۱۳۹۷ آذر ۱۸, یکشنبه

یادمان قتل‌های زنجیره‌ای با حضور بستگان قربانیان در هانوفر به دعوت خانواده پوینده و کانون کنشگران هانوفر یادمان بیستمین سالگرد قتل‌های سیاسی در ایران در این شهر برگزار شد. بستگان شماری از قربانیان


یادمان قتل‌های زنجیره‌ای با حضور بستگان قربانیان در هانوفر

به دعوت خانواده پوینده و کانون کنشگران هانوفر یادمان بیستمین سالگرد قتل‌های سیاسی در ایران در این شهر برگزار شد. بستگان شماری از قربانیان ترورهای سیاسی سال ۷۷ در این برنامه حضور داشتند.
Deutschland Gedenken an Politische Morde im Iran vor 20 Jahren (DW/B.Keshmiripour)
بیست سال گذشت، اما برای بسیاری از آشنایان و بازماندگان قربانیان ترورهای موسوم به قتل‌های زنجیره‌ای انگار همین دیروز بود که خبر پیدا شدن جسد شماری از روشنفکران و دگراندیشان یکی پس از دیگری فضای خفقان‌آور پاییز ۷۷ را سیاه‌تر و هولناک‌تر می‌کرد.
به این مناسبت در روزهای جمعه و شنبه، ۱۷ و ۱۸ آذرماه ۹۷ (هفتم و هشتم دسامبر) مراسمی در هانوفر، مرکز ایالت نیدرزاکسن آلمان، برگزار شد که بستگان تعدادی از قربانیان نیز در آن حضور داشتند.
یادمان بیستمین سالگرد جنایاتی که هنوز بسیاری از جزئیات آن در ابهام است به دعوت خانواده محمد جعفر پوینده، نویسنده، مترجم و عضو کانون نویسندگان، و کانون کنشگران دموکرات و سوسیالیست هانوفر برگزار شد.
برای بزرگداشت یاد قربانیان قتل‌های سیاسی سال ۷۷ مراسم مختلفی در خارج از کشور برگزار شده است. در ایران نیز پرستو فروهر، دختر داریوش فروهر و پروانه اسکندری، موفق شد برای دومین سال پیاپی طی دو دهه گذشته، اول آذر ماه مراسم یادبودی برای پدر و مادر خود در سکونت‌گاه و قتلگاه آنها برگزار کند. همچنین دو روز پیش از آن کانون نویسندگان ایران "یادمان دادخواهانه بیستمین سالگرد قتل سیاسی محمد مختاری و محمد جعفر پوینده"، اعضای این کانون را در تهران برگزار کرده بود.
نخستین نمایش عمومی فیلم مستندی درباره قتل‌های سیاسی سال ۷۷، برگزاری نمایشگاهی از آثار سه نفر از بازماندگان و دو هنرمند دیگر و حضور جمع بزرگی از شهرها و کشورهای مختلف، از جمله ویژگی‌های برنامه یادمان در هانوفر بود، و برگزارکنندگان بر جنبه کم‌نظیرتری در این برنامه تاکید دارند.
ویژگی مراسم یادمان در هانوفر
سیما صاحبی، همسر زنده‌یاد پوینده، برنامه یادمان قتل‌های سیاسی سال ۷۷ در هانوفر را ویژه توصیف کرده و درباره این ویژگی به دویچه‌وله فارسی گفته است: «در یادمان‌هایی که در سال‌های گذشته برگزار شده همیشه برنامه‌ها جداگانه بوده است. مثلا پرستو فروهر برنامه خودش را داشت، من برنامه‌های خودم یا مثلا سهراب مختاری برای شرکت در برنامه‌های دیگری دعوت می‌شد. برای من خیلی اهمیت داشت که امسال همه خانواده‌ها در کنار هم باشند.»
سیما صاحبی، همسر محمد جعفر پوینده از دعوت کنندگان مراسم یادمان در هانوفر
سیما صاحبی، همسر محمد جعفر پوینده از دعوت کنندگان مراسم یادمان در هانوفر
صاحبی با ابراز خوشحالی از مشارکت بستگان حمید حاجی‌زاده (شاعر اهل کرمان که همراه با پسر ۹ ساله‌اش کارون به قتل رسید)، مجید شریف (نویسنده، مترجم و عضو هیئت تحریریه مجله "ایران فردا") و پیروز دوانی (نویسنده، پژوهشگر و فعال سیاسی چپگرا) افزود که با خانواده احمد میرعلایی و غفار حسینی نیز تماس گرفته شده اما آنها تمایل یا امکان حضور در برنامه هانوفر را نداشته‌اند.
علیه فراموشی
روز جمعه، ۱۷ آذر نمایشگاهی از آثار مریم حسین‌زاده (همسر مختاری)، پرستو فروهر، نازنین پوینده (فرزند پوینده و صاحبی)، ابوالقاسم شمسی و بهروز نقی‌پور زیر عنوان "علیه فراموشی" در سالن کارگاه ایرانیان شهر هانوفر گشایش یافت که قرار است تا آخر ژانویه ادامه یابد. خانم حسین‌زاده و آقای نقی‌پور در این برنامه حضور نداشتند.
برنامه‌های روز شنبه در یکی از سالن‌های مرکز فرهنگی "فاوست" با نمایش بخشی از فیلم مستند "زخم باز" ساخته حسین جهانی آغاز شد. در این فیلم با بهره‌گیری از برخی تصویرها و فیلم‌های آرشیوی، مانند ویدئوی مراسم خاکسپاری شماری از قربانیان، و در گفت‌وگو با چند نفر از بازماندگان و شخصیت‌هایی چون کاظم کردوانی و ناصر زرافشان ماجرای ترورهای سیاسی در جمهوری اسلامی بازخوانی شده است.
در ادامه برنامه حسین دوانی به مرور زندگی و فعالیت‌های سیاسی برادرش پیروز پرداخت که نخستین بار در سال ۶۱ برای مدت هفت ماه به زندان افتاد. پیروز دوانی پس از پایان دومین دوره حبس که از اواخر دهه ۱۳۶۰ و به مدت چهارسال طول کشید، با اتکا به تجربه‌های تلخ خود از رنج و درد خانواده زندانیان، کانون حمایت از زندانیان سیاسی را تشکیل داد.
پیروز دوانی در سال‌های بعد بولتن‌هایی را منتشر می‌کرد و تلاش داشت صدای همه فعالان سیاسی از گرایش مختلف را که برای کسب آزادی و برقراری دموکراسی و عدالت اجتماعی تلاش می‌کنند به گوش مخاطبان برساند. او از طریق همین فعالیت‌ها با چهره‌های سیاسی صاحب‌نامی مانند داریوش فروهر و پروانه اسکندری، که حدود نیم قرن سابقه مبارزه و فعالیت سیاسی داشتند، آشنا شده بود.
فروهر و خبر ربوده شدن پیروز دوانی
حسین دوانی می‌گوید برادرش که احتمال بازداشت خود را منتفی نمی‌دانست شماره تلفن منزل فروهرها را به اعضای خانواده‌اش داده و از آنها خواسته بود هر زمان برای او اتفاقی رخ داد یا بیش از دو ساعت از خود خبری نداد با آنها تماس بگیرند. مطابق شواهد موجود پیروز دوانی سوم شهریور ۷۷ پس از خروج از خانه توسط ماموران وزارت اطلاعات ربوده و مدتی بعد به قتل رسید.
خبر ربوده شدن پیروز دوانی نخستین بار به نقل از داریوش فروهر، رهبر حزب ملت ایران، در رسانه‌های برون مرزی و محافل سیاسی داخلی منتشر شد. حسین دوانی می‌گوید مسئولان جمهوری اسلامی هیچگاه حاضر به پاسخگویی درباره سرنوشت برادرش نبوده‌اند اما افرادی مانند اکبر گنجی، از روزنامه‌نگاران پیگیر قتل‌های زنجیره‌ای، گفته‌اند قتل او با فتوای غلامحسین محسنی‌ اژه‌ای، معاون اول کنونی قوه قضائیه، انجام شده است. با گذشت ۲۰ سال هنوز جزئیات ربودن و قتل پیروز دوانی در ابهام مانده و جسد او هنوز پیدا نشده است.
پیروز دوانی و مجید شریف از قربانیان قتل‌های سیاسی سال ۷۷ هستند که مسئولان جمهوری اسلامی نام آنها را از پرونده این قتل‌ها حذف کردند. مهشید شریف، روانشناس و داستان‌نویس مقیم استکهلم سوئد، در این باره به دویچه‌وله گفت: «پرونده قتل مجید شریف پروسه خاصی را گذرانده است. رژیم با زیرکی می‌خواست این قتل سیاسی را به یک مرگ عادی بر اثر ایست قلبی تقلیل بدهد که با واکنش اولیای دم و وکیلان آنها، شیرین عبادی و ناصر زرافشان، روبرو شد.»
مهشید شریف پس از ترور همسرش نام خانوادگی خود را از فاتحی به نام او تغییر داد. او می‌گوید این کار با انتقادهایی به خصوص از طرف برخی فمینیست‌ها روبرو شد اما فکر می‌کند این کمترین کاریست که می‌توانست برای زنده نگه داشتن یاد همسرش انجام دهد.
سه هنرمند حاضر در مراسم گشایش نمایشگاه یادمان بیستمین سالگرد قتل‌های سیاسی پائیز ۷۷ ، از راست نازنین پوینده، پرستو فروهر، ابوالقاسم شمسی
سه هنرمند حاضر در مراسم گشایش نمایشگاه یادمان بیستمین سالگرد قتل‌های سیاسی پائیز ۷۷ ، از راست نازنین پوینده، پرستو فروهر، ابوالقاسم شمسی
قتل برای رضایت "خدای زمینی"
او که برای شرکت در مراسم یادمان به هانوفر آمده بود در سخنرانی خود با تاکید بر این که پرسش درباره چرایی جنایت‌های سال ۷۷ همچنان مطرح است گفت: «به چه چیز نباید شک کنم؟ به مردانی که برای مرادشان آمپول هوا، یا چه می‌دانم آمپول پتاسیم به تنی فرو می‌کنند و به نام خدای زمینی‌شان طنابی به دور گردن مردان عاشق می‌پیچند، چاقو بر سینه پردرد بانویی که بی‌شباهت به زنان اسطوره‌ای نیست فرو می‌کنند. چه باید کرد، چه باید کرد جز درخواست بی‌انتهای دادخواهی از این بیداد؟»
پرستو فروهر به نقل از گواهی پزشکی قانونی می‌گوید قتل مادرش با فرود آوردن ۲۴ ضربه چاقو بر سینه‌ی او رخ داده است. این شیوه فجیع در مورد برخی دیگر از قربانیان سال ۷۷ از جمله حمید حاجی‌زاده، شاعر و پژوهشگر کرمانی، و پسر ۹ ساله‌اش کارون، تکرار شده است. فرخنده حاجی‌زاده در یک پیام صوتی که در مراسم هانوفر پخش شد می‌گوید برادرش با ۲۷ و پسرش با ۱۰ ضربه چاقو به قتل رسیده‌اند.
ترورهای بیدادگرانه؛ پرونده همچنان گشوده
فرخنده حاجی‌زاده با اشاره به قتل و ترور ده‌ها منتقد و مخالف جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور و کشتار هزاران زندانی سیاسی در تابستان ۶۷ می‌گوید پرونده قتل برادر و برادرزاده‌اش همچنان گشوده است. او در پیام صوتی خود گفت: «پرونده قتل‌های بیدادگرانه دیگر نیز مفتوح است. چه قتل‌های قبل از پائیز خونبار  ۱۳۷۷، چه قتل‌هایی که در پائیز ۷۷ به وقوع پیوست؛ خواه قتل‌های گروهی که در زندان‌های مخوف رخ داد تا شبانه قربانیانشان را در چاله‌های گودبرداری شده آماده مخفی کنند.»
او در بخش دیگری می‌گوید هنوز خبر قتل فجیع برادر و برادرزاده‌اش با هاله‌ای از ابهام بر سر زبان‌ها بود که "در ابتدای آذر پروانه اسکندری و داریوش فروهر با همان شکل و شیوه بیدادگرانه و فجیع به قتل رسیدند".

فرخنده حاجی‌زاده افزود: «قتل فروهرها به بهت و خشم عمومی جامعه دامن زد و فریاد بلند دادخواهی شد. اما چندی نپایید که دو تن از اعضای برجسته کانون نویسندگان ایران، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده، از خیابان ربوده شدند و در بیابان‌های اطراف تهران به قتل رسیدند و مجید شریف و پیروز دوانی نیز به جمع کشته شدگان پیوستند. این فجایع چنان واکنشی از اعتراض به پا کرد که ناگزیر شدند چهار فقره از این قتل‌ها را در برابر معرفی چهار قاتل به اصطلاح خودسر وزارت اطلاعات به گردن بگیرند؛ برای حفظ توازن چهار قاتل، چهار مقتول.»
پرستو فروهر در سخنرانی خود در مراسم یادمان در هانوفر درباره تلاش‌های صورت گرفته در دو دهه گذشته گفت: «اگرچه در ابتدا افشای ابعاد واقعی، بستر فکری و اهرم سازمانی قتل‌های سیاسی، و نیز دادرسی عادلانه‌ی این جنایت‌ها به یک خواست مطرح در جامعه بدل شد، اما پس از چندی با اوج‌گیری سرکوب از یک سو و عقب‌نشینی‌های آشکار جناح اصلاح‌طلب حکومت از خواست‌های جامعه از سوی دیگر، نیروی پیش‌برنده‌ی دادخواهی تحلیل بسیار رفت. تلاش‌هایی که علی‌رغم این تنگناها شد نیز نتوانست ساختار قدرت را به پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری وادارد.»
این هنرمند، نویسنده و فعال حقوق بشر یادآور شد که در چنین موقعیتی یادآوری و پافشاری بر دادخواهی در داخل ایران، بیش از گذشته وابسته به پیگیری بازماندگان کشته‌شدگان و وکلای آنها بود که متاسفانه با تمام تلاش‌ها نتوانستند "بر چند و چون رسیدگی قضایی تأثیر به‌سزایی" بگذارند و تنها در نقد و افشاگری "روند مخدوش این رسیدگی" به موفقیتی نسبی دست یافته‌اند.
حاشیه تهران و شهرهای کوچک و بزرگ اطراف آن به مکانی برای سکونت غیررسمی حاشیه‌نشینانی تبدیل شده است که درصد کثیری از آنان را کارگران تشکیل می‎دهند. از کارگران ایرانی و افغانستانی تا مهاجرین پاکستانی در این نقاط زندگی سختی را می‌گذرانند.‌ در کنار مزارع و انبوه کارخانه‌ها و کارگاه‌های صنعتی و غیرصنعتی، در اتاق‌های کوچک که به یک خانه استاندارد شبیه نیست، بعضا بدون امکانات اولیه نظیر برق و گاز و تلفن؛ اگر خوش‌شانس باشند آب در اختیار دارند که به گفته ساکنان به‌دلیل شوری و بعضا آلودگی قابل خوردن نیست.
وضع در شهرهای استان تهران، مانند ورامین، شهریار، پاکدشت، رباط‌‌کریم، فیروزکوه، قرچک، پیشوا و… بهتر از حاشیه است‌. اما این بهتر بودن به معنای برخورداری از یک زندگی سالم و پرنشاط نیست.
زخم بیماری پوستی لیشمانیازیس بر صورت – متن تصویر: دامداری در حاشیه شهر پیشوا؛ چرا در زباله‌دانی
زخم بیماری پوستی لیشمانیازیس بر صورت – زمینه عکس: دامداری در حاشیه شهر پیشوا؛ چرا در زباله‌دانی
به پیشوا می‌روم.‌ شهری کوچک نزدیک به ورامین در ۴۵کیلومتری جنوب شرقی تهران. قدیمی‌ها اینجا را با نام «امامزاده جعفر» می‌شناسند. از راننده تاکسی، وضعیت کلی بهداشت و درمان شهر را جویا می‌شوم که می‌گوید این شهر با حدود ۶۰هزارنفر جمعیت، هنوز بیمارستان ندارد! ادامه می‌دهد: «سالهاست قرار است که در جوار دانشگاه‌آزاد بیمارستان بسازند اما این پروژه هم مانند بقیه پروژه‌هایشان رها شده.» درست می‌گوید. شهرستان پیشوا در سال ۸۹ از شهرستان ورامین منفک شد و از آن پس با وجود دارا بودن مراکز درمانی و بهداشتی اما فاقد یک بیمارستان مجهز است.

بیماری پوستی، گریبانگیر همه زنان جوادآباد

در حاشیه پیشوا، روستایی به نام جوادآباد قرار دارد. جواد آباد روستایی کوچک است که حدود ۲۲۰خانوار در نهایت فقر و محرومیت در آن روزگار می‌گذرانند. در اولین نگاه زنانی را می‌بینم که ظرف‌های پلاستیکی آب را جابجا می‌کنند. با گشت‌ و گذاری کوتاه در روستا متوجه می‌شوم که زنان بسیاری به کار پرورش دام و طیور مشغول‌اند. محیطی پر از پشه و مگس با بوی تعفن در انبوهی از کاه و یونجه، می‌تواند توصیف خوبی برای جوادآباد پیشوا باشد.

سکینه خانم زنی‌ست از اهالی این ده. حدودا ۶۵ساله است. می‌گوید اینجا مردان عموما در کارخانه قند و کارگاه‌های صنعتی روستای باقرآباد فعالیت دارند و زنان، از جمله خودش هم اکثرا دامداری یا کشاورزی می‌کنند. زخم‌های روی صورتش توجهم را جلب می‌کند، زخم‌هایی پهن و درشت به رنگ قهوه‌ای که در ناحیه زیر چانه عمیق شده و شکاف برداشته است. می‌پرسم این زخم‌ها چیست؟ پاسخ مشخصی نمی‌دهد، اما این نکته را می‌رساند که به‌دلیل محیط آلوده نگهداری دام‌هاست که این زخم‌ها به‌وجود آمده است.
به دنبال یک جوان محصل می‌گردم تا با او در این مورد گفت‌وگو کنم. با «نرگس» ۱۸ساله روبرو می‌شوم. دیپلم گرفته و همراه با مادرش کار می‌کند. از او که رشته‌اش تجربی بوده می‌پرسم وضعیت بهداشت روستا چگونه است؟ می‌گوید دو مشکل چشمگیر است: زنان بیماری پوستی دارند و مردان بیماری‌های گوارشی. بیماری پوستی ناشی از محیط آلوده دامداری و دپوی زباله در محل و بیماری گوارشی هم ناشی از استفاده از آب آلوده است‌. نرگس در ادامه از وضعیت مرکز بهداشت روستا اینچنین می‌گوید: «مرکز بهداشت فقط می‌تواند بیماری‌هایی مثل سرماخوردگی را درمان کند. برای معالجه مردم اینجا مراکز تخصصی و با امکانات نیاز است که حتی شهر [پیشوا] هم ندارد چه رسد به این روستا.»
اظهارات متناقض − رئیس اداره محیط زیست شهرستان پیشوا: روزانه صدها گوسفند از زباله‌های شهری و بیمارستانی در پیشوا تغذیه می‌کنند. رئیس شبکه دامپزشکی شهرستان ورامین: این اظهارات غیر مسئولانه است؛ نظارت کامل داریم. (منبع)
زهرا زنی ۴۵ساله و مادر پنج فرزند است. می‌گوید با همسرش از تایباد خراسان رضوی به اینجا آمده‌اند. همسرش هم در کارخانه قند ورامین به عنوان کارگر مشغول به کار است و او و فرزندانش دامداری می‌کنند. از وضعیت بهداشت محیط‌شان میپرسم که جواب دقیقی نمی‌دهد. دخترش زینب که در دوره دبیرستان مشغول تحصیل است می‌گوید: «مادرم و اکثر زنان را نوعی پشه خاکی نیش زده‌ است. بیشترشان به دلیل وجود دام بیماری پوستی دارند. اما چون مرکز تخصصی بهداشت نداریم رسیدگی نمی‌شود.»
می‌پرسم دیگر با چه مشکلاتی از نظر بهداشت و درمان مواجه هستید؟ پاسخ می‌دهد: «مشکلات که بسیار است. شاید به خیلی از این مشکلات عادت کرده‌ایم و دیگر برایمان چندان اهمیتی ندارد. مثلا از آب آشامیدنی سالم برخوردار نیستیم. اگر می‌توانید به داخل خانه بیایید و ببینید که آب لوله‌کشی ما چه رنگ و بویی دارد! این است که تقریبا همه اهالی محل از آب چاه استفاده می‌کنند که آنهم چون تصفیه شده نیست باعث بیماری‌های گوارشی می‌شود اما حداقل قابل استفاده است.»
منطقه جوادآباد پیشوا، دو دبستان دخترانه دارد که همراه با زینب به آنجا می‌رویم. وضعیت بهداشت در هر دو مدرسه اسفبار بود. نه خبری از آبخوری بود نه سرویس بهداشتی استاندارد. تنها یک سرویس بهداشتی در گوشه حیاط قرار داشت که می‌شد تشخیص داد نو‌ساز است، آنهم کاملا غیربهداشتی و بدون تجهیزات از جمله صابون مایع. هر دو دبستان تقریبا شرایط مشابهی داشتند.

شیوع سالک

مسئول مرکز بهداشت جوادآباد در مورد وضعیت بهداشت منطقه می‌گوید: «در اینکه اوضاع بسیار اسف‌بار و محیط غیربهداشتی‌ست شکی نیست‌ اما عملا کاری هم از دست ما بر نمی‌آید. بارها خود من به نماینده مجلس و اعضای شورا نامه نوشتم که به مسوولان در مورد وضعیت بهداشت این محل هشدار بدهند اما فعلا به نتیجه‌ای نرسیدیم. چون منطقه دورافتاده است کسی به آن توجه‌ای نمی‌کند.» در مورد پشه‌های خاکی و بیماری‌های پوستی زنان این منطقه می‌گوید:« اکثر زنان این منطقه و مناطق اطراف مثل داوودآباد، خیرآباد، باقرآباد، ولی آباد، قاسم‌آباد و… به دلیل عدم رعایت نکات بهداشتی، عدم برخورداری از آموزش صحیح، همجواری با محل‌های نگهداری دام‌، وجود زمین خاکی در کنار ساختمان مسکونی، فقدان لوله‌کشی مناسب فاضلاب، عدم دفع صحیح زباله‌های خانگی و دامی و موارد دیگر به بیماری “لیشمانیازیس” مبتلا هستند.»
لیشمانیازیس (Leishmaniasis) – سالک جلدی − یکی از مهمترین بیماری‌های مشترک میان انسان و حیوان است که به اشکال مختلف بروز می‌کند. این بیماری توسط گزش گونه‌های مختلف پشه‌های خاکی به انسان منتقل و باعث ایجاد زخم‌هایی بزرگ و قهوه‌ای رنگ روی سطح خارجی بدن می‌شود‌ که گاه با عفونت همراه است. این بیماری در مناطق روستایی رایج است و چنین به نظر می‌رسد که در محدوده ورامین و توابع‌اش، شیوع فراوانی دارد. علت روشن است: نبود بهداشت به دلیل فقر عمومی و بی‌توجهی مقامات.

Dr. Morteza Mohit, 08 Dec. 2018 - استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی

George W Bush gives Michelle Obama a mint at his dad's funeral

گذار بی خشونت» یا ملاحظه‌کاری با خشونت

porthan
آنچه که در تمام مباحث حول مفهوم و نوع خشونت مشکل‌آفرین بوده است و در زمینه‌های اجتماعی و سیاسی خشونت را به زیر سوال برده است نوع نگرش «اخلاقی» به مقوله است و با این استناد که خشونت «نیک‌خویی» بشر را زایل می‌گرداند و بشر را از تمرین و ممارست با «تدبیر» بی‌نیاز می‌کند.

در این یادداشت نگاهی داریم به اینکه در مرحله‌ی گذار از جمهوری اسلامی مقوله‌ی «خشونت» در بین مخالفان چگونه ارزیابی می‌شود و دوری از خشونت چه پیامد‌ها و فوایدی دارد. این نگرش که خشونت در تضاد با منافع مردم  است دست‌آویز و مستمسک‌ برای بحث‌های «نظری» گسترده‌ای در اپوزیسیون داخل و خارج شده‌ است. پیش‌درآمدی بر همگنی خشونت و سیاست این بحث را آغاز می‌کند و سپس به صحن اختلاف‌نظر‌های اپوزیسیون می‌رویم.
خشونت زاده‌ی باورهاست
رفتار گروه‌های سیاسی از منظر نوع برخورد آنها با «خشونت» از مهم‌ترین مقوله‌های زمان ما است. با این وجود که امروزه خشونت سیاسی محکوم شده است اما بسیاری از قدرت‌های سیاسی در متن و حاشیه میدان حفظ قدرت سیاسی به خشونت متوسل می‌شوند. در طول تاریخ، حتی از زمان یونان باستان، همیشه مسئله‌ی بغرنج استفاده‌ی از خشونت در مسیر اهداف سیاسی مورد نقد و بررسی بوده است.
آنچه که در تمام مباحث حول مفهوم و نوع خشونت مشکل‌آفرین بوده است و در زمینه‌های اجتماعی و سیاسی خشونت را به زیر سوال برده است نوع نگرش «اخلاقی» به مقوله است و با این استناد که خشونت «نیک‌خویی» بشر را زایل می‌گرداند و بشر را از تمرین و ممارست با «تدبیر» بی‌نیاز می‌کند. از همین رو  نگاه‌های ملاحظه‌گرایانه به خشونت همیشه بدنبال توجیه و یافتن مشروعیتی در رابطه با خشونت از سوی حاکمان جامعه بوده‌اند. توماس هابز فیلسوف صده‌ی شانزدهم میلادی خشونت در دست سیاست را برای مهار کردن طبیعت سرکش انسانی مجاز میشمارد و ماکس وبر تئوریسین جامعه‌شناسی در این‌باره به تفکر نشسته است که کجا صاحبان قدرت سیاسی حق دارند در مناطقی از حکومت خود شرایط را با خشونت کنترل نمایند. این تعمق از آن رو‌ست که مقوله‌ی خشونت همیشه در مرکزیت بحران‌ها و مشکلات سیاسی قرار دارد.
نکته‌ی قابل توجه درباره‌ی خشونت این است که خشونت نیز زبانی‌ست که با آن سخن می‌گوییم. زبان، در ما مادر باور‌ها است و سپس خود ابزار این باورها می‌گردد. انسان برای اینکه به خشونت دست بیازد نخست نیاز به باور و عقیده‌ای دارد که خشونت را مجاز می‌شمارد. چه در بافت خانواده و چه در میان جامعه جواز گذر از خشونت بر پایه‌ی باورهایی که استفاده از خشونت را بهترین و یا دست‌کم لاجرم  می‌دانند ساخته می‌شود. ‌این باورها در سیستم‌های سیاسی از سوی صاحبان قدرت برای ترویج و مشروعیت خشونت سیاسی تبلیغ می‌گردند. پژوهش‌ها نشان میدهد که پس از آنکه خشونت در جوامع رو به گسترش می‌گذارد افراد عادی جامعه نیز این باور‌ها را اکتساب کرده و با آن باطن‌سازی می‌کنند. اطراف رفتار خشن حاکمین تئوری‌ها و توجیه‌ها ساخته می‌شوند و رسانه‌ها نیز در دستکاری آن به سود حاکمین نقش می‌گیرند. فاجعه آن زمانی رخ می‌دهد که داستان‌سازی‌ها و سناریوها، با توجیه‌های اخلاقی و آیینی، حول این رفتار خشن شکل می‌گیرند، ساخته می‌شوند و بدین ترتیب حوزه‌ی این میدان آیین و اخلاق دستکاری شده بسیار وسیع‌تر می‌گردد.
زبان خشونت سیاسی با دیگر زبان‌های سیاسی تفاوت چیستی‌ و نهادینه‌ای ندارد. زبانی است که علت و معلول‌های فراوانی را برای خود از درون داستان‌ها و سناریوها می‌یابد و شاخ و برگ می‌دهد. اما چون غیر‌اخلاقی‌ست و از بنیان، ناپسندیده بنابرین نیاز هست یادآوری نماید که موجودیت آن در ارتباط با حفظ شرایط موجود لازم و حیاتی‌ست. انواع فیکشن و کارهای هنری به کمک خشونت می‌آیند و فاکت‌های مولود خشونت را مقدس و نیک می‌نمایانند. کشتار‌های جمعی در مدارس آمریکا را ناشی از تاثیر فیلم‌های هالیوود، آزادی استفاده از سلاح و ریشه‌های بیماری روانی می‌دانیم، اما هر‌ سه‌ی این عامل‌ها باید دور از گزند بمانند. اینگونه دکوراژه نمودن «علت و معلول» در دفاع از خشونت، دیرینه و کهن است. برای چینش دوباره‌ی اجزای این بحث، بیاد آوردن دو مورد از ترسناک‌ترین رفتارهای خشن دوران ما‌ که آنرا «کور» می‌توان نامید بی‌مورد نیست: که رفتار تروریست‌های انتحاری و رفتار ارتش اسلوبودان میلوسویچ در جنگ داخلی یوگسلاوی سابق‌ باشد. این دو نمونه تمامی عناصر و اجزای ایجاد یک جو سیاسی – ایدئولوژیک که خشونت را در هر شکل و بعد آن کاملا توجیه نماید در اختیار گرفتند. اولی از زمان انقلاب اسلامی ایران و با فتواهای دینی روح‌الله خمینی مرسوم گشت و دومی در قلب اروپا بنام مقابله با اسلام افتخار می‌فروخت.
استبداد بی خشونت نیست
مخالفان جمهوری اسلامی بارها امید به برچیده‌شدن بساط آیت‌الله‌ها از کشور بسته‌اند. این امید‌ها بی شالوده هم نبوده‌اند. هم جریانات اجتماعی و سیاسی درون ایران و هم پیمان‌های بین‌المللی نشان از این داشته‌اند که جمهوری اسلامی تار و پودی ناجور بر بافت نظم جهان و فرهنگ کشور ماست. از اینرو افت و خیز این یاس و امید برای آنهاییکه چند دهه است در افقی مه‌آلود شرایط کشور را با دل و جان دنبال میکنند، عارضه‌ی را به همراه داشته است که در بین مبارزان و مخالفان اپوزیسیون دیده میشود؛ «ناآرامی»! انتظاری ناآرام که با احساسات و عواطف بسیاری عجین‌ست. هرچند که در کاراکتر فرهنگی اکثر ایرانیان نبود شکیبایی و پشتکاری طولانی‌مدت همیشه دیده شده و محسوس است و در شخصیت‌ ما نیز نیکو بافته شده است، اما این ناآرامی و ناشکیبایی پژواکی از واقعیت‌های بیرونی هم هست. نشان از این واقعیت دارد که هنوز نه عوام و نه خواص ما نتوانسته‌اند در کوره‌ی دگرگونی‌های سیاسی کشورمان آهیخته شوند. هیچ انتظاری هم بیش از این نمی‌توان داشت. بسی نادرند خواصی که با بینش وسیع و گسترده‌ی خود توانسته باشند مقدورات و نامقدورات دگرگونی‌های اجتماعی-سیاسی ایران را در بستر تحولات ایران خوب ببینند و راهبرد‌ها و راهکار‌های کارساز را به مردم ارائه نمایند.
اما، خوشبختانه  جریان گذار از جمهوری اسلامی «متحجر و سرکوبگر» هدف اکثریت مطلق ایرانیان است. نجات از دست آیت‌الله‌های مکار خواسته‌ی مردم و وطن‌دوستان ماست. از این رو شکاف بین طرفداران و مخالفان نظام جمهوری‌ اسلامی همواره رو به رشد است. از یک دهه پس از انقلاب اردوی مخالفان مدام بزرگ‌تر و استوار‌تر شده، و طیف‌های مخالفان هر‌چند بسیار کند، اما به هم نزدیک می‌شوند. این جریان که دینامیکی کند و گاهی انحرافی داشته است با موانعی نیرومند روبرو می‌باشد و راه ملت در رسیدن به دموکراسی و آزادی با نظر به «عقب افتادگی و تحجر» فکری و  جهان‌نگری ملایان بسی طولانی شده است. باید اعتراف کرد که استبداد بسیار بد است اما استبداد خرافی و متحجر بدترین است. این موانع عبارتند از :
  • پیچیدگی شرایط سیاسی دهه‌های گذشته در خاورمیانه
  • نحیف بودن تجربه‌ی مردم ما از و در كشورداری مدرن
  •  چشمداشت حریصانه‌ی کشورهای بیگانه به منابع طبیعی و ثروت ایران
  •  استفاده‌ی زشت و نادرست ملایان از باور‌های دینی مردم
  •  فراوانی مدیران نالایق و فاسد در لایه‌های حکومت و دولت
خشونت مرحله‌ی گذار 
امروز، با گذشت چندین ماه از شروع بحرانی برای جمهوری اسلامی که ناشی از سیاست‌های جدید کاخ سفید می‌باشد، کاملا مشهود است که گروهی از برونمرزیان، و درونمرزیان نیز، از صبر و شکیبایی مردم ایران در برابر شرایط فعلی و حکومت سر به شکایه برداشته‌اند؛ «در عجبیم که چرا این مردم برنمی‌خیزند و شورش نمی‌کنند؟» این طرز نگاه به رویداد مهمی چون «گذار سیاسی» از یک حکومت فاسد مستبد در یكسوی میدان قرار دارد و در سوی دیگر این میدان عده‌ای در حواشی، با زمینه‌سازی‌های «رد خشونت» می‌گویند ابدا نمی‌توان خشونت را برای مرحله گذار پذیرفت. ‌
زمینه‌های این دو نگرش بطور واضح در بین اپوزیسیون داخل و خارج طرفدار و پشتیان دارد. منتهی بدلایلی که در ادامه بدان خواهیم پرداخت طیف طرفدار شکیبایی و مبارزات مدنی بطور سیستماتیک و تا حد زیادی «مصنوعی» یا آرتی‌فیشیال (زیرنویس ۱) توانسته است «جو رسانه‌ای» و همه‌گیری را حاکم گرداند که اگر کسی خشونت را – بطور نسبی – موجه بداند دشمن منافع ملی ایران و آزادی‌ستیز است.
تاریخ دهه‌های گذشته بخوبی نشان می‌دهد که با بروز انقلاب‌های نرم، در کشورهای تحت سلطه‌ی اتحاد جماهیر شوروی سابق، این امید و راهکار برای بسیاری سمبل گشت که می‌توان بدون خشونت نیز دست به دگرگونی‌های کلان در سیستم سیاسی یافت. اما آنچه در مورد کشور ما ایران جالب است، این است که بر سر این روش‌های نرم نه تنها توافق نظر ممکن و مقدور نشده است بلکه راهکارها و تاکتیک‌های مختوم به یکی از حالت‌های زیر را برای رهایی از شر جمهوری اسلامی بدیل می‌دانیم:
۱) تغییر ساختاری رژیم با رفراندوم
۲) کودتای نظامی (بخوانید کودتای سپاه پاسداران)
۳) براندازی سخت
۴) تحول نرم
۵)  ادامه‌ی اصلاحات

پافشاری و نگاه راهبردی به پیامد‌های این بدیل‌ها «توانسته» است دو قطب را در اپوزیسیون تولید نماید:
۱) قطبی که خشونت را کاملا رد میکند و تنها به ادامه‌ی مبارزات در حد و ابعاد امروزین رضایت می‌دهد. این قطب بسیار می‌کوشد به انواع روش‌های دست و پا گیر و حتی انگ، از طرف مقابل خطا و اشتباه بگیرد و در برابر رسانه‌ها و عموم او را «آنارشیست»، «انتقامجو» و «متکی» به دخالت نظامی خارجی‌ها بنمایاند و ‌هویت سیاسی او را مخدوش نماید. این قطب طرفدار شکیبایی بی مرز از سوی مردم است و تلاش دارد حکومت را با ارتباط‌های علنی و مذاکرات مخفی آرام نگاه دارد تا حکومت نیز دست به خشونت نزند. اینان اینگونه می‌بینند که امنیت شرایط فعلی به هر‌گونه آشوب و هرج و مرج آتی مقدم است و شرایط «امن» را باید حفظ کرد.
۲) قطب دیگر باور دارد مرحله‌ی گذار از جمهوری اسلامی قطعا «خشن» است زیرا از سوی حکومت به مردم تحمیل می‌گردد. این قطب در یک چهارچوب «زمانبندی شده» خشونت را مجاز میشناسد. در بعدی عمیق‌تر که وارد شویم این قطب تلاش دارد مردم را از دست‌یازی به خشونت باز دارد اما می‌بیند که سرشت جمهوری‌ اسلامی مردم را ناگزیر از درگیری و توسل به خشونت خواهد کرد.
سودِ گذار کم‌هزینه
واضح‌تر بخواهیم این مسئله را باز نماییم باید گفت که قطب مخالف خشونت – دست‌کم می‌گوید –  که با دو تاکتیک ۱) رایزنی‌ها و لابی‌ها و مناسبات و ۲) کارکردن روی «احساسات» مردم، می‌تواند این شرایط را تا آنجایی پیش ببرد که گذار با کمترین هزینه برای «مردم» روی دهد. گفتار‌درمانی‌های کسالت‌آور حسن روحانی رییس جمهور نیز از همین دست هستند. این طیفِ مخالف سرسخت خشونت، وزین‌ترین استدلال‌هایش در بحث‌ها اینها هستند:
  • مردم بقدر کافی مصیبت دیده‌اند و لازم نیست در مرحله‌ی گذار آسیب فراوانی ببینند
  • خشونت از سوی مردم حکومت را بسوی شرایطی که حکومت در آن جان تازه می‌یابد می‌برد
  • ابعاد گسترده‌ی خشونت می‌تواند یکپارچگی کشور را به زیر سوال ببرد
  • دخالت نیروی نظامی خارجی زیرساختارها‌ی توسعه کشور را بسیار نحیف و حتی نابود می‌سازد
این محاسبات و استدلالات ابدا بی‌مورد نیستند و  نسبت به احتمالاتی هشدار می‌دهند که باید بخاطر منافع ایران آنها را در نظر داشت و جدی با آنها روبرو شد.  جدی‌گرفتن و حساس بودن روی این گزینه‌ها وظیفه‌ی هر ایرانی است.
اما، روی دیگر این نوع روش‌ها نیز نباید از نظر دور بماند. اگر آن روی سکه را نگاه کنیم تمامی این استدلال‌ها و دوری از امکان خشونت از سوی مخالفان رژیم، «هزینه‌های رژیم» را بسیار پایین نگاه داشته است. رژیم از این واهمه و هیاهوی پشت آن بسی از ما آگاه تر است. زیرا می‌داند کدام و چند درصد از این صداهای «دلسوز» منافع ملی وفادار و عوامل رژیم هستند. چیزی که من و شما دقیق نمی‌دانیم. این یک فرض و یا کژپنداری نیست؛ جمهوری اسلامی از زمان محمد خاتمی، با برنامه و سرمایه، نفوذی‌های بسیاری را چه در قالب خواص و چه عوام به سوی کشورهایی که مهاجرین ایرانی در آنها ساکن هستند روانه ساخت و هنوز بسیاری از آنها شناسایی و تمیز داده نشده‌اند. جمهوری اسلامی در عمل با طرح اینکه «تا رژیم آرام است هزینه‌های مردم کمتر است» دارد هزینه‌های خود را کاهش می‌دهد و با کمترین خسارتی سیاست‌هایش ادامه دارند.
جمهوری اسلامی در طول سال‌های عمرش و بویژه پس از جنبش سبز دارای دو اهرم خشونت بوده است. اهرم بزرگ،‌ مطلوبِ علی‌خامنه‌ای است که ایجاد ترور و وحشت «ساکن» در بین مخالفان داخلی باشد. خامنه‌ای ارعاب و ترساندن را به گونه‌های متفاوتی فرمان داده و عاملان آنرا توشیح کرده است. اهرم دیگر نیز خشونت فیزیکی‌ست که متوجه مخالفان بوده و هست. هر دوی این روش‌ها هزینه‌های رویارویی رژیم با مخالفان و دگرگونی‌های سیاسی را تقلیل می‌دهند. اینکه رییس‌جمهور آمریکا جرج دبلیو بوش زمانی گفت که «رژیم ایران، مردم ایران را گروگان گرفته است»، تلویحی کاملا درست بود. ما ایرانیان در کنار این مردم، منافع ملی و یکپارچگی کشور را نیز می‌بینیم.
چه‌کنم چه‌کنم‌های بی‌ پایان
از این منظر، دو پرسش پیش‌رو دقیقا عمل‌گرایانه هستند که به کدام سمت می رویم و چه می‌خواهیم بکنیم:
۱) آیا به سمت گروگان نگاه داشتن مردم در دست رژیم در این شرایط «امن» و ادامه‌ی مذاکرات، امید‌پراکنی به تحولات و آنهم کاملا در چهارچوب شروط و اصول رژیم ادامه می‌دهیم؟
۲) یا اینکه منافع مردم را هم‌ارز با اتلاف زمان ارزیابی می‌کنیم و برای خلاصی از این رژیم همصدا  و هم‌تاکتیک شده و آماده‌ی فراز و نشیب‌های جدا شدن از این مسیر «امن» می‌گردیم؟

هرکجای این صحن اختلاف‌نظر‌ها بیاستیم و از هر زاویه‌ای که نگاه کنیم مشاهده‌ی این حقیقت سخت نیست که ادامه‌ی بقای این رژیم برابر با نابودی تدریجی و مستمر ایران است. اما گویی رسیدن به یک اجماع‌نظر و درک درست از شرایط، پیامد‌ها و راهبرد‌ها کاری بس دشوار است و چند دهه زمان کشته است. اگر باز گردیم به بدیل‌های راهبردی که برای رهایی از جمهوری اسلامی به ملت ما توصیه می‌شود که پنج مورد بودند: رفراندوم، کودتای سپاه، براندازی سخت، تغییر ساختار تا تحول نرم و ادامه‌ی اصلاحات، می‌بینم بی دلیل نیست که براندازی سخت در میانه‌ی این پنج مورد قرار گرفته است. برای طرفداران رژیم جمهوری اسلامی و محافظه‌کاران ادامه‌ی اصلاحات در ساختار نظام، که به معنای بقا و استمرار شرایط فعلی است، بهترین و یا همان چیزی که «محمد خاتمی » خواهان آن است. دعای «حول ‌حالنا الی احسن الحال» پیش‌کش این طیف باد!  کودتای نظامیان و سپاهیان نیز اگر امکان داشته باشد دردی از مردم دوا نخواهد کرد زیرا هم اکنون خود رژیم در دست‌های هیولای مافیای اقتصادی اسیر است و این هیولا ثابت کرده است و دارد به صدای بلند می‌گوید که دست‌بردار از منافع‌اش نیست. رفراندوم یا انتخابات آزاد از سوی رژیم آیت‌الله‌ها بیشتر به شوخی می‌ماند تا رویدادی مقدور که در اسکلت جمهوری اسلامی جای شود. پس می‌ماند دو بدیل دیگر، تحول ساختاری نرم و براندازی سخت. با مراجعه به نظرات و محاسبات طرفداران این دو روش مبارزه طبعا یکی از این دو بدیل باید به نجات ملت ایران از این استبداد متحجر بیانجامد. متاسفانه اتفاق نظر بر سر اینکه کدام یک از این دو برای ملت ایران کم‌هزینه‌تر و برای رژیم پر هزینه‌تر است هنوز وجود ندارد.
شرایط فعلی حاکم بر ایران و دیکته شده توسط دولت آمریکا اگر با همین محیط و محتوی ادامه یابد، شفافیت تصمیم درباره‌ی هزینه‌‌ی پرداختنی مرحله‌ی گذار را سریع‌تر و عملی‌تر خواهد نمود. هر چند که آسان نخواهد بود. بحث گذار بی خشونت نیز به یقین از صحن نظریه‌پردازی‌ها به میدانی واقعی‌تر رانده خواهد شد و باید منتظر عاملان اصلی مرحله‌ی گذار بمانیم. چه بهتر که این عاملان مردم و حکومت باشند.

تحلیل/نقطه
۶ ژانویه ۲۰۱۸

1 – آرتی‌فیشیال صفتی است برای آنچه که انسان با الهام از طبیعت می‌سازد . این ساخت جدید می تواند کپی از مدل طبیعی باشد و یا اینکه بسیار به آن نزدیک باشد.