۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

سه نفر بامداد چهارشنبه ۲۵ آذرماه در زندان زاهدان بدارآویخته شدند



خبرگزاری هرانا - حقوق زندانیان: سه نفر بامداد چهارشنبه ۲۵ آذرماه در زندان زاهدان بدارآویخته شدند. ایرنا به نقل از روابط عمومي دادگستري سيستان و بلوچستان نوشت:

به گزارش ایرنا، "موسي.م" به اتهام حمل و نگهداري ۸۴ کيلوگرم هرويين و ۹۲۱ کيلوگرم ترياک و "خالقداد.ف" به اتهام حمل و مخفي کردن ۴۹ کيلو و ۵۰۰ گرم هرويين و ۹۸ کيلوگرم ترياک به اعدام محکوم شدند. همچنين "قادر.ر" به اتهام حمل ۷۴۵ کيلوگرم هرويين، ۴۶۵ کيلوگرم ترياک و حمل مواد مخدر از نوع ترياک و هرويين مجموعا به ميزان پنج تن به اعدام محکوم شد. احکام صادره پس از تاييد مراجع عالي قضايي کشور صبح امروز در زندان مرکزي زاهدان به مرحله اجرا در آمد."

تارنمای حقوق بشر ایران می گوید، اتهامات وارده توسط هیچ منبع مستقلی تائید نشده اند ، طی ده روز گذشته دستکم ۱۴ نفر از جمله یک نوجوان بزهکار در شهرهای مختلف ایران اعدام شده اند که پنج نفر از این افراد در ملاء عام به دار آویخته شدند.

شوک آدینه، آیت الله خامنه ای را تا انتها همراهی خواهد کرد


منصور امان

دامنه شکست تحقیر آمیزی که حُکومت روز گُذشته (آدینه) مُتحمل گردید، بسا بیشتر از نقش برآب کردن دسیسه امنیتی کاغذ پاره را در بر خواهد گرفت. اگر چه در موج نخُست، این طراحان و مُجریان پروژه شکست خورده هستند که ناکارآمدی و ارزیابی گُمراه کُننده آنها موضوع اختلاف شدید و مُشاجره را تشکیل خواهد داد اما این هنوز همه ی آثار آن نخواهد ماند.

واقعیت مزبور را اهمیت کارزار روز آدینه برای دستگاه قُدرت و موضعی که می بایست تصرُف می کرد، توضیح می دهد. برای هیچکس، چه در اردوی باند ولایت و مُتحدان آن و چه در جبهه ی مُخالفان و مُنتقدان تردیدی وجود نداشت که جنجال کاغذ پاره، فقط رویه پروژه ای است که آقای خامنه ای به دست گرفته است.

بسیج یک هفته ای حُکومت گرد عکس پاره شُده ی آیت الله خُمینی که به منظور آن نیروهای بالفعل، امکانات کلان و دستگاه های تبلیغاتی اش را به حرکت درآورده بود، انگیزه ی واقعی در پس این ماجرا را از زیر به سطح مُنتقل کرد. ولی فقیه و شُرکای نظامی - امنیتی وی با تمام توان صحنه ای را برای نمایش قُدرت در برابر جُنبش اجتماعی تدارُک می دیدند که می بایست بی درنگ پس از اجرای موفق، در نقش تخته پرش آنها به سمت سرکوب عُریان عمل می کرد.

از این رو، ارزش کشاکش مزبور که در آن حُکومت به صورت نیروی کُنشی و با اعلام قبلی به میدان می آمد، با نبردهایی همچون 30 خرداد، 13 آبان یا 16 آذر که در آنها دایره ی عمل آن محدود به واکُنش بود، برای آیت الله خامنه ای بسیار بیشتر و از این زاویه، نتیجه آن بسیار حساس تر می توانست باشد.

آنچه که جنگ سالاران باند ولی فقیه در روز آدینه به گونه سراسری و در سطح کشور در برابر دید همگان به نمایش گُذاشتند، از هم پاشیده شُدن صُفوف خود در همه خُطوط است. حُکومت حتی با شیوه های معمول رشوه و تهدید هم نتوانست در تهران و شهرستانها بیشتر از چند هزار نفر را به خیابان بیاورد و این از خیز برای چشم غضب در چشم جُنبش میلیونی دوختن فاصله زیادی دارد.

ناکامی حُکومت در بسیج کسانی که تا پیش از این با سوواستفاده از باورهای مذهبی آنها یا پرداخت دستمُزد به خدمت می گرفت، روانشناسی تغییر یافته جامعه را از نزدیک و به گونه بی واسطه مُشاهده پذیر کرد. روز آدینه، جُنبش اجتماعی حتی بدون آنکه پا به خیابان گُذاشته باشد، مُوازنه حقیقی قُدرت در جامعه را به همه آنها که می توانند ببینند و بشوند، نشان داد.

این تحوُل، از یک سو فرار دسته جمعی از کشتی شکسته آقای خامنه ای را شتاب خواهد بخشید و از سوی دیگر، اختلاف بازماندگان را بر سر راه حلهای نجات دامن می زند. چند گام به پایان راه، شوک آدینه، آیت الله خامنه ای را تا انتها همراهی خواهد کرد.


خمینی، دموکرات ترین آدم!



اکبر گنجی در یک سخنرانی در جمع "حامیان جنبش سبز" در استکهلم طبق روال همیشگی اش، از هر دری سخنی گفته است، بدون اینکه شفاف چیزی را روشن کند. او مدال های افتخار بسیار زیادی به خودش داده است و در میان خود ستایی های بسیار، شکسته نفسی هم فرموده و از "اشتباهات ما" نیز سخن رانده است.

پهلوان اکبر (عنوانی که سعید حجاریان به دوست صمیمی اش گنجی داده است) با زرنگی خاص خودش، بحث در مورد سابقه اش در ارگان های مختلف رژیم جمهوری اسلامی را با همکاری همه در دوران اول انقلاب مقایسه می کند و با کلی گویی از هر گونه توضیحی می گریزد. اما در عین حال با پرداختن به موضوعاتی فرعی همچنان به تلاش برای ارائه چهره ای اسطوره ای از خودش ادامه می دهد. او حکایت می کند که در سپاه پاسداران به مقابله با فرماندهان سپاه، رضایی و رفیق دوست، برخاسته و به همین سبب حکم اعدامش صادر شده و در اثر وساطت منتظری و صانعی، حکم اعدام ایشان لغو گردیده است. سپس ادعا می کند که او تاکنون نه تنها در مورد این داستان مفصل، بلکه چیزهای مشابه دیگر هم، حرفی نزده است. بر خلاف ادعای ایشان، این ماجرا با آب و تاب بسیار در زندگی نامه ایشان در ویکی پدیا آمده است.

گنجی ادعا می کند که نسل انقلاب دموکرات نبود، اما چند سطر پایین تر از خمینی به عنوان "دموکرات ترین آدم" یاد می کند، آن هم با استناد به چند جمله خمینی دجال در پاریس در باب آزادی همه گروه ها و سایر عوام فریبی های او که لااقل امروز دیگر پوشالی بودن آنها برای همه روشن شده است. سعید حجاریان، از بنیانگذاران وزارت بدنام اطلاعات و مشاور خاتمی شیاد، نیز چند سال پیش تهمت دموکرات بودن را به خمینی زده و چنین گفته بود: "فرایند دموکراسی در ایران مثل دو چند صد متری امدادی است که یکصد متر اول آن را امام به پیش برد و ...". حجاریان همان کسی است که گنجی او را برای دریافت جایزه قلم طلایی انجمن جهانی روزنامه نگاران شایسته تر از خودش می داند.

گنجی به پیروی از دوست اطلاعاتی خودش همچنان از خمینی دجال، که نام اش در ردیف بزرگترین جلادان تاریخ برده می شود، به نیکی یاد می کند. جملات بی سر و ته و کلی گویی های خمینی در پاریس، که بدون هیچگونه التزام و تعهدی در آن زمان بر زبان اش جاری می شدند، دروغ هایی بودند که او آگاهانه، هدفمند و تنها برای عوام فریبی بیان می کرد. حتی پیروان بنی صدر، که همچنان انقلاب اسلامی شان در غربت ادامه دارد، بر زبان آوردن این جملات توسط خمینی دجال در پاریس را از معجزات ابوالحسن بنی صدر می دانند.

خمینی حدود ده سال پیش از رفتن به پاریس در کتاب "حکومت اسلامی (ولایت فقیه)" نوشته بود: "مردم ناقص اند و نیازمند کمال اند و ناکامل اند، پس به حاکمی که قیم امین صالح باشد، محتاجند."

آیا با آگاهی از ایده های قرون وسطایی خمینی و بعد از رو شدن جنایت های بیشماری که خمینی دجال و همراهان و همکاران او بر مردم ایران روا داشته اند و آقای گنجی بدون شک از آنها مطلع است، باید خمینی ساکن پاریس را شیادترین شیاد تاریخ ایران نامید یا به قول گنجی دموکرات ترین آدم؟

گنجی حتی در آنجا که بحث رفتن خامنه ای را در نامه ای به منتظری مطرح می کند، به نوشته ها و سخنرانی های خمینی دجال استناد می کند. با وجود گذشت این همه سال و روشنگری های انبوه در مورد جنایات خمینی، گنجی همچنان شیفته اوست. گنجی در بخش دیگری از سخنرانی اش در استکهلم از انتقال تجربه به نسلی که امروز جنبش سبز را براه انداخته است، حرف می زند. در عمل اما گنجی و سایر لابی های رژیم در خارج از کشور (امثال نبوی، بهنود، مخملباف و شرکا) با حمایت از جریان ارتجاعی حول و حوش سید میرحسین و آخوند کروبی و خاتمی شیاد، که خواهان تداوم بی کم و کاست جمهوری اسلامی و بازگشت به آنچه خود دوران طلایی امام خمینی می نامند، هستند، فعالانه در فریب مردم شرکت دارند. اینگونه اقدامات نشان از آلودگی فکری همچنان پایدار گنجی به اندیشه های ضد بشری خمینی دجال دارند.

تردید های جدی بسیاری در مورد وضعیت دیروز و امروز آقای گنجی وجود دارد. نه تنها در مورد شراکت ایشان در جنایات سپاه پاسداران و وزارت خارجه جمهوری اسلامی، بلکه حتی در مورد دوران زندانی بودن ایشان. شرایط ویژه ای که ایشان در دوران زندان از آن برخوردار بودند (مرخصی های آنچنانی، ارتباطات تلفنی و اینتر نتی، مصاحبه ها، نشر کتاب و ...) و همچنین خروج آزادانه ایشان از ایران مدت کوتاهی بعد از آزادی (در جمهوری اسلامی زندانیان سیاسی بعد از آزادی بطور معمول سال ها ممنوع الخروج هستند)، لابی گری ایشان در محافل سیاسی خارجی برای به در بردن رژیم جمهوری اسلامی از زیر بار فشارهای بین المللی، چرخش یکباره ایشان به سوی عالیجناب سرخ پوش و ... سئوال برانگیز هستند.



میلاد مختوم

19 دسامبر 2009

منبع: سايت ديدگاه

بی خبری مطلق از مجید توکلی

یکی از اعضای خانواده مجید توکلی، فعال دانشجویی بازداشت شده در روز ۱۶ آذر در تهران، می گوید با گذشت بیش از ده روز از بازداشت او، خانواده اش هیچ خبری از نهاد بازداشت کننده و محل بازداشت آقای توکلی ندارند.
علی توکلی، برادر مجید توکلی، به بی بی سی فارسی گفت خانواده او در این ده روز دو بار به دادگاه انقلاب مراجعه کرده اند که هر بار پاسخی به آنها داده نشده و آنها هنوز نمی دانند مجید توکلی را چه نهادی بازداشت کرده و در چه محلی زندانی است.
به گفته برادر آقای توکلی، وکیل مجید توکلی نیز به دادگاه مراجعه داشته اما به او نیز اطلاعی از وضعیت موکلش داده نشده است.
مجید توکلی، دانشجوی اخراجی دانشگاه امیر کبیر و عضو سابق انجمن اسلامی این دانشگاه است که روز ۱۶ آذر در تجمع اعتراضی دانشجویان در این دانشگاه سخنرانی کرد و بعد از خروج از دانشگاه بازداشت شد.
به گفته شاهدان عینی مامورانی که مجید توکلی را بازداشت کردند او را در هنگام بازداشت شدیدا کتک زدند.
ساعاتی بعد از بازداشت مجید توکلی، خبرگزاری های فارس و ایرنا با انتشار عکس هایی از آقای توکلی که مقنعه آبی و چادر سیاه بر سر داشت ادعا کردند که او بعد از سخنرانی اش با پوشیدن این لباس قصد فرار از دانشگاه را داشته است.
علی توکلی به بی بی سی فارسی گفت به گفته شاهدان عینی، مجید توکلی هنگام سخنرانی کاپشن سرمه ای بر تن داشته و برای بیرون رفتن از دانشگاه یک کاپشن کرم رنگ پوشیده است و هنگام بازداشت هم همین لباس را بر تن داشته است.
علی توکلی گفت: "هدف از انتشار این عکس ها خرد کردن مجید بود. آنها می خواهند او را بترسانند. اما اگر قرار بود بترسد نمی رفت در دانشگاه سخنرانی کند."
انتشار عکس مجید توکلی با چادر واکنش های گسترده ای از جانب مخالفان دولت ایران در پی داشت.
تعداد زیادی از مردان حامی جنبش اعتراضی موسوم به جنبش سبز، با بر سر کردن حجاب و انتشار عکس هایشان با آقای توکلی اعلام همبستگی کردند. پیام آنها این بود که حجاب زنانه را مایه تحقیر نمی دانند که انتشار عکس های مجید توکلی با حجاب زنانه باعث تحقیر او شود.
سابقه بازداشت
مجید توکلی دانشجوی اخراجی دانشگاه امیرکبیر در اردیبهشت ۱۳۸۶ همراه با دو دانشجو دیگر در پی انتشار چهار نشریه دانشجویی دانشگاه امیر کبیر به نامهای آتیه، سحر، ریوار و سرخط که موجب ایجاد تنش و درگیری در دانشگاه شد، توسط وزارات اطلاعات دستگیر شد.
این دانشجویان اعلام کرده بودند که نشریات مذکور جعلی هستند و "با سوء استفاده از آرم و نشان نشریات اصلی" چاپ شده اند.

در زمان بروز تنش ها، گردانندگان این نشریات دانشجویی مدعی شدند هدف از "جعل" این نشریات، فراهم کردن بهانه ای برای تعطیلی کلیه نشریات دانشجویی بوده است.
این سه نفر هفت ماه پس از بازداشت، از اتهام توهین به مقدسات، حرم اهل بیت، مراجع، مردم شهرستان قم و شهر قم تبرئه شدند، اما بخاطر مسئول دانستن نیروهای بسیج دانشگاه امیرکبیر در انتشار نشریات به اذعان آنها "جعلی"، به نشر اکاذیب متهم و محکوم شدند.
پرونده‌ سه دانشجو با اتهام اقدام علیه امنیت ملی از سوی شعبه‌ ششم دادگاه انقلاب مورد رسیدگی قرار گرفت و مجید توکلی به ۳۰ ماه حبس محکوم شد
این سه دانشجو پس از تحمل ۱۵ ماه حبس در مرداد ۱۳۸۷ به طور مشروط آزاد شدند.
اما آقای توکلی در بهمن همان سال دوباره و در حاشیه مراسم سالگرد درگذشت مهدی بازرگان، اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی، دستگیر شد و نزدیک به سه ماه را در زندان گذراند.
بی بی سی


معاون فرهنگی و دانشجویی وزیر بهداشت: "دانشگاه باید یونیفرم داشته باشد"


دکتر فرحناز ترکستانی در جلسه پرسش و پاسخ عنوان کرد: "دانشگاه باید یونیفرم خاص خود را داشته باشد که طی آن باید ضوابط آن را مشخص کرد".

به گزارش خبرنامه امیرکبیر، معاون فرهنگی و دانشجویی وزارت بهداشت در ميزگرد و جلسه پرسش و پاسخ بررسي مباحث فرهنگي دانشگاه‌ها كه در سالن همايش‌هاي رازي دانشگاه علوم پزشكي ايران برگزار می شد به بیان دیدگاه های تعجب برانگیز و محیرالعقول خود پرداخت.

وی که دانشگاه را با پادگان یا زندان اشتباه گرفته بود، در مورد سیاست های سازمان متبوعش در مورد نحوه حجاب و پوشش در دانشگاه ها گفت: "دانشگاه باید یونیفرم خاص خود را داشته باشد و باید ضوابط آن را مشخص کرد".

گفتنی است که پیش از این نیز آیین نامه هایی تحت عنوان "آیین نامه پوشش دانشجویی" در برخی از دانشگاه به اجرا گذاشته شده بود که به علت عدم پذیرش آن از جانب قاطبه ی دانشجویان هیچ گاه به صورت موفقیت آمیز به اجرا در نیامده است.

ترکستانی در ادامه با ابراز نگرانی از تنزل سطح اعتقادات مذهبی دانشجویان پس از ورود به دانشگاه افزود: "اگر از دانشجو انتظار مي‌رود كه در نماز جماعت حاضر شود بايداساتيد و اعضاي هيئت علمي نيز به اين مسئله پايبند باشند. اما اينطور نيست كه در ارزيابي مديران بخواهيم اين مسئله را تاثير دهيم. در هر صورت براي ارزيابي مديران در وزارت بهداشت بسته به نوع مديريت و جايگاه مدير مي‌توان به اين مسئله توجه كرد اما اين طور نيست كه در انتخاب اعضاي هيئت علمي خيلي تاثير گذار باشد. با اين حال اين پيشنهاد را مطرح كرده‌ايم كه درارتقاي اعضاي هيئت علمي به اين موضوع نيز توجه شود."

این سخنان در حالی مطرح می شود که به گفته کارشناسان یکی از دلایل عدم موفقیت علمی در دانشگاه ها دخالت دادن عواملی نامرتبط با سطح علمی اساتید در رتبه بندی و ارزشیابی اعضای هیئت علمی دانشگاه هاست. کما اینکه در سال های گذشته بسیاری از دانشجویان نسبت به سطح علمی نازل برخی از اساتید معروف به "اساتید برآمده از جریان انقلاب فرهنگی" اعتراض داشته اند.

وي در ادامه در خصوص برنامه‌هاي مد نظر براي افزايش مشاركت خانواده‌ها دربرنامه‌هاي فرهنگي دانشگاه اضافه كرد: "در برخي جلسات كه برگزار مي‌كنيم خانواده دانشجويان نيز حضور دارند و بعضا مواردي را با آنها مطرح مي‌كنيم و در همين خصوص طرحي با عنوان تعامل خانواده و دانشگاه در ابعاد مختلف در دست طراحي است كه مي‌تواند استفاده هاي زيادي داشته باشد".

به نظر می رسد این دیدگاه که دانشگاه را همردیف با مدرسه و جایگاه دانشجو را همردیف با دانش آموز می داند هدفی جز کاهش سطح استقلال دانشجویان و در نتیجه منفعل ساختن دانشجویان در اموری چون فعالیت های اجتماعی-سیاسی ندارد.

این اولین بار نیست که مسئولین وزارت علوم و وزارت بهداشت در مورد مباحث فرهنگی دانشگاه ها مواضعی غیرکارشناسی و مضحک ابراز می کنند.

امامی کاشانی در نماز جمعه: رحم کنید به این نظام اسلامی

شطرج باز مستأصل

جمعه گردی ها

يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا



در بازی شطرنج، فقط بازيگری ناشی و بی اطلاع از قواعد بازی، و يا يک بازيگر مستأصل و قرار گرفته در آستانهء شکست، با کشاندن «شاه مهره» ی خود بوسط صفحه، بازی را ادامه می دهد؛ يعنی مهرهء شاهش را از پشت صف پياده ها ـ اگر باقی مانده باشند ـ بيرون می کشد و به ميان صحنهء نبرد می آورد تا به مدد حرکت های آن، حريف را بمخاطره بياندازد؛ حال آنکه در هر حرکت آن مهره که به خطر می افتد خود «شاه» است. بنظر من، ماجرای آتش زده شدن تصوير خمينی درست مشابه يک چنين حرکت ناشيانه ای در شطرنج است؛ بطوری که حتی کشف اينکه چه کسی، کجا و چگونه عکسی از خمينی را پاره کرده يا سوزانده نمی تواند آنقدر مهم و گويای وضعيت رژيم اسلامی باشد که برخورد برنامه ريزی شده يا واکنشی اين رژيم با آن ماجرا. در نتيجه، احتمال اينکه رژيم رأساً در اين ماجرا دست داشته و سناريوی آن را نوشته است، بی آنکه نکته ای را در مورد دو گزينهئ نادانی يا استيصال تغيير دهد، تنها می تواند دال بر سرگردانی بيش از حد گردانندگان رژيم باشد. مسئله از سه حالت خارج نيست. يا، بنا بر روايت مقامات رژيم، «سبزها» عکس خمينی را پاره کرده و سوزانده اند، يا، آنگونه که ـ مثلاً ـ مجاهدين می گويند، اين کار آنها است، و يا اينکه، بنا بر روايت ديگران، از جمله اکثر سبزها، خود رژيم مقدم بر اين کار بوده است. به شق سوم که در بالا اشاره کردم و آن را اوج سرگردانی و استيصال يک رژيم دانستم و باز هم به اين نکته باز خواهم گشت. اما اگر هم که يکی از دو مورد ديگر صادق باشد، آنگاه بايد ـ بر اساس نتايج عمل ـ نوع واکنش رژيم نسبت به آن را کاری همطراز دست زدن عمدی به آتش زدن عکس خمينی دانست؛ چرا که رژيم ـ برای جلوگيری از آنچه که خود «حرمت شکنی» می نامد ـ تا کنون حاضر نبوده است، مثلاً، خبری در مورد پاره و لگد مال کردن تصوير خامنه ای پخش کند؛ هرچند که مردم همهء دنيا اين جريان را بچشم ديده اند. حال آنکه تا قبل از پخش پاره شدن و به آتش کشيدن تصوير خمينی در صدا و سيمای حکومت اسلامی، کسی از اين «حادثه» خبر نداشت و اين خود دستگاه حکومتی بود که به پخش اغراق آميز آن اقدام کرد. پس، چه رژيم خود دست به اين عمل زده باشد و چه تصميم گرفته باشد تا در برابر اقدام ديگران واکنشی چنين گسترده نشان دهد، در واقع خود رژيم است که «شاه مهره» ی خويش را به وسط صفحهء شطرنج آورده و بر نادانی يا استيصال خود گواهی داده است. کسی نمی تواند در اين ترديد کند که خمينی، «شاه مهره» ی حکومت اسلامی است. او واضع نهائی نظريهء ولايت فقيه و، به اقرار خودش، به منصهء ظهور رسانندهء اين نظريه از طريق دروغگوئی و خدعه و نيرنگ محسوب می شود. هدف، ساختار، سلسله مراتب و ديدگاه های حکومت ولی فقيه را نيز خود او تعيين کرده است. خوی درندگی و سبعيتی که حکومت اسلامی در از بين بردن مخالفان خويش به نمايش گذاشته نيز همه جزئی از ميراث او است. پذيرش اينکه او نيز يکی از «امام» های شيعه است از جانب خود او، و بر کشيده شدنش به مقام معصوم از جانب وارثانش، همهء نشانهء کليدی بودن اين «شاه مهره» است. برايش «مقبره» و گنبد طلا ساخته اند، ضريح بپا کرده اند، زيارتنامه نوشته و خوانده اند، و به اين مجموعه رونقی همسان دستگاه سلطنتی امام رضا بخشيده و اهانت به او را يکی از گناهان کبيره ای دانسته اند که می تواند مجازاتی تا حد اعدام داشته باشد. او «مقدس ترين» عنصر در ساختار «نظام مقدس ولايت فقيه!» محسوب می شود و گردانندگان اين نظام جهنمی اگر نفعی در به وسط صفحه آوردن او نمی ديدند، نه خود دست به چنين کاری می زدند و نه اجازه می دادند خبر اين موضوع بوسيلهء صدا و سيمای خودشان در همه جا پخش شود. پس، شطرنج بازان حکومتی به اين تشيص رسيده اند که بايد خمينی را بوسط معرکه آورد و از او، در اصطلاح خودشان، «استفادهء ابزاری» کرد. برای اين کار هم از همهء توان خود سود جسته اند، حوزهء علميه را تعطيل کرده اند، دسته و علم و کتل براه انداخته اند و از همهء مخالفان خود «يزيد زمانه» ای ساخته اند که در سرآغاز محرم امسال خواسته است «امام حسين زمانه» را (که لابد خامنه ای ست) شهيد کند. يعنی، به تعبير بسياری از نويسندگان هشدار دهنده، دامی ساخته اند که هم اگر پا در آن بگذاری همرنگ حزب اللهی ها شده ای و هم اگر از آن پرهيز کنی نشان داده ای که ماهيتی «غير ولائی» داری. در نتيجه، در سوی ديگر اين شطرنج هم مکارانه و هم احمقانه، آنها که «سران جنبش سبز» خوانده می شوند، در عين غافگير شدن از اين عمل، ناچار شده اند که «اهانت به مقام قدسی رهبر انقلاب» را تقبيح کنند و هر يک بصورتی و زبانی از اين مصيبت عظما تبری جويند و از پيروان خود بخواهند که بيرون آمده و بار ديگر پيوند های ناگسستنی خود با «خمينی کبير!» را فرياد کرده و با «آرمان های شگفت او» تجديد بيعت کنند. تا اينجای قضيه همه چيز روشن و حتی عادی و قابل پيش بينی است. حکومت، در کوتاه مدت، حريف سبزپوش خود را غافلگير کرده و از گرايش او به سوی هرگونه افراط ِ بيرون زننده از خط قرمزهایش جلوگيری کرده است؛ بگذريم از اين که، چون نيک بنگريم، آشکار می شود که اين حريف سبزپوش از روز اول هم بنای دعوا نداشت و کوشيده بود کتا در داخل خط قرمزها حرکت کند، نسل جوان را به «عصر طلائی خمينی» برگرداند، و «جمهوری اسلامی» را بصورت «نه يک کلمه بيشتر و نه يک کلمه کمتر» احيا نمايد. و هرگز هم سخنی در رد ضرورت و اهميت مقام «ولايت فقيه»، بعنوان تيرک اين خيمه، نگفته و هرچه را پيش نهاده بوده در جهت اصلاح ِ «ارتجاعی» (به معنی رجوع کننده و برگشت کننده به آغاز) سيستم هولناک حکومت اسلامی انديشيده شده بود. بدينسان، حکومت اگرچه حريف را وادر به تجديد «بيعت با بنيان گزار کبير انقلاب» کرده است اما، در اين کار، برد چندانی نداشته و مهرهء درشتی را از او نربوده و تنها به ابقای او در موضعش نسبت به کل سيستم کمک کرده است. يعنی حداکثر، به اصطلاح فرنگی ها، جريان امور دچار يک «سکسکه» ی موقت شده بود که با اين «تدبير» اندکی بعد رفع و رجوع می شود و اوضاع به حالت عادی بر می گردد. اما، اين «حادثه» را می توان از ديدگاه نيروهای سکولار جامعه نيز ارزيابی کرد و از آن طريق، به اعتقاد من، به ميزان نادانی يا حماقت شطرنج باز حکومتی پی برد؛ چرا که ـ باز بنظر من ـ اين ماجرا، در کليت خود، صد در صد به نفع نيروهائی تمام شده و خواهد شد که برای انحلال کل سيستم حکومت اسلامی ولايت فقيهی مبارزه می کنند و برای آن جانشينی «سکولار» را می طلبند که از دخالت مذهب ـ و هرگونه ايدئولوژی ديگر ـ در حکومت جلوگيری کرده و می تواند آنچه را که خمينی و شاگردانش رشته اند به پنبه مبدل سازد. برای توضيح اين مطلب بد نيست توجه شما را به محرک اصلی کنش، يا واکنش ِ، حکومت در مورد آتش زدن تصوير خمينی جلب کنم. حکومتی که شورای نگهبانش موسوی و کروبی را شايستهء رياست بر کشور دانسته و صدا و سيمايش برنامه های خاصی برای معرفی افکار «جديد» آنان به مردم اختصاص داده و توانسته بود ـ بنا بر آمار خودش ـ بصورتی بی سابقه چهل ميليون صاحب رأی ايرانی را به پای صندوق های انتخاباتی بکشاند، زمانی از پيش آمدن حوادث پس از اعلام نتايج انتخابات نگران و هراسيده شد که در مشاهدهء حرکت خودجوش توده ای خشمگين (که بخش عمده اش از جوانان زير 25 سال تشکيل شده بود) ملتفت شد که «رهبران جنبش سبز» قادر به کنترل آن نيستند و اين حرکت در هر قدم با سرعت بيشتری بسوی خواستاری فروپاشی رژيم اسلامی حرکت می کند؛ چرا که در داخل خود موتوری را يافته است که سوخت و رانش آن نه از شوق ديدار کعبهء اصلاحات اسلامی که از خواستاری حکومتی سکولار تأمين می شود؛ موتوری که در اعماق اين جنبش جاسازی شده و، عليرغم همهء شعارهای مذهبی و اسلامی ـ از يا حسين تا الله اکبر ـ ، و در واقع پنهان در پس پشت آنها، می رود تا کل جنبش را فرامذهبی کند. درک اين واقعيت موجب آن شد تا حکومتيان به جستجوی وسيله ای برآيند که بتواند ماهيت «مذهبی ـ اصلاح طلبی ِ» اين جنبش را تقويت کرده و مآلاً کار را به تجديد بيعت آن با بنيانگزار ـ و بالطبع با ولی فقيه حاضر ـ بکشاند. بنظر من، اينگونه بود که آتش زدن تصوير خمينی، يا کوشش برای استفاده از يک چنين حادثه ای، در دستور کار حاکمان قرار گرفت و، در مقايسه با حرکات پوپوليستی قبلی اين حکومت، بصورتی بی رمق و کليشه ای و نخ نما اجرا شد و «سران جنبش سبز» را واداشت که بکرات و به گستردگی بر تفاوت و فاصلهء خود با «سکولار» ها تأکيد کنند. از نظر حکومتيان، حداقل نتيجهء اين تاکتيک می توانسته آن باشد که بخش های عمده ای از شرکت کنندگان در جنبش سبز را از سکولارها جدا کرده و، در عين حال، به سکولارها بفهماند که در اين جنبش جائی ندارند و روی همکاری سران آن با خود نمی توانند حساب باز کنند. من درست همين نتيجه آخر را به فال نيک می گيرم. البته می دانم که عاشقان «همه با هم» و «وحدت کلمه» از اين ترفد رژيم دستخوش ناراحتی و حتی ترس می شوند؛ اما از نظر کسانی که به هيچ کدام از شعارهائی که بخواهند از مردم گله گوسفند بسازنداعتقاد و اعتنا ندارند، اين حرکت رژيم يکی از مهمترين قدم هائی محسوب می شود که در جريان شکل يابی و هويت گيری بخش سکولار جنبش سبز برداشته شده و ـ تا اينجا ـ دارای سه فايدهء عمده بوده است: 1. قطع اميد کردن سکولارها از رهبران اسلامی جنبش، 2. پی بردن به، و آگاه شدن سکولارها از، نيروی خود بعنوان تنها موتوری که می تواند کار را به انحلال کامل حکومت اسلامی بکشاند؛ و، 3. گشوده شدن افق و پيدايش امکان يارگيری از ميان اصلاح طلبانی که، با اين آخرين اقدام حکومت و اپوزيسيون درونی اش، ناکارائی فکر اصلاح طلبی در داخل سيستم اسلامی را بصورت نهائی دريافته و به انديشهء يافتن راه های جديد مبارزه افتاده اند. آتش زدن، يا زده شدن ِ، تصوير خمينی در واقع موجب شده تا کل ادبيات و دارائی های معنوی رژيم اسلامی بصورتی آشکار در معرض تماشای مردم قرار گيرد؛ با همه خرافات زدگی ها، اغراق ها، دروغگوئی ها، نيرنگ بازی ها، و حماقت بارگی هايش. مسلمانی که خوانده است پيامبرش با بت سازی و بت بازی مخالف بوده و حتی اجازهء داشتن سنگ بر قبور مسلمانان را جايز نمی دانسته، می بيند که چگونه عکس يک آخوند مشخص و معين تبديل به «شمايل قدسی حضرت امام» شده و پاره شدن و به آتش کشيده شدن اش همچون مصيبتی بزرگ در تاريخ اسلام تلقی می شود. نامسلمانی نيز که ممکن است انفجار بمب در حرم امام رضا بوسيلهء عمال وزرت اطلاعات در زمان رفسنجانی و سعيد امامی را فراموش کرده و هنوز به صداقت و اخلاقی بودن حکومت های مذهبی گرايش داشته باشد، می بيند که رژيم چگونه از همهء دارائی های خود استفادهء ابزاری می کند و، همانگونه که با خيره سری و نادانی از صندوق ذخيرهء ارزی کشور برای خرج عطينا بر می دارد، از «ذخيرهء قدسی ِ» خزانهء خود ـ که در دوران غيبت بعنوان حلقهء اتصال آدميان با امام غايب تعريف شده ـ نيز خرج می کند تا چند روزی بيشتر بر اريکهء قدرت بماند. اين همه نتيجه ای جز دل کندن غائی هر ذيشعوری از اين رژيم فاسد نخواهد داشت. و می دانيم که ـ اغلب ـ دل کندن آغاز دل بستن هم هست؛ و وقتی به عمق فساد يک حکومت مذهبی آگاه شدی آنگاه به پاکی و صافی و شفافيت يک حکومت بالقوهء سکولار بيشتر پی می بری. می خواهم بگويم که، از سرآغاز جنبش خودجوش سبز، نگرانی رو به افزايش حکومت و اپوزيسيون داخلی اش آن بوده که در اين دعوا چيزی نصيب سکولارها شود و بدين منظور، بصورتی کناری، صفت «سکولار» را همچون صفتی رذيله نسبت به يکديگر بکار برده و، در نقد يکديگر، به «خصلت های «سکولار حريف!» اشاره کرده و خواسته اند تا از اين راه او را از ميدان به در کنند. «سران جنبش سبز»، از همان ابتدای کار دولت نهم، به بی اعتنائی ِ اين (و بالطبع، شخص خامنه ای) به حضور «روحانيت» در حکومت اشاره کرده و بعنوان نوعی مبارزه برای جلوگيری از رخنهء سکولاريسم در حکومت اسلامی به دعوت مدام از «روحانيون ِ» نشسته در حوزه ها پرداخته اند؛ و توسل شان به آيت الله های مخالفی همچون منتظری و صانعی، و پشت گرمی شان به حمايت «مجمع روحانيون مبارز» همه بر بنياد مخالفت با هرگونه اقدامی بوده است که به تصور آنان می توانسته به خلع يد از روحانيت در امور حکومتی بيانجامد. آنها بيش از يک دهه است که توضيح می دهند که چرا «خلع يد از روحانيون اصلاح طلب» نوعی گرايش به سکولاريسم است. مثلاً، جبههء مشارکت اسلامی ـ که جمع آورندهء مهمترين تئوريسين های حکومت اسلامی محسوب می شده ـ از همان ابتدا هدف خود را مبارزه ای دو آماجی با «ارتجاع مذهبی» و «سکولاريسم» اعلام داشته و راه اصلی و اصلاحی را در بقدرت رسيدن روحانيونی همچون خاتمی ارزيابی کرده است، و چون دورهء هشت سالهء خاتمی به سر آمد نيز دست به دامان روحانی ديگری همچون هاشمی رفسنجانی زده است ـ يعنی همان کسی که خود در مفتضح کردنش کوشيده بود. حکومتيان نيز، برای تضعيف و از ميدان به در کردن اصلاح طلبان، از همين اتهام «سکولار بودن» استفاده کرده اند. از شخص رهبر گرفته تا رئيس جمهور و نظريه پردازان درشت و ريز حکومتی، همگی، در برخوردهای سياسی خود با حريف همواره از برچسب «سکولار» استفاده کرده و بيان داشته اند که اصلاح طلبان يا خود براستی سکولارند و بر اين نکته واقفند و تقيه می کنند و يا ـ بی آنکه بدانند ـ جزو سياه لشگر سکولارها در آمده اند. همين هفتهء پيش بود که آنها همايش «واکاوی ريشه‌های فتنهء پس از انتخابات» را برگزار کردند که در آن حجت الاسلام مصلحی، وزير «اطلاعات» کابينهء احمدی نژاد، چنين اعلام داشت: «اين‌ها جريانی سکولار، غيردينی و برانداز هستند و در موردشان شواهدی وجود دارد. ما از دفتر يکی از سران فتنه جزوه‌ای به دست آورديم و وقتی بررسی کرديم تدوين ‌کنندگان آن چه کسانی بودند دقيقاً به اين رسيديم که اين جزوه طراحی براندازی نظام است... در اين جزوه به هيچ وجه نامی از دين آورده نشده... و در مورد مسائل دينی مطلبی آورده نشده است …در اين جنبش هر کس بر اساس خصومتی که با نظام دارد، وارد می‌شود و شرکت می‌کند و مطالباتش از امور شخصی تا امور حاکميتی را شامل می‌شود.» بر اساس اينگونه نکات، که نمونه هاشان فراوان است، آشکار می شود که سناريوی آتش زدن عکس خمينی، يا افشای اين حادثه بوسيلهء صدا و سيمای رژيم، در اصل در راستای ايجاد فيلتر و سرندی بوده که بتواند سره را از ناسره، و سکولار را از غير سکولار، جدا کند و در صفوف سبزها انشقاق ايجاد کرده و جدا شدگان از امت را به حکومت ولايت باز گرداند. اما، در کنار اين واقعيت، بايد توجه داشت که حاصل به ميدان کشاندن «شاه مهرهء شطرنج» اين هم هست که از اين پس سکولارها خود را بهتر می شناسند، می فهمند که نمی توان برای هميشه پشت سبزهای اسلامی پنهان شد و، در عين حال، درمی يابند که مهمترين نيروی نجات بخش ملت ايران از کابوس حکومت اسلامی (از نوع خمينی و خامنه ای اش گرفته تا نوع منتظری و صانعی اش) خود آنها هستند که، با قرار گرفتن در مسير يک سرند تاريخی، دست شان رو شده و اگر بخواهند زنده و کارا باقی بمانند چاره ای ندارند جز اينکه شعارهائی همچون خواستاری «جمهوری ايرانی» و «جدائی مذهب از حکومت» و «انحلال منصب ولی فقيه» را هرچه بيشتر معنادار و شايع کرده و در جهت تبيين اصول آن برای مردم عادی ـ که هم اکنون خود می دانند که قربانيان حکومت مذهبی آخوندها شده اند اما بديل وضع موجود را نمی شناسند ـ بکوشند. البته در اين راستا، سکولارهای واقعی با يک مشکل عمده نيز روياروی هستند و آن وجود قشری از بی اعتقادان به عالم غيب و خدا و پيامبری و وحی و روح است که، بی هيچ سبب منطقی، خود را سکولار می نامند و، در نتيجه، مردم را از سکولاريسم واقعی می ترسانند. حال آنکه يک سکولار واقعی هرآن انديشه ای را که دربارهء خدا و هستی و آفرينش و تحول انواع و معنا يا بی معنائی زندگی دارد برای خود نگاه داشته و تنها زمانی خود را سکولار می خواند که در حوزهء عمل اجتماعی نه تنها به جدائی مذاهب و ايدئولوژی ها می انديشد بلکه اعتقاد دارد که تنها يک حکومت سکولار است که می تواند آزادی عقيده (چه مذهبی و چه غير مذهبی) را برای همهء مردمان ممکن سازد و، با ريشه ای که برای تحقق اهداف خود در خاک «حقوق بشر» دارد، دست به محو هيچ عقيده ای نزده و ديکتاتوری عقيدهء خاصی را بر مردم حکمروا نسازد. بدينسان، آتش زدن عکس خمينی، به دست هر که انجام گرفته باشد، ما را يک قدم فراخ ديگر به رسميت يافتن انديشهء سکولاری در کشورمان نزديک تر می سازد. شطرنج باز ناشی يا مستأصل ِ حکومت اسلامی اگرچه ممکن است که با اين کار حريف اصلاح طلب خود را آچمز کرده باشد اما، در همان حال، به تقويت حريف ديگری کمک کرده است که هر دو طرف بازی از آن می ترسند و نابودی خود را در محبوبيت آن می بينند.

برگرفته از سايت «سکولاريسم نو»

توقف ده‌ماهه شهرک سازی، نقشه‌ای تاکتیکی

دویچه وله

آویگدور لیبرمن، وزیر امور‌خارجه اسرائیل در جمع شهرک‌نشینان "آریل" در کرانه غربی رود اردن اعلام کرد که دولت اسرائیل به طور تاکتیکی پیشنهاد توقف محدود ۱۰ ماهه را در زمینه شهرک‌سازی قبول کرده است.

لیبرمن در ادامه با تاکید گفت مشخص است که دولت اسرائیل پس از پایان این ده ماه، دوباره به شدت به شهرک‌سازی ادامه خواهد داد. او در پایان گفت: «من فکر می‌کنم توقف در شهرک‌سازی اقدامی ضروری بود.»

وزیر خارجه اسرائیل همچنین در مورد اقدامات سازنده دولت اسرائیل در ارتباط با فلسطینیان گفت: «ما در ماه اوت سال جاری برگزاری کنفرانس سازمان فتح را در بیت لحم امکان‌پذیر کردیم. ما همچنین طرح توقف شهرک‌سازی را پیشنهاد کردیم. دیگر نباید انتظار پیشنهادهای بیشتری از سوی اسرائیل را داشت.»

بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل یک ماه پیش اعلام کرد که شهرک‌سازی را به مدت ده ماه به طور محدود در کرانه غربی رود اردن متوقف می‌کند. پیشنهاد نتانیاهو در حالی بود که حدود ۳۰۰۰ طرح شهرک‌سازی در کرانه غربی رود اردن و همچنین شرق بیت‌المقدس از طرح پیشنهادی نتانیاهو مستثنی هستند و ساخت این شهرک‌ها همچنان ادامه دارد.

قبل از سخنرانی آویگدور لیبرمن، وزیر امور‌خارجه اسرائیل در مورد توقف تاکتیکی شهرک‌سازی، محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین، اعلام کرده بود که پیش‌شرط شروع مذاکرات صلح در خاورمیانه توقف کامل شهرک‌سازی از سوی اسرائیل است.

اتحادیه اروپا و صلح در خاورمیانه

خانم کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، اقدام اسرائیل را در توقف ده ماهه شهرک‌سازی به عنوان اقدامی اولیه می پذیرد، اما همزمان می‌گوید که اتحادیه اروپا بخش شرقی اورشلیم (بیت المقدس) و کرانه غربی رود اردن را به عنوان مناطق اشغالی می‌داند. خانم اشتون همچنین بر این نظر است که اسرائیل باید محاصره نوار غزه را پایان دهد.

روزنامه اسرائیلی هاآرتص در همین مورد نوشته است که اظهارات خانم کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا با انتقاد شدید دولت راست‌گرای اسرائیل روبرو شده است.

AJ/BM

سازمان های حقوق بشر خواستار پیگیری مرگ دکتر پوراندرجانی شدند

رامین پور اندرجانی

مقام های ایران دلایل متفاوتی برای مرگ دکتر پوراندرجانی برشمرده اند

چند سازمان حقوق بشر جهانی طی نامه ای به علی لاریجانی رئیس مجلس ایران و عباس جعفری دولت آبادی دادستان کل تهران خواستار انجام تحقیقات مستقلی در زمینه مرگ دکتر رامین پوراندرجانی شدند.

سازمان عفو بین الملل، پزشکان حقوق بشر و کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران در این نامه از مقام های ایران خواسته اند به کارشناسان بین المللی اجازه دهند در این تحقیقات شرکت کنند.

دکتر پوراندرجانی 26 ساله و پزشک وظیفه بازداشتگاه کهریزک بود.

بسیاری از دستگیر شدگان ناآرامی های پس از انتخابات ریاست جمهوری اخیر در ایران به این بازداشتگاه منتقل شدند.

دکتر پوراندرجانی حدود دو هفته پیش بطور نامعلومی فوت کرد.

نیروی انتظامی ایران علت مرگ او را احتمالا خودکشی ذکر کرده و پیش تر نیز برخی مقام های ایران گفته بودند وی دچار ایست قلبی شده است.

اما برخی خبرگزاری ها گفته اند دکتر پوراندرجانی اطلاعات زیادی از شکنجه ها در بازداشتگاه کهریزک داشته و ممکن است به قتل رسیده و یا مجبور به خودکشی شده باشد.

به گفته الیس آرپک کارشناس مسائل ایران در سازمان عفو بین الملل آقای پوراندرجانی پزشک بسیاری از شکنجه شدگان کهریزک از جمله محسن روح الامینی بوده که مرگ او جنجالی زیادی در کشور به پا کرد.

وی افزود اگر مقام های ایران چیزی برای پنهان کردن ندارند اجازه دهند تیم ویژه ای از پزشکان و کارشناسان برای بررسی علت مرگ او به این کشور بیایند.

به گفته سازمان های یاد شده بررسی دلیل مرگ دکتر پوراندرجانی مطابق با میثاق های سازمان ملل متحد است و ایران باید به آنها گردن نهد.

با وجود فشار سازمان های بین المللی حقوق بشر بر دولت ایران برای پیگیری حوادث خشونتبار پس از انتخابات ریاست جمهوری، مقام های ایران معترضان را تهدید به اقدامات بیشتری کرده اند.

به گزارش ایرنا خبرگزاری رسمی ایران، سید احمد خاتمی امام جمعه موقت تهران روز پنجشنبه هشدار داد "مخالفان ولایت هنوز رزمایش ولایتی ها را ندیده اند، اگر نیروها فراخوان شوند، پشیمانی برای فتنه گران ابدی می شود."