۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

دلایل اخراج استاد دانشگاه شهید بهشتی از زبان خود

صبح دیروز خبری منتشر شد مبنی بر اخراج صبا واصفی استاد ادبیات دانشگاه شهید بهشتی از این دانشگاه، خبرنگار هم میهن جهت پیگیری خبر با خانم واصفی تماسی داشت، آنچه می خوانید اظهارات ایشان پیرامون خبر اخراجشان است:

من پس از پایان تحصیلات متوسطه در رشته حقوق قبول شده بودم، ولی ادبیات را انتخاب کردم با ورود به دانشگاه کاخ آمالم مثل خرابه های تیسفون ویران شد تصوری که از شعر وادبیات داشتم به اندازه یک سر سوزن هم شباهت به شرایط موجود نداشت 7 ترمه لیسانسم را تمام کردم وبلافاصله فوق لیسانس قبول شدم یادم است استادی داشتیم که همه او را استادی برجسته ای در حوزه ی خودش می دانستند آقای دکتر محمود عابدی درس سنایی با او داشتم تحقیرهای ادیبانه اش را هرگز از یاد نمی برم هر چند من را در راهم مصمم تر کرد اما بابت دیدگاه ها یش پیوسته اندوهی جان کاه را تحمل می کردم یادم است یک روز پسرهای کلاس( 2نفر) همه غایب بودند استاد با تبختر کتابش را باز کرد. گفت البته حضور اقایان مغتنم است کمی صبر کرد تا شاید بیایند اما انها نیامدند و با کسالت درس را شروع کرد.

تصویب پایان نامه ام به سختی صورت گرفت چون گویا تا پیش از آن در دانشگاه تربیت معلم تهران موضوعی تحت عنوان نقد ادبی فمینیستی تصویب نشده بود با تلاش استاد راهنمایم آقای دکتر مسعود جعفری پایان نامه ام را با موضوع نقد ادبی فمینیستی وانطباق آن با آثار محمود دولت آبادی با نمره ی بیست سپری کردم
از سال 1385 با کمک خانم زیبا اشراقی و زنده یاد آقای دکتر قیصر امین پور وارد یکی از دانشکده های دانشگاه شهید بهشتی شدم در طی این سال ها ارزشیابی هایی که هر ترم از استادان می کردند از حدااکثر نمره که 5 بود کمترین میزان ارزشیابی من4.25 بود به تدریج به دانشکده های دیگر هم راه پیدا کردم حتی در شعبه ی بین الملل قشم دانشگاه شهید بهشتی هم تدریس کردم.

همین الان هم 3 ترم حقوق معوقه از دانشگاه طلبکار هستم و با حقوقی که زیر خط فقر محسوب می شود چیزی به جز عشق من را هرگز به سر کلاس نکشاند . در ترم جاری 4 بار تذکر دریافت کردم تا این که سرانجام 30 دی ماه علی رغم این که برنامه ی ترم آینه را هم به من ابلاغ کرده بودند اخراجم کردند .

به من اخطار می دادند که شما از متون ادبی تحلیل های سیاسی می کنید من نمی توانم در برابر متون کهنه ای که برای انسان معاصر پرسش برانگیز است که پر ازعبارت ها وتوهین و خشونتهای پنهان است سکوت کنم وطوطی وار و بی تامل تکرار کننده ی آن ها باشم.

فکرش را بکنید وقتی تاریخ بیهقی درس می دهی و در قصه ی بر دار کردن حسنک وزیر به این عبارات می رسی «حسنک قریب هفت سال بردار بماند ...چنان که کس ندانست که سرش کجاست وتن کجاست ومادر حسنک زنی بود سخت جگر آور ...ون بشنید جزعی نکرد بگریست به درد چنان که حاضران از درد وی خون گریستند پس گفت:بزرگا مردا که این پسرم بود !که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد وپادشاهی چون مسعود آن جهان. » چه احساسی پیدا می کنی وچه می توانی بگویی ؟

در برابر این پرسش ژرف شاعر من معلم چه می توانم بگویم که ترجمان حال شاعر باشد

قاصد روزان ابری داروگ کی می رسد باران؟
یا در برابر این نگاه انسانی سهراب چه می توانی بگویی؟
روی پل دخترکی بی پاست ،دب اکبر را بر گردن او
خواهم آویخت
هر چه دشنام از لب ها خواهم برچید
هر چه دیوار از جا خواهم برکند
من گره خواهم زد چشمان را با خورشید دل ها را باعشق
من با تکرار این عبارت ها همان احساسی را داستم که هر انسان صلح گرایی می تواند داشته باشد

خب وقتی شرایطی مهیا می شود که هر کلامی یم تعبیر به شمار می آید همین می شود که وسط درس دانشجوی من بی آن که به جنبه های ادبی وزیبایی شناسی هر مطلبی فکر کند بی مقدمه وسط درس دستش را بلند می کند ومی گوید :ببخشید استاد
فریدون مشیری هم مثل شاملو سیاسی واز خدا بی خبر بود!

ادبیات بازخوانی تاریخی است که زنان در آن هویت انسانی ندارند رسالت من معلم در نمایاندن همین فقدان ها ست بر این باورم که آگاهی از باورهای سنتی واپس گرا بشر نو گرای جوان را بر این می دارد که خود را آگاهانه وروش مند از قیمومیت هر آن چه موجودیت انسانی او را زیر سوال می برد رهایی دهد در متونی که زن، پری روی سمن بوی نارپستان جز بوس وکنار روسپی گری عیال و وبال بودن هویتی انسانی ندارند بر من معلم واجب است که با دید انتقادی به این قسم موضوعات بپردازم.

هم چنان فکر می کنم ادبیات خادم دانش های جامعه شناسی وانسان شناسی است ادبیات این قابلیت را دارد که ارزش های انسانی اصیل چون عشق عدالت برابری را در شکل های جاودانه به تصویر بکشد ادبیات بازتاب و تصویر جامعه است نتیجه ی سکوت در برابر بیت هایی چون
زن نو کن ای خواجه هر نوبهار که تقویم پاری نیاید به کار (بوستان .تصحیح محمد علی فروغی .ص)378
مجاز مفید وطبیعی شمردن حق تعدد زوجات برای مردان است.

من دلم می خواهد روزی به همین نزدیکی نگار دانشجویی که به نوعی گزارشگر کلاسم بود و همه ی آن هایی که دست به دست هم دادند تا من را از بار دیگر از آن چه به آن عشق می ورزم دور ومحروم کنند بی دریغ دوست می دارم گر چه بار دیگر ریسمان امید وعشقم را گسستند.

این روزها این بند از شعر دکتر علی جعفری را دائم در پستوی ذهنم تکرار می­کنم:

دوباره چلچله ها به طاق مهتابی
با آن چنان ترنم عاشقانه
خواهند خواند
که باغ پربنفشه خواهد شد
تو غم مخور که بهار تو خواهد ماند.


هم میهن

اخراج استادی که به تشییع جنازه رفت!


دکتر عباس کاظمی استاد گروه ارتباطات دانشکده علوم اجتماعی به دلیل شرکت در مراسم تشییع جنازه آیت الله منتظری از دانشگاه اخراج شد.

به گزارش کلمه، سمیه توحیدلو از فعالان سیاسی و دانشجوی دکترای جامعه شناسی در آخرین نوشته وبلاگ خود این خبر را اعلام کرده و نوشته است:دکتر عباس کاظمی استاد گروه ارتباطات دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، از اساتیدی است که دارای سابقه پژوهش های متعددی در جهاد دانشگاهی و برنده جایزه خوارزمی است. به تازگی کتاب جدیدش به چاپ رسیده است. صریح است و منتقد، به مانند هر جامعه شناسی که در مکتب انتقادی به روابط اجتماعی نظاره می کند. قراردادش با دانشگاه تهران تا اول ماه مهر آینده بوده، که دانشگاه نامه زده و آن را لغو کرده و گفته که از اول بهمن به بعد در قرارداد دانشگاه تهران نیست. این یعنی اخراج!

وی در ادامه در تشریح این اخراج نوشت:در علت این نامه اخراج اینطور آمده است که دکتر عباس کاظمی در تشییع جنازه آیت الله منتظری در بین جمعیت دیده شده و البته ادعا شده است که شعار هم می داده اند. به همین دلیل حکم اخراج یا همان لغو قراردادش را در خانه اش فرستاده اند. و البته بسیارند کسانی که می گویند ایشان کلاس های آزادی برای گفت و گو دارند و به تصور آزادی بیان! مسایلی که مربوط به جامعه و رشته ما می شود، سر کلاس بحث می کنند و ظاهرا برخی از دانشجویان این روزها به جای درس و بحث، به جای استدلال و گفت و گو ترجیح می دهند منبع خبری برای بیرون از دانشگاه باشند!

او در پایان این یادداشت وبلاگ خود آورده است: چه تلخ است اخراج یک استاد بخاطر حضور در تشییع یک مرجع، و چه وحدت حوزه و دانشگاهی !

کوهیار گودرزی با سر شکسته در زندان اوین: «شرط همکاری من با بازجو، آزادی تمامی زندانیان سیاسی است»

بنابر گزارش‌های دریافتی، کوهیار گودرزی روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر که از 29 آذرماه در بازداشت نیروهای امنیتی به سر می‌برد از سلول انفرادی به بند 209 زندان اوین در یک سلول 3 نفره منتقل شده است.


اتهامات این عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر محاربه، تبلیغ علیه نظام و حضور در تجمع‌های غیرقانونی عنوان شده است.

وی در چند روز گذشته با سر شکسته و پانسمان‌شده مشاهده شده است اما از علت شکستگی سر او اطلاعی در دسترس نیست. این روزنامه‌نگار، نسبت به هم‌بند بودن با فردی که به اتهام عضویت در القاعده بازداشت شده است اعتراض نموده اما تاکنون به اعتراض وی رسیدگی نشده است. این درحالی است که در آيين نامه اجرايي سازمان زندانها، اصل تفكيك جرايم به عنوان يك اصل اساسي مورد تاكيد قرار گرفته است.

گزارش‌های دریافتی حاکی از فشار بر اعضای بازداشت‌شده کمیته گزارشگران حقوق بشر برای پذیرفتن اتهامات و همکاری با بازجوهای پرونده است. بنابر گزارش منابع آگاه، کوهیار گودرزی شرط همکاری با بازجوی خود را آزادی تمامی زندانیان سیاسی قرار داده است.

به نظر می‌رسد مسئولان قضایی قصد دارند با مرتبط‌ ساختن کمیته گزارشگران حقوق بشر با احزاب سیاسی خارج از کشور اتهامات سنگینی را به اعضای بازداشت‌شده این نهاد مدنی تفهیم نمایند. پیش از این نیز دادستان تهران طی دیدار با خانواده نظرآهاری کمیته گزارشگران حقوق بشر را وابسته به منافقین (سازمان مجاهدین) خوانده بود. همچنین مهرداد رحیمی در ملاقات با خانواده‌اش به تلاش‌ بازجویان پرونده برای تفهیم اتهام محاربه اشاره کرد.

کمیته گزارشگران حقوق بشر

آیا سزای قبولی در كارشناسي ارشد زندان اوین است؟؛ مريم مالك

به جای اینکه جوابش را بدهند و حقش را پس دهند به خانه اش می ریزند و دست آخر خودش را هم به زندان اوین می فرستند؟ باز هم به ما دستور می دهید که سکوت کنیم؟

---------------------------------------------------------------------------------


همواره سکوت می کردیم و سرنوشت خود را دست تقدیر می سپردیم اما به یکباره فهمیدیم که نباید سکوت کرد و تلاشی نکرد، خدا هم خوشش نمی آید که بنده اش مطیع و ضعیف باشد.

سنتهای غلط خانواده و جامعه را شکستیم و روی پای خود ایستادیم بی هیچ منت و چشم داشتی، پله های ترقی را یکی پس از دیگری با تمام مشکلات و سختی هایش سپری کردیم، هر قدم که بر می داشتیم یک سنگ جلوی پایمان وجود داشت و آن را دانه دانه برداشتیم. دیگر آنجا که حق را زیر پایشان له می کردند نتوانستیم سکوت کنیم و تلاش بیشتر کردیم تا پاها را از روی حق له شده برداریم و حق را باز پس گیریم.

جلوتر رفتیم و دیدیم ای دل غافل ببین که مثل من وتو زیاد هستند کسانی که دنبال حقشان هستند پس دستشان را با اشتیاق فشردیم و آن وقت قدم هایمان را با همدیگر برمی داشتیم. وقتی قدم ها بیشتر شد سنگ ها هم بیشتر شد ولی قوی تر شدیم و گاهی با هم سنگهای بزرگ را از سر راه همدیگر برمی داشتیم. می توانستیم رنگ اتحاد و دوستی را ببینیم، با امید جلو رفتیم. و گاهی مجبور بودیم که مدتی را بایستیم و تجدید قوا کنیم.

اما گاهی دل طاقت نمی آورد و از این همه ناملایمتها و سنگهای بزرگی که برداشتنشان سخت بود و حق هایی که زیر پا له شده بود، به درد می آمد و همراه دل پر از درد، اشک هم از چشمهایمان سرازیر می شد تا تسکینی بر این دل غمگین باشد.

سمیه یکی از این افرادی هست که قدم هایش را از ابتدا محکم بر می داشت و در کنار زنان دیگر سرزمینمان پیش می رفتیم تا حق نادیده گرفته شده زنان را باز پس گیریم و نگذاریم بیشتر از این حقمان زیر پاها له شود.

در این راه او هم مانند خیلی از ما مرارت ها کشید اما هیچ نگفت هیچ منتی بر سر کسی نگذاشت و پیش رفت. یادم می آید زمانی را که با همدیگر، در زمان تصویب لایحه خانواده به مجلس رفته بودیم و پیش نمایندگان مختلفی می رفتیم و خواهش و التماس می کردیم که کاری کنند و نگذارند این لایحه بدون کار کارشناسی تصویب شود و به دو ماده جنجالی لایحه اعتراض می کردیم، یکی از نمایندگان گفت اگر نگذاریم این لایحه تصویب شود پس تکلیف این همه زن بی سرپرست چه خواهد شد؟ سمیه با درایت بی نظیر خودش جواب داد: چرا به جای اینکه بگذارید ماده ای تصویب شود که به مردان اجازه ازدواج مجدد دهد برای همین زنان بی سرپرست تسهیلاتی را فراهم نمی کنید که مستقل شوند و مشکلات اقتصادی نداشته باشند، این زنان به دلیل مشکلات اقتصادی گاهی مجبور می شوند تن به هر کاری دهند. برایشان اشتغال ایجاد کنید و راههای پیشرفتشان را فراهم کنید.

آن وقت آن نماینده سکوت می کرد و می دانست که در برابر حرف حق نمی توانست چیز دیگری بگوید.

این را هم من و خیلی از دوستان مشترکمان می دانند که سمیه همیشه برای گرفتن حقش تلاش کرده است، آیا زندان اوین هم حقش بود؟

از همه بدتر زمانی بود که این دختر با رتبه بالا در دو رشته کارشناسی ارشد در دانشگاه سراسری قبول شد، شاهد درس خواندنش هم بودیم که چقدر تلاش می کرد اما جوابش ستاره دار شدنش بود و محروم ماندن از ادامه تحصیل، به خاطر اینکه به دنبال حق خود و زنان کشورش، ایران بود. باز هم نایستاد و اعتراض خود را نسبت به نادیده گرفته شدن حق خودش و دانشجویان دیگر را اعلام کرد و بلند به همه گفت که حقمان را به ما برگردانید اما حالا به جای اینکه جوابش را بدهند و حقش را به او و دیگران پس دهند به خانه اش می ریزند و تمام زندگی اش را زیر و رو می کنند و دست آخر خودش را هم به زندان اوین می فرستند؟

باز هم به ما دستور می دهید که سکوت کنیم؟

حرفهایی را که گفتم کدامشان بر خلاف نظام کشورمان بود؟ کدامشان امنیت کشورم را به خطر انداختند؟

و راستی چه خوب ماه محرم برای ما آغاز شد؟ دیگر وقتی برای گریستن برای امام نگذاشتند، این روزها باید مراقب آب خوردمان نیز باشیم تا شاید نکند امنیتی چیزی یا جایی را به خطر اندازد.

سمیه، حقش زندان نیست، آزادش کنید و به جای اینکه زنجیر به دست و پاهایمان ببندید دستمان را بگیرید و در هنگام قدم زدن سنگی جلوی پایمان نیاندازید. انقدر آزارمان ندهيد. سمیه مان را آزاد کنید.


منبع: تغییر برای برابری

علی توکلی: وزارت اطلاعات خانواده مان را تهدید می کند

هفته گذشته حکم هشت سال و نیم حبس برای مجید توکلی دبیر سیاسی اسبق انجمن اسلامی پلی تکنیک صادر شد تا برگی دیگر در کارنامه ظلم حکومت و سیستم قضائی فاسد ایران ثبت شود.

صدور حکم زندان برای مجید توکلی و بسیاری دیگر از دانشجویان طی هفته‌های گذشته و ادامه بازداشت تعدادی بی شماری از دانشجویان دانشگاه‌های کشور، توسط سیستم قضائی و امنیتی در حالی است که همچنان جنایاتکارانی که مردم را در خیابان‌ها به خاک و خون کشیدند، آزادانه فعالیت می کنند. در حالیکه سردار رادان، قاضی مرتضوی و دیگر عوامل جنایات بازداشتگاه کهریزک همچنان به فعالیت‌های خود مشغول هستند، و در حالیکه پرونده حمله کنندگان به کوی دانشگاه در خردادماه و حمله کنندگان به دانشگاه‌های تهران و علم وصنعت در روزهای ۱۶ و ۱۷ آذر به فراموشی سپرده شده است، دانشجویان با بیشترین فشارها از سوی حاکمیت مواجه شده اند.

در این میان خانواده‌های دانشجویان نیز متحمل رنج و دردهای بسیاری شده و گاه آنان نیز از سوی نیروی های نظام مورد تهدید قرار می گیرند. علی توکلی برادر مجید توکلی در مصاحبه با خبرنامه امیرکبیر اعلام کرد که مامورین وزارت اطلاعات با تماس تلفنی این خانواده را تهدید به برخورد و بازداشت کرده اند.

علی توکلی همچنین معتقد است که صدور چنین حکم سنگینی برای مجید توکلی برای ایجاد ترس و وحشت است تا به خیال خود بتوانند دانشگاه‌ها را کنترل کنند.

آقای توکلی، هفته گذشته حکم هشت سال و شش ماه زندان برای مجید صادر شد. آیا مجید شخصا این خبر را به شما اطلاع داده بود؟ چه جزئیات دیگری می توانید در اختیار خبرنامه قرار دهید؟

علی توکلی: نخیر، شب سه شنبه یک از زندانیان که تازه آزاد شده بود به ما زنگ زد و گفت که حکم مجید را اعلام کردند و خودش گفت که با شما تماس بگیرم چون به خودش اجازه تماس نداده بودند. این دوست عزیز گفت که حکم مجید از این قرار است: ۵ سال به دلیل اجتماع و تبانی، ۲ سال توهین به رهبری، ۱ سال تبلیغ علیه نظام، ۶ ماه توهین به رئیس جمهور، ۵ سال محرومیت از فعالیت سیاسی و۵ سال ممنوع الخروج از کشور.

آقای توکلی از مکان نگهداری مجید اطلاع دارید؟ کدام زندان است و در چه وضعیتی به سر می یرد؟ آیا امکان ملاقات و یا برقرای ارتباط تلفنی با اعضا خانواده را دارد؟

مجید دقیقا یکماه بعد از بازداتشت تماس تلفنی داشت و گفت که در زندان اوین زیر نظر وزارت اطلاعات است و اینکه خیلی چیزی به نام بند وجود ندارد زیرا زندان اوین خیلی شلوغ شده است.

متاسفانه تاکنون موفق به دیدار مجید نشدیم. تنها چیزی که ما میدونیم و مجید در مکالمش به ما گفت این است که در زندان اوین هست و زیر نظر وزرات اطلاعات است و اینکه زندان اوین شدت شلوغ شده و جو بدی دارد. روحیه مجید خیلی عالیه بود و از صحبت کردنش هم مشخص بود، حتی آقای دادخواه هم این مورد را در دادگاه موقع امضاء وکالت نامه در مجید دیده بود. ضمن اینکه مجید از ما خواست سلامش را به همه دوستانش برسونیم. البته مجید از اتفاقات بیرون کاملا بی خبر بود. حتی از کمپینی که در حمایت از مجید تشکیل شد کاملاً بی‌خبر بود.

وکیل ایشان آقای دادخواه عنوان کرده اند که متاسفانه جلسه دادگاه مجید در غیاب وکیل برگزار شده است. مجید در تماس های خود با منزل از شرایط حاکم بر جلسه دادگاه و یرخورد قاضی صحبتی نکرده است؟

مجید در همان تماس یک ماه بعد از بازداشتش گفت که جلسه دادگاه تشکیل شده و علیرغم اعتراضش نسبت به نبودن وکیل، دادگاه ادامه پیدا کرده است. در جلسه دادگاه، قاضی اصلا اجازه نمی داده که مجید صحبت کند و بابت همین جریان هم مجید با قاضی صلواتی درگیری لفظی داشته است.

البته آقای دادخواه مجید را در راهرو دادگاه دیده بود که فقط موفق شده بود خیلی کوتاه موکلش را بیند و قاضی اجازه صحبت به آنها نداده بود. قاضی صلواتی اجازه شرکت وکیل در جلسه دادگاه را نیز نداده بود که این موضوع هم مربوط می شد به آخرین دفاع و به عبارتی جلسه دوم دادگاه.

اخیرا مطلع شدیم که پس از مصاحبه مادر مجید با رسانه ها، خانواده محترم مورد تهدید قرار گرفته اند. می توانید جزئیات بیشتری عنوان کنید؟

بله؛ دقیقا چهارشنبه گذشته فردی که خود را مامور اداره اطلاعات شیراز معرفی می کرده با مادر صحبت کرد و به شدت مادرم را تهدید کرد که چرا شما با رسانه های خارجی (منظور صدای آمریکا) صحبت می کنید، می دانید چقدر این موضوع به ضرر کشور است و در ادامه به مادر گفته بود "ما همین حالا می توانیم همه شما را بازداشت کنیم بینیم آیا آمریکا یا کشورهای دیگر می تواندد کاری برای شما کنند یا اصلا شما فکر می کنید کسی در این کشور است که به شما و پسرتان اهمیت بدهد" و بعد گفت که دیگر حق ندارید بارسانه ها مصاحبه کنید.

متاسفانه مادر شرایط جسمی بدی دارد حتی خود این مامور هم گفته بود که من می دانم شما بیمار هستید.
حالا سوالم این است که آیا این جزء قوانین جمهوری اسلامی است که مادری که هنوز ۲۴ ساعت از خبر حکم سنگینی که برای فرزندش اعلام شده نگذشته، این گونه تهدید شود؟ مگر نه اینکه این کشور اسلامی است آیا این ظلم به مادری نیست که به جای شنیدن صدای فرزندش به شدت توسط ماموری، تهدید شود؟

مگر مادر من جز دردهای دوری فرزندش چیزی دیده است؟ ابتدا با کینه توزی عده ای و تنها به خاطر اعتراض به بی کفایتی رئیس دانشگاه ۱۵ ماه فرزندش را زندانی کردند و بعد روز دیگر به دلیل حضور در جلوی حسینه ارشاد بازداشتش کردند تا ۴ ماه را بدون دلیل در زندان سپری کند و امروز هم به جرم انتقاد باید چادر سرش کنند و در بی دادگاه محاکمه شود.

مگر مجید چه گفت که شما را این چنین ترسانده است که باید خانواده ای را به ترسانید و مادری بیمار را چنین اذیت کنید؟ آیا این دروغ است که قلب مادر در جایی است که فرزندش در آنجا است؟ آیا این گناه است که مادری که شیره وجودش را به فرزندش داده و امروز بیمار و بیقرار دیدن یا صدای فرزندش است، منتظر او باشد.

به نظر شما صدور این حکم سنگین به چه هدفی صورت گرفته است؟

من فکر می کنم فقط به منظور ایجاد ترس و وحشت است و گرنه کسی را به دلیل انتقاد به حبس محکوم نمی کنند. مجید را محکوم کردند تا به خیال خود شاید بتوانند جو دانشگاه را کنترل کنند، چرا که به اعتراف خودشان مجید نماد مقاومت دانشجوی است. به دانشجویان گفتند که وقتی ما با مجید اینگونه برخورد می کنیم شما دیگر جای خود دارد.

انتظار شما از فعالین دانشجویی و حقوق بشری در مقابل این حکم ظالمانه چیست؟

ما از تمام فعالین دانشجویی و حقوق بشر ممنون هستیم، چون تا همین حالا هم حمایتهای زیادی از مجید انجام داده اند.

فکر می کنم پاسخ این سئوال را خود دوستان باید بدهند که آیا امروز همان روز نیست که باید کاری کرد.



تصاوير: تفنگداران دريايي ارتش آمريكا در هائيتي











































گزارشی از برگزاری برنامه صلح و دوستی در استراسبورگ


کنسرتی که " صلح و دوستی " نام داشت ، با وجود عرضه بلیت های رایگان و تبلیغات چند روزه از طریق روزنامه ها، دیشب در کاخ موسیقی استراسبورگ و با حضور جمعییتی حدود 150 تا 200 نفر بر گزار شد. این در حالی بود که یک گروه ارکستر 140 نفره از ایران اعزام شده بود که با خدمه و حشم ، 4 چهاراتوبوس را در برمی گرفت.

بهانه این کنسرت ، به دنبال شکست های پیاپی سیاست خارجی حکومت اسلامی در خارج از کشور و محکومیت های متعدد آن از سوی پارلمان اروپا در استراسبورگ در جریان رخ داد های اخیر در ایران که منجر به کشته ، زخمی و دستگیری هزاران تن از معتر ضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری شد و اعمال محدویت برای صدور ویزای مسئولان حکومتی به اروپا بود . وزارت ارشاد حکومت اسلامی، با عجله ، کنسرت فیلارمونیک ایران را به خارج اعزام کرد تا پیام صلح و دوستی را برای ملت ها بفرستد ! این گروه 140 نفره ، کنسرتی را که قبلا " انقلاب " نامیده شده بود ، با تغییر نام و این بار با نام " صلح و دوستی " در استراسبورگ بر گزار کرد .

در نگاه نخست ، آن چه در سالن کنسرت، چشم ها را به خود متوجه می ساخت ، دوربین به دست های اعزامی بود که از فیلم برداری هیچ صحنه یی فروگذاری نکردند . از هر زاویه که تماشاگر می چرخید ، یک دوربین به سوی او زوم شده بود . اقدامی که معمولا هیچ گاه در سالن های کنسرت های خارجی معمول نیست و در چند مورد با خشم و عصبانیت تماشگران رو به رو شد . این گونه معمول است که پیش از شروع هر برنامه ، مسئولان از تماشاگران می خواهند ، به هیچ وجه از دوربین استفاده نکنند و حتا تلفن های دستی خود را خاموش کنند، اما در کنسرت دیشب ، علاوه براین که برگزار کنند گان فیلم برداران و عکاسان متعددی داشتند ، بستگان موزیسین ها هم هریک دوربینی در دست در سالن می چرخیدند .

از سوی دیگر ، رسم است که در هنگام ورود میهمانداران و راهنمایان جوان دختر و پسر همه جا حضور دارند . در برنامه دیشب ، همه گویا به مرخصی فرستاده شده بودند و در واقع مسئولان حکومتی ، این سالن را در بست اجاره کرده بودند تا نیاز به دختران جوان نباشد . از این رو هر کس تصور می کرد که نه به یک کنسرت ، بلکه به یک سالن میهمانی خودمانی دعوت شده است . هیچ یک از مقامات و مسئولان شهری و کشوری فرانسه در این کنسرت حضور نداشتند . هیچ پیامی خوانده نشد . گروه به سردی مورد استقبال قرار گرفت و به سردی بدرقه شد .

برنامه یی که به نام صلح و دوستی نامیده شد ، با برنامه های رزمی آغاز شد . خواننده مرد و دسته کر با ناله های خود مرتب ایران ایران می کردند و برای ایران فردا – حتما تحت توجهات ولی فقیه و نایبش احمدی نژاد – پیشرفت های شگرفی که جهانیان را به حیرت خواهد انداخت آرزو می کردند . در وسط برنامه هم ناگهان دسته کر شروع به سر دادن الله اکبر کردند. فرانسوی ها تنها چیزی که از این کنسرت فهمیدند ، الله اکبر گفتن ها بود . آن ها سال هاست با این واژه اشنا شده اند . تماشاگران ایرانی هم تنها پیامی که از این کنسرت نگرفتند ، همان صلح و دوستی بود . ساز ها گوش ها را می خراشید ند و طبل ها می کوبیدند و انگار انقلاب نزدیک شده بود .

از دو روز پیش از بر نامه ، بر و بچه های کانون پشتیبانی از جنبش مردم ایران در شهر استراسبورگ ،بسیج شده بودند ، تا به نوعی اثر تبلیغی حکومت را در شهر خنثا کنند . آنان در دو اطلاعیه یی که به زبان های فارسی و فرانسه نوشته شده بود ، در آغاز برنامه میان تماشاگران توزیع کردند که مورد استقبال مردم واقع شد . متن اطلاعیه بچه های کانون به این شرح است :

" صلح و دوستی " برای چه کسانی است ؟

حکومت اسلامی ایران با اعزام عده یی از موسیقی دانان کشورمان و برگزاری کنسرتی ، به ظاهر می خواهد پیام آور " صلح و دوستی " باشد. اما می پرسیم : این "صلح و دوستی" برای چه کسی است و از سوی چه کسانی است ؟

در حالی که حکومت اسلامی ایران ، به مدت 7 ماه است در داخل کشور ، حالت فوق العاده اعلام کرده است و نیرو های پلیس ، کماندو ها و ماموران سازمان امنیت این حکومت ، شب و روز در خیابان ها و محلات مختلف ایران مستقرند و به شکار آزادی خواهان می پردازند ، در حالی که کار نامه حکومت کودتا فقط در چند ماهه ی اخیر ، کشتن بیش از 500 نفر از معترضان به انتخابات ریاست جمهوری و دستگیری و زندانی کردن بیش از ده هزار نفر از دانشجویان ، روزنامه نگاران و مبارزان آزادی و حقوق بشر است ، در حالی که ده ها روزنامه ها تعطیل شده اند و حکومت هم چنان در برابر خواست های قانونی مردم کشور، از گلوله ، شکنجه و شلاق و حبس های طولانی مدت استفاده می کند ، در حالی که جکومت ایران بزرگ ترین جنگ را با مردم داخل کشور آغاز کرده است ، " صلح و دوستی " برای چه کسی است ؟

آیا به راستی باور دارید که حکومت اسلامی می تواند مبلغ " صلح و دوستی" در جهان باشد ؟ حکومتی که سی سال است با جهان و ملت خود سر جنگ دارد، سال ها ست در پی دست یافتن به سلاح کشتار جمعی است ، ایران را به پایگاه تروریست های منطقه تبدیل کرده است و از آنان ها به صورت مالی و نظامی حمایت می کند ، چگونه می تواند حامل " صلح و دوستی " برای ملت ها باشد؟

ما به عنوان ایرانیان مقیم خارج از کشور ، ضمن ارج نهادن به هنرمندان کشورمان و خوشامد گویی به آنان ، همبستگی عمیق خود را با مردم درون کشور اعلام و از مبارزت قانونی و به حق آنان برای آزادی و دموکراسی در ایران حمایت می کنیم .

حکومت اسلامی ایران باید بداند " صلح و دوستی " هنگامی برقرار می شود که نخست در های زندان های ایران را به روی هزاران زندانی در زنجیر بگشاید، پای بند به میراث جهانی حقوق بشر باشد و راه را برای استقرار آزادی و دموکراسی در ایران فراهم سازد .

پیام " صلح و دوستی " حکومت اسلامی ایران را ما آن گاه باور داریم که اعدام و سرکوب مخالفان را متوقف سازد، اجازه بدهد تا مردم ایران چهره واقعی " آزادی ، برابری و برادری" را در سایه "صلح و دوستی " ببینند .

کانون پشتیبانی از جنبش مردم ایران – استراسبورگ

گزارشی از برگزاری برنامه صلح و دوستی در استراسبورگ


کنسرتی که " صلح و دوستی " نام داشت ، با وجود عرضه بلیت های رایگان و تبلیغات چند روزه از طریق روزنامه ها، دیشب در کاخ موسیقی استراسبورگ و با حضور جمعییتی حدود 150 تا 200 نفر بر گزار شد. این در حالی بود که یک گروه ارکستر 140 نفره از ایران اعزام شده بود که با خدمه و حشم ، 4 چهاراتوبوس را در برمی گرفت.

بهانه این کنسرت ، به دنبال شکست های پیاپی سیاست خارجی حکومت اسلامی در خارج از کشور و محکومیت های متعدد آن از سوی پارلمان اروپا در استراسبورگ در جریان رخ داد های اخیر در ایران که منجر به کشته ، زخمی و دستگیری هزاران تن از معتر ضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری شد و اعمال محدویت برای صدور ویزای مسئولان حکومتی به اروپا بود . وزارت ارشاد حکومت اسلامی، با عجله ، کنسرت فیلارمونیک ایران را به خارج اعزام کرد تا پیام صلح و دوستی را برای ملت ها بفرستد ! این گروه 140 نفره ، کنسرتی را که قبلا " انقلاب " نامیده شده بود ، با تغییر نام و این بار با نام " صلح و دوستی " در استراسبورگ بر گزار کرد .

در نگاه نخست ، آن چه در سالن کنسرت، چشم ها را به خود متوجه می ساخت ، دوربین به دست های اعزامی بود که از فیلم برداری هیچ صحنه یی فروگذاری نکردند . از هر زاویه که تماشاگر می چرخید ، یک دوربین به سوی او زوم شده بود . اقدامی که معمولا هیچ گاه در سالن های کنسرت های خارجی معمول نیست و در چند مورد با خشم و عصبانیت تماشگران رو به رو شد . این گونه معمول است که پیش از شروع هر برنامه ، مسئولان از تماشاگران می خواهند ، به هیچ وجه از دوربین استفاده نکنند و حتا تلفن های دستی خود را خاموش کنند، اما در کنسرت دیشب ، علاوه براین که برگزار کنند گان فیلم برداران و عکاسان متعددی داشتند ، بستگان موزیسین ها هم هریک دوربینی در دست در سالن می چرخیدند .

از سوی دیگر ، رسم است که در هنگام ورود میهمانداران و راهنمایان جوان دختر و پسر همه جا حضور دارند . در برنامه دیشب ، همه گویا به مرخصی فرستاده شده بودند و در واقع مسئولان حکومتی ، این سالن را در بست اجاره کرده بودند تا نیاز به دختران جوان نباشد . از این رو هر کس تصور می کرد که نه به یک کنسرت ، بلکه به یک سالن میهمانی خودمانی دعوت شده است . هیچ یک از مقامات و مسئولان شهری و کشوری فرانسه در این کنسرت حضور نداشتند . هیچ پیامی خوانده نشد . گروه به سردی مورد استقبال قرار گرفت و به سردی بدرقه شد .

برنامه یی که به نام صلح و دوستی نامیده شد ، با برنامه های رزمی آغاز شد . خواننده مرد و دسته کر با ناله های خود مرتب ایران ایران می کردند و برای ایران فردا – حتما تحت توجهات ولی فقیه و نایبش احمدی نژاد – پیشرفت های شگرفی که جهانیان را به حیرت خواهد انداخت آرزو می کردند . در وسط برنامه هم ناگهان دسته کر شروع به سر دادن الله اکبر کردند. فرانسوی ها تنها چیزی که از این کنسرت فهمیدند ، الله اکبر گفتن ها بود . آن ها سال هاست با این واژه اشنا شده اند . تماشاگران ایرانی هم تنها پیامی که از این کنسرت نگرفتند ، همان صلح و دوستی بود . ساز ها گوش ها را می خراشید ند و طبل ها می کوبیدند و انگار انقلاب نزدیک شده بود .

از دو روز پیش از بر نامه ، بر و بچه های کانون پشتیبانی از جنبش مردم ایران در شهر استراسبورگ ،بسیج شده بودند ، تا به نوعی اثر تبلیغی حکومت را در شهر خنثا کنند . آنان در دو اطلاعیه یی که به زبان های فارسی و فرانسه نوشته شده بود ، در آغاز برنامه میان تماشاگران توزیع کردند که مورد استقبال مردم واقع شد . متن اطلاعیه بچه های کانون به این شرح است :

" صلح و دوستی " برای چه کسانی است ؟

حکومت اسلامی ایران با اعزام عده یی از موسیقی دانان کشورمان و برگزاری کنسرتی ، به ظاهر می خواهد پیام آور " صلح و دوستی " باشد. اما می پرسیم : این "صلح و دوستی" برای چه کسی است و از سوی چه کسانی است ؟

در حالی که حکومت اسلامی ایران ، به مدت 7 ماه است در داخل کشور ، حالت فوق العاده اعلام کرده است و نیرو های پلیس ، کماندو ها و ماموران سازمان امنیت این حکومت ، شب و روز در خیابان ها و محلات مختلف ایران مستقرند و به شکار آزادی خواهان می پردازند ، در حالی که کار نامه حکومت کودتا فقط در چند ماهه ی اخیر ، کشتن بیش از 500 نفر از معترضان به انتخابات ریاست جمهوری و دستگیری و زندانی کردن بیش از ده هزار نفر از دانشجویان ، روزنامه نگاران و مبارزان آزادی و حقوق بشر است ، در حالی که ده ها روزنامه ها تعطیل شده اند و حکومت هم چنان در برابر خواست های قانونی مردم کشور، از گلوله ، شکنجه و شلاق و حبس های طولانی مدت استفاده می کند ، در حالی که جکومت ایران بزرگ ترین جنگ را با مردم داخل کشور آغاز کرده است ، " صلح و دوستی " برای چه کسی است ؟

آیا به راستی باور دارید که حکومت اسلامی می تواند مبلغ " صلح و دوستی" در جهان باشد ؟ حکومتی که سی سال است با جهان و ملت خود سر جنگ دارد، سال ها ست در پی دست یافتن به سلاح کشتار جمعی است ، ایران را به پایگاه تروریست های منطقه تبدیل کرده است و از آنان ها به صورت مالی و نظامی حمایت می کند ، چگونه می تواند حامل " صلح و دوستی " برای ملت ها باشد؟

ما به عنوان ایرانیان مقیم خارج از کشور ، ضمن ارج نهادن به هنرمندان کشورمان و خوشامد گویی به آنان ، همبستگی عمیق خود را با مردم درون کشور اعلام و از مبارزت قانونی و به حق آنان برای آزادی و دموکراسی در ایران حمایت می کنیم .

حکومت اسلامی ایران باید بداند " صلح و دوستی " هنگامی برقرار می شود که نخست در های زندان های ایران را به روی هزاران زندانی در زنجیر بگشاید، پای بند به میراث جهانی حقوق بشر باشد و راه را برای استقرار آزادی و دموکراسی در ایران فراهم سازد .

پیام " صلح و دوستی " حکومت اسلامی ایران را ما آن گاه باور داریم که اعدام و سرکوب مخالفان را متوقف سازد، اجازه بدهد تا مردم ایران چهره واقعی " آزادی ، برابری و برادری" را در سایه "صلح و دوستی " ببینند .

کانون پشتیبانی از جنبش مردم ایران – استراسبورگ

NEDA



"

ازدحام و درگيری در بانک ملت شعبه بازار تهران و هجوم بی سابقه مردم به بانکها در اصفهان


ازدحام و درگيري در بانك ملت شعبه بازار و تعطيلي اين بانك بدستور مقامات امنيتي

طي اخباري كه ديروز مبني بر ورشكستگي زود هنگام دو بانك دولتي مهم از طريق پيامك به دست من رسيد قصد خالي كردن حساب بانكي خود را از بانك ملت داشتم كه امروز پس از مراجعه به بانك ملت در بازار ( بازار فرش فروشان ) با ازدحام و شلوغي بي سابقه روبرو شدم كه كساني هم مانند من نيز اين خبر به دستشان رسيده بود و هر لحظه به دليل حساسيت بازاريان و پيچيده شدن اين خبر در بازار به صف مشتريان بانك براي برداشت از حساب افزوده ميشد . ساعت 11 و نيم بود كه باجه پرداخت اعلام كرد كه موجودي ندارد و ميتواند حواله بين بانكي صادر كند كه با مخالفت اكثر مشتريان روبرو شد .
رئيس شعبه نيز به مشترياني كه براي برداشت پول مراجعه كرده بودند به آنها اعلام كرد كه ورشكستگي اين بانك شايعه است و نياز به خالي كردن حسابها نيست ولي با اصرار مشتريان روبرو شد كه به درگيري لفظي انجاميد كه با دخالت مامور بانك نيز به اين درگيري افزوده شد .
لحظاتي بعد ماموران يگان وي‍ژه وارد شعبه مذكور شدند و همه را به بدترين شكل و حتي زدن باتوم بيرون كردند و درب بانك را به روي مشتريان بستند . جالب اينجا بود كه يكي از مشتريان بعد از خوردن باتوم و درگيري با نيروها شعار يا حسين ميرحسين سر داد و بقيه هم با صداي بلند شروع به همكاري كردند.
تعدادي از حجره ها و مغازه هاي اطراف با شنيدن شعار يا حسين مير حسين بلافاصله كركره ها را پايين كشيدند . هم اكنون بازار فرش فروشان حالت امنيتي به خود گرفته و نيروهاي ضد شورش در اطراف بانك مستقر شده اند ( ساعت 12 : 13 )


گزارش روز گذشته: احتمال اعلام ورشکستگی دو بانک دولتی

فوري و مهم / بانك ملي و ملت در صورت عدم كمك اضطراري دولت رسما ( چهارشنبه 7 بهمن ) اعلام ورشكستگي خواهند كرد

لحظاتي پيش يكي از دوستان و يكي از شركاي تجاري كه از معاونين رده بالا در بانك مركزي ميباشد به من اطلاع داد كه چهارشنبه شب در پاستور ( ساختمان رياست جمهوري ) جلسه اي با حضور احمدي ن‍ژاد و رئيس بانك مركزي و همچنين رياست چند بانك دولتي بخصوص بانك ملي و ملت تشكيل شده و در آن گزارشات مهم و محرمانه اي به احمدي ن‍‍ژاد ارائه شده كه در آن خبر از ورشكستگي زود هنگام دو بانك معتبر يعني ملي و ملت داده شده كه در صورت عدم كمك اضطراري دولت به اين دو بانك تا روز چهارشنبه 7 بهمن ماه رسما اعلام ورشكستگي خواهند كرد و درهاي اين دو بانك و احتمالا بانكهاي ديگر به روي مشتريان بسته خواهد شد . و مردم روز چهارشنبه با درهاي بسته بانكها مواجه خواهند شد

منبع اين خبر با توضيحات كوتاهي كه در اينباره داد و من عنوان كردم از من خواست كه بدون درنگ صبح روز شنبه نقدينگي شركت خود را از بانك خارج كنم . در ضمن محض اطلاع به كساني كه طبق قانون جديد نميتوانند مبالغ بالاي 15 ميليون را از حساب خود خارج كنند ميتوانند از طريق راهكار برگشت چك اقدام به برداشت كل موجودي حساب خود كنند .

از همه كساني كه اين خبر را امروز ( جمعه 2 بهمن ماه ) دريافت كرده اند بعنوان يك ايراني ميخواهم براي كمك به ديگر هموطنان در اين زمان باقيمانده از طريق اس ام اس . تلفن . ايميل و ... اطلاع رساني را بصورت گسترده آغاز كنند . و دوستان . آشنايان . فاميل ( پدر . مادر . خواهر . برادر . دايي . خاله . عمه و .... ) را از ورشكستگي اين 2 بانك كه قطعا ورشكستگي ديگر بانكها را بدنبال خواهد داشت آگاه كنند . فقط در نظر داشته باشيد كه وقت كم است . و بايد اطلاع رساني را از همين حالا آغاز كرد

در ضمن منبعي كه اين خبر را در اختيار من قرار داد همانطور كه گفتم يكي از معاونان ارشد در بانك مركزي است در پاسخ به اين سوال من كه چگونه اين خبر به بيرون درز پيدا كرده و اين خبر ميبايست محرمانه باشد گفت : بدليل سرمايه گزاري و فعاليت تجاري تعدادي از مسئولين رده بالاي حاضر در جلسه چهارشنبه شب در پاستور و ترس از بر باد رفتن سرمايه هايشان اين خبر را به كارگزاران خود داده اند و برداشت حساب مسئولين و مقامات از همان روز پنجشنبه ( روز بعد از جلسه ) آغاز شده كه نشان از نرسيدن به راهكاري براي جلوگيري از ورشكستگي اين دو بانك در جلسه اضطراري روز چهارشنبه دارد . اين خبر امروز ( جمعه ) به ما رسيده كه براي اقدام و حفظ سرمايه ها هنوز دير نيست .
و در اصفهان: باجه هاي بانك ملي در اصفهان امروز با هجوم بي سابقه مردم براي برداشت پول از حسابهايشان روبرو شدند . صفهاي طولاني در جلوي باجه هاي بانك ملي در اصفهان بخصوص شعبه هاي چهار باغ و سي و سه پل و حضور نيروهاي امنيتي در داخل شعب . بانك ملي شعبه چهارباغ از ساعت 12 با كمبود نقدينگي روبرو شد و مردم را كه ساعتها در صف منتظر بودند را به بيرون راهنمايي كردند و درب بانك به روي مشتريان با اعتراض مردم بسته شد .