۱۳۸۶ آبان ۱۸, جمعه

خوش رقصی سارکوزی در آمریکا



خوش رقصی سارکوزی در آمریکا
نیکلا سارکوزی، در سفرش به امریکا بر دوستی قدیم و نیز تازه میان پاریس و واشینگتن تاکید کرد. وی همچنین خواستار تشدید تحریمها علیه ایران شد.به گزارش سرویس بین الملل « فردا » و به نقل از خبرگزاری آلمان سارکوزی رییس جمهور فرانسه در آمریکا یکبار دیگر تأکید کرد که برای فرانسه "قابل پذیرش نیست" که جمهوری اسلامی دارای بمب هسته‌ای شود. سارکوزی همچنین گفت که مسئله قابل حل است، آن هم از طریق تحریمهایی که سازمان ملل و اتحادیه‌ی اروپا علیه ایران بایستی اعمال کنند. بنا بر این گزارش او در سخنرانی ضیافت شام روز نخست ورودش به آمریکا چنین گفت: «من با پیام ساده‌ای به واشینگتن آمده‌ام؛ مایلم دوباره محبت آمریکایی‌ها را جلب کنم.» او سنت روابط فرانسه و آمریکا را ستود و از کمک آمریکا در دو جنگ جهانی به فرانسه قدردانی کرد. جرج بوش نیز متقابلا به همان گرمی از وجود روابط خوب با فرانسه ابراز خوشحالی کرد. سارکوزی خود را با صراحت دوست آمریکا می‌نامد − چیزی که سنت فرانسوی نیست − و این موضوع را برجسته می‌کند که در عین طرفداری صریحش از آمریکا در جریان انتخابات، توانسته است از رقابت‌ها پیروز درآید. سارکوزی در واشینگتن در مورد اختلاف سیاست آمریکا و فرانسه در قبال عراق به عنوان امری مربوط به گذشته صحبت کرده و در مورد حضور نظامیان آمریکا در عراق گفته است که کسی خواهان آن نیست که ارتش آمریکا به فوریت و بدون قید و شرط خاک آن کشور را ترک کند. افغانستان، وضعیت خاورمیانه، وضعیت برمه، وضعیت حقوقی کوزوو و کشمکش اتمی با ایران عمده‌ترین مسائل سیاسی بین‌المللی‌ای هستند که در واشنگتن در دستور کار گفت‌وگوهای هیئت فرانسوی با مقامات آمریکایی قرار دارند.از میان این موضوعات توجه عمومی بر برنامه صلح آمیز هسته ای ایران متمرکز است. سارکوزی در آمریکا یکبار دیگر تأکید کرد که برای فرانسه "قابل پذیرش نیست" که جمهوری اسلامی دارای بمب هسته‌ای شود. سارکوزی همچنین گفت که مسئله قابل حل است، آن هم از طریق تحریمهایی که سازمان ملل و اتحادیه‌ی اروپا علیه ایران بایستی اعمال کنند. سارکوزی استفاده‌ی غیرنظامی از انرژی اتمی را حق ایران دانست و بر این نکته تأکید کرد که برای حل بحران بایستی "تا لحظه‌ی آخر" با ایران در حال مذاکره بود.

المیرا مرادی تکلمه ای بر صلح

المیرا مرادی تکلمه ای بر صلحتصوری در میان عامه رایج است که «صلح» را فاصله و وقفه ای میان درگیری ها به حساب می آورند. بنظر می رسد که این تصور عمومی از «صلح»، در ضمیر ناخودآگاه بشر بعنوان یک اصل نقش بسته است. بنا بر این دیدگاه، "صلح" نتیجه پایان تعارض میان نیروهای مخالف و قطبی میان جوامع و ملل است. اما در واقع این باور رایج از"صلح"، سیکل مکرری از آغاز و پایان بلایای خشونت بار و سرکوبگرانه است. در این صلح ،« ترس» کلید اصلی است. این صلح ِ ناکارآمد، در ذات خود ترس از نابودی دارد و این ترس بیشترین بخش تاریخ بشر را می سازد. طبعا چنین صلح مجعولی به کار کسانی که در اندیشه صلح واقعی هستند، نمی آید. در واقع صلح واقعی، گزاره ای تسلیم پذیر و بی اراده و یا منفعل نیست که وابسته به چیز و کسی باشد. صلح واقعی پویاست، ضمن آنکه در لفاف پویندگی و دینامیسم نیز محدود نمی شود. بعبارتی ، صلح واقعی، قدرت واقعی در مقابله با بی عدالتی ها، نابرابریها و ایستادگی در برابر تجاوزات به حقوق ملت هاست. زمانی از فیلسوفی خواستند تا از میان پرده های متعدد نقاشی که با موضوع «صلح» ترسیم شده بودند، بهترین پرده که معرف صلح باشد را انتخاب کند. از میان تمامی پرده ها، دو نقاشی نظر فیلسوف را به خود جلب کرد. در یک پرده، نقاش دریاچه بی نهایت آرامی را به تصویر کشیده بود، آنچنان آرام که تصویر کوههای رفیع اطراف به وضوح در آب منعکس شده بود. بر فراز دریاچه، آسمان آبی با ابرهای اسفنجی درخشش داشت. بنظر می آمد حتی نسیم هم از میان درختان اطراف دریاچه عبور نمی کند. با دیدن آن شکی باقی نمی ماند که عالیترین وجه تسمیه صلح؛ همین آرامش است. پرده دوم نیز، کوهها را ترسیم کرده بود. اما کوههایی پر از پستی و بلندی و صخره های ناهموار و زمخت. بر فراز کوهها نیز، همچون پرده اولی، آسمان به تصویر کشیده شده بود. اما آسمانی با بارش شدید باران، بهمراه رعدو برق. در اطراف کوه هم آبشاری غلتان، کف برآمده، آب خود را شلاقی درون حوضچه ای در دامنه کوه می ریخت. اصلا تصویر آرام و بی دغدغه ای نبود. درون این تلاطم، ناگهان چشم فیلسوف به بوته زار کوچکی در شکاف یک تخته سنگ بزرگ، در پشت آبشار افتاد. در این بوته زار پرنده مادری لانه خود را بنا کرده بود. در آنجا، در قلب آبشار خروشان و آسمان توفنده و بارانی، پرنده مادر با جوجه های خود درون لانه اش نشسته بود.فیلسوف پرده دوم را انتخاب کرد و اینگونه توضیح داد که " صلح واقعی بدان معنا نیست که در مکانی همهمه نباشد، مشکلات و سختی ها و یا سخت کوشی ها نباشد. صلح واقعی بدان معناست که اگردر میان همه ی آن سختی ها قرار بگیری، بایستی و همچنان توان مقابله با دشواری ها را داشته باشی. این معنای صلح واقعی و منصفانه است."

در سخنراني دو استاد آمريكايي تشريح شد: نقش لابي اسراييل در سياست خارجي آمريكا



در سخنراني دو استاد آمريكايي تشريح شد: نقش لابي اسراييل در سياست خارجي آمريكا
بي‌بي‌سي -مدرسهء اقتصاد و علوم‌سياسي لندن (ال‌اس‌اي) روز سه‌شنبه ميزبان دو استاد دانشگاه آمريكايي بود كه اخيرا كتابي دربارهء نقش لابي هوادار اسراييل در سياست خارجي ايالات متحده منتشر كرده‌اند.پروفسور استيون والت، استاد دانشگاه هاروارد و پروفسور جان مرشايمر، استاد دانشگاه شيكاگو، سال گذشته مقاله‌اي در نشريهء نقد كتاب لندن منتشر كردند كه بحث‌هاي زيادي در پي داشت و مشكلاتي براي اين دو استاد دانشگاه در آمريكا پيش آورد.اين مقاله اعتراض شديد گروه‌هاي طرفدار اسراييل را در آمريكا در پي داشت و تعدادي از سخنراني‌هاي اين دو به دليل اعتراض شديد گروه‌هاي طرفدار اسراييل به برگزاركنندگان لغو شد.يك سال و اندي بعد از چاپ اين مقاله، كتاب لابي اسراييلي نوشتهء اين دو استاد آمريكايي وارد بازار شد كه بار ديگر اين بحث را تازه كرد.به عقيدهء والت اولين سخنران، اسراييل يك لابي مثل بقيه لابي‌هاست كه كارش را كه حمايت از منافع اسراييل است، به خوبي انجام مي‌دهد و موفق شده سياست خارجي آمريكا را كاملا مطابق با خواست خود شكل دهد.والت با اشاره‌هايي به فعاليت‌هاي گستردهء لابي هوادار اسراييل گفت كه تقريبا هيچ سياستمداري در آمريكا كه قصد انتخاب يا انتصاب به يك سمت سياسي را دارد، برخلاف منافع اسراييل و برخلاف مواضع لابي هوادار اين كشور صحبت نخواهد كرد، چون اين كار باعث حذف او از سيستم سياسي آمريكا مي‌شود.به گفتهء والت، در نتيجهء اين فعاليت‌ها آمريكا تقريبا در همهء موارد و بدون قيد و شرط از اسراييل حمايت مي‌كند، حتي اگر اين كار برخلاف منافع ملي آمريكا باشد. والت به كمك‌هاي اقتصادي (از جمله بيش از دو ميليارد دلار كمك بلاعوض و بي‌قيد و شرط سالانهء آمريكا به اسراييل)، ديپلماتيك (از جمله وتوي قطعنامه‌هاي عليه اسراييل در سازمان ملل) و سياسي (از جمله در مذاكرات صلح خاورميانه) آمريكا به اسراييل در ساليان گذشته اشاره كرد.به عقيدهء نويسندگان كتاب، يكي از كاركردهاي اصلي لابي هوادار اسراييل، خاموش كردن هر صدايي است كه مخالف اسراييل باشد. والت به شكايت‌هايي اشاره كرد كه بعد از پخش يك مجموعهء مستند تلويزيوني در سي‌ان‌ان ساختهء كريستين امانپور كه به اعتقاد مخالفان افراطي‌هاي يهودي و مسيحي و مسلمان را با هم مقايسه كرده بود از اين شبكه تلويزيوني شد.در ادامهء جلسه مرشايمر دربارهء نقش به خصوص لابي هوادار اسراييل در شكل دادن به سياست خارجي آمريكا صحبت كرد و به‌طور مشخص به نقش اين لابي در سياست خارجي آمريكا در قبال عراق پيش از حمله و ايران، در حال حاضر پرداخت.به گفته مرشايمر، ايدهء حمله به عراق در ابتداي سال 1998 و در نامهء تعدادي از نومحافظه‌كاران به بيل‌كلينتون، رييس‌جمهوري وقت آمريكا مطرح شد; نومحافظه‌كاراني كه تعدادي از آن‌ها از اعضاي فعال لابي طرفدار اسراييل هستند.اما به عقيدهء نويسندگان كتاب، اسراييل ترجيح مي‌داد آمريكا ابتدا به ايران حمله كند و بعد به عراق، چون ايران را خطر بزرگ‌تري مي‌دانست اما وقتي متوجه شد اولويت دولت آمريكا برخورد با صدام حسين است، سياستش را تغيير داد و به تشويق آمريكا به حمله به عراق پرداخت.مرشايمر در مورد ايران هم گفت كه ايران در چند سال اخير تلاش‌هايي براي حل مشكلاتش با آمريكا كرده (از جمله كمك به براندازي طالبان و پيشنهاد مذاكره در سال 2003)، اما دولت آمريكا با فشار لابي هوادار اسراييل همواره سياستي خصمانه در قبال ايران داشته است.

اگر امروز ما را به زندان ببرند، فردا زنانی دیگر

گفتگوناهید کشاورز با دلآرام

زنستان : این گفتگو یک روز بعد از ابلاغ شفاهی حکم دلارام به وکیلش انجام شده است. دلارام پیش از گفتگو می خواهد از تجربه زندان من در بند عمومی بشنود. کتاب آینن نامه زندان را گرفته است و در حال مطالعه آن است. حضورش همه زندگی است. روز قبل در دفتر کانون مدافعان نمی توانستم از ریختن اشکم جلوگیری کنم. گریه برای وطنی که عزیزترین فرزندانش را به زندان می فرستد. اما چهره متین دلارام چه قدر آرامش بخش است. دلارام را در بند 3 زندان تصور می کنم، فکر می کنم حضور شادی بخش دلارام آیا می تواند به دهان راحله نیز لبخند بنشاند؟. راحله ای که هر بار که به خانه ما زنگ می زند، همسرم از صدای غم زده اش، او را می شناسد و می داند از اهالی اوین است.
با وجود دلارام در زندان، فکر می کنم زندان برای من مکانی دوست داشتنی می شود، فکر می کنم کابوس هایم از زندان به پایان می رسند چرا که زندان نیز با حضور دلارام مکانی دیگر می شود. مردسالاران هنگامی که دلارام را به محبس می برند با رویاهای آزاد او چه می کنند؟

س:دلارام ،خودت را کمی برای ما معرفی کن، از خودت ،خانواده ات و از کارهایت بگو

من در سال 1362 در یک خانواده متوسط در تهران، به دنیا آمدم. پدرم کارمند صدا و سیما و تصویر بردار بود و مادرم لیسانس روانشناسی بالینی دارد و با به دنیا آمدن من کارش را رها کرد. یک برادر دارم که دو سال از من بزرگتر است، لیسانس کامپیوتر دارد و در حال حاضر در کانادا زندگی می کند. سال 1381 به عنوان دانشجوی مددکاری وارد دانشگاه علامه طباطبایی شدم.
کودکی و نوجوانیم را در تهران گذراندم و از دوران دانشجویی با فعالیت های مدنی آشنا شدم و وارد فعالیت های انجمن های غیر دولتی شدم و به دلیل رشته تحصیلی ام در این انجمن ها به عنوان مددکار به فعالیت پرداختم. کار مددکاری اجتماعی انجام می دهم، اوایل زمینه کاری من کودکان بود. در زمینه ای که کار می کردم یعنی «کودکان کار»، با مادران این کودکان آشنا شدم و همزمان با کار در حوزه حقوق کودکان، شروع به کار در حوزه حقوق زنان در مناطق محروم تهران، کردم.
ما در مواردی برای کمک به کودکان،به شهرهای دیگر هم می رفتیم مثلا زمانی که زلزله بم اتفاق افتاد من حدود 5-6 ماه در بم ساکن شدم. 4 ماه به طور ثابت در بم بودم و دو ماه دیگر به آن جا رفت و آمد می کردم. در بم با یک ان جی اوی بین المللی کار می کردم .
در این سال ها به طور مشخص در انجمن های « کودکان» به ویژه انجمن های «کودکان کار» فعالیت کرده ام.

س: در این انجمن ها دقیقا چه می کردید؟
با انجمن هایی که من کار می کردم، همه مراکزی به نام «خانه کودک» داشتند. انجمن هایی که در زمینه کودکان، کار عملی می کنند یعنی کار پژوهشی نمی کنند، همه محل هایی درست کرده اند که شبیه مهد کودک است ولی برای اینکه بتوانند کودکان سن های بالاتر از پیش دبستانی را هم پوشش دهند نامش را «خانه کودک» گذاشته اند.
این خانه های کودک بخش های مختلفی دراند مانند بخش تغذیه، بهداشت، مددکاری، حرفه آموزی و ... که من در بخش مددکاری آن ها کار می کردم.
در بخشی که من کار می کردم، ما یکسری کارگاه برای کودکان و مادران،تعریف کرده بودیم. در این کارگاه ها ما آموزش حقوق کودک را به صورت مشارکتی با خود کودکان کار می کردیم و در زمینه آموزش حقوق زنان برای زنان در مناطق محروم کار می کردیم. در این کارگاه ها ما از حساسیت جنسیتی شروع می کردیم و سعی می کردیم به تدریج به زنان حقوقشان را آموزش دهیم. در زمینه کودکان هم چارچوب ما پیمان نامه حقوق کودک بود.

س: با چه انجمن هایی کار می کردی؟
من کارم را با انجمن احیا (انجمن حمایت و یاری آسیب دیدگان اجتماعی) شروع کردم. در آن جا به صورت پروژه ای کار می کردیم.پروژه های پژوهشی، برگزاری نمایشگاه های دوره ای عکس و کارهای این چنینی. در انجمن احیا ما با کیس(مورد متقاضی کمک) سروکار نداشتیم. کار ما کار گسترده تری بود. و بعد یک سال و نیم در پروژه میدان شوش کار کردم. بعد به عنوان مددکار به انجمن «فرهنگی حمایتی کودکان کار» رفتم و در پامنار و بعد با همین انجمن در سرچشمه کار کردم. تا این اواخر هم با این انجمن در سرچشمه کار می کردم. در این بین، چندماهی در بم بودم، حدود 1 ماه در بم با انجمن احیا کار کردم و 4-5 ماه هم با یک ان جی او ی بین المللی.

س: تو در پامنار داوطلبانه کار می کردی؟
من به جز چندماهی که در بم با آن ان جی او ی بین المللی کار کردم، تمام فعالیت هایم با انجمن های مختلف، داوطلبانه بوده است.حتی یکی از عمده ترین کارهای ما جذب کمک مالی برای کارهایی بوده است که می خواستیم در انجمن انجام دهیم. این انجمن ها از طرف هیچ نهاد خاصی حمایت نمی شوند و تمام هزینه هایشان از طریق کمک های مردمی تامین می شوند، چون ما در حوزه مددکاری کار می کردیم و ارتباطات مردمیمان بیشتر بود، کمک های مالی را هم ما جمع می کردیم.

س: به طور مشخص تر از کارهایت برایمان بگو
بخشی از کار ما فردیست. در واقع ما با کودکان و زنانی مواجه می شویم که مشکلات فردی دارند و اولین اقدام ما باید برطرف کردن مشکل آنان باشد. معمولا این مشکلات ، مشکلات حاد هستند مثلا کودکی که به عمل جراحی احتیاج دارد یا زنی که مورد خشونت قرارگرفته و لازم است که برای چندروزی به خانه امنی منتقل شود . چنین مواردی در حوزه مددکاری فردی تعریف می شوند ولی عمده کار ما کار گروهی است. کار ما شامل آموزش های گروهی هم برای کودکان و هم برای مادران و دختران جوان، بوده است. ما گروه های سنی را طبقه بندی می کردیم مثلا کودکان زیر 5 سال، زیر 10 سال، زیر 15 سال و به گروه های مختلف آموزش های مختلف می دادیم . بیشتر این تجارب در پامنار و سرچشمه بوده است. ما در آن جا موفق شدیم که آموزش های مختلفی از جمله ، آموزش های مهارت های زندگی، آموزش بهداشت جنسی، آموزش رفتار جنسی و آموزش ایدز را به کودکان و مادران بدهیم. آن جا کم کم موفق شدیم آموزش حقوق زنان را پیاده کنیم و حقوق زنان را به صورت ساده و به شکل کارگاهی به مادران و دختران آموزش دهیم. در هفته یکی دو روز را با زنان کار می کردیم و بقیه هفته را به صورت جمعی با کودکان، کار می کردیم.
.
س: مشکلات شما در این کارها چه بودند؟
مشکل عمده ما این بود که ما در مناطق محرومی کار می کردیم که میزان آسیب های اجتماعی خیلی بالا بود. ما برای این که هر مشکلی را رفع کنیم، با مشکلات اقتصادی زیادی روبرو بودیم. خانواده ها هم نمی توانستند نیازهای اولیه شان را فراهم کنند. از این جا شد که ما به سمت توانمند سازی رفتیم و این که چگونه می توانیم مردم منطقه را طوری توانمند کنیم که بتوانند به نیازهایشان به گونه دیگری پاسخ دهند. ما روی خانواده های افغان کار کردیم تا برای گرفتن حق خودشان به کمیته اتباع خارجی مراجعه کنند. حتی آن جا تحصن آرام داشته باشند، پلاکارد داشته باشند، اعتراض بکنند و حقوق خودشان را به عنوان اتباع بیگانه به رسمیت بشناسند و در واقع با این آموزش ها اقدامات خوبی در این زمینه صورت گرفت.
مشکل دیگری که ما داشتیم در مواردی بود که با قانون درگیر می شدیم مانند موارد کودک آزاری و یا مسئله حقوقی زنان. در این موارد ما با بی پشتوانگی قانونی مواجه می شدیم. می دیدیم که در این موارد هیچ گونه قانونی از آسیب دیده حمایت نمی کند و ما مجبور می شدیم خودمان وارد عمل شویم.
در بحث خشونت علیه زنان ما موردی را داشتیم که توسط شوهرش به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. شوهر این زن به کراک معتاد بود، این زن سال ها از شوهرش کتک می خورد ولی یک شب مرد، به شدت زن را کتک زده بود، حتی در حیاط خانه آتش روشن کرده بود و تهدید کرده بود که زن و دو بچه اشان را آتش خواهد زد. زن از خانه فرار کرده بود ولی 2 بچه اش در خانه مانده بودند. وقتی این زن به مرکزما مراجعه کرد، ما امکان نگهداری از او را نداشتیم. هیچ کدام از سازمان های غیردولتی در چنین شرایطی اجازه نگهداری از زن یا کودک کتک خورده را ندارند. ما به این زن یک شب پناه دادیم به دلیل اینکه جای دیگری برای زن وجود نداشت. چیزی به نام خانه امن در ایران وجود ندارد که ما بتوانیم زن خشونت دیده را به آن جا بفرستیم. آن شب بارها به پلیس زنگ زدیم، پلیس می گفت تا شاهد چنین ماجرایی نباشد، نمی تواند کاری بکند. راه حل آن ها این بود که اگر درگیری ای اتفاق بیافتد، همان لحضه به ما زنگ بزنید. ما تلفنی چندبار با شوهر این خانم صحبت کردیم و قانعش کردیم که در ازای گرفتن پول، بچه ها را به ما تحویل دهد. فکر می کردیم در این فاصله می توانیم از پلیس برای تحویل گرفتن بچه ها کمک بگیریم. این آقا مراجعه کرد ولی فقط یکی از بچه ها را باخودش آورده بود و بچه کوچکتر را پیش خودش نگه داشته بود. این مورد خیلی طول کشید، چند روزی من بچه ها را به منزل خودم بردم و پیش پدر و مادرم گذاشتم و مادرشان هم چند روزی توی کانون ما بود و در نهایت هیچ حمایتی از جانب سازمان های دولتی به این زن و بچه ها نشد/ ما به سازمان بهزیستی هم مراجعه کردیم و حتی موفق نشدیم برای یک شب خانه امنی برای این زن پیدا بکنیم. به ما گفتند اگر این زن روسپی بود شاید می توانست یک شب را پیش ما بماند ولی چون زن شوهردار است، ممکن است شوهرش شکایت بکند و ما نمی توانیم به این زن جا بدهیم.باز برای بچه ها راهی بود ولی برای مادرشان نه!
یا موارد کودک آزاری به ویژه برای کودکان افغان که شناسنامه نداشتند.
دشواری های این کار به جز دشواری هایی که فعالیت در انجمن های غیردولتی در ایران با آن ها مواجه است، به دشواری کار مددکاری در ایران بر می گردد. در ایران نوعی شیوه مددکاری جا افتاده است که مددکاری فردی است مثلا در بیمارستان ها و خیلی جاهای دیگر از مددکاری فردی استفاده می شود. این نوع مددکاری اصلا در فعالیت های غیر دولتی نتیجه نمی دهد. در حوزه کاری ما، با حجم وسیعی از مادران و کودکانی مواجهیم که مشکلات مشابهی دارند. به این ترتیب به فکر استفاده از مددکاری گروهی به شکل وسیع افتادیم. و اینکه چگونه توانمند کردن فردی می تواند به توانمند کردن گروه کمک کند و چگونه این توانمند سازی می تواند با مشارکت خود گروه صورت گیرد، در واقع ما موفق شدیم دوره های مختلفی برای این ها برگزار کنیم و در واقع نقش مددکار را در هدایت یک مجموعه و یک گروه به حداقل برسانیم و گروه خودش فعالیت های خودش را پیش ببرد. این تجربه به طور مشخص در «کانون فرهنگی حمایتی کودکان کار» اتفاق افتاد. ما حتی شیوه های اعتراض کردن به وضع موجود را در گروه ها کار می کردیم و در واقع تمام تمرکزمان را روی این مسئله گذاشته بودیم که به آدم ها نشان بدهیم، مددکاری اجتماعی قرار نیست شما را با وضعیت موجودتان تطبیق دهد،قرار است که شما را توانمند سازد تا بتوانید وضع موجودتان را تغییر بدهید و تا وقتی که خودتان نخواهید و مجموعه شما نخواهد این اتفاق نخواهد افتاد. به هر حال ما در کیس هایمان مشکلات قانونی زیادی داشتیم. بیشتر این کیس ها در مواردی با قانون درگیر می شدند و نه ما و نه فردی که مورد خشونت و آزار قرار گرفته بود، از حمایت قانونی برخوردار نبودیم.
حدود دو سال پیش موردی به ما مراجعه کرد که از مردم ساکن منطقه ای که ما در آن کار می کردیم، نبود. خواهر آن زن یکی از اهالی آن محله بود. این زن از مشهد به تهران آمد و به ما مراجعه کرد. او دختر 19 ساله ای بود که در سن 13 سالگی ازدواج کرده بود و توسط شوهرش به فروش می رفت. خانواده شوهرش کاملا در جریان بودند و این ماجرا دائم تکرار می شد.وقتی که این مشکل به ما ارجاع شد، ما برای طلاق این خانم، بارها به مراجع قانونی مراجعه کردیم اما متاسفانه قبل از این که ما به دادگاه مراجعه کنیم، او تجربه ناموفقی را پشت سر داشت که در دادگاه مشهد برایش اتفاق افتاده بود.
یک بار که این دختر موفق شده بود از خانه فرار کند، به دادگاه مراجعه کرده بود. در آن جا دیده بود که شوهرش قبل از او به دادگاه شکایت کرده که زن از او تمکین نمی کند و خانه را ترک کرده است. این دختر که قرار بود به عنوان «خواهان» به دادگاه برود، به عنوان «خوانده» به دادگاه رفت؛ آن جا مجبور شد از خودش دفاع بکند ولی نمی توانست اتفاقاتی را که برایش اتفاق افتاده بود، ثابت کند. برای اثبات حرف هایش احتیاج به شاهد داشت و و شاهدی برای این دختر وجود نداشت. او در خانه ای زندگی می کرد که کل خانواده در جریان اتفاقاتی که برای زن افتاده بود، بودند اما کسی حاضر نبود علیه شوهر او آن زن شهادت بدهد. بیشتر از یک سال ما به دنبال کار این خانم بودیم ولی موفق نشدیم که مشکل او را حل کنیم. نه طلاق خانم صادر شد و نه توانستیم شوهر این خانم را به عنوان « قواد» در دادگاه محکوم کنیم.
دیدن این موارد مرا به این نتیجه رساند که مشکل این افراد به صورت فردی حل نخواهد شد و هر روز این اتفاق ها برای این زنان پیش می آید و باید دست به اقدام جمعی گسترده تری برای حل این معضلات زد.
کسانی که فعالیت مدنی می کنند، ارتباطاتی با فعالان مدنی در دیگر حوزه ها دارند و من از طریق یکی از دوستان به مر کز فرهنگی زنان آمدم برای این که از فعالین حوزه زنان بخواهیم که در زمینه ای که ما کار می کنیم، به برگزاری کارگاه هایی در زمینه حقوق زنان بپردازند. این تجربه اتفاق افتاد، کارگاه های حساسیت جنسیتی برگزار شد. این کارگاه ها مربوط به حقوق زنان بود و این ارتباط بین حوزه کودکان و زنان به وجود آمد. از این طریق من با کار در زمینه زنان بیشتر آشنا شدم و با ارتباطاتی که با مرکز فرهنگی زنان پیدا کردم به رویکرد برابری طلبانه نسبت به زن و مرد در حوزه کاری خودم بیشتر آشنا شدم. دشواری های کار زیاد بود. اوایل فکر می کردیم شاید بتوانیم در مراکز زنان، بخش مددکاری را فعال کنیم که متاسفانه نتوانستیم چون مثلا اگر ما در یک دفتر سازمان غیردولتی در یوسف آباد بودیم، کیسی به ما مراجعه نمی کرد یا بسیار کم مراجعه می کردند.
در هر حال کم کم دایره این فعالیت گسترده تر شد و علاقه من هم به حوزه زنان افزایش پیدا کرد و تصمیم گرفتم به طور متمرکز تر به مسئله زنان بپردازم.تا پیش از آن زمان ما به مادران و زنان به صورت حاشیه ای می پرداختیم و تمرکزمان بیشتر روی کودکان بود. از آن به بعد روزهای مشخصی در هفته جلسات بحث و گفتگو برگزار می کردیم و به تدریج این فعالیت ها مستر شد و من به کمک برخی از دوستانم توانستم با مباحث زنان بیشتر آشنا شوم و حضورم در این عرصه پررنگ تر شد.

س: چه شد که به فعالیت های زنان جلب شدی؟
از طریق دوستانی که بین این دو حوزه فعالیت می کردند و با ما در حوزه کودکان سابقه فعالیت داشتند، وارد حوزه زنان شدم. از طریق سیمین مرعشی و سحر سجادی. سحر به عنوان پزشک با مجموعه ما کار می کرد و چندین بار به درخواست ما، برای معاینه بچه ها به کانون آمد. من از طریق این دو نفر با مرکز فرهنگی زنان آشنا شدم. ما سعی کردیم از طریق سایت مرکز(تریبون فمینیستی در آن زمان) اخبار کودکان و زنان را مطرح کنیم. سعی کردیم در بخش «خانه امن» گزارش هایی از خشونت هایی که علیه زنان در این مناطق اتفاق می افتاد را مطرح کنیم. کیس هایی را به صورت خلاصه مطرح می کردیم.
فعالیت من در مرکز با نوشتن گزارشاتی از وقایعی که برای زنان و دختران در مناطق جنوب شهر تهران اتفاق می افتاد، در خبرنامه مرکزفرهنگی زنان (نامه زن) آغاز شد. کم کم فعالیت من در این حوزه شکل جدیتری به خود گرفت و من خودم را بخشی از مجموعه فعالین حقوق زنان می دانم همان طور که پیش از آن، خودم را بخشی از مجموعه فعالین حقوق کودکان می دانستم.
در اولین 8 مارسی که بعد از آشنایی من با مرکز در پارک دانشجو(17 اسفند 1384) برگزار شد، شرکت کردم و بعد کم کم با گروه های مختلف زنان مثل گروه «هم اندیشی» آشنا شدم. من مشوقین زیادی در این حوزه داشتم که در تمام این مدت حامی من و دیگر جوانانی بوده اند که وارد این حوزه می شوند . به طور مشخص می توانم از پروین اردلان و نوشین احمدی خراسانی نام ببرم. اوایل من با فعالیت در حوزه زنان آشنا نبودم ، با مباحث آشنا نبودم ولی به خاطر علاقه ای که به این مجموعه و به این آدم ها پیدا کردم، در این حوزه ماندگار شدم.
بعد ازآن در سالگرد تجمع 22 خرداد( جلوی سردر دانشگاه تهران در سال 1384) که به عنوان روز همبستگی زنان بین فعالین زنان مطرح است، . در میدان 7 تیر تجمع دیگری برگزار شد. من در تجمع 22 خرداد اول با دوستان دانشگاه تهرانم شرکت کرده بودم، این فعالیت را اگر بخواهم ذره ذره توضیح بدهم خیلی طول می کشد ولی به قدری این فعالیت برای من جذاب بود که فکر می کردم فعالیت فعلیم نسبت به فعالیت قبلیم در حوزه زنان پر بار تر شده و من با دید مشخص تری به این فعالیت ادامه می دهم. در تجمع 8 مارس در پارک دانشجو، بیانیه تجمع را قرار بود که من بخوانم ولی به دلیل هجوم نیروی انتظامی تجمع در همان ابتدا به هم خورد. در اثر ضرب و شتم نیروی انتظامی مچ دست چپ من شکست و من به همراه دوستان دیگری که در این تجمع کتک خورده بودند به وکالت خانم عبادی در دادسرای عمومی از نیروی انتظامی شکایت کردیم. ما بارها مراجعه کردیم ولی متاسفانه شکایت ما به جایی نرسید.
در تجمع 22 خرداد سال 1385، ما پرشور تر از سال قبل و با انگیزه های بیشتر به همراه زنانی که امسال به تجمع پیوسته بودند برای درخواست حقوق برابر در میدان هفت تیر که به دلیل وجود مانتوفروشی ها، زنانه ترین میدان شهر تهران محسوب می شود، تجمع کردیم. این تجمع با هجوم گسترده پلیس زن (برای اولین بار) مواجه شد. این بار برخلاف تجمع 8 مارس که پلیس فقط اقدام به ضرب و شتم می کرد و کسی را دستگیر نکرده بود، دستگیری گسترده ای از تجمع کنندگان صورت گرفت. من به همراه 70 نفر دیگر دستگیر شدم. پس از یک روز پر ماجرا که به مکان های مختلف برده می شدیم از عشرت آباد تا وزرا، سرانجام به زندان اوین منتقل شدیم. چند روزی را در بازداشت به سر بردم و بعد از آن حدود یک سال مهمان اطاق های دادگاه انقلاب شدم و بازجویی ها و بازپرسی هایی که برای پرونده 22 خرداد از من و بقیه یاران جنبش زنان صورت می گرفت. در تجمع 22 خرداد میدان هفت تیر، برخورد خیلی شدیدی توسط پلیس های زن و مرد با ما صورت گرفت. بر اثر ضربه های باتوم آرنج دست راست من شکست و کبودی هایی که 9 موردش را پزشکی قانونی تایید کرد.
من 4 روز بازداشت بودم، در بازداشتگاه هیچ حقوقی نداشتم حتی وقتی که به خاطر شکستگی دستم به بهداری زندان فرستاده شدم، هیچ اقدام موثری برای مداوای من نشد. مدت 4 روز درد شکستگی را تحمل کردم و فقط مسکن و کیسه یخ به من داده شد. بازجویی های پشت سر هم، مکرر و طولانی مدت. بازجویی شامل فعالیت های من در زمان دانشجویی و کار با گروه های دانشجویی بود. بسیاری از بازجویی ها در مورد ارتباط جنبش زنان با جنبش دانشجویی بود.

س: فعالیت دانشجویی تو چه بود ؟
فعالیت دانشجویی من با فعالیت در نشریات دانشجویی ابتدا در دانشگاه خودم (علامه طباطبایی) و بعد دانشگاه تهران آغاز شد.این فعالیت به صورت مداوم در طول 4 سال دانشجویی من ادامه داشت.ما سعی می کردیم گفتمان جدیدی را مطرح کنیم. در سال های اول دانشجوییم این رویکرد نو بود و کسی قبل از ما این کار را نکرده بود. ما سعی می کردیم گرایش خاص خود را مطرح کنیم و با این رویکرد مسائل را تحلیل کنیم. ما تا حدودی در طرح گفتمان نوین چپ در دانشگاه موفق بودیم. ما ارتباطات زیادی با روشنفکران مختلف داشتیم. دانشجویان زیادی به جنبش زنان انتقاد داشتند و دانشجویان دیگری به جنبش زنان علاقمند بودند. من سعی می کردم به این ارتباطات کمک کنم. سعی می کردم با گسترش مطالعاتم در حوزه زنان، بتوانم از نگاه خودم به این انتقادات پاسخ دهم و به این ترتیب گفتگوهای جدیدی شکل می گرفت. شاید تا پیش از آن ما در نشریاتمان مسائل زنان را مطرح نمی کردیم، اخبار زنان را مطرح نمی کردیم. مقالات تالیفی یا حتی ترجمه در حوزه زنان نداشتیم ولی کم کم بعد از وارد شدن بچه های دانشجو در فعالیت های حوزه زنان، این روند تغییر کرد.در سال های اخیر میزگردهای زیادی در دانشگاه ها در ارتباط با مسائل زنان مطرح شده و کسانی که رابط میان جنبش زنان و جنبش دانشجویی بودند، توانسته اند بحث زنان را به میان جنبش دانشجویی ببرند و فکر می کنم تعداد زیادی از تجمع کنندگان 22 خرداد 1384 جلوی سردر دانشگاه تهران، دانشجو بودند. این موضوع نشان می داد که آگاهی به مطالبات زنان در جامعه توسعه یافته است و به طور طبیعی اولین محل گسترش این آگاهی در دانشگاه است.

اگر برگردیم به تجمع 22 خرداد 1385، علیرغم شکایتی که من و عده ای از دوستان از نیروی انتظامی به خاطر ضرب و شتم عریانی که بر ما اعمال کردند -عکس های منتشر شده از آن روز شاهد این خشونت است- به وکالت شیرین عبادی که وکالت فعالان حقوق زنان را بدون هیچ چشمداشتی همیشه بر عهده می گیرد، مطرح کردیم، با وجودی که ما مدارک پزشکی قانونی را به دادسرا ارائه دایم ، این شکایت هم مثل شکایت 8 مارس 1384 به ثمر نرسید و نیروی انتظامی تبرئه شد.
دادگاه من بعد از یکسال در 8 خرداد 1386 به صورت غیر علنی برگزار شد. پیش از دادگاه من، دادگاه حدود 10 نفر برگزار شده بود. وکیل من در دادگاه اجازه ارائه دفاعیات شفاهی را نیافت و تنها لایحه ای را که تنظیم کرده بود به دادگاه ارائه داد. وکالت پرونده مرا خانم ها شیرین عبادی، نسرین ستوده و لیلا علی کرمی به عهده دارند و به دلیلی که در آن تاریخ هر سه آنان در مسافرت بودند، خانم زهره ارزنی با من به دادگاه آمدند. دو ماه بعد از دادگاه حکمم را از شعبه 15 دادگاه انقلاب دریافت کردم. دو سال و 10 ماه حبس تعزیری و 10 ضربه شلاق. من 20 روز فرصت درخواست تجدید نظر داشتم. پرونده من در شعبه 36 دادگاه تجدید نظر مورد بررسی مجدد قرار گرفت و روز یکشنبه صبح حکم من از طریق شعبه 6 اجرای احکام به وکیلم به طور شفاهی ابلاغ شد. این عمل غیر قانونی است. شعبه 36 دادگاه تجدید نظر می بایست قبل از فرستادن حکم به اجرای احکام، حکم را به من ابلاغ می کرد و این کار را نکرد. هیچ مهلتی به من داده نشد که برای گذراندن 2 سال و شش ماه حبسم، فرصت داشته باشم به کارهایم برسم. و باز برخلاف قانون حکمی که تنها به صورت شفاهی به اطلاع وکیل من رسیده بود، لازم الاجراء تلقی شد. من حداقل این حق را برای خودم قائلم که چند روزی را به کارهایم برسم و بعد خودم را به دادگاه معرفی کنم.

س: اتهامات تو چه بود؟
اتهاماتی که به من وارد شده بود اقدام علیه امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام و اخلال در نظم عمومی است. دادگاه تجدید نظر مرا از اتهام اخلال در نظم عمومی تبرئه کرد و به خاطر این اتهام من به 4 ماه حبس و 10 ضربه شلاق محکوم شده بودم که این میزان کم شد و به 2 سال حبس برای اقدام علیه امننیت ملی و به 6 ماه حبس برای تبلیغ علیه نظام محکوم شدم. این خلاصه ای از پرونده ای بود که حدود یک سال و نیم طول کشید و تقریبا کمتر از یک ماه پیش نیروی انتظامی از این پرونده تبرئه شد. و حتی یکبار مورد بازجویی و بازپرسی قرار نگرفت و تنها مسئول نیروی انتظامی با یک نامه اعلام کرد که ما هیچ اقدام غیر قانونی انجام ندادیم و تجمع کنندگان اقدامشان غیر قانونی بوده است و حالا من که مورد ضرب و شتم قرار گرفته ام و به زندان برده شده ام، به تحمل حبسی بلند مدت در بند عمومی زندان اوین محکوم شده ام.

س: دلیل چنین حکمی را چه می دانی؟
من فکر نمی کنم بتوان این حکم را فردی قضاوت کرد. به نظرم باید این حکم را جمعی تلقی کرد. شاید این هشداری است به جنبش زنان که هرگونه اقدام برابری طلبانه با چنین احکامی روبرو خواهد شد. فکر می کنم که جنبش زنان با وجود تمام اتفاقات این چنینی پرشور تر به حرکت خود ادامه خواهد داد و بر حقانیت خود بیش از پیش استوار خواهد بود. چرا که اتفاقاتی از این دست نشان دهنده درست بودن راه ماست و امیدوارم چنین احکامی به دستاوردهایی جمعی برای جنبش زنان بدل شود. در یک سال گذشته همزمان با ساعت هایی که در دادگاه های انقلاب به همراه دیگر یاران جنبش زنان سپری کردیم، حرکتی عظیم و گسترده به نام کمپین یک میلیون امضا راه خود را به سمت هر چه گسترده کردن مطالبات ما در میان مردم، طی می کند. همه ما پرشور تر به کمپین یک میلیون امضا پیوستیم و شروع به فعالیت کردیم. کمپین بزرگترین و جدیترین فعالیت در حوزه زنان است. این روزها کسانی به کمپین می پیوندند که شاید در سال های گذشته نمی شناختیمشان. در سالهای بعد نه تنها آن ها که خیلی های دیگر را در کنار خودمان خواهیم دید و امروز اگر من و فردا دیگری به زندان برود، این راه توسط آدم های دیگر ادامه خواهد یافت.

س: موفقیت کمپین را در چه می بینی؟
موفقیت کمپین در مطرح کردن و عمومی کردن خواستهای زنان است. انتقادی که قبلا به فعالان جنبش زنان می شد این بود که خواستهای فعالان زنان روشنفکرانه و خواست های زنان طبقه متوسط و بالا ست. کمپین نادرستی این دیدگاه را نشان می دهد. خواستهای کمپین کف مطالبات زنان را مطرح می کند، خواست هایی را مطرح می کند که هر کس حداقل یک بار با آن ها مواجه شده است و فریاد زدن این نابرابری باعث شده که بسیاری از زنان و مردان با این کمپین احساس نزدیکی کنند. دلیل گستردگی کمپین، نزدیک شدن آن به آدم ها و تلاش برای مطرح کردن صدای خاموش زنان است.

س:کم هم برای ما از تاثیر کمپین در زندگی شخصی ات بگو!
وقتی که من و پیام روشنفکر تصمیم به ازدواج گرفتیم به دفترخانه های مختلف مراجعه کردیم ما می خواستیم دفتر خانه ای پیدا کنیم که علاوه بر ذکر شروط ضمن عقد در عقدنامه قید کند که« به توافق زوجین، هیچ گونه مهریه ای دریافت نشده است» ما به دفتر خانه های مختلف مراجعه کردیم ولی هیچ کدام حاضر به قید این جمله در عقد نامه نبودند. ما ماده قانونی (ماده 1018) که بر طبق آن «عقد نکاح بدون ذکر مهریه هم رسمی است» را پیدا کردیم و به دفتر خانه های مختلف با کتاب قانون در دست، می رفتیم و تقاضایمان را مطر ح می کردیم ولی هیچ دفترخانه ای نپذیرفت. بعد از تلاش های بسیار چنین دفترخانه ای را پیدا کردیم، با این که ماده قانونی را به او نشان داده بودیم ولی بازهم با مقاومت دفتردار برای ثبت این جمله مواجه بودیم و بعد از کلنجار بسیار و با گرفتن پول بیشتر حاضر به نوشتن این جمله در عقدنامه ما شد. این جا ما مقاومت جامعه مردسالار در مقابل اجرای ماده ای قانونی را می بینیم. به هر حال ما موفق شدیم و با خوشحالی عکس آن صفحه عقدنامه را برای دوستانمان که موضوع برایشان جالب بود، فرستادیم.


س: تو و پیام چگونه به این مرحله رسیدید که زندگی برابری را با هم آغاز کنید؟
برابر خواهی برای همسر من پیش از آشنایی با من آغاز شده بود و او فعالیت خود در زمینه حقوق زنان را در جای دیگری آغاز کرده بود. برابر خواهی باوری است که در هر دوی ما درونی شده و شاید یکی از جذابیت های رابطه ما بحث های ما بر سر این موضوع بود. من فکر می کنم آگاهی نسبت به روابط زن و مرد و ضرورت تلاش برای برابری برای افراد مختلف به شیوه های گوناگون آغاز می شود ولی من عالی ترین شکل این آگاهی را در فعالیت جمعی می بینم.

س: وقتی حکمت را شنیدی، چه واکنشی داشتی؟
پذیرش حکمم برای من خیلی سخت نبود، با حکم تعزیری که به من داده بودند، انتظار تایید آن در دادگاه تجدید نظر را داشتم. وقتی حکم را شنیدم با تعدادی از دوستانم و با وکیلم زهره ارزنی به جلوی دادگاه رفته بودیم. بچه ها شوکه شده بودند، تارا نجد احمدی که قبل از من خبر حکم را از زهره شنیده بود، به ما نزدیک نمی شد ولی خانواده ام بهترین برخورد راکردند. امروز شنیدم که مادرم به گروهی از مادران که برای اعتراض به حکم من به دفتر شاهرودی رفته بودند، گفته است:« دختر من هر جا که برود، تحول ایجاد می کند، مطمئنم در زندان هم تحول ایجاد می کند».بیشترین حمایت را در این مدت من از همسر و پدر و مادرم دیدم . آنها با وجود همه استرس هایی که دراین مدت داشتند از من حمایت کردند و. پیام یا وجود همه استرس ها و نگرانی هایش، تمام تلاشش این است که من قبل از رفتن به زندان ، همه کارهایم را انجام دهم. همین جا از همه شان ممنونم.

جزئیات بیشتری از شکنجه دانشجویان


جزئیات بیشتری از شکنجه دانشجویان

خبرنامه امیرکبیر: فعالان حقوق بشر در ایران اقدام به انتشار جزئیات بیشتری از شکنجه سه دانشجوی در بند، مجید توکلی، احمد قصابان و احسان منصوری، که بیش از ۶ ماه از بازداشت آن ها می گذرد، کرده اند. این شکنجه ها توسط تیم بازجویی دانشجویان که در اردیبهشت ماه سال جاری دستگیر شدند و در بند ۲۰۹ زندان اوین بر آن ها اعمال شده است.

پیش از این خانواده این سه دانشجو در رنجنامه ای سرگشاده که خطاب به رئیس قوه قضاییه نوشتند، به شرح برخی از شکنجه های اعمال شده بر دانشجویان پرداختند. جزئیات شکنجه دانشجویان که توسط فعالان حقوق بشر در ایران منتشر شده، به شرح زیر است:

این گزارش شرح وقایعی است که بر سه تن از دانشجویان دانشگاه امیر کبیر، آقایان مجید توکلی، احمد قصابان و احسان منصوری در پشت درب های بسته بازداشتگاه ۲۰۹ اطلاعات گذشت و نهایتا این افراد را مجبور به پذیرش اتهامات ناروا نمود.

این افراد از تمامی راهکارهای قانونی برای استیفای حقوق انسانی خود و رسانیدن صدای مظلومیت خود به مسئولان ذی ربط استفاده نموده اند. اما متاسفانه عدم توجه مسئولان، این مجموعه را بر آن داشت تا مدعیات این افراد را، که به کمیته به اصطلاح حقیقت یاب قوه قضائیه نیز گفته شده، جهت تنویر افکار عمومی منتشر نماید.

۱- استفاده از چشم بند، به استثنای لحظات حضور در سلول انفرادی، حتی برای رفتن به حمام و دستشویی. در تمام طول بازجویی ها نیز چشم بند روی چشم بود و در حین نوشتن تنها به اندازه یکی دو انگشت اجازه داده می شد چشم بند را بالا کشیده و از زیر چشم بند باید به پاسخ بازجویی ها داده می شد.

۲- نگهداری دانشجویان در سلول چهار-پنج متر مکعبی که نور کافی در آن وجود نداشت. این سلول به دلیل کوچکی، امکان هیچ گونه تحرکی در آن وجود نداشته و فقط با یک لامپ کم نور به صورت شبانه روزی روشنایی اندکی ایجاد می کرد که به علت حضور دراز مدت در سلول موجب کاهش بینایی شده است.

۳- عدم تماس با خانواده و یا هر گونه ارتباط دیگر و ممانعت از اطلاع بازداشت و حضور در بند امنیتی ۲۰۹ تا ۲۵ روز (مجید توکلی).

۴- طرح موارد بی ارتباط به پرونده، ایجاد ترس و هراس، تهدید دیگران، تهدید به اعدام و فضا سازی های مرتبط برای باور پذیری این تهدیدات

۵- آزاد کردن و مشایعت تا بیرون درب ۲۰۹ و بازگرداندن مجدد به سلول انفرادی (احمد قصابان)

۶- قرار دادن فرد بین اعتراف و آزادی دوستان در برابر پایداری و شکنجه ایشان

۷- عدم رسیدگی مناسب پزشکی و یا بی توجهی نسبت به برخی موارد پزشکی از زندانی در مورد اعتصابات نیز چنان بی توجهی صورت گرفت که وضعیت و شرایط بحرانی ایجاد می شد (مجید توکلی) و این در حالی است که در شرایط اعتصاب غذا احتیاج به مراقبت بیشتری وجود دارد.

۸- تلقین اتفاقات ناگوار، بیان تهدیدات مکرر از زبان نگهبانان به توصیه بازجو

۹- حرکت به صورت نشسته بر روی زمین در مسافت های طولانی و یا بالا و پائین
رفتن از پله ها (اصطلاحا پا مرغی)

۱۰- بیان تهدیداتی شامل اخراج پدر و برادر از محل کار و یا برادر و خواهر از محل تحصیل با ارائه مدارک جعلی اخراج

۱۱- نگهداشتن به مدت طولانی در اتاق بازجویی، در وضعیت انتظار و اضطراب شدید بدون مراجعه بازجو

۱۲- ایستادن مستمر و طولانی بیش از ۸ ساعت حین بازجویی به ویژه به منظور جلوگیری از خواب و بازجویی های طولانی (مجید توکلی و احسان منصوری)

۱۳- فضا سازی در مورد بروز حوادث ناگوار برای اعضای خانواده و پخش صدای ضربان قلب در طول شب در سلول (احمد قصابان) و ایجاد زوزه های ممتد و ناله های خاص در طول شب

۱۴- انجام تنبیهاتی چون نشستن و برخواستن پی در پی، ایستادن بر روی یک پا و نگهداشتن دست در بالای سر جهت خلاصی از بازجویی های، به اصطلاح، فنی و ضرب و شتم شدید

۱۵- بیان حضور مادر و وابستگان نزدیک و دوستان در زندان و شنیده شدن صدای گریستن یک زن از محلی در اتاق بازجویی به شکلی که ادعای حضور مادر را تائید نماید.

۱۶- انجام بازجویی های خاص و ویژه به نام بازجویی های فنی که در آن چند بازجو به صورت هم زمان (معمولا بیش از سه نفر) با کشیدن، هول دادن، فریاد زدن در گوش، ضربات مشت و لگد و سوالات متعدد و متنوع به آزار و اذیت دانشجویان می پرداختند که این مسئله در نهایت به بیهوشی دانشجو می انجامید. (مجید توکلی)

۱۷- شکنجه دوستان در نزدیکی محل بازجویی به طوری که صدای ضرب و شتم، مانند صدای کوبیده شدن سر دیگر دانشجویان به دیوار، به وضوح شنیده می شد و حتی مواردی معدود حضور در شکنجه یکی از دوستان و پذیرش اتهامات به منظور جلوگیری از ادامه شکنجه (حضور احمد قصابان در صحنه شکنجه مجید توکلی).

۱۸- تهدید و بازداشت اعضای خانواده و دوستان به منظور اخذ اطلاع و ایجاد فشار

۱۹- تحقیر و توهین و گفتن ناسزا به طوری که روال عادی بازجوها بود

۲۰- بیان الفاظ رکیک و توهین های مکرر به ویژه نسبت به پدر و مادر (در مورد مجید توکلی بیشتر بوده است).

۲۱- تهدید به استفاده از ابزار و آلات غیر معمول به منظور شکنجه از جمله شیشه نوشابه و تخم مرغ داغ. یا تهدید به تجاوز چه توسط بازجو ها و چه از طریق قرار دادن در بند های خاص که بازجو عنوان می کرد.

۲۲- ضرب و شتم شدید در هنگام بازداشت و شدیدترین برخوردهای ممکن در حین انتقال به زندان (احسان منصوری)

۲۳- ضرب و شتم شدید، ضربات سیلی به صورت و پشت گردن و فرق سر به تعداد زیاد طوری که آثار کبودی تا مدت ها به وضوح روی بدن دانشجویان مشهود بود. همچنین ضربات مشت بر فرق سر، پیشانی و بازوها. لگد به پاها، سینه و شکم به طوری که گاه در حین بازجویی این دانشجویان از حال رفته و بر زمین می افتادند. پرتاب کردن زندانی و کوبیدن سر به دیوار.

۲۴- گرفتن مو و بلند کردن از روی زمین، زدن مشت و سیلی های متوالی به صورت، پرتاب کردن به روی زمین و تکرار مجدد این کار (مجید توکلی)

۲۵- ایستادن بر روی انگشتان دست و پا و یا قرار دادن زانو بر روی کمر و فشار شدید بر روی دانشجویان زندانی و همچنین قرار دادن خودکار در بین انگشتان دست و فشار به دست. فشار بر دست دانشجویان به وسیله کفش های آلوده بازجوها و زخم کردن انگشتان ایشان گاه موجب بروز عفونت شدید در انگشت می شد (عفونت انگشت دست: احمد قصابان)

۲۶- قرار دادن پا بر روی سر و صورت پس از این که به واسطه شدت ضربات دانشجویان بر روی زمین افتاده بودند. گاه در حین این عمل رفتارهای بسیار زننده ای نیز صورت می گرفت. مثلا کثیفی ته کفش روی صورت دانشجویان کشیده می شد به حدی که ادامه بازجویی ممکن نبود و برای تمیز کردن سر و صورت دانشجویان به دستشویی انتقال داده می شدند تا سر و صورت آن ها شسته شود. (مجید توکلی)

۲۷- بیدار کردن ناگهانی دانشجویان از خواب، دواندن ایشان همراه با ضرب و شتم شدید که گاه منجر به بروز رعشه های ممتد و طولانی، لرزش و لکنت زبان در دانشجویان می گردید که تیم بازجویی با خواباندن و خوراندن آب، چای، شکلات و عسل سعی می کردند از حاد شدن این وضعیت جلوگیری کنند (مجید توکلی)

۲۸- در طول بازجویی گاه شدت ضربات و ضرب و شتم به حدی می رسید که به طور مکرر فرد از حال رفته و با آب قند، ماساژ شانه ها و… به هوش می آمد و این امر گاه در طول یک بازجویی چند بار تکرار می شد.

۲۹- بازجویی های طولانی و ممانعت از خوابیدن که گاه این بازجویی های طولانی و بدون وقفه به ۳۶ ساعت (مجید توکلی) و حتی به ۴۸ ساعت (احسان منصوری) نیز می رسید. در حالی که بازجویی ها ۱۲ تا ۱۴ ساعت بیشتر طول نمی کشید.

۳۰- بی توجهی به زخم های ایجاد شده موجب عفونت میشد که در این موارد توسط بهداری جراحی صورت می گرفت (احمد قصابان). بی توجهی نسبت به آسیب دیدگی های مفاصل و عضلات که در اثر نشستن و ایستادن طولانی مدت حین بازجویی ایجاد شده بود. با این وجود تیم بازجویی فرد را مجبور به نشستن و یا ایستادن طولانی مدت می کردند (مجید توکلی).

۳۱- پس از ضرب و شتم های صورت گرفته، همواره حداقل یک تا ۴ ساعت دانشجویان را در اتاق بازجویی نگه می داشتند تا آثار مشهود شکنجه از بین برود. در مقابل خونریزی های دهان و لب نیز سریعا دهان شستشو داده می شد (مجید توکلی).

۳۲- استفاده از صندلی برای ایجاد ضربات شدید به دانشجو (مجید توکلی)

۳۳- فشار دادن اشیاء نوک تیز، مانند کلید، به بدن، به ویژه سر.

۳۴- استفاده از شلاق (احمد قصابان) برای ضرب و شتم و تهدید به اخذ حکم تعزیر (شلاق) از قاضی

۳۵- نبود شرایط مناسب بهداشتی از جمله کثیف بودن موکت کف اتاق و عدم وجود آب شرب و اجبار در استفاده از آب لوله کشی ۲۰۹ که آب چاه می باشد.

۳۶- قطع تلفن و ملاقات با خانواده توسط بازجو و به منظور اعمال فشار بر دانشجویان (پس از دو ماه از بازداشت اجازه تماس و ملاقات صادر شد)

۳۷- انتقال مجدد به سلول انفرادی پس از انتقال به سوئیت جهت فشار و اخذ مطالب جدید

۳۸- حضور بازجو و یا نگهبان حین تماس های تلفنی (۱۰ دقیقه در هفته) علاوه بر ضبط مکالمه جهت قطع تماس در صورت تمایل و همچنین حضور این افراد در ملاقات های ۲۰ دقیقه ای که هفتگی بود. البته در نیمه دوم حضور در ۲۰۹ اجازه تلفن و ملاقات داده شد که به دلایل مختلف نیز از انجام آنها در برهه هایی ممانعت به عمل می آمد

نقاشي هاي ارژنگ خامنه اي از زندان رژيم شاهنشاهي


تصاويري از هنرها و کارهاي دستي از نمايشگاه دومين گردهمايي سراسري

از زندان رژيم شاهنشاهي نقاشي هاي ارژنگ خامنه اي



تصاويري از هنرها و کارهاي دستي از نمايشگاه دومين گردهمايي سراسري

تصاويري از هنرها و کارهاي دستي از نمايشگاه دومين گردهمايي سراسري


سايت گفتگوهاي زندان

تصاويري از هنرها و کارهاي دستي از نمايشگاه دومين گردهمايي سراسري

سايت گفتگوهاي زندان


تصاويري از هنرها و کارهاي دستي از نمايشگاه دومين گردهمايي سراسري

سايت گفتگوهاي زندان


تصاويري از هنرها و کارهاي دستي از نمايشگاه دومين گردهمايي سراسري

تعریف جبهه‌ی صلح هادی پاکزاد


معمولا هنگامی که دو طرف، مشغول دعوا و جنگ هستند نفر سوم با این که با ماهیت چنان جنگی مخالف است و اساسا با پیدایی آن سرناسازگاری دارد، اما چون به ناگزیر در آن قرار می‌گیرد و از نتایج و عوارض آن نمی‌تواند بگریزد، چاره‌ای برایش باقی نمی‌ماند که تعریفی از موقعیت خود در این دعوا به‌دست دهد و براساس آن وارد گود شود.
در این صورت است که این نفر سوم بنا بر ماهیت طبقاتی‌اش که بنیاد منافعش را نه جنگ بلکه صلح بنا می‌کند، چه بخواهد و چه نخواهد، چاره‌ای ندارد تا گزینه‌ای را انتخاب کند که در ضدیت و ستیز با جنگ باشد.
پس، این‌جاست که بی‌هیچ اضافه‌گویی، ضرورت پیدایی «جبهه‌ی صلح» عینیت می‌یابد و بر سومین نفر است که تعریف نسبتا جامعی برای چنان جبهه‌ای ارایه دهد.
تردید نیست که چنین کاری برای «سومین نفرها» که جنگ برایشان معنای زندگی و مرگ را دارد و یا پیدا خواهد کرد، می‌تواند «جبهه‌ی صلح» در الویت نخست قرار گیرد تا آن‌جا که هوشیارانه مفاهیم گفتاری هم را درک کنند و از لابلای آن‌ها «مقصود» را بیرون بکشند... و نه در خلاء، فرهنگ مچاله کردن یک‌دیگر را تقدم بخشند که البته چنان کاری امر پیدایی هدف مشترک را که همان ایجاد و یا رشد «جبهه‌ی صلح» است به مخاطره اندازد تا جایی که فرع در جای اصل بنشیند و خانه را از پای‌بست ویران سازد!!
روشن است؛ اولین مساله‌ای که برای ایجاد و یا قدرت بخشیدن به «جبهه‌ی صلح» روی میز قرار می‌گیرد، شناخت دو خصم اصلی است که عملا آتش‌بیار معرکه هستند.
اگر کمی با توجه به قضیه نگاه کنیم، باید متوجه باشیم که هر یک از طرفین دعوا، دیدگاهی کاملا یک‌دست و منسجم ندارند و عملا برسر چگونگی پیش‌برد اهدافشان نظرات گاها تا حد مخالف نسبت به‌یک‌دیگر را نیز ارایه می‌دهند.
اگر این امر برای جبهه‌ی صلح‌خواهان مشخص باشد، باید آنان نیز از این‌که دارای نظرات گاها تا حد مخالف نسبت به‌یک‌دیگر باشند، چندان خود را سرزنش نکنند!! اما باید توجه کنند که فرق اینان با آنان در درک و فهم واقعی منافع است. صلح‌خواهان منافعی جز نجات نیروهای مولده و جمیع ارزش‌ها ندارند در صورتی که جنگ‌خواهان برای منافع خود، ضرورت نابودی نیروهای مولده و ارزش‌ها را در دستور کارشان دارند.
این دو منافع متضاد، عمده‌ترین تمایز بین جنگ‌طلبان و صلح‌خواهان است که صف اصلی را مشخص می‌سازد. آنان که در صف ارزش‌گذاری و حفظ نیروهای مولده هستند، حتما و مسلما نگاهشان و شیوه‌ی گفتارهای آنان نسبت به‌یک‌دیگر گونه‌ای خواهد بود که از اساس با شیوه و نگاه جنگ‌خواهان نسبت به هم فرق خواهد داشت.
صلح‌خواهان برای ایجاد و یا رشد «جبهه‌ی صلح» با یک‌دیگر ستیز آشتی‌ناپذیر نخواهند داشت که البته همین امر را (دیالوگ سالم) باید به عنوان یکی از شروط لازم برای جبهه‌ی صلح‌خواهان، اصل دانست.
اگر پذیرفته شود در دو سوی جبهه‌ی جنگ‌طلبان و در بین خودشان اختلاف و تضاد موجود است، باید یکی دیگر از اصول جبهه‌ی صلح‌جویان، علاوه بر شناخت هر جبهه‌ی جنگ‌طلب، باید تناقضات و تضادهای درون جبهه‌ای آنان را نیز از نظر دور نداشت. به بیان دیگر یکی دیگر از اصول جبهه‌ی صلح هم‌سنگ ندانستن دو سوی جبهه‌ی جنگ است.
درک وزن هر یک از آن‌ها – در شرایط زمان و مکان خاص خود- و این اندیشه‌ که هر دو کاملا و به‌طور مساوی «بد» هستند و ردیف‌هایی مانند آن، هیچ کمکی به امر صلح نخواهد کرد. باید که توانست در همان‌ها نیز فاعل و مفعول نسبی جنگ را شناسایی کرد و جهت مبارزه را خردمندانه سازمان داد.
اما برای این‌که همه‌ی این کارها صورت گیرد و «جبهه‌ی صلح» حضوری عینی یابد، چاره‌ای نیست تا صلح‌جویان بتوانند در کلی‌ترین و عام‌ترین خواست‌ها با هم اشتراک منافع بیابند. بخشی از این اشتراک منافع را می‌توان از قسمت مفید مقاله‌ای از انوشه کیوان‌پناه برگرفت:
«اصول مورد نظر چپ جهان در عرصه سياست خارجی را در موارد زير می‌توان خلاصه کرد: اصل عدم تعهد، اصل صلح و امنيت بين‌المللی، اصل همزيستی مسالمت‌آميز، اصل پشتيبانی از حقوق خلق‌هايی که عليه استعمار، استعمار نوين، امپرياليسم، صهيونيسم، فاشيسم و تبعيض نژادی مبارزه می‌کنند، اصل مبارزه برای دمکراتيزه کردن سازمان ملل و ديگر نهادهای بين‌المللی و برای چند جانبه‌گرايی در عرصه بين‌المللی.»
درک هدفمند و بی‌غرضانه از اصول فوق، مفهوم می‌کند که امپریالیسم، فاشیسم... علت بنیادی و ریشه‌ای جنگ‌ها هستند و آن‌جا که حاصل چنان جنگ‌هایی به قیمت نابودی و تکه‌پاره شدن ملت‌ها – مانند یوگسلاوی، عراق، افغانستان و...- تمام شود، باید که «جبهه‌ی صلح» فعالانه حضور پیدا کند و عملا وارد میدان شود.
روشن است که ابزار جبهه‌ی صلح، باید استفاده از همه‌ی مکانیزم‌های ممکن باشد: از تبلیغ ملی و میهنی گرفته تا تبلیغ جهانی برای صلح. از همبستگی با همه‌ی خلق‌های ترقی‌خواه گرفته تا شرکت مستقیم در جنگ!! از افشاگری جنگ‌افروزان ناپخته‌ی داخلی گرفته تا ارایه‌ی راه‌کارهایی که امپریالیسم را از فریب توده‌های ملت‌های خود و غیر خود باز بدارد.
جبهه‌ی صلح باید که تلاش برای دموکراتیزه کردن سازمان ملل را در دستور کارش قرار دهد. جبهه‌ی صلح باید که برای برقراری آزادی و دموکراسی در داخل کشور به منظور همبستگی برای وحدت ملی و مبارزه با امپریالیسم بکوشد. جبهه‌ی صلح باید بتواند مفهوم سازد که نباید به امپریالیسم و جنگ‌افروزان جهانی بهانه داده شود و درعین‌حال جبهه‌ی صلح باید به اشتهای امپریالیسم برای بلعیدن ملت‌ها، امکان و فرصت ندهد. این جبهه باید بتواند شکست امپریالیسم را تسریع کند و در راستای صلح به مفهوم واقعی تلاشگر باشد. جبهه صلح باید بتواند...
بگذار صلح‌جویان با تلاش و حرکت سازنده و انقلابی خود، جبهه‌ی فراگیر صلح را پربارتر گردانند. جبهه‌ی صلح باید بکوشد تراژدی افغانستان و عراق در کشور تکرار نگردد و امپریالیسم را در اهداف جنگ‌طلبانه‌اش ناکام گذارد.
... و در این راستاست که دوباره خوانی مقاله‌ی «آیا در عراق جنگ اجتناب ‌ناپذیر بود؟» را می‌توان در ‌ارتباط با بخشی از حرکت مواج جبهه‌ی صلح‌خواهان نیز ارزیابی کرد.

عوارض ناشي از ا نفجار مراكز اتمي ايران مقا له اي از اكرم پدرام نيا


1)http://www.chebayadkard.org/chebayadkard/sokhan/20071105/jang1.pdf
جنبش ضد جنگ,حمايت از دكترناصر زرافشان

2)http://www.chebayadkard.org/chebayadkard/sokhan/20071105/jang2.pdf

عوارض ناشي از ا نفجار مراكز اتمي ايران مقا له اي از اكرم پدرام نيا

3)http://www.chebayadkard.org/chebayadkard/sokhan/20071105/tarjomeh76.pdf


مقاله ضد جنگ از روز نامه ايند پندت