۱۳۸۷ بهمن ۷, دوشنبه

بی بی سی:



کودکی هایی که با جنگ رقم می خورد
يکشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۷ - ۲۵ ژانويه ۲۰۰۹

لارا مادر، خواهر و چهار برادرش را در حمله راکتی اسرائیل از دست داد
بی بی سی: نیمی از مردم غزه، که در ماه جاری تهاجم سه هفته ای اسرائیل را پشت سر گذاشتند، کودکان بودند. ناتالیا آنتلاوا، خبرنگار بی بی سی که خود در میان جنگ بزرگ شده، به جستجوی زخم هایی پرداخته که مشاهده خشونت بر نوجوانان به جا می گذارد.مصاحبه بد پیش می رفت. لارا، جدی و خجالتی، روی یک چهارپایه بلند وسط نشیمن نشست و من نمی توانستم سوالات مناسبی را که می خواستم پیدا کنم یا بر زبان آورم.چطور می توانید با یک بچه هشت ساله درباره حمله ای که مادر، خواهر و چهار برادرش را کشته است صحبت کنید؟این اولین بار بود که لارا را می دیدم اما صورتش را قبلا دیده بودم.سال 2006، زمانی که اسرائیل و گروه پیکارجوی حزب الله در اینجا درگیر نبردی ویرانگر شدند، عکس لارا به صفحات روزنامه های بین المللی راه یافت.کودک نالانآن عکس یک بچه شش ساله با موهای مجعد ژولیده را که می نالید نشان می داد. عکس در مراسم ترحیم مادر لارا گرفته شده بود.او همراه 18 عضو دیگر خانواده در اثر برخورد راکت اسرائیلی ها به وانت آنها کشته شد. لارا جزو سه نفری بود که زنده ماندند.با گذشت دو سال و نیم، آنچه از خانواده لارا در جنوب لبنان باقی مانده است را پیدا کردیم. عکس های اعضای از دست رفته خانواده وقتی قهوه تلخی می نوشیدیم خیره به پایین نگاه می کردند.زینب، عمه لارا، با چشمان گریان برایم تعریف کرد که لارا چطور جیغ کشان از صحنه حمله که آغشته به خون مادرش بود بیرون دیوید."هرگز آن لحظات را فراموش نمی کنم. اما برای لارا آسانتر است. او بچه است و به زودی یادش می رود."عادت به جنگاما دکتر میرنا کاناگی، روانشناس کودک که در بیروت کار می کند، می گوید که لارا هرگز فراموش نخواهد کرد.دکتر کاناگی با صدها کودک که شرایط مشابهی را در جنوب لبنان گذرانده اند کار کرده است و می گوید همه آنها به کسی نیاز دارند که بتوانند در مورد تجربه خود با او صحبت کنند، در غیر این صورت شبح آن تا پایان عمر دنبالشان خواهد کرد.این در مورد رانی، دانشجوی 22 ساله فلسطینی در بیروت که هنوز به وضوح به یاد می آورد چگونه دوستش در رام الله مورد اصابت گلوله اسرائیلی ها قرار گرفت صدق می کند.برای رانی، کودکی و جنگ انفکاک ناپذیر بودند، اما کمک گرفتن از روانپزشک جزو تجملاتی است که او جزو زندگی غربی می داند.رانی به من گفت: "وقتی بچه اید و چیزی جز بمب و جنگ نمی بینید، این چیزها برایتان عادی می شود."می دانم چه می گوید چون من شخصا در میان هرج و مرج جنگ داخلی دوره پس از شوروی در گرجستان بزرگ شده ام، اما در مراحل بعدی زندگی بود که تجارب کودکی را جذب کردم، و عمق وحشت وضعیتی که در آن بودیم را تشخیص دادم.آن زمان، وقتی بچه بودم من و دوستانم، زندگی مان را می کردیم.شهامت در شرایط سختما هم مثل بزرگسالان از تیراندازی ها فرار می کردیم و شاهد مرگ عزیزانمان بودیم.ما هم مثل بزرگترها گاهی غمگین بودیم و گاه وحشتزده. اما برخلاف آنها، مجبور نبودیم نگران باشیم.ما پدر و مادرهایمان را داشتیم که از ما در برابر جهان ترسناک بیرون مراقبت می کردند، و من حالا درک می کنم که این، خیلی از فشار روحی جنگ و از ترس جنگ کم می کرد.بسیاری از روانشناسان معتقدند که سخت ترین چیز برای بچه ها نه خود جنگ بلکه اضطرابی است که در والدین آنها ایجاد می کند.البته تحمل مرگ یک عضو خانواده سخت تر است.و با این حال من بارها از اینکه بچه ها چقدر می توانند در نامطلوب ترین شرایط، مسلط به نفس و شجاع باشند حیرت کرده و تحت تاثیر قرار گرفته ام.اجساد متورمبارها شده است که سعی کنم با خود تصور کنم که چه چیزی در سر بچه ها می گذرد وقتی آموزند که چگونه باید به تنهایی با جهان مواجه شوند.لارا بالاخره شروع به صحبت کرد. به آرامی گفت که بلافاصله می دانست که مادرش و باقی کسانی که دور و برش بودند مرده اند.و همینطور که آرام ویرانی اطرافش را توصیف می کرد، به یاد زئوسوی 13 ساله افتادم که در برمه ملاقات کرده بودم.او ماه مه گذشته تمام خانواده اش را در توفانی استوایی در دلتای ایراوادی از دست داد.سه روز پس از واقعه روی قایق کنار من نشست و شاهد اجساد متورمی بود که در رودخانه شناور بودند.آرام و مسلط به نفس بود و وقتی به مقصد رسیدیم اول از همه از قایق بیرون پرید و دستش را دراز کرد تا برای پیاده شدن به من کمک کند.

روزه و روزمرگیِ فاجعه به مناسبت جنگ در غزه








امین حصوری
• این فرآیند شوم در کنار محدودیت های ذاتی کنش سیاسی اعتراضی برای شهروندان (به درجات مختلف در همه ی جوامع)، به لوث کردن فاجعه و «پذیرشِ همگانی» آن می انجامد و بدین سان بزرگ ترین فاجعه ی دنیای معاصر به تدریج رقم می خورد: «خو کردن همگانی به زیستن در فاجعه»؛ یا زیستن در میان جامعه، به گمانِ برکناری از آن ...
آدينه ۴ بهمن ۱٣٨۷ - ۲٣ ژانويه ۲۰۰۹
توضیح: خوشبختانه پیش از پایان این مطلب و اقدام به انتشار آن در فضای «مجازی»، در منطقه ی غزه آتش بس - یا در معنای صریح تر «توقف کشتار»



- برقرار شد؛ اما از آنجا که شوربختانه چنین توقف هایی بنا به ماهیت خود و به گواهی تاریخ خونبار فلسطین در 6 دهه ی اخیر موقتی اند، ترجیج داده ام زمان افعالی که به وقوع جنایت و فاجعه اشارت دارند، «زمان حال» بماند؛ گو اینکه مضمون برداشت من از «فاجعه» در این نوشتار، لزوم چنین انتخابی را توضیح خواهد داد. 1- اگر فارغ از هر گونه جانبداری سیاسی بپذیریم در منطقه ی غزه فاجعه ای انسانی در حال وقوع است، آن گاه می توانیم اضافه کنیم که وقوع این فاجعه، به مانند بیشتر فجایع انسانی در طول قرن بیستم و تاکنون، در مقابل دیدگان جهانیان جریان دارد؛ با این تفاوت مهلک که اینک به واسطه ی فراگیرتر بودن رسانه ها و دسترسی همگانی به آنها و نیز اهمیت رسانه ای ویژه ی مناقشاتی که اسراییل پایه ای از آن باشد، این فاجعه روز به روز و ساعت به ساعت - و شاید حتی دقیق تر- در قالب گزارش های خبری زنده و غیره به همه ی جهانیان مخابره می شود و حتی این امکان را به ما می دهد که - در صورت تمایل - تعداد قربانیان امروز را با روز قبل مقایسه کنیم و درصد کودکان و زنان جان باخته را نیز در مقایسه با روز قبل بررسی کنیم؛ بدین ترتیب ضمن اینکه از نظر اخبار مهم جهان و آمار و اطلاعات مربوطه، «به روز» می شویم، حسی از «در جهان بودن»، «در جریان مسایل بودن» و «بی خبر یا بی تفاوت نبودن» به ما دست می دهد؛ که این آخری به ویژه ناشی از آگاهی به واکنش هایی است که به صورت اصوات یا اداهای تعجب، تاسف و یا انزجار و نیز در قالب برخی تاثرات درونی از خود بروز می دهیم. از سوی دیگرهر چه جزییات خبری فاجعه در خلال گزارش های مکرر تصویری و غیره دقیق تر و با وضوح بیشتر اطلاع رسانی/تصویر شود، آن حس کذایی «در جهان بودن» در ما بیشتر برجسته و ارضاء می شود. بنابراین خصلت فراگیر بودن/شدن رسانه ها جدا از همه ی زمینه ها، ملزومات و تبعات آن، از آنجا که به طور سهل الوصول و بدون سپردن هیج گونه تعهدی و درعوض بدون فراهم بودن فرصت و مجرایی عمومی برای ابراز واکنش شخصی یا جمعی، ما را در «جهان» قرار می دهد/ پرتاب می کند، در واقع به طور ضمنی به رسانه ها این امکان را می دهد، که به نیابت از ما، واکنش های ما را هم شکل دهند؛ یعنی به جای ما موضع گیری کنند و با اطلاع دادن این مواضع به ما و دیگران، سکوت «مخاطب گونه ی» همه ی ما را به نشانه ی تایید این موضع گیری ها و موجه بودن آنها «بازپخش» کنند؛ (تکرار و کثرت می تواند مرزهای بین هر «گزاره»ای با «واقعیت» مورد اشاره ی آن گزاره را کمرنگ یا حتی محو سازد). در چنین جایگاهی، رسانه ها تنها به دادن اخبار و یا تحلیل های تک بعدی (و یا پنهان کردن دیگر اخبار) اکتفا نمی کنند؛ آنها از این توان برخوردارند که احساسات و عواطف ما را هم شکل دهند، دستکاری کنند، یا تحت کنترل خود درآورند. این موقعیت «انفعالی» برای ما در مقابل موقعیت «فعال» رسانه ها، کمابیش همانند نقشی است که در «چرخه ی مصرف» به عنوان نقطه ی انتهایی و بازگشتیِ «فرآیند تولید اجتماعی» داریم! .... 2- اما ما شهروندان «جهانی به غایت مدرن»، در برابر یک فاجعه ی انسانی، مانند آنچه در غزه می گذرد، بیش از این چه می کنیم؟! اکثریت قاطع ما «مخاطبان خاموش»، کاری بیش از بروز کنش های احساسی اولیه نمی کنیم. البته پاره ای از ما ممکن است اخبار مربوطه را با کنجکاوی بیشتری دنبال کنند؛ پاره ای ممکن است چند تایی هم در این مورد گزارش تحلیلی و مقاله بخوانند و در خلال صحبت های روزانه با دیگران، در این مورد هم اظهارنظر و حتی بحث نمایند؛ هم به این خاطر که به لحاظ انسانی یا سیاسی موضوع را مهم تلقی می کنند و هم به این خاطر که این موضوع، «رسانه ای» شده است؛ به بیان دیگر موقعیتی که در آن هستیم عبارت است از «رسانه ای شدن یک فاجعه»؛ آن هم نه فاجعه ای مربوط به گذشته، بلکه فاجعه ای زنده و جاری! که به دلیل شدت و وخامت خود، موقتا سایر «فجایع جاری و روزمره» را تحت اشعاع قرار داده است («فجایع جاری و روزمره» عموما به دلیل بدیهی بودن یا به عکس، قابل اثبات نبودن و یا به دلیل مزمن بودن و مواجهه ی روزمره ی اغلب مردم با آنها، فاقد «استانداردها» و یا جذابیت های لازم برای «رسانه ای شدن» هستند؛ گر چه از این وضع زیاد هم نباید ناراضی بود!) پس در تمامی ساعت ها و لحظاتی که کارهای روزانه مان را انجام می دهیم: مثلا وقتی با اعضای خانواده یا همکاران چایی/ قهوه ی صبحگاهی می نوشیم، پشت میز کاربا تلفن صحبت می کنیم و یا یادداشت بر می داریم، از خیابان رد می شویم، خرید می کنیم، رانندگی می کنیم، و یا شب هنگام که در کنار خانواده گپ می زنیم، شام می خوریم، تلویزیون تماشا می کنیم (که از قضا لحظاتی هم خواه ناخواه صحنه هایی از آخرین «فاجعه ی رسانه ای شده» را به صورت رپورتاژ خبری پخش می کند) و نیز لحظاتی که به روال معمول با شریک جنسی خود معاشقه می کنیم و بالاخره در تمامی ساعاتی که «در خواب» هستیم تا «روز معمولی» دیگری از راه برسد، این فاجعه در جریان است و آن آمار و درصدهای وقیح از قربانیان فاجعه، در خلال تمامی این کارهای روزمره به طور مصمم و بی رحمانه ای افزایش می یابند. بدون شک نمی توان زندگی روزمره را تعطیل کرد و یا از مردم چنین انتظاری داشت؛ ولی می توان کمی در این باره عمیق تر شد که چه تغییرات اندکی در «نظم زندگی روزمره» از سوی چندین میلیارد نفر «بیننده» ی فاجعه ای زنده و در حال وقوع، می تواند بر وقوع این فاجعه تاثیر بازدارنده بگذارد یا حداقل شدت تلفات آن را کاهش دهد. به چنین تعمقی (و در پی آن به تمرین کردن برای اعمال این تغییرات اندک در زندگی شخصی روزمره) به ویژه از آن رو نیازمندیم که «جهان دهکده شده» ی امروزی با «کدخدا» و مباشران مسلح اش، آبستن فجایع بسیاری است. تعمق در این فاجعه اگر با بررسی روند فجایعِ مانند آن در سراسر قرن بیستم و سال های پس از آن همراه باشد، همچنین می تواند ماهیت دهشت بار و سرشت تراژدیک واقعیات و مناسبات برسازنده ی جهان معاصر را بازنمایی کند. بر این اساس می توان مرزهای تعمق درباره ی فاجعه را به تعمق پیرامون «رابطه ی میان فاجعه و زندگی روزمره» هم کشانید؛ یعنی موضوع فاجعه را از این زاویه هم دنبال کرد که جدا از ساختارهای کلان سیاسی – اقتصادی، چه ویژگی ها و خصایصی بر نحوه ی زندگی روزمره ی مردمان جهان حاکم است (نه آنهایی که خود به دلیل درگیر بودن در نوعی از فاجعه، از جمله فجایع مزمنی مانند فقر مفرط، مفهوم زندگی روزمره شامل حال آنها نمی شود)، که امکان وقوع و تداوم آشکار و وقیحانه ی چنین فجایعی را میسر/ سهل تر می سازد. 3- واضح است که این دعوت عمومی به «تعمق پیرامون فاجعه»، از نظرگاه روش شناسی در بحث های جامعه شناسیِ سیاسی، رویکردی «تجویزی» محسوب می شود؛ چون شرایط و هستی اجتماعی – اقتصادی و فرهنگی آدمیانِ مخاطب چنین دعوتی را نادیده می گیرد یا یکسان می انگارد و به همین دلیل بیشتر به وادی پند و اندرزهای بی ضمانت نزدیک می شود؛ به همین اعتبار، این رویکرد در مقایسه با رویکرد «تحلیلی» [که بر مبنای بررسی و تحلیل تفاوت های موجود در شرایط، خاستگاهها و منافع فردی و جمعی انسان ها در جوامع مختلف، درک متفاوت و چگونگی واکنش های آنها نسبت به فجایع را ریشه یابی می کند و راهکارهای مشخصی برای عمل انسانی توسط گروههای مترقی پیش بینی می کند]، وجاهت نظری چندانی ندارد؛ با این حال این نگاه تجویزی منافاتی هم با این باور ندارد که خود «تعمق درباره ی فاجعه» بایستی در یک چارچوب تحلیلی انجام شود. بر این اساس این نوشتار- یا نظایر آن- تنها می تواند دعوت به «تعمقی شخصی در باب فاجعه ای جمعی» باشد؛ با این باور که اگر چنین تعمقی با درکی تحلیلی همراه بوده و از سوی شمار زیادی از انسان ها انجام گیرد، می تواند بر روند وقوع فجایع جاری و آتی تاثیری بازدارنده بگذارد. اما نکته اینجاست که اگر دستیابی به درک تحلیلی از فجایع (مانند آنچه اکنون در غزه جاری است و یا آنچه که در عراق و افغانستان رخ داد و ادامه دارد) به هر دلیلی از مجرای تاملات شخصی نگذرد، به ناچار باید متوقع بود (اگر به تغییری دل بسته باشیم) که چنین ادراکی در «بسته بندی»های مشخص و نشاندار، در سطح وسیع «عرضه» گردد، تا شاید از سوی تعدادی از مردم مورد استفاده / «مصرف» قرار گیرد؛ در این صورت، چنین «بسته های تحلیلی» برای برخورداری از شانس باز شدن و «مصرف شدن»، در رقابت با سیل انبوه محصولات رسانه ایِ نازل و توجیه کننده (که در عین گزارش فجایع عراق یا غزه، به توجیه وعادی سازی فجایع می پردازند و با مکانیزم های ظریف و پیچیده ای دعوت به فراموشی و آرامش می کنند) باید مورد تبلیغ و یا به عبارتی مورد «تجویز عمومی» قرار گیرند؛ وانگهی، «مصرف کردن» بسته های تحلیلی، با نفس تحلیل کردن - به مثابه فرآیندی از جستجو و تاملات عمیق شخصی – منافاتی اساسی دارد. بنابراین به نظر می رسد با یک دور و تسلسل مواجهیم که برای گریز از نگاه تجویزی و گسترش نگاه تحلیلی، دوباره ما را به دام رویکرد تجویزی می کشاند. به گمان من فجایع انسانی نظیر جنگ ها و غیره به دلیل ماهیت جمعیِ بی رحمانه و فراگیر و غیر مترقبه ی خود، از این ویژگی برخوردارند که موقعیت هایی بیافرینند که از این دور و تسلسل فراتر رود و حداقل به طور بالقوه توان بی اعتبار ساختن آن را داشته باشد؛ به این دلیل ساده که خواه نا خواه ضرورتی - و شاید فرصتی - عمومی برای تامل پیرامون فاجعه را فراهم می سازند؛ یعنی فجایع انسانی به طور تناقض نمایی، ضرورت و فرصت تدارک رهایی را هم اشارت می دهند. حال می ماند نحوه ی پاسخگویی به این ضرورت و بالفعل کردن این فرصت بالقوه. اینجاست که نقش انسان ها، گروهها و نیروهای مترقی، پیشرو، سلطه ستیز و صلح طلب آشکار می شود: به میزانی که این طیف ها چنین فرصتی را دریابند و برای پاسخگویی به آن، مسئولیت شناسی، انسجام و پایداری نشان دهند، آن فرصت بالقوه، مجالی برای ظهور خواهد یافت. به طور مشخص بروز این گونه فجایع فراخوانی است برای نیروهای چپ و آرمان خواه تا در جهت همبستگی آرمانی خود گام های عملی بردارند؛ همچنان که آزمونی است برای آنان و دیگر انسان های آزاده و نیروهای مترقی و آرمان خواه. 4- حال بار دیگر به همان پرسش قبلی بازگردیم: «اما ما چه می کنیم؟!»... در وهله ی اول به دلیل رسانه ای شدن «فاجعه»، مانند اغلب مردم نسبت به آن کنجکاوی نشان می دهیم [اگر چه برخی دقیقا به دلیل همین همگانی و – لاجرم- لوث شدن ماجرا، از آن روی برمی تابند: «ما را با سرگرمی های عوام کاری نیست!»]؛ به مثابه ی موضوعی برای گفت و شنود، در گفتگو های روزمره مان آن را جای می دهیم و در مورد آن با سایرین وارد بحث می شویم؛ هر چند اغلب با جانب گیری به سمت یک روایت خاص از ماجرا، پیچیدگی های آن را نادیده می گیریم و به درجات مختلف، مسئله را ساده سازی می کنیم. اما حتی وقتی با چنین نگرش های ساده انگارانه ای وارد بحث های جدی تر شفاهی یا مکتوب در فضاهای واقعی یا مجازی می گردیم، دیگر در چنین سطحی از درگیر شدن با «موضوعِ فاجعه» به مثابه یک وافعیت، کنجکاوی شخصی یا رسانه ای بودن موضوع، به تنهایی برای تبیین رفتار ما تکافو نمی کنند: شاید عامل دیگری در میان باشد و آن این که در بخش ها و زوایایی از وجودمان، حداقل اندکی از این فاجعه خراش دیده ایم و مایلیم / قادریم در مورد آن کنشِ انسانی نشان دهیم؛ گو اینکه عموما با آویختن به ساده ترین توضیحات که از قضا رسانه ای ترینِ آنها هستند، محملی برای توجیه یا عادی دیدن فاجعه و یا سرزنش و ابراز انزجار پیدا می کنیم تا آن خراش درونی - و شاید بهت و خشم انسانی - را برون فکنی (2) کنیم (پس مهم نیست انزجار از چه و سرزنش کدام سو). به این ترتیب و یا با روندهایی شبیه این، ما آن فرصت تعمق و امکانات رهایی بخشِ همزاد با «موقعیت تراژدیکِ رویارویی با یک فاجعه ی زنده» را از کف می دهیم. بدیهی است که «کنش فردی» اگرچه لازم و نقطه ی آغازینِ ضروری در مواجهه با این فجایع است، اما از آن جا که رخ دادن این فجایع بنا به ماهیت خود خاستگاهی سیاسی دارد، مواجهه با آن در نهایت پاسخی جمعی می طلبد. اما با این وجود، در قالب احزاب و سازمان ها نیز، این فرصت سوزی و رها کردن «فاجعه» در تنهایی تراژدیک خود، بیماری مزمنی است که خود حکایت دیگری می طلبد. 5- شاید درست تر آن است که بگوییم جهان معاصر به دلیل بنا شدن بر بنیان سود و لاجرم استثمار، سرشتی فاجعه بار، تبعیض آمیز و ستمگرانه دارد که در نمودها و اشکال و سطوح مختلف به طور پیوسته در همه ی جوامع حضور دارد و بی وقفه بازتولید می شود و بی گمان قابل مشاهده هم هست؛ هر چند «رویت» نشود: در کنار مراتب و اشکال گوناگون «از خود بیگانگی»های برآمده از نظام سرمایه داری، اقسام مختلفی از «روزمرگی های ایدئولوژیک» چشم های عموم مردم را بر این فاجعه های تنیده با زندگی روزمره می بندند: از ایدئولوژی های اولترا راست و توجیه کننده ی وضع موجود گرفته تا «ایدئولوژی های ضد ایدئولوژیک» با کارکرد «سیاست زدایی از عرصه ی عمومی» و نیز ایدئولوژی های مذهبی؛ و جالب آن که همه ی این ایدئولوژی ها با قوت زیاد و در سطح وسیع از سوی رسانه های عمومی عرضه و تبلیغ می شوند. البته در دایره ی اندیشه ی سیاسی چپ هم می توان روزمرگی های ایدئولوژیک زیادی یافت که با فیلترهای مشخصی، واقعی بودن واقعیت را از آن سلب می کنند تا آن را با گونه ی ویژه ای از نگاه منطبق بر باورهای ارتدوکس سازگار کنند؛ همان هایی که در آنها ایدئولوژی با خاستگاه انسانی و اومانیستی خود گسست حاصل کرده است و «عمل سیاسی اعتراضی» در چارچوب «منافع سازمانی» تعریف شده و با «بوروکراسی حزبی»، محدودتر می گردد! به همین دلیل اغلب مردم متاسفانه تنها در هنگام مواجهه با فجایع بزرگ و ناگهانی، به مثابه ی «نقاط بی نظمی» در نظم خلل ناپذیر و کورکننده ی زندگی روزمره، فرصتی می یابند تا درباره ی ماهیت «جهان انسانی» و پنداشت های پیشین خود از آن اندکی درنگ کنند؛ اما رسانه ها همان طور که در استقرار و پذیرش این نظم کذایی سهم جدی دارند، در بی اهمیت جلوه دادن یا غیرواقعی ساختن این «نقاط بی نظمی» و بازستاندن این «لحظات درنگ» هم سهم مهمی دارند: نه لزوما با سازو کار دروغ و انکار، که البته به وفور در مواقع لازم از آن بهره می برند، بلکه با بمباران کردن بی وقفه ی مردم با «اطلاعات ناقص یا جهت دار» که ضمن «عادی سازی فاجعه»، امکان تشخیص سره از ناسره را از مردم عادی سلب می کند؛ این فرآیند شوم در کنار محدودیت های ذاتی کنش سیاسی اعتراضی برای شهروندان (به درجات مختلف در همه ی جوامع)، به لوث کردن فاجعه و «پذیرشِ همگانی» آن می انجامد و بدین سان بزرگ ترین فاجعه ی دنیای معاصر به تدریج رقم می خورد:
«خو کردن همگانی به زیستن در فاجعه»؛ یا زیستن در میان جامعه، به گمانِ برکناری از آن. یاشار دارالشفاء در مقاله ی جالبی که در مورد غزه نگاشته است (2) جمله ای از «بودریار» در مورد کارکرد رسانه ها در جهان امروزی نقل کرده است که تکرار مجدد آن در اینجا بی مناسبت نیست:

«رسانه های همگانی دیگر آینه ی واقعیت نیستند، بلکه خود واقعیت و یا حتی واقعی تر از واقعیت اند و این جهان را به عنوان فرا واقعیت برای ما توصیف می کنند» بنابراین تنها عمل، عمل اعتراضیِ جمعی و آگاهانه و مستمر می تواند ابتکار ساختن واقعیت های آینده را از رسانه ها و قدرت مداران سلب و به مردم بازگرداند.

پی نوشت ها:
(1) در مورد خاص فاجعه ای که در «غزه» جریان دارد، برخی از این فرافکنی/ برون فکنی ها - ضمن اعلام انزجار از کشتار غیرنظامیان- استدلال هایی نظیر این را در بردارند:
- «حماس» یک گروه بنیادگرای مذهبی و خشونت طلب است؛ بنابراین نمی توان با آن مدارا کرد و خشونت های آن را بی پاسخ گذاشت. - مردم «غزه» خود «حماس» را انتخاب کرده اند و اکنون تاوان اشتباه خود را می پردازند. در نگاهی کلان تر به این گونه رویکردها باید گفت:
اگر بنیادگرایی مذهبی/اسلامی را با نگرشی «آکادمیک» تنها به مثابه شکل وخیم بروز «تضاد میان سنت و مدرنیسم» و به عنوان عامل اساسی بروز این فجایع خشونت بار بدانیم، در این صورت باید در سده ی اخیر شاهد یورش های مکرر خشونت از «دنیای واپس مانده» به سوی دنیای مدرن بوده باشیم؛ درحالی که به گواهی وقایع تاریخی در قرن بیستم، جهت این یورش ها به صورت خشونت های سازمان یافته و نظامی گری مدرن، در عمل عکس آن بوده است:
یعنی از سوی دنیای توسعه یافته برای دنیای واپس مانده تدارک دیده شده است/ می شود. بنابراین بنیادگرایی اسلامی نمی تواند علت نهایی باشد؛ بلکه تنها معلولی تلخ است که از عواملی چند «فربه» می شود و نهایتا خواسته یا ناخواسته برای توجیه سیاست های میلیتاریستی و برتری طلبانه ی قدرت های بزرگ به خدمت گرفته می شود. پس به جای آنکه برای اثبات دموکرات و مترقی بودن خود، همسو با «همگان»، عریان بودن «پادشاه» را نادیده بگیریم، بهتر آن است که تنها به محکوم کردن بنیادگرایی مذهبی نپردازیم، بلکه در کنار آن و موکدتر از آن به تحلیل ریشه ها و بسترهای سیاسی اجتماعی و فرهنگی و نیز سیاست هایی بپردازیم که اقبال عمومی یا «بازار مصرف» این کالای ارتجاعی را در «عصر فرا مدرن امروزی» گسترش داده اند تا بسط مناسبات جهانیِ «سلطه» را تسهیل کنند. ارجاع دادن رشد خشونت های نظامی و حتی «لشکرکشی های صلح آمیز» و «جنگ های بشر دوستانه» به وجود دشمنی شبح گونه موسوم به بنیادگرایی اسلامی، نه تنها کار عبثی است، بلکه ناشی از ساده انگاری و یا ساده نماییِ بخش مهمی از معظلات دنیای معاصر است:
«بنیادگرایی اسلامی» هدفی سهل الوصول برای پرتاب تیرهای اتهام و جوابی دم دستی به موضوع بغرنج «نظامی شدن زیست-کره» و نهایتا بلاگردانی برای عوامل اصلی تر و «بنیادی» ترِ پدیده ی «ترور» است؛ این دیدگاه از قضا برای انتشار خود تقریبا تمامی رسانه ها و تریبون های جهانی را در اختیار داشته و دارد؛ به طبع کسانی که داعیه ی سلطه ستیزی و آزادی خواهی روشنفکرانه دارند، باید کمی از دنیای ساده سازی های ژورنالیستی و فرمول بندی های «تولید انبوه» فاصله بگیرند و دیدگاههای مستقل خود را بجویند و در ترویج آنها بکوشند. به گمان من بنیادگرایی مذهبی پیش از آنکه واکنشی ارتجاعی و خشن در برابر استقرار دموکراسی و نهادهای مدرن باشد (آن گونه که اغلب رسانه های جهانی - و بسیاری از چهره های روشنفکری وطنی- به سادگی فرمول بندی کرده اند)، محصول انسداد و بن بستی سیاسی- اجتماعی در مسیر فراروی توسعه ی سیاسی و استقرار دموکراسی در کشورها و مناطق عقب مانده است ؛ به طبع درمورد خاص فلسطین موضوع «صلح» را هم باید به موارد دموکراسی و توسعه افزود. برای مثال بررسی تاریخی پیدایش و مراحل رشد و قدرت یابی گروه «حماس» می تواند در این خصوص راهگشا باشد:
گروه «فتح» به سرکردگی یاسر عرفات به رغم تمامی کاستی ها و فراز و فرودها، مبارزه ی ملی را علیه اشعال گری و تجاوزات اسرائیل پیش می برد؛ اما عدم دستیابی به صلح، پس از سالها خشونت متقابل و به تبع آن رشد تدریجی ناامیدی و سرخورگی در برخی فلسطینیان از روش های «فتح» (که در اواخر دوره ی عرفات به میانه روی و مذاکرات بین المللی و سازش های دیپلماتیک گرایش یافته بود)، زمینه ی اجتماعی پیدایش گروه مذهبی و تندروی حماس را فراهم کرد. از سوی دیگر، دولت اسراییل برای تضعیف دشمن دیرینه و کماکان محبوب خود یعنی «فتح» ، بر آن شد که از نطفه ی مذهبی ای که در مسیر مبارزات مردم فلسطین در حال شکل گیری بود حمایت کند؛ بدین ترتیب که هرچه محدودیت های پیش روی فعالیت «فتح» را افزایش می داد، فضا را برای فعالیت ها و رشد «حماس» باز گذاشت؛ همانند مورد رشد یابی گروه «طالبان» در افغانستان، حمایت مالی این گروه/ پروژه هم با عربستان سعودی بود که به عنوان مهم ترین متحد استراتژیک و اقتصادی آمریکا در خاورمیانه، نمی توانست دور از چشم هم پیمان قدیمی، نیرومند و تیزبین خود چنان طرحی را جلو ببرد
( برای مطالعه ی مستندات رجوع کنید به کتاب بازی شیطان/ رابرت دریفوس - ترجمه ی فریدون گیلانی Devil’s Game/Robert Dreyfuss )
نظیرهمین فرآیند، یعنی بالندگی بنیادگرایی اسلامی بر بستر انسداد سیاسی – اجتماعی، در ایرانِ پیش از انقلاب روی داد که به لحاظ فرهنگی و اجتماعی، کشوری دارای زمینه های مذهبی و بنیادهای سنتی نیرومند بود:
محمدرضا شاه در پاسخ به «توصیه» های مشاوران خارجی و آمریکایی اش، در عین مسدود کردن همه ی اشکال فعالیت های سیاسی و حتی آزادی های مدنی و فرهنگی (که این دومی در عمل راه را بر روشنگری های عمومی توسط روشنفکران هم می بست) فضای باز «مناسب» را برای فعالیت و رشد و گسترش نیروهای مذهبی در اختیار آنان قرار داد؛ برای نمونه در کتاب خاطرات زنده یاد «کاوه گلستان» آمار و اطلاعات جالبی در مورد رشد مساجد و سایر تریبون های مذهبی در سال های پس از خرداد 1342 تا 1357 ارایه شده است. بدین ترتیب انسداد سیاسی ای که از سال 1332 با کودتای آمریکایی- انگلیسی (و با مجری گری عوامل دربار شاهنشاهی و نیروهای ارتجاعی پیرامون آن) آغاز شده بود، به نفع فضاسازی برای رشد «اسلام گرایی سیاسی» تکمیل گردید؛ این پروژه اگر چه به عنوان بخشی از طرح «کمربند سبز امنیتی» پیشنهادی برژینسکی انجام شد، اما تاثیر قاطعی در برآمدن ارتجاع سیاه مذهبی به عنوان پیشقراولان «انقلاب معلق 57» و مالکان انحصاریِ بعدی آن داشت. بنابراین رشد بنیادگرایی اسلامی در ایران تا مرحله ی یک حکومت ارتجاعی و بنیادگرا، به رغم وجود زمینه های مذهبی و سنت های خرافی در ایران، مستقیم یا غیرمستقیم محصول سیاست های نفع طلبانه ی قدرت های بزرگ و مناسبات ویژه آنها با کشورهای «جنوب» بوده است؛ به عنوان شاهدی تکمیلی برای این مدعا، کافی است توافقات پنهانی یا نیمه علنی قدرت های غربی با نمایندگان بوروکراتِ جناح مذهبی در ماههای پیش از بهمن 57 و حمایت های تبلیغاتی آنها از خمینی و «حواریون» اش را در نظر آوریم. همه ی اینها حداقل برای آن بود که جناح های مترقی تر، شانسی برای کسب قدرت سیاسی و سهمی در اداره ی آینده ی کشور نداشته باشند (برآمدن بنیادگرایی «طالبان» در افغانستان مورد دیگری از همین فرآیند است؛ گیریم با مسیری مستقیم تر و ابزارها و مصداق هایی متفاوت). اما این که چرا کشورهای «دموکراتیک» علاقه ای به توسعه ی سیاسی و برقراری مبانی اولیه ی دموکراسی در کشورهای عقب مانده ندارند، بحث مفصل و بازی است که در این مقال نمی گنجد؛ با این حال در تایید اصل مدعا می توان به شواهد زیادی اشاره کرد؛ از جمله حمایت های آشکار ایالات متحده از دیکتاتوری های معروف دنیا در نیمه ی دوم قرن بیستم و نیز تدارک یا مشارکت در کودتاهای فراوان و حتی توسل به یورش های نظامی برای تحت کنترل در آوردن حکومت ها و تضمین منافع سیاسی و اقتصادی خود در کشورهای تشکیل دهنده ی «جهان دیگر». بدیهی است که همه ی این اقدامات، در صورت علنی بودن، با پوشش مبارزه با نفوذ شوروی (خطر کمونیسزم) و تضمین و دفاع از امنیت (منافع) آمریکا و متحدانش و البته در دو دهه ی اخیر با پوشش گسترش دموکراسی و مبارزه با تروریسم بین المللی (بنیادگرایی اسلامی) انجام شده است. در چنین شرایطی و با تداوم خفقان سیاسی و سرکوب نیروهای مترقی در کشورهای «جنوب»، دور از انتظار نیست که در چنین جوامعی نیروهای ارتجاعی توان بالایی برای کسب حمایت سیاسی یا بسیج توده ها در جهت اهداف خود داشته باشند؛ به ویژه آنکه شرایط واپس ماندگی سیاسی و اجتماعی، امکانات مشارکت مدنی و آموزش و ارتقای شعور و بینش سیاسی مردم را به شدت محدود می کند، و در عوض بحران ها و ناامنی های اقتصادی و اجتماعی (از جمله شرایط جنگی توام با اشغال سرزمینی) این امکان را به نیروهای ارتجاعی می دهد تا با طرح شعارها و وعده های عوام فریبانه و پوپولیستی، بر موج نارضایتی ها و سرخوردگی ها سوار شوند. در بستری کمابیش این چنین، احمدی نژاد و «حماس» صاحب رای های توده ها می شوند و خود را نماینده خواست ها و منافع مردم معرفی می کنند. اما حتی اگر حماس برآمده از انتخاباتی با 100 درصد آرای موافق بوده باشد، آیا می توان ملتی را به خاطر اشتباه سیاسی ای که زمینه های عمومی و مزمنِ دست یازیدن به آن - بنا به دلایل ذکر شده - به شدت فراهم بوده است، مستحق کشتار و مرگ شناخت؟!... بی گمان با توسل به همین معیار بوده است که هیلاری کلینتون و برخی از سیاستمداران افراطی اسرائیل، «مردم ایران» را به جرم داشتن رئیس جمهور مرتجعی چون احمدی نژاد و در مواجهه با تهدیدها و تندروی های او، به «محو شدن» از صفحه ی گیتی تهدید کرده اند!
آری، حتی اگر حماس برآمده از انتخاباتی با 100 درصد آرای موافق بوده باشد و با وجود موشک هایی که حماس روزانه به سوی شهرک های اسرائیلی پرتاب می کند، جنایات اسرائیل در کشتار غیرنظامیان و انسان های بی دفاع، یایستی با شدیدترین وجهی محکوم گردد و مورد اعتراض و بازخواست قرار گیرد، چرا که هیچ «هدفی»، نمی تواند توجیه گر به کاربستن «وسیله» ای به نام «کشتار» باشد. دنیای بدون «سیاست ورزی شهروندان»، شرم آور و عقب مانده است؛ اما سیاست ورزی عاری از «اومانیسم»، غیر انسانی و بلکه عین «بربریت» است!

(2) یاشار دارالشفاء : «به یاد زیتون – برای غزه»

:اينديپندنت:شش مورد جنايات جنگى اسراييل در غزه






ايرنا:روزنامه "اينديپندنت" چاپ لندن روز يکشنبه در گزارشى شش مورد از اقدامات اسراييل در غزه را که مى تواند به عنوان جنايات جنگى محسوب شود، منتشر کرد.
اينديپندنت در گزارش خود تحت عنوان

"يک جنگ ننگ آور، اسراييل به دليل حمله به غزه متهم شده است" نوشت:


حقوق دانان بين المللى اعتقاد دارند اسراييل احتمالا در شش مورد اقدام به نقض قوانين بين المللى کرده است که شامل استفاده بيش از حد از قدرت نظامي، حمله به مناطق غيرنظامي، استفاده از فسفر سفيد، استفاده از بمب هاى دايم تنگستنى و ديگر تسليحات غير متعارف، هدف قرار دادن شهروندان غير نظامى و هدف قرار دادن کاروان هاى کمک هاى انسانى هستند.
اين روزنامه در ادامه با تشريح اين شش مورد اتهام جنايات جنگى وارد شده به اسراييل نوشت:
در ارتباط با استفاده بيش از حد از قدرت نظامى بايد توجه داشت که به ازاى هر يک اسراييلى کشته شده در اين درگيرى بيش از يکصد فلسطينى کشته شده اند که اين نشانه اى از غيرمتناسب بودن حمله اسراييل به غزه است.
نشريه انگليسى ادامه داد:
وزارت بهداشت فلسطين تعداد کشته شدگان فلسطينى را 1314 نفر اعلام کرده است که 412 نفر از آنان را کودکان و 110 نفر نيز زن بوده اند درحالى که تنها 13 اسراييلى در اين درگيرى کشته شده اند که سه نفر از آنان غيرنظامى بوده اند.
اينديپندنت نوشت:
مطمئنا بحث هايى درباره اين شدت عمل اسراييل انجام خواهد شد چراکه بسيارى عقيده دارند ميزان تخريب تحميل شده بر غزه به هيچ عنوان با تهديد ناشى از موشک هاى پرتاب شده توسط حماس به داخل اسراييل متناسب نبوده است.
اين روزنامه دومين اتهام وارد شده به اسراييل را حمله به مناطق غيرنظامى توصيف کرد و توضيح داد:

اسراييل نيروهاى خود را به داخل مناطق شلوغ مرکزى غزه اعزام نکرد اما بسيارى از حملات انجام شده توسط نيروهاى اسراييلى در مناطق بسيار شلوغ و مسکونى اتفاق افتاد که مرگبارترين حادثه در اين ميان کشته شدن بيش از 40 نفر در حمله موشکى اسراييل به يک مدرسه تحت پوشش سازمان ملل بود که صدها فلسطينى در آن پناه گرفته بودند. نشريه انگليسى ادامه داد:
اسراييل مدعى شده است که نيروهاى حماس از نزديکى اين مدرسه اقدام به پرتاب موشک کرده اند درحالى که بر اساس کنوانسيون ژنو هرگونه حمله اى که باعث مرگ شهروندان غيرنظامى شده و با اهداف نظامى بدست آمده غير متناسب باشد غير قانونى است و اسراييل بارها متهم به نقض اين قانون شده است.
اينديپندنت در ادامه با توصيف استفاده از بمب هاى فسفرى سفيد به عنوان سومين اتهام وارد شده به اسراييل نوشت:
اسراييل در بسيارى مناطق در غزه از بمب هاى فسفرى سفيد استفاده کرد که به دليل قابليت ايجاد سوختگى و زخم هاى وحشتناک استفاده از آنها در قوانين بين المللى به شدت محدود شده است.
اين روزنامه افزود:
اسراييل ابتدا استفاده از اين بمب ها را تکذيب کرد، سپس اعلام کرد تنها در مناطق غيرنظامى از آنها استفاده کرده است و پس آن اعلام کرد تحقيقاتى درباره شرايط استفاده از اين بمب ها آغاز شده است.
اينديپندنت همچنين سرنوشت يک نوجوان فلسطينى که بر اثر تماس با بمب هاى فسفرى عميقا مجروح و دچار سوختگى هاى شديد شده را منتشر کرد.
اين روزنامه در ادامه با بررسى استفاده اسراييل از "بمب هاى دايم" حاوى تنگستن و ديگر تسليحات غيرمتعارف نوشت: "اريک فوس" از پزشکان نروژى مستقر در غزه اعلام کرد جراحات بسيارى از افراد منتقل شده به بيمارستان نشان دهنده استفاده اسراييل از بمب هاى دايم است که با ايجاد انفجارهاى بسيار شديد در منطقه اى کوچک باعث متلاشى شدن بدن افراد مى شود.
نشريه انگليسى ادامه داد:
بر اساس يک کنوانسيون سازمان ملل که به امضاى اسراييل نيز رسيده است استفاده از تسليحاتى که باعث متلاشى شدن بدن افراد شده و ترکش هاى آنان توسط "ايکس رى" قابل مشاهده نيست ممنوع است که اين مى تواند شامل بمب هاى دايم نيز بشود گرچه اثبات استفاده از اين بمب ها بسيار دشوار است.
اينديپندنت هدف قرار دادن شهروندان غيرنظامى را نيز از ديگر اتهامات وارد شده به رژيم صهيونيستى اعلام کرد و نوشت:
اين ادعاى اسراييل که تمامى تلاش خود را براى حفاظت از جان شهروندان غيرنظامى انجام داده است درحال هرچه بى اعتبارتر شدن است چراکه گزارش هاى زيادى درباره هدف قرار گرفتن شهروندان فلسطينى پناه گرفته در پناهگاه ها و همچنين هدف قرار دادن فلسطينيان درحال فرار و حامل پرچم هاى سفيد منتشر شده است.
اين روزنامه در ادامه حادثه کشته شدن 29 نفر از اعضاى خانواده "سامونى" در حمله اسراييل به منزل آنها را يکى از موارد متعدد هدف قرار دادن شهروندان غيرنظامى توسط رژيم صهيونيستى توصيف کرده و نوشت: اعضاى اين خانواده درحالى هدف قرار گرفتند که روز پيش از آن توسط نيروهاى اسراييلى به اين خانه منتقل شده بودند.
اينديپندنت همچنين گزارش هاى ديگرى را نيز از هدف قرار دادن عمدى زنان و کودکان فلسطينى که حامل پرچم هاى سفيد بوده اند، منتشر کرد.
اين روزنامه در پايان ششمين اتهام وارد شده به اسراييل را نيز هدف قرار دادن کمک هاى انسانى در غزه توصيف کرده و حوادثى از قبيل جلوگيرى از ورود کمک هاى انساني، هدف قرار دادن آمبولانس ها و خودروهاى متعلق به سازمان ملل و ذخاير غذايى را از جمله مواردى خواند که رژيم اسراييل باي

A shameful war: Israel in the dock over assault on Gaza
By the time the shooting stopped, more than 100 Palestinians had been killed for every Israeli who died. Was every death lawful? And, if not, where does the fault lie?

Raymond Whitaker and Donald Macintyre report
Sunday, 25 January 2009 در برابر آنها پاسخگو باشد.
6 بهمن 1387 16:18

***********************************************************************************

A shameful war:

Israel in the dock over assault on Gaza
By the time the shooting stopped, more than 100 Palestinians had been killed for every Israeli who died. Was every death lawful? And, if not, where does the fault lie? Raymond Whitaker and Donald Macintyre report
Sunday, 25 January 2009
Did Israel–or its enemy, Hamas – commit war crimes during 22 days and nights of aerial assault, rocket launches and ground fighting in Gaza? In one sense the question is academic, because Israel will not recognise the conflict as an international one, and has not signed the 1977 Geneva protocol designed to apply to the victims of internal conflicts. But international lawyers say general principles can be drawn from the laws of war, which may have been violated in several ways.
The main issues are these
Proportionality:
Up to 10 times as many Palestinians were killed as Israelis. The Palestinian Ministry of Health says 1,314 Palestinians were killed, of whom 412 were children or teenagers under 18, and 110 were women. On the Israeli side, there were 13 deaths between 27 December and 17 January, of whom three were civilians killed by rockets fired from Gaza. Of the 10 soldiers killed, four were lost to "friendly fire".
Even if the Palestinian figure is disputed, it is clear that the death toll was massively higher for Palestinians than Israelis. Proportionality is not simply a matter of numbers, however. There will also be a debate over whether the destruction wrought by Israel's huge land, sea and air arsenal was proportionate to the threat posed by Hamas militants to civilians – itself also a violation of international humanitarian law
With foreign journalists barred from Gaza by Israel throughout the war, it is especially hard to come by hard information on the exact circumstances in which all civilian casualties were caused. But unofficial comment from senior military officers in the Israeli media have suggested that a deliberate choice was made to put the protection of its soldiers first, and that of civilians second. If true, it appears to have been successful, but even if it wasn't, the "collateral damage" inflicted on civilians appears to have significantly exceeded the norms even of previous Israeli operations in Gaza, suggesting looser rules of engagement for military operations.
The head of Human Rights Watch, Kenneth Roth, pointed out that there was an "expansive" definition of military targets, to include civilian government offices, police stations and the parliament building, on the grounds they at least indirectly helped Hamas.
Firing into urban areas
Israeli forces did not penetrate into the heart of Gaza City or Khan Yunis. But many of the areas where they deployed their forces were heavily built up. Probably the most lethal incident was the 6 January mortar attack that hit the UN school being used as a shelter for hundreds who had fled their homes in the northern Gaza town of Jabalya. It killed 30 straight away, and an estimated 13 more died from their critical injuries in subsequent days.
Israel's initial claim in this and several other incidents was that it was responding to fire from Hamas. The militants could be at fault for "locating military objectives within or near densely populated areas", in the words of the Geneva Conventions. But the conventions also forbid any attack expected to cause death or injury to civilians "which would be excessive in relation to the concrete and direct military advantage anticipated" – a rule Israel is accused of breaking several times.
Though it fortunately caused no deaths and only two injuries, the incident in which shells containing phosphorus hit the UN Relief and Works Agency headquarters – where many were also sheltering – was almost as high profile. Not only did they set fire to food and medical supply warehouses, they landed as the UN Secretary-General, Ban Ki-moon, was holding meetings with Israeli leaders. UN chiefs vigorously denied Israeli suggestions made in the media, though apparently not to the UN itself, that Hamas gunmen had been sheltering in UN premises. In the first case Chris Gunness, UNRWA's chief spokesman, revealed that diplomats had been told by the Israeli authorities that Hamas was not operating from the school. And in the second, Mr Ban said that Israel's Defence Minister, Ehud Barak, had acknowledged a "grave mistake".
White phosphorus
White phosphorus – which can cause horrific injuries, and is heavily restricted in international law – is now widely accepted to have been used by Israel in this war at several locations. Dating originally from the First World War, white phosphorus and its distinctive plumes of white smoke can legally be used to mark objectives, spread smoke for concealment or set fire to military targets, but not in civilian areas. Israel first denied using it at all, then claimed it was being used only in uninhabited areas, and then last week announced an investigation into its use.
A high school student Mahmoud al-Jamal, 18, was lucky to have been hit by phosphorus shelling during the third week of the war. By the time he reached the care of Gaza City's Shifa hospital, unconscious and severely burned in his left arm, legs and chest, the head of the burns unit, Dr Nafez abu Shaban knew the only hope of saving him lay with surgery. Shifa had no experience of it before 27 December, but "by the last week of the war we knew that we had to get the patient to the operating room and excise all the burnt tissue".
Mahmoud was running from the heavy fighting between Hamas gunmen and Israeli forces in the southern Gaza city district of Tel Al Hawa when a shell dropped in front of him. "I could feel my whole body burning," he said. "I fell and asked someone next to me to help. But he was dead. Then I fainted." Part of his body was still smouldering when he was being anaesthetised in theatre. "A piece extracted itself from his body and burned the anaesthetist on his chest," said Dr Shaban. Mahmoud will live; unconfirmed estimates are that dozens of others burned by phosphorus have not survived.
Dime bombs and other unusual weapons
While the vast majority of Palestinians were killed by conventional weapons, a Norwegian doctor, Erik Fosse, said injuries he had seen in Gaza were consistent with the use of Dime (dense inert metal explosive) bombs. "It was as if [patients] had stepped on a mine, but there was no shrapnel in the wounds," he said. A UN convention, which Israel has signed, prohibits "the use of any weapon the primary effect of which is to injure by fragments which in the human body escape detection by X-rays". This could apply to Dime bombs, but by their nature it is extremely difficult to prove they have been used.
Amnesty International last week called on Israel to give details of weapons beside phosphorus it had used in Gaza, so that medics could better treat the injuries they inflict. Donatella Rovera of Amnesty, currently on a munitions fact-finding mission to Gaza, said doctors were encountering "new and unexplained injuries, including charred and sharply severed limbs" after air strikes. The UK human rights agency also quoted Dr Subhi Skeik of Shifa hospital's surgery department as saying: "We have many cases of amputations and vascular reconstructions where patients would be expected to recover in the normal way. But to our surprise, many of them died an hour or two after operation. It is dramatic."
Dr Shaban of Shifa's burns unit said surgical colleagues had encountered bloodless amputations of limbs after attacks during the war, and that some Egyptian and Jordanian doctors with experience in Lebanon and Iraq had suggested that Dime bombs could be responsible. But both Amnesty and Human Rights Watch's weapons expert Mark Galasco, who is also in Gaza, are highly cautious about speculating on the possibility of Dime, not least because of the difficulty of finding provable traces of it.
Israel has always insisted that its weaponry – including controversial flechette darts, which have been used in Gaza before and have been found so far in two northern Gaza locations this time – is legal. There is no outright ban on Dime bombs, flechettes or even white phosphorus. It is the time and the manner in which they are used that can be illegal.
Targeting of civilians
Israel has continued to contrast what it says are its strenuous efforts to avoid civilian casualties with Hamas's undoubtedly deliberate targeting of civilians with Qassam rockets. There have, however, been several cases in which Palestinian civilians were hit while taking shelter. In other incidents, people in Gaza said they were fired on while seeking to flee to safety, in some cases waving white flags.
In the most widely publicised case, the UN says 80 members of the Samouni family were sheltering in a warehouse hit by missiles early on 5 January, killing 29. Several survivors said they had been ordered by the army to go there the previous day. Meanwhile, Khaled Abed Rabbo said a single soldier shot three of his young daughters from a tank, killing two, as they obeyed orders to flee their home on the outer edge of Jabalya. He suggested it was a deliberate act, The army is investigating, but reaffirms that "the IDF does not target civilians".
Yesterday Mr Rabbo's mother Suad, 54, who was shot in the arm and abdomen at the same time, corroborated his account. She said she, her daughter and her seven-year-old granddaughter were all carrying white flags when they were shot. She did not see the soldier who fired, but insisted there were no Palestinian fighters in the vicinity.
Humanitarian aid
While basic humanitarian supplies, including medicine, continued to flow into Gaza from Israel during the war, the UN and other agencies complained more than once that there were severe problems in distributing food and other aid within Gaza because of continuing security problems. These were compounded when a driver contracted by UNRWA was shot dead near the Erez crossing as he prepared to load food, ready for moving it south during a three-hour humanitarian pause.
There were also several complaints from the Red Cross and Israeli human rights agencies that medics and rescue services were prevented from reaching the wounded and dead. Four weak and terrified children from the Samouni family were finally found by the Red Cross, two days after the attack that killed 29 other family members. After the ground attack started, one convoy, consisting of an ICRC truck and a Palestinian Ministry of Health truck, both carrying medical supplies for hospitals in southern Gaza, and 13 ambulances carrying intensive care patients to Egyptian hospitals, had to turn back after the ICRC driver was shot and injured near a military checkpoint in the centre of the strip.
Fuel shortages and power cuts continued to deprive about a million Gazans of electricity at any one time. Sewage and water supplies were badly hit, because pumps
could not operate.

نامه به انجمن بين الملل قلم در مورد بيانيه انجمن در باره جنگ در غزه محسن يلفانی


انجمن بين المللی قلم و بيش از پانزده هزار نويسنداش در بيش از صد کشور جهان زمانی در تجليل از کار نويسندگان آنها را ,معماران روح بشر, خواندند.
اندک زمانی لازم بود تا نويسندگان نيرنگ خطرناکی را که در اين تجليل نهفته بود دريابند و از آن تبرّی جويند. گروهی از آنان به حرفة خويش و به فروش کتاب هايشان اکتفا کردند و گروهی ديگر که مايل بودند توجه و علاقة مردم به خودشان را به گونه ای ديگر نيز، پاسخ گويند، وظيفة متواضعانة سخنگوئی ,وجدان بشريت, را بر عهده گرفتند. به نظر می رسد که ,بيش از پانزده هزار نويسنده ای که در بيش از صد کشور جهان وحشت و اندوه خود را از مشاهدة رويدادهای خشن و تراژيک منازعة اسرائيل � فلسطين در غزّه, در بيانية انجمن بين المللی قلم ابراز کرده اند، خود را در شمار همين ,وجدانهای بشريت, می دانند.
آنها اضافه بر بيان وحشت و اندوه خود، اعلام کرده اند که ,مصائبی که خشونت برای غيرنظاميان هر دو طرف به بار آورده، غير قابل تحمّل است., برای اين بيش از پانزده هزار نويسنده در بيش از صد کشور جهان غيرقابل تحمّل است که بيش از هزار غير نظامی فلسطينی و سه غير نظامی اسرائيلي، جان خود را از دست داده اند.
نويسندگان عضو انجمن بين المللی قلم همچنين به ,محدوديت های تحميل شده بر روزنامه نگارانی که از غزّه گزارش می فرستند, اعتراض کرده اند و ,از اسرائيل درخواست کرده اند که فوراً اين محدوديت ها را از ميان بردارند تا جريان آزاد اطلاعات تضمين شود., اعضای انجمن بين المللی قلم، که آزادی بيان و گردش آزاد اطلاعات اصل اساسی آن است، کاملاً حق دارند که خواستار ,تضمين جريان آزاد اطلاعات, شوند. برای آنها آگاهی بر خبر کشته شدن هزار و سيصد فلسطينی در برابر سيزده اسرائيلی کافی نيست. شايد آنها می خواهند بدانند که آيا اسرائيل به واقع در غزه از بمب های فسفری و سلاح های شيميائی و اورانيوم رقيق شده نيز استفاده کرده است يا نه. ,انجمن بين المللی قلم اعتقاد دارد که مذاکره و گفتگو تنها راه حل پايان دادن به منازعه است و مصرّانه از مقامات اسرائيل و فلسطين، از جمله حماس، می خواهد تا راههای جديدی برای رسيدن به يک معاهدة پايدار صلح بيابند., آيا اين بيش از پانزده هزار نويسنده در بيش از صد کشور جهان می توانند يک راه حل، فقط يک راه حل، مثال بزنند که مقامات فلسطين از گفتگو دربارة آن سر باز زده باشند؟ آنها همچنين , از همة دولت ها، از جمله ايالات متحدّة آمريکا، اتحادية اروپا، و کشورهای همسايه مصرانه می خواهند تا بيشترين کوشش خود را به منظور يافتن راه حلّی پايدار و عادلانه برای پايان دادن به اين جنگ به عمل آورند., تصادفی نيست که اين بيش از پانزده هزار نويسنده در بيش از صد کشور جهان فراموش کرده اند که بجز انجمن بين المللی آنها يک انجمن بين المللی ديگر، به نام سازمان ملل متحّد نيز وجود دارد که تصميماتش برای همة کشورها لازم الاجراست و بارها و بارها با تصويب قطعنامه های گوناگون ,بيشترين کوشش خود را به منظور يافتن راه حلّی پايدار و عادلانه برای پايان دادن به اين جنگ به عمل آورده است., و هر بار با امتناع اسرائيل و با مخالفت ايالات متحدة آمريکا و با بی اعتنائی اتحادية اروپا و با ناتوانی کشورهای همسايه روبرو شده است. و سر انجام، بيش از پانزده هزار نمايندة ,وجدان بشريت, در بيش از صد کشور جهان به ما هشدار می دهند که ,خشونت، خشونتِ بيشتر، وحشت و ترور می آفريند، هم برای فلسطينيان و هم برای اسرائيليان � و عوارض آشکاری هم برای همة ما خواهد داشت., ای بيش از پانزده هزار نماينده ,وجدان بشريت, در بيش از صد کشور جهان! با خيال راحت بخوابيد! تا زمانی که شما دلتان را به انتشار اين بيانيه های بی بو و بی خاصيت خوش می کنيد، جنگ فلسطين و اسرائيل هيچگونه عارضه ای برای شما نخواهد داشت � حتّی اگر شمار کشته شدگان آن به يک ميليون و سيصد هزار فلسطينی و سيزده هزار اسرائيلی برسد!

محسن يلفانی پناهندة سياسی در فرانسه
دبير سابق کانون نويسندگان ايران

غزَه: مدافعان حقوق بشر کجايند؟ترجمه ی خسرو شاکری-زند







غزَه: مدافعان حقوق بشر کجايند؟
Jean-Marcel Bouguereau (Nouvel obs�rvateur)
روشنفکران کجايند؟ انساندوستان ساده کجايند؟ اگر آنچه بر غزه مى رود در ديگر جايى رخ مى داد، مى ديديم چه راه پيمايى هايى که، دست دسته، و هزاران هزار برگذار نمى شد. چرا اين برخورد ويژه؟ چون در اين جا پای اسرائيل در ميان است.
هيچ نسل کشي، حتى شُوآ (Shoah)، نمى تواند چنين کشتارى را توجيه کند. حال، در بيستمين روز حمله، تساحال (Tsahal /ارتش اسرائيل) برآورد مى کند که اساس <کار> انجام گرفته است و زمان پذيرش آتش-بس فرا رسيده است.
آنچه به موقع مى رسد، خبر آژانس نيمه رسمى [مصريِ] مِنا (Mena) است، با اعلام اينکه حماس <نسبت به کوشش هاى مصر براى ختم خونريزى با خوبرويى برخورد کرده> است.
آنچه وخيم تر است روش تساحال در پيش برد اين جنگ است.
ديروز، فدراسيون جهانى حقوق بشر � با يادآورى اينکه <عمليات نظامى اسرائيل بيش از 900 کشته، شامل 300 کودک، و 4250 زخمی برجا گذاشته است، که اکثريت شان افراد شخصى بودند> � شوراى امنيت را فراخواند که به دادستان دادگاه بين المللى جرايم جزايى دستور دهد تحقيقات در باره ى <جنايات> در نوار غزه را آغاز کند. از نظر فدراسيون جهانى حقوق بشر، <حملات گسترده و سيستماتيک ارتش اسرائيل در نوار غزه... ، اگر جنايت عليه بشريت محسوب نشوند، بايد به عنوان جنايات جنگى شناخته شوند.> و بيشتر از اين رو مورد اسرائيل وخيم مى شود که اگر اتهامات داير بر استفاده از، نه فقط تسليحات مجهز به فسفر سفيد، که همچنين تسلحيات جديد ى را که به کار گرفته است باور کنيم � تسليحاتی که صدمات هر چه بزرگ ترى را در منطقه ى کوچک غزه وارد مى آورند، منطقه ای که يکى از متراکم ترين جمعيت های جهان را داراست. از ديگر سوي، دو پزشک نروژى متعلق به سازمانى غير دولتى ظن مى برند که تساحال اسلحه ى جديد بسيار نيرومندى را � دايم Dime)/Dense Inert Metal Explosive)، که به معنی سلاح انفجاری مرکب از فلز سنگين (تنگستن) ترکيب نشونده ( فاقد قرابت شيميايی) است � به کار برده است، اسلحه اى که انفجارش زخم هاى بسيار وخيمى را در شعاعى ده مترى موجب مى شود. از نظر قانون بين المللي، کاربرد اين دو اسلحه <غيرقانونى> نيست. ميثاق 1980 در باره ى سلاح هاى معمولى فقط کاربرد فشفه هاى فسفر سفيد را عليه مردم غير نظامى ممنوع مى کند. و اگر يک دايم به جای هدف خود به مردم غير نظامى اصابت کند، خسارات مى توانند بسيار عظيم باشند. چندين قربانى برای آسوشيتدپرس (Associated Press) شرح مى دهند که چگونه <دود سفيد که ازآسمان نازل مى شد پوست را از صورت و اعضاى بدن مى کند.> شاهدى که بوسيله ى تلفن با او در شهر غزه تماس برقرار شد اظهار داشت که <اين مهمات [ اسرائيلى] از همان آغاز عمليات زمينى مورد استفاده قرار گرفته اند،> و او به چشم خود ديده است که <انفجار بافه ای از دود سفيد آتش سوزى هايى را موجب شده است � واقعياتى که برخى در شناخت آن ها چون <جنايات جنگى> ترديد نمى کنند، جناياتى جنگى که نبايد مدفون شوند، حتى در صورت هر روز محتمل تر شدن يک آتش-بس.
پنجشنبه 15 ژانويه 2009 ژان-مارسل بوگروُ ،سردبير هفته نامه ی وزين نوول آبزرواتور
ترجمه ی خسرو شاکری-زند
بعد التحرير امروز (21 ژانويه) عفو بين الملل نيز گزارش های راجع به استفاده از بمب های حاوی فسفر سفيد را تأييد کرد و آن اقدام را خلاف قوانين بين الملل دانست، به عبارت ديگر جنايات جنگی به شمار آورد. سازمان ملل هم اين نظريه را پذيرفته است. بدون کوچکترين آزرمي، بنابر گزارش تلويزيون فرانسوی-آلمانی آرته (Arte)، سخنگوی ارتش اسرائيل اعلام داشت که استفاده ازآن سلاح ها مطابق با قانون بين المللی است! تا قبول آتش-بس، تعداد کشتگان به دو هزار نزديک شد. ژان-مارسل بوگروُ در سال های 1960 از مسؤولان اتحاديه ملی فرانسه و در سال 1968 از رهبران آن جنبش بود. خ.ش-ز.
*******************************************************************************
7بهمن.حوری های بهشتی آخوندها، اين بار کنار سربازان مهاجم اسرائيلی
روشنگری.
ارواح آسمانی به ارتباط خود با بنيادگرايان ادامه ميدهد. بعد از اخبار مربوط به ,هاله نور, و ظهور روح امام برای راهنمايی در انتخابات رياست جمهوری در ايران، حالا رابی اوواديا يوسف، آخوند فرقه بنيادگرای شاز شايعات اخير در اسرائيل مبنی بر ظهور حوری های بهشتی در مقابل سربازان اسرائيلی در غزه را تاييد کرد.

از قرار معلوم حوری های برای کمک به سربازان اسرائيلی می آمدند تا به آنها در مورد خطری که بر سر راه شان بود هشدار دهند.
رابی مورد شخصا در رابطه با يک مورد مشخص شهادت داد:
سربازان به خانه ای رسيدند و ميخواستند وارد شوند . سه تروريست مسلح در خانه منتظر آنها بودند. بعد يک زن جوان زيبا در مقابل آن ها ظاهر شد و هشدار داد: وارد خانه نشويد. تروريست ها آنجا هستند، مواظب باشيد., يوسف در ادامه گفت سربازان از زن پرسيدند تو که هستی و او خود را ,راشل, معرفی کرد. راشل نام همسر يعقوب است و مقدس محسوب ميشد. حوری ها و ارواح مقدس مثل اينکه خود را با روح زمانه ما تطبيق داده و با اشخاص شرير و خبيث همدم شده اند و معمولا هم ماموريت های شان را موقعی انجام ميدهند که اين افراد خبيث مشغول ارتکاب جرم اند: موقع تقلب در انتخابات ايران يا کشتار زن و کودکان بی دفاع در غزه. خبر را پرس تی وی منتشر کرده که کارگزاران رژيم متبوع آن يعنی جمهوری اسلامی تجربه مهارت وافری در انتشار اين نوع خبرها و مجبور کردن حوری ها و ارواح مقدس به امضای تاييد نامه دارند. پرس تی وی همچنين خبر داده، قبل از اين نيز مرخای الياهو که سابقا سمت رئيس رابی ها را داشت شايعات مربوط به ظهور ,راشل, را تاييد کرده و گفته بود: , اين داستان راست است. من او را فرستاده بودم., مثل اينکه در اين يک مورد رابی زرنگ، به رقبای ايرانی رو دست زده است.

مصاحبه با جبهه خلق برای رهائی فلسطين(PFLP) پيرامون تجاوز اسرائيل به غزه


" ما يک ملتيم، يک خلقيم، دارای يک آرامانيم، تمام طرحهای دشمن برای دفن کردن وحدتمان با شکست روبرو خواهد شد"
مصاحبه ای که از نظرتان ميگذرد توسط خبرگزاری ترکيه،سرويس " ماان نيوز" در 17 ژانويه با يکی از سخنگويان جبهه خلق برای رهائی فلسطين صورت گرفت.

اصل مصاحبه را می توان از طريق تارنمای رسمی اين جبهه تهيه نمود.

اين مصاحبه قبل از وقوع آتش بس دربحبوحه بمبارانهای وحشيانه اسرائيل انجام گرفت و بازتاب دهنده فضای دهشتناک و کشتار بربرمنشانه کودکان و زنان و مردم غير نظامی است
. درنبرد غزه شاخه نظامی جبهه خلق برای رهائی فلسطين, بريگاد ابو علی مصطفی, نيز حضور فعال داشته و کوچه به کوچه و با تمام قوا عليه متجاوزين صهيونيست می جنگيد و همزمان با پرتاب موشک به آن سوی خط سبز دشمن را هدف می گرفت. آنچه دراين مصاحبه طرح ميگردد بيان يگانگی ووحدت پولادين يک ملت مصمم درمقابل هيولای صهيونيسم و استعمار است. دراين نبرد افسانه اي، جبهه خلق برای رهائی فلسطين که يک جبهه لائيک و سکولار و تحت رهبری چپ های فلسطينی پيرو زنده ياد جرج حبش است، درکنار سازمان حماس و ساير تشکلات فلسطينی چون تن واحد عليه دشمن مشترک رزميده وبرتقويت وحدت تمام نيروهای مقاومت تاکيدنموده است.حال شما به سياست و تاکتيک اين جبهه که درصحنه نبرد حضور زنده دارد تعمق کنيد و آن را با موضع گيريها و اراجيف تعدادی از فرقه های ماليخوليا زده ايرانی که تمرکز را بر تفرقه ، مسائل فرعی و خط کشی عليه اسلام و سازمان حماس گذاشتند و بيشرمانه عليه جنبش مقاومت فلسطين لجن پاشيدند، مقايسه نمائيد تا بيشتر به عمق ورشکستگي، بی مسئوليتی و ماهيت سياستهای آنارشيستی و ارتجاعی آنان که درقالب , جنگ دوقطب ارتجاع, تبليغ ميگردد، پی ببريد. اينک به اصل مصاحبه توجه کنيد. سرويس ما ان نيوز جبهه خلق برای رهائی فلسطين دليل اين تهاجم عظيم اسرائيل عليه غزه را چگونه می بيند؟ پاسخ: اسرائيل جنايت و کشتار عليه خلق ما رابراساس اهداف تاريخی خود آغازکرد. اين تهاجم کوششی بود برای نابودی و امحاء مقاومت فلسطين بويژه درغزه و شبيه به همان اعمالی که درلبنان در2006 انجام دادند. هدف اين اقدام جداکردن جنبش مقاومت از مردم و نابودی آن و تلاش برای دفن کردن آرمان فلسطين و حقوق خلق ما می باشد. نقشه اسرائيل عليه خلق ما،حقوق ما و نابودی جنبش مقاومت فلسطين تنها با تائيد آمريکا، رژيمهای مختلف عربی و بخشی از " رهبری فلسطين" می تواند اجرا گردد. اسرائيل به رغم تمام اعمال جنايتکارانه و قتل عام مردم که ياد آور سال 2006 درلبنان است، اما ازنور و پايداری درجنبش مقاومت ما که هسته اصلی را تشکيل ميدهد، خواهد آموخت. تهاجم اسرائيل هرگز بر قاطعيت و مصمم بودن ما برای حق بازگشت، برای تعيين سرنوشت و کسب استقلال پيروز نخواهدشد. سرويس ما ان نيوز آيا حملات هوائي، دريائی و زمينی اسرائيل بخاطر موشک پراکنی حماس است ؟ پاسخ: پرتاب موشک سمبل واقعی اعتراض و مقاومت ما عليه قوای اشغالگر است. اين امر بطور مستمر حضور اشغالگر را بعنوان اشغالگر يادآوری ميکند. اين مهم نيست که چطور آنها ما را درمحاصره، قتل عام و يا حصار به دور ما ميکشند و به انکار ما و حقوق بشر می پردازند ليکن باوجود اينها همه به مقاومت خود ادامه ميدهيم. ما بطور قاطع ازحقوق بنيانی خود دفاع ميکنيم و اجازه محو آن را نمی دهيم. تا زمانيکه يک موشک بسوی قوای اشغاگر پرتاب ميشود، بازتاب زنده بودن خلق ما، مقاومت ما و موضوع ماست. به همين دليل انها پرتاب موشک ما را نشانه ميگيرند. پرتاب موشک، قوای اشغالگر را بی ثبات ومتزلزل ميکند. زيراهرموشک يک عمل فيزيکی ازسوی مقاومت عليه اشغال، قتل عام و جنايت وتجاوز آنها به خلق ماست.هرپرتاب موشک حامل پيامی است مبنی براينکه" ما راه حل" آنها را که بر انکار موجوديت و الغای حقوق ماست، نمی پذيريم. سرويس ما ان نيوز آيا انتخاباتی که در اسرائيل درپيش است نقشی درتصميم آنها برای حمله به غزه دارد؟ پاسخ: انتخابات اسرائيل مطمئنا دراين رابطه اهميت دارد. اينکه حزب "کاديما وبويژه ليوينی" و باراک دراثر پاگذاشتن براجساد خونين هزار فلسطينی تقويت ميشود و اينکه اين اقدام موجب شادمانی و امر مثبتی درکارزار انتخاباتی محسوب ميگردد، بازتاب دهنده سرشت اسرائيل و صهيونيسم است. سرويس ما ان نيوز آيا اعضای جبهه خلق برای راهائی فلسطين , بريگاد ابو علی مصطفی, درپيکار عليه ارتش اشغالگر فعال بوده اند؟ پاسخ: ,بريگادابو علی مصطفی, هرروزه و پيوسته عليه اسرائيل موشک پرتاب کرده است. اما آنها بيشتر درجای دادن بمب در جاده ها، در اتوموبيل ها و اين قبيل بمبها که بطورجدی تانکها ووسايل نقليه قوای اشغالگر را ويران و يا آسيب رسانده است، فعال بوده و خود را نشان داده اند. رزمندگان ,بريگاد ابوعلی مصطفی, درتمام نبردها و درتمام سطوح شرکت دارند. اين عمليات درهمکاری تنگاتنگ با تمامی نيروهای مقاومت عليه قتل عام و جنايت دشمن صورت ميگيرد. سرويس ما ان نيوز تحت چه شرايطی جبهه خلق برای رهائی فلسطين از آتش بس با اسرائيل حمايت ميکند؟ پاسخ: ما با آتش بس( از 19 ژوئن تا 19 دسامبر) مخالفت کرديم. زيرا اين امر برای خلق ما خطرناک بود. ما بر اين نظريم که تحليل ما درنهايت دراين مورد صحيح بوده است. اسرائيل با توسل به قتل و تجاوز و توجيه اقداماتی نظير حمله هوائی در4 نوامبر و به قتل رساندن پنج تن از اعضای مقاومت و يک نفر غيرنظامی زمينه های پايان باصطلاح پيمان آتش بس را فراهم آورد. اين همان هدفی بود که آنها درسر داشتند و همواره درخلال دوره آتش بس يک حمله هوائی را نقشه می کشيدند. نيروی مقاومت همواره بايد بطور متحد تصميم بگيرد که چه تاکتيکی درهرلحظه ای اتخاذ بايد گردد.ما خواهان پايان کشتار مردم، متوقف کردن قوای اشغاگر و گشودن بی قيد وشرط تمام مرزها بويژه گذرگاه, رافاه, و پايان محاصره خلق هستيم. ليکن ما بخاطر آتش بس، برسر حقوق بنياني، برسر حق مقاومت و حق دفاع از خلق و حق بازگشت به ميهن، حق ما برای تعيين سرنوشت و استقلال سر آشتی نداريم، امری که اسرائيل بدنبال آن است. سرويس ما ان نيوز چه رابطه ای امروز بين حماس و جبهه خلق برای رهائی فلسطين وجوددارد؟ پاسخ: ارتباط بين حماس و جبهه خلق برای رهائی فلسطين از طريق مقاومت کنونی بيان ميشود. سرويس ما ان نيوز اما جبهه خلق برای رهائی فلسطين يک جنبش سکولار است. آيا اين امر مشکل درهمکاری با حماس که اعتقاد به يک جامعه اسلامی و دولت اسلامی دارد، ايجاد نمی کند؟ پاسخ: ما و حماس، هردو به اردوی مقاومت تعلق داريم، اردوی مقاومتی که از خلق ما، موضوع ما و حقوق بنيانی ما دفاع ميکند. ماو حماس، هردو مذاکرات و همکاری با قوای اشغالگر را که راه حلش براساس انکارموجوديت و حقوق ماست، رد ميکنيم. ما هردو نيرو بطور متحد عليه کشتار و قتل عام خلق فلسطين، پيکارميکنيم. آنچه که اکنون جاريست، ما را متحد ميکند، اتحاد درنبرد برای خلق ما، برای موضوع ما و برای حقوق ما. سرويس ما ان نيوز برای اينکه به موضوع برگرديم، نظر جبهه خلق برای رهائی فلسطين درمورد مشروعيت محمود عباس چيست؟ مدت زمان رياست چمهوری وی در9 ژانويه به پايان رسيده است. پاسخ: تنها مشروعيت فلسطيني، مشروعيتی که معنائی درشرايط کنونی دارد، مشروعيت بر آمده ازجنبش مقاومت است. تعريف اتحاد ملی چنين است: نبرد عليه قوای اشغالگر و عليه تجاوزش به خلق ما، دفاع ازخلق ما و حقوقش.اکنون ,حکومت خودگردان فلسطين , فاقد مشروعيت است. مشروعيت ازطريق متکی به اصول محکم مقاومت مردمی عليه جنايت قوای متجاوز، بدست می آيد. سرويس ما ان نيوز آيا نظر جبهه خلق برای رهائی فلسطين درشرايط کنونی متمرکز شدن بر نواحی نوارغزه و توجه کمتر به سياست داخلی است؟ يا اينکه مسئله سياست فلسطينی مهمتر از هرچيزی است؟ پاسخ: مقطع کنونی برای نهضت ملی فلسطين و موضوع فلسطين که درمقابل دشمنی قرار دارد که که کمر به نابود خواست ما بسته است، تعيين کننده می باشد. سئوالی که برای همه طرح است اين می باشد که آيا بايد درمقاومت شرکت جست يا درکنارايستاد و ناظر بر ادامه حمله بود. تمام مشروعيت فلسطين درشرايط فعلی بر اساس پاسخ به اين سئوال تعيين ميشود. سرويس ما ان نيوز وضعيت جبهه خلق و ساير سازمانهای مقاومت در نواحی رود اردن چگونه است؟ پاسخ: نواحی رود اردن هم به نوع ديگری تحت محاصره است. تحت محاصره و اشغال با 11000 زندانی سياسی ، تصرف متوالی زمين و بنا کردن خانه های مسکونی و کشيدن حصار و جنايتهای ديگر عليه خلق ما. اسرائيل از طريق کشتار مردم در غزه می خواهد نگاهها را از نواحی رود اردن دور کند تا تصرف هر چه بيشتر زمين و حمله را در آنجا عملی نمايد. ما اجازه تجزيه خلقمان در نواحی رود اردن ونواحی غزه را همچون فلسطين سال 1948( فلسطينيهای ساکن در اسرائيل) و در تبعيد را نمی دهيم. سرويس ما ان نيوز آيا جبهه خلق برای رهائی فلسطين انتظار پيوستن فلسطينيهای خارج از غزه به مقاومت عليه اشغال را بخصوص با توجه به بيرحمی اسرائيل در شرايط کنونی در غزه را، دارد؟ پاسخ :ما يک ملتيم، يک خلقيم، تمام نقشه دشمنان برای دفن کردن اتحادمان با شکست مواجه خواهد شد. ما پيروزيمان را تامين و اتحاد درون خلقمان را برای کشورمان با قاطعيت و مقاومت برای کسب حقوق ملی ، حق برگشت به ميهن ، حق تعيين سرنوشت، برای آزادي، رهائی ملی و استقلال تضمين خواهيم کرد.
*****************
نقل از توفان الکترونيکی ارگان الکترونيکی حزب کارايران شماره 30 بهمن ماه
1387 www.toufan.org toufan@toufan.org