۱۳۸۶ دی ۲۶, چهارشنبه

آیا ماهیت و دینامیسم امپریالیسم تغییر یافته ؟


آیا ماهیت و دینامیسم امپریالیسم تغییر یافته ؟

بهروز آرام

اوضاع داخلی ایران هر روز بحرانی تر شده و سر به سوی رو در رویی و فینال کشاکش ها در جبهه داخلی و خارجی دارد . روزی نیست که در صفحات روزنامه های داخلی ، خبری از دستگیری و اعتراضات در سطح ایران منتشر نشود . مردم همه نوعش را تجربه کرده اند و دیگر امیدی به امامزاده های سترون جمهوری اسلامی از نوع دوم خردادی ها و شرکاء نیست . دوم خردادی ها امتحان خود را پس دادند و مکتبیون امام زمانی در دولت احمدی نژاد نیز در کوتاهترین مدت ممکن عوام فریبی و بی کفایتی خود را نشان دادند . اگر توده های رنج و کار بنا به تعلق طبقاتی - خانوادگی احمدی نژاد در ابتدا گرایشی به شخص وی از خود بروز دادند و در این توهم که وی بالاخره برخاسته از مردم و اقشار محروم است بوی رای اطمینان دادند ، خیلی زود متوجه ارزیابی غلط خود شده و دیگر کوچکترین توهمی نسبت به پدیده احمدی نژاد از خود نشان نمیدهند . احمدی نژاد خود شعار "پول نفت بر سفره مردم" را پس گرفت و حتی منکر آن شد که وی مبدع آن بوده و روزی چنینن جمله ای را بر زبان رانده . با اتکاء به شواهد به نظر میرسد که دولت کنونی آخرین دولت جمهوری اسلامی باشد و دیگر نتوان بدیل دیگری از طرف حکومت به شکل رایج به ملت عرضه کرد . تنها بدیل ممکن حکومت نظامیان و سپاهیان است که نظام جمهوری اسلامی را چند صباحی پابر جا نگاه خواهد داشت و سردمداران نظام نیز به این واقعیت آگاهی کامل دارند و برای تسریع این دگر دیسی رودر رویی نظامی با امپریالیسم را خوشامد می گویند . رو در رویی نظامی با امپریالیسم آمریکا جنبه نظامی گری رژیم را شدت بخشیده و سرکوب و کشتار مخالفان را تحت عنوان "پاسداری از کیان ملی و اسلامی" آسانتر خواهد کرد و در سناریوی بعدی با دادن امتیازات بزرگ به آمریکا و شکست نظامی خود صورتی دیگر از قرداد ننگینانه ترکمانچای بر صفحات تاریخ ایران افزوده خواهد شد .



سنااریوی فوق منطقی ترین و کم خرج ترین سناریویی است که امپریالیسم آمریکا بدنبال آن است . آمریکا در اوضاع کنونی هیچ بدیل و متحد قابلی در میان اپوزیسیون ایران ندارد و هرگز امکانات خود را صرف پیدایش یک دولت ملی و مترقی در ایران نخواهد کرد . برای آمریکا کاملا روشن است که وابستگان نظام سابق شاهی محلی از اعراب ندارند و سرمایه گذاری بر آنان تلف کردن امکانات مالی و نظامی است . به همین دلیل نیز بخشی از سلطنت طلبان شناخته شده خود را خارج از دور حساب کرده و خود نیز می دانند که به حاشیه رانده شده اند . بر این اساس است که هر از گاهی صدا هایی از سلطنت طلبان و مشروطه خواهان در مخالفت با جنگ و تهاجم نظامی ابراز می شود . زیرا اینان خود بر این امر اشراف دارند که با حمله نظامی و کسب امتیازات از طرف دولت مهاجم دیگر کلیتی از ایران و ایرانی طلبی باقی نخواهد نماند و زیر بنای سیاست ها و تحلیل ها از هم گسسته و بی شکل خواهد شد و دیگر نخواهند توانست با ابراز شعارها و تحلیل های "ملی" و "ملی گرایی" و "تمامیت ایران" در میان مردم نفوذ و نقش داشته باشند . برای امپریالیسم آمریکا و متحدانش نیز تمامیت ایران به هیچ وجه در نظر نمی باشد . اگر این تمامیت در دوران جنگ سرد محلی از اعراب داشت و بر علیه بلوک شرق مورد استفاده قرار می گرفت دیگر هیچ کارآیی برای تامین منافع آمریکا در دراز مدت و با توجه به جغرافیای سیاسی کنونی در جهان ندارد . به عبارت دیگر آمریکا و متحدانش به خوبی واقفند که وجود چند شبه دولت خودمختار و ترجیحآ قومی در منطقه به بهترین صورت می تواند منافع آنان را تامین کند در صورتی که کشوری بزرگ و مقتدر عکس این عمل را خواهد داشت . این مسئله از این جهت برای آمریکا الویت پیدا میکند که دیگر در اوضاع کنونی آمریکا توان داشتن دولتمردان متحد در یک ایران بزرگ را ندارند . و از طرف دیگر انان هرگز اجازه نخواهند داد که دولتی مستقل و مترقی که چشم بسوی عدالت اجتماعی و کاهش فقر در افق دید ، به قدرت برسد . زیرا وجود چنین دولتی عملا و نظرآ با ماهیت امپریالیسم و دینامیسم آن سازگاری ندارد .



نگاهی به جغرافیای سیاسی جهان به سادگی این دینامیسم را ترسیم میکند . آمریکا در اروپا خواهان دیدن دولت هایی است که اگر نه بالفعل ولی حداقل پتانسیل متحد شدن با وی را داشته باشند و در مواقع لازم متحد و هم پیمان در اتخاذ سیاست های بین المللی و نظامی . بسیار راحتر است تا با برلسکونی ، خوزه ماریا اسنار و دیگر راستگرایان اروپایی متحد شد تا با سوسیال دموکرات های اروپایی . در عربستان سعودی که در دیکتاتوری و فقدان حقوق بشر از ایران نیز سبفت گرفته ، امریکا قلبا خواهان حفظ پادشاهی سعودی که روابط محکمی با امریکا داراست را خواهان است تا وجود یک دولت مستقل و ملی و مترقی . در آمریکای لاتین دولت امریکا هیچ خوشحالی و شعفی از بقدرت رسیدن نیروهای چپگرا در تعدادی از کشورهای این قاره نشان نداده است ، بلکه بر عکس در محافل مختلف قدرت در ایالات متحده ابراز نگرانی ها و آشفتگی هایی مشاهده شده است . جدیدا حتی دولت های اروپایی از سیاست اووه مورالس در ملی کردن منابع طبیعی کشور خود(بولیوی) ابراز نگرانی و آشفتگی کردند .

کشتارو قتا عام مردم اندیجان توسط ارتش ازبکستان به حد کافی در منابع خبری کشور های غربی بازتاب نیافت و امروز به فراموشی کامل سپرده شده است و هنوز که هنوز است جزئیات این جنایت اصلا از طرف مجامع بین المللی و حقوق بشر مورد بررسی و تحقیق قرار نمیگیرد . علت آن چیزی نیست مگر وجود دولت همگرا و متحد با آمریکا و طبیعتا پیشبرد سیاست آمیکا در منطقه . اگر آمریکا به حق ملل در تعیین سرنوشت خود اهمیت می دهد پس می بایست مسئله ایرلند و باسک ها از مدتها پیش حل شده و بر طبق انتخابات آزاد باسکها و ایرلندی ها از مدتها پیش دولت مسقل و آزاد خویش را می داشتند . در صورتی که با توجه به تامین منافع آمریکا در اروپا در شرایط فعلی ، آمریکا خواهان چنین تغییراتی نیست . در حالی که شقه کردن یوگسلاوی سابق و بمباران آن و ایجاد جنگ زرگری- قومی-مذهبی و پیدایش شبه دولت های "مستقل" ولی بدون قدرت اقتصادی و نظامی مستقل قویا منافع آمریکا و پیمان ناتو را در بر داشته و دارد .



استراتزی نفوذ ، کسب و تسخیر سیاسی - اقتصادی و حتی به طور مستقیم نظامی مناطق ذی نفوذ از طرف آمریکا و دکترین نئولیبرالها در ایران نیز از همان قانون و قانونمندی تبعیت می کند و دلیلی نیست که ماهیت امر چیزی دیگر باشد ویا ماهیت آن به طور ماهوی تغییر کرده باشد . آمریکا هرگز علاقه ای به پیدایش یک ایران مستقل و قوی در اوضاع کنونی در خاورمیانه و در جغرافیای سیاسی جهان ندارد و وجود یک دولت مترقی و مستقل که دموکراسی و عدالت اجتماعی را در افق دید و برنامه های خود قرار بدهد ، عمیقا با منافع کوتاه مدت و دراز مدت خود در منطقه در تضاد و رویا رویی خواهد دید . دولت ملی ، مستقل و مترقی که خواهان پی ریزی خدمات اجتماعی - رفاهی است اساسا با دکترین بازار آزاد نئولیبرالها سازگاری ندارد و نخواهد داشت و امریکا بنا به دینامیسم تامین منافع خویش کمکی به پیدایش چنین دولتی نخواهد کرد و حتی تا حد توان از پیدایش چنین گرایشاتی در منطقه جلوگیری نیز خواهد کرد . آمریکای کنونی همان آمریکای دوران جنگ ویتنام است و همان آمریکای طراح کودتای نظامی بر علیه سالوادور آلنده و دکتر مصدق است . در دوران مصدق نیز بنا بروایت خود آمریکایی ها در مجله تایم در هفت ژانویه سال 1952 آمریکا با توجه به منافع خود به طور محسوس ابتدا به امر از خواست ایران در مقابل کنسرسیوم نفت ایران-بریتانیا پشتیبانی کرده ولی در موقع مناسب با طراحی کودتا بر علیه دکتر مصدق اوضاع را به نفع خود گرداند .



این در حالی است که در آن سالها در مطبوعات آمریکا از دکتر مصدق به عنوان "جرج واشنگتن" ایران نام برده میشد . سیاست تامین منافع آمریکا حتی بدانجا میانجامد که بر علیه " جرج واشنگتن ایران" کودتا میکنند و بدنبال آن زندان و شکنجه و اعدام و تبعید . احساسات کنونی در ایران و خاورمیانه بر علیه امریکا و سیاست های وی در خاورمیانه همان است که مجله تایم در 1952 توصیف میکند . بر طبق گزارشات این مجله لغت "غرب" و مخصوصا " بریتانیا" چنان احساس تنفر آمیزی در مردم منطقه ایجاد میکند که" شاید برای ما باور نکردنی باشد" . " بریتانیایی ها در همه جا مورد تنفر هستند و کسی به آنها اعتمادی ندارد و مسئله حتی از بد به بدتر تبدیل شده است مخصوصا با خواست مصر مبنی بر لغو قراداد 1936 و خروج نیرو های انگلیسی از مصر ". و در همان مجله مینویسد "آمریکا و انگلیس تمام وقت خود را صرف مبارزه با یکدیگر میکنند و هیچ سیاست موثری از طرف غرب قابل اجرا نخواهد بود مگر اینکه غرب در اعمال سیاست های خود متحد شود" . و این چنین بود که امریکا برای تامین منافع خویش و غرب اختلافات خود را با بریتانیایی ها کنار گذاشته و با جهش نقش کهنه شده امپراطوری بریتانیا را گرفت و خود را جایگزین آن کرد . حتی مسئله درخواست پرزیدنت ترومن از انگلیسی ها برای جایگزین کردن و اسکان 100000 یهودی در سرزمین های فلسطینی نیز در این راستا بوده .



امروزه نیز هیچ دلیل و شاهدی وجود ندارد که نقش امپریالیسم امریکا را در جهان و در جهت تامین منافع خویش نادیده انگاریم و به این توهم و کوته فکری نازل سقوط کنیم که "امریکا دیگر آمریکای دوران جنگ ویتنام نیست"(1) . این تفکر اگر نشانی از نازل بودن فکر و عدم آگاهی از دینامیسم امپریالیسم نباشد حتمآ و یقینا و عامدآ گمراه کننده و مغرض است . آیا بمباران وحشیانه فلوجه خود نشان نداد که آمریکا ی کنونی همان آمریکای دوران جنگ ویتنام است و برای سلطه خود و رسیدن به اهداف و مقاصد خویش از هیچ جنایتی رویگردان نیست ؟ آیا بمباران فلوجه با بمب های فسفری و ناپالم و مینی بمب های اتمی چیزی کمتر از بمباران وحشیانه ناپالمی روستائیان و زنان و کودکان ویتنامی بود ؟ آیا هدف قرار دادن ایر باس مسافر بری ایران نشان نداد که زندگی مردم عادی برای حاکمان و نظامیان آمریکایی ارزشی ندارد ؟ حتی فرمانده عملیات این جنایت به جای توبیخ و مجازات ارتقاء درجه یافت و نشان شجاعت نیز گرفت .



شواهد و اتفاقات کنونی خود دلالت بر استمرار و تداوم سیاست های گذشته آمریکا دارد و این امر نه فقط ضعیف تر و کمرنگتر و بی اهمیت تر نشده است بلکه با حرص ، هیستسری و ولع بیشتری نیز انجام میشود . حاکمان آمریکایی خود گفته اند که در "اوضاع کنونی ما میتوانیم با قدرت خود تغییراتی به نفع خود بوجود آوریم" و آنان کماکان در این راستا نیز میکوشند . ماهیت و دینامیسم امپریالیسم نه تنها تغییر نکرده بلکه از بد بسوی بدتر تبدیل شده است . مبارزه ضد امپریالیستی در گذشته بر علیه امپراطوری استعماری بریتانیا و حال بر علیه سلطه نظامی- سیاسی - اقتصادی بر جهان نه تنها احساسی نیست بلکه عمیقا در درک از مقوله امپریالیسم و دینامیسم آن بر می آید . چندی پیش شیراک نیز اعلام کرد که در صورت تحدید انرژی و تهدید منافع فرانسه آنان(فرانسه) از موشک های اتمی خود نیز استفاده خواهند کرد . سرمایه مالی و نئولیبرالیسم خواهان تسلط بر بازارها و منابع است و نه برپایی دموکراسی و آزادی های مدنی و عدالت اجتماعی در کشورهای دیگر . وجود دموکراسی راستین و دولت های مترقی و مردمی ذاتا با دینامیسم امپریالیسم یعنی سیطره بر جهان و بازار آن در تضاد می باشد . ما در نمونه مشخص کشور خودمان بیش از 30 سال سیطره سیاسی - نظامی و اقتصادی آمریکا را داشتیم ولی ذره ای از اکسیژن دموکراسی نصیب ملت محروم از دموکراسی نگشت و هیچ شاهد و دلیلی نیز موجود نیست که خلاف این را در شرایط حاضر نشان دهد (2).



از اینرو نه تنها شک و تردید و مخالفت و احتیاط انسانهای آزاده و دموکرات با سیاست های جهانی آمریکا فقط احساساتی نیست بلکه ریشه در شناخت از دینامیسم عمل امریکا و امپریالیسم داردو کلملا تعقلی و به جاست . در صورتی که طرفداران دخالت آمریکا عامدآ و تزویرآ و یا از روی ناآگاهی این دینامیسم را با توجه به منافع کوتاه مدت خود نادیده میگیرند . در حالیکه خودشان بالفعل و بالقوه قربانی سیاست ها و منافع امریکا خواهند شد و این در زمانی که دیگر از تاریخ مصرفشان گذشته باشد . منافع امپریالیسم و آمریکا با کمی دستکاری صوری و جراحی پلاستیک و آرایش به بهترین شکل توسط رزیم جمهوری اسلامی می تواند تامین شود ( مانند لیبی) و یا با یک رویارویی نظامی و شکست رژیم و تحمیل قرادادی بسان قرارداد ترکمنچای . پس بیایید آلت دست نشوید ! دیپلماسی خوب و موثر برای رسیدن به مقصد ضروری است ولی دیپلماسی موثر الزاما حل شدن در خواست های قدرت و قدرتمدار نیست . گذشته ما چراغ راه آینده ما باشد !

"هرکه نامخت از گذشت روزگار هیچ ناموزد زهیچ آموزگار"

زیرنویس ها :

1: اشاره به مقاله ای از آزاده سپهری در سایت دیدگاه با عنوان "کدام دوست ؟ کدام دشمن ؟"

2:برای تعمیق در این باب ، مقاله "دیوار کشی در بحبوحه تب جهانی سازی به چه معناست؟" از تقی روزبه در سایت دیدگاه توصیه میشود.


منبع: سايت ديدگاه

« امپریالیسم» از کجا آمده است؟



document.write(d);

Thursday May 18 , 2006
admin@donyayema.org
document.write(fdayName[now.getDay()]);

پنج شنبه 28/2/1385




1385-02-24


« امپریالیسم» از کجا آمده است؟




* رودز، فاتح انگلیسی آفریقا: امپراطوری مسئله عادی « نان و پنیر» است. اگر بخواهی از جنگ داخلی جلوگیری کنی باید سیاست امپریالیستی در پیش گیری.* نئوکان های آمریکا: با نزديک شدن به پايانه قرن بيستم ايالات متحده امريکا به قدرت فائق جهان بدل شده است. با رهبری جهان غرب در جنگ سرد و حصول پيروزی، امريکا با يک فرصت و يک چالش روبروست.*ما ميخواهيم اين وضع تغيير کند. ما برخاسته‌ايم که برای تامين رهبری امريکا بر جهان پشتيبان گردآوريم.المیرا مرادی« امپریالیسم» از کجا آمده است؟تعریف اول:سالیانی قبل از آنکه جان هابسن (اقتصاددان لیبرال اوایل قرن بیستم انگلیس ) یا رودولف هلیفردینگ، روزا لوکزامبورگ، بوخارین و لنین - یعنی اولین متفکرینی که مسئله«امپریالیسم» را طرح کرده و آنرا شکافته اند - بر این مسئله کار کنند، سیسیل رودز (Rhodse) «فاتح انگلیسی آفریقا» و بنیانگذار رودزیا (زیمبابوه کنونی) در بیانی بسیار روشن و ساده « امپریالیسم» را توضیح داده است. رودز در خاطرات خود می نویسد:" دیروز در محله فقیر نشین « ایست اند لندن» در تجمع و تظاهرات بیکاران شرکت کرده بودم. به سخنان خشم آگین آنان که صرفا فریاد « نان، نان» بود، گوش فرا دادم و در پایان، در راه بازگشت به منزل، درباره صحنه ای که دیده بودم به فکر فرو رفتم و آنجا بود که بیش از پیش به اهمیت«امپریالیسم» پی بردم . عقیده راسخ من ، یافتن راه حلی برای معضل اجتماعی است، یعنی برای نجات 40 میلیون ساکنین بریتانیا از یک جنگ داخلی خونین، ما سیاستمداران استعماری باید سرزمین های جدیدی برای اسکان جمعیت اضافی پیدا کنیم و بازارهای جدیدی برای کالاهای تولید شده در صنایع و معادن خود فراهم آوریم. همانگونه که همیشه گفته ام، امپراطوری مسئله عادی « نان و پنیر» است. اگر بخواهی از جنگ داخلی جلوگیری کنی باید سیاست «امپریالیستی» در پیش گیری. " (1) 1- Michel Beaud: A History of Capitalism. MR Press-2001, pp 159-16تعریف دوم:*پروژه برای قرن جدید امريكايی : The Project for New American CenturyStatement of Principlesبيانيه پيرامون اصول ارزشی ما برخاسته‌ايم که برای تامين رهبری امريکا بر جهان پشتيبان گردآوريمسوم جون 1997سياست دفاعی ايالات متحده امريکا دستخوش سرگردانی است. محافظه‌کاران سياست‌های نامنسجم دولت کلينتون را مورد انتقاد قرار داده اند. آنها در برابر توصيه‌های انزواجويانه‌ای که در طيف خودی‌ها مطرح ميشود نيز مقاومت می‌کنند. با اين حال محافظه‌کاران هنوز يک ديدگاه استراتژيک قابل اعتماد از نقش امريکا در جهان ارائه نکرده اند. آنها اصول راهنمای سياست خارجی امريکا را عرضه نکرده‌اند. آنها اجازه داده‌اند که اختلافات پيرامون تاکتيک‌ها، توافق روی اهداف استراتژيک را مبهم کند. آنها هم چنين برای بودجه دفاعی که بتواند امنيت امريکا را تامين کند و حافظ منافع امريکا در قرن جديد باشد نجنگيده‌اند. ما ميخواهيم اين وضع تغيير کند. ما برخاسته‌ايم که برای تامين رهبری امريکا بر جهان پشتيبان گردآوريم.با نزديک شدن به پايانه قرن بيستم ايالات متحده امريکا به قدرت فائق جهان بدل شده است. با رهبری جهان غرب در جنگ سرد و حصول پيروزی، امريکا با يک فرصت و يک چالش روبروست. آيا ايالات متحده امريکا اين را در مد نظر دارد که بر موفقيت‌هایی که تا کنون به دست آورده تکيه کند؟ آيا ايالات متحده امريکا مساله شکل دهی قرن تازه را در راستای مطلوب اصول مورد قبول و منافع امريکا حل کرده است؟ ما در معرض خطر از دست دادن فرصت و واماندن از اين چالشيم. هم در زمينه نظامی و هم در عرصه سياست خارجی ما از منابعی مصرف می‌کنيم که دولت‌های قبلی فراهم کرده اند. کاهش مصارف امور خارجی و دفاعی، بی توجهی به ابزارهای سياست گذاری و نيز رهبری غير ثابت، هرچه می‌گذرد حفظ نفوذ امريکا در اقصی نقاط جهان را با دشواری بيشتری مواجه می‌کند و توجه به مزايای کوتاه مدت بازرگانی ملاحظات استراتژيک را تحت الاشعاع قرار می‌دهد. از اين روی قابليت ملت مان برای مواجه با خطراتی که هم اکنون آن را تهديد می‌کند، و نيز توانايی‌های آن را برای چالش‌های کلان‌تری که پیش رو است، را به مخاطره می‌افکنيم. به نظر ميرسد ما عوامل اساسی موفقيت دولت ريگان را از ياد برده ايم: يک نيروی نظامی قوی و آماده ی رودررويی با چالش‌های حال و آينده؛ يک سياست خارجی که بی باکانه و آگاهانه اصول ارزشی امريکايی را در خارج کشور ترويج کند؛ يک رهبری ملی که بپذيرد ايالات متحده مسئوليت جهانی (global) دارد. البته ايالات متحده امريکا بايد در زمينه چگونگی اعمال قدرت خود حازم باشد. ولی ما نمی‌توانيم با خيال راحت از قبول مسئوليت‌های رهبری جهانی يا از قبول هزينه‌های ناشی از اعمال اين مسئوليت شانه خالی کنيم. نقش امريکا در حفظ صلح و امنيت در اروپا، آسيا و در خاورميانه حياتی است. اگر ما از برخی مسئوليت‌هايی که داريم شانه خالی کنيم عليه منافع بنيادين خود عمل کرده ايم. تاريخ قرن بيستم بايد به ما آموخته باشد که شکل دهی به اوضاع، قبل از اينکه بحران فرارسد، حائز اهميت است و اين نيز حائز اهيمت است که با تهديدها بايد، قبل از آن که دهشتناک شوند، رودررو شويم. تاريخ قرن بيستم بايد به ما آموخته باشد که آرمانخواهی رهبری امريکايی – برجهان - را در آغوش فشاريم. هدف ما اينست که به امريکائيان يادآور شويم که زمان نيتجه گيری از اين درس‌ها فرارسيده است. استنتاج‌های چهارگانه ما چنين‌اند: 1. ما نياز داريم که بودجه نظامی خود را به طور قابل ملاحظه افزايش دهيم هرگاه خواسته باشيم امروز به مسئوليت‌های گلوبال خود عمل کنيم و يا بخواهيم در آينده نيروهای مسلح مدرن داشته باشيم. 2. ما بايد پيوندهای خود را با متحدين خود مستحکم کنيم و با رژيم‌هايی به چالش برخيزيم که با منافع و ارزش‌های ما خصومت می‌ورزند. 3. ما بايد امر آزادی سياسی و اقتصادی را در خارج امريکا رواج دهيم.4. ما بايد برای تامين نقش بی‌بديل امريکا در حفظ و گسترش يک نظم بين‌المللی - به گونه‌ای که با امنيت، با رفاه و با اصول ارزشی آن سازگار باشد - مسئوليت بپذيريم. چنين سياست ريگان منشانه‌ای در زمينه تقويت قدرت نظامی و صراحت اخلاقی ممکن است اين روزها زياد جلوه‌نمايی نکند، اما اين‌ها همه ضروری است هرگاه بخواهيم بر پيروزی‌های خود در قرنی که گذشت تکيه و امنيت و عظمت ايالات متحده در قرن آينده را تضمين کنيم.(2) اليوت آبرامز – گری باوئر – ويليام ج. بنت – جب بوش – ديک چينی – اليوت ا. کوهن – ميج دک تر – پائولا دوبريانسکی – استيو فوربز – آرون فريدبرگ – فرانسيس فوکوياما – فرانک گفنی – فرد سی. آيکل – دونالد کاگان – زلمی خليل زاد – آی. لوئيس ليبی – نورمن پودهورتز – دن کويل – پيتر دبليو. رودمن – استيفان پی. روزن – هنری اس. روئن – دونالد رامزفلد – وين وبر – جرج ويگل – پل ولفوويتس * اشاره: پروژه برای قرن امريكايی نو The Project for New American Century سازمانی غيرانتفاعی است كه در بهار سال 1997 تاسيس شده و هدف آن تامين رهبری امريكا بر جهان To promote American global leadership است. بيانيه‌ای كه در بالا ترجمه آنرا خواندید ، سندی است كه تشكيل دهندگان اين سازمان در بدو تاسيس آن انتشار داده‌اند. اكثر اعضای موسس پس از انتقال قدرت به جمهوريخواهان در راس پنتاگون و ساير نهادهای موثر در تصميم گيری‌های استراتژيك ايالات متحده امريكا قرار گرفتند.بشریت بر سر دو راهیدو مطلبی که در سطور فوق آمد ، تعریفی است که امپریالیست ها از خود بدست داده اند و آنگونه که شاهد بودید، ترم «امپریالیسم» زادهء تفکر "چپ" نمی باشد، گرچه «چپ ها» همت فراوانی برای باز کردن مفهوم آن به خرج داده اند.ایالات متحده آمریکا، قبل از پایان جنگ دوم جهانی استراتژی بزرگ خود را جهت سلطه ی امپریالیستی بر جهان ابداع کرده بود و طی شصت سال گذشته پس از پایان جنگ دوم، قدم های موثری را در جهت تکوین سلطه خود بر جهان برداشته است.اینک، در حال حاضر و در آستانه قرن بیست و یکم و درپی پایان « جنگ سرد» ، ایالات متحده آمریکا ادعا دارد، جامعه بین المللی به نظم جدیدی محتاج است:یک امپراطوری جهانی، یک قدرت فوق العاده که قادر باشد از سوی همهء کشورها و مردم دنیا صحبت کند، قدرتی که آمادگی دارد تا با بکارگیری نیروی نظامی و قدرت اقتصادی خود در مقابل تمامی نیروهای عصیانگر که از منافع خود دفاع می نمایند، دست به سرکوب زند.آنان می گویند تنها یک کشور در جهان است که می تواند این وظابف را انجام دهد: ایالات متحده آمریکا. به این جهت در آغاز قرن بیست و یکم ، بشریت تحت این فشار قرار خواهد گرفت که از دو راه زیر یکی را انتخاب نماید:- فرمانروایی بی چون و چرای «امپراطوری» که توسط ایالات متحده در جهان نهادینه می شود، را بپذیرد و یا- نظم نوین جهانی «امپراطوری» را که جهت سلطه بر جهان ابداع شده است را نپذیرد و به عبارت دیگر خارج از این نظم قرار گیرد.انتخاب با ماست.---------------2-
http://www.newamericancentury.org/statementofprinciples.htm


المیرا مرادی
923

Copyright © 2006 donyayema.org