوصقسمتنخستفراوانگفتهونوشتهشده،امادرمورددوم،لزومدقتدرجنبههایحقوقیواجتماعیآنبیشترضروریمینماید.
درحقوقجزایداخلیبهجرائمعلیهاشخاصتوجهفراوانشدهاستودرمجموعههایقوانینومقرراتجزاییبهاینگونهجرائمدقتکردهاند،اما،جرائمعلیهانسانیتدرمفهومخاصخود،اصطلاحیاستکهدراساسنامهدادگاهنورمبرگبرایمحاکمهی«جنایتکارانوبزهکارانعلیهانسانیت»بهکارگرفتهشدهاست.
توجهبهاینگونهجرائمبادقتدرایننکتهکهانسانیترادرمفهومشناختعامبشریموردآسیبوخدشهقرارمیدهد،نیازمندتفکریمجدددرمفاهیمجرمازسویی،وانسانیتازدیگرسودارد. مفاهیمیتقریباًروشنازنظرجرمومبهمازنظرانسانیت.انعکاسدرحقوقجامعهمللمحدودنیستچهازسوییابعادآنبسیاروازسویینتایجآنگستردهاست.

 نظریبهتاریخ
بیتردیدنمیتوانمنکرواکنشوجدانآگاهجامعهبشریدرطولتاریخنسبتبهاعمالیگردیدکهغباراندوهوملالبررخسارانساننشاندهواو  رابهتفکروعکسالعملدرسرکشیهاوتجاوزاتِانسانهاعلیهیکدیگرواداشتهاست. درشناختواقعیتایناَعمالانسانعصرمابیشترمدیونوسائلارتباطجمعیاستکهستمگریهاراآشکارمیکندوتجاوزاترابرملامیسازد. دردورههایقدیموپیشازگسترشاینوسائلوبهدلیلعدمارتباطات،جنایاتعلیهبشردرمحدودهمکانیخاصدرنطفهخفهمیشدوفریادهایستمکشاندرحصارقلعههایجنگییازندانهایسهمگینبهجایینمیرسید.

عناصرتشکیلدهندهجرائمعلیهانسانیترابایدازجرائمجنگیتفکیککرد. هرچنداغلب،اینتفکیکمشکلمینماید. زیراکلیهجرائممیتوانندجرائمعلیهانسانیتنیزتلقیشوندهمچنانکهبسیاریازجرائمعلیهانسانیتمیتوانندبههنگامجنگاتفاقافتد. برایناساسوباتوجهبهموافقتنامهمورخ(18آگوست،اوت،1945) لندن، وشناختآنبهعنوانعنصراصلیقانونیِجرائمعلیهانسانیتاینگونهازجرائمجنگمجزامیشوند.
شالوده و مبانی حقوق بین الملل کجاست؟
می‌توان به این پرسش این‌گونه پاسخ داد که پس از دوران جنگ سرد، رویدادها زنجیروار رخداد و در این میان حقوق بین الملل در زمینه قاعده مندسازی، پاسخ مستدللی نداشت. به عنوان نمونه، در خصوص سوریه، حقوق بین الملل پاسخ دقیق علمی نداشت. سقوط هواپیما [ها] و بحث‌های مربوط به هوانوردی، سیل مهاجران، بحران مهاجرت، مسئولیت جامعه بین‌المللی و... این‌ها مسائلی است که نمی‌توان میان آن و موازین حقوق بین‌المللی به مرزبندی و تفسیری دقیق رسید.
نظر به موارد بیان شده در بالا می‌توان این‌طور بیان کرد که از یک سو: تحولات جامعه جهانی ما را به مسیری هدایت می‌کنند که «عنصر همبستگی» در آینده از حوزه «ارزشی» به حوزه «مادی» تقلیل یافته و حداقل در سطح همکاری نمود یابد. با توجه به اینکه اعضای جامعه بین الملل به یکدیگر نیازهایی دارند که تنها ریشه در مادیات ندارند و همانند جامعه داخلی[کشوری]، ارزش‌های انسانی و نیازهای متعالی دیگری هم چون محیط زیست مطرح می گردد. این موضوع همکاری موجب شد که حتا متن کامل نشده کنفرانس پاریس در خصوص محیط زیست مهم باشد و با استقبال جهانی روبرو گردد. جهان به این موضوع رسیده است که عنصر همبستگی از ضروریات است. در جامعه جهانی بازیگران گوناگونی وجود دارند که مسئولند اما پذیرش این عنصر با دریافت رئالیستی سازگاری ندارد.
از دیگر فراز، درباره همسویی بسیار حقوق و روابط بین الملل و بحران موجود در سوریه و وضعیت کنونی آن می توان یادآور گردید که در عصر مدرن رگه‌های زیادی از مناسبات سنتیِ آمیخته به شرایط مدرن در آن وجود دارد. سوریه با وسعت محدودش بسیاری از دیگر کشورهای منطقه و جهان را درگیر کرده است و اتحادیه اروپا، ناتو، کشورهای خلیج فارس، ایران و روسیه در آن دخالت دارند و چنانچه دو رشته حقوق و روابط بین الملل در کنار یکدیگر باشند می‌توانند ویژگی پیش‌بینی کنندگی را بدست آورند و ایضاً پایان روند و جایگاه ها را به گونه‌ای دریابند که پاسخی روشن بر پرسش های موجود در عرصه مناسبات بین المللی باشد.
اردوغان دشمنی دیرینه با کردهای مجاور مرزهایش داشته و برای اسد و متحدانش، دردسرهایی ایجاد کرده است.
نیروهای دموکرات کرد سوری پس از حمله نظامی ترکیه به عفرین، اکنون در حال جدال با نظامیان ترک هستند. این جبهه امروز از شورای امنیت سازمان ملل خواسته تا نسبت به این حملات، تدبیری بیندیشند. جان یک میلیون ساکن عمدتا غیر نظامی این خطه در خطر است.
(25%) درصد از سرزمین اسد تحت اختیار کردهاست که ستون محکمی برای نابودی داعشیان بودند.
بشار اسد آن ها را خائن می داند و اردوغان تروریست می نامد.آشکار است که این بحران تازه جدای ازبحران چند ساله سوریه و جنگ خانمان سوز جاری در آن جرائم جنگی را نیز به همراه دارد.
نقض حقوق بشر دوستانه و جرائم جنگی آن دسته از رفتارهای ممنوعه در یک جنگ هستند که به عنوان حداقل هایی مطرح شده‌اند که از سوی همه طرف‌های درگیر در یک مخاصمه مسلحانه ی بین‌المللی یا غیر بین‌المللی می بایستی مورد رعایت واقع شوند و نقض آن‌ها می‌تواند به مسئولیت فردیِ مشروع بودن یا نبودن اقدام نظامی بیانجامد، چه دفاع باشد و چه تجاوز در اینجا اثری بر جواز یا منع ارتکاب جنگی ندارد.
حتی آنان که در اقدامی مشروع یعنی همان ماده (51) منشور ملل متحد که دست مایه ی حمله ترکیه به مناطق مختلف شمال شرق سوریه و به ویژه منطقه «روژاوا» شده در برابر متجاوز مقاومت می‌کنند بایستی حقوق بشر دوستانه را رعایت نمایند.
در این خصوص ترکیه مدعی است که عملیات «چشمه صلح» به موجب مقررات بین‌المللی و بطور مشخص بر اساس ماده51 منشور  یاد شده  طراحی و اجرا شده که حق دفاع مشروع را برای کشورهای عضو این سازمان در صورت مواجه شدن با حمله مسلحانه تضمین می کند. و این در حالی است که کردها آغاز کننده حمله ای نبوده‌اند که ترکیه در مقام دفاع مشروع اقدام به عملیات نظامی کرده است. از دیگر سو ترکیه مدعی است هدف از  این عملیات ایجاد منطقه ای امن در امتداد مرزهای جنوبی خود با سوریه و دور کردن شبه نظامیان تروریست از مرزهای ترکیه است.
اصل تکمیلی بودن دیوان کیفری بین المللی که ستون اصلی نظام دیوان است نیز بر همین اساس قوام یافته است که این دولت ملی است که می بایست اقدام نماید و مداخله دیوان و نظام جهانی تنها آنجا وجاهت دارد که دولت محلی اقدامی نکند و یا قادر و مایل به اقدام راستین نباشد. عدالت کیفری بین المللی نیز حاکمیت ملی را به رسمیت می شناسد و این فرصت را به دولت های ملی می دهد تا خود اقدام به پیگرد جرایم بین المللی نمایند. قطعنامه مجمع عمومی ملل متحد هرچند به این گزاره ها اشارتی صریح نداشته است اما خلاف آن را نیز مورد حکم قرار نداده است و نمی بایستی به گونه ای دیگر تفسیر شود. جامعه جهانی باید در تلاش برای پایان بخشیدن به بی کیفرمانی حاکم در بحران شمال سوریه (کردهای سوری) که توسط نظامیان ترکیه و به دستور اردوغان صورت گرفته است باشد.
سخن پایانی
به همراه جمعی از همکاران حقوق دان و وکیل طی بیانیه ای به دبیرکل سازمان ملل متحد در محکومیت عملیات نظامی ترکیه وبه استناد بند(1) ماده(1) و بند(4) ماده(2) و مواد(39،40 و42) منشور ملل متحد و کنوانسیون های چهارگانه (1949) ژنو و اعلامیه جهانی حقوق بشر و اصول و مقررات عرفی حقوق بین الملل، اعلام کردیم که دولت ترکیه بدون توجه به اصول، مقررات و اهداف و مبانی حقوق بین‌المللی، منشورملل متحد و با نقض مواد یاد شده ی منشور اقدام به حمله نظامی گسترده به مناطق مختلف «روژاوا» کرده است که بر اثرآن جان بیش از دو و نیم میلیون شهروند کورد ساکن این مناطق بشدت به خطر افتاده است. ودر واقع حملات نظامی ترکیه با هیچیک از مبانی و ارزشهای اخلاقی و انسانی سازکار نیست.
در حقیقت این جنگ نابرابر درحالی علیه ملت کورد «روژاوا» صورت گرفته است که این مردمان دلیر در سالیان اخیر رشادتهای ارزشمندی در مبارزه با تروریسم داعش داشته و همگان بر آن اشراف دارند.
این مردمان نه تنها هیچ تهدیدی برای امنیت ترکیه محسوب نمی‌شوندبلکه خود در برقراری امنیت و صلح در منطقه تلاش‌های وافری انجام داده اند. در حال حاضر منطقه خاورمیانه به ویژه سوریه نیازمند صلح و امنیت است. آن‌ها به رغم جنگ با داعش توانستند براساس مبانی دموکراسی نسبت به تشکیل فدراسیون روژاوا با مشارکت تمامی اقلیت‌های قومی و مذهبی ساکن آنجا اقدام نمایند و موفقیت‌های مناسبی بدست آورند.
تهدیدات، اقدام‌ها و حملات نظامی ترکیه علیه روژاوا تنها براساس نفرت نژادی و قومی بوده و متکی به هیچ توجیه حقوقی و قانوی نیست. بانیان این جنگ در پی عربیزاسیون روژاوا، کشتار بی رحمانه ی شهروندان، قتل عام گسترده و نسل کشی (ژینوساید) نوین ساکنین این منطقه هستند که همه این اقدام‌ها نقض کامی قواعد آمره قوانین و مقررات حقوق بین الملل است.
براین اساس از دبیرکل این سازمان درخواست فوری مبنی بر استفاده از مکانیسم شورای امنیت در تشگیل جلسه فوری و توقف آنی جنگ بیشرمانه ترکیه علیه روژاوا، ایجاد منطقه پرواز ممنوع، اعزام سربازان کلاه آبی سازمان ملل به نوار مرزی بین سوریه و ترکیه جعت برقراری آتش بس و برقراری صلح و حفاظت از جان غیرنظامیان، استفاده کند.
براین اساس این حملات و کشتار بی‌گناه شهروندان روژاوا در عصر نوین سال 2019 موجبات شرمساری جامعه بین امللی و سازمان ملل متحد خواهد بود.
بنابراین تقاضا کردیم که اجازه تداوم این کشتار بی رحمانه را ندهند و مانع جنایات جنگی ارتش ترکیه در روژاوا شوند. در حقیقت تجاوزی آشکار است به خاک یک کشور دیگر.
…..
از این بیش بشاراسد نیز طی (20) سال که بر مسند قدرت بوده هیچ تغییر محسوسی در وضعیت کردها نداده و در برابر حملات ترکیه موضع مشخص و قاطعانه ای نگرفته است. که البته تفاوتهای معناداری بین این دو رفتار وجود دارد.
- نخست: اعلام درک نگرانی‌ها و دغدغه های امنیتی ترکیه
- دوم: انتشار بیانیه وزارت خارجه در خصوص ضرورت توقف فوری حمله.
به هر روی اعتراضات جامعه بین الملل به عملیات نظامی ترکیه در سوریه ادامه دارد. در حقیقت این عملیات موجب فجایع انسانی و موج تازه‌ای از آوارگی انسان‌ها خواهد شد و بهتر است ترکیه این پیشروی را متوقف کرده و منافع امنیتی خود را از طریق مسالمت آمیز تأمین نماید.
اکنون پس از گذشت صد سال، از «توافق نامه سایکس - پیکو»،  آیا این منطقه در انتظار یک «سایکس – پیکوِ تازه ای» است، که منطقه خاورمیانۀِ «تجزیه شدهِ پیشین» را به منظور دوباره تقسیم شدن، به سمت و سوی زخم نویی می کشاند؟
نیره انصاری، حقوق دان، نویسنده، پژوهشگر، کوشنده حقوق بشر و امضاکننده این بیانیه
15،10،2019
23،7،1398

چند نابغه و عصاره فضائل نظام ولایی

چند نابغه و عصاره فضائل نظام ولایی
ایرج مصداقی
در این نوشته با تعدادی از نخبگان حوزه و دانشگاه نظام ولایی آشنا می‌شویم. آنها گروه بزرگی هستند که بر مسند برنامه‌ریزی برای آینده کشور نشسته‌اند. کشور چه آینده‌ای می‌تواند با چنین نوابغی داشته باشد؟
 
 دکتر اکبر رنجبر‌زاده و افتخاراتش
دکتر اکبر رنجبر‌زاده یکی از مظاهر بی‌سوادی پزشکان تولید شده در نظام اسلامی است. او متولد ۱۳۴۵ است و با استفاده از سهیمه رزمندگان و خانواده شهید به تحصیل پزشکی پرداخته و هم‌اکنون علاوه بر نمایندگی مجلس عضو هیأت علمی دانشگاه فرهنگیان است و در دانشکده پزشکی، آناتومی و فیزیولوژی تدریس می‌کند.
برای درشت‌نمایی روی تصویر کلیک کنید
دیگر مشاغل وی عبارت‌اند از: نیابت ریاست کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی و عضویت در فراکسیون دانشگاهیان و رئیس کمیته دانشگاه‌های آزاد و غیرانتفاعی مجلس شورای اسلامی. (منبع) با این حال او دانشگاه سوربن فرانسه و موزه لوور را نمی‌شناسد و حتی نام‌ آن‌ها به گوش‌اش نخورده است. دکتر در جلسه علنی مجلس بعد از چندین بار غلط خواندن نام موزه لوور وقتی با اعتراض نمایندگان مواجه شد ادعا کرد که نام این موزه را برایش اشتباه نوشته‌اند (منبع) و سرانجام در این زمینه اطلاعیه‌ای منتشر کرد و مدعی شد:
«آنچنان‌که مطلع و آگاهید، اینجانب اکبر رنجبرزاده، نماینده مردم شریف اسدآباد عضو هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی در تقریر بیانیه‌ای با موضوعیت اصالت اسمی خلیج همیشه فارس در برخورد با کلمه لوور، دچار اشتباه در قرائت اصل واژه شده، که دلیل آن شرکت در جلسات مختلف مجلس، ارتباط کاری با وزراء و مسئولین نهادها در برنامه استیضاح و هم‌زمانی با شمارش آرا و شلوغی زیاد در صحن مجلس بوده است. همچنین اصرار به قرائت تذکر دست نویس و ناخوانای همکار عزیزم. همه اینها موجب آشفتگی در واخوانی درست واژه گشت.»
بعید است او بتواند یک خط انگلیسی را از رو بخواند.
از جمله «افتخارات» وی می‌توان به این مسئله اشاره کرد که دانشجوی نمونه دانشگاه علوم پزشکی همدان بوده است. دکتر همچنین نشان‌های تقدیر از سوی رؤسای قوا و خبرگان رهبری و مقامات کشوری (بیش از ۳۰ مورد) دریافت کرده است. او دانشگاه نیز تأسیس و راه‌اندازی کرده است.

نابغه‌ای در مسند ریاست رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس

دکتر عبدالرضا عزیزی ‌الله‌آباد متولد ۱۳۴۷ روستای الله‌آباد علیا شیروان است. او به خاطر دو سال حضور در جبهه‌های جنگ، از سهمیه بسیج و ۲۵ درصد جانبازی استفاده کرد، در سال ۱۳۷۰ به دانشگاه علوم پزشکی مشهد راه یافت و در سال ۱۳۷۷ مدرک پزشکی خود را دریافت کرد. او در سال ۱۳۷۵ با دختر سیدعلی موسوی‌نسب نماینده شیروان در مجلس شورای اسلامی ازدواج کرد و با استفاده از رانت پدرزنش اولین مدیرکل بهزیستی استان خراسان شمالی بین سال‌های ۸۳ تا ۸۶ شد. او همچنین عضو بسیج پزشکان استان خراسان شمالی، عضو معتمدین بنیاد شهید و امور ایثارگران منطقه ۱ تهران، عضو نخبگان ایثارگر استان خراسان شمال است. عزیزی نماینده مجلس شورای اسلامی دوره‌های نهم و دهم بوده و با حمایت سعید مرتضوی رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس شد. او از توجه برنامه ششم توسعه به محیط زیست انتقاد کرده و گفته بود محیط زیست به کشور ضربه زده و جلوی اشتغال را گرفته است.
عزیزی که به بددهنی معروف است از حامیان قاضی مرتضوی بود و در مجلس اقدام به جمع‌آوری امضا برای او کرد. او در مصاحبه با روزنامه «بهار» در حمایت از مرتضوی در ماجرای بازداشتگاه کهریزک گفته بود:
«مگر در کهریزک چند نفر مردند؟ اتفاق است دیگر! در دعوا که حلوا پخش نمی‌کنند. وقتی شما یک مانور انجام می‌دهید، باید بپذیرید که تعدادی کشته هم می‌دهید. بعید هم نیست همان آدم‌هایی که آمدند در خیابان و یک عده را به نام جمهوری ‌اسلامی کشتند، در زندان هم نفوذ کرده باشند و این کارها را در کهریزک انجام داده باشند. »
او مرتضوی را به جراحی که ختنه می‌کند تشبیه کرد و گفت:‌
«مثل این می‌ماند که یک پزشک‌ که عمل ختنه انجام دهد از هزار ختنه ۹۹۹ تا را درست انجام دهد و در یک مورد اشتباه کند که شما الان همان یکی را می‌بینید. شما باید همه ختنه‌ها را با هم ببینید. آقای دکتر مرتضوی آن ماجراها را مدیریت کرد. تا آن‌جایی که من خبر دارم در جریان وقایع سال ۸۸ کسانی بودند که ۷۰۰ هزار تومان برای هر ۲۴ ساعت می‌گرفتند که فتنه کنند.»
«پروفسور سپاهی» و ترور بیولوژیک و ویروس تعضیف‌کننده دین و ایمان
علی کرمی در سال ۱۳۳۶ در تهران به دنیا آمد و در سال ۱۳۵۷ در ۲۱ سالگی دیپلم گرفت. او در سال ۱۳۶۳ در مجتمع علوم بیمارستانی کارشناس علوم آزمایشگاهی شد و سپس با استفاده از رانت‌ اسلامی در سال ۱۳۶۹ از دانشگاه تهران فوق لیسانس میکروب شناسی گرفت. کرمی مدعی است که بین سال‌های ۷۱ تا ۷۶ در رشته‌ی بیوتکنولوژی تخصص مهندسی ژنتیک از دانشکده پزشکی دانشگاه کپنهاک، دکترا گرفته است و سپس فوق تخصص زیست مولکولی و مهندسی ژنتیک از آمریکا اخذ کرده است. او عضو هیأت علمی مرکز تحقیقات بیولوژی مولکولی دانشگاه علوم پزشکی بقیه‌الله سپاه پاسداران است.
نادر طالب‌زاده (سمت راست) و علی کرمی
این نادره‌ی علمی و تحفه‌‌ی اسلامی کاشف پروژه فان‌وکس است: ویروسی علیه ایمان مسلمانان. علی کرمی که در نبوغ به حسن عباسی پهلو می‌زند می‌گوید:
«مدتی است که ژنتیک وارد حیطه‌ای به اسم ژنتیک رفتاری شده است و در این زمینه مطالعات بسیاری صورت گرفته است. حال مدت‌هاست که موضوع ایمان مورد بررسی ژنتیکی قرار گرفته است که آیا ژنتیک بر روی ایمان نیز تاثیر دارد یا خیر و به دنبال آن در سال‌های اخیر کتابی منتشر شد به اسم The god gene که ژنی را معرفی می‌کند و آن را ژنی می‌داند بر روی ایمان تاثیر دارد. این ژن بر روی دوپامین مغز و حال و هوای فرد تأثیر می‌گذارد.
 آمریکایی‌ها از این موضوع استفاده کردند و ویروس فان‌وکس (FunVax) را طراحی و تولید کردند و پروژه دین‌زدایی را با استفاده از این ویروس پیگیری کردند. اسنادی وجود دارد که تاثیرگذار بودن این ویروس را نشان می‌دهند.»
علی کرمی و نادر طالب‌زاده در ۱۱ مرداد ۱۳۹۵ یک کنفرانس خبری تحت عنوان «تهدیدات نوین علیه مسلمانان» با موضوع بیوتروریسم در سالن اجتماعات خبرگزاری فارس برگزار کردند.
طالب‌زاده متولد ۱۳۳۲ در تهران است. پدرش سرتیپ منصور طالب‌زاده اردوبادی یکی از کودتاچیان ۲۸ مرداد است. او دارای مدرک کارشناسی ادبیات انگلیسی از دانشگاه راندولف میکن و کارشناسی ارشد کارگردانی سینما از دانشگاه کلمبیا است. وی فعالیت هنری را از ۱۳۵۹ در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران با ساخت فیلم‌های مستند آغاز کرد. از دیگر فعالیت‌های او می‌توان به تدریس در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی و مدیریت مرکز تحقیقات و مطالعات سینمایی در معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اشاره کرد. وی یکی از اعضای «عماریون» که توسط بیت‌ رهبری هدایت می‌شود است.
نادر طالب‌زاده در جنگ بوسنی نیز شرکت داشته‌است. برادر کوچکتر وی ناصر طالب‌زاده که نام آمریکایی نواک مک کی Noah Mckay داشت در سال ۲۰۰۰ به اتهام کلاهبرداری پزشکی به ۳۵ ماه زندان محکوم شد. او در بهمن ۱۳۸۷ درگذشت. رسانه‌های رژیم مرگ وی را به ترور بیولوژیک دولت آمریکا و موساد ربط دادند.
در خرداد ۱۳۹۵ نادر طالب‌زاده در مصاحبه با رسانه‌ها ادعا کرد که هدف ترور بیولوژیکی قرار گرفته‌است. او به خبرگزاری فارس گفت:
«یک سال و نیم پیش به گروهی از لبنان برای راهپیمایی اربعین به عراق رفتم؛ که چمدان من را از هتلی که در نجف بودم از میان صدها چمدان برداشتند و ۵ الی ۶ روز بعد در کربلا نصفه شب تحویلم دادند. لپ تاپ من را خالی و بررسی‌های کامل را انجام داده بودند. از همان روز که چمدان را تحویل گرفتم حالم بد شد اما متوجه این ماجرا نبودم.»
در ادامه گزارش خبرگزاری فارس درباره مصاحبه مطبوعاتی طالب‌زاده آمده است:
« او در پاسخ به این سؤال که داخل لپ‌تاپ‌تان چه چیزی بود؟ گفت: “لیست مهمان‌های افق نو بود. کنفرانسی که یک سال و نیم پیش در تهران برگزار شد. کنفرانسی که انجمن ADL آمریکا با آن مخالفت می‌کرد که متخصصین و متفکرین‌شان به ایران نیایند و صحبت نکنند. درست بعد از آن بود که این اتفاقات افتاد اما فکر می‌کردم آن‌ها محتویات لپ‌تاپ را می‌خواهند و گمان نمی‌کردم با خودم کاری داشته باشند. از همان روز به بعد سرفه‌های خونی داشتم.”»
طالب‌زاده در این کنفرانس خبری همچنین گفت:
«آبی که مردم در مکه و مدینه می‌نوشند آلوده به آرسنیک است و چندین سال پیش، دوستان در هلال‌احمر این موضوع را به من گفتند، اما در ادامه، سفارش کردند که چنین چیزی را در مجامع عمومی بیان نکنم، چرا که این آب به دلیل حضور در آن سرزمین تقدس خاصی برایشان دارد. حتا در سال ۲۰۰۶ وزارت جهانی بهداشت این موضوع را اعلام کرده بود.»
در نشست خبری‌ای که خبرگزاری فارس از آن گزارش کرده، علی کرمی در ادامه حرف‌های طالب‌زاده گفته است:
«حدود ۳۰ سال بود که این موضوع را می‌دانستم، اما آن را مطرح نکرده بودم. برخی‌ها می‌گفتند بیان این مطلب عین سیاه‌نمایی است و در جلساتی که داشتیم، تحولاتی در این زمینه مطرح شد که تصمیم گرفتیم آن را بیان کنیم. در این جلسه به همراه آقای طالب‌زاده نکاتی را بیان خواهیم کرد که برای همه حضار تازگی خواهد داشت. اگر الان در مجامع بین‌المللی جنگ سخت دیده نمی‌شود، اما جنگ نرم وجود دارد و دشمنی غربی‌ها به مسلمانان کمتر نشده و آنها تحت هر شرایطی می‌خواهند به مسلمانان صدمه بزنند. ما در جهت بیوتکنولوژی در حال تحقیق هستیم و به دلیل تخصصی که در حوزه پدافند عامل دارم و شناختی که در این زمینه کسب کرده‌ام، مسائلی را مطرح خواهم کرد. تمامی این حرف‌ها مستند است و سندهایش هم موجود است و اگر کسی گفت توهمی بیش نیست، می‌توانیم با نشان دادن این اسناد، حرف خود را ثابت کنیم. تا الان در هیچ رسانه‌ای در این باره صحبت نکردیم، اما با شرایط موجود، زمان آن رسیده که این صحبت‌ها بیان شود، آن هم در شرایطی که اسلام توسط غربی‌ها تحت فشار است. من به صورت روزمره با اقصی‌نقاط دنیا و علوم به روز شده در ارتباطم و مطمئن باشید مسائلی که بیان می‌کنم برای مردم مفید است.»
نادر طالب زاده در ادامه این سخنان گفته:‌
«دغدغه دیگر ما تکلیفی است که در برابر سایر مردم جهان داریم، چرا مردم مسلمان در سایر نقاط جهان باید آب آلوده بنوشند؟ قبل از آلودگی این آب، یادم است توسط آزمایشگاهی، آب زمزم را چک کردند و مطهرترین آب اعلام شد، اما چه اتفاقی می‌افتد که الان همین آب آلوده‌ترین اعلام می‌شود.
بعد از حج خونین، آلودگی این آب اعلام شد و ما با آمارهایی که در دست ما قرار گرفت (تختخواب‌های درمانگاه‌ها و سرماخوردگی‌هایی که در طولانی‌مدت التیام پیدا می‌کرد) مصمم‌تر شدیم. چرا در این چند سال، همه زوار از روز اولی که پا به سرزمین عربستان می‌گذاشتند، بلااستثنا مریض می‌شدند و تا روز آخر، این مریضی با آنها همراه بود، حتی وقتی که به ایران یا کشورهای خود وارد می‌شدند نیز مدام به آنها می‌گفتند بیماری شما واگیر دارد، مراقب باشید دیگران را مریض نکنید.
یادم است یک کشیش مسیحی می‌گفت مواظب افرادی که از حج می‌آیند باشید، چرا که سرماخوردگی دارند و ممکن است به شما آن را منتقل کنند. در نتیجه اینکه این افراد کاری کردند که اگر تمامی این نقاطی که تا الان مطرح کردم را به هم بچسبانیم به این نتیجه می‌رسیم که آلودگی آب عربستان، بدون برنامه‌ریزی نبوده است.
فان‌وکس همان میکروبی که توسط پنتاگون و اسرائیل طراحی شده نیز در همان آزمایش‌ها مطرح شده و ما باید موضع دفاعی و درستی را در برابر چنین مسئله‌ای بگیریم. آنها با این بیماری حال عبادت و خداجویی را از مسلمانان می‌گیرند. آنها در حج تمتع ۲۰سال است که این کار را می‌کنند. در این مدت هر کس از آب آن بشکه‌های نارنجی خورد، آلوده شد و دولت جنایتکار سعودی نسبت به آن شانه خالی کرد.
این طراحی متعلق به پنتاگون است و این شور معنوی که انقلاب اسلامی به وجود آورده را می‌خواهند مهار کنند. این بحث بیماری را ادامه دار کرده‌اند و عقبه آن نیت و تلاش امریکا و اسرائیل است که دولت سعودی به آن عمل کرد. امروز ما نقطه‌هایی که با هم فاصله دارند را به هم می‌چسبانیم. چیزی به حج خونین و بیماری‌ها و آب زمزم نمی‌چسباند اما ما آن‌ها را کنار هم قرار داده‌ایم.»
در ادامه علی کرمی با نشان دادن تصویری، از هم‌مسلکش پشتیبانی کرده و گفته:
«دکتر به نقاط خوبی اشاره کردند و من باید بگویم که پنتاگون برای این ماجرا برنامه مفصلی دارد که بخش‌هایی از آنها فاش شده است. تمام پروژه‌ها و آزمایش‌هایی که روی حیوانات شده، در ویدئویی که ما تهیه کرده‌ایم موجود است. رفتار شما مربوط به هورمون محصول مغزی است و آن‌ها این ژن را در ساختار ژنتیکی برده‌اند و به بدن حیوانات منتقل کرده‌اند. این ژن اگر بالا یا پایین برود رفتارها تغییر می‌کند. قبلا کتابی منتشر شده بود با نام The god gene منتشر شده و در آن هم اشاره شده که رفتار با این ژن قابل تغییر است. پروژه فان‌وکس واکسن ضدبنیادگرایی است. در این فیلم هم می‌بینیم که کسی سوال می‌کند می‌تواند آنها دیگر با سلاح نظامی از پس ما برنمی‌آیند و این بار به مکه آمدند تا جمع مسلمانان تمام دنیا را آلوده کنند. سال‌ها این تست انجام می‌شود تا به نتیجه‌ای که می‌خواهند برسند. دکتر سراغ پزشک هلال احمر رفته و نشان می‌دهد که افراد کاروان من دیگر حال عبادت ندارند. من در ۳۲ سال مداوم این موضوعات را تدریس می‌کردم و بعداً متوجه شدیم اینها روی جمعیت کار می‌کنند.»
این نابغه‌ی حکومت اسلامی توضیح نداده چنانچه می‌توان دین و ایمان مردم را با ویروس و میکروب نابود کرد، چرا برای تبلیغ دین و مبارزه با مفاسد اخلاقی، این همه بگیر و ببند راه می‌اندازند و بودجه‌های هنگفت صرف می‌کنند و از شلاق و شکنجه و زندان استفاده می‌کنند. آیا بهتر نیست به آزمایشگا‌ه‌ها بروند با وجود چنین نابغه‌‌هایی ضمن آن که واکسن این ویروس‌ها را می‌سازند، ماده‌ای تولیدکنند که میزان دین و تقوا را در افراد افزایش دهد؟
کرمی در نشست مذکور همچنین به کتاب “زبان خدا” اشاره کرده و گفته است:
«همه چیز در درون شماست. کشور اشغالگر صهیونیست بیشترین دانش را در این زمینه دارد و برنامه‌های خطرناکی برای ما دارد. ایران در چند موضوع برند است که یکی از آنها زعفران است و دارند ویروسی برای از بین بردن آن طراحی می‌کنند. حتا زعفرانی که خارج از کشور پرورش دادند مثل ایران نبود و حالا دارند خاک ایران را هم می‌برند. خاویار، فرش و پسته هم برندهای ایران است. حالا درباره پسته نیز همین کار را می‌کنند که نهال‌ها از امریکا می‌آید و به درخت‌های ایرانی قلمه‌ می‌زنند. زیرساخت‌های پسته در حال از بین رفتن است.»
کرمی ادامه داده‌:
«می‌گویند شومن وحشت شده‌ای، نمی‌گذارند واقعیت‌ها را بیان کنیم. سال گذشته ۱۰ روز قبل از حج سخنرانی کردم و گفتم که حج امسال را امن نمی‌بینم و آن فاجعه روی داد. یک پزشک نیز عنوان کرده است که کشته شدگان سال گذشته حج مسموم شدند…
آنها فهمیده‌اند که یک عنصر مشکل ساز وجود دارد و آن ایمان است. شهادت طلبی است. ایمان را از آنها می‌گیریم و خودشان به ما نزدیک می‌شوند. ۲ ابزار برای کنترل خاورمیانه دارند. یکی نفت و دیگری غذا. بعد هم به دنبال آلوده کردن مواد غذایی ما می‌روند. وقتی حاجی برمی‌گردد به اطرافیان خود هم آب زمزم می‌دهد و چه چیزی از آن راحت تر است؟ یا سال‌های گذشته بحث سرقت ژنتیکی راه انداختند به بهانه کمک به بیماران سرطانی که ما سریع در برابر آن واکنش نشان دادیم. یا بعد از آن بحث nssm۲۰۰ از سوی هنری کیسینجر مطرح شد که جمعیت جهان باید کنترل شود و مخصوصاً شیعیان. یا بعد از آن توطئه کنترل جمعیت را مطرح کردند که توسط وزیران بهداشت آن زمان ما اجرایی کردند.
پروژه ژنوم ایرانی از سوی دانشگاه استنفورد انجام شده است. ژنوم ایرانی باید از طریق ایرانی‌ها انجام شود. حق ندارد یک کشور خارجی به ژنوم کشور ما را داشته باشد. چرا دانشگاه استنفورد؟ چون ۳ ایرانی در آن دانشگاه هستند و هیچ کس هم صدایش درنیامد. هزینه آن هم از سوی یک شرکت بهایی پرداخت شده است. خدا را شکر آن قدر سر و صدا کردم تا بالاخره در دستور کار سپاه و وزارت اطلاعات قرار گرفت. ترور بیولوژیک صدها سند دارم که در حال انجام است. از من می‌پرسند که می‌توان این موضوع را اثبات کرد؟ ثابت کردن آن بسیار سخت است. در ذهنم یک پرسشنامه طرح کردم. فکر می‌کنم آیت‌الله املشی ترور بیولوژیک شده‌اند. برای حذف معنویت کار می‌کنند. چه به روش سایبری. این‌ها جنگ نرم است و نوظهورند و خاص مسلمانان است.»
علی کرمی در نشست مذکور در ادامه به “پروژه ترور” در آلمان اشاره کرده و گفته: «امسال مکه برای ایرانیان بسیار خطرناک است و کسانی که از طریق کشور سوم می‌روند بدانند که تحت نظر اسرائیل هستند و آنها روی این افراد تست خواهند کرد.»
در ادامه گزارش خبرگزاری فارس آمده که علی کرمی در پاسخ به سوالی در باره ترور از طریق ابتلا به بیماری و روان روند بیماری دکتر طالب‌زاده گفته است:
«مشکل این است که طرف مورد نظر خودش متوجه نمی‌شود و سال‌ها زمان گذشته است. نه می‌توان نمونه‌گیری کرد و نه می‌توان ثابت کرد. آن فرد هم نمی‌داند که چطور آلوده شده است؟ آقای طالب‌زاده همان طور که اعلام شده است، در عراق بودند که چمدان‌شان به سرقت می‌رود و کاملاً می‌دانستند که ایشان در کدام هتل هستند و آقای طالب‌زاده از فردای روزی که چمدان را باز کردند سرفه‌هایشان شروع شده و حتا سرفه‌های خونی داشته‌اند. وصل کردن نقاط به هم تا اثبات قطعی کار بسیار سختی است. پزشکان هم هیچکدام نمی‌توانند تشخیص بدهند.
بیوتروریسم هر لحظه در کشورمان در حال وقوع است. دام و غذای آلوده در حال وارد شدن به کشور است. مواد مخدر جویدنی در حال حاضر به قیمت ۵۰۰ تک تومن در حال خرید و فروش است. یا آدامسی که در آن ناس وجود دارد. بیوتروریسم به گونه‌ای است که فرد اصلا متوجه نمی‌شود. بعضی‌ها نمی‌خواهند این حرف‌ها را بزنیم. من تحت فشارم حتا به تهدید اخراج و قطع حقوق. نباید شک کرد که در کشتار منا مأموری که فقط نشسته و نگاه می‌کند و راه‌ها را بستند و معلوم نیست چه ماده‌ای پخش کردند. آیا نباید من اقدام کنم و آن پزشک مصری که این حرف‌ها را می‌زد به ایران دعوت نمی‌کنیم؟ آب در ۳ جا دفن شده است و جسدها به راحتی دفن شدند. ۵۰۰ جسد آوردند و وزیر بهداشت می‌گفت که وقتی در کانتینر را باز کردند ما از بوی عفونت در حال خفه شدن بودیم و این یک نوع مسمومیت بود.» (منبع)
بعد از این کنفرانس خبری رسانه‌های رژیم به منظور تحمیق هرچه بیشتر خوانندگان‌شان ادعاهای عجیب و غریبی را مطرح کردند.
خبرگزاری مهر در گزارشی که بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های رژیم داشت مدعی شد:‌
«تعمّدی بودن وقوع این فاجعه از سوی عربستان سعودی و متحدان خارجی آن همچنان مسئله‌ای است که ذهن بسیاری از کارشناسان را به خود مشغول ساخته است. شواهد و قرائن زیادی حاکی از آن هستند که عربستان سعودی از روش «بیوتروریسم» برای قتل عام حجاج بیت الله الحرام در موسم حج سال گذشته بهره برده است.
طبق آنچه که در گزارش پیشین با عنوان «جنگ بیولوژیک؛ حربه آمریکا برای نابودی نسل‌ها از ویتنام تا منا» به آن اشاره شد، استفاده از تسلیحات بیولوژیک، شیوه‌ای است که همواره مورد توجه ایالات متحده آمریکا، رژیم صهیونیستی و همچنین عربستان سعودی بوده است.
بعید به نظر نمی‌رسد که خاندان سفّاک سعودی با ایدئولوژی وهابیت، با هدف از بین بین بردن حجاج، وظیفه تأمین امنیت مراسم حج را به یک شرکت خارجی وابسته به صهیونیستها – دشمن شماره یک مسلمانان- سپرده باشند. البته نباید این نکته نیز نادیده گرفته شود که بکارگیری عوامل شیمیایی در «آب زمزم» توسط عربستان سعودی برای انتقال بیماری‌ها به حجاج و به تبع آن گسترش این بیماری‌ها و ویروس‌ها در جوامع مسلمان از جمله جمهوری اسلامی ایران، مسبوق به سابقه بوده است.»
علی کرمی، نابغه حکومت اسلامی، توضیح نداده است که آمریکایی‌هایی که بر اساس طرح کی‌سینجر می‌خواهند نسل مسلمانان و به ویژه شیعیان را براندازند و جمعیت دنیا را به ۲میلیارد نفر کاهش دهند چرا سر این «پروفسور» را در آمریکا زیر آب نکردند و اجازه تحقیق و دسترسی به علم دنیا را به او دادند؟
از طرف دیگر از او نمی‌پرسند او با شناختی که «شیطان بزرگ» و طرح‌هایش داشته چگونه جرأت کرده است به آمریکا برود و در تحقیقات آن‌ها شرکت کند.

«ایده‌پردازی و نوآوری» توسط «الگوی ایرانی- اسلامی پیشرفت»‌

نخبگان اسلامی را در همه‌ی زمینه‌ها می‌توانید مشاهده کنید. دکتر حسین علی‌ا‌حمدی جشفقانی از اساتید دانشکده‌ی «مهندسی پیشرفت» و عضو گروه «مدیریت و فلسفه علم و فناوری» دانشگاه علم و صنعت است و در آن‌‌جا الگوی ایرانی-اسلامی پیشرفت را جلو می‌برد. (منبع)
برای درشت‌نمایی روی تصویر کلیک کنید
دکتر حسین علی‌ا‌حمدی جشفقانی از جمله در موارد زیر «ایده‌پردازی و نوآوری» داشته است:‌
امکان تکه‌تکه‌ کردن کره زمین، امکان حمل مسافر با استفاده از آبزیان بزرگ دریایی، انتقال کوهها، ایجاد راه خشک در دریا، گفت‌وگو بامردگان، تکنولوژی حمل مسافر با ابر، روش باز کردن درب‌های آسمان برای نزول رحمت، سد یخی برای کنترل پرحجم آب دریا، با تکیه بر متون اسلامی و آیات و روایات اسلامی بخشی از تراوشات مغزی این نادره و تحفه‌ی حکومت اسلامی است.
***
با چنین “نخبگانی” و با رژیم “نخبه‌پروری” چون حکومت ولایی کشور چه آینده‌ای می‌تواند داشته باش

When Iran Welcomed Jewish Refugees

In the middle of World War II, Tehran became a haven for both Jewish and Catholic Polish refugees who were welcomed as they arrived from Soviet Central Asia.

A tent orphanage for Jewish refugees in Tehran, 1942.
A tent orphanage for Jewish refugees in Tehran, 1942. UNITED STATES HOLOCAUST MEMORIAL MUSEUM, COURTESY OF DAVID LAOR.
In the summer of 1942, Bandar Pahlavi, a sleepy Iranian port town on the Caspian Sea, became a city of refugees. On its shores were clusters of tents, a quarantine area for typhoid patients, and a large area for distributing food. Outside the tented area, local peddlers hung baskets of sweet cakes and sewing thread, disappearing periodically when club-wielding policemen appeared. 
The refugees were Polish citizens who three years prior, with the outbreak of World War II, had fled into the Soviet Union and now, having journeyed nearly 5,000 miles, sailed from Soviet Turkmenistan to northern Iran. More than 43,000 refugees arrived in Bandar Pahlavi in March 1942.
Trending Articles

Why Trade Wars Are Inevitable

Trump’s trade wars aren’t just about him or China—but global economic imbalances that the next U.S. administration…

 
A second wave of almost 70,000 came with the August transports, and a third group of nearly 2,700 was transferred by land from Turkmenistan to Mashhad in eastern Iran. Of these, roughly 75,000 were soldiers, cadets, and officers of what was known as Anders’ Army, a Polish army in exile that had assembled in the Soviet Union under the command of Gen. Wladyslaw Anders.
Tehran Children: A Holocaust Refugee Odyssey. Mikhal Dekel, W.W. Norton, .95, October 2019.
Tehran Children: A Holocaust Refugee Odyssey. Mikhal Dekel, W.W. Norton, $27.95, October 2019.
The rest were mothers and babies, elderly men and women, and unaccompanied children. Three thousand, perhaps more, were Jewish, including four rabbis and nearly 1,000 unaccompanied children who were taken from Polish orphanages in the Soviet Union. There were also several hundred Polish Jewish stowaways, recent converts to Catholicism, women who pretended to be married to Polish officers, and the like. 
From the vantage point of the world we live in today—a world of turmoil in the Middle East and peace in Europe, a world of refugees fleeing the Middle East into Europe, a world in which Iran and Israel are locked in a seemingly eternal conflict—it is hard to imagine that another world existed. 
In that world, refugees fled war-torn Europe into Iran, Turkey, and Mandatory Palestine, and they lived there in relative peace for the duration of the war. 

In the early 1970s, Iranian film director Khosrow Sinai stumbled on the story of the Polish refugees in wartime Iran accidentally, while attending a memorial service at Doulab, Tehran’s Catholic cemetery. His documentary film The Lost Requiem is a search for the traces of these refugees’ lives, first in the gravestones carved with Polish orthography, then in interviews with Poles who still lived in Iran and elderly Iranians who still remember their arrival.
 “One day we woke up and saw them descend on shore,” a resident of Bandar Pahlavi, which was renamed Bandar Anzali after the Iranian revolution, recounts in The Lost Requiem. “They were in very bad condition, thin and ill.” Reader Bullard, then the British ambassador to Iran, also reported that the “thousands of civilian refugees—women and children and old men” descended in Iran very suddenly and unexpectedly.
Those who arrived in Bandar Pahlavi on the first transports in March 1942 were placed in small hotels and in the Cinema Shir-o-Khorshid movie theater. The gravely ill were transferred to local hospitals, the mildly ill were quarantined in a separate tent area, and the rest were shaved, stripped of their lice-infested clothes, given a blanket and a new set of clothing and underwear, and within weeks transferred to one of six refugee camps in Tehran, Isfahan, or Ahvaz. 
From the vantage point of the world we live in today—in which Iran and Israel are locked in a seemingly eternal conflict—it is hard to imagine that another world existed.
The world that the refugees came to was one in which the British and Soviet empires had not yet collapsed; the State of Israel had not yet been born; and the Islamic Republic of Iran was decades away from existence. Months earlier, after the German invasion of the Soviet Union, Anglo-Soviet troops invaded Iran, deposed and exiled the Germany-friendly Reza Shah, and anointed his pro-British son Mohammad Reza Pahlavi, who would go on to rule Iran until 1979. 
A combination of factors had spurred the invasion, not least fears that the Iranian oil fields, which had been under the control of the Anglo-Iranian Oil Company since 1909, would fall into German hands. Both the British and the Soviets now carved out spheres of influence in Iran, the former in southern Iran and the latter in the north. And by the time the Polish refugees arrived there, and despite continual, low-grade attacks by pro-German Iranian groups, Iran had become a center of gravity for Allied soldiers and an array of Jewish refugees from Europe, Soviet Central Asia, Iraq, and the Caucasus. 

In an “Urgent Report on Polish Refugees in Persia,” British Col. Alexander Ross, who was charged with the care of civilian refugees, wrote that nearly all the new arrivals suffered from some disease due to prolonged malnutrition, and 40 percent had malaria. Gen. Anders said that he expected a quarter of the refugees to die in Iran, and Polish Ambassador Stanislaw Kot reported that of the 9,956 children who were evacuated during the August transports, 60 percent suffered from malnutrition and 366 had died on route. 
But 15-year-old Emil Landau, a Jewish boy from Warsaw, recalled the arrival in Iran as momentous in his diary:
On the historic day of August 16, 1942, … In forty degrees and some weather, the first group of passengers leaves on the tugboat’s dock and after a half hour sail arrives at the small port Bandar Pahlavi. Difficult to transmit in writing the first impression. Each one feels as if he is born again, has come to a place out of this world. The port’s waters are littered with colorful boats; the surroundings are mowed lawns and flowerbeds; rows of impressive Chevrolets and Studebakers wait for transport, and everything seems good and beautiful, everything smiles together with the Persians, and with the Indian soldiers who gaze at the arrivers with pity. After we are on shore everyone hugs everyone.
Iran was the dream of every Jewish and Christian Polish refugee in Central Asia, a respite from years of starvation in the Soviet Union. It was the first country they had encountered since the beginning of the war that had not been ravaged by war, hunger, and disease. 
 “To us … it is a heaven,” Hayim Zeev Hirschberg, a Warsaw-born rabbi, wrote.

A group photo in Tehran circa 1942.
A group photo in Tehran circa 1942. THE OSTER VISUAL DOCUMENTATION CENTER IN TEHRAN, BEIT HATFUTSOT
Christian and Jewish Polish citizens had been exiled by the Soviets together, first from Soviet-occupied Poland to the Soviet interior and later to the Central Asian republics. In Central Asia, they received aid that was collected by U.S.-based and international Jewish and Catholic charities and distributed by representatives of the Polish government in exile; in the Uzbek Soviet Socialist Republic’s cities of Samarkand and Bukhara, Jewish and Christian children were housed jointly in Polish orphanages. And amid tensions and animosity—Jewish refugees received less aid, Jewish children were sometimes taunted and beaten in Polish orphanages—there had also been the intimacy of Polish-speaking citizens who shared a common fate. 
Yet the evacuations to Iran, which excluded most Jewish refugees and left them in the famished Soviet Union, brought tensions between Christian and Jewish Polish refugees to a boiling point. Now, in the safety of Iran, ethnic Polish and Jewish national identities would begin to diverge altogether. 
In Bandar Pahlavi, next to the 75-member Polish delegatura that welcomed the Polish refugees, stood a lone representative of the Jewish Agency for Palestine, the governing body of the Jewish population in then British-controlled Palestine. The man, Rafael Szaffar, had immigrated to Palestine from Poland before the war and was now sent to Tehran clandestinely to aid and organize Jewish refugees. Szaffar reported to the Agency that the Jewish refugees were arriving to Iran: “swollen from starvation, dressed in rags” andlooking  “much worse than the Poles.” 
On shore in Iran,  he met a Zionist activist and well-known lawyer from his Polish hometown, and asked him to identify from among the refugees other Polish Jews who had been active in Zionist movements in Poland. The lawyer pointed out 23-year-old David Lauenberg, a member of the socialist Zionist movement Hashomer Ha’tsair. Before the war, Lauenberg had been an officer cadet in the Polish army.
When the war began, he fought in the first battle of Warsaw, was wounded, evacuated east, and was eventually captured by the Red Army as prisoner of war. After his release he tried to reenlist into the Polish Army in exile, but, overhearing Polish soldiers at a recruitment center in Kremina say, “How do we get rid of these filthy Jews? They are shoving themselves everywhere,” he bartered his jacket for the uniform of a drunk soldier and sailed to Iran as a stowaway. 
“I was furious to the bottom of my soul. Here I go to reenlist, and these Poles, with whom we went side by side through the horror of the Gulags, in their eyes I was a filthy Jew again,” Lauenberg wrote. In Bandar Pahlavi, he was handed a fresh set of clothes and instructed: “Change your clothes, speak no language but Hebrew, and pretend you are an emissary from the Land of Israel.” 
At that moment, Lauenberg wrote, “I was no longer a hapless refugee, a migrant without a home, but belonged to a nation.” He assembled Jewish children from among the general Polish camps and was appointed director of what was known as “Zydowski sierociniec”—“the Jewish orphanage”—in the outskirts of Tehran. 
Several hundred unaccompanied Jewish refugee children were transferred directly from Bandar Pahlavi to the Jewish orphanage, which was located inside Dushan Tappeh, a former Iranian air force base
Several hundred unaccompanied Jewish refugee children were transferred directly from Bandar Pahlavi to the Jewish orphanage, which was located inside Dushan Tappeh, a former Iranian air force base
 that now served as refugee camp for Polish civilians. Five miles to the east of Tehran, the silhouettes of the Alborz Mountains hovering above it, the camp had a handful of buildings—the air force’s former Technical University, some aircraft hangers, the artillery regiment building—and rows of barracks and canvas tents, six of which had been allocated to the Jewish orphanage. In the orphanage’s one cement building lived the littlest children, ages eight and under; 120 such children slept on cotton mattresses and pillows strewn on bamboo carpets. 
“[The orphanage] does not evoke much sympathy even among the Jewish refugees, and it is a real find for the anti-Semitic Poles,” Landau wrote. Dushan Tappeh housed hundreds of Polish women and children. 
The majority of unaccompanied Christian children were transferred from Bandar Pahlavi to Isfahan, where they were housed inside the Convent of French Sisters; at the Church of Swiss Lazarist Fathers; at the house of Father Iliff; at an English Protestant missionary; and at the estate of the pro-British former governor of Isfahan, Prince Sarem od-Doleh.
Within the sprawling Doleh estate, with its whitewashed arched balconies, its shaded gardens, and its pools and fruit trees, the children studied Polish language, history, geography, Latin, religion, history, and biology in what the Iranian photographer Parisa Damandan calls “lives lived behind closed doors in a Polish environment.” 
A Polish school board standardized the curriculum. Polish-language publishing houses in Jerusalem shipped Polish textbooks to Iran. Everything including diet, school curriculum, and elaborate celebrations of the Catholic Fathers, St. Nicholas Day, and Easter was designed to instill in the children a Catholic Polish national identity, and Isfahan circa 1942 became known as “the City of Polish children.” 
“The ‘Poland of Isfahan,’” Damandan wrote, “was in fact an independent state within Iran.” In Tehran as well, Catholic holidays were celebrated, and the Polish coat of arms—a white eagle—was carved into the earth at the camp at Dushan Tappeh. 
Meanwhile, Jewish children continued to pour into the Jewish orphanage “from all manners of homes and Polish orphanages,” as Landau put it. Unlike in Isfahan, their lodgings, food, and educational curriculum were impoverished. There was no school board, no books, and no teachers; those with an educational background among the Jewish refugees had remained in the Soviet Union. 
The counselors, picked from among the adult Polish Jewish refugees in Tehran, were barely older than their charges and had little Jewish education and no pedagogical experience. They began with teaching the anthem of Hashomer Ha’tsair: “We sing and rise! Atop ruins and corpses/We stride and pass … and in the darkness/And with and without knowing where we go, we walk the path/We rise and sing!”
By November 1942, the Polish name Zydowski sierociniec was changed to the Hebrew Beit ha-Yeladim ha-Yehudi b’Teheran, the Jewish Children’s Home of Tehran. A flag embroidered with the camp’s Hebrew name was hung, Hebrew songs were taught (Lauenberg reported that only 50 of the children knew Hebrew), and Sabbaths were celebrated. “It was decided,” an Israeli author would later write, “that the children were no longer orphans; the Jewish Nation was now their home!”
Iran, with its decentralized, multiethnic, multilinguistic national makeup, so radically different from the nominally homogeneous European nation-states, tolerated, at least initially, the development of a Polish, and to a degree even a Jewish, independent state within its borders. 

The Polish school in Tel Aviv circa 1942.
The Polish school in Tel Aviv circa 1942. JULIAN AND FAY BUSSGANG/UNITED STATES HOLOCAUST MEMORIAL MUSEUM
By early 1943, after rising bread costs spurred widespread demonstrations among the local population, the majority of Polish refugees—both Jewish and Christian—would evacuate Iran to India, Lebanon, and Syria. The largest number would transfer to British-controlled Palestine. 
There, Jewish children would be raised on kibbutzim, at boarding schools, and with foster families as future citizens of a Jewish state, while Polish children would attend Catholic schools in Jerusalem and Nazareth, and mixed schools in Tel Aviv. Like Tehran, Tel Aviv became a city of Polish refugees. 
Polish citizens studied at the Hebrew University of Jerusalem, conservatories, and technical schools; they played in jazz bands, directed plays, and held literary soirees. They published Polish-language periodicals: the Gazeta Polska, the Drodze, and printed new editions of books of Polish poetry, anthologies, and textbooks from old editions owned by the Hebrew University. Alongside and sometimes together with the local Jewish population, they dispatched aid to Jewish and Christian refugees in the Soviet Union, Africa, and elsewhere.
In Palestine, tensions between Christians and Jews subsided considerably. Most civilian Christian refugees stayed there until 1947, when the British mandate over Palestine ended. Few remained forever. 
Today, few Poles, Israelis, or Iranians remember this chapter in their history
Today, few Poles, Israelis, or Iranians remember this chapter in their history
, though the traces—graves of Polish Jewish children in Tehran’s Jewish cemetery, graves of Poles in Jerusalem and Jaffa, plaques thanking God for the deliverance of Polish children from the Soviet Union to Jerusalem, memoirs written in Tehran and Tel Aviv—remain as testaments to this forgotten past. 
Collective memory is a political business, and in the current political climate, the memory of Tehran as hospitable to Jewish refugees and of Tel Aviv as hospitable to Christian Polish refugees serves no purpose for the ruling Iranian, Israeli, and Polish governments.
It is ironic, even tragic, that the leading cities of two countries now steeped in conflict with one another were in the 1940s cosmopolitan and mostly peaceful homes to thousands of refugees. But it also provides hope that, one day, such a world might exist again. 

Mikhal Dekel is a professor at the City