۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۸, یکشنبه

بازخوانی یک جنایت : پرونده قتل فاطمه قائم مقامی و نقش علی فلاحیان در آن

بازخوانی یک جنایت : پرونده قتل فاطمه قائم مقامی و نقش علی فلاحیان در آن



نوشته شده در آوریل 20, 2010 به وسیله‌ی jahanezanan


“جهان زن”ـ فساد درونی و سیستم مافیائی که با سبعیتی وصف ناپذیر در حکومت اسلامی جریان دارد، دیگر بر کسی پوشیده نیست. وقتی قتل های زنجیره ای افشاء شد، عده ای تصور می کردند که این ماجرای تنها توسط یک باند خودسر اجرا شده است. اما با گذشت ده، پانزده سال از آن زمان، نگاهی به فجایج اتفاق افتاده در زندان های جمهوری اسلامی تردیدی باقی نمی گذارد که این سیستم در کلیت خود با شیوه های مافیائی اداره می شود و فساد جز ذاتی آن شده است. وقتی دستگیرشدگان هفت تیر توسط حسین طائب بازجویی شدند و به دختران بی گناه مردم بیرحمانه تجاوز شد و حتی دختری زیبا چون ترانه موسوی را پس از تجاوز گروهی به آتش کشیدند تا مدرک جرم از بین برود، می توان ماجرای قتل فاطمه قائم مقامی را از زاویه ی دیگری بیشتر درک کرد. در این روزها که فجایع زندان های جمهوری اسلامی یکی یکی بر صفحه رورنامه ها و تارنماها ظاهر می شود، نگاهی به گذشته جنایت کارانه مسئولین امور و مشاورین رهبر رژیم بی فایده نیست.


بازخوانی یک جنایت: پرونده قتل فاطمه قائم مقامی هنوز بازو نقش علی فلاحیان در آن


دلدادگی فلاحيان به (فاطمه قائم مقامی) مهماندار شرکت هواپيمايی آسمان که در زيبايی بی همتا بود عليرغم افشا شدن، دارای زوايای تاريکی است. مشاور فعلی رهبری و وزير اسبق اطلاعات مردی زنباز و هوسران است و در اين مورد شهره آفاق شده است. مشاور ولی فقيه بی قيدی خود را به اصول و مبانی مذهبی به کرات نشان داده است. هنگامی که وی به آلمان سفر کرده بود تا قضيه پرونده ميکونوس را ماله کشی و ماستمالی نمايد به گفته شاهدان عينی به جز يکی دو نوبت نماز نخواند. در روز سوم اقامتش در آلمان چند نفر از مقامات امنيتی سفارت ايران در آلمان به ديدارش رفتند. سر ظهر يکی از ماموران برای چاپلوسی بلند شد و با کسب اجازه از فلاحيان وضو گرفت و سپس رو به وی گفت: حاج آقا ما را بی برکت نگذاريد! بفرماييد اقامه کنيد تا از انفاس قدسی شما بی نصيب نمانيم! فلاحيان با خنده پاسخ داد: ما مسافريم و نماز را شکسته می خوانيم و چون وقت نداريم نمازها را جمع می کنيم آخر شب می خوانيم! در چهارمين و پنجمين شب اقامت عاليجناب خاکستری پوش در آلمان وی به همراه فردی چند ساعت غيبت کرد و در شب پنجم که موسويان سفير وقت ايران در آلمان به جستجوی جناب وزير برای وصول يک دستورالعمل محرمانه پرداخت به او گفته شد حاج آقا به آپارتمان …. رفته تا يک خانم ترک را ارشاد کند! اين خانم همان زنی است که به دعوت فلاحيان در زمان وزارتش به تهران سفر کرد و حدود يک ماه در شمشک٬ دماوند و اصفهان ميهمان مخصوص عاليجناب بود و (شيان) نام دارد.


ولی در مورد قائم مقامی ماجرا از يک روز يا يک ماه همخوابگی فراتر رفت. فاطمه که کار ميهمانداری را در هواپيمايی ملی آغاز کرد زيبايی خيره کننده و تحسين برانگيزی داشت. مدير عامل وقت و مدير کل حراست هواپيمايی هما چون به کام نرسيدند با پرونده سازی و انگ مسائل اخلاقی چسباندن به وی او را از هواپيمايی ملی در سال ۷۱ اخراج نمودند اما وی بلافاصله با کمک يکی از خلبانان سابق هما به عنوان سرمهماندار وارد شرکت آسمان شد.آشنايی او با فلاحيان در جريان سفر عاليجناب خاکستری به مشهد صورت گرفت. فاطمه در زندگی زناشويی شکست خورده بود. پس از به دنيا آمدن سومين فرزندش هنگام لغو يکی از پروازها و بازگشت ناگهانی به خانه با حقيقتی تلخ که همانا خيانت شوهرش بود مواجه شد. اما اين يک خيانت معمولی نبود و شوهر جراح قائم مقامی با فردی مذکر رابطه برقرار کرده بود و همين امر موجبات دلزدگی فاطمه از زندگی را فراهم ساخت به طوری که وی ترجيح می داد بيشتر به ديدار فاميل و آشنايان برود تا در خانه بماند.


در چنين وضع بحرانی و در يکی از سفرهای کاری فلاحيان به مشهد او با قائم مقامی آشنا شد و آنچنان دل و ايمان باخت که بعد از رسيدن به مشهد به وی شماره تلفن های مستقيم و خصوصی اش را داد و چنان عنان از کف داده بود که سفر چهار روزه اش به مشهد را به دو روز تقليل داد و به تهران بازگشت. فاطمه برای اينکه از نفوذ فلاحيان در رفع مشکل خانوادگیش استفاده کند به تلفن او زنگ زد که اي کاش اين کار را نمی کرد! به گفته صميمی ترين دوست فاطمه و محرم اسرار وی اولين ديدار اين دو تن در يکی از خانه های امن وزارت اطلاعات در شهرک غرب صورت گرفت. سه چهار ماه بعد کار به جايی رسيد که فلاحيان طاقت دوری معشوقش برای يک روز را هم نداشت. يک اشاره کافی بود تا قائم مقامی در مراجعه به فرودگاه متوجه شود به جای او فرد ديگری در تيم پرواز قرار گرفته و او می تواند به خانه برگردد و به مرور فقط در پروازهای خارجی در کادر پرواز قرار گرفت. فلاحيان نهايت محبت را در حق فاطمه کرد: هدايای گران قيمت ٬ خانه ای مجلل٬ اتومبيل آخرين مدل٬ خرج سفرهای ده هزار دلاری و … ترديدی باقی نمی گذاشت که جناب وزير عاشق او می باشد. اما يک روز فاطمه به نزديک ترين دوستش گفته بود: علی(فلاحيان) به من بسته هايی می دهد که در دبی٬ فرانکفورت و استکهلم به کسی بدهم و من فکر مي کنم اين بسته ها پر از هرويين است. بار ديگر هم عنوان کرده بود که فلاحيان از وی خواسته برای يک امر مهم به يک نويسنده مخالف نزديک شوم و چند وقت بعد از قتل نويسنده خبر داده بود. دوست صميمی فاطمه اظهار داشته که دليل قتل فاطمه اين بود که پس از سال ها دلهره٬ درد و اضطراب با يکی از خلبانان همکارش آشنا شد و به دوستش گفت: سرانجام عشق واقعی ام را يافتم.


در يکی از سفرهای قائم مقامی به دوبی هواپيما دچار نقص فنی شده و رفع اشکال ۴۸ ساعت به طول انجاميد. وی در رستوران هتلی که تيم پرواز در آن اقامت داشت با يکی از خلبانان سابق هما که برای يک شرکت آمريکايی کار می کرد برخورد کرد و ساعت ها با هم گفتگو کردند. هنگام برطرف شدن نقص فنی و بازگشت هواپيما به تهران فاطمه به يکی از خانم های همکارش در طول پرواز گفت که توسط يکی از دوستانش که شهروند آمريکائي است به کنسولگری آمريکا رفته و مطمئن است به راحتی ويزای آمريکا را دريافت خواهد کرد. احتمالا فلاحيان از طريق همين همکار فاطمه يا مامورانش از رفت و آمد معشوقه اش به سفارت آمريکا با خبر شده است. حمل بسته های مشکوک توسط فاطمه به دوبی و اروپا از همين زمان آغاز شد و احتمالا بين اين کار و اطلاع فلاحيان از رفت و آمد او به کنسولگری آمريکا رابطه ای وجود داشته است.آنچه روشن است از اوايل خرداد سال ۱۳۷۶(سه سال پس از شروع رابطه) قائم مقامی در فضای رعب و وحشت زندگی می کرد و مدام در فکر راهی برای خلاصی از دست فلاحيان و ازدواج با مرد دلخواه خود و رفتن به کانادا بود. طلاق از همسرش هم مراحل نهايی را می گذراند ولی با اين حال فاطمه با استرس بسيار زندگی می گذراند. يک بار و در پی خلوت دو روزه با عاليجناب خاکستری پوش در ويلای دماوند هراسان به ديدار دوست صميمی اش آمد و گفت مطمئن است فلاحيان به او مشکوک شده است. مقدار زيادی نامه و يادداشت با خود داشت که همه را در حياط خانه دوستش سوزاند و هر چه دوستش از او خواهش می کرد که با او درد دل کند فاطمه زير بار نمی رفت. روايت دوست و همراز قائم مقامی درباره روز قتل او اين گونه است: دو پرواز پشت سر هم داشت در پی دومين پروازش حدود ساعت چهار بعد از ظهر به من زنگ زد و گفت اگر تا هشت شب از من خبری نشد با اين شماره تماس بگير. پس از تماس های مکرر با خانه فاطمه سرانجام شماره مورد نظر را گرفتم. صدايی مرتب از من می پرسيد کی هستم. تلفن را قطع کردم و راهی ترکيه شدم. (وی هم اکنون به عنوان پناهنده در کشور بلژيک اقامت دارد.)


فاطمه آن روز به جای رفتن به خانه عشق! مستقيما راهی منزل خود شده بود. احتمالا فلاحيان منتظر وی بوده است. فاطمه به دنبال يک مکالمه تلفنی به فردی زنگ می زند و از وی می خواهد به خانه بيايد و مراقب فرزندانش باشد٬ چون وی به دليل يک کار فوری مجبور است از خانه خارج شود. وقتی آن مرد به منزل قائم مقامی رسيد فاطمه خانه نبود و فرزند ارشدش يادداشتی به فرد مذکور داد که در آن همان شماره تلفنی که فاطمه به دوستش داده بود به چشم می خورد.(تلفن همان شب قطع شد و ساکنان خانه آنجا را تخليه کردند.) قائم مقامی با اتومبيل خودش(نه پژوی اهدايی فلاحيان) بر سر قرار رفته بود. سعيد امامیدر اعترافاتش گفته است به دستور فلاحيان با فاطمه قائم مقامی در نزديکی وزارت اطلاعات در ساعت ۶ عصر قرار گذاشته و اين ديدار در اتومبيل فاطمه صورت گرفته است. امامی قاتل فاطمه را (سعيد حقانی) معرفی کرده که با شليک سه گلوله به مغز و قلب قائم مقامی وی را به قتل رسانده است! (گرچه بعيد نيست خود سعيد امامی قاتل باشد). سه فرزند بی مادر همچنان چشم انتظار زيباترين مادر دنيا هستند تا با يونيفورم پرواز از راه برسد و آنها در آغوش بگيرد

نامه و صدای جدید فرزاد کمانگر / وقتی باد ما را می برد