من خوابیده بودم و هرگز بیدار نشدم
بپرسید چرا؟
من آخرین پیام امپریالیسم جهانی برای تو هستم
کوچولو بخواب برای همیشه
من مداخلۀ بشر دوستانه هستم.
برای راندن دیکتاتورها ضروری بود که ترا بکشیم.
در نخستین پاراگراف چه می بینیم؟ در نخستین پاراگراف می بینیم که او به راحتی با نگاهی کلی و سطحی، بی هیچ مراجعه ای به تاریخ عینی، تمام مبارزات ضد استعماری خلق های جهان را بی اعتبار شمرده، و به صرف این که چنین خیزش های خلقی به نتایج دلخواهی نرسیده، بی آن که به دست آوردهای نسبی آنها و یا به ناتمام ماندن چنین تلاش هایی بپردازد و بی آن که به حضور قدرت های استعمارگر و توطئه های دائمی آنها، به ویژه در بر پا ساختن نا امنی و جنگ در مناطق تحت نفوذشان، اشاره کند، و بی آن که به خطی نبودن سیر جریان های تاریخی و چرخش های و پیچش های آن توجهی نشان دهد، اعلام می کند :
«...نسل های جوان این جوامع را نسبت به آن شعارهای کلاسیک ضد امپریالیستی و به اساس رهایی بخش آن انقلاب ها، عمیقا دچار تردید کرده و رویکردی متفاوت را در برخی از این کشورها رقم زده است. غلیظ ترین نمونۀ این رویکرد، همکاری انقلابیون لیبی با کشورهای قدرتمند غربی برای رهایی از شر رژیم دیکتاتوری قذافی است.»
حال اگر به بخش اوّل تحلیل نوشین احمدی خراسانی باور داشته باشیم، یعنی وقتی که به نا امیدی و تردید نسل های جوان نسبت به شعارهای «کلاسیک ضد امپریالیستی» اشاره می کند، طبیعتا منتظر جملۀ بعدی خواهیم بود و می خواهیم بدانیم که از این پس نسل های جدید، در عبور از کلاسیک ها به چه حرف تازه ای دست یافته اند. و نوشین احمدی خراسانی در پاسخ بی باکانه برگ «رویکردی متفاوت» را رو می کند، یعنی همکاری با خود امپریالیست ها، یعنی هم کاری با خود استعمارگران، و برای چنین «رویکرد متفاوتی» نیز از «انقلابیون لیبی» مثال می آورد. و البته در این مورد تردیدی نیست که «انقلابیون» لیبی پرچم شاه ادریس، پرچم دوران استعماری را به اهتزاز در آورده اند.
مثل معروف بسیار زیبای فارسی هست که می گویند: از روباه پرسیدند شاهدت کیست؟ گفت : دنبم.
البته باید بگویم که من متخصص امور سیاسی و اجتماعی و تاریخی لیبی نیستم و از دموکرات بودن و یا دیکتاتور بودن معمر قذافی نیز اطلاع دقیق و یا حتی تقریبی ندارم. و حوادث این کشور هیچ گاه تا پیش از ماه مارس 2011 جزء برنامۀ مطالعاتی و یا در محیط زیست من نبود. ترجیح دادم این موضوع را با صراحت تمام بگویم تا رفع ابهام شود که گفتمان انتقاد آمیز من به نوشتۀ نوشین احمدی خراسانی محدودیت هایی نیز دارد.
با این وجود، از آغاز جنگ در لیبی تا امروز، بیش از پنجاه مقالۀ خبری و تحلیلی ریز و درشت (غالبا از سایت مرکز مطالعات جهانی سازی به مدیریت میشل شوسودوسکی و یا روزنامۀ انترنتی حزب کمونیست کانادا) به فارسی ترجمه و منتشر کرده ام و سایت های انترنتی متعددی مانند «مجلۀ هفته»، «کمونیست های انقلابی»، «مشعل»، «گزارشگران»، و چند سایت دیگر دائما در این زمینه با من هم کاری داشته اند. و دهها مقالۀ دیگر از طیف های مختلف را که در رابطه با جنگ در لیبی در نشریات خارجی و ایرانی منتشر شده بود، و خاصه تمام نوشته های ا.م.شیری را خواندم. در نتیجه، با توجه به چنین منابعی، وقتی نوشین احمدی خراسانی از «انقلابیون لیبی» یاد می کند، برای من جای تردیدی باقی نمی گذارد که ایشان یا بی اطلاع هستند و یا این که به نحوی خاص در پذیرش واقعیت دچار مشکل بوده و آن را به دلیلی که تنها خود او می تواند بداند، واپس می زند.
فکر می کنم که در این جا ما مجبور هستیم از صفر شروع کنیم، و به پرسش ها و طرح مسائلی بپردازیم که معمولا تا امروز با توجه به افشاگری هایی که برخی رسانه های آلترناتیو انجام داده اند، نباید نیازی به این توضیحات می داشتیم. ولی گویا رسانه های حاکم واقعا حاکم بوده اند. در همان آغاز جنگ، در یکی از مقالات منتشر شده در سایت مرکز مطالعات جهانی سازی، نویسنده نوشته بود که ما در جستجوی واقعیت این جنگ و حقایقی که در این رابطه افشا می کنیم، بسیار اندک هستیم و رسانه های امپریالیستی در سطح گسترده کار خودشان را انجام می دهند. آنها پیروز شده اند.
نوشین احمدی خراسانی ها پیش از آن که چنین تحلیل هایی را مطرح کند، بهتر می بود که گوشۀ چشمی هم به گزاراشات افرادی مانند میشل کولن می انداخت، و یا کمی بیشتر در مورد هویت اصلی «انقلابیون لیبی» کسب اطلاع می کرد، و کمی بیشتر از طریق رسانه های آلترناتیو به مدارک صمعی و بصری نگاه می کرد تا نتایج عینی و مفهوم اتحاد «انقلابیون» و امپریالیسم را با دقت بیشتری می دید.
متأسفانه در صفحاتی که چنین تحلیل های ظاهرا عالمانه ای، سیاه روی سفید، نوشته شده، تمام واقعیات، و در هر صورت واقعیات شناخته شده، دیده نمی شود. نام دیگر چنین نوشته هایی در پیوند با دستگاه های رسانه ای که حامل آن است، [رسانه دروغ] یا [تحریف خبری] است که از سوی دیگر یکی از موضوعات دائمی در رسانه های آلترناتیو بوده، تا جایی که برخی مانند آن مورلی، استاد دانشگاه بلژیک آن را به عنوان موضوع کتابی عیار انتخاب کرده است : «اصول مقدماتی تبلیغات جنگی»(2).
در مورد نوشین احمدی خراسانی ها و سایت هایی که نظریات مشابهی را منتشر می کنند، و معمولا مانند مدافعان حقوق بشر در مقابل انتقادات سکوت می کنند، و از بحث می گریزند. می توانیم بگوییم که در بهترین حالت ناآگاه و در بدترین حالت هم کار جنایت علیه بشریت هستند و به خاطر چند دلار بیشتر کار می کنند. مشکل زمانی به شکل مضاعف مطرح می شود، که برخی از این افراد به راحتی می گویند، ما اساسا همین امپریالیسم را به امثال قذافی و جمهوری اسلامی ترجیح می دهیم. حال باید دید که اتحاد به اصطلاح «انقلابیون» و «امپریالیسم» در افغانستان، عراق و حالا لیبی (بی آن که یوگوسلاوی سابق، ساحل عاج، سومالی و...و... را فراموش کرده باشیم) به چه بهایی امکان پذیر شده و به چه نتایجی رسیده است.
ولی آن چه مسلم به نظر می رسد، این است که بخشی از اپوزیسیون های ایرانی علنا با امپریالیسم جهانی در اتحاد بوده و با حمایت ایالات متحده و کشورهای ناتو، در طرح حملۀ نظامی احتمالی به ایران فعال هستند. تلاش این اپوزیسیون ها، این است که، همان طور که میشل شوسودوسکی می گوید «جهان را واژگونه» جلوه دهند، و جنایت علیه بشریت و پایمال کردن حقوق حقۀ ملت ها را به هدف چپاول منابع آنها و تضمین سیطرۀ امپریالیستی بر جهان به عنوان «مداخلۀ بشر دوستانه» تعبیر کنند. با آگاهی به این امر که تروریسم فکری و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی اپوزیسیون های خارج از کشور، محدود به این گونه مسائل – مشخصا، در حال حاضر - یعنی شرکت در طرح حملۀ نظامی به ایران – نبوده و نیست، بلکه در سر تا سر این سی وچند سالۀ گذشته به همین شکل و با همین اهداف وجود داشته و فعال بوده است.
در این جا اگر بخواهیم این موضوع را گسترش دهیم، و سناریو و یا سناریوهای جنگ احتمالی امپریالیسم جهانی در اتحاد با «انقلابیون» را علیه ایران مورد بررسی قرار دهیم، اگر هدفمان قانع کردن این دسته از اپوزیسیون های ایرانی باشد، واقعا خودمان را بیهوده خسته کرده ایم. زیرا که اضمحلال شخصیتی و از خودبیگانگی چنین افرادی تا جایی است که با افتخار اعلام می کنند ، آری ما مداخلۀ نظامی امپریالیسم در ایران موافق هستیم. من واقعا نمی دانم که آیا واقعا چنین افرادی کاملا به نتایج حرف هایی که می زنند آگاه هستند یا نه؟ ولی من دیده ام افرادی را که حتی با کشتار ده میلیون و حتی بیشتر از هم وطنانشان به راحتی موافقت می کنند و حتی آن را ضروری می دانند. آری ما موافق هستیم که تمام زیربناهای کشورمان بمباران شود و میلیون ها نفر از کودکان و زنان و مردان از بین هم وطنان عزیز ما فدا شوند و بمیرند، تا عده ای درمانده و مفلوک که هیچ هنری جز خدمت به طرح های امپریالیستی ندارند بیایند و به پشتیبانی مشتی آدم کش حرفه ای کشورهای ناتو، مثل گله ای سگ هار گرسنه بیافتند روی منابع طبیعی و ثروت های ایران، و کشور پهناور ایران را طی نه پنج ماه بمبارانی که لیبی تحمل کرد، بلکه با امکانات بسیار گسترده تر و به مدت بسیار طولانی تر بمباران شود – الزاما گسترده تر و طولانی تر چون که قدرت پدافندی و آفندی ارتش های ایران خیلی فراتر از لیبی و سوریه است [و تنها کشوری است که از سال 1992 برای چنین مقابله ای خود را آماده کرده، و بر خلاف لیبی که سعی کرده بود با سرمایه گذاری در کشورهای غربی مانع چنین جنگی بشود، به گسترش نیروهای نظامی اش اقدام کرد. به طوری که تنها 3000 نفر از هم پیمانانش (حزب الله) در لبنان طی 33 روز جنگ، در مقابل یکی از مدرنترین و قوی ترین ارتش های جهان یعنی ارتش اسرائیل مقاومت کردند و آن را از پیش روی باز داشتند و در عین حال تمام نقشۀ آنها را برای تسخیر سوریه نقش بر آب ساختند. حزب الله خسارات زیادی در این جنگ به ارتش اسرائیل وارد ساخت که طی هیچ یک از جنگ های اعراب و اسرائیل سابق نداشت. حال موضوع بر سر 3000 نفر نیست. بلکه ارتش رسمی و سپاه پاسداران را که کنار بگذاریم و تمام گروه های شبهه نظامی مخفی ایران را نیز که برای سناریوهای مختلف پیش بینی شده اند ندیده بگیریم، ارتش ناتو باید حداقل با 11 میلیون خروس جنگی شهادت طلب رویارویی کند. با این وجود ارتش ایران نمی تواند مانع بمباران زیر بناهای کشور شود...]. نه، ما خودمان را خسته خواهیم کرد، که به این افراد فرصت طلب و مضمحل از دیدگاه روانی، یادآوری کنیم که بمباران مراکز تولید انرژی هسته ای در ایران یعنی چه و اعلام منطقۀ ممنوعۀ پرواز برای ایران یعنی چه؟ و خلاصۀ مداخلۀ نظامی بشردوستانه با بمب های اتمی تاکتیک و اورانیوم ضعیف شده سنگر کوب یعنی چه؟ نه، ما خودمان را بیهوده خسته خواهیم کرد که به این از دنیا بی خبرها در همین یوتوب که برای همه قابل دسترسی می باشد، اجساد تکه پاره شدۀ کودکان لیبیایی را نشان دهیم، جسد آشپز سنگالی را نشان دهیم که پراداتورها به عنوان هدف استراتژیک با هلفایر هدف گرفتند و آنها را طعمۀ آتش جهنمی شان کردند. نه، ما خودمان را خسته خواهیم کرد و بیهوده خواهد بود که برای چنین افرادی توضیح دهیم و یا به عین نشان دهیم که اتحاد با امپریالیسم علیه کشور خودمان چه معنا و نتایجی را در بر خواهد داشت. بیهوده خواهد بود. بیهوده خواهد بود که به این از ایران بی خبرها یادآوری کنیم که ایرانی ها هرگز تن به این خفت و خاری نخواهند داد که علیه کشور خودشان با مشتی حیوان به تمام معنی، یعنی ارتش ناتو و کشورهای عضو ناتو هم پیمان شوند. نمی دانم گویا که اگر برای علم و خلاقیت هیچ مرزی قابل تصور نیست، این گونه که از برخی اپوزیسیون های ایرانی برمی آید، برای حماقت هم گویا که هیچ مرزی قابل تصور نیست.
امپریالیست ها توانستند در لیبی جنگ خانگی به راه بیاندازند و کشوری قبیله ای لیبی نیز که ظاهرا برای چنین کاری مساعد بود. البته «انقلابیونی» در کار نبود و نیست، همه وارداتی و یا خریداری شده بودند «مبارزین مسلمان لیبی» شاخه ای از القاعده هستند که ستون فقرات شورشیان را در لیبی تشکیل می دهند. این آن انقلابیونی است که نوشین احمدی خراسانی از آنها حرف می زند...در این مورد افرادی مانند میشل کولن (3) طی مقالات و فیلم های افشاگرانه، پس از افشای کشتار کودکان و مادرانشان و آشپز سنگالی و پارک جنگلی که به عنوان هدف استراتژیک بمباران شده بود، از مقامات بلژیکی درخواست می کند که بروند ببینند که با چه کسانی هم پیمان شده اند، و از حضور القاعده در لیبی اظهار نگرانی می کند – که فردا ممکن است بیایند در اروپا و بمب گذاری کنند... ولی میشل کولن احتمالا نمی داند – بعید به نظر می رسد که نداند - که مقامات بلژیکی و تمام کشورهای عضو ناتو و به ویژه ایالات متحده کاملا از خطرات چنین اتحادهایی آگاه هستند، و مشخصا همین القاعده و مسلمانان مبارز لیبی، به آنها بهانۀ کافی را خواهند داد (مثل افغانستان) که دوباره همان پایگاهی را که قذافی در آن را بسته بود، دوباره درهایشان را باز کنند، و ستاد مرکز ناتو بخش آفریقا را در آن جا برای دراز مدت بر پا سازند. انقلابیونی در کار نبود و نیست، و همۀ آنها در مجموع برای ارتش ناتو نقش طعمه را بازی می کردند تا با تحریکاتشان مواضع ارتش وفادار به قذافی را شناسایی کرده و بمباران کنند. در هر صورت ایجاد این نوع جنگ داخلی در ایران ممکن نخواهد بود، و احتمالا به همان تحریکات مرزی و بمب گذاری و ترور مهندسین ایرانی و بمب گذاری در مراکز عمومی مانند مسجد و تکیه و غیره یا ترور امثال ندا آقا سلطان برای تغذیۀ رسانه به هدف سیاه نمایی کشورهای مسلمان و به طریق اولی ایران، محدود خواهد شد. ولی با این وجود اپوزیسیون های ایرانی، خودشان به تنهایی، نخستین و بهترین اهداف ارتش فرامرزی ایران را در خاک کشورهای شرکت کنند در جنگ علیه ایران را تشکیل می دهند. به عبارت دیگر جنگ خانگی نه در ایران بلکه در اروپا و آمریکا به وقوع خواهد پیوست. البته، در صورت جنگ، به طور کلی خطرات دیگری نیز ایرانیان مهاجر را از سوی گروه های تندرو در کشورهای غربی تهدید خواهد کرد.
نوشین احمدی خراسانی در پاراگراف های بعدی نظریات شگفت انگیز دیگری را مطرح می کند و پس از عبور از موضوع «امکانات و فرصت های خارجی» می گوید :
«در حقیقت با فروپاشی شوروی، «ضدیت با امپریالیسم آمریکا» به عنوان یک چتر واحد ایدئولوژیک که می توانست برای جنبش های اجتماعی منبعی از امکانات و فرصت ها ایجاد کند، دیگر کارکردش را از دست داد...»
شگفتا! پس از فروپاشی شوروی، جنگ و چپاول و غارت ملت ها تازه در چهار گوشۀ جهان آغاز شد، و در واقع ایالات متحده به عنوان بزرگترین قدرت نظامی تاریخ بشریت یکه تاز میدان شد. البته موضوع چند قطبی شدن جهان یک موضوع دیگری است. ولی آیا وجود چنین اقطابی مانع تخریب لیبی شد؟ آیا مانع این همه شورش و بلوا و قربانی در سوریه شد؟ اشغال افغانستان، اشغال عراق و کشتار میلیون ها زن و مرد و کودک بی گناه، تخریب زیر بناهای کشور عراق، غارت تمام و کمال بزرگترن موزۀ خاور میانه در بغداد، که تمام اشیاء موزه زیر چشمان اشک آلود عراقی ها به ایالات متحده منتقل شد. ایجاد نسل جدیدی به کودکان هیولایی در عراق به دلیل استفاده از اورانیوم ضعیف شده در بمباران ها (پیش از این در ویتنام به دلیل استفاده از بمب های شیمایی موجب تولید کودکان دی اکسین شده بود که به دنیا آمدن چنین کودکانی هم چنان ادامه دارد). تجزیۀ کشور مستقل سوسیالیستی یوگوسلاوی که مشخصا به دلیل ساختار سوسیالیستی اش، آن را مانعی برای اروپا می دیدند. البته سازش امثال القاعده با امپریالیسم جهانی و یا نوشین احمدی خراسانی با امپریالیسم جهانی، و یا فروپاشی بلوک شرق (که در عین حال امر مطلقی نیست)، به هیچ عنوان موجب آسودگی مردم جهان از تهدیدات امپریالیسم جهانی و به ویژه سیاست های خشونت آمیز ایالات متحده نیست. در نتیجه، تحلیل نوشین احمدی خراسانی صحیح به نظر نمی رسد، و بسیاری از خلق های جهان دلایل بی شماری دارند که در مقابل تهاجمات دائمی امپریالیسم جهانی که در اشکال نظامی و اقتصادی صورت می پذیرد، واکنش نشان دهند. و باید دانست که تمایلات ضد امپریالیستی نه تنها از بین نرفته بلکه افزایش نیز پیدا کرده است. با این وجود به دلیل بحران در احزاب چپ و کمونیستی هنوز سازماندهی نشده. و چنان که می بینیم شورش های خیابانی در برخی کشورهای اروپایی بیشتر اشکال بزهکارانه به خود می گیرد، و به طور کلی جنبش اعتراض در اشکال بزهکارانه بیشتر رشد کرده است. تخریب فروشگاه ها، و سرقت در سوپر مارشه و یا حمله به بانک و یا بمب گذاری در دستگاه های اتوماتیک برای سرقت پول و یا حمله به ماشین های حامل پول در اروپا.
نوشین احمدی خراسانی در ادامه می گوید :
« و از این رو امروزه جنبش های اجتماعی ، بیش از دوران جنگ سرد، از منابع متکثر خارجی ـ که حاصل تفاوت منافع کشورهای مختلف است ـ بهره می برند برای نمونه امروز از یک سو جنبش اعتراضی شیعیان بحرین و یا سازمان حماس در فلسطین، یا حزب الله لبنان، از امکانات دولت ایران (به عنوان یک منبع خارجی) بهره می برند و برای پیروزی جنبش خود با ایران همپیمان می شوند. و در آن سو، مردم لیبی هم با ناتو و دادگاه بین المللی جنایات جنگی همپیمان می شوند علیه حکومت ظالم و سرکوبگرشان و از سوی دیگر جنبش اعتراضی مردم سوریه از امکانات دولت ترکیه بهره می برد».
من فکر می کنم، نویسنده سعی دارد از موضوع چند قطبی شدن جهان، اولا آن را امری قطعی معرفی کند...در حالی که چند قطبی بودن و یا چند قطبی شدن جهان را باید به شکل نسبی در نظر گرفت که همیشه دارای آن کارکردی نیست که نوشین از آن انتظار دارد. به عنوان مثال بهره مندی شیعیان بحرین از حمایت ایران مانع از این نشد که در اشکال فجیعی توسط نیروهای عربستان سعودی و امارات عربی سرکوب نشوند. یا وضعیت مردم فلسطین در غزه واقعا هیچ قابل مقایسه با کشورهایی نیست که تحت حمایت آمریکا قرار دارند، مثل دبی، کویت، قطر و امارات و عربستان سعودی. ولی آن چه بیش از همه نوشتۀ نوشین احمدی خراسانی را تردیدآمیز می سازد، تا جایی که می توانیم او را به عنوان یکی از کارمندان رسانه های حاکم امپریالیستی باز شناسی کنیم، وقتی است که می گوید « در آن سو، مردم لیبی هم با ناتو و دادگاه بین المللی جنایات جنگی هم پیمان می شوند...»
کدام دادگاه بین المللی؟ کدام مردم؟ کدام جنایات جنگی؟ مردم لیبی هیچ دخالتی در این شورش ها نداشتند، و تمام ساخته و پرداختۀ ایالات متحده بوده است. گزارشات سایت های آلترناتیو، همان طور که پیش از این گفتم، تمام ماجرای شورشیان لیبی را به دقت توضیح می دهد. اگر جنایتی علیه بشریت صورت گرفته باشد، بی گمان توسط ارتش ناتو و نیروهای ویژۀ غربی و شورشیان مزدور امپریالیسم جهانی انجام گرفته است. چنین موضوعی کاملا بر اساس شواهد عینی بوده و چیزی نیست که بتوان آن را کتمان کرد. ولی گویا که یک عده می توانند همه چیز را کتمان کنند.
در مورد سوریه نیز موضوع به همین شکل است، «جنبش اعتراضی مردم سوریه» در واقع وجود خارجی ندارد، به جز مواردی که به سرمایه گذاری های سازمان اطلاعاتی سیا مربوط می باشد. جنبش اعتراضی در سوریه نیز، در واقع شورشیان وارداتی و از گروه القاعده و اخوان المسلمین هستند که البته ترکیه به عنوان یکی از کشورهای ناتو آنها را سازماندهی و مسلح کرده است. و در صورتی که حمله ای به سوریه انجام بگیرد، اساسا این احتمال وجود دارد که خود ترکیه رسما وارد کارزار شود (این مطالب به استناد پرونده های ترجمه و منتشر شده در گاهنامۀ هنر و مبارزه تکیه دارد).
تحلیل های نوشین احمدی خراسانی، نه تنها با رسانه های حاکم امپریالیستی بلکه کاملا با کارشناسی اتاق های فکری و اطلاعاتی پنتاگون نیز، برای مداخلاتشان در کشورهایی که هدف گرفته اند، انطباق پیدا می کند، او می گوید :
« و شاید از همین روست که امروزه جنبش های اجتماعی تلاش می کنند در رقابت و تفاوت منافع میان کشورهای گوناگون، با هوشیاری از امکانات و فرصت های جهانی بهره ببرند. بر این اساس، به نظر می رسد قدرت مانور جنبش های اجتماعی نسبت به گذشته برای بهره بردن از فرصت ها و امکانات خارجی افزایش یافته است. هر چند امروز هم ـ به مانند دیروز ـ بهره بردن از امکانات خارجی، می تواند برای جنبش های اجتماعی گاه تهدیدآفرین باشد ولی شاید اگر این بهره وری، همراه با شناخت دقیق از سازوکار این امکانات، و به خصوص با «افسون زدایی» (و آرمان زدایی) از آنان، صورت گیرد می تواند به دستاوردهایی برای تقویت جنبش های اجتماعی تبدیل شود.»
به این ترتیب می بینیم که نویسنده سعی می کند اولا برای مداخلات غیر قانونی و تجاوزکارانۀ امپریالیسم جهانی به سرکردگی ایالات متحده، تعبیر مناسب و قابل قبولی عرضه کند، و تخریب زیربناهای کشورهایی را که در فهرست پنتاگون به ثبت رسیده به عنوان «فرصت جهانی» معرفی کند و به گونه ای جلوه دهد که گویا «مانورهای اجتماعی» هم می توانند در چنین مداخلات بشر دوستانه با بمب های اتمی تاکتیک، و موشک های تاماهاک با شارژ اورانیوم ضعیف شده، و هلفایر هایی که از روی پرداتورها و دیگر هواپیماهای جنگی به روی سر امثال آشپز سنگالی و یا کودکان و چوپانان افغانی و غیره پرتاب می کند...نقشی داشته باشند.
ولی نقطۀ عطف گفتمان این مبارز اجتماعی و طرفدار امپریالیسم آمریکا و وکیل مدافع ارتش ناتو، در آن جایی است که می گوید «با شناخت دقیق از ساز و کار این امکانات» یعنی شناخت دقیق از هم کاری با ناتو و چگونگی عمل کرد ارتش ناتو...« به خصوص با افسون زدایی و آرمان زدایی...به تقویت جنبش های اجتماعی تبدیل شود.»
یعنی موضوعی که من پیش از این در تحلیل «چه کسانی ندا آقا سلطان را کشتند» در جایی که بحث نماد سازی پیش آمد، مطرح کردم. نماد جنبش به اصطلاح سبزی که به راه افتاده بود، می بایستی ساده، بی هیچ اندیشۀ مشخص سیاسی، مبهم...و به شکلی باشد که بتوان آن را به هر سمت و سویی سوق داد .
از همین رو نویسنده افسون زدایی را با آرمان زدایی هم راه و یا مترادف می سازد. با آرمان زدایی می خواهد به تقویت جنبش های اجتماعی تحقق ببخشد. زیرا که آرمان می تواند برای جنبش مورد نظر خانم نوشین احمدی خراسانی و طراحان پنتاگون دست و پا گیر باشد.
پا نوشت :
1) http://www.facebook.com/FeministSchool
2) Anne MORELLI. Principe élémentaires de propagande de guerre. Editions aden, 2010
در عین حال مراجعه شود به «لیبی و تبلیغات جنگ» نوشتۀ آن مورلی. در گاهنامۀ هنر و مبارزه.27 اوت 2011-09-08
3) میشل کولن : سرکوزی، اوباما، کامرون، برلوسکنی امشب چند کودک را کشته اید؟
14 ژوئیه 2011 در گاهنامۀ هنر و مبارزه