۱۳۹۵ دی ۸, چهارشنبه

نويد محمد زاده ابد و يك روز بهترين سكانس سينما

شهروندان قبرخواب، انتقاد کارگردان سینما، اشک تمساح روضه خوان زرنگ
ایرج شكری


گزارشی در روزنامه شهروند(متعلق به هلال احمر رژیم) در 7 دی ماه  که در آن بر پناه بردن عده ای از افراد بی خانمان از سرما به گورستانی در نصیرآباد باغستان در حومه شهریار پرداخته و اعلام کرده بود که ٥٠ زن، مرد و کودک شب ها در گور می‌خوابند، خبری بود که در این روزهای سرد زمستان برای افکار عمومی تکان دهنده بود اگرچه اخبار وضع فاجعه بار زندگی مردم ایران کم نیستند و حتی موردی شبیه این را من یادم هست چند سال پیش در اخبار رسانه های داخل خوانده بودم.
اصغر فرهادی کارگردان برنده جایزه اسکار ایران، در انتقاد از این وضع در نامه یی خطاب به رئیس جمهور رژیم روضه خوانها، نوشت: « امروز گزارش تکان‌دهنده زندگی مردان، زنان و کودکانی را که در گورهای یکی از قبرستان‌های اطراف تهران شب‌های سرد را به صبح می‌رسانند خواندم و اکنون سراسر وجودم شرم است و بغض  به بهانه این نامه به شما، قصد دارم همه آنانکه در این سرزمین و در این سی و چند سال مسئولیتی داشته و دارند را سهیم این شرمساری کنم». او به مواردی از رویدادهای تلخ ودردناک که فقر و درماندگی مسبب آن بوده از جمله « آن پدری که خود را از پل عابر پیاده خیابان میرداماد به دار کشید» و در یادداشتی که از جیب خالی‌اش پیدا شد نوشته بود«هزینه درمان بیماری چشم‌هایم را نداشتم»، اشاره کرده و به فراموشی سپرده شدن آنها را مورد انتقاد قرار داده و یاد آور شده است که آن اندک کسانی نیز که دلسوزانه از آنها سخن می‌گویند «با انگ سیاه‌نمایی مورد هجمه‌اند. انگ سیاه‌نمایی فراری‌ست رو به جلو از سوی مسئولان برای عدم پذیرش مسئولیت سیاهی‌ها»*.
تعداد حاشیه نشین ها یا در واقع کسانی که به حاشیه جامعه رانده شده اند، 11 میلیون نفر برآورد می شوند و این رقم را وزیر کشور رژیم ارائه داده است. برای آمار جمعیت زیر فقر هم رقم های متفاوتی ارائه شده است و میزان آن تا 40 در صد جمعیت کشور و رقمی برابر 30 میلیون نفر برآورد می شود. یک معیار برای تعیین خط فقر، امکان تامیین کالری روزانه لازم ضمن مخارج لازم(مثل مخارج مسکن و هزینه رفت و آمد) است. در آمدی که امکان تامین آن را ندهد، در آمد زیر خط فقر است. این میزان برای شهرهای بزرگی مثل تهران و با مناطق روستایی یکی نیست. در حالی که خط زیر فقر برای کلانشهر تهران از نظر کارشناسان دومیلیون هفتصد هزار تومان در ماه و توسط مرکز پژوهشهای مجلس دو میلیون سیصد هزار تومان برآورد شده است، حداقل دستمزد کارگران برای سال 95 هشتصد و دوازده هزار تومان درماه بود. این یعنی در آمد ماهانه کارگران کفاف تامین هزینه کمتر از ده روز در ماه را می دهد و این که بقیه ماه زندگی بر طبقه کارگر و (همچنین کارمندان) چگونه می گذرد و در چه جهنمی از نگرانی و اضطراب و فشار روحی به سر می برند، اینها قابل محاسبه با عدد و رقم نیست.
 فقر مسبب بسیاری از آسیبهای اجتماعی از جمله اعتیاد وفحشاست و می تواند ویرانگر محبت و اخلاق و منشاء تشنج و خشونت حتی در درون خانوادها باشد که موارد غم انگیز بسیاری از رویدادهای مربوط به این مساله در روزنامه های داخل منعکس شده است**.
آخوند روحانی که روباهی است زرنگ و بکار گرفتن زبان چرب و نرم مثل «سید خندان» و «گفتار درمانی» شگرد اوست، در اولین فرصت و در سخنانی در روز چهارشنبه 8 دی در «نشست تخصصی جامعه نظارت و بازرسی دولت ، وزارتخانه ها ، سازمان ها و استانداری های سراسر کشور» وانمود کرد که به مساله اهمیت می دهد و نامه فرهادی را خوانده است و از «گورخوابی» مردم درمانده و بی پناه ناراحت شده است. او در این مورد با اشاره به «انتشار گزارشی از یک معضل اجتماعی تحت عنوان قبرخواب‌ها و نامه یکی از هنرمندان به وی» این معضل را «بسیار دردناک و باعث تأسف دانست» و افزود: «در جامعه‌ بزرگی مانند ایران، با این فرهنگ والا و دین و عشق به خاندان رسالت، چنین معضلاتی ناراحت‌کننده و غیرقابل تحمل است». امّا آنچه در عمل اتفاق افتاده این بوده است که بعد از انتشار آن گزارش فردای آن، ماموران انتظامی و شهرداری رژیم به گورستان محل ریخته و آن بینوایان را مورد هجوم قرار داده و از آنجا بیرون ریخته اند. اگر چه دادستان عمومی و انقلاب شهریار ضرب و شتم گور خوابها را تکذیب کرده است، اما روزنامه قانون و نیز شهروند گزارشی از یورش به شهروندان محروم و بی پناه درج کرده اند و از جمله به گزارش روزنامه شهروند 8 دی، تنها باقی مانده از گورخوابان در گورستان که در زمان حضور گزارشگر روزنامه آنجا بوده به این روزنامه گفته است که صبح یک عده ای آمدند همه را زدند و متفرّق کردند***.
این است حقوق شهروندی در در دولت تدبیر و امید که در رأس آن یک «حقوقدان» و تدوین کننده «حقوق شهروندی» قرار دارد. به رغم این اوضاع شما سخنرانی های فرماندهان مستبد بیشعور و جنایتکار سپاه را نگاه کنید،یکی ادعای تشکیل حکومت جهانی اسلام به مرکزیت رژیم را در سر دارد، یکی مثل محمد علی جعفری ادعای تامین امنیت فرامرزی تا حلب می کند، آن یکی مثل سلامی ادعا می کند که رژیم مدرن است و آمریکا جهان سومی است هرکدامشان مهملاتی را برای نشخوار کردن دارند که هیچ ربطی واقعیت و آنچه منافع می تواند به نفع مردم و کشور باشد ندارد و فقط برآمده از شهوت قدرت در این اراذل و اوباش حزب اللهی تولید شده در زیر عبای خمینی که آفت ایران و آفت جان و زندگی مردم شدند، ندارد.
این پست فطرت ها و امام فرومایه شان که قدرت را با سوء استفاده از ناآگاهی و احساسات مذهبی مردم و دائما این ادعای پوچ و دروغ را تکرار کردن که «مردم برای اسلام انقلاب کردند و خون دادند» و دیگرانی که بحث دموکراسی و رفع نابرابرای و دسترسی آسان همه به «نان و مسکن و آزادی » را مطرح می کردند، دشمن اسلام و قرآن و دین معرفی می کردند، قبضه کردند و برای انحصار آن تا امروز والان جنایتها کرده اند و می کنند، یک مساله را نه می توانند حاشا کنند و نه تحریف و آن این که مسئولیت شرایط کنونی و تمام مصائبی که مردم متحمل می شوند، تماما نتیجه «اجرای احکام اسلام قرآن» توسط خود این جنایتکاران ضد ایرانی مردم ستیز و بیداد گر است. نتیجه قبضه و انحصار قدرت توسط علمای اسلام و مریدان و مقلدان ولایتمدار رذلشان است. نه کمونیستها، نه «ملی گراها» هیچکدام نقش و مسئولیتی در آن نداشته و ندارند. این هم روشن است که تا این رژیم و سپاه پاسدارانش و وزارتخانه متشکل از سربازان امام زمانش هست، هیچ امیدی برای تغییر و خروج از این وضع نیست. مردم هم به این امر روز به روز بیشتر واقف می شوند و تا کنون هم در موارد متعدی شعارهایی داده اند که نشان دهند آن است که حرف دلشان و کاری که باید این رژیم کرد، همان است که میرزاده عشقی نزدیک به صد سال پیش در شعری، رهنمود آن را با«باید...»؛ که بر آن تاکید مکرر کرده است، داده است.
-------------------------------------
** کارگردان جوانی به اسم سعید روستایی که با اولین فیلم اش به اسم «ابد و یک روز» خوش درخشیده است،در این فیلم نمونه ای از روابطه پر تشنج در خانواده ای که از فقر رنج می برد و یک عضو آن نیز معتاد است را به تصویر کشیده است. بازی نقش آفرینان این فیلم نیز چشمگیر است مخصوصا بازی نوید محمد زاده به رغم حضور هنرمندی چون پیمان معادی، درخشش ویژه ای دارد. در لینک زیر یکی دو صحنه از بازی نوید محمد زاده که نقش برادر معتاد در خانواده را بازی می کند می توان دید  https://www.youtube.com/watch?v=thMVWf5XGIA
*** گزارش 8 دی شهروند:
چهارشنبه ۸ دی ۱۳۹۵ -  ۲۸ دسامبر ۲۰۱۶  

آتش فلسطين و اسراييل « حميد ميرزا آغاسي ـ شيرزاد ابراهيميان » 4 ؛

آتش فلسطين و اسراييل « حميد ميرزا آغاسي ـ شيرزاد ابراهيميان » 3 ؛

آتش فلسطين و اسراييل « حميد ميرزا آغاسي ـ شيرزاد ابراهيميان » 1 ؛

آتش فلسطين و اسراييل « حميد ميرزا آغاسي ـ شيرزاد ابراهيميان » 2 ؛

محمد نوریزاد: نمیتوان گفت چون حاکمان و بالادستیها دروغ میگویند و دزدی می...



گورخواب‌ها برگشته‌اند. هر کدام به داخل یک قبر سر می‌خورند. در تاریکی یا مشغول مواد می‌شوند یا به چه فکر می‌کنند، نمی‌دانیم. سکوت گورستان سنگین و هوا سرد است. یکی‌یکی، بنرهای پاره، تکه پتو‌های مندرس و تخته‌ چوب‌های نیمه‌ سوخته روی گورها کشیده می‌شود. آنها مرگ را زندگی می‌کنند.

به گزارش شهروند، خیلی که هوا سرد می‌شود، دنبال چوب می‌گردند برای درست‌کردن آتش و گرم‌شدن در گور‌هایی که پایان زندگیست برای همه، اما برای اینها شده سرآغاز و سرپناه. زن، مرد و کودک؛ کارتن‌خواب‌هایی که در قبر نشسته می‌خوابند.

«دیگه اینجا چوب هم برای آتیش‌زدن، پیدا نمی‌شه» این را یکی از ميهمان‌های ناخوانده این اتاق‌های تاریک و باریک می‌گوید.

یک ماهی می‌شود که سرما کارتن‌خواب‌ها را راهی کرده تا اطراف و درون گورستان بزرگ نصیرآباد باغستان در حومه شهریار ساکن شوند. عده‌ای درون گورستان و در قبرهای از پیش آماده شده و چندین خانواده در اطراف گورستان، در منطقه بلوک‌زنی و زیر کانال در چادر زندگی می‌کنند. در درون گورستان، ٣٠٠ گور از پیش آماده وجود دارد که ٥٠‌ کارتن‌خواب دست کم ٢٠ گور را اشغال کرده‌اند. در هر گور یک نفر و گاهی هم سه تا چهار نفر زندگی می‌کنند.

 این گورها عموما برای خواب مورد استفاده قرار ‌می‌گیرند و در طول روز و زمانی که افراد برای تهیه پول مواد و غذا ضایعات جمع می‌کنند یا گدایی می‌کنند، خالی هستند؛ اما باید حواسشان به گورشان باشد چرا که از طرف دیگر کارتن‌خواب‌ها مورد سرقت قرار می‌گیرند. به پتوهای پاره و لباس‌های کهنه هم رحم نمی‌کنند.

هیزم‌های سوخته، ظرف‌های یک بار مصرف غذا، پلاستیک و تکه پارچه‌های موجود در بعضی از گورهایی که الان سقف ندارند، نشان‌ می‌دهد که قبلا مورد استفاده یک گروه دیگر بوده است.

گورهای از پیش آماده شده در سمت چپ گورستان، روبه‌روی قبرهایی که در آن تدفین انجام شده و با فاصله کمی از مسیر رفت‌و‌آمد مردم قرار دارند.

یک نفر از سر کنجکاوی گوشه‌ای از پتوی کشیده‌شده روی یکی از گورها را کنار می‌زند تا ببیند درون آن چه خبر است؛ ناگهان با هجوم کارتن‌خواب هایی که در گور خوابند مواجه می‌شود. حسن ناراحت از این‌که چرا خواب بعدازظهرش را بر هم زده‌اند، سرش را از قبر بیرون می‌آورد و با اشاره دست سعی ‌می‌کند فرد کنجکاو را دور کند.

آرمان‌ کارتن‌خواب دیگری است که همان نزدیکی در حال قدم زدن است و با دیدن این صحنه به‌سرعت به سمت گورها برمی‌گردد. می‌آید تا آن غریبه را از محل زندگی‌شان دور کند. جنگ لفظی که بینشان پیش می‌آید، توجه تعداد بیشتری از مردمی که برای خواندن فاتحه به گورستان آمده‌اند را به این سمت جلب می‌کند. دعوای‌شان بالا می‌گیرد، چند نفر گوشی به دست مشغول عکس گرفتن می‌شوند. آرمان: «عکس نگیر آقا، عکس نگیر. مگه بدبختی هم عکس گرفتن داره؟»


بنر سفیدی که روی یکی دیگر از گور‌ها کشیده شده، کنار زده می‌شود و مردی به‌سرعت خودش را بالا می‌کشد. سن و سالش به‌سختی به ٣٠‌سال می‌رسد. سرما پوست روی بینی‌اش را برده و تبدیل به زخم بزرگی کرده است. سردش می‌شود، لبه‌های کلاه بافتنی مشکی‌اش را روی گوشش پایین می‌کشد. به اطرافش نگاه می‌کند ‌می‌گوید: «امنه، خبری نیست». خم می‌شود تا به زن لاغر‌اندام کمک کند که پشت سرش برای بیرون آمدن از گور تلاش می‌کند.

از چند گور آن طرف‌تر صدایی می‌آید: «شهناز، شهناز» اما جوابی نمی‌گیرد. یکی از رهگذرها می‌شنود و بلند صدا می‌زند: «شهناز کیه؟ صداش می‌کنن.»

همان زنی که چند دقیقه قبل، تا شانه داخل گور بود و حالا خودش را بالا کشیده، دست‌های پینه بسته‌اش را با پشت لباس بلند قهوه‌ایش پاک می‌کند و کشدار می‌گوید: «‌هاااااااا؟ میام الان».
عَبِد کنار شهناز ایستاده، داد می‌زنه: «بلندتر بگو اسمشو تا همه بفهمن»، می‌ترسند نامشان را به غریبه‌ها بگویند. فاش‌نشدن اسم‌شان جزیی از هویتشان است.

تمایلی برای حرف‌زدن ندارند. نگاه‌شان هم که می‌کنی رو برمی‌گردانند. بعد از چند سوال درباره وضعیت‌شان، این‌که این‌جا چه‌کار می‌کنند؟ و چرا این‌جا را انتخاب کرده‌اند؟ شهناز می‌گوید: «پنج روز پیش برای تهیه مواد آمدم اینجا، آخه شنیدم این‌جا مواد ارزانتره، یه نفر بهم حلوا داد. دیدم چند نفر بالای گورها نشستن، از اون حلوا بشان دادم، دیدم همزبان منن، تصمیم گرفتم بمانم، شوهرمم قراره بیاد همین‌جا.»

هوا گرگ و میش است، مردم پراکنده می‌شوند. مراسم آن خانواده داغدار هم تمام شده. کمی آن‌طرف‌تر، مردم بی‌توجه به گورخوابان، کنار مزار اموات خودشانند و خیرات‌شان را با هم تقسیم می‌کنند.

صدای اذان در گورستان می‌پیچد. با تاریک شدن هوا، کم‌کم سر و کله بقیه‌کارتن‌خواب‌ها پیدا می‌شود. خسته از پرسه‌زنی روزانه، با قامت‌های خمیده و سرهای کج شده، توبره‌ای را با خود می‌کشند و به میان جمعیت می‌روند تا این‌جا هم پولی، چیزی عایدشان شود. انتخابشان بیشتر زنان است. به‌خصوص زنانی که دست یک بچه در دستشان است. دست دراز می‌کنند. جان بچه را قسم می‌دهند و می‌گویند: «پول یه نون به من بدید.» اکثریت بی‌جواب رد می‌شوند. یکی از مردها می‌گوید: «پول ندارم اما نانوایی نزدیک است. بیا برویم برات نان بگیرم.»

نگهبان دم در گورستان از روزها و شب‌هایی که با این گورخواب‌ها می‌گذراند، حرف‌هایی دارد:

«یک ماهی هست‌ کارتن‌خواب‌ها، به‌خصوص شب‌ها، در بعضی از این قبرها شب را به صبح می‌رسانند. آن اوایل که آمدند اینجا، بیرون‌شان کردیم اما هم تعدادشان زیاد است هم جای دیگری ندارند که بروند. دیوار گورستان کوتاه است، بیرون‌شان هم کنیم از دیوار می‌آیند. نیروی انتظامی هم که می‌آید، متفرق می‌شوند. تعدادی‌شان را هم گرفته‌اند و برده‌اند کمپ. خیلی‌هاشان از کمپ فرار می‌کنند و دوباره برمی‌گردند.»

همه‌شان معتادند؟

«تقریبا همه معتادند. دو زن و یک بچه ٨ ساله هم هست که آنها هم معتادند. روبه‌روی گورستان، چند صد متر آن‌طرف‌تر در «بلوک‌زنی» هم یک پیرزن همراه ٢ پسر و یک عروس و نوه‌اش در چادر زندگی می‌کنند. خود پیرزن و یکی از پسرهایش معتادند. باز هم هستند، کمی آن طرف‌تر زیر کانال یک زن و مرد هستند که از شهرستان آمده‌اند. آنها هم در چادر زندگی می‌کنند اما معتاد نیستند.»


برخورد مردم باهاشون چطوره؟

«اینجا منطقه فقیرنشینیه. مردم انقد از این کارتن‌خواب‌ها دیدن که انگار واکسینه شدند و بی‌تفاوت. ولی بعضی‌ها هم برای کمک ‌می‌آیند مثل گروه یاشار تبریزی که شب یلدا برای ساکنان گورها و چادرنشین‌های اطراف گورستان غذا و میوه آورده بودن، اما‌ کارتن‌خواب‌ها نیومدن.»

-
- f
یک ماهی می‌شود که سرما کارتن‌خواب‌ها را راهی کرده تا اطراف و درون گورستان بزرگ نصیرآباد باغستان در حومه شهریار ساکن شوند. عده‌ای درون گورستان و در قبرهای از پیش آماده شده و چندین خانواده در اطراف گورستان، در منطقه بلوک‌زنی و زیر کانال در چادر زندگی می‌کنند. در درون گورستان، ٣٠٠ گور از پیش آماده وجود دارد که ٥٠‌ کارتن‌خواب دست کم ٢٠ گور را اشغال کرده‌اند. در هر گور یک نفر و گاهی هم سه تا چهار نفر زندگی می‌کنند.

 این گورها عموما برای خواب مورد استفاده قرار ‌می‌گیرند و در طول روز و زمانی که افراد برای تهیه پول مواد و غذا ضایعات جمع می‌کنند یا گدایی می‌کنند، خالی هستند؛ اما باید حواسشان به گورشان باشد چرا که از طرف دیگر کارتن‌خواب‌ها مورد سرقت قرار می‌گیرند. به پتوهای پاره و لباس‌های کهنه هم رحم نمی‌کنند.

هیزم‌های سوخته، ظرف‌های یک بار مصرف غذا، پلاستیک و تکه پارچه‌های موجود در بعضی از گورهایی که الان سقف ندارند، نشان‌ می‌دهد که قبلا مورد استفاده یک گروه دیگر بوده است.

گورهای از پیش آماده شده در سمت چپ گورستان، روبه‌روی قبرهایی که در آن تدفین انجام شده و با فاصله کمی از مسیر رفت‌و‌آمد مردم قرار دارند.

یک نفر از سر کنجکاوی گوشه‌ای از پتوی کشیده‌شده روی یکی از گورها را کنار می‌زند تا ببیند درون آن چه خبر است؛ ناگهان با هجوم کارتن‌خواب هایی که در گور خوابند مواجه می‌شود. حسن ناراحت از این‌که چرا خواب بعدازظهرش را بر هم زده‌اند، سرش را از قبر بیرون می‌آورد و با اشاره دست سعی ‌می‌کند فرد کنجکاو را دور کند.

آرمان‌ کارتن‌خواب دیگری است که همان نزدیکی در حال قدم زدن است و با دیدن این صحنه به‌سرعت به سمت گورها برمی‌گردد. می‌آید تا آن غریبه را از محل زندگی‌شان دور کند. جنگ لفظی که بینشان پیش می‌آید، توجه تعداد بیشتری از مردمی که برای خواندن فاتحه به گورستان آمده‌اند را به این سمت جلب می‌کند. دعوای‌شان بالا می‌گیرد، چند نفر گوشی به دست مشغول عکس گرفتن می‌شوند. آرمان: «عکس نگیر آقا، عکس نگیر. مگه بدبختی هم عکس گرفتن داره؟»


بنر سفیدی که روی یکی دیگر از گور‌ها کشیده شده، کنار زده می‌شود و مردی به‌سرعت خودش را بالا می‌کشد. سن و سالش به‌سختی به ٣٠‌سال می‌رسد. سرما پوست روی بینی‌اش را برده و تبدیل به زخم بزرگی کرده است. سردش می‌شود، لبه‌های کلاه بافتنی مشکی‌اش را روی گوشش پایین می‌کشد. به اطرافش نگاه می‌کند ‌می‌گوید: «امنه، خبری نیست». خم می‌شود تا به زن لاغر‌اندام کمک کند که پشت سرش برای بیرون آمدن از گور تلاش می‌کند.

از چند گور آن طرف‌تر صدایی می‌آید: «شهناز، شهناز» اما جوابی نمی‌گیرد. یکی از رهگذرها می‌شنود و بلند صدا می‌زند: «شهناز کیه؟ صداش می‌کنن.»

همان زنی که چند دقیقه قبل، تا شانه داخل گور بود و حالا خودش را بالا کشیده، دست‌های پینه بسته‌اش را با پشت لباس بلند قهوه‌ایش پاک می‌کند و کشدار می‌گوید: «‌هاااااااا؟ میام الان».
عَبِد کنار شهناز ایستاده، داد می‌زنه: «بلندتر بگو اسمشو تا همه بفهمن»، می‌ترسند نامشان را به غریبه‌ها بگویند. فاش‌نشدن اسم‌شان جزیی از هویتشان است.

تمایلی برای حرف‌زدن ندارند. نگاه‌شان هم که می‌کنی رو برمی‌گردانند. بعد از چند سوال درباره وضعیت‌شان، این‌که این‌جا چه‌کار می‌کنند؟ و چرا این‌جا را انتخاب کرده‌اند؟ شهناز می‌گوید: «پنج روز پیش برای تهیه مواد آمدم اینجا، آخه شنیدم این‌جا مواد ارزانتره، یه نفر بهم حلوا داد. دیدم چند نفر بالای گورها نشستن، از اون حلوا بشان دادم، دیدم همزبان منن، تصمیم گرفتم بمانم، شوهرمم قراره بیاد همین‌جا.»

هوا گرگ و میش است، مردم پراکنده می‌شوند. مراسم آن خانواده داغدار هم تمام شده. کمی آن‌طرف‌تر، مردم بی‌توجه به گورخوابان، کنار مزار اموات خودشانند و خیرات‌شان را با هم تقسیم می‌کنند.

صدای اذان در گورستان می‌پیچد. با تاریک شدن هوا، کم‌کم سر و کله بقیه‌کارتن‌خواب‌ها پیدا می‌شود. خسته از پرسه‌زنی روزانه، با قامت‌های خمیده و سرهای کج شده، توبره‌ای را با خود می‌کشند و به میان جمعیت می‌روند تا این‌جا هم پولی، چیزی عایدشان شود. انتخابشان بیشتر زنان است. به‌خصوص زنانی که دست یک بچه در دستشان است. دست دراز می‌کنند. جان بچه را قسم می‌دهند و می‌گویند: «پول یه نون به من بدید.» اکثریت بی‌جواب رد می‌شوند. یکی از مردها می‌گوید: «پول ندارم اما نانوایی نزدیک است. بیا برویم برات نان بگیرم.»

نگهبان دم در گورستان از روزها و شب‌هایی که با این گورخواب‌ها می‌گذراند، حرف‌هایی دارد:

«یک ماهی هست‌ کارتن‌خواب‌ها، به‌خصوص شب‌ها، در بعضی از این قبرها شب را به صبح می‌رسانند. آن اوایل که آمدند اینجا، بیرون‌شان کردیم اما هم تعدادشان زیاد است هم جای دیگری ندارند که بروند. دیوار گورستان کوتاه است، بیرون‌شان هم کنیم از دیوار می‌آیند. نیروی انتظامی هم که می‌آید، متفرق می‌شوند. تعدادی‌شان را هم گرفته‌اند و برده‌اند کمپ. خیلی‌هاشان از کمپ فرار می‌کنند و دوباره برمی‌گردند.»

همه‌شان معتادند؟

«تقریبا همه معتادند. دو زن و یک بچه ٨ ساله هم هست که آنها هم معتادند. روبه‌روی گورستان، چند صد متر آن‌طرف‌تر در «بلوک‌زنی» هم یک پیرزن همراه ٢ پسر و یک عروس و نوه‌اش در چادر زندگی می‌کنند. خود پیرزن و یکی از پسرهایش معتادند. باز هم هستند، کمی آن طرف‌تر زیر کانال یک زن و مرد هستند که از شهرستان آمده‌اند. آنها هم در چادر زندگی می‌کنند اما معتاد نیستند.»

برخورد مردم باهاشون چطوره؟

«اینجا منطقه فقیرنشینیه. مردم انقد از این کارتن‌خواب‌ها دیدن که انگار واکسینه شدند و بی‌تفاوت. ولی بعضی‌ها هم برای کمک ‌می‌آیند مثل گروه یاشار تبریزی که شب یلدا برای ساکنان گورها و چادرنشین‌های اطراف گورستان غذا و میوه آورده بودن، اما‌ کارتن‌خواب‌ها نیومدن.»
  - See more at: http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=122152#sthash.l6ndFqng.dpuf
-f

گورخواب‌های گورستان نصیرآباد: همین یک گور را هم با کتک از ما گرفتند 


محل جدید استقرار گورخواب‌های گورستان نصیرآباد

در حالی ‌که فرماندار شهریار وعده داده بود به وضعیت افراد بی‌خانمان که در گورهای خالی گورستان نصیرآباد شهریار می‌خوابند رسیدگی شود، بر اساس گزارش رسانه‌های ایران، مسئولان شهریار دریک طرح ضربتی صبح امروز 'با ضرب و شتم '، این گورخواب‌ها را از گورستان بیرون کردند.

به گزارش بی بی سی، یکی از این افراد به روزنامه قانون گفت: "ما را به حال خود بگذارید، صبح زود یک سری از مسئولان آمدند و ما را با کتک بیرون کردند، الان همین گور را هم برای خوابیدن نداریم."

گفته می‌شود این افراد پس از رانده شدن از گورستان به خانه‌ نیمه‌کاره‌ای در همان حوالی پناه بردند.
- See more at: http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=122188#sthash.f5OO4tCX.dpuf

گورخواب‌های گورستان نصیرآباد: همین یک گور را هم با کتک از ما گرفتند 


محل جدید استقرار گورخواب‌های گورستان نصیرآباد

در حالی ‌که فرماندار شهریار وعده داده بود به وضعیت افراد بی‌خانمان که در گورهای خالی گورستان نصیرآباد شهریار می‌خوابند رسیدگی شود، بر اساس گزارش رسانه‌های ایران، مسئولان شهریار دریک طرح ضربتی صبح امروز 'با ضرب و شتم '، این گورخواب‌ها را از گورستان بیرون کردند.

به گزارش بی بی سی، یکی از این افراد به روزنامه قانون گفت: "ما را به حال خود بگذارید، صبح زود یک سری از مسئولان آمدند و ما را با کتک بیرون کردند، الان همین گور را هم برای خوابیدن نداریم."

گفته می‌شود این افراد پس از رانده شدن از گورستان به خانه‌ نیمه‌کاره‌ای در همان حوالی پناه بردند.
- See more at: http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=122188#sthash.f5OO4tCX.dpuf

گورخواب‌های گورستان نصیرآباد: همین یک گور را هم با کتک از ما گرفتند 


محل جدید استقرار گورخواب‌های گورستان نصیرآباد

در حالی ‌که فرماندار شهریار وعده داده بود به وضعیت افراد بی‌خانمان که در گورهای خالی گورستان نصیرآباد شهریار می‌خوابند رسیدگی شود، بر اساس گزارش رسانه‌های ایران، مسئولان شهریار دریک طرح ضربتی صبح امروز 'با ضرب و شتم '، این گورخواب‌ها را از گورستان بیرون کردند.

به گزارش بی بی سی، یکی از این افراد به روزنامه قانون گفت: "ما را به حال خود بگذارید، صبح زود یک سری از مسئولان آمدند و ما را با کتک بیرون کردند، الان همین گور را هم برای خوابیدن نداریم."

گفته می‌شود این افراد پس از رانده شدن از گورستان به خانه‌ نیمه‌کاره‌ای در همان حوالی پناه بردند.
- See more at: http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=122188#sthash.f5OO4tCX.dpuf

گورخواب‌های گورستان نصیرآباد: همین یک گور را هم با کتک از ما گرفتند 


محل جدید استقرار گورخواب‌های گورستان نصیرآباد

در حالی ‌که فرماندار شهریار وعده داده بود به وضعیت افراد بی‌خانمان که در گورهای خالی گورستان نصیرآباد شهریار می‌خوابند رسیدگی شود، بر اساس گزارش رسانه‌های ایران، مسئولان شهریار دریک طرح ضربتی صبح امروز 'با ضرب و شتم '، این گورخواب‌ها را از گورستان بیرون کردند.

به گزارش بی بی سی، یکی از این افراد به روزنامه قانون گفت: "ما را به حال خود بگذارید، صبح زود یک سری از مسئولان آمدند و ما را با کتک بیرون کردند، الان همین گور را هم برای خوابیدن نداریم."

گفته می‌شود این افراد پس از رانده شدن از گورستان به خانه‌ نیمه‌کاره‌ای در همان حوالی پناه بردند.
- See more at: http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=122188#sthash.f5OO4tCX.dpuf

دکتر محمد سیف زاده: اقدامات قضایی و کیفری در ارتباط با کودکان