۱۳۹۷ شهریور ۱۷, شنبه

تاریخ پُر دست انداز فاشیسم! فاشسیم و راسیسم در آلمان بعد از جنگ جهانی دوم نیره انصاری

تاریخ پُر دست انداز فاشیسم! فاشسیم و راسیسم در آلمان بعد از جنگ جهانی دوم 
نیره انصاری


پس از شکست فاشیسم در آلمان در سال( 1945 ) و دستگیری و محاکمه تنها چند تن از سران آن در دادگاه نورنبرگ بخش اعظم این دستگاه مخوف و جنایتکار دولتی به ویژه پلیس اعم از مخفی و غیر مخفی آن دوباره به کمک آمریکایی ها باز سازی شد و در جنگ سرد بعنوان بهترین وسیله نه تنها برای سرکوب جنبش ها و مبارزات طبقه کار گر در آلمان مثل سرکوب و کشتار اعضاء گروه بادر ماینهوف معروف به فراکسیون ارتش سرخ در دهه (70 تا 80 ) قرن گذشته بکار گرفته شد، بل، حتی بخشی از اعضای پلیس مخفی و گشتاپو هم بکمک سازمان سیا به آمریکای لاتین منتقل شدند تا آنجا هم از محاکمه احتمالی در انتظارشان به دلیل جنایات که در زمان رایش سوم مرتکب شده بودند در امان باشند و هم در سازمان دهی و سرکوب ملت های امریکای لاتین و گروهای چپ و سازمانهای چریکی آنجا ازشان استفاده شود.
دو نمونه آن شیلی و آرژانتین هستند که در آنجا این افراد با داشتن اسم و تابعیت جدید جنایات فراوانی در دوران پینوشه و یا سرهنگ های حاکم در آراژنتین مرتکب شدند که هر روز بخشی از آن تکه تکه رو می شود. آیشمن نمونه بارز آن هست که توسط اسراییلی ها در سال( 1960 ) در آرژانتین دستگیر و مخفیانه به اسراییل منتقل شد و سپس محاکمه و در سال( 1962)  اعدام شد.
تمامی مقامات از افسران گرفته تا قضات و کارمندان عالیرتبه رایش سوم پس از جنگ با همان تفکر راسیستی/فاشیستی به سر کارهای دولتی سابق خود برگشتند و تا پایان دهه( 80 ) هنوز بخشی از آنها زنده بودند و بر سرکارهایشان.
 هلموت اشمیت صدر اعظم سابق آلمان (1974تا1982)که در سرکوب گروه چریکی بادر- ماینهوف و کشتن آنها در زندان بنام خودکشی و صدور اجازه و برقراری پایگاهای اتمی آمریکا در خاک آلمان غربی بعنوان یکی از دست راستی ترین صدر اعظم های آلمان از حزب سوسیال دمکراسی بود که جزء افسران نیروی هوایی ارتش فاشیستی هیتلر تا آخرین روز نبرد جنگید و مدتی هم در زندان متفقین بود و یا پاپ اعظم اسقف کلیساهای کاتولیک هم که در جنگ دوم جهانی آنهم در بخش ضد هوایی ارتش آلمان می جنگید و پس از جنگ دستگیر و او نیز همانند هلموت اشمیت مدتی را در زندان متفقین بود دو نمونه بارز این مصداق هست.
طبقه حاکم سرمایه داری المان توانست بعد از جنگ به کمک طرح مارشال آمریکایی ها خود را بازسازی کند و پس از حدود( 15تا 20 ) سال دگربار به بزرگترین قدرت امپریالیستی اروپا تبدیل شود و به یمن رشد اقتصادی دهه( 50 و 60 )خود، به دلیل کمبود نیروی کار، قراردادهایی با کشورهای ترکیه-تونس-اسپانیا-پرتقال و حتی یوگسلاوی سابق برای وارد کردن نیروی کار ارزان بین سالهای( 1960 تا 1968 ) امضاء کرد و چندین ملیون نیروی کار از این کشورها وارد آلمان شد که حتی در زمان ورود به انها گل و سایر چیزها هدیه می کردند. این دوران، دوران شکوفایی و طلایی رشد سرمایه داری در آلمان غربی بود.
راسیسم کنترل شده از بالا بوسیله دو حزب بزرگ حاکم
تا پیش از فروپاشی شوروی و وحدت دو آلمان این کشور با یک فرهنگ فاشیستی حاکم بر مطبوعات و همچنین حضور عینی آن در تمام احزاب و به ویژه دو حزب بزرگ سوسیال دمکرات و شدیدتر در احزاب دمکرات مسیحی و سوسیال مسیحی مواجه بوده است.
 طبقه سرمایه داری حاکم در آلمان دیگر نیاز به دیکتاتوری خشن فاشیستی برای پیش برد اهدافش نداشت. سرمایه و صنعت آلمانی بخصوص بعد از دهه (90 ) اکثریت کشورهای جدا شده از بلوک شرق مانند لهستان ، مجارستان، بلغارستان و یا کشورهای جدا شده از یوگسلاوی همچون کرواتسین ….را عملا تحت کنترل و نفوذ خود در آورد. اگر هیتلر با توپ وتانک این کشورها را توانست اشغال و تحت سلطه خود درآورد سرمایه و صنعت آلمان پس از جنگ با کمک دولت اش چنین تصرفی را به نحو مسالمت آمیز و بدون خشونت با تسلط بر بازار این کشورها انجام داد. نفوذ و تسلط آلمان در این کشورها چنان شدید است که زبان آلمانی جای زبان روسی بعنوان زبان دوم این کشورها را گرفته. بنابراین راسیسم حاکم نه برای کشور گشایی به سبک سابق بل، برای مصرف داخلی آنهم بر علیه مهاجرین بوده و هست و دوهدف را دنبال می کند
 نخست:با شوریدن بخشی از طبقه کارگر بومی بر علیه بخش دیگر آن یعنی کارگران مهاجر، خاک در چشم طبقه کارگر پاشیده و باین طریق بی عدالتی وبیکاری را که ریشه در ذات سرمایه داری دار د را پوشش داده و مبارزه آنها را به جهتی غیر انسانی می کشاند.
دوم: در رقابت های دو حزب حاکم برای کسب قدرت، راسیسم کاتالیزاتوری هست که در زمان انتخابات پارلمانی برای پیروزی بر رقیب انتخاباتی برایشان مفید واقع می شود. تا اواخر قرن گذشته در اکثر کشورهای اروپایی دو حزب بزرگ سوسیال دمکراسی به همین سبک وسیاق حکومت می کردند و اجازه پیدایش یا رشد به احزاب از خود چپ تر ( چپ تر از سوسیال دمکراسی) یا راست تر (مثل احزاب راست افراطی با گرایشات فاشیستی) را نمی دادند اما با عمیق شدن بحران سرمایه داری و افزایش میلیونی بیکاران دیگر احزاب سنتی حاکم قادر به کنترل اوضاع نبودند و احزاب دست راستی افراطی تازه ای با گرایشات فاشیستی شکل گرفتند که در مبارزات پارلمانی حتی تا (20 یا30%)درصد آراءانتخاباتی را در پارلمانهای مرکزی یا ایالتی یا شهرداری کسب کردند.
نمونه این احزاب در فرانسه حزب ن.پ به رهبری مارین لوپن یا اف. پ. او در اطریش …. هستند و بر بستر هیستری ضد کمونیستی ناشی از فروپاشی بلوک شرق با گسیل داشتن نیروی انسانی و پول به آلمان شرقی که پس از وحدت دو بخش با بیکاری بالای (50%) درصدی از یک سو و عدم شکل گیری موئسسات و ارگانهای دولتی از دیگر فراز توانستند حداکثر بهره را در جذب و ارگانیزه کردن نیروی عظیم بیکارا ن ببرند و از این رهگذر دهها گروه و سازمان ملیتانت فاشیستی در کوتاه مدت مانند قارچ از زمین رویید.
 ترور مهاجران و گروههای چپ، آتش زدن خانه ها و اردوگاه های پناهندگان از سال (1990 )در ابعاد گسترده ای، ابتدا از شرق المان شروع شد و سپس به غرب آلمان سرایت کرد که کشته شدن و سوختن (11) پناهنده در سال( 1996) در شهر لوبک در ساختمان پناهنده گان و سوختن یک خانواده در خانه شخصی شان در سال( 1993) در شهر زولین گن بر اثر حمله فاشیستها دو نمونه دلخراش از این حملات ضد انسانی فاشسیتها بود.
 آمار زیر بیان واضح این شرایط در سال 2010 تاکنون می باشد.
1 - به موجب  آمار دولتی در سال( 2010) بیش از( 25.000 )دست راستی افراطی یا به بیان ساده تر ملیتانت فاشیست وجود دارد( 9.600)  از آنها ارگانیزه شده در احزاب و سازمانها هستند.
2. - در همین سال حدود (8%) درصد مردم تفکرات راست افراطی و راسیستی دارند که چیزی در حدود( 6) ملیون جمعیت آلمان را تشکیل می دهند.
3 - از سال( 1990 تا سال 2010 ) بیش از (182 ) تن در حملات راسیستی و فاشیستی جان خود را از دست داده اند.
4 – و بیش از( 762) تن زخمی شده اند.
5 - بیش از(15.905) فعل و جرم راسیستی و فاشیستی اتفاق افتاتد .
با توجه به آمار بالا این پرسش مطرح می گردد که در کشوری مانند آلمان قانون و ارگانهای دولتی چه نقشی ایفا می نمایند هنگامی که فاشیست ها  مرتکب این همه جنایت و کشتار می شوند؟
پاسخ به این پرسش دشوار نیست. وقتی که مردم در مطبوعات و رادیو تلویزیون و یا در ادارات
دولتی با بمباران تبلیغاتی راسیستی مدام مواجه شده و مشاهده می نمایند که همین مطبوعات و رادیو تلویزیونهای دولتی پوشش دهنده و زمینه ساز حملات گروه ها و احزاب فاشیست هستند.
فراتر از این ادارات دولتی و به ویژه در اداره پلیس تبعیض و آزار و حتی شکنجه کسانی که جزء اقلیت ها یا تبار غیر المانی دارند بیشتر از سازمانهای دیگر اِعمال می شود. برای نمونه  قتل های زنجیره ای تیتر مطبوعات » قتل های زنجیره ای دنر کبابی ها» بود.
تیلو سارازین چندین سال وزیر مالیات دولت سوسیال دمکرات در شهر-استان برلین بود و تا این اواخر هم یکی از مدیران رهبری بانک مرکزی آلمان. او در کتاب خود نوشت:« آلمان خود خودش را از بین می برد» که همچون بمبی در آلمان منفجر شد.
در حقیقت این عبارت همان استدلال قدیمی هیتلر در کتاب «نبرد من» است که می گوید:« ژن ها تعیین کننده سرنوشت انسانها و آینده شان می باشد» و اینگونه نتیجه گیری می کند که ترک های مهاجر سرنوشتشان از پیش رقم خورده و مردانشان سبزی فروش وکباب پز می شوند و زنانشان هم تنها دختران مقنعه پوش می زایند و از آنجایی  که جمعیت آنها رو به افزایش و جمعیت خود آلمانی ها رو به کاهش است. بنابراین در دراز مدت انسانهای با ژن هوشمند اقلیت شده و در نهایت در درازمدت آلمان خود خودش را ازبین می برد. این کتاب مورد استقبال وسیعی قرار گرفت و حتی فاشیستها در تبلیغات انتخابی شان یکی از جمله های معروف کتاب را شعار انتخاباتی خود قرار دادند.
 همکاری پلیس و مقامات قضایی با جریانات فاشیست و یا دست راستیان افراطی تفاوت می کند و دلیل آن هم نخست این است که مهاجرین و نیروهای چپ و سندیکاهای کارگری در غرب آلمان  بیشتر و قویترند زیرا از دهه( 60) با اوج گیری جنبش دانشجویی و همینطور پس از آن با ایجاد سازمان چریکی ارتش سرخ آلمان یک مبارزه ضد فاشیستی بوقوع پیوست که آن در آلمان شرقی سابق وجود نداشت.
 اما این جمله و ضرب المثل آلمانی که « پلیس از چشم چپ پلیس کور هست» به این معناست که (پلیس تنها نیروهای چپ و فعالیت های آنها را تحت کنترل داشته و سرکوب می کند و نه راست ها و دستراستی ها ) در همه کشورهای سرمایه داری و به ویژه در آلمان مصداق می یابد.
موج مهاجر ستیزی در اروپا رخداد تازه‌ای نیست. پس از جنگ بین المللی دوم و شکست فاشیسم در آلمان و ایتالیا تا پایان دهه ی (80) میلادی و فروپاشی دیوار برلین، این موج در سکوت و روبه خاموشی رفت. اما همچون زنده ماند. در اریکا با توجه به جنبش های متعدد سیاهپوستان به منظور احقاق حقِ شهروندی و برابری و یا جنگ‌های خونین شمال و جنوب، نژادپرستی و سیاه ستیزی هیچ‌گاه از رمق نیافتاد.
در کانادا سرکوب سرخپوستان، این سکنانِ نخستین آن سرزمین، در آمریکا کارگر – بردگیِ مهاجران مکزیکی – کوبایی و امریکای لاتین، در استرلیا سرکوب آب – اویجینال ها، در افریقای جنوبی آپارتاید و در خاورمیانه رشد ناسیونالیسم عرب ضد ایرانی‌ها و کردها و به گفته آن‌ها «عجم ها»! در ترکیه فاشیسم ترک علیه کردها، یونانی ها، سریانی ها و ارمنی ها سرکوبهای شدید نژادی را به همراه داشته است.
اروپا پس از دهه (90) که بسوی لیبرالیسم مدرنیته در سایه سرمایه داری غربی می رفت، بستر مهیاتری برای احیای جنبش های فاشیستی و نژادپرستانه فراهم آورد. تکه و پاره شدن اروپایی که از یک سو، در سایه اتحادیه اروپا و برداشتن مرزهای بین کشورهای متحد، یکپارچگی سرمایه داری را طلب می‌کرد و از دیگر فراز، رابطه ی « دولت – ملت» ها را به اقوام همزبان و هم نژاد تقلیل می داد. به هر کودک تازه زبان گشوده ای در هر دِه و روستا می آموخت که با کودکی در روستای مجاور خود تفاوت دارد. یا ارتودوکس از کاتولیک متفاوت است، کاتولیک با پروتستان و یا مسیحی با مسلمان فرق دارد و خداباوران با ناخداباوران… و یا آن‌ها مرتد اند و خونشان مباح! مدرنیسم را باید سدی شد و حتا به پسامدرنیست ها نیز به دیده تردید نگریست. حرکت‌های سوسیالیستی و قدرت گیری جنبش های کارگری خطرناک اند و نظم موجود را برهم می‌زنند و یا کونیست ها مالکیت ما را بر زمین‌های آبا و اجدادی مان و منابع و ابزار تولید انحصاری امان را سلب می‌کنند و ثروت را از اختیارمان خارج و بین توده ها تقسیم می نمایند. لیبرال ها از یک سو و سوسیالیست های رادیکال از دیگر فراز مدرنیسم را تبلیغ می نمایند و نمادهای تفاوت و برتری نژادی، مذهبی، زبانی و قومی را فرو می پاشند. در راه این تکه‌تکه کردنها، «نسل کُشی» های تاریخی رقم زده شد!

«هنوز فاجعه بوسنی و هرزگوین از ذهن و یاد تاریخیِ جهانِ امروز زدوده نشده است و فاشیسم در حال رشد نخستین تیرها را به منظور حذف؛ بسوی مهاجران و پناهندگان کشورهای خاورمیانه ای نشانه رفته است. مهاجرینی که بر اثر جنگ‌های خانمان براندازی که نتیجه دخالت های نظامی ناتو و نمایندگان اتحادیه اروپا و آمریکا در این منطقه است برای «حق زنده ماندن» به اروپامهاجرت می کنند.»

از سال (2001 تا 2006)در شهر های مختلف آ لمان از جنوب تا شمال(9) تن آلمانی ترک تبار(مهاجرین نسل دوم) و یک یونانی مهاجر که اکثر دارای شغل آزاد مثل داشتن مغازه کوچک کباب فروشی یا یک اینترنت کافه بودند در روز روشن و در محل کارشان با اسلحه کشته می شوند بدون اینکه پلیس »هیچگونه اثری یا نشانه ای»از قاتلین بیابد.از سال (2001تا سال 2011)پلیس آلمان ضمن «جستجوی»قاتل یا قاتلین، این قتلها را کار باند های مافیایی ترک و یا درگیری خانوادگی مهاجرین ترک می دانست و بدین شکل افکار عمومی را توجیه می کرد. واین در حالی است که این روزها تنها این سری جنایات گروهای فاشیستی و آنهم فقط در این سالهای(2001 تا 2007)مورد بحث مطبوعات هست و نه کل جنایاتی که احزاب و گروهای فاشیستی پس از سقوط رایش سوم و به ویژه پس از وحدت دو آلمان انجام داده اند.

اعتراضات ضدپناهجویان
تظاهرات ضدپناهجویِ راستگرایان افراطی در منطقه «کمنیتز» به درگیری‌های خشنوت‌آمیز انجامید.
پس از آنکه پلیس آلمان دو مهاجر سوری و عراقی را به اتهام کشتن یک مرد آلمانی با ضربات چاقو بازداشت کرد هزاران تن در شهر «کمنیتز» تظاهراتی دو روزه علیه پناهجویان برپا کردند.
مایکل کرتشمر، رئیس ایالات زاکسن آلمان  اعلام کرد:‌ «ما در پی آنیم که کسانی‌ که مرتکب این جنایت شده‌اند سریعا محکوم شوند. همچنین پیگیر آن هستیم تا کسانی که با ادای سلام هیتلری در این شهر راهپیمایی کردند نیز محکوم شوند.»
در ناآرامی‌های روزهای گذشته شماری از معترضان با ادای سلام هیتلری در خیابان‌ راهپیمایی کرده بودند. همچنین پلیس شهر شرقی ویسمار نیز از شاهدان عینی خواسته است برای اظهار نظر درخصوص ضرب و شتم یک جوان(20)ساله پناهجو که در این شهر رخداد پیشگام شوند.
شهر« کمنیتز» که در گذشته به شرق آلمان تعلق داشت پس از رشد احزاب راست‌گرای افراطی نظیر« آلترناتیو برای آلمان» به یکی از مناطق دشوار برای زندگی مهاجران این کشور تبدیل شده است.
سازمان‌های اطلاعاتی آلمان فعالیت هر دوی این احزاب تندرو را زیر نظر دارد. سران این دو حزب اعلام کردند که در شهر کمنیتز «در سوگ دانیل اچ (قربانی حمله با چاقو ) و دیگر کشته‌شدگانِ چندفرهنگی شدن اجباریِ آلمان» راهپیمایی خواهند کرد.

طرفداران راست افراطی طی روزهای گذشته در شهر کمنیتز علیه آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان و سیاست مهاجرتی او تظاهرات کردند. تعدادی از آنها به پناهجویان و مهاجران در شهر حمله کردند. همچنین در جریان تظاهرات تظاهرکنندگان راست افراطی با هواداران چپگرا که علیه آنها تظاهرات می کردند درگیر شدند.
طرفداران راست افراطی که در شهر کمنیتز حضور پررنگی دارند در گردهمایی روز دوشنبه خود شعارهای «مرکل باید برود»، «جلوی موج پناهجویان را بگیرید» و «از اروپا دفاع کنید» سر می دادند. شرکت کنندگان در گردهمایی راست افراطی همچنین از دولت آلمان خواستند که امنیت شهروندان این کشور را تامین کند.
پلیس آلمان تلاش کرد که با ماشین آبپاش از حضور مخالفان چپگرا و معترض به راست افراطی در جمع تظاهرکنندگان جلوگیری کند.
سخنگوی آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان در واکنش به تظاهرات روز یکشنبه هواداران راست افراطی گفته بود چنین رویدادهایی «جایی در حکومت قانون ما ندارند.»
محبوبیت گروه های راست افراطی و حزب «آلترناتیو برای آلمان» به دنبال پذیرش شمار زیادی از پناهجویان در این کشور افزایش یافته است.
در حقیقت ناآرامی ها زمانی آغاز شد که مردی ۳۵ ساله، عضو یک باشگاه هواداران راست افراطی، در جریان یک نزاع با ضربات چاقو کشته و موجب خشم هواداران گروه های راستگرا در این کشورشد. وی عضو باشگاه هواداران «کائوتیک کمنیتز» بود که چندی پیش تمام اعضای آن از سوی سازمان لیگ فوتبال آلمان، بوندس لیگا، از حضور در استادیوم های ورزشی منع شده بودند. گروه های راست گرا ادعا می کنند این فرد در حمله گروه های مهاجران به قتل رسیده است.استفان شیبر، سخنگوی دولت آلمان تجمع غیرقانونی راست های افراطی در این شهر را محکوم کرد و اعلام کرد تخریب و آزار افرادی که با ما متفاوت هستند از سوی این گروه ها در کشور آلمان پذیرفتنی نیست!
 راستهای افراطی نخستین بار پس از جنگ دوم جهانی با کسب(13%) درصد آرا وارد پارلمان آلمان بوندستاگ شدند. چپهای افراطی هم (9 %) درصد آرا را از آن خود کردند. در مجموع بیش از (20%) درصد مردم در آلمان از گروههای افراطی حمایت می کنند.
اگرچه معمولا «مردان سر تراشیده خشمگین» نماد نئونازی ها، افراطی ترین گروه های راست گرا هستند اما تحقیقات نشان می دهند که زنان اروپایی بیش تر از مردان جذب احزاب راست گرای افراطی می شوند.
از این بیش بنیاد فریدریش ابرت در مطالعات خود نشان می‌دهد چگونه زنان جذب این گروه ها می شوند. این بنیاد مدت ها روی گروه های راست افراطی در آلمان، فرانسه، یونان، لهستان، سوئد و مجارستان تحقیق کرده است. زنان یکی از عوامل اصلی پیروزی و ورود راست گرایان افراطی به بوندستاگ، پارلمان آلمان، در انتخابات سال (2017) آلمان بوده اند.
یک جامعه شناس در بنیاد ابرت که روی این پرونده کار کرده است می گوید یکی از اصلی ترین دلایل جذب زنان به این گروه ها تبلیغ و ترویج نوعی از برقراری عدالت اجتماعی است. راست های افراطی قول می دهند تا برای زنان امکانات مناسب و حقوق بیکاری در صورت بچه دار شدن فراهم کنند.
پیس از این، حزب راست گرای افراطی لهستان در تبلیغات انتخاباتی قول داد به زنانی که بیشتر از دو فرزند دارند ماهانه دست کم( 140) یورو به ازای هر فرزند تا سن حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان (آ. اف. د،AFD) مادران خانواده را قهرمان ملی تصویر می کند و همواره مبلغ فرهنگ فرزندداری اند. این گروه‌ها بصورت مداوم از هواداران خود می خواهند برای مقابله با مهاجران فرزند آورند و کانون خانواده سفیدپوستان را زنده نگاه دارند.
همچنین در تحقیقات بنیاد ابرت  برخی از رهبران و سیاست مداران زن گروه های راست افراطی در جذب زنان تاثیر فراوانی داشته اند. هر چند که اغلب نمایندگان پارلمان، وزرا و رهبران احزاب را مردان تشکیل می دهند.
برای نمونه حزب« آ اف د،AFD »، در پارلمان آلمان(92) کرسی دارد که از این میان تنها (10) تن زن هستند؛ با این حال این حزب با تبلیغات فراوان نقش این زنان را بسیار پررنگ نشان می دهد.
مارین لوپن به عنوان رهبر اتحاد ملی فرانسه و یا آلیس ویدل، یکی از رهبران حزب« آ اف د،AFD» آلمان نقش پررنگی در جلب زنان دارند. این رهبران زن تلاش می‌کنند تا نشان دهند که احزاب راست افراطی برخلاف تصورات، بسیار مدرن و پیشرفته هستند و زنان در تصمیم گیری‌ها نقش دارند.
به باور این قلم:«گسترش مبارزه بر علیه راسیسم و نژاد پرستی، تقویت صف این مبارزه با خواستهای روشن و انسانی و برابری طلبی انسانی، از ضروریات این دوره است. متحد و یکپارچه بر علیه راسیسم و فاشیسم و نژاد پرستی باید به میدان برابری طلبیِ انسانی وارد شد!»
نیره انصاری، حقوق دان، نویسنده، پژوهشگر و کوشنده حقوق بشر
5،9،2018 میلادی
برابر با14،6،1397 خورشیدی

تاریخ پُر دست انداز فاشیسم!

فاشسیم و راسیسم در آلمان بعد از جنگ جهانی دوم
پس از شکست فاشیسم در آلمان در سال( 1945 ) و دستگیری و محاکمه تنها چند تن از سران آن در دادگاه نورنبرگ بخش اعظم این دستگاه مخوف و جنایتکار دولتی به ویژه پلیس اعم از مخفی و غیر مخفی آن دوباره به کمک آمریکایی ها باز سازی شد و در جنگ سرد بعنوان بهترین وسیله نه تنها برای سرکوب جنبش ها و مبارزات طبقه کار گر در آلمان مثل سرکوب و کشتار اعضاء گروه بادر ماینهوف معروف به فراکسیون ارتش سرخ در دهه (70 تا 80 ) قرن گذشته بکار گرفته شد، بل، حتی
بخشی از اعضای پلیس مخفی و گشتاپو هم بکمک سازمان سیا به آمریکای لاتین منتقل شدند تا آنجا هم از محاکمه احتمالی در انتظارشان به دلیل جنایات که در زمان رایش سوم مرتکب شده بودند در امان باشند و هم در سازمان دهی و سرکوب ملت های امریکای لاتین و گروهای چپ و سازمانهای چریکی آنجا ازشان استفاده شود.
دو نمونه آن شیلی و آرژانتین هستند که در آنجا این افراد با داشتن اسم و تابعیت جدید جنایات فراوانی در دوران پینوشه و یا سرهنگ های حاکم در آراژنتین مرتکب شدند که هر روز بخشی از آن تکه تکه رو می شود. آیشمن نمونه بارز آن هست که توسط اسراییلی ها در سال( 1960 ) در آرژانتین دستگیر و مخفیانه به اسراییل منتقل شد و سپس محاکمه و در سال( 1962)  اعدام شد.
تمامی مقامات از افسران گرفته تا قضات و کارمندان عالیرتبه رایش سوم پس از جنگ با همان تفکر راسیستی/فاشیستی به سر کارهای دولتی سابق خود برگشتند و تا پایان دهه( 80 ) هنوز بخشی از آنها زنده بودند و بر سرکارهایشان.
 هلموت اشمیت صدر اعظم سابق آلمان (1974تا1982)که در سرکوب گروه چریکی بادر- ماینهوف و کشتن آنها در زندان بنام خودکشی و صدور اجازه و برقراری پایگاهای اتمی آمریکا در خاک آلمان غربی بعنوان یکی از دست راستی ترین صدر اعظم های آلمان از حزب سوسیال دمکراسی بود که جزء افسران نیروی هوایی ارتش فاشیستی هیتلر تا آخرین روز نبرد جنگید و مدتی هم در زندان متفقین بود و یا پاپ اعظم اسقف کلیساهای کاتولیک هم که در جنگ دوم جهانی آنهم در بخش ضد هوایی ارتش آلمان می جنگید و پس از جنگ دستگیر و او نیز همانند هلموت اشمیت مدتی را در زندان متفقین بود دو نمونه بارز این مصداق هست.
طبقه حاکم سرمایه داری المان توانست بعد از جنگ به کمک طرح مارشال آمریکایی ها خود را بازسازی کند و پس از حدود( 15تا 20 ) سال دگربار به بزرگترین قدرت امپریالیستی اروپا تبدیل شود و به یمن رشد اقتصادی دهه( 50 و 60 )خود، به دلیل کمبود نیروی کار، قراردادهایی با کشورهای ترکیه-تونس-اسپانیا-پرتقال و حتی یوگسلاوی سابق برای وارد کردن نیروی کار ارزان بین سالهای( 1960 تا 1968 ) امضاء کرد و چندین ملیون نیروی کار از این کشورها وارد آلمان شد که حتی در زمان ورود به انها گل و سایر چیزها هدیه می کردند. این دوران، دوران شکوفایی و طلایی رشد سرمایه داری در آلمان غربی بود.
راسیسم کنترل شده از بالا بوسیله دو حزب بزرگ حاکم
تا پیش از فروپاشی شوروی و وحدت دو آلمان این کشور با یک فرهنگ فاشیستی حاکم بر مطبوعات و همچنین حضور عینی آن در تمام احزاب و به ویژه دو حزب بزرگ سوسیال دمکرات و شدیدتر در احزاب دمکرات مسیحی و سوسیال مسیحی مواجه بوده است.
 طبقه سرمایه داری حاکم در آلمان دیگر نیاز به دیکتاتوری خشن فاشیستی برای پیش برد اهدافش نداشت. سرمایه و صنعت آلمانی بخصوص بعد از دهه (90 ) اکثریت کشورهای جدا شده از بلوک شرق مانند لهستان ، مجارستان، بلغارستان و یا کشورهای جدا شده از یوگسلاوی همچون کرواتسین ….را عملا تحت کنترل و نفوذ خود در آورد. اگر هیتلر با توپ وتانک این کشورها را توانست اشغال و تحت سلطه خود درآورد سرمایه و صنعت آلمان پس از جنگ با کمک دولت اش چنین تصرفی را به نحو مسالمت آمیز و بدون خشونت با تسلط بر بازار این کشورها انجام داد. نفوذ و تسلط آلمان در این کشورها چنان شدید است که زبان آلمانی جای زبان روسی بعنوان زبان دوم این کشورها را گرفته. بنابراین راسیسم حاکم نه برای کشور گشایی به سبک سابق بل، برای مصرف داخلی آنهم بر علیه مهاجرین بوده و هست و دوهدف را دنبال می کند
 نخست:با شوریدن بخشی از طبقه کارگر بومی بر علیه بخش دیگر آن یعنی کارگران مهاجر، خاک در چشم طبقه کارگر پاشیده و باین طریق بی عدالتی وبیکاری را که ریشه در ذات سرمایه داری دار د را پوشش داده و مبارزه آنها را به جهتی غیر انسانی می کشاند.
دوم: در رقابت های دو حزب حاکم برای کسب قدرت، راسیسم کاتالیزاتوری هست که در زمان انتخابات پارلمانی برای پیروزی بر رقیب انتخاباتی برایشان مفید واقع می شود. تا اواخر قرن گذشته در اکثر کشورهای اروپایی دو حزب بزرگ سوسیال دمکراسی به همین سبک وسیاق حکومت می کردند و اجازه پیدایش یا رشد به احزاب از خود چپ تر ( چپ تر از سوسیال دمکراسی) یا راست تر (مثل احزاب راست افراطی با گرایشات فاشیستی) را نمی دادند اما با عمیق شدن بحران سرمایه داری و افزایش میلیونی بیکاران دیگر احزاب سنتی حاکم قادر به کنترل اوضاع نبودند و احزاب دست راستی افراطی تازه ای با گرایشات فاشیستی شکل گرفتند که در مبارزات پارلمانی حتی تا (20 یا30%)درصد آراءانتخاباتی را در پارلمانهای مرکزی یا ایالتی یا شهرداری کسب کردند.
نمونه این احزاب در فرانسه حزب ن.پ به رهبری مارین لوپن یا اف. پ. او در اطریش …. هستند و بر بستر هیستری ضد کمونیستی ناشی از فروپاشی بلوک شرق با گسیل داشتن نیروی انسانی و پول به آلمان شرقی که پس از وحدت دو بخش با بیکاری بالای (50%) درصدی از یک سو و عدم شکل گیری موئسسات و ارگانهای دولتی از دیگر فراز توانستند حداکثر بهره را در جذب و ارگانیزه کردن نیروی عظیم بیکارا ن ببرند و از این رهگذر دهها گروه و سازمان ملیتانت فاشیستی در کوتاه مدت مانند قارچ از زمین رویید.
 ترور مهاجران و گروههای چپ، آتش زدن خانه ها و اردوگاه های پناهندگان از سال (1990 )در ابعاد گسترده ای، ابتدا از شرق المان شروع شد و سپس به غرب آلمان سرایت کرد که کشته شدن و سوختن (11) پناهنده در سال( 1996) در شهر لوبک در ساختمان پناهنده گان و سوختن یک خانواده در خانه شخصی شان در سال( 1993) در شهر زولین گن بر اثر حمله فاشیستها دو نمونه دلخراش از این حملات ضد انسانی فاشسیتها بود.
 آمار زیر بیان واضح این شرایط در سال 2010 تاکنون می باشد.
1 - به موجب  آمار دولتی در سال( 2010) بیش از( 25.000 )دست راستی افراطی یا به بیان ساده تر ملیتانت فاشیست وجود دارد( 9.600)  از آنها ارگانیزه شده در احزاب و سازمانها هستند.
2. - در همین سال حدود (8%) درصد مردم تفکرات راست افراطی و راسیستی دارند که چیزی در حدود( 6) ملیون جمعیت آلمان را تشکیل می دهند.
3 - از سال( 1990 تا سال 2010 ) بیش از (182 ) تن در حملات راسیستی و فاشیستی جان خود را از دست داده اند.
4 – و بیش از( 762) تن زخمی شده اند.
5 - بیش از(15.905) فعل و جرم راسیستی و فاشیستی اتفاق افتاتد .
با توجه به آمار بالا این پرسش مطرح می گردد که در کشوری مانند آلمان قانون و ارگانهای دولتی چه نقشی ایفا می نمایند هنگامی که فاشیست ها  مرتکب این همه جنایت و کشتار می شوند؟
پاسخ به این پرسش دشوار نیست. وقتی که مردم در مطبوعات و رادیو تلویزیون و یا در ادارات
دولتی با بمباران تبلیغاتی راسیستی مدام مواجه شده و مشاهده می نمایند که همین مطبوعات و رادیو تلویزیونهای دولتی پوشش دهنده و زمینه ساز حملات گروه ها و احزاب فاشیست هستند.
فراتر از این ادارات دولتی و به ویژه در اداره پلیس تبعیض و آزار و حتی شکنجه کسانی که جزء اقلیت ها یا تبار غیر المانی دارند بیشتر از سازمانهای دیگر اِعمال می شود. برای نمونه  قتل های زنجیره ای تیتر مطبوعات » قتل های زنجیره ای دنر کبابی ها» بود.
تیلو سارازین چندین سال وزیر مالیات دولت سوسیال دمکرات در شهر-استان برلین بود و تا این اواخر هم یکی از مدیران رهبری بانک مرکزی آلمان. او در کتاب خود نوشت:« آلمان خود خودش را از بین می برد» که همچون بمبی در آلمان منفجر شد.
در حقیقت این عبارت همان استدلال قدیمی هیتلر در کتاب «نبرد من» است که می گوید:« ژن ها تعیین کننده سرنوشت انسانها و آینده شان می باشد» و اینگونه نتیجه گیری می کند که ترک های مهاجر سرنوشتشان از پیش رقم خورده و مردانشان سبزی فروش وکباب پز می شوند و زنانشان هم تنها دختران مقنعه پوش می زایند و از آنجایی  که جمعیت آنها رو به افزایش و جمعیت خود آلمانی ها رو به کاهش است. بنابراین در دراز مدت انسانهای با ژن هوشمند اقلیت شده و در نهایت در درازمدت آلمان خود خودش را ازبین می برد. این کتاب مورد استقبال وسیعی قرار گرفت و حتی فاشیستها در تبلیغات انتخابی شان یکی از جمله های معروف کتاب را شعار انتخاباتی خود قرار دادند.
 همکاری پلیس و مقامات قضایی با جریانات فاشیست و یا دست راستیان افراطی تفاوت می کند و دلیل آن هم نخست این است که مهاجرین و نیروهای چپ و سندیکاهای کارگری در غرب آلمان  بیشتر و قویترند زیرا از دهه( 60) با اوج گیری جنبش دانشجویی و همینطور پس از آن با ایجاد سازمان چریکی ارتش سرخ آلمان یک مبارزه ضد فاشیستی بوقوع پیوست که آن در آلمان شرقی سابق وجود نداشت.
 اما این جمله و ضرب المثل آلمانی که « پلیس از چشم چپ پلیس کور هست» به این معناست که (پلیس تنها نیروهای چپ و فعالیت های آنها را تحت کنترل داشته و سرکوب می کند و نه راست ها و دستراستی ها ) در همه کشورهای سرمایه داری و به ویژه در آلمان مصداق می یابد.
موج مهاجر ستیزی در اروپا رخداد تازه‌ای نیست. پس از جنگ بین المللی دوم و شکست فاشیسم در آلمان و ایتالیا تا پایان دهه ی (80) میلادی و فروپاشی دیوار برلین، این موج در سکوت و روبه خاموشی رفت. اما همچون زنده ماند. در اریکا با توجه به جنبش های متعدد سیاهپوستان به منظور احقاق حقِ شهروندی و برابری و یا جنگ‌های خونین شمال و جنوب، نژادپرستی و سیاه ستیزی هیچ‌گاه از رمق نیافتاد.
در کانادا سرکوب سرخپوستان، این سکنانِ نخستین آن سرزمین، در آمریکا کارگر – بردگیِ مهاجران مکزیکی – کوبایی و امریکای لاتین، در استرلیا سرکوب آب – اویجینال ها، در افریقای جنوبی آپارتاید و در خاورمیانه رشد ناسیونالیسم عرب ضد ایرانی‌ها و کردها و به گفته آن‌ها «عجم ها»! در ترکیه فاشیسم ترک علیه کردها، یونانی ها، سریانی ها و ارمنی ها سرکوبهای شدید نژادی را به همراه داشته است.
اروپا پس از دهه (90) که بسوی لیبرالیسم مدرنیته در سایه سرمایه داری غربی می رفت، بستر مهیاتری برای احیای جنبش های فاشیستی و نژادپرستانه فراهم آورد. تکه و پاره شدن اروپایی که از یک سو، در سایه اتحادیه اروپا و برداشتن مرزهای بین کشورهای متحد، یکپارچگی سرمایه داری را طلب می‌کرد و از دیگر فراز، رابطه ی « دولت – ملت» ها را به اقوام همزبان و هم نژاد تقلیل می داد. به هر کودک تازه زبان گشوده ای در هر دِه و روستا می آموخت که با کودکی در روستای مجاور خود تفاوت دارد. یا ارتودوکس از کاتولیک متفاوت است، کاتولیک با پروتستان و یا مسیحی با مسلمان فرق دارد و خداباوران با ناخداباوران… و یا آن‌ها مرتد اند و خونشان مباح! مدرنیسم را باید سدی شد و حتا به پسامدرنیست ها نیز به دیده تردید نگریست. حرکت‌های سوسیالیستی و قدرت گیری جنبش های کارگری خطرناک اند و نظم موجود را برهم می‌زنند و یا کونیست ها مالکیت ما را بر زمین‌های آبا و اجدادی مان و منابع و ابزار تولید انحصاری امان را سلب می‌کنند و ثروت را از اختیارمان خارج و بین توده ها تقسیم می نمایند. لیبرال ها از یک سو و سوسیالیست های رادیکال از دیگر فراز مدرنیسم را تبلیغ می نمایند و نمادهای تفاوت و برتری نژادی، مذهبی، زبانی و قومی را فرو می پاشند. در راه این تکه‌تکه کردنها، «نسل کُشی» های تاریخی رقم زده شد!

«هنوز فاجعه بوسنی و هرزگوین از ذهن و یاد تاریخیِ جهانِ امروز زدوده نشده است و فاشیسم در حال رشد نخستین تیرها را به منظور حذف؛ بسوی مهاجران و پناهندگان کشورهای خاورمیانه ای نشانه رفته است. مهاجرینی که بر اثر جنگ‌های خانمان براندازی که نتیجه دخالت های نظامی ناتو و نمایندگان اتحادیه اروپا و آمریکا در این منطقه است برای «حق زنده ماندن» به اروپامهاجرت می کنند.»

از سال (2001 تا 2006)در شهر های مختلف آ لمان از جنوب تا شمال(9) تن آلمانی ترک تبار(مهاجرین نسل دوم) و یک یونانی مهاجر که اکثر دارای شغل آزاد مثل داشتن مغازه کوچک کباب فروشی یا یک اینترنت کافه بودند در روز روشن و در محل کارشان با اسلحه کشته می شوند بدون اینکه پلیس »هیچگونه اثری یا نشانه ای»از قاتلین بیابد.از سال (2001تا سال 2011)پلیس آلمان ضمن «جستجوی»قاتل یا قاتلین، این قتلها را کار باند های مافیایی ترک و یا درگیری خانوادگی مهاجرین ترک می دانست و بدین شکل افکار عمومی را توجیه می کرد. واین در حالی است که این روزها تنها این سری جنایات گروهای فاشیستی و آنهم فقط در این سالهای(2001 تا 2007)مورد بحث مطبوعات هست و نه کل جنایاتی که احزاب و گروهای فاشیستی پس از سقوط رایش سوم و به ویژه پس از وحدت دو آلمان انجام داده اند.

اعتراضات ضدپناهجویان
تظاهرات ضدپناهجویِ راستگرایان افراطی در منطقه «کمنیتز» به درگیری‌های خشنوت‌آمیز انجامید.
پس از آنکه پلیس آلمان دو مهاجر سوری و عراقی را به اتهام کشتن یک مرد آلمانی با ضربات چاقو بازداشت کرد هزاران تن در شهر «کمنیتز» تظاهراتی دو روزه علیه پناهجویان برپا کردند.
مایکل کرتشمر، رئیس ایالات زاکسن آلمان  اعلام کرد:‌ «ما در پی آنیم که کسانی‌ که مرتکب این جنایت شده‌اند سریعا محکوم شوند. همچنین پیگیر آن هستیم تا کسانی که با ادای سلام هیتلری در این شهر راهپیمایی کردند نیز محکوم شوند.»
در ناآرامی‌های روزهای گذشته شماری از معترضان با ادای سلام هیتلری در خیابان‌ راهپیمایی کرده بودند. همچنین پلیس شهر شرقی ویسمار نیز از شاهدان عینی خواسته است برای اظهار نظر درخصوص ضرب و شتم یک جوان(20)ساله پناهجو که در این شهر رخداد پیشگام شوند.
شهر« کمنیتز» که در گذشته به شرق آلمان تعلق داشت پس از رشد احزاب راست‌گرای افراطی نظیر« آلترناتیو برای آلمان» به یکی از مناطق دشوار برای زندگی مهاجران این کشور تبدیل شده است.
سازمان‌های اطلاعاتی آلمان فعالیت هر دوی این احزاب تندرو را زیر نظر دارد. سران این دو حزب اعلام کردند که در شهر کمنیتز «در سوگ دانیل اچ (قربانی حمله با چاقو ) و دیگر کشته‌شدگانِ چندفرهنگی شدن اجباریِ آلمان» راهپیمایی خواهند کرد.

طرفداران راست افراطی طی روزهای گذشته در شهر کمنیتز علیه آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان و سیاست مهاجرتی او تظاهرات کردند. تعدادی از آنها به پناهجویان و مهاجران در شهر حمله کردند. همچنین در جریان تظاهرات تظاهرکنندگان راست افراطی با هواداران چپگرا که علیه آنها تظاهرات می کردند درگیر شدند.
طرفداران راست افراطی که در شهر کمنیتز حضور پررنگی دارند در گردهمایی روز دوشنبه خود شعارهای «مرکل باید برود»، «جلوی موج پناهجویان را بگیرید» و «از اروپا دفاع کنید» سر می دادند. شرکت کنندگان در گردهمایی راست افراطی همچنین از دولت آلمان خواستند که امنیت شهروندان این کشور را تامین کند.
پلیس آلمان تلاش کرد که با ماشین آبپاش از حضور مخالفان چپگرا و معترض به راست افراطی در جمع تظاهرکنندگان جلوگیری کند.
سخنگوی آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان در واکنش به تظاهرات روز یکشنبه هواداران راست افراطی گفته بود چنین رویدادهایی «جایی در حکومت قانون ما ندارند.»
محبوبیت گروه های راست افراطی و حزب «آلترناتیو برای آلمان» به دنبال پذیرش شمار زیادی از پناهجویان در این کشور افزایش یافته است.
در حقیقت ناآرامی ها زمانی آغاز شد که مردی ۳۵ ساله، عضو یک باشگاه هواداران راست افراطی، در جریان یک نزاع با ضربات چاقو کشته و موجب خشم هواداران گروه های راستگرا در این کشورشد. وی عضو باشگاه هواداران «کائوتیک کمنیتز» بود که چندی پیش تمام اعضای آن از سوی سازمان لیگ فوتبال آلمان، بوندس لیگا، از حضور در استادیوم های ورزشی منع شده بودند. گروه های راست گرا ادعا می کنند این فرد در حمله گروه های مهاجران به قتل رسیده است.استفان شیبر، سخنگوی دولت آلمان تجمع غیرقانونی راست های افراطی در این شهر را محکوم کرد و اعلام کرد تخریب و آزار افرادی که با ما متفاوت هستند از سوی این گروه ها در کشور آلمان پذیرفتنی نیست!
 راستهای افراطی نخستین بار پس از جنگ دوم جهانی با کسب(13%) درصد آرا وارد پارلمان آلمان بوندستاگ شدند. چپهای افراطی هم (9 %) درصد آرا را از آن خود کردند. در مجموع بیش از (20%) درصد مردم در آلمان از گروههای افراطی حمایت می کنند.
اگرچه معمولا «مردان سر تراشیده خشمگین» نماد نئونازی ها، افراطی ترین گروه های راست گرا هستند اما تحقیقات نشان می دهند که زنان اروپایی بیش تر از مردان جذب احزاب راست گرای افراطی می شوند.
از این بیش بنیاد فریدریش ابرت در مطالعات خود نشان می‌دهد چگونه زنان جذب این گروه ها می شوند. این بنیاد مدت ها روی گروه های راست افراطی در آلمان، فرانسه، یونان، لهستان، سوئد و مجارستان تحقیق کرده است. زنان یکی از عوامل اصلی پیروزی و ورود راست گرایان افراطی به بوندستاگ، پارلمان آلمان، در انتخابات سال (2017) آلمان بوده اند.
یک جامعه شناس در بنیاد ابرت که روی این پرونده کار کرده است می گوید یکی از اصلی ترین دلایل جذب زنان به این گروه ها تبلیغ و ترویج نوعی از برقراری عدالت اجتماعی است. راست های افراطی قول می دهند تا برای زنان امکانات مناسب و حقوق بیکاری در صورت بچه دار شدن فراهم کنند.
پیس از این، حزب راست گرای افراطی لهستان در تبلیغات انتخاباتی قول داد به زنانی که بیشتر از دو فرزند دارند ماهانه دست کم( 140) یورو به ازای هر فرزند تا سن حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان (آ. اف. د،AFD) مادران خانواده را قهرمان ملی تصویر می کند و همواره مبلغ فرهنگ فرزندداری اند. این گروه‌ها بصورت مداوم از هواداران خود می خواهند برای مقابله با مهاجران فرزند آورند و کانون خانواده سفیدپوستان را زنده نگاه دارند.
همچنین در تحقیقات بنیاد ابرت  برخی از رهبران و سیاست مداران زن گروه های راست افراطی در جذب زنان تاثیر فراوانی داشته اند. هر چند که اغلب نمایندگان پارلمان، وزرا و رهبران احزاب را مردان تشکیل می دهند.
برای نمونه حزب« آ اف د،AFD »، در پارلمان آلمان(92) کرسی دارد که از این میان تنها (10) تن زن هستند؛ با این حال این حزب با تبلیغات فراوان نقش این زنان را بسیار پررنگ نشان می دهد.
مارین لوپن به عنوان رهبر اتحاد ملی فرانسه و یا آلیس ویدل، یکی از رهبران حزب« آ اف د،AFD» آلمان نقش پررنگی در جلب زنان دارند. این رهبران زن تلاش می‌کنند تا نشان دهند که احزاب راست افراطی برخلاف تصورات، بسیار مدرن و پیشرفته هستند و زنان در تصمیم گیری‌ها نقش دارند.
به باور این قلم:«گسترش مبارزه بر علیه راسیسم و نژاد پرستی، تقویت صف این مبارزه با خواستهای روشن و انسانی و برابری طلبی انسانی، از ضروریات این دوره است. متحد و یکپارچه بر علیه راسیسم و فاشیسم و نژاد پرستی باید به میدان برابری طلبیِ انسانی وارد شد!»
نیره انصاری، حقوق دان، نویسنده، پژوهشگر و کوشنده حقوق بشر
5،9،2018 میلادی
برابر با14،6،1397 خورشیدی

شکنجه به نام خدا ترجمه کتاب «دوزخ روی زمین» استک که به تازگی انتشار یافته است. این کتاب به بررسی ریشه‌های ایدئولوژیک شکنجه در نظام اسلامی و همچنین توصیف «قبر»، «قیامت»، «واحد‌ مسکونی» بدترین شکنجه‌گاه زنان در زندان قزلحصار می‌پردازد

«شکنجه به نام خدا» Torture in the name of allah 
ایرج مصداقی
شکنجه به نام خدا ترجمه کتاب «دوزخ روی زمین» استک که به تازگی انتشار یافته است. این کتاب به بررسی ریشه‌های ایدئولوژیک شکنجه در نظام اسلامی و همچنین توصیف «قبر»، «قیامت»، «واحد‌ مسکونی» بدترین شکنجه‌گاه زنان در زندان قزلحصار می‌پردازد و توضیح می‌دهد پشتوانه ایدئولوژیک «زن‌ستیزی» نظام اسلامی چیست و به چه صورت عمل می‌کند.
برای تهیه نسخه‌ای از کتاب با ایمیل irajmesdaghi@gmail.com  یا از طریق فیس بوک تماس بگیرید.
برای تهیه الکترونیکی کتاب با آدرس زیر تماس بگیرید
https://www.amazon.com/dp/B07H2YL1B9/ref=sr_1_1?ie=UTF8&qid=1536124461&sr=8-1&keywords=torture+in+the+name+of+allah
***
من در دهه ی ۶۰ خورشیدی، ده سال در زندان های اوین، قزل حصار و گوهردشت به سر بردم و نه تنها خود مورد شکنج ههای سیستماتیک قرار گرفتم ، بلکه از نزدیک شاهد اعمال آن بر دیگر زندانیان نیز بودم. علاوه بر تجربه‌ی شخصی و ارتباط نزدیک با صدها زندانی سیاسی زن و مرد آزاد شده، از تجربه ی پنج ساله ی همسرم در زندا نهای جمهوری اسلامی نیز برخوردار بوده‌ام و تقریباً تمامی کتاب های انتشار یافته درباره‌ی زندا نهای جمهوری اسلامی را خوانده‌ام. در این تحقیق من با اتکا به پیشینه ی مذهبی و شناخت نسبی درباره ی کارکرد مذهب و چگونگی عجین شدن آن در تاروپود فرهنگ مردم ایران، تلاش کرده ام آن چه را که نظام جمهوری اسلامی ایران تحت نام اسلام،
قرآن و مجازاتهای شرعی در زندان قز لحصار بر روی گروهی از زنان زندانی اعمال کرده، به قضاوت عموم بگذارم.
لازم به ذکر است که هیچ انسان مؤمن و با ایمانی حتا اگر به دنیای پُر رمز و راز مذهب که زمینه ی گسترده ای برای اندیشیدن و باز اندیشیدن و کشف و شهود دارد، انتقادی نداشته باشد، نم یتواند و نباید از کنارِ شقاوت و بربّریتِ دینی و "نامه اعمالِ" کسانی که خدا و معنویت را هم، اسیر منافع و مصالح حکومت ناسوتی شان می کنند، ساده بگذرد.
واپسگرایانی که بر ستم و سالوسِ خویش مُهرِ دین می کوبند، "قرآن" را نیز که همانند هر متن مقدس دیگری، هرمونوتیک، قابل تفسیر و پُر چون و چرا است - به "نیزه" کشیده و با جزم گرایی کور، از آن برای شلاق و شکنجه و بردن آزادی به مسلخ، تأییدیه می گیرند!
من آگاهانه بر این سیاهی نور انداخته ام و قصدم نه درافتادن با دین و معنویت، بلکه ریشه یابیِ "اختناقِ مُقدّس" و نقاب برداشتن از چهره ی جنایتکاران است. کسانی که سیاهکاری و شقاو تشان، فقط در خُلق و خویِ آنان ریشه ندارد.
هدف من در این تحقیق و بررسی، اسلام ستیزی نیست. برعکس عمیقاً معتقدم برای ایجاد تحولات دمکراتیک در کشورمان نیاز جدی به دین پیرایی و تعمق دوباره در مفاهیم دینی داریم. بر آنان که دغدغه ی دین و خدا دارند، واجب است که پرده ها را دریده و قدم در راه سخت و دشوار "اجتهاد در اصول" نهند.
روشکار:
۱- مطالعه و مراجعه به قرآن، تورات، انجیل و متون قدیم و جدید مذهب شیعه اثنی عشری و فقه اسلامی که در طول زمان به صورت روایات ۳ و رساله های عملیه و کتب فقهی از سوی علمای شیعی منتشر شده است و نیز مطالعه ی کتاب ها و نوشته هایی در باره ی قرون وسطی و شکنجه و آزار و پیگرد مسیحیان توسط کلیسای کاتولیک.
۲ - مطالعه و بررسی انواع خاطرات زندان و گردآوری نمون ههای مرتبط با تحقیق حاضر در آن ها.
۳ - گفتگو با زندانیان سیاسی و عقیدتی پیشین. این گفتگوها به شیوه های کتبی، تلفنی و یا حضوری انجام شده است.
این تحقیق از طریق بررسی دو پدیده(شکنجه) ویژه به بازنمایی بخشی از شرایط زندان قزل حصار در سال های ۶۳- ۶۲ خورشیدی و وضعیت زنان زندانی در آن مقطع‌ می‌پردازد.
- یادآوری این نکته را ضروری می دانم که در آن سا لها در این زندان دو مجموعه مستقل و خارج از بندهای عمومی و تنبیهی معمول، به نام‌های "واحد مسکونی" و "بند قیامت" برای اعمال انواع شکنجه های جسمی و روانی به منظور ایجاد زمین ههای درهم شکستن روانی زنان زندانی ایجاد شده بود.
"واحدمسکونی" محلی بود که در آن زنان اسیر مجبور شدند به مدت چهارده ماه با بازجویان و
شکنجه گران خود به طور روزمره زندگی کنند. در این مدت انواع و اقسام شکنجه های روحی و جسمی، بر آ نها اعمال شد.
"قیامت"  محلی بود که در آن زنان به مدت نه ماه در جعبه های تابوتی شکل و از پیش ساخته شده، مدفون می شدند. جعبه ها، گونه‌ای قبر مجازی بودند و قصد طراحان شان این بود که زندانیان را در آن به لحاظ روانی، مورد زجر و آزار قرار دهند. در واقع، این شکنجه را می‌توان ابزار و نمادی برای فروپاشاندن تدریجی روان زندانی توسط شکنجه گران به شمار آورد.
کتابحاضراز دو بخش تشکیلشدهاست:
در بخش یکم به تشریح پس زمینه های ایدئولوژیک این نوع شکنجه ها برآمده ام و در بخش دوم به بازگویی و بیان تجربیات و خاطرات کسانی که محل‌های مذکور را از سر گذرانده‌اند، پرداخته ام.
در قسمت توضیح پس‌زمینه های ایدئولوژیک این نوع شکنج هها، به تعریف و توصیف مبانی
ایدئولوژیک این نوع شکنجه ها و آیات و روایاتی که در این زمینه در فرهنگ مذهبی - به ویژه شیعه دوازده امامی- وجود دارد، دست زد ه‌ام و سعی کرد ه‌ام با نگاهی موشکافانه و منصفانه به تبیین و تشریح آن ها بپردازم.
در بخش بیان تجربه‌ها و نمونه های شکنجه یا تعزیر ضمن مراجعه به خاطرات زندان، با برخی کسانی که تجربه ی فوق را از سر گذرانده اند، گفتگو به عمل آورده ام.
گزارش "واحد مسکونی" به مدد گفتگو و ثبت و برداشت از مشاهدات و توصیفات چهار نفر از زندانیان زن مجاهد که به مدت چهارده ماه در واحد مسکونی شکنجه های هولناکی را از سر گذرانده اند، تنظیم شده است .در این بخش همچنین نوشته های پراکنده‌ی سه نفر از زندانیان زن مجاهد که در یک دوره سه ماهه، شکنجه های طاقت فرسایی را از سر گذرانده اند، مورد توجه قرارگرفته است.
در این گزارش تحقیقی، نظرات و برداشت‌های توابین و کسانی که در سطوح مختلف با بازجویان در واحد مسکونی به همکاری پرداختند، نیامده است. بدون شنیدن روایت آن‌ها و نگرش شان نسبت به عملکردشان، این تحقیق کامل نخواهد بود. باشد که این گروه از زندانیان سابق نیز با خواندن این روایت ها و گزارش ها زبان به سخن بگشایند و از کم و کیف آن چه که به وقوع پیوسته، پرده بردارند.
گزارش قبر و قیامت بر اساس خاطرات انتشار یافته، مصاحبه های حضوری، گفتگوی تلفنی و مکاتبه با ده زندانی کمونیست، یک زندانی سوسیال دمکرات و شش زندانی مذهبی که هر یک بین سه تا نه ماه در قبر و قیامت به سر برده اند، تهیه شده است.

قسمت‌هایی از کتاب دوزخ روی زمین / Torture ine the name of Allah
خمینی، پیشوای شقاوت و بی‌رحمی در عصر جدید
در ایدئولوژی‌ای که خمینی، نماینده، شاخص و معرف آن است نیز رحم و شفقت جایی ندارد و گاه اگر سخنی از آن می‌رود، معنایی واژگونه می‌یابد.‌ هرچند او بر خلاف تفسیر تورات به مفاهیمی همچون بهشت و جهنم و روز جزای الهی در آن دنیا معتقد است و به تبلیغ آن می‌پردازد اما از مجازات دنیوی گناهکاران نیز لحظه‌‌ای غفلت نمی‌کند. خمینی منطق انبیا را چنین بیان می‌کند:
منطق انبیا این است كه "اشدا" باید باشند بر كفار و بر كسانی كه بر ضد بشریت هستند، بین خودشان هم رحیم باشند. و آن شدت هم رحمت است بر آن‌ها. 
در شریعت خمینی و پیروانش، "یوم‌الله"[5] روز مرگ و نیستی و عذاب است. او در سخنرانی‌اش به مناسبت اولین سالگرد هفده شهریور سال 57[6]، خطوط نظام مورد نظر خود را به روشنی ترسیم کرده و از جمله برای آن‌ که فرمان کشتار مخالفان سیاسی را مشروع جلوه دهد، با یک شبیه سازی تاریخی  -  مذهبی، چنین می‌گوید:
«یوم خوارج، روزی كه امیرالمومنین -سلام الله علیه - شمشیر را كشید و این فاسدها را، این غده‌های سرطانی را درو كرد، این هم "یوم الله" بود ... امام - علیه السلام - دید كه اگر این‌ها باقی باشند فاسد می‌كنند ملت را، تمامشان را كشت‌، الا بعضی كه فرار كردند؛ این "یوم الله" بود. »[
و سپس تأکید می‌کند:
«روزهایی كه خدای تبارك و تعالی برای تنبیه ملت‌ها یك چیزهایی را وارد می‌كند، یك زلزله‌ای وارد می كند، یك سیلی وارد می‌كند، یك توفانی وارد می‌كند، كه شلاق بزند به این مردم كه آدم بشوید، این‌ها هم "یوم الله" است.»
و در بخشی دیگر از سخنانش تصریح می‌کند:
«ما خلیفه می‌خواهیم که دست ببرد، حد بزند، رجم کند! همان‌طور که رسول‌الله دست می‌برید، حد می‌زد، رجم می‌کرد! »
خمینی و پیروان او تأثیرات شلاق زدن به مردم را که تحت نام "حدود الهیاجرا می‌شود، از قول پیامبر اسلام چنین بر‌می‌شمارند:
«إقامَةُ حَدٍّ مِن حُدودِ اللَّهِ خَیرٌ مِن مَطَرِ أربَعینَ لَیلةً فی بِلادِ اللَّهِ . »
جارى كردن یك حدّ از حدود الهى بهتر است از چهل شب بارش باران در سرزمین‌هاى خدا .
«حَدٌّ یقامُ فی الأرضِ أزْكى‏ مِن عِبادَةِ سِتّینَ سَنةً .»
برپا شدن یك حدّ (الهى) در روى زمین پاكیزه‌‏تر از عبادت شصت سال است .
«أیما رجُلٍ حالَتْ شَفاعَتُهُ دُونَ حَدٍّ مِن حُدودِ اللَّهِ ، لَم یزَلْ فی سَخَطِ اللَّهِ حتّى‏ ینْزِعَ»
هركس با وساطت خود مانع جارى شدن حدّى از حدود الهى شود پیوسته در خشم الهى به سر برد تا آن كه وساطتش را پس بگیرد .
«یؤتى‏ بوالٍ نَقَصَ مِن الحَدِّ سَوطاً فیقولُ : ربِّ رَحمَةً لعِبادِكَ ، فیقالُ لَهُ : أنتَ أرحَمُ بهِم مِنّی ؟! فیؤمَرُ بهِ إلى‏ النّارِ.»
 (در روز قیامت) حاكمى را كه یك تازیانه از حدّ كاسته است مى‏آورند. او مى‌گوید: پروردگارا! از روى دلسوزى به بندگانت این كار را كردم. خداوند به او مى‏فرماید: آیا تو به آنان از من دلسوزترى؟! آنگاه دستور داده مى‏شود او را در آتش افكنند. 
ناگفته‌ پیداست که فرد به خاطر ترحم نسبت به بندگان خدا و کاهش عذاب و مجازات دنیوی گناهکاران، به آتش دوزخ گرفتار می‌شود.
خمینی تا آن‌جا پیش می‌رود که خطاب به اعضای مجلس خبرگان، ائمه جمعه سراسركشور و میهمانان خارجی شركت كننده در سومین كنفرانس اندیشه اسلامی و گرامی‌داشت "دهه فجر" می‌گوید:
«نروید سراغ احكام فقط نماز و روزه، آن‌ها را هم باید بگویید، اما احكام اسلام كه منحصر در این نیست ... شما آیات قتال را چرا نمی‌خوانید؟ هی آیات رحمت را می خوانید! آن قتال هم رحمت است برای این كه می‌خواهد آدم درست كند. »
او در فرمان صادره برای کشتار زندانیان سیاسی مجاهد در روز ششم مرداد سال ۶۷ بر اصل بی‌رحمی تأکید کرده و می‌نویسد:
«رحم بر محاربین، ساده‌اندیشی است. قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردید‌ناپدیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینه‌ی انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام، رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است، وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند "اشدا علی‌الکفار" باشند. تردید در مسائل اسلام انقلابی، نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا می‌باشد.»
مطمئناً چنین بی‌رحمی‌ای مبنای کشتار زندانیان کمونیست نیز قرار گرفت. بر اساس چنین دستورالعملی بود که جنایتکاران، به سادگی حکم اعدام زندانیان معلول، فلج، بیمار جسمی و روحی را صادر کرده و از انتقال آن‌ها با برانکارد یا بر دوش دوستانشان به قتلگاه نیز ابایی نداشتند. به پشتوانه‌ی چنین احکامی جنایتکاران پس از فارغ شدن از اعدام روزانه با گلدان‌های گل به خانه می‌رفتند و پس از انتقال یک دسته از زندانیان به قتلگاه شیرینی و نان خامه‌ای تقسیم می‌کردند و جشن می‌گرفتند. 
با تعریفی که خمینی از یوم‌الله به دست می‌دهد، روزی که در آن زندانیان و مخالفان سیاسی تحت عنوان "دشمنان اسلام"به شکل گسترده کشتار می‌شوند و روزی که در آن دست خدا از آستین "بندگان صالح‌"‌اش برای شکنجه و مجازات دشمنان خدا و مفسدین بیرون می‌آید، یوم‌الله محسوب می‌شود.
از آن‌جایی که مجازات‌های تعیین شده در دین، دستورات الهی هستند که توسط پیامبر، خلیفه، امام، نایب امام و بندگان خاص خدا توصیه و اجرا شده و می‌شوند، بنا بر این مجریان امر انسان‌های معمولی نیستند و نوع مجازات نیز با مجازات‌های معمولی متفاوت است. در این نگاه اجرای مجازات، جزیی از طاعات و عبادات محسوب شده و عدم اجرای آن نیز در دستگاه الهی با کیفر و عقاب مواجه می‌شود.  این افراد به تعیبر جوادی آملی «مظهر خشونت ‏حقند». 
خدایی که خمینی و پیروانش تبلیغ آن را می‌کنند، خدایی است بی‌رحم و بی‌گذشت. خدایی که ویژگی‌ اصلی‌اش عذاب دادن بندگان گناهکار است و برای نیل به آن، دستگاهی مخوف را تدارک دیده است و مأمورانی سختدل و سنگدل (غلاظ و شداد) را در دوزخ به خدمت خود دارد. 
 جهنم، شکنجه‌گاه الهی
دوزخ یا جهنم، کانون غضب و خشم خداوند و زندان و شکنجه‌گاه اخروی گناهکاران است. در آن انواع عذاب‌هاو اقسام بلایایی وجود دارد که برای عقل ما قابل درک نیست. جهنم دارای هفت در و هفت طبقه است و از آن‌جایی که خداوند "عادل" است، هر گناهکاری را به مقتضای گناهش در طبقه‌ای خاص قرار‌ داده عذاب می‌دهد. منافقین بر اساس "عدالت" خداوند در طبقه‌ هفتم یعنی  "اسفل‌السافلین"، بدترین جای جهنم قرار می‌گیرند.[  مشركان و كافران، كه در میدان‌هاى "اندیشه"، "عمل" و "اخلاق"، گرفتار" فساد"  و "تباهى" شده‌اند و در واقع، آتش بیار معركه "انحراف" بوده‌اند، در آن‌جا نیز آتشگیره  دوزخ هستند. 
در آیات قرآن و روایات مذهبی، مختصات این دوزخ به روشنی مشخص شده و بنیادگرایان مذهبی به عنوان نمایندگان خدا روی زمین، در صورت دست‌یابی به قدرت و برای حفظ و حراست از آن، در هر کجای کره‌ی خاکی به دنبال ایجاد الگوی زمینی آن خواهند رفت.
خمینی و انصار او با توسل به این دسته آیات با زیرپا گذاشتن معیارهای انسانی، برای حفظ قدرت جهنم روی زمین را برای تأدیب و عقوبت کسانی که "کافر"، "مشرک"، "منافق" و "مفسد" می‌نامیدند، برپا کردند:
«وَ كَفَی بِجَهَنَّمَ  سَعِیرًا إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا بِـَایَـتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا  كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَـهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا  الْعَذَابَ إِنَّ اللَهَ كَانَ عَزِیزًا حَكِیمًا؛» 
و شعله و لَهَیب جهنّم  برای آنان كافی است. آنان‌كه به آیات ما كافر شدند، ما به زودی آن‌ها را در آتش  خواهیم انداخت بطوری‌كه هر وقت پوست‌های‌شان بپزد و ریخته شود، ما به جای آن، پوست‌های  تازه دیگری می‌رویانیم و آن پوست‌ها را تبدیل به پوست‌های جدیدی می‌نمائیم تا این‌كه  مزه عذاب را خوب بچشند. (سوره نساء- آیات 55 و 56 )[
هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِّن نَّارٍ یصَبُّ مِن فَوْقِ رُؤُوسِهِمُ الْحَمِیمُ یصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ
کافران را لباسی از آتش دوزخ به قیامت بریده‌اند و بر سر آنان آب سوزان حمیم جهنم فرو ریزد. تا پوست بدنشان و آنچه در درون ‌آن‌هاست به آن آب سوزان گداخته شود. و گرز گران و عمودهای آهنین بر سر ‌آن‌ها مهیا باشد ( سوره حج - آیات ۱۹ تا ۲۱)
وَلَوْ تَرَى إِذْ یتَوَفَّى الَّذِینَ كَفَرُواْ الْمَلآئِكَةُ یضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِیقِ.
و اگر بنگری سختی حال کافران را، هنگامی که فرشتگان جان ‌آن‌ها را گرفته و بر پشت ‌آن‌ها تیغ می‌زنند و می‌گویند بچشید طعم عذاب سوزنده را ( سوره انفال - آیه۵۰)
فَكَیفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلَائِكَةُ یضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ
پس با چه حال سختی روبه‌رو شوند هنگامی که فرشتگان جانشان بگیرند و بر پشت ‌آن‌ها تازیانه‌ی قهر زنند ( سوره محمد -  آیه ۲۷)
یوْمَ یحْمَى عَلَیهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَـذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنفُسِكُمْ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ
روزی که طلا و نقره در آتش دوزخ گداخته شود و پیشانی و پشت و پهلوی ‌آن‌ها را به آن داغ کنند (سوره توبه - آیه ۳۵)
إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ یسْحَبُونَ
چون گردن‌های‌شان با غل و زنجیر کشیده شود ( سوره مؤمن - آیه ۷۱)
إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعَامُ الْأَثِیمِ كَالْمُهْلِ یغْلِی فِی الْبُطُونِ كَغَلْی الْحَمِیمِ درخت زقوم جهنم؛ قوت و غذای بدکاران است. که آن غذا در شکمشان چون مس گداخته می‌جوشد. آن‌گونه که آب بر روی آتش جوشانست. ( سوره دخان- آیات ۴۳ تا ۴۶)
یرْسَلُ عَلَیكُمَا شُوَاظٌ مِّن نَّارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنتَصِرَانِ
خدا بر شما شراره‌های آتش و مس گداخته فرود آرد تا هیچ نصرت و نجاتی نیابید (سوره رحمان - آیه ۳۵)
فِی سَمُومٍ وَحَمِیمٍ وَظِلٍّ مِّن یحْمُومٍ  لَّا بَارِدٍ وَلَا كَرِیمٍ
‌آن‌ها در عذاب باد سَموم و آب جوشان باشند. و سایه‌ای از دود و آتش دوزخ. که نه هرگز سرد شود و نه خوش نسیم گردد. ( سوره واقعه – آیات ۴۲ تا ۴۴ )
وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ مِّن وَرَآئِهِ جَهَنَّمُ وَیسْقَى مِن مَّاء صَدِیدٍ یتَجَرَّعُهُ وَلاَ یكَادُ یسِیغُهُ وَیأْتِیهِ الْمَوْتُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَیتٍ وَمِن وَرَآئِهِ عَذَابٌ غَلِیظٌ
از پی گردنکش عنود آتش دوزخ خواهد بود و آب که می‌آشامد، آب پلید چرکین است. که آن آب پلید را پیوسته می‌آشامد و هیچ گوارای او نشود و از هر جانب مرگ به وی روی آور شود ولی نمی‌میرد تا دائم در عذاب سخت گرفتار باشد (سوره ابراهیم - آیات ۱۵ تا ۱۷)
و با تکیه بر روایاتی که شمه‌ای از آن در زیر می‌آید، شکنجه‌گران توجیهات لازم را برای جنایات خود ‌آفریدند.
شیخ عباس قمی به نقل از کتاب "تفسير القمّی"، حدیث نبوی را که گفته می‌شود درباره‌ی ابوطالب عموی پیامبر است، به شرح زیر می‌آورد: 
انّ أهون الناس عذاباً يوم القيامة لرجل في ضحضاح من نار عليه نعلان من نار، وشراكان من نار، يغلي منها دماغ كما يغلي المرجل، ما يرى انّ في النار أحداً أشدّ عذاباً منه، وما في النار أحد أهون عذاباً منه 
آسان‌ترین عذاب جهنم این است که یک جفت نعل از آتش [کفشی از آتش] بر پای کافر می‌زنند که از شدت حرارت آن  نعل‌ها‌، مغز سرش می‌جوشد. درست مانند آتشی که زیر دیگ روشن کنند و آب در دیگ به  جوش می‌آید. کافر تصور می‌کند عذاب او از عذاب همه‌ی اهل جهنم شدیدتر است در حالی  که عذاب او از همه‌ی عذاب‌ها سبکتر است.
محمدی‌ ری شهری اولین وزیر اطلاعات و مسئول دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی از قول علی‌ابن ابوطالب در بخش یازدهم منتخب "میزان‌ الحکمه" می‌گوید:
«إنَّ أهلَ النّارِ لَمّا غلى‏ الزَّقُّومُ والضَّریعُ فی بُطونِهِم‏كغَلْی الحَمیم‏سَألوا الشَّرابَ ، فاُتوا بشرابٍ غَسّاقٍ وصَدیدٍ ، یتَجرّعُهُ ولا یكادُ یسیغُهُ ، ویأتیهِ المَوتُ مِن كلِّ مكانٍ وما هُو بمَیتٍ.
هنگامى كه زقّوم و خار خشك در شكم دوزخیان، همچون آب جوشان، به جوش آید، آب بخواهند؛ پس نوشیدنىِ غسّاق (خون و چركى كه از پوست تن دوزخیان جارى شود) و صدید (زردابه و چرك) به آن‌ها داده شود كه آن را با سختى جرعه جرعه مى‏نوشند و از هر سو مرگ گریبانشان را مى‏گیرد امّا نمى‏میرند.»
عیسی مسیح نیز جهنم را متفاوت از آن چه در بالا ذکر شد، نمی‌بینید و می‌گوید:‌
«... لغزش دهندگان و بدکاران را جمع خواهند کرد، و ایشان را به تنور آتش خواهند انداخت، جایی که گریه و فشار دندان بُوَد. 
و یا در جای دیگری عیسی خطاب به کاتبان و فریسیان ریاکار می‌گوید:
«ای ماران و افعی زادگان! چگونه از عذاب جهنم فرار خواهید کرد.»
"مکاشفه یوحنای رسول" که انجیل با آن پایان می‌یابد، عاقبت گناهکاران را بدین گونه تشریح می‌کند:
«لکن ترسندگان و بی‌ایمانان و خبیثان و قاتلان و زانیان و جادوگران و بت‌پرستان و جمیع دروغگویان، نصیب ایشان دریاچه افروخته شده‌ی به آتش و کبریت خواهد بود. این است موت ثانی.» 
مأموران عذاب در جهنم
ویژگی اصلی فرشتگان جهنم خشونت و غضبناكنی آنان است. تأکید بر آن است که رحم و عطوفتى از آنان ظاهر نمى‌شود و به امر خداوند مظهر قهر و غضبند.
در سوره‌ی تحریم آیه‌‌ی ۶ درباره‌‌ی ویژگی فرشتگان عذاب تأکید شده است که: 
«... عَلَیهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیفْعَلُونَ مَا یؤْمَرُونَ
فرشتگان عذاب در جهنم بسیار سنگدل و بی‌رحم (غلاظ و شداد)‌اند و هیچگاه نافرمانی خدا را نمی‌‌کنند (در اجرای قهر و غضب) و آن‌چه را که به ‌آن‌ها حکم شود، انجام می‌دهند. »
هر چند در آیه‌ی ۹۷ سوره‌ی اسراء آمده است:
«مَّأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا،
مسکن‌شان جهنم است و هرگاه آتش جهنم افسرده شود، ما افروخته‏اش می‏کنیم.»
همچنین خداوند، این فرشتگان را خطاب قرار داده و می‌گوید:
«خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُكُوهُ
بگیرید او را به زنجیر کشید آنگاه در میان آتشش اندازید، پس در زنجیری که درازای آن هفتاد گز است، وی را در بند کشید . (سوره حاقه- آیات ۳۰ تا ۳۲)»
در روایات مذهبی آمده است که شاید تاثرانگیزترین حادثه برای پیامبر اسلام به هنگام معراج، دیدارش از جهنم بوده است. او مشاهده‌ی خود را از جهنم چنین بیان می‌‌کند:
«ملائکه‌ی غلاظ و شداد را دیدم چندان که شمار آن جز خدای نداند، و در آن‌جا تابوت‌ها دیدم از آتش‌، فرشتگان غلاظ و شداد هر یک مقراضی از آتش، در دست، و مردم را از چاه‌هایی بیرون می‌آوردند و به چاه‌های دیگر انداختند ... هیچ‌کس بر ایشان رحم نمی‌کرد ...»
در آیه‌ی ۳۰ سوره‌‌ی مدثر ، تعداد فرشتگان عذاب دهنده نوزده تن ذکر شده است : عَلَیهَا تِسْعَةَ عَشَرَ. بر آن (موکل‏اند) نوزده نفر.
محمد تقی مصباح یزدی یکی از تئوریسین‌های رژیم تأکید می‌کند: «البته ممکن است که این نوزده تن، فرماندهان دوزخ باشند و زیردست هر یک هزاران فرشته‏ی دیگر، وجود داشته باشند.»
در روایات مورد قبول شیعیان در ارتباط با ویژگی‌های "مالک"، خازن جهنم، از قول پیامبر اسلام که در معراج به آسمان اول موفق به دیدار او شده بود، از جمله روی «جثه‌ی عظیم، هیأت بسیار زننده، غضبناکی، ترشرویی و و ترسناک بودن»
پیروان خمینی در هیأت مأموران عذاب، جهنمی را که در روز رستاخیز وعده داده شده، روی زمین بنا می‌کنند تا دشمنان خدا از عذاب دنیوی نیز بی‌بهره نمانده و پیش از وصل به برزخ و دوزخ ابدی شمه‌ای از عذاب خداوند را بچشند.
زنان؛  قربانیان اصلی جهنم موعود
در نگاه معتقدان به این باور، زنان اولین و اصلی‌ترین ساکنان جهنم هستند که به صورت‌های گوناگون و گاه به خاطر دلایلی بسیار پیش پا افتاده به سخت ‌ترین وجه مورد مجازات قرار می‌گیرند. این مجازات‌ها تماماً در ارتباط با نادیده گرفتن "حقوق"شوهر از سوی زن می‌باشد. در روایاتی که از امامان و پیامبر نقل می‌شود کمتر اشاره‌ای به مجازات جداگانه‌ مردان شده است؛ در حالی‌که مجازات‌های زنان در روایات مختلف دسته‌بندی شده‌اند.
برای مثال "علامه" مجلسی، یکی از فقهای بزرگ شیعه، روایت می‌کند که پیامبر پس از بازگشت از سفر معراج و دیدار از جهنم در پاسخ به فرزندش فاطمه که همراه همسرش علی ابن ابوطالب نزد او رفته بودند، گناه زنانی را که مورد عذاب خداوند قرار گرفته‌ بودند، چنین عنوان می‌کند:
یا بنیة، أما المعلَّقة بشعرها فإنها كانت لا تغطی شعرها من الرجال، وأما التی كانت معلقة بلســـانها فإنها كانت تؤذی زوجها، وأما المعلقة بثدییها فإنها كانت تفسد فراش زوجها، وأما التی تشد رجلاها إلى ثدییها ویداها إلى ناصیتها وقد سُلِّطَ علیها الحیـات والعقارب فإنها كانت لا تنظف بدنها من الجنابة والحیض وتستهزئ بالصلاة. وأما التی رأسها رأس خنزیر وبدنها بدن حمار فإنها كانت نمامة كذابة. وأما التی على صورة الكلب والنار تدخل من فیها وتخرج من دبرها فإنها كانت منانة حسَّـادة 
دخترم! زنی که از موی سرش آویخته شده بود، موی سر خود را از نامحرم نمی‌پوشاند. زنی که از پستانش آویزان بود، زنی است که از حق شوهرش امتناع می‌ورزید. زنی که از زبانش آویزان بود، شوهرش را با زبان اذیت می‌کرد. زنی که گوشت بدن خود را می‌خورد، خود را برای دیگران زینت می‌کرد و از نامحرمان پرهیز نداشت. زنی که دست و پایش بسته بود و مارها و عقرب‌ها بر او مسلط شده بودند، به وضو و طهارت لباس و غسل جنابت و حیض اهمیت نمی‌داد و نظافت و پاکیزگی را مراعات نمی‌کرد و نماز را سبک می‌شمرد و مورد اهانت قرار می‌داد. زنی که کر و کور و لال بود، زنی است که از راه زنا بچه به دنیا می‌آورد و به شوهرش می‌گوید بچه تو است. زنی که گوشت بدن او را با قیچی می‌بریدند، خود را در اختیار مردان اجنبی می‌گذاشت. زنی که صورت و دستاش می‌سوخت و او امعا و احشای داخلی خودش را می‌خورد، زنی است که واسطه کارهای نامشروع و خلاف عفت و عصمت قرار می‌گرفت. زنی که سرش مانند خوک و بدنش مانند الاغ بود، زنی سخن چین و دروغگو بود. و اما زنی که در قیافه سگ بود و آتش از نشیمنگاه او وارد و از دهانش خارج می‌شد، زنی خواننده و حسود بود..
و از قول پیامبر در مورد دلیل عذاب زنان چنین یاد می‌شود:
أَيُّمَا امْرَأَة أَذَتْ زَوْجَها بِلِسانِها لَمْ يَقْبَلِ اللّهُ مِنْها  صَرْفًا وَ لا عَدْلاً وَ لا حَسَنَةً مِنْ عَمَلِها حَتّى تُرْضِيَهُ وَ إِنْ  صامَتْ نَهارَها وَ قامَتْ لَيْلَها وَ كانَتْ أَوَّلَ مَنْ يَرِدُ النّارَ...
هر زنى كه شوهر خود را با زبان  بيازارد، خداوند هيچ جبران و عوض و نيكى از كارش را نمى‌پذيرد تا او را راضى كند،  اگرچه روزش را روزه بگيرد و شبش را به عبادت بگذراند، و چنين زنى اوّل كسى است كه  داخل جهنّم خواهد شد....
و یا: 
أَیمَا امْرَأَة لَمْ تَرْفُقْ بِزَوْجِها  وَ حَمَلَتْهُ عَلى ما لا یقْدِرُ عَلَیهِ وَ ما لا یطیقُ لَمْ تُقْبَلْ مِنْها  حَسَنَةٌ وَ تَلْقَى أَيُّمَا امْرَأَة لَمْ تَرْفُقْ بِزَوْجِها وَ حَمَلَتْهُ عَلى ما لا يَقْدِرُ عَلَيْهِ وَ ما لا يُطيقُ لَمْ تُقْبَلْ مِنْها حَسَنَةٌ وَ تَلْقَى اللّهَ وَ هُوَ عَلَيْها غَضْبانُ
هر زنى كه با شوهر خود  مدارا ننماید و او را به كارى وادار سازد كه قدرت و طاقت آن را ندارد، از او كار  نیكى قبول نمى‌شود و در روز قیامت، خدا را در حالتى ملاقات خواهد كرد كه بر وى  خشمگین باشد.
از آن‌جایی که دیدگاه یاد شده برای زنان هیچگونه حق و حقوق سیاسی و اجتماعی قائل نمی‌باشد، کلیه‌ی‌ مجازات‌ها تنها در حیطه‌ی تضییع "حقوق" شوهر درجه بندی شده‌اند.
مجازات دنیوی ویژه‌ی زنان در "تورات" به کرات ذکر شده است و از همان‌جا به فقه و فرهنگ اسلامی نیز راه یافته است.
و از قول پیامبر اسلام در سفر معراج روایت می‌‌شود:
إطلعت فی النار فرأیت أكثر أهلها النساء
آگاهی یافتم که اکثر ساکنان دوزخ زنان هستند.
با چنین رویکردی به زن، هنگامی که اکثر ساکنان دوزخ را زنان تشکیل می‌دهند، وقتی که قرار است جهنمی روی زمین برپا شود، به طور قطع و یقین زنان اولین و اصلی‌ترین قربانیان آن خواهند بود.
به خاطر برخورداری از این نگاه بود که مردان در زندان خمینی آماج اصلی شکنجه‌هایی که در «بندقیامت» و «قبرها» صورت می‌گرفت قرار نگرفتند. با آن که دو سوم تعداد زندانیان قزل‌حصار را مردها تشکیل می‌دادند اما هیچ‌یک از آن‌ها به واحد مسکونی برده نشد و تعداد مردانی که در قبرها به بند کشیده شدند، بسیار کمتر از زنان بود.
  فرجام دوزخیان در دارالشفای الهی و زمینی
هرچند برای بسیاری از اهل جهنم دوزخ همیشگی است؛ اما فرجام بعضی از دوزخیان از نظر  مـدت مـاندن در جهنم یكسان نیست. از آن‌جایی که در طبقه‌ی اول دوزخ، "موحدین گناهکار" جای گرفته‌اند و در دیگر طبقات نیز افراد مرتکب گناهان یکسانی نشده‌اند، برخى از آنان احتمال دارد روزى با توجه به عفو و رحمت الهی از دوزخ نجات  یابند.
خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی با توجه به این مسئله، دوزخ را    "رحمت در صورت غضب" نامیده و می‌نویسد:
جهنم، باطنش صورت لطف و رحمت الهى است كه براى تخلیص مومنان ‏معصیت كار و رساندن  آن‌ها به سعادت ابد، چاره منحصره است; زیرا كه فطرت مخموره صافیه انسان، چون طلایى  است كه در ایام عمر، آن‏ را مغشوش و مخلوط به مس نموده باشیم. باید آن طلا را با  كوره‏ها و آتش‌هاى ذوب كننده، خالص نمود و از غل و غش، بیرون آورد: «الناس معادن كمعادن الذهب والفضه» پس جهنم براى كسانى كه‏فطرتشان به‌كلى محجوب نشده و به كفر و جهود و نفاق نرسیده ‏باشند، رحمت است در صورت غضب.
در نگاه خمینی «عذاب  كردن (مؤمنان در دوزخ ) در حقیقت، شقاوت و بدبختى نیست زیرا دوزخ نسبت به موحدان  گناهكار، قطعاً دارالشفاى الهى است؛ چون سبب پاك و خالص شدن ایشان از بیمارى‌هاى  روحى و كدورت‌هاى ظلمانى مى‌گردد»
خمینی در توجیه عذاب‏ دادن انسان‌هاى ناتوان و ضعیف، با انواع آلامى  كه در جهنم پیش‏بینى شده است، می‌گوید: 
جهنم رحمتى است در صورت غضب، براى كسانى كه لیاقت رسیدن به سعادت ‏دارند. اگر تخلیصات  و تطهیراتى كه در جهنم مى‌شود نبود، هرگز روى سعادت را آن اشخاص نمى‌دیدند.
با چنین نگاهی به جهنم، زندان‌های جمهوری اسلامی همچون دوزخ الهی به عنوان "دارالشفا" آغاز به کار می‌کنند. در این"دارالشفا"  زندانیان، بیمارانی تلقی می‌شوند که نیاز به درمان دارند. به زعم زندانبانان، شکنجه‌ و عذابی که زندانیان متحمل می‌شوند علی‌رغم صورت خشونت‌آمیز و بی‌رحمانه‌ آن، در باطن "لطف" و    "رحمت" نظام را در بر دارد. این شکنجه‌ها "چاره منحصره" و تنها راه  درمان است.
در این "دارالشفا"  شکنجه‌گران حکم دکتر و روانپزشک را دارند که از طریق اعمال خشونت ظاهری به مداوای باطنی بیماران خود می‌پردازند. 
مدت ماندن بیماران در این "دارالشفا" همچون دوزخ الهی یکسان نیست و بر می‌گردد به میزان پیشرفت بیماری در فرد. بـسـیـار روشـن اسـت كـه هـر چه بیمارى مزمن  و بدخیم‌ باشد، مداواى آن نیز به درازا مى‌كشد و گـنـاهـكـاران، نـسـبـت به ابعاد و  تعداد گناهان خویش به اندازه‌اى در دوزخ مى‌مانند كه سلامت كامل روحى خویش را باز  یابند.
 عذاب دنیوی، عاملی برای تخفیف عذاب اخروی
خمینی به عنوان بنیانگذار و رهبر مذهبی جمهوری اسلامی در سخنرانی خود در تاریخ ۲۰ آذر ۱۳۶۳ به مناسبت میلاد پیامبر اسلام و ولادت امام جعفر صادق در حضور سران قوای سه گانه و مسئولان کشوری و لشگری جمهوری اسلامی، می‌گوید:‌
... از باطن خود - ذات انسان- آتش طلوع می‌كند. اساس جهنم، انسان است، و هر عملی كه از انسان صادر می‌شود بر شدت و مدت عمل، بر شدت و مدت عذاب می‌افزاید. اگر یك كافری را سر خود بگذارند تا آخر عمر فساد بكند، آن شدت [و] آن عذابی كه برای او پیدا می‌كند، بسیار بالاتر است از آن كسی كه جلویش را بگیرند و همین حال بكشندش. اگر یك نفر فاسد‌ [را] كه مشغول فساد است بگیرند و بكشند، به صلاح خودش است‌، برای این كه این اگر زنده بماند فساد زیادتر می‌كند و فساد كه زیادتر كرد، عمل چون ریشه عذاب است‌، عذابش در آن جا زیادتر می‌شود. این یك جراحی است برای اصلاح . حتا اصلاح آن كسی كه كشته می‌شود، یك كسی كه دارد یك زهر كشنده را به خیال این كه یك شربت است‌، می‌خواهد بخورد. اگر چنانچه جلویش را شما بگیرید و با فشار و زور و كتك از دستش بگیرید، یك رحمتی بر او كردید ولو او خیال می‌كند كه طعمه او را از دستش گرفتید و یك زحمتی برایش ایجادكردید؛ لكن خیر، این جور نیست. اگر امروز، این سران استكباری بمیرند، برای خودشان بهتر است از این كه ده سال دیگر بمیرند. اگر امروز، یك كسی كه فساد در ارض می‌كند كشته بشود، برای خودش رحمتی است، به خیال این كه به صورت یك تأدیب، نه این است كه این یك چیزی باشد كه برخلاف رحمت باشد
در این دیدگاه هرچه فرد زودتر توسط مؤمنین کشته شود، هرچه بیشتر مورد آزار و اذیت نمایندگان خدا در روی زمین قرار گیرد، از عذاب الهی او در آخرت کاسته می‌شود. خمینی در ادامه همین سخنرانی می‌گوید:
 این كه می‌فرماید كه: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ» [بکشید آن‌ها را تا رفع فتنه در جهان] بزرگترین رحمت است بر بشر. آن‌هایی كه خیال می‌كنند كه این آسایش دنیایی، رحمت است و بودن در دنیا و خوردن و خوابیدن حیوانی رحمت است‌، آن‌ها می‌گویند كه اسلام چون رحمت است‌، نباید حدود داشته باشد، نباید قصاص داشته باشد، نباید آدمكشی بكند. آن‌هایی كه ریشه عذاب را می‌دانند، آن‌هایی كه معرفت دارند كه مسائل عذاب آخرت وضعش چی است‌، آن‌ها می‌دانند كه حتا برای این آدمی كه دستش را می‌برند برای این كاری كه كرده است‌، این یك رحمتی است‌. رحمتش در آن طرف [روز رستاخیر] ظاهر می‌شود. برای آن كسی كه فساد كن است‌، اگر او را از بین ببرند یك رحمتی است بر او. 
 خمینی در توجیه‌ احكام سخت و بی‌رحمانه مانند قصاص، حدود و تعزیرات كه چهره‌اى  خشونت‌آمیز از اسلام ترسیم مى‌كنند، می‌گوید:‌
تمام حدود و تعزیرات و قصاص و امثال آن، حقیقت رحمت و رأفت است‏ كه در صورت غضب و  انتقام، جلوه نموده: وَلَكُم في القصَاصِ حَياةٌ يا أولي الألباب
بر اساس این دیدگاه آنچه توسط مقامات نظام‌ جمهوری اسلامی در طول سه دهه‌ی گذشته بر مردم ما رفته است، چیزی نیست جز "رحمت" خداوند و "عذابی دنیوی" برای کاستن از "عذاب اخروی" که توسط "بندگان صالح" خدا روی زمین، اعمال می‌شود!
 انسان، حیوان و مقوله‌ی ایمان
خمینی در تاریخ ۲۳ دی ۱۳۶۰ در حضور رؤسای جمهور، مجلس، نخست وزیر و هیأت دولت، شکنجه و مرگ را تنها راه چاره‌ی کسانی معرفی می‌کند که در زندان‌ها تهذیب و تربیت نمی‌شوند:
آن‌هایی كه تهذیب بردارند باید تهذیب بشوند، آن‌هایی كه مانع از تهذیب ملت‌ها هستند باید از سر راه برداشته بشوند. این یك رحمتی است، صورتش را انسان خیال می‌كند كه كشتار است، لكن واقعش بیرون كردن یك موانعی از سر راه انسانیت است. و در ایران هم این مسئله كه می‌بینید كه در همه جا برای ما هی طرح می‌شود كه این‌ها آدم می‌كشند، آن‌ها خیال می‌كنند كه ایران آدم می‌كشد، ایران تا امروز یك دانه آدم را نكشته است، ایران یك سباعی را كه حمله كردند بر همه چیز اسلام، ملت، انسانیت، آن‌ها را اگر بتواند تهذیب می‌كند و اگر بتواند با حبس آن‌ها را نگه می‌دارد تا تهذیب بشوند، اگر نتواند تصفیه می‌كند. این همان كاری است كه همه انبیا از اول خلقت تا حالا كرده‌اند و آن اشخاصی را كه دیگر قابل اصلاح نبوده‌اند، آن اشخاص را یا غرق كرده‌اند و یا از بین برده‌اند.
در نگاه فقهی، کافر انسان نیست. چرا که ایمان وجه تمایز آدمی از حیوانات است و انسانیت آدمی به ایمان وی شناخته می‌شود. 
فقها به همین خاطر در بیان حکم نجاست، کافر را در ردیف ادرار، مدفوع، خون، منی، سگ، خوک و مردار قرار می‌‌دهند.
خمینی در سخنرانی عمومی ۴ تیرماه ۱۳۵۹ خود با "منافق" خواندن مجاهدین، آن‌ها را بدتر از کفار دانست و زمینه‌ی لازم برای سرکوب آن‌ها را که خطری برای حاکمیت‌اش می‌شمرد، فراهم کرد:
منافق‌ها هستند كه بدتر از كفارند. آن كه می‌گوید مسلمان هستم و به ضد اسلام عمل می‌كند و می‌خواهد به ضد اسلام عمل بكند، آن است كه در قرآن بیشتر از آن‌ها تكذیب شده تا دیگران. ما سوره منافقین داریم، اما سوره كفار نداریم. سوره منافقین داریم كه برای منافقین، از اول شروع می‌كند اوصاف‌شان را می‌گوید.
احمد جنتی دبير "شورای نگهبان" که به منظور «پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی از نظر عدم مغایرت مصوبات، مجلس شورای اسلامی با آن‌ها» تشکیل شده، در نخستين يادواره "سرداران شهيد" در وصف غیر مسلمانان که همانا کفار هستند، می‌گوید: «بشر غير از اسلام، همان حيواناتی هستند كه روی زمين می‌‌چرخند و فساد می‌كنند.»
حسن رحیم پور ازغدی یکی از تئوریسین‌های سرکوب رژیم درباره‌ی شأن انسان‌ در مکتب انبیا می‌گوید:
در مکتب‌ انبیأ (ع)،  انسان‌ها شأن‌ بالایی‌ دارند که‌ نباید از آن‌ عدول‌ کنند و این‌ شأن‌ خلافت‌اللهی،  تنها با ایمان‌ و عمل‌ صالح، تضمین‌ می‌شود و آدمیانی‌ که‌ فاقد ایمان‌ و عقائد  صحیح‌ و نیز عاری‌ از اخلاق‌ و رفتار درست‌ باشند، از آدمیت، به‌ دور می‌افتند و  این‌ فاصله‌ با "حقیقت"، اگر زیاد شده‌ و از نصاب‌ خود بگذرد، آدمی‌ را از آدمیت، ساقط‌ کرده‌ و او را به‌ حیوان‌ و بدتر از حیوان‌ تبدیل‌ می‌کند. چه‌ آدمیان‌  بی‌تقوی‌ و مُفسد به‌راستی‌ از حیوانات، ساقطتر، موذی‌تر و کریه‌ترند.
وقتی مخالفین خود را انسان نشناسید، راه برای ارتکاب هر جنایتی باز می‌شود. در قرون وسطی نیز وضع به همین گونه بود. وقتی از قول عیسی مسیح، گناهکاران در ردیف سگان قرار گرفتند، دست ارباب کلیسا برای انجام هرگونه جنایتی در حق انسان‌های دردمندی که در ملکوت خدا نمی‌گنجیدند، باز شد: 
خوشا به حال آنانی که رخت‌های خود را می‌شویند تا بر درخت حیات اقتدار یابند و به دروازه‌های شهر در آیند. زیرا که سگان و جادوگران و زانیان و قاتلان و بت‌پرستان و هرکه دروغ را دوست دارد و به عمل آورد، [از ملکوت خدا]  بیرون می‌باشند. 
بازجویان، شکنجه‌گران و زندانبانان با اتکا به چنین رهنمودهایی و دیدی این گونه نسبت به زندانیان بی‌دفاع، هر بلایی که می‌خواستند بر سر آنان می‌آوردند.

ایرج مصداقی