ثریا خانم کارگری است که در کوره آجرپزی کار میکند؛ او هر روز از ساعت 6 و نیم صبح تا 6 و نیم عصر در این کوره، زیر آفتاب سوزان آجر بر آجر، دیوار میچیند.
به گزارش ایسنا منطقه خراسان، گرچه کورههای آجرپزی به خاطر بسیاری از مسائل از حالت دستی به حالت ماشینی در آمدهاند، اما حتی در صورت استفاده از دستگاهها کارگرهایی برای چینش یا در قسمتهای دیگر به کار در این شغل پر مشقت، اشتغال دارند.
به یکی از این کورهها رفتم. در حوالی آن حتی یک درخت نبود که زیر سایهاش نفسی تازه کنیم. تا چشم کار میکرد تپههای خاکی یا آجرهای چیده شده روی هم بود که باید در معرض هوا قرار گرفته و زیر آفتاب خشک شوند.
با مسئول کوره صحبت کردم. کمی از مشکلات کوره آجرپزیاش گفت؛ از کارگرانش و از حوادثی که برای کارگران کورههای دیگر که در سالهای اخیر افتاده بود، تعریف کرد. به بخشهای مختلف کوره سر زدم. به جایی رسیدم که با وسیلهای آجرها را میآوردند و چند کارگر باید آن را تخلیه و چیدمان میکردند. حرکت این وسیله چنان گرد و خاکی را در پی داشت که حتی نفس کشیدن در آن فضا سخت میشد.
کمی که گرد و خاک فروکش کرد، زنی را دیدم که با چثه کوچکش آجرها را روی هم میگذارد و پیراهن گلدارش در باد خودنمایی میکند. به سمتش رفتم و سر صحبت را با او باز کردم.
ثریا در پاسخ به این سوال که چه عاملی باعث شد در این کارگاه آجرپزی مشغول کار باشد، گفت: ما اهل خواف هستیم اما خشکسالی، اوضاع کشاورزی ما را به هم ریخت و حالا چند سال است که برای کار کردن در کوره آجرپزی به نیشابور آمدیم. من، پسرم و همسرم هر سه در همینجا کار میکنیم تا گذران زندگی کنیم.
وی به فرزند 15 سالهاش اشاره کرد و ادامه داد: توانایی مالی برای فرستادن تنها پسرمان را به مدرسه نداریم و حتی به جای کلاس درس، او نیز وارد کار در کوره آجرپزی شده است که البته پس از مدتی به دلیل بیماریاش نتوانست به کارش در کوره ادامه دهد و حالا در خانه است.
ثریا همینطور که آجرها را روی هم میگذاشت، بیان کرد: از زمانی که تازه عروس بودم تا الان که 48 سال دارم سر همین کورهها کار کردم.
وی با بیان اینکه همین یک فرزند را دارد، گفت: کارهای سنگین باعث شد که سقط جنین داشته باشم و تنها همین یک فرزند برایم بماند.
ثریا درباره همسرش گفت: همسرم به جبهه رفته و ترکش خورده است، گفتهاند باید برای مدارک و... به کرمانشاه برویم، اما ما هیچگاه هزینهای برای رفتن به آنجا را نداریم.
ثریا در پاسخ به این سوال که چرا از روستایشان به اینجا آمدهاند، پاسخ داد: در کوره کار کردن سخت است اما در روستای خواف قناتهایمان خشک شده و چندین سال است که خشکسالی است؛ گاز نیست و آب را هم با تانکر میبرند.
وی ادامه داد: در آنجا کشاورزی نمیتوان کرد و برای قالیبافی هم ما آنقدر درآمد نداریم که بتوانم دار قالی بخرم؛ تازه اگر هم باشد تا وقتی قالی تمام شود و به ما دستمزد بدهند، زمان میبرد و ما مجبوریم اینطور کار کنیم؛ حقوق همسرم را اینجا هفته به هفته میدهند و دستمزد من هم بستگی به تعداد آجرهایی دارد که میچینم.
ثریا از صبح تا شب کار میکند و از شب تا صبح نفسی تازه میکند تا جانی بگیرد و دوباره بتواند صبح روز بعد را آغاز کند، او قدرت بدنی یک مرد را ندارد اما در کنار همسرش و کارگران دیگر زیر آفتاب، سخت کار میکند؛ او روزانه بیش از پنج هزار آجر را روی هم میگذارد تا نانش آجر نشود...
به گزارش ایسنا منطقه خراسان، گرچه کورههای آجرپزی به خاطر بسیاری از مسائل از حالت دستی به حالت ماشینی در آمدهاند، اما حتی در صورت استفاده از دستگاهها کارگرهایی برای چینش یا در قسمتهای دیگر به کار در این شغل پر مشقت، اشتغال دارند.
به یکی از این کورهها رفتم. در حوالی آن حتی یک درخت نبود که زیر سایهاش نفسی تازه کنیم. تا چشم کار میکرد تپههای خاکی یا آجرهای چیده شده روی هم بود که باید در معرض هوا قرار گرفته و زیر آفتاب خشک شوند.
با مسئول کوره صحبت کردم. کمی از مشکلات کوره آجرپزیاش گفت؛ از کارگرانش و از حوادثی که برای کارگران کورههای دیگر که در سالهای اخیر افتاده بود، تعریف کرد. به بخشهای مختلف کوره سر زدم. به جایی رسیدم که با وسیلهای آجرها را میآوردند و چند کارگر باید آن را تخلیه و چیدمان میکردند. حرکت این وسیله چنان گرد و خاکی را در پی داشت که حتی نفس کشیدن در آن فضا سخت میشد.
کمی که گرد و خاک فروکش کرد، زنی را دیدم که با چثه کوچکش آجرها را روی هم میگذارد و پیراهن گلدارش در باد خودنمایی میکند. به سمتش رفتم و سر صحبت را با او باز کردم.
ثریا در پاسخ به این سوال که چه عاملی باعث شد در این کارگاه آجرپزی مشغول کار باشد، گفت: ما اهل خواف هستیم اما خشکسالی، اوضاع کشاورزی ما را به هم ریخت و حالا چند سال است که برای کار کردن در کوره آجرپزی به نیشابور آمدیم. من، پسرم و همسرم هر سه در همینجا کار میکنیم تا گذران زندگی کنیم.
وی به فرزند 15 سالهاش اشاره کرد و ادامه داد: توانایی مالی برای فرستادن تنها پسرمان را به مدرسه نداریم و حتی به جای کلاس درس، او نیز وارد کار در کوره آجرپزی شده است که البته پس از مدتی به دلیل بیماریاش نتوانست به کارش در کوره ادامه دهد و حالا در خانه است.
ثریا همینطور که آجرها را روی هم میگذاشت، بیان کرد: از زمانی که تازه عروس بودم تا الان که 48 سال دارم سر همین کورهها کار کردم.
وی با بیان اینکه همین یک فرزند را دارد، گفت: کارهای سنگین باعث شد که سقط جنین داشته باشم و تنها همین یک فرزند برایم بماند.
ثریا درباره همسرش گفت: همسرم به جبهه رفته و ترکش خورده است، گفتهاند باید برای مدارک و... به کرمانشاه برویم، اما ما هیچگاه هزینهای برای رفتن به آنجا را نداریم.
ثریا در پاسخ به این سوال که چرا از روستایشان به اینجا آمدهاند، پاسخ داد: در کوره کار کردن سخت است اما در روستای خواف قناتهایمان خشک شده و چندین سال است که خشکسالی است؛ گاز نیست و آب را هم با تانکر میبرند.
وی ادامه داد: در آنجا کشاورزی نمیتوان کرد و برای قالیبافی هم ما آنقدر درآمد نداریم که بتوانم دار قالی بخرم؛ تازه اگر هم باشد تا وقتی قالی تمام شود و به ما دستمزد بدهند، زمان میبرد و ما مجبوریم اینطور کار کنیم؛ حقوق همسرم را اینجا هفته به هفته میدهند و دستمزد من هم بستگی به تعداد آجرهایی دارد که میچینم.
ثریا از صبح تا شب کار میکند و از شب تا صبح نفسی تازه میکند تا جانی بگیرد و دوباره بتواند صبح روز بعد را آغاز کند، او قدرت بدنی یک مرد را ندارد اما در کنار همسرش و کارگران دیگر زیر آفتاب، سخت کار میکند؛ او روزانه بیش از پنج هزار آجر را روی هم میگذارد تا نانش آجر نشود...