۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

گرامىداشت خاطره شهيد قيام، كيانوش آسا بر سر مزارش







جمعه آخر سال: با شمع هایی که «بر سنگ مزارتان بى تاب است»



جمعه آخر سال: با شمع هایی که «بر سنگ مزارتان بى تاب است»

مریم رحمانی-29 اسفند 1388

مدرسه فمینسیتی: دیرزمانی است که پنج شنبه و جمعه آخرسال ایرانیان برسرمزار عزیزان از دست رفته شان می روند تا یادی کنند از رفتگان.

به رسم دیرینه ایرانیان همراه پدر به بهشت زهرا می روم. جمعه بعد ازظهر ازمترو که بیرون می آییم حضورپر رنگ پلیس ها باز یادآورمی شود امسال سالی متفاوت بود، هرچند که هرگز از یادش نبرده ای. بعد از رفتن سرمزار مادربزرگ هایم سری به قطعه 157می زنیم تا فاتحه ای هم بخوانیم برای ندا، سهراب و اشکان... اما آنچه از دورمی بینیم زمین تا آسمان با دیگر قطعات فرق دارد. اگر در قطعات دیگر سرمزارها پر است از گل، شمع ،سبزه و گاهی حتی هفت سین قطعه 157 با حضور ون ها و مینی بوس های نیروی انتظامی آذیین شده است . و پلیس ها قطعه157 و دیگر قطعات نزدیک به 157 که مدفن شهدای انتخابات اخیر است را در تصرف خود در آورده اند. به قطعه که می رسیم می بینم روی مزار ندا را پوشانده اند و روی آن لباس شخصی ها نشسته اند گویا صاحب عزا آنهایند! بالاسر مزار نیز نیروی انتظامی ردیف شده اند.

لباس شخصی ها از مردم عکس می گیرند اما مردم از هم آدرس مزار ندا را می پرسند کمی دورترمی ایستند واز دور برای او و دیگر شهیدان فاتحه ای می خوانند و می رونند. یکی می گوید ببین اینها از یک مرده چقدر می ترسند. دوستی که پنج شنبه 4 صبح رفته بود بهشت زهرا سرمزار مادرش می گفت یگان های امداد و پلیس ضدشورش بهشت زهرا را قرق کرده بودند.

- ندا،سهراب،اشکان،محسن... عزیز
- خون می خوریم و رفع عطش می کنیم
- و به سوی شما می آییم
- آنجا که به خواب رفته اید
- با مشت گره شده بر قلب تان
- در سر، سينه، هوا، خون
- همه جا پيدائيد
- و مثل نقطه ى وهمى هر لحظه عوض مى شويد
- اين بام بام بمى كه روى خاك شما مى پيچد
- سمضربه ى اسب هايى است
- كه زمين لرزه ى در راه را شنيدند
- هم از اين روى
- شمع هاى تان
- مثل مشعل آزادى
- بر سنگ كوچك تان بى تاب است(1)



سفره هفت سین جشن عید سفارت جمهوری اسلامی در نروژ با تصاویر جانباختگان راه آزادی و عدالت سبز شد


زندان قصر ، محل بازداشت هویدا






صفحه ی هفت روزنامه ی اطلاعات - 11 فروردین 1 3 58 :
« یکی از واحدهای سیار اخذ رای ، دیروز به زندان قصر ، محل بازداشت هویدا ، وزرای سابق و اسبق ، امیران رژیم گذشته و دیگر زندانیان ضدانقلاب رفت تا آرای زندانیان را جمع آوری کند . زندانیان زندان قصر قبلا تقاضا کرده بودند ترتیبی داده شود تا بتوانند در رفراندم شرکت کنند . زندانیان هر بند به تفکیک از بند خارج شدند و پای صندوق رای رفتند . قبل از اخذ رای یکی از مسئولان زندان طی سخنانی به زندانیان اطلاع داد که رای آنها تاثیری در سرنوشت شان نخواهد داشت و فقط نظر و عقیده ی آنها در شکل آینده ی حکومت ایران است . برای زندان قصر دو صندوق اخذ رای در نظر گرفته شده بود و زندانیان هر بند به ترتیب پای صندوق رای رفتند و رای دادند . هویدا و برخی از اعضای کابینه اش که در زندان هستند نیز در رفراندم شرکت کردند و به جمهوری اسلامی رای مثبت دادند . تا صبح امروز که قرائت آرا در زندان قصر ادامه یافت ، 1500 رای قرائت شد که همه ی آنها مثبت بوده است و تاکنون رای منفی از صندوق خارج نشده است » البته این خبر در قرائت کنونی اش ، تعداد زیادی علامت تعجب و سوال نیز نیاز دارد ! اما بد نیست یادمان باشد که فضای همه پرسی آن سال به چه شکلی بوده است . در شرایطی که هویدا و وزرا و امرای شاه به جمهوری اسلامی رای آری داده اند ، آیا این همه پرسی با احترام واقعی به حق انتخاب مردم برگزار شده است ؟!

منبع: سايت ديدگاه

مادری از تبار خاوران از میان ما رفت



مادر مروارید نصیر، مادر جان باخته داریوش کایدپور روز چهارشنبه ٢۶ اسفند ١٣٨٨، برابر با ١٧ مارس ٢٠١٠ در سن هفتاد و هشت سالگی در بیمارستانی در کرج، با زندگی وداع کرد. مادر مروارید در خانواده ای زحمتکش در مسجدسلیمان چشم به جهان گشود و از همان دوران کودکی و نوجوانی با رنج کار و استثمار آشنا شد. زندگی مشترک مادر با جمعه کایدپور از فعالان کارگری در شرکت نفت، سرآغاز مباززاتی شد که مادر را در کنار همسرش به مبارزات کارگران شرکت نفت پیوند داد. در کشاکش مبارزات کارگران شرکت نفت علیه رژیم شاه، ساواک همسرش را بارها دستگیر و زندانی کرد. در نبود همسر، مادر مروارید در دو سنگر کار و مبارزه طبقاتی، تلاشگری خستگی ناپذیر بود و یک تنه، یک سر به زندان داشت و یک سر به تامین نان و هزینه های زندگی فرزندانش.

دو فرزند بزرگتر مادر، به تاثیر از موقعیت اجتماعی و مبارزات خانوادگی، درگیر مبارزه سیاسی شدند. مادر این بار برای ملاقات فرزندانش، به مدت هفت سال از سال های ٤٩ و ۵٠ تا مقطع قیام در سال ۵۷، شب و روزش را در مقابل زندان های تهران گذراند. رفت و آمد به زندان، جزئی از زندگی مادر و با مبارزات او پیوند خورده بود. مادر سال ها برای دیدار فرزندان زندانی اش ایرج و داریوش از مسجدسلیمان به تهران سفر کرد. جمعه، همسر مادر در مهر ۵٤ در راه برگشت از زندان در یک حادثه رانندگی کشته شد. فقدان همسر، زندگی را دوچندان برای مادر سخت کرد. رفت و آمد به زندان از مسجدسلیمان تا تهران، مادر مروارید را فرسوده و خسته کرده بود. به ناچار، با تمام سختی های زندگی همراه با فرزندانش به تهران نقل مکان کرد.

با آزادی فرزندانش از زندان در ماه های پیش از قیام ۵۷، زندگی مادر رنگ و شور دیگری گرفت. مانند هزاران مادر و زن کارگر مبارز، فعالانه در قیام شرکت کرد. شور و شعف مادر را رژیم جمهوری اسلامی با دستگیری فرزندانش در سال ۶٠ از او گرفت. مادر مروارید یک بار دیگر راهی زندان های تهران شد. او نیرو و انرژی عجیبی داشت. هرگز امید را از دست نداد و استوار در مقابل سختی ها و بیدادگری دو رژیم شاه و شیخ ایستاد.

مادر مروارید، در یکی از روزهای شهریور ۶٧، به ملاقات داریوش در زندان اوین رفت، همان روزهائی که جنایت کاران جمهوری اسلامی رابطه زندان با بیرون را قطع کرده بودند و به کشتار زندانیان سیاسی مشغول بودند. مادر آن روز و روزهای دیگر هرگز موفق به دیدار با فرزندش نشد. دوماه بعد خبر اعدام داریوش را به وی دادند. مادر با این خبر شکست و هرگز لبخند به صورت پر درد و رنجش بر نگشت. جسم و روان مادر، به تدریج روبه تحلیل رفت و عاقبت مرگ، این مادر مبارز و خستگی ناپذیر را از پای در آورد.

مادر مروارید، یکی از مادران خاوران و تکیه گاه کارزار بود و همچون مادران و پدرانی که در این چند سال شاهد مرگشان بوده ایم، آرزو داشت دادگاه جمهوری اسلامی در دوران حیات او برگزار شود. ما یک بار دیگر با مادر مروارید و همه ی مادران عهد می بندیم، که تا دادخواهی فرزندانشان و برگزاری این دادگاه از پای ننشینم.

یادش گرامی باد!

کمیته هماهنگی

کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای محاکمه جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت