۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

Regarder cette vidéo dans une nouvelle fenêtre نشانه های ظهور امام زمان درشبکه 5-اخر خندست حتما ببینید

object width="425" height="344">

فرهنگ مداحی و تملق در نظام سیاسی ایران

رادیو فردا ، توسط مجید محمدی (جامعه‌شناس) : بر آمدن نظام ولایت فقیه در سال‌های پس از انقلاب و مطلقه و غیر دمکراتیک شدن آن به بروز دوباره فرهنگ تملق و مداحی ارباب قدرت انجامید. هم آیت‌الله خمینی و هم مردم در سال‌های دهه شصت حساسیت بیشتری به این فرهنگ داشتند و میزان بروز آن بسیار کمتر از دوران آیت‌الله خامنه ای بود. در دوران آیت‌الله خامنه‌ای هم رهبری و بیت وی رسما چنین فرهنگی را تبلیغ می کرده‌‌اند و هم مداحان و تملق‌گویان از مواهب رفتار خویش به خوبی بهره‌مند شده‌ و به مقامات بالا رسیده‌اند.

مسابقه مداحی و تملق

مقامات نظامی از آیت‌الله خامنه‌ای با عنوان مولا یاد می کنند: «هم اكنون زمزمه‌هاى تحركاتى در مراكز آموزشى شنیده مى شود و ما باید در این خصوص با وحدت رویه‌اى كه مولاى ما از ما توقع دارند در این زمینه هوشیار باشیم و برخورد مناسبى در این خصوص بنماییم.» (سردار على فضلى، فرمانده سپاه سیدالشهدا استان تهران، رادیو فردا، ۱۵ شهریور۱۳۸۸) در تاریخ شیعه از تعبیر مولا فقط برای امام اول شیعیان استفاده می شده است. حتی این تعبیر برای اشاره به آیت‌الله خمینی نیز استفاده نشد.

آیت‌الله خامنه‌ای خود به این فرهنگ مداحی با مدعاهای بزرگش دامن می زند. او معتقد است «از همه این آقایان [نامزدهای ریاست جمهوری] اوضاع کشور را بیشتر می‌دانم و بهتر خبر دارم." (سخنرانی در کردستان، کیهان،۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۸) این چنین فردی طبعا باید افرادی را برای شغل مداحی و تملق خود به کار گیرد. در بیت آیت‌الله خامنه‌ای و کسانی که با وی دیدار می کنند به ندرت می توان فردی منتقد سیاست‌های وی را یافت. آن‌ها نیز که شجاعت انتقاد را داشته باشند از دستگاه رهبری طرد می‌شوند.

خاصان درگاه، مدام باید از کمالات رهبری و توجه وی به دانش و ادبیات و هنر قلم‌فرسایی کنند تا قدرت مطلقه و نظارت ناپذیر وی توجیه شود. غلامعلی حداد عادل که به یمن ارادت به آیت‌الله خامنه‌ای صاحب مقامات مهم از جمله نمایندگی و ریاست مجلس (با ابطال آرای یکی از نمایندگان مجلس ششم) شده است در یک یادداشت از گستردگی حیطه مطالعاتی، مداومت در مطالعه، تعداد زیاد کتب، و وسعت نظر "آقا" یاد می کند و از ویی به عنوان رشید الدین فضل الله یا خواجه نصیر الدین طوسی و یگانه دهر در دوران خود معرفی می کند. (گشتی در كتابخانه شخصی رهبر انقلاب، تابناک، ۲۳ آبان ۱۳۸۸) مقامات و رسانه‌های جمهوری اسلامی برای بالاتر رفتن از پله‌های قدرت و خنثی کردن سعایت رقبا در مداحی از آیت‌الله خامنه‌ای بر هم پیشی می‌گیرند. اکنون رقابت ایدئولوژیک و کارایی نیست که تعیین کننده قرب و بعد افراد اقتدارگرا از آیت‌الله خامنه‌ای است بلکه میزان ارادت پذیری و مداحی است.

استبداد مایه ثبات و امنیت

این فرهنگ در بستری رشد می کند که استبداد دینی (ولایت فقیه) مایه امنیت و استقرار آرامش و ثبات سیاسی معرفی شود. از نگاه توجیه کنندگان استبداد «ولایت فقیه لنگرگاه نجات كشور از بحران هاست. ... رهبر معظم انقلاب پناهگاه ملت و عامل نجات انقلاب اسلامی از بحران های مخرب است. ... اگر (جایگاه) رهبر معظم انقلاب در كشور تضعیف شود همه اركان نظام تضعیف و به صورت سیستماتیک انقلاب با مشكل مواجه خواهد شد. ... اگر كسانی به هر دلیل ولایت فقیه را تضعیف كنند همه سنگرها و تكیه گاه های مردم و انقلاب را متزلزل كرده اند. ... رهبری بالاترین مقام رسمی و قانونی كشور است و با نظارت بر سه قوه و تعدیل و هماهنگ كردن آنها، هرگونه اصطكاك را نیز برطرف خواهد كرد.» (محسن غرویان، ایرنا، ۲۸ مرداد ۱۳۸۸) بنا براین دیدگاه در کشورهای دمکراتیک که ولایت فقیه وجود ندارد بحران همیشگی بر قرار است، همه ارکان نظام سیاسی ضعیف هستند، مردم تکیه گاهی ندارند و سه قوه مدام در حال تنازع با یکدیگرند.

خبرگزاری‌ها و رسانه‌های مداح

خبرگزاری فارس در تنظیم اخبار مربوط به آیت‌الله خامنه‌ای در مداحی و چاپلوسی سنگ تمام می گذارد. آیت‌الله خامنه‌ای در این گزارش‌ها "آقا" ست و همه به دست بوس وی می‌آیند. این خبرگزاری بالاخص در دیدارهای عمومی تنها نکاتی را برجسته می کند که بیانگر شیفتگی و اطاعت و تبعیت و خذلان محض هستند. این امر بالاخص در مورد دانشگاهیان و دانشجویان پر آب و رنگ تر اعمال می شود تا نشان داده شود که تحصیل کردگان محو جمال "آقا"یند و بقیه مردم با الگو گرفتن از دانشگاهیان باید خاک پای آقا باشند (نگاه کنید به گزارش‌های خبرگزاری فارس از دیدار دانشجویان و اساتید دانشگاه‌ها با "آقا"، ۶ و ۹ شهریور ۱۳۸۸) گزارش‌های این خبرگزاری مطالب کیهان را به صورت موادی که توسط غیر باورمندان به ولایت فقیه تنظیم شده می‌نمایاند.

گزارش خبرگزاری فارس از دیدار آیت‌الله خامنه‌ای با دانشجویان بسیجی مداحی را به اوج می رساند: «پس از شعارها و ابراز احساسات چند دقیقه‌ای دانشجویان، شعاعی دانشجوی دکترای دانشکده علوم و حدیث و رتبه اول مسابقات بین‌المللی قرآن کریم در هندوستان، قرآئت قرآن را آغاز می‌کند. همراه با صدای زیبایی که دارد، آیه‌های مناسبی را هم انتخاب کرده است: "واعتصمو بحبل‌الله جمیعا و لاتفرقوا " و حضار می‌دانند که این حبل‌الله چیست. ... ابراز رضایت "آقا " از تحلیل‌های دانشجویان، قند را در دل آنها آب کرد. ... تشکل‌های دانشجویی در ماه مبارک رمضان [در] ... افطاری .. میهمان رهبر معظم انقلاب خاطره‌انگیزترین و مهم‌ترین دیدار سالیانه خود [را داشتند]" (خبرگزاری فارس، ۶ شهریور ۱۳۸۸)

دیگر خبرگزاری‌های دولتی نیز مداحی ولایت را به عنوان خبر تنظیم کرده و ارسال می کنند. خبرگزاری جمهوری اسلامی در خبری با عنوان «روایتی دیگر از نماز جمعه امروز تهران؛ خبری در راه است» خبر رسانی را به وضوح به مداحی تبدیل می‌کند:

كلیدواژه‌ها از جمله آقا، رهبر، مقتدا، ولایت و ... بر لبان روزه داران جاری می‌شود...

عبارت پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملكت شما آسیبی نرسد از مقابل دیدگانت عبور می‌كند...

وقتی او نامه‌ای برای رهبر می‌نویسد و با تمام توان تلاش می‌كند آن را به دست مسئولی برساند...

دری باز می‌شود و نمازگزاران دوان دوان به سوی آن حركت می‌كنند...

....

انتظارها به شماره می‌افتد تا حرف دل را بشنوند...

وقتی نوجوانی عكس رهبرش را بالا می‌گیرد...

وقتی وسعت تكبیر در حجم بلندگوها نمی‌گنجد...

قلم‌ها دیگر نمی‌نویسد و می‌خواهی با همه وجود به سخنان او گوش دهی...

....

همه آرامند و همه جا آرام است...

عده‌ای منتظر ورود كسی هستند...

پس خبری در راه است...

روز علی است و علی می‌آید (ایرنا، ۱۹ شهریور ۱۳۸۸)

رسانه‌های حکومتی برای عقب نیفتادن از دیگران در مداحی بر یکدیگر سبقت می‌گیرند. تیتر کیهان در مورد سفر ولی فقیه به کردستان این است: «خورشید انقلاب روز سه شنبه از کردستان طلوع مى کند.» (کیهان،۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۸) عنوان گزارش کیهان از واکنش مردم به سفر آیت‌الله خامنه‌ای به کردستان این است: دست دعا چشم امید (کیهان،۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۸) کیهان از آیت‌الله خامنه‌ای با عنوان ولی فقیه و مرجعیت اعلای شیعه یاد می‌کند. (کیهان، ۸ شهریور ۱۳۸۸)

مقام ولی فقیه کسانی را در روزنامه‌ها و سازمان رادیو تلویزیون منصوب می کند که ظرفیت این مداحی‌ها و تملق گفتن‌ها را برای حفظ مقام و شغل خود داشته باشند. در سراسر رسانه‌های تحت نظر ولی فقیه حتی یک مورد به چشم نمی‌خورد که کسی با رویکرد انتقادی نسبت به نظام سیاسی، ولایت فقیه و شخص رهبری و نهادهای تحت نظر وی در این رسانه‌ها به کار مشغول باشد.

بازآفرینی سنت خلعت به شعرای مداح

آیت‌الله خامنه‌ای مرتبا دیدارهایی با شعرای مداح وی برگزار می‌کند و به این شعرا هدیه‌های چند میلیون تومانی یا موقعیت‌های کسب پروژه‌های فرهنگی و تبلیغاتی از سازمان‌های دولتی اعطا می کند. این جلسات به عنوان محل ارائه شعر انقلاب و نسل امروز از سوی رهبری معرفی می‌شود. همچنین شعر شعرای غیر مداح تحقیر می‌شود.

آیت‌الله‌های کیهان

در برابر مداحی و اطاعت از ولی فقیه، وفاداران به استبداد از امتیازات گوناگون منزلتی، مالی و سیاسی برخوردار می شوند. در حوزه منزلت، این افراد به سرعت از مدارج اجتماعی بالا مثل آیت‌الله برخوردار می شوند و روزنامه های دولتی یک شبه آنها را به این عناوین مفتخر می کند. صادق لاریجانی، و احمد خاتمی نمونه های خوبی از اعطای نشان آیت‌الله توسط روزنامه کیهان (از طرف مقام ولایت) هستند. در حوزه های مالی افراد مطیع از رانت‌ها، وام‌های کم بهره و شرکت‌ها و اموال مصادره‌ای و دولتی به ثمن بخس برخوردار می شوند. در حوزه سیاسی نیز شورای نگهبان با رد صلاحیت منتقدان، وفاداران و مداحان را به نمایندگی مجلس یا ریاست جمهور منصوب می کند. غیر از نهادهای ظاهرا انتخابی، نهادهای انتصابی نیز با این افراد مدیحه‌سرا و متملق پر می‌شود.


قصه‌ی پرغصه‌ی نیروگاه بوشهر با ده سال وعده‌ی امروز و فردا

قصه‌ی پرغصه‌ی نیروگاه بوشهر با ده سال وعده‌ی امروز و فردا : یک نیروگاه با هزینه چهار نیروگاه آنهم تنها با ظرفیت هزار مگاوات برق

دويچه وله : ۱۵ سال پس از امضای قرارداد، ۱۳ سال پس از آغاز عملیات و ۹ سال پس از پایان مهلت راه‌اندازی نیروگاه بوشهر، هنوز آینده این پروژه‌ی پرهزینه ناروشن است. با هزینه‌ی صرف‌شده در این مدت زمان تلف شده می‌شد در شرایط عادی ۴ نیروگاه احداث کرد.

راه‌اندازی رآکتور هسته‌ای بوشهر که آخرین مهلت اعلام‌شده‌ی آن پایان سال جاری میلادی بود، باز هم به تاخیر افتاد. وزیر انرژی روسیه، اواخر آبان‌ (۲۵ آبان / ۱۶نوامبر ۲۰۰۹) خبر داد «برنامه اعلام شده راه‌اندازی این نیروگاه تا آخر سال ۲۰۰۹ عملی نخواهد شد.»

اوایل امسال گفته می‌شد که تابستان دست‌کم نیمی از طرفیت تولید ۱۰۰۰ مگاواتی نیروگاه بوشهر وارد شبکه‌ی سراسری برق کشور خواهد شد. اسفند سال گذشته (۱۳۸۷) مقام‌های ایرانی حتی می‌گفتند نیروگاه بوشهر «پیش راه‌اندازی» شده و به زودی تولید برق آن آغاز خواهد شد.

وزیر انرژی روسیه علت تاخیر را «بروز برخی مشکلات و مسایل فنی» عنوان کرده است. اما کمتر ناظری اظهارات این مقام روسیه را واقعی می‌داند. نیروگاه بوشهر مطابق قرارداد می‌بایست در سال ۱۹۹۹ راه‌اندازی می‌شد. اگر تا چند سال پیش «مشکلات فنی» و «اختلاف‌های مالی» دلایل قابل‌پذیرشی در تاخیر تکمیل این پروژه بودند، در سال‌های اخیر اما «ملاحظات سیاسی» نقش بیشتر، و این اواخر حتی نقش عمده‌ای دارد.

تأخیر مجدد در راه‌اندازی نیروگاه بوشهر یک روز پس از دیدار و گفت‌وگوی باراک اوباما و دیمیتری مدودف در حاشیه نشست آسیا ـ اقیانوسیه در سنگاپور پیرامون ایران اعلام شد. مدودف و اوباما در این دیدار تأکید کردند که فرصت ایران برای پذیرش پیشنهادها پیرامون برنامه‌ هسته‌ای‌ این کشور رو به پایان است. این اظهارات واکنشی بود به خودداری ایران از پذیرش طرح البرادعی برای انتقال دوسوم ذخایر اورانیوم خود به خارج. منوچهر متکی گفت اورانیوم ایران به خارج منتقل نخواهد شد.

مسکو حتی از این هم فراتر رفت و برای نخستین‌بار از آغاز مناقشه‌ی اتمی ایران با غرب، اعلام کرد در صورت بی‌پاسخ ماندن پیشنهاد آژانس از سوی تهران، «گزینه‌های دیگری غیر از همکاری و گفت‌وگو» قابل بررسی و اجرا خواهد بود.

به نظر اغلب تحلیل‌گران، رفتار مسکو در ارتباط با نیروگاه بوشهر تابعی از افت‌وخیزهای مناقشه‌ی اتمی میان ایران با غرب از یکسو، و مناسبات روسیه با غرب از سوی دیگر است. با بهبود روابط مسکو و واشنگتن در ماه‌های اخیر، سرنوشت نیروگاه بوشهر بسیار بیش از گذشته با بحران اتمی ایران گره می‌خورد. اگر بحران راه‌حلی نیابد، نیروگاه پرهزینه بوشهر نیز سرانجامی نخواهد یافت.

سرآغاز پروژه‌ی بوشهر

قرارداد احداث نیروگاه اتمی بوشهر در نوامبر ۱۹۷۴ میان سازمان انرژی اتمی ایران، به ریاست دکتر اکبر اعتماد و شرکت آلمانی زیمنس به امضا رسید. پیش‌بینی شده بود که این پروژه تا پایان سال ۱۹۸۰ تکمیل و راه‌اندازی شود، اما با وقوع انقلاب در ایران متوقف ماند. تا بهمن ۱۳۵۷، رآکتور شماره یک بوشهر به میزان ۸۵ در صد و احداث رآکتور شماره دو آن نیز ۶۵ درصد پیشرفت فیزیکی داشتند.

پس از انقلاب شرکت زیمنس از تکمیل پروژه خودداری کرد. از کشورهای غربی هیچ پیمانکار دیگری نیز حاضر نبود وارد چنین قراردادی با ایران انقلاب‌زده و حکومت اسیر هیجانات سیاسی آن شود. ایران در نهایت برای تکمیل آن رو به روسیه آورد. توافق‌های اولیه در این باره اوایل سال ۱۳۶۸ با سفر ‌اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت به مسکو به عمل آمد، اما موافقت‌نامه‌ی نهایی در سال ۱۳۷۳ (۱۹۹۴) در تهران به امضا رسید.

به موجب این قرارداد مقرر شد ساخت نیروگاه تا پایان ۲۰۰۰ به پایان برسد. این قرارداد در ژانویه ۱۹۹۶ میان «سازمان انرژی اتمی ایران» و «شرکت اتم استوری اکسپورت روسیه» اعتبار اجرایی پیدا کرد. طرف روس متعهد شد تا سال ۲۰۰۰ ساخت نیروگاه را به پایان برساند.

براساس اطلاعات موجود، مبلغ کل قرارداد در این پروژه در ابتدا یک میلیارد و دویست میلیون دلار بود که با گذشت زمان و تجدیدنظرها، مبلغ آن ده درصد افزایش داشته ‌است. سوخت نیروگاه بوشهر نیز ۵۲ میلیون دلار به انضمام کل هزینه‌های حمل تا محل نیروگاه پیش‌بینی شده بود.

ده سال وعده‌ی امروز و فردا

- مهر سال ۱۳۸۲: وزیر انژری روسیه: راه‌اندازی نیروگاه بوشهر به دلایل فنی یک سال به تأخیر می‌افتد.

- اسفند سال ۱۳۸۲: مشاور رئیس‌جمهور روسیه: راه‌اندازی نیروگاه بوشهر تا پایان ۲۰۰۵ انجام می‌شود.

- فروردین سال ۱۳۸۳: رومیانتسف: نیروگاه بوشهر اواسط ۲۰۰۵ به بهره‌برداری می‌رسد.

- تیر سال ۱۳۸۳: رئیس سازمان انرژی اتمی روسیه: نیروگاه بوشهر سال ۲۰۰۶ کارش را آغاز می‌کند.

- آذر سال ۱۳۸۳: مدیر پروژه ساخت نیروگاه بوشهر: واحد اول نیروگاه بوشهر اواخر سال ۱۳۸۴ به بهره‌برداری می‌رسد.

- دی سال ۱۳۸۳: سعیدی: نیروگاه بوشهر سال آینده به بهره‌برداری می‌رسد.

- اردیبهشت ۱۳۸۴: رئیس سازمان انرژی اتمی روسیه: سوخت هسته‌ای نیروگاه بوشهر پایان سال جاری میلادی یا اوایل سال آینده به ایران تحویل می‌شود.

- فروردین ۱۳۸۶: روسیه: به دلیل تأخیر در پرداخت‌های ایران افتتاح نیروگاه بوشهر با تأخیر مواجه می‌شود.

- شهریور ۱۳۸۶: متکی: سوخت نیروگاه بوشهر به زودی به ایران ارسال می‌شود.

- مهر ۱۳۸۶: پوتین: احداث نیروگاه بوشهر به علت مسائل فناوری آن سخت شده است.

- آذر ۱۳۸۶: اتم استروی اکسپورت: نیروگاه بوشهر تا پیش از پایان سال ۲۰۰۸ راه‌اندازی نمی‌شود

- دی ۱۳۸۶: متکی: تا تابستان سال آینده نیمی از ظرفیت نیروگاه بوشهر وارد مدار می‌شود.

- شهریور ۱۳۸۷: یک عضو دومای روسیه: نمی‌توان تاریخ دقیق راه‌اندازی این نیروگاه را تعیین کرد.

- مهر ۱۳۸۷: صالحی: زمان افتتاح نیروگاه بوشهر را نمی‌گویم.

- آذر ۱۳۸۷: کرینکو: روسیه کل نیروگاه بوشهر را در سال ۲۰۰۹ تکمیل می‌کند

- اسفند ۱۳۸۷: پیش راه‌اندازی نیروگاه

- تیر ۱۳۸۸: سخنگوی اتم استروی اکسپورت: به دلیل مشکلات مالی افتتاح نیروگاه با تأخیر مواجه می‌شود.

- آبان ۱۳۸۸: مدیر فنی اتم استروی اکسپورت: نیروگاه بوشهر تا آخر ۲۰۰۹ افتتاح می‌شود.

- آبان ۱۳۸۸: وزیر انرژی روسیه: برنامه اعلام شده راه‌اندازی این نیروگاه تا آخر سال ۲۰۰۹ عملی نخواهد شد.

یک نیروگاه با هزینه چهار نیروگاه

اکنون با گذشت بیش از ۱۵ سال از آغاز امضای قرارداد و ۱۰ سال از زمان مقرر برای تحویل آن، سرنوشت این پروژه هنوز در ابهام است. کارشناسان می‌گویند هزینه احداث یک نیروگاه برق هسته‌ای معادل یک میلیآرد دلار و مدت زمان مورد نیاز برای احداث آن نیز حدود ۵ سال است.

غلامرضا آقازاده، رئیس پیشین سازمان انرژی اتمی در سال ۱۳۸۵ از ناکارآمدی روس‌ها در تکمیل نیروگاه بوشهر گلایه کرده و گفته بود اگر در زمان انعقاد قرارداد با روسها مسئول بود با این طرح مخالفت می‌کرد. آقازاده گفته بود، یک شرکت غربی می‌توانست با یک سوم نیروی انسانی پیمانکار روسی این پروژه را تکمیل کند.

در ده سالی که از آغاز حضور روس‌ها در پروژه نیروگاه بوشهر می‌گذرد قریب به ۲ هزار کارگر، تکنسین و مهندس را با خانواده‌هایشان در دهکده‌ای در جنب نیروگاه مستقر شده‌اند. گفته می‌شود با پول و مدت زمانی که تاکنون برای نیروگاه بوشهر صرف شده، در شرایط عادی می‌شد ۴ نیروگاه احداث کرد.

علاوه‌براین، کارشناسان می‌گویند نیروگاه بوشهر در صورت راه اندازی تنها با ظرفیت هزار مگاوات برق وارد مدار خواهد شد. این ظرفیت در مقایسه با رقم تولید و مصرف در شبکه سراسری ایران بسیار کم است. به گفته‌ی این کارشناسان، در صورت بهره‌برداری از نیروگاه بوشهر نهایتا حدود «دو و نیم درصد» به ظرفیت تولید برق کشور افزوده خواهد شد.

چرخه‌ای از بنیان ناقص

نیروگاه بوشهر در صورت راه‌اندازی برای تولید تنها ۱۰۰۰ مگاوات برق، سالانه به ۳۰ تا ۴۰ تن اورانیوم با غلظت ۳ تا ۵ درصد نیاز دارد. دولت ایران مدعی است که هدفش از غنی‌سازی اورانیوم تامین سوخت مورد نیاز برای نیروگاه‌های اتمی کشور است. بنابر داده‌های موجود، در چهار سال گذشته ایران تنها حدود ۲ تن اورانیوم کم‌غلظت تولید کرده است. حتی اگر این کشور ظرفیت تولید خود را تا ده برابر افزایش دهد، بازهم قادر به تهیه سالانه ۳۰ تا ۴۰ تن سوخت موردنیاز برای نیروگاهی چون بوشهر نخواهد بود. از سوی دیگر، اگر چنین ظرفیتی هم فراهم شود، ایران فاقد معادن سنگ اورانیوم کافی است. کارشناسان می‌گویند منابع شناخته شده سنگ اورانیوم در طبیعت ایران اگر بطور کامل هم استخراج شود، برای تامین نیاز یک سال کشور هم کفایت نمی‌کند.

در مقابل این چرخه‌ی ناقص، به شدت پرهزینه و چالش‌برانگیز انرژی اتمی، ایران دارای منابع سوخت فسیلی بسیار ارزانی است که می‌توان با احداث نیروگاه‌های حرارتی و گازی به تولید برق با هزینه‌ی بسیار کم پرداخت. فن‌آوری ساخت این نیروگاه‌ها هم‌اکنون در کشور وجود دارد. در این میان نیروگاه‌های «سیکل-ترکیبی» به دلیل راندمان بالا و گاز ارزانی که عمدتاً سر چاه‌های نفت سوزانده می‌شوند، مقرون به صرف‌ترین گزینه برای تولید برق هستند. ایران در ضمن دارای ظرفیت‌ها و امکانات بسیاری در در زمینه تولید انرژی‌های تجدیدپذیر است. بهره‌وری از امکانات نیز می‌تواند بخش قابل اعتنایی از نیازهای انرژی ایران را تآمین کند و ساخت بحث‌برانگیز نیروگا‌های اتمی را بلاموضوع سازد.

نویسنده: مصطفی ملکان

قتل در تهران سر مقام حراست تربیت بدنی و همسرش را از تن جدا کردند

گروه حوادث روزنامه اعتماد خبر داد که یک زن و شوهر جوان با نام های مرتضی هاشمی و همسرش “آتنا ملکی” در خانه شخصی خودشان به قتل رسیده اند. خواهر مرتضی هاشمی که برای دیدن برادرش به خانه وی مراجعه کرده بود، پس از آنکه کسی در خانه را باز نمی کند، خود وارد خانه شده و با اجساد سر بریده شده برادر و زن برادرش روبرو می شود. این خانه ای که اجساد در آن پیدا شد در خيابان آيت الله کاشانی، پشت شهرداری منطقه پنج واقع است.

مرتضی هاشمی فرزند مجتبی هاشمی از اولین فرماندهان کمیته های انقلاب بود. این کمیته ها پس از سرنگونی رژیم شاه و پیش از شکل گیری سپاه پاسداران برپا شد و عمده ترین نقش آن مصادر اموال فراری های رژیم شاه و برپائی گشت و ایست و بازرسی در شهرها بود. سرپرستی این کمیته ها، در همان ابتدای تاسیس چند بار بین آیت الله مهدوی کنی و آیت الله لاهوتی و دیگران دست به دست شد. از جمله نقش آفرینان این کمیته ها علی فلاحیان و اسدالله لاجوردی رئیس زندان اوین و دادستان انقلاب تهران بودند که دومی سرانجام ترور حکومتی شد و اولی که چندین سال وزیر اطلاعات بود اکنون در مجلس خبرگان رهبری است.

در این کمیته ها، همه نوع افرادی راه یافته بودند. از جمله عده ای از اوباش، چاقوکش ها، منحرفین جنسی و … هرچه زمان جلوتر رفت، بر شمار این افراد در این کمیته ها افزوده شد و از شمار کسانی که با انگیزه های انقلابی وارد کمیته ها شده بودند کمتر. افراد گروه دوم عمدتا جذب سپاه پاسداران شدند.

مجتبی هاشمی که او را سرتیپ پاسدار معرفی کرده اند در جریان اعلام قیام مسلحانه مجاهدین خلق در یک عملیات تروریستی کشته شد.

پس از ترور مجتبی هاشمی، يک موسسه فرهنگي بنام وی تاسيس شد که پسر بزرگ مجتبی و درعین حال برادر بزرگتر مقتول مسووليت آن را برعهده دارد.

مرتضی هاشمی که جسد سر از تن جدای او در خانه اش پیدا شد تحصيلات حوزوی و دانشگاهی در رشته الهیات داشت و از مسئولین حراست سازمان تربيت بدنی بود.

پلیس جنائی تهران اختلاف مالی را از جمله انگیزه های احتمالی این قتل دانسته و این درحالی است که حراست بخشی از وزارت اطلاعات است و کسانی که در حراست پست و مقام دارند – آن هم با سابقه ای که مقتول از نظر خانوادگی و تحصیلات مذهبی داشته- از دایره ارگان های امنیتی خارج نیستند. بویژه در سازمان تربیت بدنی.

بنابراین، علاوه بر مسائل مالی که می تواند بین دو برادر نیز مطرح باشد، مسئله تسویه حساب های امنیتی که در ماه های اخیر شدت گرفته نیز می تواند از جمله دلائل قتل باشد.

ضربه ‌شلاق برای توهین به احمدی‌نژاد


وکیل علی تاجرنیا از محکومیت موکل خود به 6 سال حبس و تحمل 74 ضربه شلاق از سوی شعبه 26 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیر عباسی خبرداد.

به گزارش ایلنا، حمیدفاتح نیا با اعلام این مطلب اظهارداشت: صبح امروز حکم علی تاجرنیادر شعبه 26 دادگاه انقلاب به بنده ابلاغ شد.

وکیل تاجرنیا ادامه داد: موکلم به اتهام اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت عمومی به 5 سال حبس و اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به یک سال حبس و توهین به مسوولان کشور (رییس جمهور و مجموعه دولت) به 74 ضربه شلاق تعزیری محکوم شده است.

وی بااشاره به نمایندگی موکلش در مجلس ششم اظهارداشت:اتهام توهین به مسوولان کشور در رای صادره بگونه‌ای بیان شده که گویی موکلم در زمانی که رییس جمهور و اعضای دولت مشغول به انجام وظیفه بودند به آنها توهین کرده است در حالیکه آنچه که در رای آمده با متن کیفرخواست کاملا مغایرت دارد.

گفتنی است علی تاجرنیا عضو جبهه مشارکت در 29 خردادماه بازداشت و در 16 آبان ماه با تودیع وثیقه یک لیارد ریالی از زندامین آزاد شد.

اطلاعات تازه از کشته‌شدن فجيع پسر و عروس سيدمجتبی هاشمی: عاملين جنايت با انگيزه سرقت به آن‌جا نرفته‌بودند، ايران




















گروه حوادث- رئيس پليس آگاهی کشور از تحقيقات ويژه جنايی برای افشای راز قتل هولناک پسر و عروس شهيد سيدمجتبی هاشمی خبر داد. به گفته سردار جعفری، پيکرهای خونين زوج جوان که قربانی جنايت دلخراش شده‌اند، در حالی کشف شد که به نظر می‌رسد سه روز از مرگشان گذشته است. به گزارش خبرنگار جنايی ما، ظهر يکشنبه- يکم آذر- مأموران کلانتری ۱۴۰ باغ فيض از قتل زوج جوانی باخبر شدند که در طبقه سوم ساختمان چهار طبقه شماره هشت واقع در خيابان گل‌ها- بلوار آيت‌الله کاشانی- از پا درآمده بودند. مأموران پس از حضور در محل جنايت، با اجساد سربريده مرتضی- ۳۰ ساله- و همسرش آتنا- ۲۶ ساله- روبه‌رو شدند. دقايقی بعد هم قاضی هنرمند- بازپرس کشيک ويژه قتل- همراه تيم ويژه جنايی در محل جنايت حاضر شده و به تحقيق در اين باره پرداختند.

ر ادامه بررسی‌ها مشخص شد زوج جوان به تازگی ازدواج کرده و حدود ۲ ماه قبل به خانه جديد نقل مکان کرده بودند. خانواده آتنا نيز به بازپرس هنرمند گفتند: مرتضی کارمند حراست سازمان تربيت بدنی بود و با همسرش چند روز قبل از سفر مشهد برگشته بودند که آخرين بار پنجشنبه- ۲۸ آبان- با آنها صحبت کرديم اما پس از آن به‌رغم تلفن‌های مکرر و مراجعه حضوری به خانه، پاسخی نشنيديم تا اين که به ناچار کليدساز آورده و در خانه را باز کرديم که با صحنه وحشتناک جنايت روبه‌رو شديم. همسايه‌ها نيز به تيم جنايی گفتند: [Photo]حدود ساعت ۳۰/۱۱ شب پنجشنبه صدای درگيری و دعوای شديد از خانه زوج جوان شنيدند اما به تصور اين که احتمالاً دعوای خانوادگی رخ داده، ماجرا را پيگيری نکردند. بنابر اين فرضيه قتل در نيمه شب پنجشنبه قوت گرفت. از آنجا که زن و شوهر جوان با کارد به قتل رسيده بودند، بازرسی دقيق خانه برای يافتن کارد انجام شد اما هيچ اثری به دست نيامد. به گفته بازپرس هنرمند، وضعيت خانه قربانيان نشان می‌داد عامل يا عاملان جنايت با انگيزه سرقت به آنجا نرفته و هيچ نوع به‌هم ريختگی وسايل خانه نيز مشاهده نشده است. بنابر اين، فرضيه‌های مختلفی از جمله قتل با انگيزه‌های خاص، مشکلات کاری يا انتقامجويی تحت بررسی است. در حال حاضر نيز يکی از آشنايان قربانيان در بازداشت است و تحقيق از او ادامه دارد. به گفته بازپرس جنايی تهران، در نخستين تجسس‌ها تصور بر آن بود خودروی زانتيای مقتول از سوی قاتل يا قاتلان سرقت شده است تا اين که مشخص شد خودرو نزد برادر مقتول به نام روح‌الله- مدير مؤسسه شهيد هاشمی- بوده است؛ بنابر اين چنين فرضيه‌ای منتفی شد. وی گفت: تا اين لحظه فرضيه سرقت به عنوان انگيزه قتل، جايگاهی در اين پرونده ندارد. سرپرست دادسرای جنايی تهران نيز در اين باره به خبرگزاری فارس گفت: هم اکنون يک نفر مظنون در اين پرونده بازداشت شده و تحقيقات برای روشن شدن زوايای پنهان اين پرونده در حال انجام است.

گفت‌وگو با همسايه
يکی از ساکنان طبقه چهارم ساختمان محل زندگی قربانيان در تشريح ماجرا به خبرنگار ما گفت: حدود ساعت ۱۲ شب صدای درگيری و دعوای شديد از خانه همسايه شنيدم. وقتی به طبقه پائين آمدم، بقيه همسايه‌ها را هم ديدم که با شنيدن صدای درگيری، خود را به پشت در آپارتمان رسانده بودند اما هرچه در زديم و آتنا را صدا کرديم، کسی در را باز نکرد. لحظاتی بعد هم ناگهان صدای تلويزيون به يکباره زياد شد. آن قدر زياد که صدای افراد حاضر در خانه بسختی شنيده می‌شد. اما آنچه مسلم بود، صدای يک مرد می‌آمد اما مطمئن نيستم صدای شوهر آتنا بود يا فرد ديگری. دقايقی بعد هم به تصور اين که نمی‌خواهند کسی در ماجرای خانوادگی‌شان دخالت کند، به خانه‌هايمان برگشتيم اما تا حدود ساعت ۲ نيمه شب همچنان سر و صدا می‌آمد اما بعد از آن ديگر متوجه نشديم چه اتفاقی افتاد.

بازداشت دانشجويان طی آبان ماه؛ بازداشت ۶۰ دانشجو در يک ماه،

اميرکبير

شايد اگر يک سال پيش چنين گزارشی نوشته می شد باورش برای همگان سخت بود و عده ای نمی پذيرفتند که بازداشت ها به اين حد گسترده و پرتعداد باشد. اما ۲۲ خرداد همه چيز را تغيير داده است و امروز حاکميت دستپاچه و سراسيمه به نيروهای امنيتی خود مجوز هر اقدامی را داده است. مجوزی که جز معنای برخورد و سرکوب و بازداشت و شکنجه ندارد.

به گزارش خبرنامه اميرکبير با نزديک شدن به ۱۶ آذر، روز دانشجو، فشارها بر دانشجويان شدت يافته و با احتمال برگزاری تجمعات و اعتراضات دانشجويی پيش بينی می شود که تا روزهايی پس از ۱۶ آذر نيز اين بازداشت ها ادامه يابد. اما در سال ۸۸ به رغم بازداشت های گسترده، بازداشت ها بوی دانشجويی نمی دادند و پرشمار دانشجويان بازداشت شده خرداد و تابستان ۸۸ هم در جريان بازداشت سبزها قرار می گرفتند.

۱۳ آبان کم کم به شدت تاثير دانشجويان در روند اعتراضات گسترده عليه حاکميت افزود و نزديکی به ۱۶ آذر نيروهای سرکوب را بر آن داشت تا نگاهی جدی تر به دانشگاه ها داشته باشند. بازداشت ها از چند روز قبل از ۱۳ آبان در دانشگاه های مختلف شروع شد. از ابتدای مهرماه با موج گسترده احضاهای کميته انضباطی و حراست و حتی وزارت اطلاعات، دانشجويان به سکوت فراخوانده شده بودند و تعليق و اخراج نيز اتفاقی عادی در بسياری دانشگاه ها شده بود تا دانشگاه ها را به محيطی آرام برای دانشجويان تبديل نمايد. به جز بازداشت ها و احضارهای پراکنده در ۲ هفته اول آبانماه بايد بازداشت های دانشجويی را از ۱۳ آبان پی بگيريم. بازداشت هايی که در هفته گذشته شدت گرفته و آينده اش نيز روشن نيست.

در دانشگاه خواجه نصير، علی پرويز و سهيل محمدی يک روز قبل از ۱۳ آبان بازداشت شدند. اين دو فعال دانشجويی پس از حضور صفار هرندی در دانشگاه و اعتراضات دانشجويان دانشگاه خواجه نصير به سخنان هتاکانه وی با يورش ماموران امنيتی به منازلشان بازداشت شدند و ادامه بازداشت آنان همچنان هر روز اعتراضات دانشجويی را در اين دانشگاه در پی داشته است. اعتراض های دانشجويان دانشگاه خواجه نصير و اين بازداشت ها در حالی صورت گرفته است که رسانه‌های حاکميت اظهار داشتند که صفارهرندی بدون هيچ گونه مشکلی در دانشگاه سخنرانی کرده است.

در دانشگاه مازندران، ۵ دانشجوی اين دانشگاه با شکل گيری تجمع ۱۲ آبان در دانشگاه بازداشت شدند. اشکان ذهابيان برای هشدار ۱۰ آبان ماه و سياوش رضاييان ۱۱ آبان بازداشت شدند. رضائيان يک روز بعد آزاد و برای بار دوم در ۱۵ آبان بازداشت شد. بهنام فرازمند، زاوش گرايلی و مهدی داوديان بعد از تجمع بازداشت شدند.

در اصفهان علی مشمولی در جريان اعتراضات مردمی ۱۳ آبان با يورش نيروهای امنيتی به منزلش بازداشت شد. علی مشمولی طی هفته جاری آزاد شد. امين وطانی دانشجوی دانشگاه صنعتی شريف نيز دوشنبه شب ۱۱ آبان با يورش نيروهای امنيتی بازداشت شده و به مکان نامعلومی انتقال داده شده بود. وی هفته گذشته از زندان آزاد شد.
ياشار دارالشفا دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران و دبير سابق تشکل اصلاح طلب دانشگاه قزوين نيز طی ماه آبان بازداشت و آزاد شد. مرتضی اسدی دانشجوی دانشگاه علامه نيز در ۱۶ آبان بازداشت شد و از وضعيت وی اطلاعی در دست نيست.

پلی تکنيکی ها هم بازداشتی داشتند اما اينبار از تفرش شروع شد. ۷ دانشجوی پلی تکنيک واحد تفرش با اعلام برگزاری تجمعی در روز ۱۳ آبان در روز ۱۱ آبان بازداشت شدند. به گزارش خبرنامه اميرکبير، حميد عظيمی، محمد اسعدی، سعيد قاسمی، امين عربی، علی مطلبی، کورش يکان و محسن ادبی پور توسط نيروهای امنيتی بازداشت شدند و چند روز بعد نيز با بازداشت محسن پريزاد، سياوش بيگ مديان، ايزد جابری و مسعود مرادی شمار تفرشی های پلی تکنيک به ۱۱ رسيد. پويا شريفی دانشجوی کارشناسی ارشد پلی تکنيک و دانشجوی کارشناسی دانشگاه علم و صنعت نيز که در ستاد ميرحسين در جريان انتخابات فعال بود صبح ۱۳ آبان در منزلش بازداشت شد. وی چهارشنبه شب ۲۷ آبانماه از زندان آزاد شد.

محمد هاشمی عضو دفتر تحکيم وحدت نيز در ظهر روز ۱۳ آبان بازداشت و پس از ساعاتی آزاد شد. ماموران وزارت اطلاعات در شب قبل از آن به منزل وی مراجعه کرده و خانه وی را تفتيش کرده بودند. در آستانه روز ۱۳ آبان به اعضای سازمان ادوار تحکيم وحدت نيز مجدداً حمله شد. در اين روز حسن اسدی زيدآبادی و محمد صادقی ۲ تن از اعضای سازمان دانش آموختگان بازداشت شدند.

فرزاد اسلامی از دانشجويان دانشگاه آزاد نيز بازداشت شد تا برای اولين بار نيروهای امنيتی نشان دهند که ديگر از اعتراضات هفتگی و گسترده دانشجويان آزاد به تنگ آمده اند. ماموران وزارت اطلاعات برای بازداشت سلمان سيما نيز به منزل وی يورش بردند اما وی در منزل نبود تا ۱۰ روز بعد او نيز برای بار دوم به زندان برود. گرچه فرزاد اسلامی با صدور وثيقه آزاد شد اما سلمان سيما همچنان در زندان و در وضعيت نگران کننده ای به سر می برد.

در کاشان ۳ دانشجوی اين شهر اميرحسين چيت ساززاده، امين حيدری و مجيد شهرابی پس از سه روز بازداشت در زندان کاشان به زندان مرکزی اصفهان منتقل شدند. اين سه دانشجو در تاريخ نهم آبان ماه در بيرون از دانشگاه توسط مامورين وزارت اطلاعات ربوده شدند.

اما بخش زيادی از بازداشت ها در شيراز و پس از اعتراضات دانشجويی در روز ۱۳ آبان صورت گرفت. بازداشت دانشجويان دانشگاه شيراز در برخی موارد همراه با ضرب و شتم توسط نيروهای لباس شخصی و با کمک نيروی انتظامی صورت گرفت.

گرچه بازداشت ها از تجمع ۱۳ آبان شروع شد اما تاکنون حتی نام برخی از بازداشت شدگان منتشر نشده است. به گزارش خبرنامه اميرکبير خبرها از بازداشت بيش از ۲۰ دانشجو در مقابل دانشگاه شيراز حکايت دارد. بنايی، جلالی، سعيد رضايی، زاهدی، ظهوريان، عارف، پورفتحی، طاهری، صفرپور و پورسلطان از جمله دانشجويانی هستند که در زندان عادل آباد در شيراز همچنان در بازداشت هستند. به همراه اين دانشجويان دکتر مسيح الله حقيقت جو نيز در زندان به سر می برد.

علی صالح پور، کاظم رضايی، يحيی طاووسی، ندا اسکندری، خديجه قهرمانی، نظری، شيروانی و باقری از ديگر دانشجويان دانشگاه شيراز نيز در زندان اطلاعات شيراز (پلاک ۱۰۰) در بازداشت به سر می برند.

با وجود تمامی اين بازداشت ها، همچنان هم فضای امنيتی سنگينی بر دانشگاه شيراز حاکم است و بازداشت ها نيز همچنان ادامه دارد. در آخرين مورد، بعد از ظهر روز سه شنبه ۲۶ آبان ماه ندا اسکندری و خديجه قهرمانی دو دانشجوی دختر دانشگاه شيراز بازداشت شدند.

پنجشنبه ۲۸ آبان، نيز موج جديدی از بازداشت ها شروع شد. عباس حکيم زاده دبير سياسی دفتر تحکيم صبح در منزلش بازداشت شد. حکيم زاده در حالی که ۱۳۴ روز از آخرين آزادی اش با وثيقه می گذشت برای سومين بار بازداشت شد.

در عصر همان روز نيز حميد قهوه چيان، احمد ميرطاهری، عليرضا زرگر، اميرکاظم پور و ياسر معصومی دانشجويان دانشگاه علامه طباطبايی بازداشت شدند.

شب همان روز نيز نيروهای امنيتی با هجوم از قبل برنامه‌ريزی شده، دست کم هفت عضو دانشجويان و دانش‌ آموختگان ليبرال دانشگاههای ايران را بازداشت کردند. مهرداد بزرگ، سورنا هاشمی، عليرضا موسوی، فرزان رئوفی، احسان دولتشاه، سينا شکوهی و البرز زاهدی دانشجويانی بودند که در جلسه اين دانشجويان در آستانه آذرماه بازداشت شدند.

پنج شنبه شب هم دو تن از فعالين دانشجويی دانشگاه آزاد تبريز به نام‌های رسول عالی نژاد و بهروز فريدی توسط نيروهای امنيتی بازداشت شدند. بدين ترتيب تنها در روز پنج‌شنبه ۲۸ آبان حداقل ۱۵ دانشجوی در نقاط مختلف ايران بازداشت شدند.

با احتساب تمامی دانشجويان بازداشت شده طی ماه آبان در سراسر ايران، حداقل ۶۰ دانشجوی تنها در ماه آبان بازداشت شدند.

لازم به ذکر است در ۲ روز اول آذر ماه نيز حداقل ۷ دانشجو در نقاط مختلف کشور بازداشت شدند. آرش خاندل و مراد باصره از فعالين دانشجويی دانشگاه ايلام به همراه تعدادی از اعضای انجمن اسلامی اين دانشگه و همچنين پيام حيدر قزوينی، فرهاد فتحی و سعيد سکاکيان دانشجويان دانشگاه قزوين بازداشت شدند.

بی‌شک اين حجم بازداشت دانشجويان نشان از ضعف و نگرانی حکومتی است که پايگاه خود در بين مردم از دست داده و مرتبا مورد اعتراض دانشجويان قرار می گيرد.

تکميلی:
عطا عليزاده (عضو هيئت موسس انجمن اسلامی دانشجويان دانششگاه آزاد تبريز) و بهنام نيک زاد (دبير سابق انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه آزاد تبريز) نيز روز ۱۳ آبان بازداشت و در روز ۲۴ آبان با قرار وثيقه آزاد شدند که در اين گزارش اسامی آنان از قلم افتاده است.

آذر :بحران مالی جهان 63 ميليارد دلار به درآمد نفتی ايران لطمه...

مهر:

معاون برنامه ريزی استانداری مازندران با اشاره به اثرات بحران جهانی در اقتصاد کشورها اظهار داشت: بحران مالی جهان، 63 ميليارد دلار به درآمد نفتی ايران صدمه وارد کرد.
به گزارش خبرنگار مهر در ساري، ولی الله فرزانه ظهر دوشنبه نخستين همايش کاربردی مديريت بنگاه های اقتصادی ايران در شرايط رکود اقتصادی جهانی با بيان اينکه عصر حاضر دانش محور است، گفت: پايه های قدرت ديگر محورهای نظامی و اقتصادی استوار نيست بلکه بر پايه دانايی است و ثمره آن نيز به اقتصاد ملی بازمی گردد.

وی با اشاره به اينکه بحران مالی اقتصادی جهانی حدود 63 ميليارد دلار بر درآمد نفتی ما صدمه وارد کرد افزود: کاهش تقاضای نفت و کاهش قيمت آن بر درآمد نفتی کشور تاثيرگذار بود.

فرزانه اذعان داشت: بين رکود اقتصادی و تورم تسلسلی وجود دارد و کسی موفق است که در ميان اين متغيرها تعادل ايجاد کند.

وی تصريح کرد: برای بهبود اشتغال ، از صندوق ذخيره ارزی بی رويه استفاده کرديم اما در اين ميان دچار افراط و تفريط شديم که منجر به تورم شد و برای کنترل تورم نيز دچار رکود شديم.

فرزانه با بيان اينکه ريشه همه بحرانها حتی در آمريکا که يک اقتصاد تعريف شده دارد به سه عامل اصلی باز می گردد، گفت: ترجيح منفعت آنی بر منافع بلند مدت و عدم نظارت دولت ها ريشه بحران کنونی است.

وی افزود: بايد ترکيب مناسبی بين مکانيزم بازار و دخالت دولت وجود داشته باشد تا به تعادل برسيم تا هم دولتيان، تنگ نظر و بخش خصوصی ، فزون خواه ، خوانده نشوند.

فرزانه با اشاره به اينکه اصل 44 زبان مشترک درجهت گيری های نظامی و اقتصادی است، گفت: هنوز در روشها به زبان مشترک دست نيافته ايم.

وی اظهار داشت: برای دست يافتن به زبان مشترک در جهت گيريها از ابتدای انقلاب تاکنون تلاش شده و چنانچه رسيدن به زبان مشترک در روش ها نيز 30 سال به طول بينجامد از دنيا عقب خواهيم ماند.

فرزانه گفت: بسياری از علمای اقتصاد معتقدند که می شود از شرايط فعلی اقتصاد جهانی در جهت رونق اقتصادی کشور بهره برد.

وی تصريح کرد: نظام اداری و بانکی کشور آن قدر خسته کننده است که سرمايه گذاران ساکن خارج از کشور که قصد سرمايه گذاری در داخل کشور داشتند به علت بروکراسی اداری از تصميم خود منصرف شدند و ما نتوانستيم از اين فرصت طلايی برای رونق کشورمان استفاده کنيم.

فرزانه افزود: اين حقيقت وجود دارد اگر بانک مرکزی ما را برای جذب سرمايه گذار درست هدايت می کرد، سرمايه های خوبی وارد کشور می شد.
2آذر :بحران مالی جهان 63 ميليارد دلار به درآمد نفتی ايران لطمه زد

.فيروز آبادی:ما زمينه ساز ظهور حضرت وليعصرهستيم[از طريق تجاوز به...


روشنگری.رئيس ستاد کل نيروهای مسلح رژيم عادت به ياوه گويی های بی معنا دارد، اين به آن معنا نيست که او نيروهای مسلح خود را پی نخود سياه می فرستد. آنها موظفند از ,راه ميان بر� به ,سوی جامعه کمال يافته� بروند: ,نهضت نرم افزاری� يعنی استفاده از علم ديگران در خدمت سانسور و فيلتر گذاري؛ ,نهضت علمی � يعنی بازنشسته کردن فله ای استادان، بازداشت و ستاره دار کردن و حبس و ربودن و حتی قتل دانشجويان، ممنوع کردن علوم انساني؛ ,تهذيب و خودسازی� و ,فرهنگ رشد انسانی و اسلامی� يعنی تجاوز به جوانان در کهريزک و ,خودکشی شدن� پزشک آن و همينطور ميتوانيد ادامه بدهيد. بدون تفنگ نيروهای مسلح اينکارها چگونه ميتواند صورت گيرد؟ در نظام اسلامی ايران يک ارتباط مستقيم هست بين ,ظهورامام زمان� و تجاوز به زندانيان در زندان ها که به وسيله نيروهای مسلح برقرار ميماند. از اين روست که رئيس نيروهای نيروهای مسلح چپ و راست برای با امام زمان تماس ميگيرد: يا دارد برايش نامه نگاری ميکند يا راه سازی.
ايلنا
به گزارش ايلنا سردار سرلشكر سيد حسن فيروزآبادى در نشست جهادگران علم و فناورى كه در دانشگاه علم و صنعت برگزار شد با بيان اينكه سفارش امام به محرومان و مستضعفان و پابرهنه‌ها بود، افزود: رمز پيروزى و تداوم انقلاب توجه به محرومان و مستضعفان است.
وى تاكيد كرد: تهذيب اخلاق، پايه حركت بسيج است و بدون تهذيب و خودسازى همه تلاش‌ها به هرز مي‌رود.
رئيس ستاد كل نيروهاى مسلح با بيان خاطراتى از دوران دفاع مقدس اظهار داشت: علم و فناورى در دوران هشت سال دفاع مقدس نقش بسيار مهمى در پيروزى داشت و بخش مهمى از پيروزى ما در جنگ نتيجه اقدامات علمى و فناورى ما بود.
وى در ادامه خاطرنشان كرد: دشمنان ما متوقف نمي‌شوند و هر روز در حال ايجاد طرح جديد براى براندازى انقلاب اسلامى هستند. انقلاب اسلامى راه انبياء تثبيت و استمرار ولايت على(ع) است و دنيا اين مسئله را تحمل نمي‌كند و خودش را در مقابل ما تجهيز مي‌كند.
سرلشگر فيروزآبادى با اشاره به اينكه كمال اجتماعى و انسانى حد توقف ندارد، گفت: كمال انقلاب اسلامى هم حد توقف ندارد و ما زمينه ساز ظهور حضرت وليعصر(عج) هستيم.
وى با بيان اينكه مقام معظم رهبرى بحث نهضت نرم افزارى و توليد علم را بيان كرده‌اند، افزود: ايشان فرهنگ رشد انسانى و اسلامى ناب را به عنوان برنامه نهضت نرم‌افزارى ارائه كرده‌اند.
رئيس ستاد كل نيروهاى مسلح با اشاره به اينكه دشمنان ما چند صد سال ما را در زمينه علمى مستضعف كردند، گفت: استاد، دانشجو، دانش‌آموز، اساتيد حوزه و طلبه همه بايد با نيت جهادى و انقلابى مسير ميان‌بر را طى كنند تا دستاوردهاى علمى آنها نياز روز انقلاب اسلامى را پاسخ دهد.
وى در بخش ديگرى از سخنانش تصريح كرد: دليل اينكه دشمن برنامه‌ريزى و سرمايه‌گذارى مي‌كند كه در حاشيه يك انتخابات مردم سالارانه بلوايى درست كند اين است كه او نگران حركت توليد علم و تهذيب نفس و استقلال و پيروزى در ايران است.
وى با بيان اينكه دشمنان، اپوزسيون درست كرده‌اند تا مردم ايران از مسير تهذيب نفس توليد علم و برقرارى عدالت دور شوند، گفت: ما بايد روى شعارهايى كه عليه انقلاب مطرح مي‌شود خط بكشيم و به مسير اصلى انقلاب بپردازيم.
فيروزآبادى افزود: رسالت و آينده اين انقلاب بردوش طلاب و دانشجويان است، ما بايد با ايمان عمل صالح و تهذيب نفس كسب و توليد علم و دانش پيشروى و سبقت گرفتن از ديگران به سوى جامعه كمال يافته حركت كنيم تا شايسته ميزبانى و يارى امام زمان(عج) باشيم.
2اذر.فيروز آبادی:ما زمينه ساز ظهور حضرت وليعصرهستيم[از طريق تجاوز به جوانان در کهريزک,

چه کسی ساده لوح است؟ خامنه ای یا جنبش بیشماران مهدی سامع


در میانه 13 ابان و 16 آذر هستیم. ستیز جانانه با استبداد در تار و پود جامعه ریشه دوانده و جنبش بیشماران همچون طوفانی سهمگین بارگاه سلطنت مستبدانه خامنه ای را به لرزه درآورده است. خیزش مردم در 13 آبان پیامی صریح به همه طرفهای درگیر در بحران کنونی داد. جهت اصلی قیام مردم، یعنی مبارزه علیه دیکتاتوری و اصل ولایت فقیه که قدرت واقعی و جوهر قانون اساسی جمهوری اسلامی است، با شعارهای صریح و همگانی خود را به طور برجسته نشان داد. عکس ولی فقیه به زیر کشیده شد و زیر پای جنبش رنگین کمان آزادیخواهان لگدکوب شد. آنهایی که چنین صحنه جسورانه را آفریدند و یا فریاد «مرگ بر دیکتاتور»، «مرگ بر خامنه ای»، «خامنه‌ای قاتل است ولایتش باطل است» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» سر دادند، بدون تردید شعار «جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر» را نیز به سخره گرفتند.

خیزش 13 آبان در بطن جامعه و از اعماق آن شکل گرفت و با مداخله دانشجویان که در تاریخ جنبش آزادیبخش ایران همواره نقش برجسته ای داشته اند به یک جنبش سراسری تبدیل شد. سازماندهی شبکه ای چه در چالشهای خیابانی و چه در کار رسانه ای وارد مرحله جدیدی شد. و بالاخره زنان میهن ما جلوه دیگری از ظرفیت، توانایی و خلاقیت خود را در آن روز نشان دادند. این توانایی که از روز 25 خرداد تا روز 13 آبان جابه جا بروز عملی پیدا کرده بود، در روز 13 آبان همگان را مجبور به اعتراف به آن نمود. سراسری بودن خیزش 13 آبان، جهت گیری اصلی آن علیه دیکتاتوری با آدرس مشخص، بلوغ سازماندهی شبکه ای و نقش برجسته زنان، 13 آبان را از خیزشهای پیشین متمایز می کند. تا آن جا که به برخورد حاکمیت مربوط می شود، سرکوب بی محابا که از مدتها پیش نوسط سپاه پاسداران تدارک دیده شده بود به کار گرفته شد و لابد در پایان آن روز این پیام که لشگریان تجهیز شده قادر به مهار جنبش نشدند، خبر دردناکی برای کاخ ولایت بود.

رسانه های جمعی جهان گرچه پوششی متناسب با ابعاد این خیزش نداشتند، اما همان میزان از پوشش خبری و البته دهها برابر گزارشاتی که روی میز ایران در وزارتخانه های خارجه کشورهای جهان قرار گرفت، برای همگان و به ویژه برای سیاستمداران جهان روشن کرد که این جنبش را دیگر نمی توان با معیار «انتخابات» و اعتراض به نتیجه تقلب آمیز آن سنجید. پش از پخش صحنه شهادت زنده یاد ندا آقاسلطان، پخش صحنه های پیکار خیابانی در روز 13 آبان گویاترین و روشن ترین گواهی از آن چه به طور واقعی در ایران زمین در حال وقوع است، بود. پیام روشن بود. کاخ ولایت مستبدانه به لرزه افتاده است و تهدیدها و تیغ کشیهای ولی فقیه دیگر اثر ندارد.

دیکتاتورها در مقاطعی از تاریخ با سرکوب و مانور می توانند بحرانها را مهار کنند. به همانگونه که خامنه ای ده سال پیش بحران روزهای بعد از 18 تیر را مهار کرد. اما همین دیکتاتورها بدون استثنا به نقطه ای می رسند که در چرخه اشتباهات الزامی، تیشه به ریشه خود می زنند.

روز 6 آبان خامنه ای طی سخنرانی برای جمعی از خبرگان زير سوال بردن اصل انتخابات را بزرگترين جرم خواند و گفت:«همان فرداي انتخابات عده اي بدون دليل و استدلال آن انتخابات عظيم را دروغ خواندند آيا اين جرم كمي است؟ .... دشمن هم از اين بي انصافي حداكثر استفاده را كرد و در داخل هم عده اي كه از اول با نظام اسلامي موافق نبوده اند با توجه به صحنه گرداني و ميدان داري برخي از عناصر خود نظام فرصت را مغتنم شمردند و آن حوادث پيش آمد......در همان ساعات اول به آنها پيغام دادم كه ممكن است شما شروع كننده برخي مسائل باشيد اما ديگران از آنها سوء استفاده مي كنند و شما نمي توانيد ماجرا را كنترل كنيد و همانطور هم شد.»

پر واضح است که «دشمن نامیدن» مردم اعتراف به یک واقعیت آشکار است که مردم نظام ولایت فقیه را برنمی تابند. اما همین اعتراف سبب آن شد که مردم هم با صراحت به خامنه ای پیام دهند که ولایتش باطل است و بنابرین مثل همه دیکتاتورها خامنه ای با مدیریت سرکوب و با گفتار و رفتار خود موجب شفاف سازی صحنه سازی می شود. سیاست سرکوبگرانه خامنه ای را ایادی او که باید آن را عملی کنند با شفاقیت بیشتری بیان می کنند.

پاسدار محمدعلي جعفري، فرمانده كل سپاه پاسداران در همان روز در جمع طلاب و سپاهيان آذربايجان غربي گفت:«حفظ نظام جمهوري اسلامي ايران از اداي نماز واجب‌تر است..... متاسفانه تعدادي از عناصر داخلي كه در مقاطعي همراه نظام بودند به دلايل مختلف با دشمنان قسم خورده نظام همراه و هم مسير شدند تا محتواي جمهوري اسلامي را از بين ببرند......دشمنان نظام جمهوري اسلامي ايران از پديده شومي به نام نفاق استفاده مي‌كنند و اعتقادات واقعي خود را بيان نمي‌كنند.»(خبرگزاري فارس)

دو روز قبل از قیام 13 آبان سپاه پاسداران، در بيانيه اي با تهدید اعلام کرد که:«به هيچ جرياني اجازه نخواهد داد با طرح شعارها و مسايل انحرافي و دروغين به اراده راسخ و عزم پولادين آنان خدشه‌اي وارد سازد.»(ایلنا)

البته جنبش رنگین کمان مردم ایران که سرکرده کل سپاه به درستی آنان را دشمن می نامد، در روز 13 ابان با صراحت و به طور شفاف نظر خود را با صدای بلند بیان کردند.

روز 10 آبان روزنامه رسالت در سرمقاله خود تحت عنوان « براندازان را براندازيد» نوشت:«ما در انقلاب اسلامي خودمان شاهد بوديم که با بعضي از فتنه ها برخورد جدي شد و آتش آن براي هميشه خاموش گشت... مانند فتنه گروه فرقان و خلق مسلمان و مهدي هاشمي و غيره که انقلاب از شر آنان راحت شد، اما فتنه منافقين خلق چون کاملا ريشه کن نشد متاسفانه ادامه يافت......امروز هم ما شاهد فتنه اي بزرگ و فتنه انگيزاني خطرناک تر هستيم که .....با رکن رکين نظام يعني ولايت فقيه به مقابله پرداختند و حيثيت و آبروي نظام را به رايگان به حراج گذاشتند....اما بايد توجه کنيم که رها کردن فتنه و فتنه گران تبديل به آتش زير خاکستر مي گردد و ميدان دادن مجدد به فتنه گران سبب مي شود که آنان خود را براي فتنه اي ديگر آماده نمايند و به جاي مهره هاي سوخته و ضايع شده خود مهره هاي جديد و تازه نفس ديگري آماده نمايند و در فرصت مناسب با شيوه هاي جديدتر وارد صحنه شوند... لذا عقل و شرع و تجربه به ما مي آموزد که فتنه و فتنه گري بايد ريشه کن شود.»

البته روزنامه رسالت آگاهانه در مورد ناکارا بودن ابعاد گستره سرکوب که فاجعه کهریزک گوشه کوچکی از آن است سکوت می کند و در آرزوی روزیست که حکومت با «توپ، تانک، بسیجی» به مقابله با خیزش مردم بپردازد.

یک روز قبل از خیزش 13 آبان سید علی خامنه اي طی سخنانی به مناسبت روز 13 آبان که از تلویزیون شبکه یک رژیم پخش شد، مردم را مورد تحقیر قرار داد و گفت:«آمريكاييها بدانند چند نفر با هر انگيزه اي اعم انگيزه خباثت آلود و يا انگيزه بد و همراه با ساده لوحي كه با جمهوري اسلامي ايران مواجه شده اند نمي توانند براي آمريكا فرش قرمز پهن كنند.»

خامنه ای بیشماران ملیونی را «چند نفر» شمارش می کند و انگیزه آزادیخواهی آنان را «خباثت آلود» تعریف می کند و البته فراموش نمی کند که وقیحانه بخشی از مردم را «ساده لوح» معرفی کند.

روز بعد از این سخنرانی مردم به خامنه ای نشان دادند که بسیار هشیارتر از آن هستند که ولی فقیه فکر می کرد و لذا این خامنه ای است که از آستانه انتخابات قلابی در ولایتش دچار ساده لوحی شده است.

اگر خیزش و قیام 13 آبان سبب آن نشده که سید علی خامنه ای دست از ساده لوحی بردارد و به این امر آگاه شود که دیگر نمی تواند به شکل سابق حکومت کند، جنبش رنگین کمان بیشماران روز 16 آذر پیام روشن تری به آدرس او ارسال خواهد کرد.

جمعه 29 آبان 1388

قتلهای زنجیره ای از دیروز تا امروز اما نه فردا!

اسوی خبر... 2 آذر


لیلا جدیدی

گیرم که می زنید

گیرم که می برید

گیرم که می کشید

با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید؟!

مراسم بزرگداشت پروانه و داریوش فروهر در خانه آنها و درحالی که تا شعاع یک کیلومتر توسط نیروهای انتظامی محاصره شده بود، برگذار شد.

پروژه وزارت اطلاعات برای حذف دگر اندیشان که به "قتلهای زنجیره ای" معروف شد و در دوران ریاست جمهوری خاتمی روی داد، هرگز تحت رسیدگی روشن و حقوقی قرار نگرفت. این جنایتها که در دهه 60 به اوج رسید، با قتلهای زنجیره ای، یورش خونبار به کوی دانشگاه و قتل زهرا کاظمی همچنان ادامه یافت. رژیم پس از قتل بزدلانه دگراندیشان، زیر فشار سلسه پیگیریهای مدافعان حقوق بشر ادعا کرد که عده ای "خودسر" در وزارت اطلاعات مرتکب آن شده اند و در واقع این جنایات را به طور کلی به زیر فرش جارو کرد.

با این حال آتش خشم و سایش قلب و روح مردم ایران و به ویژه خانواده های قربانیان جنایتهای رژیم نسبت به این ظلم و بی عدالتی به خصوص به این دلیل که همواره ادامه پیدا کرده، هر روز شعله ور تر گشته است. این روشهای جنایتکارانه برای حذف دگراندیشان و مخالفان، امروز که خروش خشم مردم بنیانهای حکومت را به لرزه در آورده با شدت بیشتری به کار گرفته می شود، از ضرب و شتم معترضان بی سلاح تا قتل و کشتارهای خیابانی و بار دیگر، تکرار ماجرای قتل های زنجیره ای!

خودکشی دادن رامین پوراندرجانی، پزشکی که شاهد شکنجه و قتل در بازداشتگاه کهریزک بود و قربانی همین تهدیدها و ترورهای عوامل امنیتی و قضایی شد و ناپدید شدن سعید مرتضوی (اگر چه از کیسه خود رژیم خرج شده است) را نیز باید به این سیاهه افزود.

این جنایتها تا زمانی که دیکتاتوری مذهبی ولایت فقیه برپا است ادامه خواهد داشت.

اکنون جنبش بیشماران فرصتی را پیش آورده تا برای همیشه پرونده خونین استبداد و جنایت و بی عدالتی بسته شود. این بار پر توان و خستگی ناپذیر سرنوشت و آینده خودمان را می سازیم.

16 آذر در پیش روست و پس از آن روزهای دیگر که جامعه ی به پا خواسته بدان جان و روح تغییر می خواهد بخشد.


جنايتكار لباس شخصى، عاشرى، توسط جوانان قيام شناسايى شد




دژخيم لباس شخصي عاشري
دژخيم لباس شخصي عاشري
يك مزدور لباس شخصى كه در سركوب تظاهر كنندگان در رشت نقش دارد، توسط جوانان شناسايى شد.
اين مزدور لباس شخصى عاشرى نام دارد. وى هم‌چنين در سركوب دانشجويان دانشگاه گيلان نقش دارد

تقویم تاریخ: سالروز قتل داریوش فروهر و همسرش پروانه - اندرزهای تاریخی




تقویم تاریخ: سالروز قتل داریوش فروهر و همسرش پروانه - اندرزهای تاریخی و ماندگار دکتر مصدق -جک لندن نویسنده سوسیالیست آمریکایی

۱ آذر ۱۳۸۸ | admin

برگرفته از روزنگار تاریخ، سایت دکتر نوشیروان کیهانی زاده

اول آذرماه ۱۳۷۷ و در ساعات شب، چند نفر به خانه داریوش فروهر ناسیونالیست ۷۰ ساله و از مردان سیاسی وقت رفتند و او را در اطاق کارش (طبقه دوم خانه اش واقع درخیابان هدایت) با وارد آوردن ضربات متعدد کارد به ناحیه سینه کشتند و همسر ۵۸ ساله وی بانو پروانه را هم در طبقه اول خانه به همان صورت (ضربات کارد) از پای درآوردند و اجسادشان را روی صندلی قرار داده و خانه را ترک گفتند.
فروهر که در اصفهان به دنیا آمده بود از پیروان خط دکتر مصدق (استقلال و حاکمیت ملی، اقتدار میهن، دمکراسی و عدالت اجتماعی) بود که مبارزات خود را با تلاش برای ملی شدن نفت آغاز کرده بود.
وی از موسسان حزب پان ایرانیست و سپس رهبر حزب ملت ایران و از سران جبهه ملی بود و از دهه ۱۳۲۰ بارها به زندان افتاده بود.
در جریان انقلاب ۱۳۵۷ ، از طراحان اتحاد مخالفان شاه بود و برای تامین این وحدت با قبول هرگونه خطر، تلاش فراوان کرده بود و مدتها نیز به نام جبهه ملی سخن می گفت. در دولت موقت، وزیر کار بود و در جریان ناآرامی های کردستان تلاش فراوان برای حل مسئله و جلوگیری از تجزیه وطن کرد.

داریوش فروهر بارها گفته بود که آرزویی جز سعادت و سربلندی ایرانیان و اتحاد دوباره «ایران زمین» ندارد. وی برای تامین این اتحاد، روش کوروش بزرگ را راهی عملی می دانست و به همین لحاظ با برادران افغان و تاجیک و کردهای خارج از مرزهای ایران در ارتباط بود. فروهر دولت انگلستان را به خاطر ظلمهایی که در طول قرون ۱۹ و ۲۰ نسبت به ایرانیان مخصوصا تجزیه ایران کرده بود نمی بخشید. او گفته بود که انگلیسی ها واژه های افغانستان و بلوچستان را بر سرزمین اصیلترین قوم ایرانی گذاردند تا ایران خاوری را ببلعند و ….
وی بارها مخالفت خود را با اقدام نظام سابق در تغییر تقسیمات کشوری؛ جداکردن استان پارس از خلیجش، جدا ساختن کرمان از ساحل دریا و تغییر نام مکران به بلوچستان و … اعلام داشته بود و با طرح تقسیم خراسان که از نظر او تنها به منظور ایجاد سمتهای تازه بود موافق نبود و این کار را مآلا زیان آور می دانست.

فروهر موافق جدایی دین از دولت بود و استدلال او در این زمینه این بود که مردم نارسایی و احیانا اشتباه کارمندان دولت و مقامات را به حساب دین خواهند گذاشت که روا نیست.
در پی قتل داریوش و همسرش که بازتاب وسیع داشت، طولی نکشید که چند نفر به عنوان متهم به قتل آن دو معرفی شدند که قبلا از ماموران امنیتی جمهوری اسلامی بودند و ….
این دو قتل که در ادامه ناپدید شدن و قتل چند نویسنده صورت گرفته بود عنوان «قتلهای زنجیره ای» به خود گرفته است که برخی رسانه ها سابقه کار را تا قتل دکتر سامی عقب برده اند.
به اظهار اصحاب نظر، مروری بر افکار و کارهای داریوش فروهر ثابت می کند که یک ناسیونالیست تمام عیار ایرانی بود که کارهایش در تاریخ معاصر ایران باقی خواهد ماند.
نگاهی به گزارش رسانه ها در آن سال نشان می دهد که دختر او «پرستو » می رود که راه پدر را در پیش گیرد، به همان گونه که دختر نهرو ، دختر آلنده و … عقاید پدر را دنبال کرده اند.

********

اندرزهای تاریخی و ماندگار دکتر مصدق به روزنامه نگاران خاورزمین

دکتر مصدق رئیس دولت وقت ایران در آخرین روز دیدار از قاهره، در سی ام آبان ۱۳۳۰ (۲۰ نوامبر ۱۹۵۱) در اجتماع اعضای سندیکای روزنامه نگاران مصری حضور یافت و خطاب به آنان مطالبی بیان داشت که کهنه شدنی نیستند و ماندگار و تاریخی توصیف شده اند.
وی ضمن اندرزهای ماندنی خود، خطاب به روزنامه نگاران خاورزمین و ملل ضعیفتر گفت: خواب امپراتوری برجهان و استثمار و به نوکری گرفتن ملل بی دفاع هیچگاه از میان نخواهد رفت. این سلطه، هر زمان متناسب با وضعیت روز به شکل و لباسی در می آید که نباید فریب خورد. اگر روزنامه نگاران ملل ضعیف روشن و گوش بزنگ باشند و مردم را به موقع از نیات و برنامه ها و شگرد کار سلطه گران آگاه کنند، نقشه سلطه با بپاخیزی و دفاع یکپارچه و از جان گذشتگی ملت مورد هدف با شکست رو به رو خواهد شد، دام دیگری پهن نخواهد شد و فکر تجاوز به تدریج از میان خواهد رفت. سلطه گران نخست از درون، و با ترویج رشوه خواری، تضعیف حس میهندوستی و استعداد ملی، تلقین عقب ماندگی، ایجاد رخوت ملی، ایجاد رعب، بزرگ جلوه دادن خود، از میان بردن امید و آرزو در یک ملت، زهر چشم گرفتن، در فقر و مسکنت و ناآگاهی از اوضاع باقی گذاشتن، مردم را درگیر امور روزمره زندگی خود کردن و … شروع می کنند و توسط ایادی و خبرچین هایشان (جاسوسان) رجال سلطه پذیر را می یابند، بعضا به قدرت می رسانند و با کمک (خیانت) آنان بساط سلطه خود را پهن می کنند. در اینجاست که مدافع هر ملت، روزنامه نگاران آن ملت هستند و کار آنان روشن ساختن مردم، باز کردن دست سلطه گران و خنثی کردن تبلیغاتشان است. «روزنامه نگار» نیرویی است که از وقوع حمله با دادن بیدارباش (هشدار) و آماده باش به ملت و آماده دفاع ساختن آن پیشگیری می کند، و نیروهای مسلح در برابر تعرضی که آغاز شده باشد می ایستند، بنا براین نیروی تدافعی اصلی یک ملت؛ روزنامه نگاران، کتاب نگاران و سخنرانان آن ملت (اصحاب رسانه ها) و رجال وطندوست هستند.
در همین اجتماع، دکتر مصدق سپس به شرح استعمار انگلستان بر ایران و اسباب چینی های پیش از انعقاد قرار داد تحمیلی ۱۹۳۳ (تمدید امتیاز نفت)، زجر دادن ملت ایران و در عقب ماندگی باقی گذاردن آن و اجرای سایر برنامه های استعماری انگلستان پرداخت و به نطق و مصاحبه های خود در شورای امنیت و آمریکا اشاره کرد و گفت که هدف او، روشن ساختن ملل دیگر از سلطه گری انگلستان (امپریالیسم) و هشدار دادن در مورد سلطه گری های آینده بود.

*********

جک لندن نویسنده سوسیالیست آمریکایی

Jack London
«جک لندن» نویسنده و روزنامه نگار سوسیالیست آمریکایی که ۱۲ ژانویه ۱۸۷۶ میلادی در سانفرانسیسکو به دنیا آمده بود ۲۲ نوامبر (روزی چون امروز) در سال ۱۹۱۶ و در ۴۰ سالگی از بیماری کلیه درگذشت. از وی ۵۰ کتاب بجای مانده است. وی در عین حال یک روزنامه نگار بود، ولی تنها مقاله و تحلیل می نوشت.
جک لندن به یک نشست روزنامه نگاران پیشنهاد کرده بود که به جای مقاله سیاسی رساله سیاسی نوشته شود، زیرا که ستون روزنامه جای کافی برای ادای همه مطلب را ندارد و کوتاه نوشتن یک تحلیل سیاسی، خواننده را به جایی نمی برد و احیانا او را گیج و گمراه می کند.
داستانهای جک لندن آکنده از انتقادهای اجتماعی هستند که وی در هر کدام از کتابهایش کوشیده است یک مشکل جامعه را عیان کند. بر ضد استثمار نوشته، از فقر نالیده و دلایل آن را در قالب داستان برنگاشته و از طبقه زحمتکش به دفاع برخاسته است.

**********

۲۳۷ مورد شکایت از کشیشهای کاتولیک جنوب ایالت اهایو آمریکا که به پسران نوجوان سوء نظر داشتند

«ریچارد نیهائوس» قاضی آمریکایی ۲۱ نوامبر ۲۰۰۳ باوجود عذر خواهی و اعتراف «دانیل پیلارزیک» سر اسقف کلیساهای کاتولیک منطقه سین سیناتی به این که در باره سوء نظر کشیش های جنوب ایالت اهایو نسبت به پسران نوجوان حقیقت را به پلیس نگفته بود وی را به ده هزار دلار جریمه نقدی ، سپردن تعهد که از این پس جرم دیگران را کتمان نکند و سه میلیون دلار به شاکیان برای جلب رضایت آنان بپردازد محکوم کرد که در سابقه او باقی خواهد ماند. کشیشهای کاتولیک جنوب ایالت اهایو متهم به ۲۳۷ مورد سوء نظر نسبت به نوجوانان پسر شده ان


گورستان کلیشه ها:

گورستان کلیشه ها: طالبان مدرنند نه قرون وسطایی ….نرمش تاکتیکی شگفت انگیز طالبان

۲ آذر ۱۳۸۸ | admin

از نظر رالف پیترز، آمریکا در افغانستان دارد با موجوداتی از کرات دیگر می جنگد. او که یک افسر بازنشسته ی اهل چالش است بقدری از افغان ها می ترسد که آنها را وحشی هایی تصور می کند که احتمالاً از کرات دیگر نازل شده اند. بنظر او طالبان، «آدم فضایی هایی هستند که ترجیح می دهند به روش های ابتدایی، و تحت آیین های مرگبار زندگی کنند

نوشته Patrick Porter *
لوموند دیپلماتیک
نوامبر ۲۰۰۹
برگردان لقمان تدین نژاد

از نظر رالف پیترز، آمریکا در افغانستان دارد با موجوداتی از کرات دیگر می جنگد. او که یک افسر بازنشسته ی اهل چالش است بقدری از افغان ها می ترسد که آنها را وحشی هایی تصور می کند که احتمالاً از کرات دیگر نازل شده اند. بنظر او طالبان، «آدم فضایی هایی هستند که ترجیح می دهند به روش های ابتدایی، و تحت آیین های مرگبار زندگی کنند. جنگ ما با آنان سر شاخ شدن بدون واسطه ی دو تمدن از دو کهکشان متفاوت است.» پیترز به پیروزی بر افغانها امیدوار نیست و معتقد است که اسلامیست ها دشمنان سرسختی هستند که از یک «خدای خشمگین» انگیزه می گیرند و جنگ خود را با بریدن سر و نمایش آن در تلویزیون، جلو انداختن مردم عادی بعنوان سپر حفاظتی، و عملیات انتحاری، یعنی خارق العاده ترین سلاح دوران، به پیش می برند. به عقیده ی پیترز آنچه پای سربازان آمریکایی را زنجیر کرده است، یکی رسانه های مخالف، و دیگری رهبران ناآگاه و توده های از همه جا بیخبری هستند که به رغم رفاه و لیبرالیسم خود ضربه پذیر می باشند. پیترز در فضای ذهنی آمریکای حاضر، رونوشت مدرن رودیارد کیپلینگ بشمار می آید. کیپلینگ در زمان خود به بریتانیای دوره ی ویکتوریا هشدار می داد که ارتش پر خرج، خسته، و بی رویه گسترده ی آن، از «گله های محلی»، به رغم آموزش های جنگی ابتدایی آنها، شکست خواهد خورد. امپراتوری ها برای مردن به افغانستان می رفتند.

پرزیدنت اوباما این جنگ را یک نزاع قومی نمی خواند اما بر «متفاوت» بودن دشمن تاکید گذاشته و می گوید، «برتری نظامی ما نه تنها با سلاح هایی که سربازان ما بدوش می کشند، بلکه با فرهنگ و زبانی که با آن سخن می گویند نیز اندازه گیری می شود.» چرخش تازه و برخورد فرهنگی با سرزمین های ناشناخته-رویایی، صرفنظر از اختلاف سلیقه ها در میان احزاب، پاسخی به پیچیدگی های جنگ بشمار می آید. این روزها تظاهر به چند ساحتی بودن، احترام انگیز و روشنفکرانه و مایه افتخار محسوب می شود. هرچند که مدتهاست که بحث درباره ی مکاشفه ی «نزاع تمدن ها»ی مرحوم ساموئل هانتینگتون در میان دانشجویان درجه دکترا از مد افتاده است اما «نژاد محوری» هنوز هم به داشتن برخی هواداران افتخار می کند. ذهنیتی که بیگانگان را در نهایت چیزی شبیه خود ما برآورد می کرد، در اثر جنگ عراق و پروژه ی بوش و بازآفرینی جهان بر مبنای سیمای آمریکا متحمل ضرباتی گشت و کفه ی ترازو بنفع تاکید بر تفاوت ها سنگین شد. هانتینگتون دارد از جایگاه خود به ما لبخند می زند.

یکی از ژنرال های آمریکایی ادعا می کند که جنگ های امروز آمریکا «جنگ های فرهنگی» ی آن کشور در «کرانه های دور امپراتوری» بشمار می آیند. بدین جهت ارتش امپراتوری برای عملیات آرام سازی، و یا ملت سازی های مسلحانه در سرزمین های ناشناخته، نیازمند به بهبود بخشیدن به طرز عمل خود و بهره برداری از فرهنگ بعنوان یک سلاح است. امروز انسان شناسی استعمار گرایانه، در برنامه ی «جوخه های منطقه یی-انسانی» و جزوه ی اف-ام۳-۲۴ عملیات ضد شورش پنتاگون مجدداً ظاهر شده و آثار کلاسیکی که به «خُلقیات عَرَبی» می پرداختند بار دیگر احیا شده است. تاریخاً بحران های امپراتوری، از نظایر شورش هندوستان در سال ۱۸۵۷، انگیزه یی برای کشف دوباره ی دانش نژاد شناسی و مطالعه ی فرهنگ های قبیله یی بوده است. نیروی دریایی آمریکا در سال ۱۹۴۰ بدنبال جنگ هایی که با «ملت های عجیب و غریب» کرده بود دست به تدوین «جزوی جنگ های محدود» زده و مطالعه ی «خصوصیات نژادی بومیان» را توصیه کرده بود (یک عکس العمل شناخته شده).

این موضوع یکی از مولفه های بحث های استراتژیک خود آمریکا بشمار می آید. فرهنگ در حقیقت پادزهر غرور و تکبر تکنولوژیک آمریکا در دهه ۱۹۹۰ بشمار می آید؛ چیزی که آینده سازان آن کشور را متقاعد ساخته بود که سلاح های دقیق، علم کامپیوتر و انفورماسیون، و ماهواره ها، نه تنها به برتری مرگبار و بی بدیل آمریکا منجر گشته است بلکه باعث شده است که بتواند تمام جنبندگان میدان جنگ را زیر نگاه های تیز خود بگیرد. این برتری ها، مِه نامعلوم بودن عملیات جنگی و جوانب مختلف جبهه و نتیجه ی جنگ را پراکنده ساخته و نیروی برتر را شکست ناپذیر می نماید. عراق و سر بر آوردن دوباره ی طالبان در آسیای مرکزی، بی اعتباری چنین عقایدی را بطرزی بیرحمانه ثابت کرد. مضامینی نظیر «انقلاب فرهنگی»، بازگشت به هویت و نسب، و نقش سرزمین و اعتقادات در مقام موتور های محرکه ی جنگ ها، در حقیقت تمام آن تخیلات و فانتزی های ذهنی را منتفی ساخت.

اما کولتورالیسم نیز بمانند تکنولوژیسم در معرض اشتباهکاری است. یکسان انگاشتن ایندو ممکن است به نتایج خطرناکی منجر شود. از سوی دیگر اصرار ورزیدن بر هرج و مرج نیز خطرناک است. مضامینی نظیر «غرور عربی»، «حیثیت اسلامی» و نقش تحریک آمیز سگ در آن فرهنگ، نوع شکنجه های زندان ابوغریب را تعیین می کرد. این عقیده که ما دشمن را دقیقاً «می شناسیم»، و یا تولید دانسته های فرهنگی در شکل سیستماتیک آن می تواند به اعتماد به نفس های کاذب و خطا در تحلیل ها منجر شود. هنوز از یادها نرفته است که یک مامور کارکشته ی سیا تنها شش ماه قبل از پیروزی انقلاب ایران، حکومت با ثبات شاه را مورد ستایش قرار داده بود.

اگر یکجا هست که از نظر خارجیان آشیانه ی دشمنانی عجیب با یک فرهنگ ساکن مانده تلقی می شود، آنهم کوره ی داغ افغانستان-پاکستان و میدان جنگ نیروهای متحده است. ادبیات کلیشه یی، از سال ۲۰۰۱ به این سو، عبارت «گورستان جاودانی امپراتوری ها» را پیوسته تکرار کرده است. «سرزمین استخوانهای مردگان» مهاجمین را از اسکندر کبیر جنایتکار گرفته تا شوروی برژنف دفع کرده است. طالبان مطلق گرایان مومنی بنظر می رسیدند که تلویزیون ها را می شکستند، همجنس گرایان را می کشتند، زنان را شلاق می زدند، و موسیقی را غیر قانونی اعلام می کردند. مجله ی تایم در سال ۲۰۰۱ در آستانه ی جنگ افعانستان نوشت، «غیرقابل فهم ترین رژیم جهان، با وفاداری بی قید و شرط به یکی از اسرار آمیز ترین رهبران جهان، یعنی فردی که شاهد شکست تک تک مهاجمین خارجی بوده است.» مفسران سیاسی هشدار می دهند که طالبان تنها در یک قاموس «بیگانه با اندیشه ی غربی» قابل درک است. ناظران سیاسی، آن جنگ را رویارویی فرهنگی یک تئوکراسی کهنه با یک ابر قدرت فوق پیشرفته و ثروتمند می دیدند. مقاومت طالبان بدنبال سقوط خود در سال ۲۰۰۱، از نظر بسیاری ها یک عکس العمل فرهنگی تلقی شد. این مقاومت از نظر یکی از فرماندهان نیروهای ویژه چیزی نبود مگر «برخورد فلینت استون ها با جِتسِن ها»(دو سریال کارتون.م.).

آدم وسوسه می شود که افغان ها را زندانیان خود خواسته ی سنت های خود تلقی کند. بعضی ها ادعا می کنند که پشتون ها، که اکثریت طالبان را تشکیل می دهند، در بند سنت های دفاع خونین از شرافت قبیله یی خود هستند. مجله ی اکونومیست می نویسد، «پشتون بمحضی که شرافتش لکه دار شد مجبور به گرفتن انتقام می شود و دقیقاً همین مشکل آمریکاست.» برخی های دیگر طالبان را بصورت مسلمانان اسرار آمیزی معرفی می کنند که گویی از یک سیاره ی دیگر آمده اند. یکی از خبرنگارانی که با سربازان طالبانی مصاحبه می کرد وقتی که دید آنها در وسط گفت و گو همه چیز را رها کردند و به نماز ایستادند، «قدرت روحی و خلوص» آنان و «احساس ماورایی آرامش و هدفمندی و نزدیکی به خدا و به جهان دیگر،» یعنی آن چیزی که «مردمان جهان غرب بندرت تجربه می کنند،» رشک و حیرت او را برانگیخت. سرود تکراری غرب به وضوح در این گونه اظهار نظر ها به گوش می رسد : «هرچقدر که ما دور نگر و مدرن و سیاسی هستیم، آنها ابتدایی و آنجهانی و پیرو غرایز هستند.» در اینجا تنها غربی ها نیستند که در زندان احساس تفاوت عمیق خود گرفتارند. یکی از جنگجویان افغانی افتخار می کرد که، «آمریکایی ها عاشق پپسی کولا هستند ما عاشق مرگ.«

اما زمانی که ما طالبان را با دقت بیشتری مورد مطالعه قرار می دهیم آنها را نه موجودات فضایی اسیر سنت ها، بلکه واقعگرایان ویژه ای می یابیم که در جریان عمل در اصول خود تجدید نظر می کنند. آنها برخورد خود نسبت به کاشت خشخاش را تغییر دادند و دشمنان خدا را رها کردند و به محافظین سرزمین های تریاک، و مدافعان زندگی روستایی مبدل شدند. آنها در موسی قلعه برای بدست آوردن دل مردم محدودیت های اجتماعی را شل کردند و قوانین منع سینما و موسیقی، و ریش گذاشتن اجباری برای مردان را فسخ کردند. آنها نظر خود نسبت به عملیات انتحاری را نیز تغییر دادند. طالبان در گذشته عقیده داشت که بستن کمربند انفجاری یک عمل جبونانه است و یکی از گروه ها در روزنامه های قندهار آگهی گذاشت و تهدید کرد که کسانی را که در چنین عملیاتی شرکت و همکاری کنند به دلیل اهانت به شرع اسلام مجازات خواهد کرد. و حالا این خود طالبان هستند که به عملیات انتحاری دست می زنند. رهبران مذهبی طالبان قرآن را بگونه یی تفسیر می کنند که توجیه گر چنین عملی می شود و آنرا با داستان های جنگجویان طالب شهادت در لشکر اسلام در قرن هفتم زینت می بخشند.

در میدان جنگ های رسانه یی، طالبان خود را با چنان سرعتی با قدرت و بُرد رسانه های مدرن وفق داده است که گاهی از دشمنان خود پیشی می گیرد. آنها گفت و گوی تلویزیونی ترتیب می دهند، کارگاه های تبلیغاتی کمپیوتری راه می اندازند، به عراق نماینده اعزام می کنند و از تجربیات بازوی تبلیغاتی تصویری القاعده می آموزند و بمانند غربی ها، با خود خبرنگار جنگی به جبهه ها می برند. آنها در سطح کشوری نقاشی انسان را بعنوان یکی از اشکال بت پرستی ممنوع ساختند اما امروز خودشان به شکستن تابوی «تصویر سازی» دست زده و به چریک های عصر انفورماسیون مبدل شده اند. جالب اینجاست که حرکتی که زمانی موسیقی را ممنوع ساخته بود امروز در تبلیغات خود از خواننده استفاده می کند و دست به تولید نوار های موسیقی می زند که در آن خواننده با اسلوبی شبیه به موزیک رَپ آمریکایی به ستایش شهدای طالبان، و لعن و نفرین کفار می پردازد.

طالبان در تلاش خود برای جلب وفاداری افغانها دست به تشکیل یک دولت آلترناتیو و «ضد دولت»ی موسوم به «امیر نشین افغانستان اسلامی» زده است. آنها یک نظام مخفی دادگاه ها و نیرو های انتظامی و کلینیک برپا ساخته اند و حتی در نزدیکی قندهار دفتری دایر کرده اند که به شکایاتی که از خود دولت می شود رسیدگی می کند. طالبان در تلاش خود برای کنترل اعمال خودسرانه قوانینی وضع کرده اند که در آن هجوم به منازل و دزدی و غارت اموال و منکراتی از قبیل کشیدن سیگار را ممنوع ساخته است. طالبان و نیروهای کشور های متحد در جریان رقابت های خود با یکدیگر با روش های مشابهی به منطق جلوگیری از بیگانه شدن توده ها با خود می نگرند. طالبان به مطالعه ی دکترین ضد شورش غربی و تاکید آن بر نفوذ در دل ها و اندیشه های مردم پرداخته اند. برخورد استراتژیک با دشمن برای آنها به همان اندازه اهمیت دارد که احترام به سنت های دیرینه.

هرچند که پایگاه مقاومت افغانستان در میان قوم پشتون است اما این مقاومت قابل تقلیل به یک جنگ قبیله یی نیست. وفاداری های قومی سنتی در افغانستان و پایگاه های کشاورزی قدرت آنها به دلایل چندی یا از میان رفته و یا دستخوش تغییر گشته است. از آنجمله می توان به عواملی نظیر پیدایش «تنظیمات» (معادل تقریبی احزاب و سازمان های سیاسی) و سیستم «اقوام» در این میان اشاره کرد. عامل اخیر باعث ایجاد وابستگی های شبه ملی یی شده که فرقه های مذهبی متنوع و ائتلافات مختلف را شامل می شود. فعالیت طالبان تنها به حوزه های قومی محدود نمی ماند. در رهبریت طالبان اعضای «درّانی» و «قیلزایی» دیده می شود و بسیاری از ملاهای تاجیک و ازبک در ائتلاف با آنان هستند. طالبان از راههای ارتباطی و همراهی افراد و جوامعی برخوردارند که در مناطق غیر پشتون واقع می شوند، و در خارج از حوزه های نفوذ خود به عضوگیری می پردازند. «نئو-طالبان» از نارضایتی های مردم بهره برداری کرده و تلاش می کند که حوزه ی عضوگیری های خود را به آنسوی مناطق پشتون نشین گسترش دهد.

طالبان برخورد دوگانه یی با مدرنیته و ابزار آن از خود نشان می دهد. آنها نیز بمانند فاشیست های مدرن، از مولفه های فساد انگیز مدرنیته انزجار داردند اما در عین حال می خواهند از مزایای تکنولوژی و کاربرد های مفید آن برخوردار شوند. این نیز برای خود پارادوکسی است که یک حرکت شدیداً ضد پیشرفت، در راه رسیدن به اهداف خود از ابزار مدرن بهره برداری می کند. طالبان فرزند همان فرآیند گلوبالیزاسیونی است که با آن ادعای مخالفت می کند. او از یکسو سنت موعظه می کند و از سوی دیگر با تغییر همسو گشته است.

فرد ناظر جریان، یا وسوسه می شود که القاعده را یک نیروی قرون وسطایی ارزیابی کند که هنوز که هنوز است به برپایی یک خلافت اسلامی می اندیشد و در رثای از دست رفتن اسپانیا در سال ۱۴۹۲، مویه می کند. و یا آنها را بازیگران جهانی عمده یی ببیند که خشونت برای آنان هدف است و هویت آنها در شهادت طلبی و وحشیگری مذهبی در مقابله با یک جهان فاسد خلاصه می شود. از چنین دیدگاهی، القاعده از جنگ نه بعنوان ابزار سیاست بلکه بعنوان صحنه ای بهره برداری می کند که در آن دهشت فرهنگ مذهبی-خودنمایانه ی خود را به نمایش می گذارد. اینطور بنظر می رسد که رویارویی ما و شبکه ی بن لادن شبیه برخورد دو قطب بکلی متضاد است و گویی روبرو شدن کانکیستودار های اروپایی با اَزتک هایی که آدم ها را زنده زنده قربانی می کردند تکرار شده است.

القاعده برعکس متشکل از عقاید و تکنولوژی های موجود در سطح جهان است که در عین حال از رویاهای قرون وسطایی تغذیه می کند و گرفتار نوستالژی های واپسگرایانه است. این سازمان تلاش می کند که آن دسته از پیروان خشونت طلب و خلوص گرایی را که از عراق گرفته تا الجزایر، باعث انزجار مسلمانان شده اند زیر کنترل در بیاورد. و همانطور که شاهد هستیم یک حرکت ماقبل دوران مدرن که منحصراً در پی یک جنگ خالص نیهیلیستی باشد محسوب نمی شوند. اعلامیه های آنها در بر گیرنده ی اصول کلاسیک-استراتژیک مبارزه است. بن لادن روزی که علیه آمریکااعلام جنگ کرد، تاکتیک های «جنگ چریکی» خود را نه تنها بعنوان بازتاب های یک خشونت مقدس، بلکه روش هایی خواند که در مقابل آمریکا و «نابرابری قوا»ی تحمیلی آن بر جهان ضروری گشته است. تئوریسین اصلی القاعده، بدنبال تبدیل خشونت به دستاورد های سیاسی است و می نویسد، «عملیات موفق نظامی علیه دشمنان اسلام، اگر به برپایی «ملت اسلامی در قلب جهان اسلام» منجر نگردد بیهوده است.» القاعده نه تنها در مسیر جنگ برای جنگ حرکت نمی کند بلکه برعکس از سنت های «کلاوس-ویتزیانی» پیروی کرده و حتی از او کتاب حاشیه نوشته شده ی «پروس و چالش جنگ»، در غارهای توره بوره برجا می ماند.

القاعده از عقاید و روش های کفار اقتباس می کند. بینش القاعده تا حدودی از عقاید کلاوس-ویتز و رابطه ی اورگانیک جنگ و سیاست الهام می گیرد. نوشته های غربی در پادگان های القاعده به فراوانی یافت می شود. در جزوه های تعلیماتی القاعده، به نوشته های آموزشی غربی، تز های انقلابیون جنبش چپ، بازگویی تئوری معاصر «نسل چهارم روش های جنگی»، و مضمون «سه مرحله ی جنگ های چریکی» مائوتسه تونگ، فراوان بر می خوریم. بینش القاعده تلفیقی است از عقاید مذهبی و مکتب های کلاسیک و مدرن در جنگ های استراتژیک. آنها در تخیلات انقلابی خود و در هدف رسیدن به یک جهان نوین از راه خشونت مقدس، در واقع نوادگان آنارشیست های قرن نوزدهم اروپا بشمار می آیند.

فرهنگ از امور مهم بشری است. توجه اخیر آمریکا به روحیات و خصوصیات جوامع خارجی به ارتش آن کمک کرده است که خود را اصلاح کرده و انسانی تر و موثر تر عمل کند. آمریکا در سایه ی همین امر موفق شد خشونت های صورت گرفته در عراق را کاهش بخشیده و در چارچوب طرح «بیداری انبار»، اخراج القاعده از آن استان را سازمان دهد. در آنجا که ایده ی ایجاد امنیت برای مردم، در هسته ی نوزایی روش های ضد شورش قرار می گیرد، شناخت پیدا کردن از مردم از مناسبترین قدم های اولیه محسوب شده و تلاش در فهم جهان از نظرگاه «آن دیگری» روش اخلاقی و هوشمندانه یی است. ما نیازمند به سرمایه گذاری در زبان و مهارت یافتن در آن، و مطالعه ی طبیعت پیچیده ی انسان هستیم. و اگر ارتش های ما، چه دانسته و چه از روی حماقت تصمیم گیرندگان، بار دیگر خود را درگیر شرایط مشکل شورش ها و جنگ های قومی و سقوط کشورها بیابند، همین نکته به آنها آمادگی بیشتری خواهد داد. از سوی دیگر و از آنجا که از تراز هایی با پیچیدگی های مختلف می توان به فرهنگ نظر انداخت، این واژه همیشه بنوعی نگرانی بر انگیز خواهد بود.

جنگ تابلویی نیست که بر آن هویت های ما نقاشی می شود، بلکه به گفته ی واقع بینانه ی سون-تسو Sun Tzu، پس زمینه ی مرگ و زندگی و طبیعت بقا و نابودی بشمار می آید. به همین جهت ضرورت دارد که فرهنگ، با توجه به اصول تغییر و تداوم توامان، برداشت ها و استفاده های درست و نادرست از آن، وجوه شهری و روستایی، و تناقضات آن، و با توجه به آنچه که دشمنان بطور تازه تازه به یکدیگر می آموزند مورد مطالعه قرار گیرد. انسان شناسی نوین نشان داده است که حتی جوامعی که به صفت «ساده» معروف شده اند نیز عمیقاً متغیر و سرشار از شکاف ها و جنگ قدرت ها هستند و موجودیت خود را مرهون امانت گرفتن ها از جوامع دیگر هستند. افغانستان نیز از همین گونه است. جنگجویان ماهری از نوع طالبان هویت خود را در جریان گذار از هرج و مرج ها خواهند ساخت. آنها برخلاف ظاهر، تداوم یک فرهنگ بومی نبوده و دستخوش تغییر هستند، و پیوسته در معرض تاثیر پذیری از نیروهای جهانی بوده و از سنت های خود دور می شوند.

ما شاید هرگز قادر نباشیم که وجود تخیلی شرق را از ذهن خود پاک کنیم. تصویر ذهنی آن بمانند ترس از تاریکی و مرگ، پایدار تر از آنست که بسادگی قابل زدودن باشد و بمانند شبحی در آفاق ذهنی ما برجا خواهد ماند. با اینحال ما قادر هستیم که از حضور آن آگاهی بیشتری داشته و نسبت به افسانه های آن هوشیار تر باشیم و به شواهد و مشاهدات خود مجال بیشتری بدهیم که توهمات و ذهنیات ما را تعدیل کند نه آنکه برعکس عمل کند. سیالیت و مرکب بودن ماهیت طالبان و القاعده نشان می دهد که این جنگ با وجود شکاف ها و تفاوت های دردناک آن، در یک زمان هم باعث پیوند و آمیزش است و هم باعث رانده شدن به قطب های مخالف. هیچ فرهنگی هرچقدر هم عجیب بنظر بیاید یک جزیره ی دور افتاده بشمار نمی آید. و یا همانطور که خوان گویتیسولو نوشته بود: «درباره ی ریشه ها و گذشته ی شبه جزیره ی ایبریا و سرزمین های دیگر فراوان می شنویم. درباره ی اصالت های جوامع خودی و جوامع تاریخی زیاد می شنویم. . . اما انسان درخت نیست. او ریشه ندارد، پا دارد و راه می رود.«

* پاتریک پورتر: استاد رشته ی مطالعات دفاعی در کینگز کالج لندن و نویسنده ی کتاب «اوریانتالیسم نظامی: جنگ های شرقی از دریچه ی ذهن غربی» نشر دانشگاه کلمبیا و هورست، ۲۰۰۹ است



« بدون پذیرش سکولاریسم نوگرایی نیست



م. پوریا

تا پیش از انتخابات خرداد ۸۸، بخش عمده‌ای از نیروهای سکولار بر این گمان بودند و امید داشتند که سرانجام گفتمان «جدایی دین از قدرت» در میان «نوگرایان دینی» جدا شده از حکومت اسلامی جدی گرفته شده است و تجربه‌ی سی‌سال حکومت اسلامی که جز استبداد و فقر و تخریب بنیادهای فرهنگی و بحران‌سازی سودی برای جامعه نداشته است، ایشان را به اشتباه خود واقف کرده و به تعمق و تفکر پیرامون سکولاریسم و بنیان‌های جامعه‌ی مدنی و نهادهای پاسدارنده‌ی آن سوق داده است.

این خوش‌بینی‌ و انتظار، نیروهای سکولار (مذهبی و غیرمذهبی) را واداشت تا از این دسته از «نوگرایان دینی» حمایت کنند. نیروهای سکولار نه فقط در حرف و بیان نظر، بلکه در عمل نیز تلاش کردند تا به ایشان نشان دهند که ضدیتی با دین و باورهای دینی مردم نداشته و ندارند و تنها بر این اندیشه‌ی درست پای می‌فشارند که دموکراسی هرگز با حکومت دینی متحقق نخواهد شد و نخستین شرط برقراری آزادی بیان و اندیشه در جامعه، جدایی دین و هرگونه ایدئولوژی از قدرت و حکومت است.

اما این همراهی و پشتیبانی از «نوگرایان دینی»، متأسفانه بد تعبیر شد و در دوران انتخابات خرداد ۸۸ و شکل‌گیری «جنبش سبز»، «نوگرایان دینی» را بر این گمان نادرست برد که گویا بار دیگر می‌توانند با کمک نیروهای سکولار و دموکراسی‌خواه، هم‌چنان که در دوران انقلاب ۵۷ اتفاق افتاد، گونه‌ای دیگر از حکومت دینی را برای جامعه‌ی ایران تئوریزه و رهبری کنند. هنگامی که نیروهای سکولار و خواستاران حکومت مدنی و عرفی، در اروپا و آمریکا به پیشواز «نوگرایان دینی» رفتند و یاری‌شان کرده و امکانات در اختیارشان نهادند و راه‌شان را به محافل روشنفکری و رسانه‌های بین‌المللی باز کردند، ناخواسته موجب تقویت ذهنی‌گرایی و دامن زدن به توهم در ایشان شدند.

«نوگرایان دینی» پس از سی سال تجربه‌ی ویرانگر حکومت اسلامی همچنان دچار این توهم‌اند که گویا با قرائت‌های نوین از دین، می‌توان حکومت دینی‌ای برپا کرد که از قضا با دموکراسی و نهادهای مدنی نیز سازگار باشد! و بخشی از استدلال‌شان هم این است که مردم مذهبی و مسلمان‌اند و از همین روی حکومت دینی مناسب‌ترین گزینه است! بی‌آن‌که این واقعیت را درک کنند که مردم ایران هیچگاه خواهان حکومت مذهبی نبوده و نیستند و حکومت دینی هیچ‌‌گونه سازگاری با ساختارهای اجتماعی و فرهنگی مردم ایران ندارد. و مشکل اساسی حکومت اسلامی با مردم ایران در این سی سال نیز از جمله در همین واقعیت انکارناپذیر نهفته است.

۲

«نوگرایان دینی» را زمانی می‌توان نوگرا و نواندیش نامید که نخست سکولار بوده و خواستار جدایی دین از قدرت و حکومت باشند. اصلاح دینی و نوگرایی دینی به آن معنا که امروز به‌کار برده می‌شود، به دوران روشنگری در اروپا برمی‌گردد و آن ضرورتی تاریخی بود و پاسخی بود به نیازهای اجتماعی به هنگام شکل‌گرفتن جامعه‌ی مدنی و به رسمیت شناخته شدن حقوق فردی. عمده‌ترین کار در جنبش اصلاح دینی و نوگرایی دینی، پس از فردی و شخصی شمردن اعتقاد به دین، و پس از به رسمیت شناختن آزادی اندیشه و بیان، جدا کردن دین از قدرت و حکومت بوده است. یعنی خواست جدایی دین از قدرت و حکومت، ویژگی اصلی و عمده‌ در تعریف نوگرایی‌دینی است. و تنها با پذیرش این خواست است که «نوگرایی دینی» می‌تواند نوگرا باشد. اگر جز این باشد، «نوگرایان دینی» باید پاسخ دهند که در چه چیزی «نوگرا» و «نواندیش» هستند؟ اگر از دید ایشان انسان در گزینش و پذیرش دین آزاد است و اگر حق آزادی اندیشه و بیان و فردیت‌اش را به رسمیت می‌شناسند، پس برای چه می‌خواهند که دین بر آن‌ها حکومت کند؟

حکومت دینی، در تضاد با آزادی‌ بیان و اندیشه است و در واقعیت ناقض هرگونه حقوق فردی و شهروندی خواهد بود. این نکته‌ای است که «نوگرایان دینی» نمی‌توانند و یا این‌که نمی‌خواهند آن را دریافته و بپذیرند.

پایه‌ی توهم در میان «نوگرایان دینی» در واقع آن‌جاست که ایشان هنوز تناقض میان حکومت دینی (با هر شکل و محتوایی) و آزادی اندیشه و بیان و حقوق فردی را درنیافته‌اند.

نیروهای سکولار بایستی در کاربرد اصطلاح «نوگرای دینی» و «نواندیش دینی» و «روشنفکر دینی»دقت داشته باشند. تنها آن‌ بخش از نیروهای مذهبی را می‌توان نوگرا نامید که پیش از هرچیز، با حاکمیت دینی مخالف بوده و مفاد اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر را پذیرفته باشند و با به رسمیت شناختن فردیت انسان، دین و عقیده را موضوعی شخصی و فردی شناخته و گفتمان سیاسی را از گفتمان دینی جدا بدانند.

۳

ماهیت انقلاب ۵۷: ضداستبدادی یا دینی؟

اشتباه اصلی «نوگرایان دینی» و پافشاری‌شان بر «حکومت دینی» آن‌جاست که ایشان ماهیت انقلاب ۵۷ را دینی و اسلامی می‌پندارند.

ایشان بر این پندارند که چون مردم مذهبی هستند پس حتماً نیز خواستار حکومت دینی‌اند. و این غیرواقعی‌ترین نظری است که از سوی «نوگرایان دینی» مطرح می‌شود. مردم ایران چه پیش از انقلاب و چه در دوران انقلاب و پس از آن، هیچگاه خواستار حکومت دینی و سلطنت روحانیت نبوده‌اند و نیستند.

پیش از انقلاب، به‌ویژه از دهه‌ی چهل به این سوی، روحانیت و مذهب سنتی در شهرها و در میان لایه‌های متوسط شهری و تحصیل‌کردگان و جوانان اعتبار چندانی نداشت. با این‌که روحانیت در بیان و تبلیغ و ترویج دین (و نه بیان موضوع‌های سیاسی و ابراز مخالفت با شاه) آزاد بودند و در سراسر ایران بدون هیچ‌گونه سدی، با مردم تماس داشتند و برای «مبارزه با مادی‌گری» هیچگونه محدودیتی نداشته و حتا «تعلیمات دینی» جزو درس‌های اصلی در مدرسه‌ها از کلاس ابتدایی تا کلاس نهم بود، بارها این‌ واقعیت به شکل‌های گوناگون از سوی روحانیت مطرح می‌شد که دین دارد از دست می‌رود! روحانیت از خالی بودن مسجدها و روی‌گردانی نسل‌جوان از دین شکایت می‌کرد و این‌که مردم تماشای سریال‌هایی چون مرادبرقی و تلخ و شیرین و دایی جان ناپلئون را بر حضور در مسجدها ترجیح می‌دهند! و این‌که سینما‌ها بیشتر از مسجدها مشتری دارند!... خوب به‌یاد دارم که در آن دوران دو ساعت در هفته درس دینی داشتیم و آموزگارمان هم یک روحانی بود به نام آقای «محمدی» که با لباس روحانی در کلاس درس حاضر می‌شد. درس دینی برای بیشتر دانش‌آموزان کسالت‌آور بود و کمتر کسی به آن اهمیت می‌داد. به‌جز روزهای عزاداری در دهه‌ی محرم، جوانان به مذهب توجهی نداشتند و شرکت در مراسم عزاداری محرم برای‌شان همچون شرکت در یک کارناوال بود.

نداشتن پوشش اسلامی و «حجاب» در شهر‌های بزرگ و در بخش‌های دولتی و اداره‌ها و آموزش و پرورش مسئله‌ای عادی و پذیرفته شده بود؛ به‌ویژه در دانشگاه‌ها و دبیرستان‌ها. آقای طالقانی، بعنوان یک روحانی نوگرا که در صف نیروهای ملی و سکولار بر علیه استبداد مبارزه می‌کرد، بطور مشخص گفته‌ بود که حجاب در اسلام از نظر وی اجباری نیست. جوانان که بخش عمده‌ی نیروهای شرکت کننده در تظاهرات‌ها بودند به هیچ روی گمان نمی‌بردند که روزی در جامعه‌شان «حجاب» اجباری شود. کسی به این چیزها نمی‌اندیشید. حتا موضوع‌های مورد اعتراضی که در سخنرانی‌ها و بیانیه‌های خمینی و دیگر روحانیان در دوران انقلاب مطرح می‌شد، بیشتر ضداستبدادی و ضد دخالت نیروهای بیگانه در کشور بودند.

آن‌چه که بخشی از نیروهای جوان را به‌ويژه در دهه‌های چهل و پنجاه، با مذهب آشتی داد از جمله رواج اندیشه‌های رهبران نهضت آزادی همچون مهندس مهدی بازرگان، دکتر سحابی و آقای طالقانی و همچنین تلاش‌های دکتر علی شریعتی و دیگر اشخاص تحصیل‌کرده‌ی‌ مذهبی‌ و سکولاری بود که دین را با روحانیت یکی نمی‌پنداشتند و در نوشته‌ها و گفته‌هاشان هیچگاه به حکومت دینی نیز اشاره‌ای نشده است مگر استدلال آوردن بر رد آن؛ افراد مذهبی‌ای که کم و بیش با گفتمان‌های «دوران روشنگری» و نتیجه‌های مثبت «مدرنیته» آشنا بودند و خیلی‌هاشان نیز در دوران تحصیل و یا سکونت در کشورهای اروپایی و آمریکایی دستآوردهای دموکراسی را تجربه کرده بودند. مهم‌تر این که، دکتر علی شریعتی که نقش و تأثیر اندیشه‌های وی در دهه‌ی پنجاه در میان جوانان برجسته بود [۱]، از منتقدان سرسخت جامعه‌ی روحانیت و باورهای سنتی به‌شمار می‌آمد و همانگونه که می‌دانیم هواداران وی، جزو نخستین گرو‌ه‌های سیاسی‌مذهبی‌ای بودندکه در برابر حکومت اسلامی واکنش نشان داده و از آن روی برگرداندند. بدون حضور این نیروهای مذهبی که خود را ملی‌گرا دانسته و خواهان حکومتی عرفی و مدنی بودند و ایرانی مستقل و آزاد را آرزو می‌کردند و سکولار به شمار می‌آمدند، و نیز بدون همراهی و پشتیبانی نیروهای ملی و چپ، روحانیت هرگز نمی‌توانست «انقلاب به‌پا کند». روحانیت در میان جوانان که بزرگترین بخش جمعیت کشور را تشکیل می‌دادند، جایگاه و اعتبار و نفوذی نداشت که بتواند آن‌ها را با خود همراه کرده و به خیابان‌ها بکشاند. تأکید من بیشتر بر این است که تا پیش از انقلاب موضوع حکومت دینی به هیچ‌روی در میان مردم مطرح نبود چه برسد به این‌که بخواهد برای‌اش انقلاب کند. این مسئله چنان روشن بود که هیچ نیروی سیاسی‌ای حتا گمان هم نمی‌برد که روحانیت شیعه ایران در پی گرفتن قدرت و برپایی حکومت دینی باشد. چون حتا در زمان مشروطیت با این‌که مراجع دینی از پایگاه اجتماعی بسیار محکم‌تری برخوردار بودند و خود نیز در صف اول مبارزات اجتماعی قرار داشتند، هیچگاه موضوع حکومت دینی مطرح نشده بود.

مذهبی بودن مردم و شرکت آنان در انقلاب، هرگز به معنای پذیرش حکومت دینی، چه در پیش از انقلاب و چه پس از آن نبوده است. این را از شیوه حکومت کردن نظام جمهوری اسلامی بر مردم و ابزاری که برای آن‌ به‌کار می‌‌برد، می‌توان به‌خوبی دریافت. جمهوری اسلامی درست یکی- دو سال پس از انقلاب به این سوی، تنها با به‌کارگیری ابزار تزویر و دروغ و با زور چماق و اسلحه توانسته‌ است بر مردم حکومت کند و در این مدت سی سال روز‌به‌روز نظامی‌تر شده است. این شیوه‌ی حکومت کردن و راه‌بستن بر دگراندیشی، خود بس گویا است که «پایبندی مردم ایران به حکومت اسلامی» تا چه اندازه می‌تواند ادعایی درست و سخنی راست باشد!

درخور توجه‌تر این‌که، همین حکومت اسلامی وقتی که به پشتیبانی مردم نیاز پیدا می‌کند، از قضا! را‌ه‌به‌راه بر طبل ایرانیت می‌کوبد و از عظمت تاریخی ایران می‌گوید و در رادیوی‌ اسلامی‌اش سرود «ای ایران» پخش می‌کند!

در این سی سال، با این‌همه بریز و بپاش‌های سرسام‌آوری که برای ترویج و تبلیغ دین در جامعه کرده‌اند و صبح‌ تا شب و از دوران دبستان، بچه‌ها را شست‌وشوی مغزی داده‌اند و کلاس‌های امور تربیتی اسلامی دایر کرده‌اند و... هنوز چنان به مردم، به‌ویژه نسل پرورش یافته در دامان حکومت اسلامی، بی‌اعتمادند که با وجود چند میلیون نیروهای سپاه پاسداران و بسیج، هم‌چنان در حال گسترش نیروی نظامی‌ هستند و هربار خبر تازه‌ای از ایجاد پایگاه‌های جدید بسیج می‌دهند!

«نوگرایان دینی» بایستی با بازنگری دوران انقلاب، این واقعیت را مورد توجه قرار دهند که ويژگی اصلی انقلاب ۵۷ ضد استبدادی بود و نه دینی و اسلامی. این‌که انقلاب با اعتراض روحانیت به مقاله‌ی «ارتجاع سرخ و سیاه» در میانه‌ی سال ۵۶ جرقه خورد، به هیچ روی دلیلی بر اسلامی بودن انقلاب نمی‌تواند باشد. آن اعتراض اگر شرایط عینی انقلاب فراهم نبود، به سادگی، همچنان که در پانزده خرداد ۴۲ اتفاق افتاد، می‌توانست در همان روزهای نخست سرکوب شود. این از ویژگی‌های هر انقلاب است که همیشه با یک بهانه شروع می‌شود. آن اعتراض زمانی جدی گرفته شد و گسترش یافت که دانشجویان و نیروهای سکولار (مذهبی و غیرمذهبی) به تنگ آمده از استبداد شاه، از آن بعنوان یک فرصت مناسب پشتیبانی کردند.

در میان گروه‌های اجتماعی شرکت کننده در انقلاب، نخست قشر متوسط جامعه‌ی شهری بود که به آن پیوست. یعنی گروه‌های اجتماعی‌ای که کم‌تر متأثر از مذهب آن‌هم به شکل سنتی‌اش بودند. کارگران و روستائیان تنها پس از شکل‌گرفتن اعتراضات بود که به انقلاب پیوستند.

۴

نقش نیروهای سکولار (مذهبی و غیرمذهبی) در پیروزی انقلاب ۵۷

در جنبش‌های اعتراضی دوران مدرن در ایران، نیروهای سکولار (مذهبی و غیرمذهبی)، همیشه بخش اصلی، مهم و تعیین کننده‌‌ای بوده و رهبری را به‌عهده داشته است.

بدون شرکت نیروهای سکولار (مذهبی و غیرمذهبی)، انقلاب ۵۷ نمی‌توانست پیروز گردد تا بعدها از سوی روحانیان مصادره شود! اگر شرکت و پشتیبانی نیروهای سکولار (مذهبی و غیرمذهبی) جامعه در داخل و خارج از ایران نبود، اگر تجربه‌ی بیش از پنجاه سال مبارزه‌ی آزادی‌خواهانه نیروهای سکولار جامعه پشتوانه‌ی انقلاب و سود جستن از آن در سازماندهی جنبش نبود، حکومت اسلامی‌ای در ایران برپا نمی‌شد که بعدها با تشکیل کمیته و سپاه پاسداران و بسیج و به یاری لباس‌شخصی‌ها، نیروهای سیاسی سکولار (مذهبی، غیرمذهبی) را سرکوب کند. حضور روشنفکران، هنرمندان، دانشجویان، استادان، معلمان، دانش‌آموزان و قشر متوسط جامعه‌ی شهری در اعتراضات سال‌های ۵۶ و ۵۷ موجب اعتبار بخشیدن به جنبش و شتاب گرفتن آن شد. در خارج از کشور، در اروپا و آمریکا، نیروهای سیاسی و از جمله فدارسیون دانشجویان که بخش عمده‌ی آن چپ و جملگی سکولار بودند، همه‌ی تجربه و امکانات خود را به‌کار گرفتند و راه را برای خمینی باز کردند و برای‌اش امکانات فراهم کرده و افکار عمومی غرب را برای پذیرفتن وی آماده کردند. نکته‌ی مهم و درخور توجه این است که خمینی به‌واسطه‌‌ی سیاست، در میان مردم به مقام «امامت» رسید و «بت» گشت و عکس‌اش در ماه دیده شد و نه به‌واسطه‌ی مذهب.

خمینی واقعیت را گفت وقتی که به زبان آورد جنگ برای حکومت اسلامی «نعمت الهی» بوده است. اگر جنگ ایران و عراق پیش نمی‌آمد و آن «نعمت الهی» بر مردم بخت‌برگشته‌ی ایران نازل نمی‌شد، روحانیت و حکومت اسلامی آن، توان سرکوبی نیروهای سکولار را نداشت. نیروهای سکولار، در سال نخست انقلاب، با توجه به تجربه‌ی ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و بی‌اعتمادی شدید به ارتش و هراس‌اش از کودتا و سرکوب خونین نیروهای سیاسی، به عهد‌شکنی و ناسپاسی روحانیت و خطر برپایی حکومت مذهبی چندان اهمیت نداد و یا پرداختن به آن را به بعد موکول می‌کرد.

۵

چشم‌بستن بر عهد‌شکنی و فریبی بزرگ

خمینی پیش از گرفتن رأی از مردم گفته بود که یک طلبه است و قصد حکومت کردن ندارد و به قم برخواهد گشت. چرا این عهدشکنی و دروغ و فریب بزرگ تاریخی نادیده گرفته می‌شود؟ آیا واقعاً مردم می‌دانستند که قرار است در جامعه حکومت دینی برپا شود؟ آیا مردم می‌دانستند که رأی «آری به جمهوری اسلامی» یعنی رأی به حاکمیت روحانیان و برپایی احکام شرع به جای حقوق مدنی است؟ آیا همه‌ چیز‌ها در مورد حکومت دینی با مردم درمیان گذاشته شده بود؟ آیا مردم می‌دانستند رأی «آری به جمهوری اسلامی» یعنی رأی به حضور گشت‌های «نهی از منکر و امر به معروف» در خیابان‌ها و دخالت کردن در خصوصی‌ترین کارهای ایشان؟ آیا با چشم‌بستن بر چنین واقعیت‌هایی می‌توان از «نوگرایی» و «نواندیشی» دینی سخن راند؟ در آن روزهای شور و هیجان، رأی آری «۹۸ درصد»ی مردم به «جمهوری اسلامی» در فروردین ۵۸، درواقع رأی به حکومت جمهوری بوده است و نه «حکومت دینی». مردم هرگز گمان نمی‌کردند که صفت «اسلامی» چسبانده شده در پی واژه‌ی «جمهوری»، به معنی سپردن سرنوشت خود و جامعه‌شان به دست روحانیت است.

من از آن روحانیان و مجیز‌گویان‌شان که امروز بر مسند حکومت غصبی جاخوش‌ کرده‌اند و مست از قدرت‌اند و خود را مالک عقیده و جان و مال مردم می‌دانند، انتظار راست‌گویی و صداقت نداشته و هرگز ندارم. اما شما که خود را «روشنفکر دینی» می‌شناسید و تلاش می‌کنید که صف‌تان را از این‌‌ها مشخص کنید چرا بر این نیرنگ بزرگ تاریخی هم‌چنان چشم بربسته‌اید و هنوز هم می‌گویید: مردم خواهان «حکومت دینی»‌اند؟ واقعیت این است که «انقلاب بهمن ۵۷» پس از انقلاب بود که به «انقلاب اسلامی» تغییر نام یافت!

بدبختانه در این مدت سی‌ سال، چنان بر «اسلامی» بودن انقلاب ۵۷ تأکید شده است که حتا بخشی از نیروی‌های سکولار نیز در نوشته‌هاشان آن را تأیید می‌کنند و بدتر این‌که، اظهار می‌دارند «انقلاب اسلامی یک ضرورت تاریخی بوده است» و ناگزیز باید اتفاق هم می‌افتاد!

حرف‌ها و وعده‌های خمینی و دیگر یاران ایشان حتا جامعه‌ی روشنفکری و دانشگاهیان و هنرمندان و دیگر نیروهای سکولار جامعه‌ی ایران (مذهبی و غیرمذهبی) را فریب داد چه برسد به مردم عادی. جز این اگر بود و اگر خمینی و همفکران ایشان به روشنی از همان نخست می‌گفتند که خواهان برقراری حکومت دینی و سلطنت روحانیت‌اند، هرگز جامعه‌ی روشنفکری و نیروهای سکولار (مذهبی و غیرمذهبی) از آن پشتیبانی نمی‌کردند و به این جنبش در سطح داخلی و بین‌المللی اعتبار نمی‌بخشیدند.

حکومت اسلامی نتیجه‌ی زیرپا گذاشتن وعده‌ها و قول‌هایی بود که به مردم و نیروهای سکولار داده شده بود. و درست یکی دو ماه پس از انقلاب، آقای بازرگان وقتی که به نیت شوم و فرصت‌طلبی روحانیت شیفته‌ی قدرت پی برد، بخوبی این نکته را بیان داشت و گفت: ما باران خواستیم سیل آمد! حکومت اسلامی با دروغ و نیرنگ و با به‌کارگیری خشونت و چماق، با فرصت‌طلبی و قدرناشناسی و ناسپاسی بر نیروهای سکولار (مذهبی و غیرمذهبی) و «نمک‌نشناسی» پی‌ریزی شد. سیر رخ‌دادهای سال‌های ۵۸ تا ۶۲ و شیوه‌هایی که نیروهای «حزب‌اللهی» گوش به‌فرمان ولی‌فقیه بر علیه نیروهای سکولار جامعه (مذهبی و غیرمذهبی) به‌کار بستند، به‌ روشنی می‌نمایاند که سمت‌وسوی خواسته‌ها و نیاز‌های مردم چه بوده است و تا چه اندازه‌ با نیت شوم نیروهای حزب‌اللهی متفاوت بوده است.

از همان ماه‌های نخست انقلاب ۵۷ راه را بر فعالیت‌های سیاسی-فرهنگی نیروهای سکولار (مذهبی و غیرمذهبی) بستند و با تبلیغ برعلیه نیروهای ملی و چپ روز به روز جو فشار و اختناق را گسترش دادند. روزی نبود که نیرویی را وابسته به جایی معرفی ننموده و یا رهبران و فعالان سیاسی را به «توطئه» و کارهای «ضد اخلاقی» متهم نکرده باشند. [۲] در چنین شرایطی بود که حکومت دینی و اسلامی برپا و بر مردم ایران تحمیل شد و نه در فضایی آزاد و دموکراتیک و بدون نیرنگ و «عوام‌فریبی». کار را به جایی کشانده بودند که دکه‌های روزنامه فروشی از پخش نشریه‌های نیروهای ملی و سکولار می‌ترسیدند چه برسد به نیروهای شناخته‌ شده‌ی کمونیستی. هرگونه گردهم‌آیی و مراسمی را برهم زده و افراد را مورد اهانت قرار می‌دادند. این‌ها را نمی‌توان کتمان کرد. در همان سال نخست صدها نفر به ‌جرم فروش روزنامه و نشریه مورد ضرب و شتم نیروهای لباس‌شخصی که به «چماقداران» معروف بودند، واقع شده و مجروح و یا کشته شدند. اساس و پایه‌ی حکومت اسلامی، پس از انقلاب و با توطئه‌چینی و بحران‌سازی و به بازوی چماق و سرکوب بنا شده است. «انقلاب فرهنگی» و تعطیل کردن دانشگاه‌ها و اخراج استادان و دانشجویان و به‌زندان افکندن و یا کشتن ایشان، مقدمه‌ای بود برای اسلامی کردن انقلاب ۵۷ و سپس استقرار آن‌چه که بعدها به «حکومت اسلامی» و «ولایت مطلقه‌ی فقیه» منجر شد.

اشتباه می‌کنید دوستان! مذهبی و مسلمان بودن مردم مترادف با پذیرش حکومت دینی و حکومت شرع از سوی انان نبوده و نیست! شما رأی به «جمهوری اسلامی آری یا نه» را به معنای رأی به حکومت دینی و به‌ویژه مصادره‌ی آن از سوی روحانیت تعبیر کرده‌اید و هنوز هم بر همین نظر نادرست‌تان پافشاری می‌کنید و لجاجت می‌ورزید. شرکت مردم در آن‌چه که «جنبش سبز» نامیده می‌شود و اعتراضات میلیونی در سراسر ایران نیز حتماً به معنای تأیید و یا پذیرش حکومت دینی نیست.

کافی است چند ماه شرایطی دموکراتیک و به‌دور از هرگونه شانتاژ و فریبکاری و دسیسه‌چینی در جامعه برقرار شود و به همه‌ی رسانه‌ها و نیروهای سکولار (مذهبی و غیرمذهبی) تضمین و اجازه‌ی فعالیت سیاسی-فرهنگی داده شود و سپس یک رفرندام در شرایطی آزاد برگزار شود تا ببینید مردم حکومت دینی را می‌خواهند یا یک حکومت مدنی و عرفی (سکولار) را. مردم اگر که به مذهب و دین اعتقاد دارند، اما می‌خواهند آزاد باشند. این پیامی است که «نوگرایان دینی» بایستی آن را دریابند.

بازهم برای پیش‌گیری از سوءتفاهم احتمالی، بایستی تأکید کنم که منظور من این نیست که اکثریت شرکت‌کنندگان در اعتراضات، مذهبی نبوده و یا از اسلام روی برتافته‌اند، بلکه تأکیدم بیشتر بر این است که مردم ایران در تمام تاریخ دوران مدرن، هیچگاه خواهان حکومت دینی نبوده‌اند و هیچ جنبش اجتماعی گسترده‌ای که در آن نشانی از خواست مردم ایران مبنی بر برپایی حکومت دینی باشد، رخ نداده است. تأکیدم بر این است که در یک شرایط آزاد و دموکراتیک، به ویژه با توجه به سی سال تجربه‌ی حکومت دینی، مردم و بخصوص جوانان که بزرگترین بخش جمعیت ایران را تشکیل می‌دهند، حکومت مدنی و عرفی و سکولار را بر آن ترجیح می‌دهند. این را گردانندگان حکومت اسلامی به خوبی می‌دانند و برای همین هم است که چنان به هراس افتاده‌اند که در سراسر جامعه حکومت نظامی را گسترش داده‌اند و حتا از انتقاد دوستان «اصول‌گرا»ی خودشان هم واهمه دارند و می‌کوشند آنان را ساکت کنند. گردانندگان جمهوری اسلامی و در رأس آن ولی فقیه، در این زمینه از «نوگرایان دینی» واقع‌بین‌ترند. آنان دریافته‌اند که در دوران مدرن و عصر کامپیوتر و اینترنت و شتاب سرسام‌آور تولید و گردش اطلاعات، حکومت دینی جز در سایه‌ی زندان و شکنجه و اعدام و در وحشت و هراس نگه‌داشتن مردم، به هیچ‌روی دوام نخواهد یافت.

«حکومت دینی» را «خواست مردم ایران» شمردن، بزرگ‌ترین دروغی است که پس از انقلاب، به ملت ایران نسبت داده شد و متأسفانه امروز نیز از سوی عده‌ای که مدعی نوگرایی‌اند، هم‌چنان تکرار می‌شود.

م. پوریا

نوامبر ۲۰۰۹

Poriyam58@gmail.com

پانویس:

۱- دکتر علی شریعتی: «حکومت مذهبی رژیمی است که در آن به جای رجال سیاسی ، رجال مذهبی (روحانی) مقامات سیاسی و دولتی را اشغال می کنند و به عبارت دیگر حکومت مذهبی یعنی حکومت روحانیون بر ملت. آثار طبیعی چنین حکومتی یکی استبداد است ، زیرا روحانی خود را جانشین خدا و مجری اوامر او در زمین می داند و در چنین صورتی مردم حق اظهار نظر و انتقاد و مخالفت با او را ندارند . یک زعیم روحانی خود را بخودی خود زعیم میداند ، به اعتبار اینکه روحانی است و عالم دین ، نه به اعتبار رأی و نظر و تصویب جمهور مردم ؛ بنابراین یک حاکم غیر مسئول است و این مادر استبداد و دیکتاتوری فردی است و چون خود را سایه و نماینده خدا می داند ، بر جان و مال و ناموس همه مسلط است و در هیچ گونه ستم و تجاوزی تردید به خود راه نمی دهد بلکه رضای خدا را در آن می پندارد . گذشته از آن ، برای مخالف ، برای پیروان مذاهب دیگر ، حتی حق حیات نیز قائل نیست . آنها را مغضوب خدا ، گمراه ، نجس و دشمن راه دین و حق می شمارد و هرگونه ظلمی را نسبت به آنان عدل الهی تلقی می کنند.»

۲- «… تا دو روز دیگر عمر نخستین مجلس شورای اسلامی که این‌جانب عضو آن بودم و از مزایای این عضویّت، از جمله مصونیّت پارلمانی برخوردار بودم به پایان می‌رسد. از پس‌فردا من نیز مانند بقیّه موکّلینم قابل تعقیب و بازداشت و تأدیب هستم. به همین دلیل نیز با استفاده از فرصتی که رئیس مجلس در اختیار بنده گذاشته‌اند می‌خواهم به اطّلاع برسانم که اگر در روزهای بعد شاهد گردیدید که بنده را بازداشت کردند و بعد با تبلیغات و سر و صدا اعلام نمودند که بنده جهت بعضی توضیحات و روشن نمودن حقایق در تلویزیون ظاهر خواهم شد و در صورتی که دیدید آن شخص حرف‌هایی غیر از سخنان دیروز و امروز می‌زند و مثل طوطی مطالبی را تکرار می‌کند، بدانید و آگاه باشید که آن فرد مهدی بازرگان نیست.»

مهندس مهدی بازرگان در آخرین جلسه‌ی دوره‌ی اوّل مجلس شورای اسلامی

منبع: سايت ديدگاه