۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

9شهريور :عراق از سال 2003 تا 2010؛ روايتى به دردناكى هفت سال جنگ

ايلنا: امروز «جو بايدن»، معاون «باراك اوباما»، رئيس‌جمهورى آمريكا با حضور در مراسم پايان ماموريت نظامى سربازان آمريکايي، پايان هفت سال عمليات نظامى اين كشور در عراق را اعلام ‌كرد.
به گزارش ايلنا به نقل از بي‌بي‌سي، عراق از آوريل سال 2003 تا 31 آگوست سال 2010 دوران جنگى را پشت سر گذاشت كه روايتى دردناك در تاريخ اين كشور رقم زد، در زير به مهمترين تحولات اين جنگ هفت ساله اشاره مي‌كنيم:
۹ آوريل ۲۰۰۳، دولت صدام سقوط کرد؛ با پيشروی نيروهای آمريکايی به قلب پايتخت، دولت صدام کنترل بغداد را از دست داد. نيروهای آمريکايی در حرکتی نمادين به عراقي‌های خوشحال در پايين کشيدن مجسمه بزرگی از رئيس‌جمهورى مخلوع کمک کردند.
۱۵ آوريل ۲۰۰۳، آمريکا بنای عراق جديد را آغاز مي‌کند؛ نمايندگان عراقی در همايشی که توسط آمريکا ترتيب داده شده است برای همکاری در ساختن عراقی دموکرات و فدرال به توافق مي‌رسند. اين نخستين تلاش برای استقرار حکومت مدنی پس از سرنگونی دولت بعثی در عراق است. «زلمای خليل زاد»، فرستاده کاخ سفيد به شرکت کنندگان در اين گردهمايی گفت آمريکا مطلقا تمايلی به حمکرانی بر عراق ندارد.
۱ مى ۲۰۰۳ ، بوش پايان بخش اصلی نبرد مسلحانه را اعلام کرد؛ «جورج بوش» اعلام كرد كه که آمريکا در جنگ عراق پيروز شده و بخش عمده عمليات نظامی در اين منطقه پايان يافته است؛ اما هشدار مي‌دهد هنوز کارهای دشوار زيادی برای انجام دادن مانده است.
۶ مى ۲۰۰۳، حکمران جديد آمريکايی و غير نظامی عراق تعيين شد؛ بوش، «پل برمر» را به عنوان حکمران غير نظامی عراق تعيين مي‌کند. او موظف مي‌شود که بر گذار عراق به دموکراسی نظارت کند. او همچنين به عنوان مافوق «جی گارنر»، ژنرال بازنشسته که مسئول بازسازی عراق است، منصوب مي‌شود.
۲۲ مى ۲۰۰۳، سازمان ملل تحريم‌ها را لغو مي‌کند؛ سازمان ملل قاطعانه از قطعنامه‌ای که تحريم‌های اعمال شده عليه عراق را لغو مي‌کند، پشتيبانی مي‌کند. 14 کشور از ۱۵ عضو شورای امنيت، به پذيرش قطعنامه رای مي‌دهند؛ سوريه، تنها کشور عرب عضو شورا، جلسه راي‌گيری را تحريم مي‌کند.
۲۳ مى ۲۰۰۳، موسسات و سازمان‌های وابسته به صدام منحل مي‌شوند؛ «پل برمر»، وزارتخانه ها و موسساتی را که نقش اساسی در ساختار قدرت صدام داشتند و نيز ارتش عراق را منحل مي‌کند. اين اتفاق يک هفته پس از اين مي‌افتد که هزاران تن از اعضای حزب بعث عراق از تصدی مشاغل دولتی محروم شدند.
۱۳ جولاى ۲۰۰۳، عراق برای اداره خود آماده مي‌شود؛ شورای حکمرانی عراق برای نخستين بار تشکيل جلسه مي‌دهد. اين شورا از ۲۵ عراقی تشکيل شده است که توسط نيروهای متحد به رهبری آمريکا اتنخاب شده‌اند. اين شورا به تهيه پيش‌نويس قانون اساسی جديد کمک خواهد کرد. پل برمر، همچنان تصميم گيرنده اصلی در عراق است.
۱۶ جولاى ۲۰۰۳؛ آمريکا تصديق مي‌کند که با جنگ چريکی مواجه است؛ فرمانده عمليات نظامی آمريکا در عراق اعلام مي‌کند که حملاتی که بر ضد نيروهای آمريکايی انجام مي‌شود از جنس «عمليات کلاسيک چريکی» است. تا اين زمان، مقامات پنتاگون اين عمليات را به عنوان حرکات خشونت بار نامنظم، که توسط افراد باقيمانده از رژيم بعث صورت مي‌گيرد مطرح مي‌کردند.
۲۳ جولاى ۲۰۰۳، پسران صدام در جريان حمله نيروهای آمريکايی کشته مي‌شوند؛ نيروهای آمريکايي، «عدی» و «قصی»، پسران صدام را در حمله به خانه‌ای در شهر شمالی موصل مي‌کشند. به نظر مي‌رسد محل اختفای آن‌ها به نيروهای آمريکايی اطلاع داده شده بود. آمريکا مدتی بعد عکس‌هايی از جسد اين دو تن منتشر مي‌کند تا عراقي‌های شکاک باور کنند که اين دو برادر ترسناک واقعا مرده‌اند.
۱۹ آگوست ۲۰۰۳ ، دفاتر سازمان ملل در عراق هدف حملات انتحاری قرار مي‌گيرند؛ بمبی بزرگ در دفتر فرماندهی سازمان ملل در بغداد منفجر مي‌شود. در نتيجه اين انفجار، ۲۰ تن از جمله «سرجيو ويرا دو ملو»، فرستاده ارشد سازمان ملل کشته و بيش از ۱۰۰ تن مجروح مي‌شوند. به دنبال اين حمله انتحاري، تعدادی از سازمان‌های بين المللی تصميم به خروج نيروهايشان از پايتخت عراق می گيرند.
۲۹ آگوست ۲۰۰۳؛ يک رهبر بلندپايه شيعيان، در بمب‌گذاری کشته مي‌شود؛ «آيت الله محمد باقر الحکيم»، از رهبران سياسی شيعيا، به همراه نود تن ديگر با انفجار بمبی که در يک اتومبيل در شهر نجف، در مرکز عراق کار گذاشته شده بود، کشته مي‌شوند. بسياری از شيعيان، طرفداران صدام را مسئول اين بمب‌گذاری مي‌دانند.
۱۶ اکتبر ۲۰۰۳، سازمان ملل از قطعنامه عراق حمايت مي‌کند؛ شورای امنيت سازمان ملل به اتفاق آرا از نسخه اصلاح شده متنی که توسط آمريکا جهت ترسيم آينده سياسی عراق تهيه شده حمايت مي‌کند و به آن رای مي‌دهد. اين قطعنامه نقش تعيين کننده سيستم اداره کنونی عراق به رهبری آمريکا را محفوظ مي‌دارد و همزمان خواستار انتقال تدريجی حاکميت و دولت در اولين فرصت ممکن به مردم عراق است.
۱۵ نوامبر ۲۰۰۳، برنامه زمان‌بندی انتقال قدرت تدوين مي‌شود؛ شورای حکمرانی عراق اعلام مي‌کند که نيروهای متحد به رهبری آمريکا قدرت را تا ژوئن سال ۲۰۰۴ به يک دولت انتقالی تحويل خواهند داد. يکی از وظايف اين دولت موقت، زمينه سازی برای تحويل اداره کشور، پس از انتخابات عمومی که در سال ۲۰۰۵ برگزار خواهد شد به دولتی کاملا عراقی است. در اين برنامه، انتقال قدرت به دولت عراقی سريعتر از آنچه در برنامه قبلی پيش بينی شده بود انجام می شود.
۱۳ دسامبر ۲۰۰۳، صدام حسين دستگير مي‌شود؛ نيروهای آمريکايی صدام حسين را دستگير می کنند. او در گودالی در نزديکی يک خانه روستايی در زادگاهش، «تکريت»، پنهان شده و بدون درگيری تسليم مي‌شود. آمريکا که جايزه ۲۵ ميليون دلاری برای اطلاعاتی که منجر به دستگيری صدام شود تعيين کرده بود، اعلام مي‌کند که اين اطلاعات را توسط يکی از افراد طايفه صدام دريافت کرده است.
۱ مارس ۲۰۰۴، قانون اساسی موقت مورد توافق قرار مي‌گيرد؛ شورای حکمرانی عراق، قانون اساسی موقت را تائيد مي‌کند. اين قانون شامل حقوق و آزادي‌های فردی و اجتماعی است و اسلام را به عنوان مرجع قانون‌گذاری برمي‌گزيند. اين قانون همچنين به کردها تا حدودی اختيارات خود مختاری اعطا مي‌کند. امضای اين پيش‌نويس قانون موقت که به عنوان «قانون اجرايی انتقالی» شناخته مي‌شود به دليل مخالفت شيعيان تا ۸ مارس به تاخير مي‌افتد.
۶ آوريل ۲۰۰۴، آمريکا مسجدی در فلوجه را بمباران مي‌کند؛ حدود ۴۰ تن در حين درگيری در مسجدی در فلوجه در اثر اصابت يک بمب هدايت شونده ليزری آمريکايی کشته مي‌شوند. ارتش آمريکا اعلام می کند هدف اين حمله، جنگجويانی بوده‌اند که از داخل مسجد می جنگيدند.
۲۰ آوريل ۲۰۰۴، دادگاه صدام حسين تشکيل مي‌شود؛ رهبران عراقی دادگاهی برای محاکمه صدام حسين و ساير اعضای دولت بعثی تشکيل می دهند. اين دادگاه درباره جرايم و محکوميت آن‌ها تصميم خواهد گرفت.
۲۹ آوريل ۲۰۰۴ ،انتشار عکس‌هايی از بد رفتاری با زندانيان، آتش خشم را شعله ور مي‌كند؛ عکس‌هايی از نيروهای آمريکايی در حال آزار زندانيان عراقی در زندان «ابوغريب»در نزديکی بغداد، منتشر مي‌شود. عکس‌ها به وضوح زندانيان برهنه را نشان مي‌دهد که با سگ ترسانده شده يا مجبور به تقليد حرکات سکسی مي‌شوند. تعدادی از زندانبانان مورد بازجويی قرار مي‌گيرند.
۳۰ آوريل ۲۰۰۴، نيروهای آمريکايی از فلوجه عقب‌نشينی مي‌کنند؛ پس از يک ماه درگيری خونين با پيکارجويان، نيروهای آمريکايی شروع به عقب‌نشينی از شهر فلوجه مي‌کنند. آمريکا انتقال مسوليت امنيت شهر به يک ژنرال عراقی را آغاز مي‌کند.
۲۸ مى ۲۰۰۴ ، «اياد علاوی» به عنوان نخست وزير موقت منصوب مي‌‌شود؛ شورای حکمرانی عراق، «اياد علاوی» را که يک شيعه است، به عنوان نخست‌وزير دولت موقت که قرار است از تاريخ ۳۰ ژوئن قدرت را در دست بگيرد، معرفی مي‌کند. علاوی کابينه اش را دو روز بعد معرفی مي‌کند و شورا انحلال خود را اعلام مي‌کند.
۸ ژوئن ۲۰۰۴، سازمان ملل قطعنامه حمايت از انتقال قدرت را تصويب مي‌کند؛ شورای امنيت سازمان ملل به اتفاق آرا به قطعنامه ای رای می دهد که بر اساس آن اشغال رسمی عراق از تاريخ ۳۰ ژوئن پايان می يابد و اداره کشور به حکومتی عراقی سپرده می شود. متن قطعنامه، اختيارات نيروهای چند مليتی به رهبری آمريکا را مشخص می کند و کنترل درآمد های نفتی عراق را به عراقی ها می سپارد.

۲۸ ژوئن ۲۰۰۴، آمريکا قدرت را به دولت عراقی تحويل مي‌دهد؛ نيروهای متحد به رهبری آمريکا دو روز زود تر از برنامه تعيين شده قدرت را تحويل مي‌دهند. پل برمر پيش از ترک کشور، طی مراسم مختصری در بغداد، اداره کشور را به يک قاضی عراقی واگذار مي‌کند. اياد علاوی و کابينه‌اش، چند ساعت بعد مراسم سوگند را به جا مي‌آورند.
۱ جولاى ۲۰۰۴، صدام در دادگاهی عراقی حاضر مي‌شود؛ رئيس‌جمهورى سابق عراق، در نخستين حضورش در دادگاه برای پاسخ به اتهامات نسل کشی و جنايات جنگي، مخالفت خود را با اين دادگاه اعلام مي‌کند. صدام حسين صلاحيت دادگاه را رد مي‌کند و بوش را جنايتکار اصلی معرفی مي‌کند.
۱۸ آگوست ۲۰۰۴، اعضای هيئت قانون‌گذاری ملی تعيين می شوند؛ کنفرانس ملی عراق، پس از چهار روز مذاکره، هيئت قانونگذاری ۱۰۰ نفره‌ای را انتخاب مي‌کند. اين هيئت وظيفه دارد تا زمان برگذاری اتتخابات عمومی بر عملکرد دولت اياد علاوی نظارت کند. اختيارات اين شورای ملي، شامل حق وتو قوانين و تائيد بودجه سال ۲۰۰۵ است.
۱۵ نوامبر ۲۰۰۴، نيروهای آمريکايی و عراقي، فلوجه را پس مي‌گيرند؛ پس از گذشت يک هفته از آغاز حمله به پيکارجويان فلوجه، آمريکا اعلام مي‌کند که نيروهايش کنترل اين شهر را به دست گرفته‌اند. فرماندهان آمريکايی مي‌گويند که بيش از ۱۲۰۰ نفر از ستيزه جويان در جريان اين درگيري‌های خونين کشته شده اند. پيکارجويان از ماه آوريل کنترل اين شهر را در دست داشته‌اند.
۳۰ ژانويه ۲۰۰۵ ، عراقي‌ها پس از ۵۰ سال در انتخاباتی چند حزبی رای مي‌دهند؛ ميليون‌ها عراقی به پای صندوقهای رای مي‌روند تا به رغم تهديد به احتمال خشونت، برای انتخاب مجلس انتقالی رای دهند. اين انتخابات، پس از نيم قرن، اولين انتخابات چند حزبی در عراق است. همانگونه که پيش‌بينی مي‌شد، شيعيان و کردها حضور فعالی در انتخابات دارند. اين انتخابات از طرف رهبران بين‌المللی و عراقی به عنوان يک موفقيت مورد ستايش است.
۷ آوريل ۲۰۰۵ ، «جلال طالبانی»، رهبر کردهای عراقی به عنوان رئيس جمهورى موقت منصوب مي‌شود؛ مجلس عراق پس از هفته ها بلاتکليفي، طالبانی را برای اين پست عمدتا تشريفاتی انتخاب مي‌کند. انتصاب طالباني، رهبر اتحاديه ميهنی کردستان عراق، برای کردها، اقليتی که در دوران صدام رنج و محروميت بسيار کشيده اند، يک پيروزی بزرگ سياسی به حساب مي‌آيد.
۲۸ آگوست ۲۰۰۵ ، سني‌های عراق با قانون اساسی مخالفت مي‌کنند؛ درحالي‌که کردها و شيعيان عراقی پيش‌نويس قانون اساسی عراق را مورد تاييد قرار داده و آن را تسليم مجلس مي‌کنند رهبران سنی عراقی با آن مخالفت مي‌کنند و خواستار نظارت سازمان ملل متحد و اتحاديه عرب بر قوانين مذکور مي‌شوند. قرار است قانون اساسی عراق در تاريخ ۱۵ اکتبر به رای گذاشته شود.
۲۸ سپتامبر ۲۰۰۵، سرباز زن آمريکايی در آزار و اذيت زندانيان عراقی در زندان ابوغريب، گناهکار شناخته مي‌شود؛«ليندی انگلند»، سرباز آمريکايی به جرم بد رفتاری سال گذشته‌اش با زندانيان در زندان ابوغريب، توسط دادگاهی نظامی به سه سال حبس محکوم مي‌شود. او به طرز شرم آوری از ارتش مرخص مي‌شود. در بيانيه‌ای که چند ساعت پيش از صدور حکم قرائت شد، او از نيروهای متحد در عراق، زندانيان و خانواده‌های آنان عذر خواهی کرد.
۱۵ اکتبر ۲۰۰۵ ، عراقی ها در رفراندم قانون اساسی شرکت مي‌کنند؛ ميليون‌ها تن از مردم برای رای دادن به قانون اساسی جديد که بر اساس آن، کشور تبديل به يک دموکراسی اسلامی فدرال پای صندوق های رای مي‌روند. علی رغم انجام چند حمله و پيش آمد چند حادثه خشن، تعداد زيادی از مردم در اين رای گيری که تحت تدابير شديد امنيتی صورت می گيرد شرکت مي‌کنند.
۱۵ دسامبر ۲۰۰۵ ، تعداد زيادی از مردم در انتخابات شرکت می کنند؛ در سرتاسر کشور، شمار زيادی از مردم در انتخابات شرکت مي‌کنند. عرب‌های سني، که انتخابات قبلی را در ژانويه ۲۰۰۵ تحريم کرده بودند، حتی در مناطقی که مخالفان و پيکارجويان مستقر هستند، به طور وسيع در اين انتخابات شرکت مي‌کنند. نتايج انتخابات در ژانويه ۲۰۰۶ اعلام مي‌شود و «اتحاد يکپارچه عراق» به رهبری شيعيان، بدون کسب اکثريت مطلق آرا به پيروزی مي‌رسد.
۲۱ ژانويه ۲۰۰۶، اتحاد يکپارچه عراق، به عنوان پيروز انتخابات ماه دسامبر، بدون کسب اکثريت مطلق آرا معرفی مي‌شود؛ اين اتحاد با فاصله ۱۰ کرسی از اکثريت مطلق، ۱۲۸ کرسی از ۲۷۵ کرسی موجود را از آن خود مي‌کند. احزاب کرد ۵۳ کرسی و جناح اعراب سنی ۴۴ کرسی را تصاحب می کنند. تعدادی از سياستمداران سنی مدعی می شوند در انتخابات تقلب شده است.

۲۲ آوريل ۲۰۰۶ ، جلال طالبانی از «نوری المالکی» درخواست مي‌کند تا دولت تشکيل دهد؛ انتصاب نوری المالکی به عنوان نخست وزير، پس از ماه‌ها فراز و نشيب در اميد به پايان درگيري‌ها و خشونت‌های قومی و فرقه‌ای انجام مي‌گيرد. پس از موافقت نخست وزير موقت، «ابراهيم جعفری» با کناره گيری از قدرت، جناح اکثريت شيعه،مالکی را به عنوان نامزد مورد نظر خود برمي‌گزيند. مالکی که به عنوان يکی از معماران «عراق پس از حمله نيروهای متحد» شناخته مي‌شود و به عنوان مشاور جعفری هم خدمت کرده، مورد تائيد سياستمداران سنی نيز هست.
۲۱ آگوست ۲۰۰۶، صدام حسين در دادگاه انفال به نسل کشی متهم می شود؛ صدام حسين و شش متهم ديگر از جمله پسر عموی صدام، «علی حسن المجيد»، معروف به علی شيميايی به جرم نقش داشتن در عمليات نظامی در دهه ۱۹۸۰ بر ضد کردها در شمال عراق محاکمه مي‌شوند. در دادگاه انفال ادعا مي‌شود که بيش از ۱۸۰هزار تن در جريان اين عمليات کشته شده‌اند.
۵ نوامبر ۲۰۰۵، صدام حسين به اعدام با دار محکوم مي‌شود؛ بسياری از عراقي‌ها پس از اينکه صدام حسين به جنايت عليه بشريت و اعدام محکوم مي‌شود، به شادمانی مي‌پردازند. اين محکوميت به دليل کشتار ۱۴۸ تن در شهر «دجيل» پس از ترور نافرجام صدام در سال ۱۹۸۲ صورت مي‌گيرد. صدام حسين و ساير متهمان حق تقاضای تجديد نظر دارند. اما به نظر مي‌رسد اين جريان بيش از چند هفته طول نکشد و نتيجه‌ای جز محکوميت برای آن ها در بر نداشته باشد.
۳۱ دسامبر ۲۰۰۶ ، صدام حسين به دار آويخته می شود؛ صدام حسين در سحرگاه عيد قربان، زمانی که مسلمانان برای قربانی کردن گوسفند آماده مي‌شوند به دار آويخته مي‌شود. هنگامی که يک فيلم غير رسمی از اين مراسم در اينترنت منتشر شد، موجی از اعتراضات، داخل و خارج عراق را فرا گرفت. فيلمی که با استفاده از تلفن موبايل گرفته شده است نشان مي‌دهد که صدام حسين پای چوبه دار مورد طعنه قرار مي‌گيرد.
۱۹ مارس ۲۰۰۷، نمايندگان ايران، سوريه و آمريکا در مذاکرات بغداد شرکت می کنند؛ اين مذاکرات، کشورهای همسايه عراق و اعضای دائمی شورای امنيت را گرد هم مي‌آورد. هدف اين کنفرانس اين است تا همسايگان عراق را قانع کند که اگر تمايلی به حمايت همه جانبه از دولت عراق ندارند، حداقل حمايت ضمنی خود را از اين دولت نشان دهند. در نتيجه اين مذاکرات، آمريکا با ايران و سوريه دور يک ميز می نشينند.
۱۶ آگوست ۲۰۰۷ ، نوری مالکی موفق مي‌شود که با ائتلاف شيعيان و کردها دولت اکثريت و بدون حضور نمايندگان سنی عرب تشکيل دهد.
۱۶ سپتامبر ۲۰۰۷، کارکنان شرکت خصوصی «بلک واتر» که مسوليت تامين امنيت را به عهده دارد، ۱۷ غير نظامی عراقی را می کشند؛ دولت عراق، اين اقدام را غير قانونی مي‌داند. دولت عراق، بلک واتر را متهم می کند که کارکنان آن، هنگام اسکورت يک هيئت ديپلماتيک آمريکايی در بغداد، ۱۷ غير نظامی عراقی را بدون اينکه اقدام تحريک‌آميزی انجام داده باشند کشته‌اند. بلک واتر مدعی مي‌شود که کارکنانش اين اقدام را در دفاع از خود انجام داده‌اند.
۱۷ فوريه ۲۰۰۸ ، ترکيه عملياتی نظامی را در شمال عراق عليه مبارزان کرد آغاز کرد .
ژوئن ۲۰۰۹، شش سال پس از آغاز حمله، و پس از تحويل رسمی مسئوليت های امنيتی به نيروهای عراقي، نيروهای آمريکايی از شهرک ها و شهرهای عراقی خارج مي‌شوند.
دسامبر ۲۰۰۹ ، گروه دولت العراق الاسلامي، که با شبکه القاعده مرتبط است، مسئوليت يک سری بمبگذاری انتحاری در بغداد � که طی آن ۱۲۷ تن کشته شدند � و همچنين حملات ديگری که در ماه های اوت و اکتبر ۲۴۰ نفر را کشت، را برعهده گرفت.
ژانويه ۲۰۱۰، ممنوعيت شرکت نامزدهايی که به ارتباط با حزب بعث متهم شده بودند در انتخابات پارلمانی ماه مارس جنجال‌هايی به همراه داشت. کمی بعد، دادگاهی اين ممنوعيت را لغو کرد که اين حکم باعث تأخير در مبارزات انتخاباتی شد.
«علی حسن المجيد»، معروف به علی شيميايی که يکی از چهره های کليدی دولت صدام حسين بود اعدام شد.
مارس ۲۰۱۰ ، انتخابات پارلماني؛ هيچ ائتلافی حائز اکثريت کرسی های پارلمان نمي‌شود.
آگوست ۲۰۱۰ ، عالی ترين مقام نظامی عراق با انتقاد از خروج نيروهای آمريکايی از کشور، آن را زودهنگام مي‌خواند. او هشدار مي‌دهد که ارتش عراق شايد تا يک دهه ديگر هم آمادگی لازم برای بر عهده گرفتن کنترل کامل را پيدا نکند.
31 آگوست 2010، هفت سال پس از حمله نيروهای تحت رهبری ايالات متحده، آخرين تيپ جنگی آمريکايی با حضور «جو بايدن» عراق را ترک می کند.

فوت مادر یک زندانی مقتول بر اثر خودسوزی

خبرگزاری هرانا - مادر یک زندانی که به دلیل قتل پسرش در زندان، دست به خودسوزی زده بود، در بیمارستان ارومیه فوت کرد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، مادر "بهمن مسعودی" یکی از زندانیان محبوس در زندان مرکزی ارومیه که صبح روز اول شهریور ماه و پس از شنیدن خبر کشته شدن پسرش در زندان، با ریختن نفت بر روی بدنش اقدام به خودسوزی کرد.

این مادر آذری زبان پس از انتقال به بیمارستان و علی رغم تلاش پزشکان به دلیل شدت جراحات وارده بر اثر سوختگی جان باخت.

شایان ذکر است که بهمن مسعودی، یکی از زندانیان عادی محبوس در زندان مرکزی ارومیه بود که مورخ سی و یکم مردادماه به علت اصابت باتوم به سر در سلول انفرادی توسط یکی از ماموران زندان به نام "خانزاده" به قتل رسیده بود.


پـویـان انصـاری : پـاسخـی به لیچـارگویی های ِ ...!

پـویـان انصـاری : پـاسخـی به لیچـارگویی های ِ ...!


Pouyan49@yahoo.se


مـاه شهـریـور در راه است، ماهی که به جـرئـت می توان گفت، رژیـم قـرون وسطایـی جمهوری اسلامی در طی این 32 سال که از عُمر ننگین اش می گذرد یکی از بزرگترین جنایت تاریخ بشریت را در دهـه 60 رقم زد. به دار کشیدن هزاران انسان بی گناه به جُـرم آزادیخـواهـی.



هیـچ دادگاهـی هم لازم نبود! فقط آخوندی به عنوان رئیس شَـــّر، سئوال می کـرد، نـام ... فـامیـل ... مسلمانـی ... ؟ پاسخ آن انسان آزادیخواه زندانـی هرچه بود آری یا نه فـرقـی نمی کرد چرا که سرش تا چند لحظه بعد بالای دار بود. این جنـایت هولنـاک علیـه بشریت بر هیـچ انسـان ِ به معنای واقعـی کلمـه، پوشیـده نیست.

رژیم ملایان با عبا و بی عبا با تمام قدرت و سانسور شدید سعی در مخفی نگه داشتن این جنایت بـزرگ کرده است. درحقیقت افشای این قتـل و عـام دهه شصت، خـط قـرمـز این نظام ضـد انسـانـی است.



سالهاست که نیـروها و شخصیت های سیاسی در بـرون مـرز، بـه اشـکال گوناگون کوشش کـرده انـد و می کنند که این خط قـرمز رژیم را بشکنند همانگونه که فرزندان آن نسل و نزدیکان بسیاری ازجانباختگان در درون مـرز بویـژه در آن جـو فاشیستی، می کوشند کـه هـر سال ِ مراسم و یـاد بـود ها یـی بـه یاد آن عزیزان برگزار کنند چرا که، شهـریورمـاه فـرامـوش شـدنـی نیست.



اما این که دهه 60 به روشنایی خورشید، گلوگاه نظام جهل و نکبت جمهوری اسلامی راتا مرز خفه کردن گرفته است، واقعیتی است. در حقیقت، کُشتار دهه 60، دو دسته را بسیار عصبـی و برآشفته می کند، اولی رژیـم ضـد انسانـی جمهوری اسلامی است و دیگری، افرادی مانند ابراهیم نبوی ها.



به روشنی ِ آب زُلال، می توان وحشت ِ جمهوری اسلامی را فهمید چرا که تمام سرانش، چـه آن زمانـی که پُست داشته اند و چه اکنون که به اصطلاح اپوزیسیون حکومت شان شده اند در این جنـایـت هولنـاک نقش داشته اند و از بیم افشای گُسترده آن جنایت به عنواین مختلف و با ایماء و اشاره سعی می کننـد سکـوت خود را در برابر این جنایت توجیه و بطریقی از بـار مسئولیت آن، شانه خالی کنند.



اما پرسیدنی است چرا این ماه شهریور ابراهیم نبوی را دچار تـرس و لـرز کرده است که مجبور می شود فقط به رقص اکتفا نه کند و لونـدگـی هم چاشنی آن کُنـد؟

شایددرک این موضوع کمی مشکل به نظر برسدولی با خواندن مقاله ایشان ( هرچند پرسیدنی است که چرا ایشان این نوشتـه ِ خود را بطور علنـی در سایت ها درج نکرده است و یواشکـی آنرا در خامـوشـی در دو،سه تا وبلاگ منتشر کرده است!) پـی بـه آن راز، خواهید بـُرد.



بنـده نمـی خواهـم برای برخورد با وی، مانند دیگران، از گذشته ایشان و ...شروع کنم که مثـلأ او بـر روی زانوی قصاب انسان ها، لاجوردی رُشد و تربیت شده است، مـن کاری به این مسائـل نـدارم از این رو، بـه نوشته اخیر ایشان" داری با کی حرف می زنی؟ تاریخ انتشار: ۲۱ مرداد ۱۳۸۹" گـروه و هـدف کیست؟" (لینک آن در آخر این نوشته آمده است) برخوردی اجمالی خواهم داشت.



شایـد یکـی از ساده ترین موضوعات در ایجاد رسانه "گـروه و هـدف کیست"، باشد. برای اکثـر مسئولیـن رسانه ها در کشورهای مختلف، جوابش کمی سخت است. اما برای مـا ایـرانیـان پاسخ بـه این مسئلـه کمـی سادتر است. چرا که به عنوان یک انسان درباره هـر پدیده ایی مثـلأ، مسائل سیاسـی، اجتماعـی و فرهنگـی میهنمـان ایـران (که 32سال زنـدان ِحکومت اسلامـی فاشیستـی شده است) می توانیم نظر بدهیم، حال مخاطبان هم مانند هر انسانی، زن باشد یا مـرد، مذهبی باشد یا نـه باشد، درون مـرز باشد و یا بـرون مـرز، آزادند کـه آن مطلب را بخواننـد و یا بشنوند و یا برعکس.



بنابراین موضوع بسیار ساده است چراکه مامی دانیم باچه کسانی صحبت می کنیم ومانند ابراهیم خان، برای آن هم، مـرز تعلیمات دینـی نمی گذاریـم.

البته ایـن بستگـی به نوع سلیقه یا مـرام، مسلک و اندیشه آن ور ِ جوی آبی ها و یا این ور ِ جوی آبی ها دارد که آنرا قبول کنند یا نه کنند.



البته و صد البته، مسئله ابراهیم نبوی سَوای ِ این حرف هاست چرا که ایشان با آن نبوغ صاحب الزمانی و چمـاق ِ نظـر سنجـی اش که گه گاه بر سر ِ نیروهای سیاسی فرود می آورد، می نویسد:" این نوشته ها مخاطب داخلی ندارد!؟" ( منظور ایشان نوشته های برون مرزی هاست!؟)، افسوس بـه خاطر آن جو حزب الهی و امنیتی نمی شود اسامی آن انسان های که ابراهیم نبوی هم به آنها احتـرام می گذارد! نوشت، که ایشان بدانند آن ور جوی آبی ها هم مقالات این وری ها را می خوانند.



از اینرو برای اثبـات نظـرش، می نویسنـد:" من شش سالی است که بیرون ایران زندگی می کنم و در این سالها تلاش کرده ام تا جامعه هدف خود را در داخل ایران ببینم. تجربه ارتباطم با مخاطب و به روز بودن، با ساعت تهران به من می گوید ...



ناگفته نماند ایشان بقـول خودشان چون 6 سال است در این ور ِ جوی که ماهم هستیـم شنـا مـی کنـد ولی به خاطر اینکه خود را بخصوص در زمان خواب، در تهـران می بیننـد! و مهـم تـر اینکـه، ساعتـی کـه روی دستشان می بندد به وقت ِ ایران تنظیم شده است خود را درون مـرز می بینـد!

امـا ایشان فـرامـوش مـی کننـد کـه چه به خواهند چه نه خواهند بـه روز بـودن ایشـان و تنظیـم وقـت ِ ساعت شان، به وقت ِ گرینویـچ و یا واشنگتـن است.



ایشان معتقدند چون حوادث متعـددی در این سال های طولانـی در ایـران رُخ داده است حافظـه ایرانیـان درون مرز بقدری پـُر شده است که دیگر، مثلأ کشتارهای دهه 60 بدست فراموشی سپرده شده است و برای اثبات نظراتش می گویند:" حافظه ایرانیانی که در داخل زندگی می کنند، هر روز پر می شود از وقایعی که در داخل اتفاق می افتد، به همین دلیل تقویم با حجم واقعی زمانی اش بر آنان می گذرد. مثلا فاصله بیست سال، واقعا در بیست سال می گذرد، علت اینکه برخی از ایرانیان دوره اصلاحات و دوره هاشمی را بی ارزش می دانند، ..." و یا اینکه "...اصلأ کُشتار 67 چیست؟" ...



نبوی، واقعـأ خودت هم می فهمـی چی می گویی؟ آخـه چطور می توانی دوران "اصلاحات" روبـاه مکـار، خاتمی و یا رسمأ جانی را با هزاران اعدام که بدستور خمینی جلاد و یا بقول تو "آیت آله خمینـی" انجام شد مقایسه کُنی؟

مـردم شایـد آن دو دوره به اصطلاح اصلاحات را فـرامـوش کنند ولی مگـر می شود از آن همه جنـایـت بـه سادگـی که تو از آن می گذری، بگذرند؟ تو که متاسفانه به علت پُـر شدن یک سری هجویـات،حافظه ات ایست ِ مغزی کرده است از اینرو فکر می کنی نسل جوان ایران هم، همانند تو فکر می کنند.



باز هم صد رحمت به دوستان تو که حداقل می گویند:"فـرامـوش نمی کنیم و لی می بخشیم". تـو که چیزی را به یاد نمی اوری که به خواهی ببخشی.



باور کُـن عجیب است! تـو کـه معتقـدی سازمان سیـاسی وجود نـدارد و اگـر هم هست اینقـدر کـوچـک و بی ارزش هستند که نباید به آنها بها بدهی به خصوص که ساعت ات به وقت ِ گروینـچ و یا واشنگتن هم تنظیم شده است، پس چرا این همه حرص و جوش می زنی؟و مینویسی:"برخی ازفعالان سیاسی و باقیمانده های فعالان دهه شصت، اصرار عجیبی دارند که مردم ایران دائما به کشتار 67 فکر کنند و برای آن کاری بکنند و زندگی امروزشان را براساس آن زمان تاریخی بنا کنند…



می دانم خیلی ناراحتی که آن باقیمانده های دهه شصت چرا هنوز زنده هستند و اعدام نشدند، و اصرار دارند که به نسل جوان، ماهیت کثیف این رژیم جنایتکار را بازگو کنند و به آنها بگویند:

"قبل از قتل عام نـدا ، ترانه، سهراب ها، این جنایتکاران تاریخ بشریت به فرمـان خمینی جلاد، در یکساعت، صدها ندا و سهراب را به چـوخـه دار سپـُرد."



آیامی شود از جنابعالی سئوال کرد به چه کسانی داری این خط ونشان را یاد می دهی که می نویسی: " فرض کنید همین حالا، آقای”آ” این اجازه را داشته باشد که دو ساعت در تلویزیون رسمی ایران برای هفتاد میلیون نفر از مردم ایران ماجرای دقیق کشتار 67 را شرح بدهد، اولین سووالی که برای افکار عمومی مطرح خواهد شد این است که اصلا کشتار 67 چیست؟ مجاهدین خلق و چریکهای فدائی خلق چه کسانی هستند؟ و اگر این موضوع این قدر مهم است، پس چرا حالا در مورد آن حرف نمی زنید؟ و بفرض که اختناق و سانسور باعث شده باشد که چنین واقعه ای از منظر مردم دور بماند، طرح آن چه مشکلی از زندگی امروز ایرانیان حل می کند؟



مـی شود سئـوال کـرد بـاز نـه کـردن آن همـه جنایـت، چـه مشکلی از تـو را حـل خواهـد کـرد؟ (مگـر تو قیـم ِ نسل جوان ایران هستی)!؟



فکر کُن، یک اسرائیلی بگوید:

بازگو کردن هر ساله ِ کُشتن و یا سوزاندن آن چنـد میلیـون یهـودی تـوسط فاشیسـم هیتلـری چه کُمکـی بـه صلـح فلسطین و اسرائیـل، مـی کنـد؟ اصولأ مردم اسرائیل به خصوص نسل جـوان آن کـه خبـر ندارند جنگ جهانی یعنی چه!؟ و اصلأ نمی دانند هیتلر کیست! و یا به آنها(به خصوص نسل جوان اسرائیل) چه مربوطه است که میلیون ها تن که مسلمأ پـدر و مـادر بزرگشان هم درمیان آنها بوده است آنهم 65 سال پیش، کُشته و یا سوزانده شده اند؟



یک لحظه فکر کُن، همین نسل جوان امروز که در آینده دیگر نسل جوان نیست (مثلأ در20 سال ِ آینده) برای ندا و سهراب و ترانه و ... یادبود مراسمی بگذارند و آدم پُفیوزی پیدا شود و بگوید و یا بنویسد که: " کُشتارهای 22 خرداد 1387، فراموش شده است و یا اصلأ این چنین نبوده است!".



بـه نظر تو، حتمأ کسانیکه تلاش می کنند کـوروش، داریـوش و ... هـزاران سال پیش را، به جـوانـان ایـران بشناسانند بایـد یـک مُشت بیمـار روانـی باشنـد چـرا کـه کوروش و داریوش به چه درد نسل جـوان امـروز می خورد؟!



حتمأ از دیـدگـاه جنابعـالـی، ایرانیان "حضرت محمد و علی و کتاب آسمانی ("قـرآن" )" که گویـا چنده ماه پیش نوشته شده است و (مسلمأ به روز هم شده است) و آنرا در اختیار دارند کافیست!!!



اتفاقأ اگر امثال تو آن زمان به جای کُرنش درجلوی پای جلاد معروف لاجوردی،به اعدام های دسته جمعی اعتراض می کردی! (البته اگر آنرا باور داشته باشی) باور کُن رژیم جمهوری اسلامی حداقل جُرئت این را نداشت که امروزه دسته دسته مردم این مرز و بوم را به عناوین مختلف سنگسار و یا اعدام کند.



امیـدوارم کـه دولت کنـونـی بقول معـروف و با عـرض معـذرت از خـر، خـر شود، و ایـن پنـد و انـدرز تـرا بـکار گیرد و به یکی از فـرزنـدان و یا یکی از مدافعان آن مـرده گـان که همیشه زنده اند، وقـت دهد که در رادیو و تلویزیون اش، از آن کشتـارها بگویـد، به بینـی چطور مـادری از اعـدام دختـر 9 سال اش مـی گـویـد، پسر12 ساله ایی از اعـدام پـدر می گویـد و ...، آنگاه شاید با دو تا چشم نابینایت، به بینی سیل ِ عظیم ِ مردم، در خیابان های ِ ایران را.



ابراهیم نبوی، کمـی از "موسوی" یاد بگیر که در این باره می گوید:"معـذوریـت هایـی هست" بـه تـرس از آنـروزی که آن معذوریت ها شکسته شود و دست ِ خیلی ها دراین جنـایت،(که تو هم خیلی سنگ سینه برای آنها می زنی) افشـاء شود. از این رو بعضی وقت ها با لـونـدگـی های زشتت ، عُمـق فاجعـه را با نوشتن یک سری خُزعبلات، نشان می دهی.



ابـراهیـم خان، واقعـأ که حرکت ِ عقل ات هم به وقـت ِ ساعت گـرینـویـچ یا واشنگتـن تنظیـم شده است و اگر نـه، نمی نوشتی که:" سوم اینکه:

" هر رسانه عمومی فارسی زبانی که برای ایرانیان داخل کشور برنامه می سازد باید بداند که ایرانیان داخل سی سال است که در معرض تبلیغات تلویزیونی جمهوری اسلامی اند. یکی از خانمهای فامیل من که در سن هجده سالگی قبل از انقلاب با یک شرکت فرانسوی کار می کرد، و بعد از انقلاب بخاطر اینکه حاضر نبود روسری سورمه ای یا مشکی اداری سرش بگذارد، بازنشسته شد، چندی قبل روز ولادت حضرت علی را به عنوان روز پدر تبریک گفت، و در پاسخ به توضیح من، خندید و گفت ” حالا که فعلا روز مادر امروز است.” مطمئنم که این خانم اصلا گرایش دینی ندارد، ولی تبلیغات سی ساله تلویزیون روزمادر او را روز تولد حضرت فاطمه و روز پدر او را روز تولد حضرت علی ساخته است



آخه مرد نامؤمن، برای ادعای حرف خود این چه سندی است که می آوری ؟ می گویند بابایی، به ده ای رفت، در برگشت از او سئوال کردند چه خبر؟ گفت هیـچ، ولی همه افراد آن ده، نابینا هستند!



بیچاره حق داشت چرا که او با اولین و دومین کسی که در آن ده چند هزار نفری برخورد کرده بود، نابینـا بودند، از اینرو برداشت وی از آن ده آن بود که همه اهالـی آنجا ، نابینا هستند! درست ماننـد مثالـی کـه تـو می زنی. حال یک لحظه فکر کُن ( البته نه در زمـانـی که در عالم هَپـَروت باشی و ساعت ات را هـم به وقت تهران کوک کرده باشی)اگر بانویی که دوست ِ تو هم می بود که در زمان گذشته (پهلوی) با میل خود و بدون چماق بالای سر، روسری سرش می گذاشت و علی و فاطمه همه چیـز او بودند ولی اکنـون بـا وجود 32سالی که به قول تو جمهوری اسلامی همه چیز را قبضه کرده است،ازهرچه روسری وهر چه امام و اسلام بیـزار و مُتنفـراست و اینک همه چیز او کوروش... شده است، حاظـر بـودی چنیـن مسله ای را بازگو می کردی!!!؟؟؟



مهیج تر اینکه، برای اثبات حرف خود از مسعود بهنود نام می برید! بقول معروف به روباه گفتنـد، شاهـدت کیه؟ گفت، دُمـم !!!



اگـر بنـده برای تـو موعظه گو، صدها نمونه (از درون مـرز) بیـاورم کـه مثـلأ دوستـی و یا ... در باره فاطمه، علی، محمد، قرآن و ...کلمات ِ ... می گویند و مطمئنـم که آنها کُمونیست هم نیستند ولی برای اثبات و حقانیت نظـرات خودم،که مثـلأ مردم ایران اکثرأ "اسلام"را باور ندارند(که شاید این چنین باشد نمی دانم) ازاین فاکتورها استفاده کنم، چه پاسخی خواهی داشت؟



ابراهیم نبوی، همانطور کـه ذکـر شد نمـی دانـم ایـن مقالـه را به چه وقت ِ زمانی نوشتـی؟ گـرینویـچ یا واشنگـتـن؟ چونکـه ایـن هجویات، نمی تواند به وقت ِ ایران باشد.



واقعأ کسی نیست (حتی از دوستان خودت!) که به تو بگوید ترا چه صننم؟ مگر تو قیم مردم درون مرزی؟ مگر آنها نمی توانند جواب ما را در برون مرز بدهند که تو خودت را وسط انداخته ای؟



بگذریم از اینکه از تـو کسی انتظار ندارد که در نوشته هایت، برای جوانان میهنمان از کُشتارهای شهریور دهه 60 به فرمان امام راحل ات خمینـی جلاد آدم کُش، سخنی بگویی چـرا که این موضوع در ماهیـت و قد و قواره تو نیست ولی حداقل مانند خیلی از جنایتکاران حکومت که در این باره، مُهر سکوت بر لب زده اند، تـو هم ... شو.



ابراهیم نبوی یک نکته بسیار مُهم را فراموش مکن و آن این است که هیچ احتیاجی نیست "آدم" مـزدور و یا جاسوس رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی باشد، بـرعکـس، می تواند مخالف هم باشد! ولی درست در آن جاده ایی که رژیم حرکت می کند، گام بردارد.



جالب است خود ایشان می فرمایند! هیچ چیز از آن کُشتـار، نمی داننـد (چرا که از نظر وی کُشتن هزاران نفر مسئله ای نیست که ایشان بـه خواهد آنرا به یاد آورد) ولی حال چرا رسانه هایی مثل صدای آمریکا، فرانسه، بی بی سی، آلمان و ... در این مورد با او به گفتگو می نشیننـد سئوالی است!؟ اما عجیب تر آنکه خود ایشان گویـا در چنین مواقعـی لال زبونی می گیرد که به گوید: "مـن چیزی نمی دانم و مصاحبه نکند!" مگـر اینکه خود ایشان هم خوب از آن ... می داند که البته، خدایش دانـد.



می دانی نقش تو (ابراهیم خان نبوی) در این وسط چیست؟ با این جوک که در مورد تو خیلی هم جدی است پاسخ نوشته ات را که ( نمی دانم برای کیست!) واقعأ ارزش آن، بیش از همین چنـد خطـی که نوشتـم ندارد، خاتمه می دهم .



روایت است که پاسدار و یا بسیجـی جنـایتـکاری دو نفـر را به جـُرم ضـد انقـلاب و علیه امنیت آخوندهای بی عبا و با عبا دستگیر کرده و باخود می بُـرد، یکی از دستگیر شدگان از درون مرز بود و دیگری از برون مرز، در این موقع فردی بنام ابراهیم نبوی سر رسید و گفت آی برادر، ما سه نفر را کجا می بری؟



ابراهیم نبوی، برخوردهای نظری ما با درون مرز بـه تو که این ور ِ آب هستی و بر عکس ما، جایت دراکثر رسانه های کوچـک و بـزرگ و همچنین سایت هـا، محفوظ و امن است، به تـو چـه ربطـی دارد کـه خـودت را ماننـد نخـود هـر آش، قـاطـی مـا دوتـا (درون مـرز و بـرون مـرز) مـی کنـی؟؟؟



از تمام خوانندگان و دوستان تقاضا دارم برای شناخت بیشتر این موجود ِ ... (ابراهیم نبوی) حتمأ نوشته ایشان را بخوانند!

لینک نوشته ابراهیم نبوی در سایت"جنبش راه سبز

http://www.rahesabz.net/story/21285


دوشنبه 8 شهریور 1389 - استکهلم

Sam Shalbaf مکالمه تلفني مردم با آخوند +18

خمينی يکسال پس از و قبل از انقلاب چنين گفت

اطلاع رسانی کنید


اطلاع رسانی کنید

خبرگزاری هرانا - دکتر سعيد ماسوری زندانی سياسی محکوم به حبس ابد که هم اکنون در زندان رجايی شهر کرج بسر می برد گزارشی از زندان رجايی شهر تهيه تموده است .
متن اين گزارش که در اختيار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به شرح زير است:
اگر چه ممکن است در خارج از زندان زندگی‌ به ظاهر در جريان باشد ولی‌ قطعاً در همين کرج کسی‌ نمی‌تواند باور کند که چند متر آنطرفتر يعنی‌ پشت ديوار زندانی که از کنار آن عبور می‌کند چه جهنّم و فاجعه انسانی‌ در حال وقوع است،همانطور که خيلی‌ها در اطراف اردوگاههای داخو و آشويتس هم در حال زندگی‌ بودند و شايد به درستی‌ نمی‌‌دانستند درداخل آن چه می‌گذرد.
ميخواهم تنها در يک پلان شمايی از زندان رجائی شهر که نزد اهالی کرج بسيار بزرگ مينمايد ولی‌ در واقع به دليل ازدحام جمعيت بسيار کوچک است را به تصوير بکشم . اينجا گويی که دنيايی ديگر است ،چيزی شبيه جهنّم در فيلمهای تخيلی‌،آکنده از آتش و دود و چهرههای سياه سوخته و ژوليده ، بدنهأی لخت و عرق کرده و سراسر قرمز و آبله ای‌ بر اثر زخم نيش شپش ، شلوار هايی با لنگ پاره شده آن که به عنوان کمربند استفاده شده ، پاهای برهنه و کثيف لباسهای پشت و رو پوشيده شده به خاطر شپش، دمپايی های پاره و لنگه به لنگه، هوای کثيف و آلوده، بوی زباله‌های متعفن شده، گنداب توالت های سر ريز شده، استفراغ‌های خشک ناشی‌ از مسموميت‌ها ،خلتهای سينه عفونی‌ شده که همهٔ محوطه را فراگرفته،بوی عرق بدن هايی که در اين فضای بسته و گرم و آلوده به ندرت امکان حمام کردن می‌‌يابند...همه و همه با بوی زخم ادرار افرادی که نميتوانند خود را کنترل کنند به اوج می‌‌رسد و اين همه با فرياد و همهمهٔ سرسام آور زندانيانی که با بطری‌های پلاستيکی سياه شده به عنوان ليوان چای در صفهای انبوه،دو صف ايستاده و يا پشت سر هم در صفهای چند رديفه و فشرده در نوبت توالت و حمام و غيره صف کشيده‌اند ، رخ ميدهد .
چهره‌های تکيده شده ناشی‌ از سو تغذيه ولی‌ پنهان در پشت انبوه ريش و موهای ژوليده ، سرفه‌های دلخراش ناشی‌ از مشکلات ريوی به خاطر فضای بسته آلوده، بدنهای غير متعارف که کودکان قحطی زده آفريقا را تداعی می‌‌کند ، انبوه زندانيان ولو شده در وسط راهروها که يا به خوابی‌ مرگ مانند فرو رفته اند و يا به شکل گرما زده شده وا رفته و با چشمانی بی‌ روح به نقطه ايی از ديوار و سقف خيره مانده و يا چمباتمه به ديوار تکيه داده، لخت شده، شپشها را در درز لباس‌هايشان می‌‌جويند که در حين عبور انبوه نفرات به آنها ميخورند ، تقريبا عادت کرده اند.
انبوهی ديگر که تنها به خاطر اينکه امکان قدم زدن در اين ازدحام را نمی‌‌يابند تنها و يا دو نفره ايستاده ديگران را تماشا ميکنند و يا با بخيه‌های روی مچ و يا گردنشان که ناشی‌ از خود زنی‌ است بازی ميکنند و عموما هم تکه پارچه يا حوله ای‌ در دست دارند که هم برای خشک کردن عرق سر و صورت هر چند دقيقه به سرو صورت می‌‌کشند و هم به عنوان ماسکی جلوی دماغ و دهنشان می‌‌گيرند تا بوی گند و آلودگی هوا را به ميزانی‌ کنترل و تحمل کنند و با همه اينها در هياهوی کر کننده بلندگو و يا فريادها يی‌ با فحش‌های رکيک ديگران را به سکوت و رعايت نوبت توالت و حمام و غيره دعوت می‌کند همراه است واين همه را وقتی‌ ميتوانيم بفهميم که بدانيم در جائی‌ که حد اکثر ۹۰ نفر گنجايش استاندارد آن است ، ۱۱۰۰ نفر محبوس است، برای هر ۲۵۰ نفر ۱ حمام ، هر ۵۰۰ نفر يک شير صابون يا مايع دستشويی هر ۱۷۰ نفر يک توالت ( آن هم اغلب پر و سر ريز کرده است) هر ۵ نفر يک متر مربع جا(به همين خاطر از فضای راهرو و راه پله‌ها هم استفاده ميشود) و هر ۵ يا ۶ نفر روی ۱ پتو می‌خوابند و مجبورند از ۷ صبح تا ۷ شب هم بيرون از سلولها و در محوطه هواخوری و جلوی آفتاب باشند چون در سلولها و زير سقف مطلقاً جا نمی‌‌شوند، حتی در محوطه هواخوری هم به ندرت جائی‌ برای ايستادن گير می‌‌آيد و وقتی‌ غذا برای خيلی‌ها تنها روی تکه ايی روزنامه ريخته ميشود به جز داخل هواخوری جائی‌ برای نشستن و خوردن آن نمی‌‌يابند و اين اوضاع حتی زندانبانان را هم به سطوح آورده چون حتی امکان شمارش و آمارگيری را هم در اين ازدحام جمعيت نمی‌‌يابند و خود نيز در معرض انواع بيماريهايند...
و عجب اينکه تلويزيون از بوق سگ‌ تا پاسی از شب از کرامت انسانی‌، جايگاه انسان و حتی مديريت جهانی‌ صحبت می‌کند ولی‌ از اين اوضاع سخنی به ميان نمی ايد چرا که صحبت از بهداشت و حمام و توالت با امنيت ملی‌ گره خورده و طرح آن جرمی‌ در رديف اقدام عليه امنيت و نشر اکاذيب است و اگر کسی‌ هم مثل رضا جوشن جوان ۲۲ ساله ايی که در وقايع انتخابات دستگير شد به اين وضع اعتراض و آنرا بيان کند بلافاصله به سلول انفرادی منتقل می‌‌شود، البته من هم انتظاری غير از اين ندارم ولی‌ اوضاع رجائی شهر ( و البته بقيه زندانها) بسيار اسفناکتر از آن است که سلول انفرادی راه حل آن باشد و بيخود نيست که برای زندانيان در ايران گوانتانامو و ابو غريب رويايی است دست نيافتنی و اميد اعدام شدن راه خلاصی سهل الوصول تر و بسيار متداول تر است و دست يافتنی تر...
سعيد ماسوری
زندان رجائی شهر

مرداد
۱۳۸۹
--

۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

در باره ويژگی ھای نظام جھانی سرمايه در گذشته و حال

يونس پارسابناب
در باره ويژگی ھای نظام جھانی سرمايه در گذشته و حال
١ – سرمايه داری نه تنھا کسب و اخذ ارزش اضافی ( سود ) توسط صاحبان ثروت از کار و زحمت کارگران و
ديگر زحمتکشان ( توليد کنندگان ثروت ) می باشد بلکه کسب و اخذ ارزش اضافی از کل اقتصاد جھانی بويژه در
کشورھای دربند پيرامونی، توسط اوليگوپولی ھای انحصاری مالی کشورھای مسلط مرکز نيز ھست. در جھان
امروز، ما دارای نظام ھای متفاوت نيستيم. در حال حاضر فقط يک نظام اقتصاد جھانی وجود دارد و آن ھم نظام
جھانی سرمايه است. در ازمنه گذشته، جھان در برھه ھای مختلف تاريخی خود دارای نظام ھای متعددی بود. بطور
مثال، در قرون سيزدھم، چھاردھم، پانزدھم و شانزدھم در جھان نظام ھای مختلفی چون نظام ھای فئوداليسم اروپائی،
آفريقائی و آسيائی از يک سو و نظام سرمايه داری در اروپای آتلانتيک از سوی ديگر وجود داشتند که در يک پروسه
تاريخی نسبتا کوتاھی به تدريج يکی بعد از ديگری به پايان عمر خود رسيده و جای خود را جملگی به نظام نوظھور
سرمايه داری به عنوان تنھا نظام غالب و مسلط و بالاخره حاکم دادند. سوسياليسم شامل خلق و ايجاد يک نوع جديدی
از نظام جھانی است که نه با نظام ھای نيمکره ای و قاره ای پيشاسرمايه داری و نه با نظام جھانی کنونی سرمايه ھيچ
سخنيتی نداشته بلکه يک نظام اقتصادی و دولت جھانی سوسياليستی است.
٢ – نظام ھای موجود پيشاسرمايه داری که عمدتا امپراطوری ھای نيمکره ای و قاره ای و منطقه ای بودند، ھر يک
سيستم سياسی مشترک ( مثل امپراطوری ھای چين، ايران، رم ) داشتند ولی دارای بازارھای اقتصادی و تجاری
متعدد و متکثر بودند. فقط با عروج سرمايه داری در قرن شانزدھم ( اروپای آتلانتيک ) است که ما شاھد رشد و تفوق
نظام اقتصاد و بازار داد و ستد بر کليه شئون زندگی بشر و نتيجتا توسعه نظام جھانی سرمايه می شويم. نظام جھانی
کنونی برخلاف نظام ھای گذشته ( که دارای نظام واحد سياسی ولی شامل تقسيم کار متعدد و متکثر بودند ) دارای
اقتصاد جھانی واحد ( تقسيم کار مجرد و واحد ) ولی حامل واحدھای متعدد و تکثر سياسی ( دولت – ملت ھا ) است.
اين " دوئيت " در واقع لازم و ملزوم ھم و دو روی يک سکه اند. بدين معنی که يکی عامل و ديگری معلول نيست
بلکه ھر دو مکمل ھم بوده و با فروپاشی و مرگ يکی عمر آن يکی ھم به پايان عمر خود می رسد.
٣ – برخلاف نظام ھای پيشاسرمايه داری، ويژه اصلی اقتصاد جھانی سرمايه داری توليد برای فروش ( پروسه کالا
سازی ) در بازار با ھدف اخذ سود حداکثر است. در اين نوع نظام، توليد کالا تا زمانی که سود آور است دائما در
تزايد و گسترش است. در اين نوع نظام ھر ابتکار، اختراع، کشف و توسعه تکنولوژيکی از الزامات و ضرورت ھای
حرکت سرمايه در جھت کسب سود بيشتر است. کسب سود بيشتر اول از طريق تبديل نيروی کار کارگران به کالا و
سپس ازدياد استثمار آنان با توسل به ابتکارات، اختراعات و کشفيات تکنولوژيکی بی ترديد در پروسه انباشت نابرابر
سود و سرمايه نقش عظيم و فراگير داشته و ھنوز ھم به قوت خود باقی است. ولی در تاريخ تکامل نظام جھانی کنونی
اين نحوه انباشت تنھا شيوه انباشت نابرابر( که منطق حاکم بر حرکت سرمايه است) نبوده است. تاريخ نظام جھانی
سرمايه نشان می دھد که اين نظام تحقيقا بعد از اواسط قرن ھفدھم ( دھه ی ١۶۴٠ ) با آغاز غارت چپاول کشورھای
آفريقا، آسيا، آمريکا، اقيانوسيه و بخش اعظمی از اروپای شرقی منجمله روسيه بيش از پيش به تشديد انباشت نابرابر
سود و سرمايه اين بار با توسل به شيوه " تبادل نابرابر " دامن زد.
۴ – پروسه انباشت نابرابر بر اساس تبادل نابرابر در کمتر از يک قرن نظام جھانی را به دو بخش لازم و ملزوم و
مکمل ھم – کشورھای مسلط مرکز ( متروپل ) و کشورھای در بند پيرامونی و نيمه پيرامونی تقسيم کرد. حرکت
سرمايه در اروپای آتلانتيک که منجر به پولاريزاسيون جامعه به دو طبقه مشخص کار و سرمايه گشته بود، با
گسترش خود ماورای اروپای آتلانتيک، روند پولاريزاسيون را اين دفعه با تقسيم جھان به دو بخش پيرامونی و مرکز
در سطح جھانی نيز رواج و تثبيت ساخت. کشورھای مرکز اول در شمال غربی اروپا و سپس در شمال آمريکا که
بطور اتوماتيک عمل می کردند، موفق به ايجاد ماشين ھای دولتی قوی در داخل کشورھای خودی گشتند. ولی آنھا در
کشورھای پيرامونی در طول عمر استعمار به ايجاد ماشين ھای دولتی ضعيف، پراکنده و کمپرادور پرداختند. زمانی
که متوجه تفاوت قدرت در ماشين ھای دولتی می شويم آن وقت به اھميت فونکسيون " تبادل نابرابر " پی می بريم که
چگونه توسط دولت ھای مقتدر مرکز بر دولت ھای ضعيف پيرامونی در تاريخ سرمايه داری اعمال گشته است. در
نتيجه، سرمايه داری نه تنھا اخذ سود اضافی توسط کارفرمای صاحب ثروت از کار مزدی کارگر است بلکه اخذ سود
اضافی توسط سرمايه داران کشورھای مرکز از طريق اعمال و اجرای تبادل نابرابر در کشورھای پيرامونی ضعيف
و در بند نيز است. لازمه و مکمل ازدياد قدرت ماشين دولتی در کشورھای مرکز تضعيف ماشين دولتی در کشورھای
پيرامونی است. به عبارت ديگر توسعه يافتگی صورت بندی اقتصادی – اجتماعی و افزايش قدرت ماشين دولتی در
کشورھای مرکز رابطه ای مستقيم و لازم و ملزوم با توسعه نيافتگی صورت بندی اقتصادی – اجتماعی و تضعيف
قدرت ماشين دولتی در کشورھای پيرامونی دارد. دقيقا به اين علت زمانی که در يک کشور پيرامونی دربند بعضی از
نخبگان آن کشور تلاش می کنند که با قرار دادن سياست خارجی در خدمت سياست داخلی آن کشور و تقويت ماشين
دولتی از کشورھای مرکز نظام جھانی ببرند و به " گسست " از محور آن نظام نايل آيند، عمدتا با مداخلات سياسی
مرکز روبرو می شوند.
۵ – تاکنون سه مکانيزم و نھاد مھم نظام جھانی را قادر ساخته که تثبيت نسبی سياسی در ارتباط با بقای خود را حفظ
کند. اين سه عبارتند از :
الف – تمرکز نيروھای نظامی ( ميليتاريسم ) در دست نيروھای متفوق نظام ( آمريکا و ناتو )
ب - رواج و گسترش تعھد ايدئولوژيکی نسبت به نظام در بين اقشار مختلف مردم و بين نخبگان در جھت ابقای
ھژمونی طبقاتی نظام بويژه در کشورھای مسلط مرکز.
ج - تحکيم موقعيت و قدرقدرتی " شرکای " نظام ( کشورھای جی ٧ ، بويژه جی ٣ ). بدون وجود اين شرکا و
دوستان در سطح بين المللی، نظام جھانی نمی تواند از ثبات سياسی نسبی که موقتا در جھان برقرار است، برخوردار
باشد.
۶ – نظام جھانی کنونی مراحل تکاملی مختلفی را در تاريخ پانصد ساله خود طی کرده است که اشاره به آنھا حائز
اھميت می باشد. مرحله شکلگيری و تحکيم سرمايه داری که در کشورھا و مناطق محدود شمال غربی اروپا ( عموما
اروپای آتلانتيک ) در جريان قرن " طولانی " شانزدھم ( از ١۴٩٢ تا ١۶۵٠ ) به وقوع پيوست. اين مرحله با آغاز
پديده استعمارگری کھن، فتح آمريکا و ھجوم به مناطق سواحل آفريقا، جزاير اقيانوسيه و بخش ھائی از آسيا ترسيم و
مشخص گشته و به اسم سرمايه داری عصر تجاری و يا " سرمايه داری کشاورزی " معروف است. در اواخر اين
عصر نظام سرمايه داری که مرکزش کشورھای اروپای شمال غربی بود، با يک رکود بزرگ روبرو گشت که از
١۶۵٠ تا ١٧٣٠ ادامه يافت. تلاش سرمايه داری در جھت عبور و خروج از اين بحران سيستمی منجر به تاراج
بيشتر کشورھای در بند غير اروپائی در سطح جھانی و آغاز امواج خروشان انقلاب صنعتی در کشورھای اروپای
آتلانتيک گشت . با گسترش استعمار کھن در خارج از مرزھای اروپای آتلانتيک ( انگلستان، ھلند، فرانسه و.... ) و
اعتلا و شکوفائی انقلاب صنعتی، نظام سرمايه به مرحله دوم تکامل تاريخی خود عصر سرمايه داری صنعتی (
سرمايه داری " عصر ليبراليسم " وارد گشت .
٧ – ازدياد در صد توليد صنعتی و تشديد بی سابقه روند کالا سازی در اين عصر که از نيمه دوم قرن ھيجدھم آغاز
گشته و تا اوايل قرن بيستم ادامه يافت، نظام جھانی سرمايه اروپائی را دستخوش تحولاتی قرار داد که مھم ترين آنھا
عبارت بودند از:
الف: گسترش جغرافيائی ھر چه بيشتر اقتصاد جھانی سرمايه اروپائی در جھت نفوذ سيطره خود در کل جھان. اين
امر منبعث از رشد تکنولوژی بويژه در گستره ھای کشتی سازی و قدرت نظاميگری از يک سو و الزامات توليد
صنعتی سرمايه و احتياج توليد صنعتی به مواد خام – طبيعی ( که در درون خود کشورھای مرکز وجود نداشتند ) از
سوی ديگر بود.
ب: گسترش انھدام و نابودی نظام ھای ديگر جھانی و جذب نظام ھای کوچک منطقه ای و شبه قاره ای به درون نظام
سرمايه. اين روند نيز از الزامات و ضرورت ھای حرکت سرمايه و تکامل نظام بود که می رفت به يک نظام جھانی
غالب تبديل گردد.
ج: شکلگيری و وقوع يک بحران عميق ساختاری در نظام جھانی. اين بحران که در سال ١٨٧٣ آغاز گشت، نظام
جھانی شده سرمايه را در ظاھر به سوی " عھد زيبا " ( تسخير و تقسيم قاره آفريقا و مناطق عظيمی از آسيا بين
کشورھای مرکز ) ولی در واقع در جھت " صلح مسلح " ( اشتعال رقابت ھای خونين و جنگ ھای محلی و منطقه ای
بين کشورھای مرکز ولی در خارج از مرزھای اروپای آتلانتيک " برسر آخرين تکه گوشت " ) سوق داد. الزامات
نظام سرمايه برای برون رفت از بحران عميق ساختاری خود و فعل و انفعالات مربوط به صلح مسلح بويژه رقابت ھا
و تبانی ھا بين نيروھای استعماری – امپرياليستی کھن "رضايت مند " از وضع موجود از يک سو و نيروھای
امپرياليستی نوخاسته " ناخرسند " از سوی ديگر به عمر مرحله دوم تکامل نظام خاتمه داد. با قرار گرفتن در مسير "
تقسيم مجدد جھان " بين کشورھای امپرياليستی، نظام جھانی وارد مرحله سرمايه داری انحصاری يا بقول لنين "
آخرين مرحله " عمر خود گشت.
٨ – در آغاز مرحله سوم تکامل نظام جھانی، کشورھای مرکز در تلاش خود در جھت عبور و خروج از بحران
عميق ساختاری که از سال ١٨٧٣ به اين سو با آن دست به گريبان بودند جھان را بسوی آغاز جنگ جھانی اول
کشاندند . اشتعال جنگ جھانی که عمدتا بر سر تقسيم مجدد جھان بين کشورھای مرکز به وقوع پيوست تحول بزرگی
را در زندگی زالو وار نظام به وجود آورد. در جريان چھار سال جنگ جھانی اول و سپس در سال ھای بين دو جنگ
جھانی ( از ١٩١٨ تا ١٩٣٩ ) حوادثی مثل جايگزينی پوند انگليسی به جای دلار آمريکا به عنوان پول بين المللی،
انتقال مرکز مالی جھان از لندن به نيويورک و بعدھا عروج آمريکا به قله قدرقدرتی نظامی، کشور آمريکا را به مقام
سرکردگی نظام جھانی سرمايه رساند. بروز و گسترش جنگ جھانی دوم قدرقدرتی آمريکا را به عنوان سرکرده نظام
جھانی سرمايه تحکيم و تثبيت ساخت. بعد از پايان جنگ جھانی دوم برای مدتھا، چھل تا چھل و پنج در صد کل
١٩۵٠ که به " – محصولات کالائی جھان در کشور آمريکا توليد می شد. رشد در صد توليد در سال ھای ١٩٧٠
عصر طلائی " سرمايه داری معروف گشت. کشورھای امپرياليستی مرکز ( " جھان آزاد " ) را در موقعيتی قرار داد
که توانستند نزديک به ۶٠ تا ٧٠ در صد کل توليدات صنعتی جھان را توليد کنند . در آن زمان معروف گشت که
آمريکا و ديگر کشورھای امپرياليستی ( کشورھای مرکز ) توليد می کنند و جھانيان مصرف می کنند. البته که امروز
بر عکس عصر جنگ سرد، اين جھانيان ھستند که توليد می کنند و راس نظام ( آمريکا ) و " شرکای اصلی " او
مصرف می کنند.
٩ – در دوره " جنگ سرد " موقعيت نظام جھانی سرمايه بويژه سياست ھای ھژمونی طلبانه آمريکا، توسط سه "
جنبش بزرگ " که بعضی از مارکسيست ھا از آنھا به عنوان " سه ستون مقاومت " ياد می کنند، به چالش جدی طلبيده
شد. اين جنبش ھای بزرگ( سوويتيسم، جنبش کارگری در اروپای بويژه آتلانتيک و جنبش ھای پوپوليستی و رھائی
بخش ملی در کشورھای در بند پيرامونی) با اينکه موفق شدند که نظام سرمايه را وادار به عقب نشينی ھا و گاھا دادن
امتيازات متعدد به کارگران درون کشورھای مرکز و دولت – ملت ھای جھان سوم سازند ولی نھايتا در دام منطق
بيرحمانه حرکت سرمايه و توھم " رسيدن به آنھا " افتاده و يکی بعد از ديگری دچار ريزش گشتند .
١٠ – با رکود و ريزش جنبش ھای رھائيبخش در کشورھای جھان سوم و جنبش ھای کارگری در اروپای آتلانتيک
١٩٨۵ – ١٩۶٨ از يک سو و فروپاشی و تجزيه شوروی و " بلوک شرق " در سال ھای ١٩٩١ – در دوره ١٩٧٣
از سوی ديگر فاز جديدی در مرحله سوم سرمايه داری آغاز شد. در اين فاز که تاکنون ادامه دارد، امواج جنگ و
ويرانگری در سراسر کره خاکی با توسعه گسترده تر نظام جھانی ( کنترل توسعه بازارھای انحصاری توسط
اوليگوپولی ھای مالی، غارت منابع طبيعی سياره و استثمار مضاعف ذخيره ھای نيروی کار کشورھای پيرامونی )
شديدتر و عريان تر از دوره ھای پيشين تاريخ تکامل نظام به پيش برده شد. بررسی اسناد و مدارک و آثار پژوھشی
درباره راس نظام جھانی ( آمريکا ) نشان می دھد که آمريکا در رشد و تحول خود در اين فاز نه تنھا دائما برای
بشريت در اقصی نقاط جھان بيش از ھر زمانی در گذشته بحران آفريد بلکه خود دچار بحران عميق ساختاری گشته و
اعتبار و پرستيژ نسبی سابق خود را که در ميان بخشی از مردم جھان داشت، نيز از دست داد.
١١ – به باور اين نگارنده نظام جھانی سرمايه با ورود به " آخرين " بحران ساختاری عميق خود، بيشتر از ھر
زمانی در گذشته پانصد ساله عمر خودش به دوران فرتوتی، پيری و " بی ربطی " خود رسيده است. اين نظام که در
حال حاضر با بحران عميق ساختاری خود و خرده بحران ھای منبعث از آن در " بستر مرگ " افتاده است، تلاش
می کند که وجود " در مانده " و " زالووار دسته جمعی " خود را متعھد به گسترش " بی پايان " جنگ ھای ساخت
آمريکا عليه مردم جھان بويژه فرودستان ميلياردی در کشورھای پيرامونی ( جنوب )، سازد. ميليتاريزه ساختن روند
جھانی گرائی سرمايه تنھا وسيله و ابزاری است که توسط آن راس نظام می تواند دسترسی خود را به منابع طبيعی و
انسانی سياره زمين در خدمت اوليگوپولی ھای مالی انحصاری فراملی کشورھای مرکز ( شمال ) تامين سازد. اين
نظام " در بستر مرگ " افتاده نمی تواند به ھدف خود برسد مگر اينکه با توسل به نظاميگری و اشتعال جنگ ھای
کاذب بر اساس " تلاقی تمدن ھا " ی خونين بين مردمان دينی و مذھبی فرھنگ ھای در دام بنيادگرائی ھای دينی
افتاده اسلامی، مسيحی، يھودی، ھندوئی و لامائيستی و... و با ايجاد " امپراطوری آشوب " و استقرار آپارتايد در
سطح جھانی به زندگی فرتوت و زالووار خود حتی در " بستر مرگ " ادامه دھد.
١٢ – در پرتو اين شرايط که نظام " در بستر مرگ " افتاده و نابودی آن محتمل گشته، وظيفه نيروھای چپ چالشگر
نظام در جھت ايجاد نظام جھانی بھتر و زندگی عادلانه ھمانا احياء مجدد اپوزيسيون اصيل در راس آن مارکسيست
ھاست که دوباره با بسيج نيروھای کار و زحمت وديگر قربانيان نظام و با قرار گرفتن در راس جنيش ھای وسيع
نظام برانداز مثل گذشته نظام جھانی سرمايه را به چالش جدی بطلبند

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه



  1. 5:24|
    جهان پهلوان "غلامرضا تختي " نمونه ميهن دوستي OUR IRANIEN HERO ..



  2. 8:38jeu 10 jun 2010 04:12:04 PDT |
    پاسداران ، مزدوران خامنه ای دژخيم !و ستهای آلوده آنها بخون فر...
    Publique
  3. :



    7:30jeu 10 jun 2010 03:24:32 PDT |
    first of may in the iran!! روز جهاني کارگر و رژيم جنايتکار خميني
    Publique

  4. 9:45mer 09 jun 2010 14:08:10 PDT |
    اين وطن ، وطن من نيست،با صدای شاملو بزرگ GREAT SHAMLOO.
    Publique

  5. 9:55mar 08 jun 2010 03:39:20 PDT |
    هزينه های ۸ سال جنگ خانمانسوز که مردم ايران پرداختند ۱۰۰۰ ميل...
    Publique

  6. 10:40dim 06 jun 2010 00:05:50 PDT |
    روز اول "ماه مي"،روز کارگر، و ياوه گوئيها ی خميني دژخيم !!
    Publique

  7. 6:50sam 05 jun 2010 23:33:21 PDT |
    ايران! ميهن در زنجيرمان، زنجير تحجر ، زنجير تعصب و۰۰۰ iran...
    Publique

  8. 5:54sam 05 jun 2010 12:18:54 PDT |
    شکنجه و اعدام، دو عامل پايه ای برای ادامه بقای ننگينش
    Publique
  9. Vues:
    14
    Commentaires:
    0
    Réponses:
    0
    0
    4:48sam 05 jun 2010 11:59:36 PDT |
    فقر!! دست آورد اين رژيم جنايتکار ضد بشر
    Publique

  10. |


    7:05sam 05 jun 2010 08:41:10 PDT |
    رژيم خميني و دست آوردهای ۳۱ ساله آن،اعدام ، شکنجه فقر، فحشا، ...
    Publique

  11. 8:22sam 05 jun 2010 08:15:13 PDT |
    مصدق؛ مشروطه خون بهای آزاديخواهي پدرانمان dr. mossedgh
    Publique

  12. 2:37sam 05 jun 2010 07:56:00 PDT |
    مردم ايران قرباني دو نظام: شاه و شيخ !!