۱۳۹۸ بهمن ۵, شنبه

هیچ کس ندانست درطی این چهل سال چرخه دوّار سیاه ،‌ بر قلب و روح و روان پدران ومادران و خانوادهای نسل سربداران چه گذشت.

درگذشت پدری شریف، ‌از پدران طوقیان سربدار «قتل عام ۶۷»
سیامک نادری

درگذشت پدری شریف، ‌از پدران طوقیان سربدار «قتل عام ۶۷»  سیامک نادری

هیچ کس ندانست درطی این چهل سال چرخه دوّار سیاه ،‌ بر قلب و روح و روان پدران ومادران و خانوادهای نسل سربداران چه گذشت. روز ها اینچنین درگذرند و من و ما اینک در اندوهی سترگ درگذشت پدرعزیزمان آقای حسین نعیم، پدر « محمد رضا نعیم» از طوقیان کاکل قرمز قتل عام ۶۷ و از هم بندیان من در زندان گوهردشت را به همه مردم ایران و خانواده محترم و عزیزمان « نعیم» و همه خانواده ها و دوستان و آشنایان و زندانیان سیاسی گوهردشت و اوین تسلیت عرض می کنم. اگرچه شرم فرا می گیردم و می گویم سیامک، باید با درگذشت پدر نعیم به تو تسلیت بگویند، و نه آنکه با زخم لیسی روح و تن ات تسلیت گو ی پدر باشی. ناگزیری هایم نقاشی کلامند.
محمد رضا نعیم متولد جنوب تهران، خیابان فدائیان اسلام  (رزم آرا  قدیم) و بزرگ شده همان محل بود. اوائل انقلاب در لویزان ساکن شدند  و این مرحوم پدر حسین نعیم محترم ایشان نیز  امروز در لویزان بخاک سپرده شدند . یاد این پدر گرامی   طوقیان سربدار گوهر دشت و اوین گرامی باد ایشان  وصیت کرده است  در مراسم ترحیم اش «آخوند» دعوت نکنند و این مراسم در مسجد نیز برگزار نشود. لازم به یاد آوری که ایشان  انسان بسیار باورمند به اسلام و اهل نماز و روزه بود.
بدرستی نمی دانم باید از شکوه شورانگیز محمد رضا نعیم سخن برانم و یا از وفای روح و جان  والاقدر و شرییغ پدر حسین نعیم .  گویی هردو یک تن و یک ریشه از چشمه نعیم عشق و وفا هستند. و  محمد رضا نیز اینگونه زاده شد از نیای نور .
شعر را تقدیم می کنم به روح والای پدر حسین نعیم

“طوقی ماه ام و خورشید ”           ۹۲/۹/۰۰     طوقیان سربدار۶۷

از جا کنده میشدم
با نگاه خورشید

میدانستم
نه بردۀ بادم
نه بردۀ قلاده های مُطّلا
از سرشت انسانم
طوقی ماه ام و خورشید

اینگونه
از پشت ” خورشید و
” شکم ” ماه
بر آمدم
از نیای نور

ای زنجیر بافهای هراس
با من
اینگونه با اشارت و ایما و ترس
از تشعشع خورشید  سخن مران.
باصد کنایه و رمز
از سپیدۀ ماه
سخن نچین .

مادرم – ماه وشی رقص کنان در شب تنهای شما
پدرم
نوروشِ هستی ها
و منم !
اینک !
توأمان مَه و خورشید
فّر شعله های برین و بی فنا
روزان و شبان
پی آزادی
از بند ها …
طوقی از ماه ام و خورشید

ازکتاب:«‌قرارمان عشق بود، نه کین!» سیامک نادری
طوقی: کبوترسپیدی که برروی گردن او طوق سیاه رنگی قرار دارد، تشبیهی برای قتل عام ۶۷ در زندان گوهردشت که بوسیله حلق آویزکردن صورت می گرفت.
محمد رضا نعیم اهل تهران، یاخچی آباد، دیپلمه و هوادارمجاهدین خلق پیش از ۳۰خرداد۶۰ درگروه موسوم به ۹۰ نفره  دستگیر شده تهران بود. ازاین گروه ۹۰ نفره مجتبی نقی نژاد و سعید صفری نیز ازهمان محله یاخچی اباد دستگیر شده و در بند ما بودند.
محمد رضا نعیم درسالهای۱۳۶۱ تا ۱۳۶۳ بیش از ۲سال درسلول های انفرادی گوهردشت بسربرد و پس از آن به بند ۱۷ گوهردشت منتقل شد. ازجمله مجتبی نقی نژاد و سعید صفری( سعید صفری درسال ۱۳۶۵ اززندان آزاد شد).  این بند از کسانی تشکیل می شد که همه ازسلول ها انفرادی آمده بودند، به همین دلیل صمیمیت و یگانگی وصف ناپذیری بین زندانیان موج میزد، گویی سالیان است باهم آشنا هستیم و آنچنان « اعتمادی» بین ما حاکم بود که « اعتبار»ش، گذار از آزمایشهای شرایط سخت و دشوار، و ایستادگی و مقاومت در سلول های انفرادی و در برابرشکنجه ها بود.
ازکتاب:«‌من آبی سرا و ، سراب؟»
تقدیم به یارانی که سه سال را درسلولهای انفرادی گذراندیم
            ۱۹/۱/۱۳۹۱            “یادش بخیر سلام “

چه تشنه ام
چوشباهت آینه ها
به دیدن رؤیا

دوستی
ونرمۀ دستی
– از قفایم  –
مرحمی برشانه ام
آهای …!   “سلام”…

در آینه گوهردشت ها
با چشمبند
چه سلامی می دادیم
سلام ” نیاز “
بی آنکه بپرسیم
تو کیستی !
یادش بخیر!.
حماسه  مقاومت نسل وفا و آزادی تا بدان جا است که نیازی به سخن من نیست. پاسدار محمد توانا که خود زندانبان بند های سلول انفرادی گوهردشت و در سالهای بعد دادیار زندان شده بود، در سال ۶۴ به یکی از پاسداران می گفت:«‌ تو بی خود کرده ای که به اینها( زندانیان) توهین کرده ای!، ما هرکاری بوده ( شکنجه و سلول های انفرادی) با اینها انجام داده ایم، اینها مقاومت کرده اند، کلمه «مقاومت»، کلمه احترام آمیزی است، باید به اینها احترام گذاشت، چون اینها مقاوم بودند!.» خاطرات بسیاری از درهم شکستن و اعترافات بازجویان و شکنجه گران در برابر این نسل تسلیم ناپذیر و مقاومت شورانگیز آنها در سیاهترین دوران سیاه این میهن بریاد ها مانده است. و من تنها یک نمونه آنرا بازگو کردم.

محمد رضا نعیم در ۱۳ مرداد ۶۷ در اوین حلق آویز شد
در زمستان ۶۳ برای اولین بار با محمد رضا نعیم در بند ۱۷ آشنا شدم،‌ آشنایی با بگو بخند و شوخی ها، و سرو صدایی که محمد رضا در بند راه انداخته بود شروع شد. جوانی لاغر اندام و با چهره سبزه،‌ فروتن، بشاش، خاکی و خندان، که یک دم گریزی نبود تا از روحیه شاد و شوخ خندها و طنز محمد رضا روبرو نشوی.
طبق معمول روزهای جمعه در زندانیان ، صبح برنامه « کارجمعی» برقرار بود، همه زندانیان بند برای رسیدگی و کمبودهای اتاق ها تلاش می کردند. من نیاز به یک میخ داشتم تا بتوانم یک قفسه توری بالای درب اتاق نصب کنم. راه افتادم و از هر اتاقی سوال میکردم «میخ» دارید؟. چند اتاق پاسخشان منفی بود چون تازه به بند آمده بودیم و هیچ چیزی دربند موجود نبود. رسیدم به اتاق محمدرضا نعیمی، او کف اتاق چمباتمه نشسته و در حال کار جمعی بود، پس از سلام پرسیدم:« میخ داری؟»، طبق معمول لبخند زد و گفت:« نه، امّا، میخ سرکج دارم.»، خیلی خوشحال شدم که یک میخ سرکج هم پیدا کردم و بعد گفتم:« خوبه!، کو؟.»، با انگشت اشاره ای به خودش کرد و گفت:« خودم. بهترین میخ سرکجی که می تونی داشته باشی.» خندیدیم و … او هیچ میخی،‌ حتی میخ سرکجی هم کف دست ما نگذاشت، اما با صمیم مهری که در چشمانش موج میزد، توأمان شوخ و خند و خاکی بودش را درقلبم من نشاند. وقتی به اتاق برگشتم بهرام طرزعلی پرسید:« سیامک میخ پیداکردی؟.» گفتم:« نه، اما یک میخ سرکج بزرگ، سه تا اتاق اون ورتر هست…» بهرام که از نوجوانی اورا می شناختم و باهم فوتبال بازی می کردیم خندید و با احترام و تحسین و قدرشناسی  نسبت به محمد رضا نعیم و برخوردهای او گفت:« هرچیز بهش بگی، «حسین» یک جواب حاضر آماده ای براش داره.»
«حسین» همان محمد رضا نعیم است که دربند به او می گفتیم « حسین سیاه».
کاش زمانه مجالی میداد برای تمامی عزیزان بسرایم …آی زمانه …می شنوی حرفم را …۱۵۰۰کشته دیگر از عزیزانمان در آبان ۹۸ در امتداد قتل ۶۷ روی دست…مجالی بده…مجالی

بهرام طرز علی سمت چپ دایره قرمز- سیامک نادری سمت راست در تابستان سال ۱۳۵۸ در بابل و مسابقه فوتبال
“بهرام ”             00/9/1392                  تقدیم به بهرام طرزعلی

وقتی یک قطره بود هنوز
یک فرشتۀ پُر حُجب
با شبنم کوچه ها می دوید
و عشق
آمین گویش بود .

وقتیکه
قطره نماند
ستاره شد
و چکید .
آسمان کوچه
خیس گریه شد
قطره ای
روی گونه ام
دستی بر شانه ام
و اسب سپید خیال
هر بار- بهانۀ پرواز می گرفت
تا ابرها – تا باران
تا بهرام بچکد

یک طراوت نجیب
در ادراک محلّه می دوید …
همیشه با بهرام …
از کتاب:«‌ عشق خواهر من است»
امشب ساعت ۲۱:۳۲ قیقه یکباره خبر درگذشت پدر عزیزمان آقای حسین نعیم را مطلع شدم، عکس پدر و آگهی مراسم ختم را برای من فرستادند… چشمم به عکس  محد رضا نعیم افتاد… گریه ام گرفت…
برای دوست عزیزم نوشتم:« بگذر بروم گ….گریه ام گرفته …صبرکن
( دیروز، بمناسبت کشته شدن ۱۷۶ تن در سقوط هواپیما، و دادخواهی کشتار ۱۵۰۰تن از مردم و جوانان در آبان ۹۸و قدردانی از آقای محمد نوری زاد و درخواست صمیمانه برای پایان بخشیدن به اعتصاب غذا… در شهر بوخوم آلمان گردهمایی داشتیم، بشدت مشکل کمر داشتم و نشستن و راه رفتن برایم مشکل بود، سرمای طبقه هم کف کمپ نیز به مشکلاتم اضافه می کیرد…، و باز این خبر رسید… هجوم درد و رنج و فراغ ها… رفتم تا سیگاری روشن کنم …، اینروزها اخبار میهن به سیاهی نشسته  …، مجالی نمی داد و یکباره این خبر نیز رسید و مرا با خود برد. دست از کار جاری و نوشتن مقاله  کشیدم… به احترام این سوگ از دست دادن پدری از شریفان این نسل و میهن، باید نامی و خاطره ای و یادمانی بر این سرو چمانان میهن مان داشته باشم که بقول شاملو: زيرا که مرده‌گان ِ اين سال عاشق‌ترين ِ زنده‌گان بوده‌اند ).»

هیچگاه عادت ندارم از مقاومت و شکنجه های بچه های زندان سخن بگویم، شکنجه یک وجه زندان است که در جامعه و میان مردم بیشتر بار دارد و در این باره سخن می گویند، اما برای من و ما زندانیان، داستان از وجه دیگری مقابل چشمانمان به تصویر در می آید و آن شادی ها و صفا و سرزندگی ها در مبارزه و در کنارهم بودن است. زیرا  کسی که مبارزه می کند، همیشه شاد ترین انسانها است. همچنانکه توماس بورخه، وزیر خارجه دولت نیکاراگوئه که بمدت ۶سال در زندان بسربرده بود، برخلاف کار و در مسئولیت فعلی اش در وزارت خارجه می گفت:«‌ بیشترین دوران شادی عمرمان را در زندانها گذرانده ایم.» و این داستان هرعنصر مبارز و مقاوم است، که محمد رضا نعیم هم از این دست مردان بود.
یاد روز ملاقات در زمستان سال ۶۳ در بند ۱۷افتادم، ناصر زارع بهترین آرایشگر بند بود، زیرا درعرض ۳ دقیقه ریش و دور گوش  را با ماشین دستی اصلاح می کرد. شب های ملاقات سلمانی تا نیمه های شب کار می کرد تا صبح بچه های بند تو نوبت سلمونی بودند و همیشه صبح روز ملاقات همه بچه های بند با وضعیت مرتب وصورت اصلاح کرده( درست درنقطه مقابل ریش پاسداران و زندانبانها) به ملاقات می رفتیم.
ساعت یک شب به بعد محمد رضا نعیم به آرایشگاه آمد و ناصر زارع با لبخند و شوخی گفت:« حسین جون ( محمد رضا نعیم) تو که صورتت سیاهه،‌ مشکلی نداری، معلوم نمیشه که ریش داری یا نداری!، بذار بچه هایی که صورت شون سفیده رو اصلاح کنیم.» محمد رضا با اشاره به خودش گفت:«‌ اولاً شخصیت به این بزرگی که نمی تونه با ریش بره تو ملاقات، دوماً من هم مشکل نداشته باشم، ننه ی ما خیلی مشکل داره!،  چشمای ننه ی ما که مث شما نیست، ننه ی ما توی کابین ملاقات همه جای ما رو وارسی می کنه،‌ و اتفاقاُ اولین چیزی که تشخیص میده، همین ریش بی صاحبه. خوشت میاد ما رو بدی زیر تیغ ننمون؟.» همه خندیدیم و محمدرضا رفت نشست روی صندلی سلمونی. ناصر زارع  گفت:«‌خواستم از دست تویکی راحت بشم اما نشد، فقط باید قول بدی که سه دقیقه حرف نزنی و باکسی هم کاری نداشته باشی.» حسین گفت :«‌ زندون خودش محدودیت داره، تو دیگه رو صندلی سلمونی هم محدودیت نذار.» معلوم بود که اصلاح سر و صورت حسین با سه دردقیقه تمام نخواهد شد و شوخ و خند و طنز در انتظار کسانی اس که در نوبت  سلمونی هستند. ناصر زارع می گفت:«‌ حسین اگر شلوغ کنی با نمره صفرماشین سرت را از ته میزنم تا شبیه زندونی ها بشی! وقتی مادرت تورا ببینه، سوال پیچت کنه که چه اتفاقی برات افتاده!؟.» ما خوشحال شدیم و بشوخی گفتیم:« سرش را با صفر بزن و همه را  از دست حسین راحت کن.»، تا شاید حسین سیاه ما، از نمره صفرماشین اصلاح و  از ترس مادرش ساکت شود. حسین گفت:«‌ خیلی هم خوشحال می شوم سرم را با نمره صفر بزنی، آنوقت مادرم بجای اینکه پوست سر مرا بکند، در سالن ملاقات پوست سرپاسدارن را می کند.»  وقتی این خاطرات را می نویسم خیلی خوشحال می شوم همه تصاویر جلو چشمم می آیند… همان اتاق در ابتدای ورودی بند ۱۷…چهره تک تک بچه ها و همچنین ناصر زارع عزیزم با مهرخند همیشگی اش را  … یک لحظه به هنگام تایپ می بینم لبخند می زنم …  گویی همانجا پیش بچه ها هستم و باز درکنارهم هستم.
ازکتاب: « برای لبخندی که برلبانم بنشیند»
“به گوهردشت هایم سلام ”           ۸/۵/۱۳۹۱

دل با دلک اش
سوداگر روشنا بود و
می گفت: رو به پنجره بسپار
وان دل – گر نبود
چیزی نبود
جز واحه وحشت و ملال

کلاه ظلمات شب
برسرمان نهاده اند
انبان فقیه و شحنه و “شبیحه”
فلاسفه گور”دان” حوزه ها
عُلقه های ماقبل حلقۀ مفقوده
دیوار جهل براندام فکر، اندیشه، خیال
دیوار کوچکترین تبسم رؤیا
و خیال را
محال می خواست و
می نمود و می ربود
از چنگِ ما

شب کلاه سیمانی را
تمام قد برسرمان کشیدند
با نام : گور زندگی
وصفت اش: سگ دانی !

رؤیای بی دیوار
افسونمان میکرد
چه بیهوده
قفسی ساخته اند
پُر از صداهای هراس
پُر از طنین سکوت و
اخبار دروغ !
سهمی به مساوات
به رایگان
ارزانی مان بود .

زاغ
چشم میزد
شایع هراس مرگ و
نعره های زندانی و شکنجه های طویل

امّا عشق را باش
چه بی باک و بی هراس
بی گُدار از پستان رؤیا می مکید
از چشمان مان می جهید
و روان میگشت …

گوهردشت هامان
درفصل ها
قصرش می پنداشتیم
شیر ناخُفته
زنجیر ناپذیرِ سلولِ دژم .

“روی به  پنجره بسپار”
“وحیِ” دل ندا میداد
مؤمن شکستنِ تقدّس قفل وزنجیر
محاربانِ “دیوار”
با چشمانی پرازپنجره
سوداگر بلورین روشنا …

دیوارها
طنین ارتعاش روشنای ما شدند:
با نبض سرانگشتان شوخ
شوق “تماس” را
تا آنسوی دیوارمی برد …
ازبندِ “دیکته” دیوار
از بند هوای سیاه هیولای مغزخوار و
“هزارپای زندانش”*
کوچکترین روزنۀ آهن پرده های حائل پنجره ها
معراج چشم بود و
چشمانمان
“هسته” و “هستی” خون سیاه دیوار را ریخت
بند از بند “دیکته دیوار” و  دیکتاتور گسست
و تق تق ضرب آهنگ “مورس”
بر دیوار لرزان می کوبید
ارتعاش احساس
هنوز، هنوز
سگ های سنگی دیوار
زوزه های افقی می کشند
اما
طنین بال یک پرنده :
“پروانه”
آهِ “شبنم” زلال
از لابلای دیوارهای برگ برگ گشته می آید

پژواک صدا *!
به “شبنم” بگو ، برسان
“خود”
بالاترین شهودِ پروانه سانِ عشق
به ، ز هرواژه وکلام
شهودۀ عشق
ای جان شیفته
رقص سمندر رؤیایی کلام
تویی ! .

پژواک صدا * : اشارتی به نامۀ شبنم مددزاده اززندان قرچک وگوهر دشت، درقسمتی ازنامه اش آمده : نمی دانم با کدام واژه ای باید آنچه دراینجا (زندان) میگذرد، آنچه هست شیئیّت ببخشم… و دیوارها طنین صدایمان بودند ( نقل به مضمون )
“هزارپای زندانش “* : از آسمان که به زندان نگاه کنی شبیه هزارپا است وچنین تشبیهی”هزارپا” درزمان شاه بکاررفته بود .

گلهای تسلیت، امروز،  باغ با داغ عجین
و بوسه ها طمع وداع
به خانواده گرانقدر و محترم «نعیم» عزیز و همچنین خانواده های گرامی جلائی، فاطمی، کاشانی، وفایی و سایر دوستان و آشنایان با احترام عرض می کنم. در مراسم ترحیم پدرعزیزمان حسن نعیم، نه تنها محمد رضا نعیم و يا آنطور که ما می نامیم اش« حسین سیاه ما»، بلکه همه قتل عام شدگان ۶۷ و بند ۱۷ گوهردشت که پدر و مادر محمد رضا به ملاقاتشان می آمدند، در مراسم ترحیم پدر نعیم، درکنار شما حضور دارند و حضور داریم. پنهان نمی کنم که بهنگام نوشتن همین کلام اشک در چشمانم جاریست اما ناگزیرم بگویم که مثل محمد رضا نعیم فرزند قهرمانتان، شیرتسلیم ناپذیر زندان دژم در گوهردشت و اوین، در سوگ از دست دادن پدر، گرچه اشکها ناگزیرند… اما بنا به  حرمت و و قار پدر گرامی مان صبور و محکم و استوار باشید،‌ اشک های مظلومانه ای که هماره زخم های تن شان را می لیسیند و لبخندهای ما، هر دو قرین صمیمیت و عشق و وفا هستند. همچنین یک خواهشی از شما دارم برسر خاک پدر از طرف من و ما زندانیان و همبندیان «حسین سیاه ما» نیز، زیبا ترتن دسته گل را بگذارید. من و ما و حسین سیاه ما، هرگز نتوانستیم برسر خاک پدارنمان حضور داشته باشیم و گلی و اشکی و لبخند مهری تقدیم شان کنیم. من هم مثل «حسین نعیم» عزیز، پدری داشتم، حسین  آهنگر محبوب من، دسته گلی، که هرگز فرصتی نشد تا بگویم:« درود»، و در بدرود از این جهان،‌ گلی بر مزارش.

تقدیم به مادر «محمد رضا نعیم»
و خواهرانش که مادرانه اند
ازکتاب:« برای لبخندی که برلبانم بنشیند»
“مادر “      ۱۳۹۱/۷/۲۱

مادر
بازآفرینۀ رؤیای بی زوال زندگی
چرک شوی زندگانی
“سرمایه” عشق و
برف بردلِ پاک یقین اش
و “عشق” سبز
“یار غارِ” ، مادرانه ها یش …

بارهای “گناه ازل” بر دوش کومه اش
بخشایش خدا را
آفرینه است .

مُهرِ نجیبِ سکوتِ لبانش
بافته های عشق
رازهای آفرینش سر به مُهر…

هنوز نمی دانم
عشق
موم دست مادران است
یا مادران
مومِ دست عشق

میدانم
خدا
رنگمایه عشق را
از “جانِ” مادران گرفت
مادران
هستانه های بی رنگ خدا !

دستگیر و محاکمه حمید عباسی بمثابه داد خواهی قتل عام ۶۷
امیدوارم که با دستگیری و محاکمه حمید عباسی در دادگاه سوئد، همه زندانیان،‌ خانواده ها  و گروه ها با شرکت فعال در این پرونده ملی، نقش و مسئولیت خود در دادخواهی قتل عام ۶۷ را آنچنان که درشأن پاکی، صداقت و فداکاری این نسل وجود داشت به فرجام برسانند.
در کتاب تمشک های ناآرام  و  تا طلوع انگور نوشته اایرج مصداقی  در دو جا نام حمید رضا آمده است . در قسمت دیگر که تنها نام محمد رضا نعیم آمده است در این مقاله سندش را نیاورده ام:
با هزاران سلام و درود بر پدر نعیم و فرزند او محمد رضا نعیم و خانواده های جانباختگان قتل عام ۶۷
با عرض ادب و احترام
سیامک نادری- آلمان
بایکوت انتخابات/ انتصابات اسفندماه (98)
نیره انصاری
فصل نخست
مشروطه و جنبش قانون اساسی
يافته هاي پژوهش نشان مي دهد که در نظامنامه انتخابات صنفي ( 1285 ش)، قانون انتخابات دو درجه اي سال( 1288 ش) و قانون انتخابات يک درجه اي که مبناي انتخابات مجلس سوم تا بيست و چهارم با اصلاحاتي همراه بود اگرچه عناصریاد شده هر يک سهم متفاوتي داشته اند. اين امر را می‌توان از منظر جامعه شناسي تاريخي به بحث گذارد. سهم و تاثير اين روش آن است که نمي توان حقوق واقعي يک ملت را بدون شناخت محيط اجتماعي که خالق روابط حقوقي ميان افراد است درک کرد .
 مقدمه
اساساً انقلاب در مفاهیم حقوق عمومی و تفکیک میان حقوق عمومی مدرن با حقوق عمومی پیشامدرن را می‌توان در سه تحول کاوید. نخستین تحول، تفکیک اندیشه مالکانه و حاکمانه سلطان است. اگر چنین فرض کنیم که حاکمیت امر ذاتاً سیاسی است، به ناچار باید به تفکیک امر سیاسی و امر مالکانه قائل شویم، تفکیکی که بیشتر در تاریخ اروپا (بجز انگلیس) ریشه دارد.  تفکیک رابطه سیاسی و رابطه مالکانه در تاریخ ایران نیز قابل مشاهده است.
- اگر چه در ایران تاریخ  فئودالیسم وجود نداشت (مصداق اندیشه سیاست به مثابه امر مالکانه)؛ اما شاه یا سلطانِ ایرانی، مردم را چون بردگانی می‌پنداشت که می‌توانست، در مورد آنها و امور آنها تصرف مالکانه نماید. چنین تصور و نگاهی در مشروطه می‌شکند و رعیت تبدیل به افراد ملت (مندرج درقانون اساسی مشروطه) می‌شوند. افرادی که صاحب حق اند، قدرت انتخاب دارند و...
- تحول دوم، تدوین قانون اساسی است. قوانین اساسی از سویی مقررات مربوط به قدرت و اجرای قدرت را تعیین می‌کنند و از سوی دیگر حقوق ملت را تضمین می‌نمایند. این تحول قرون 17 و 18 میلادی و انقلاب صنعتی، که حقوق عمومی را به دوران مدرن منتقل نمود و منجر به پیدایش مفهوم دقیقی از قوانین اساسی و به ویژه قانون اساسی نوشته شد، را «جنبش قانون اساسی» می‌خوانیم. در ایران نیز تجربه دستیابی به قانون اساسی نوشته یا عرفی در مشروطیت فراهم آمد. پیدایش این مفهوم، خالق مفهوم حقوق عمومی (در معنای مدرن آن) در ایران بود.
- تحول سوم نیز، پیدایش امر سیاسی و حوزه عمومی در ایران بود. مراد از حوزه عمومی و امر سیاسی، بیشتر معنایی است که هابرماس بدان اشاره می‌کند: «این حوزه، قلمرویی بود که در آن، افراد خصوصی گرد هم می‌آمدند و عموم را شکل می‌دادند. این افراد به تدریج توانستند، حوزه عمومی تحت کنترل دولت را زیر سلطه خود درآورند و اقتدار دولت را به چالش کشند.»
تحول یاد شده  در حقوق عمومی ایران نیز، به تسامح شکل گرفت. علّت اصلی شکل‌گیری این تحولات در غرب، تاریخ آن بود. در حالی که در ایران چنین تاریخی وجود نداشت؛ اما مفهوم حوزه عمومی (به شکل تسامحی) در ایران نیز بصورت ناقص پیاده شد.  تشکیل حوزه عمومی (که ماهیتاً جدا از دولت و ملت بود) در ایجاد حقوق عمومی در ایران نقش مهمی ایفا نمود. مراد از بیان مفهوم (تفکیک اندیشه مالکانه و حاکمانه سلطان، تدوین قانون اساسی و پیدایش حوزه عمومی) این بود که تحول حقوق عمومی و ایجاد رویکرد مدرن در آن از این سه شاهرگ مهم پیکره حقوق عمومی می‌گذرد. این سه شاهرگ در پیکر نحیف و رنجور تاریخ حقوق عمومی ایران وجود داشت و به تناسب آن به وجود آمد.

نهضت مشروطه ایران از مهم‌ترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران محسوب می‌شود و بدون تردید تأثیر آن درحقوق، به‌ ویژه حقوق عمومی، نمایان است. در نتیجه این نهضت، تردیدهایی در برابر نهاد سلطنت، به عنوان نظریه غالب حکمرانی، ایجاد شد. نهادهای نوینی چون پارلمان اوج تأثیری است، که انقلاب مشروطه در حقوق عمومی و در پهنای سنت ایرانی ایجاد نمود.

انقلاب مشروطه ایران در چند حوزه، تأثیرگذار بود و مهم‌ترین حوزه، که برجسته‌ترین آثار نیز در آن نمایان شد، حوزه اندیشه بود. اساسا پس از آشنایی ایرانیان با اندیشه تجدد که اوج آن در سفرنامه‌های پیش از مشروطه نمایان شده بود، خواست تجدد غلبه نموده و ایرانیان در آشنایی اندک با مبانی تجدد و پیشرفت، خواهان تغییر در حوزه اندیشه شدند. از یک سو مفاهیمی چون «لائیسیته»، با اندیشه روشنفکرانی چون آخوندزاده، طالبوف و مستشار الدوله وارد ادبیات فکری ایرانیان شد. از دیگرفراز، روحانیون تجدد خواه و مشروطه‌گرا با حمایت از مفاهیمی، چون پیشرفت و محدود شدن دولت از طریق وضع پارلمان و اندیشه‌های اصلاح‌طلبان وارد صحنه شدند

آنچه دربالا کوتاه مطرح شد، در خصوص یکی از مهم‌ترین جنبش‌های اجتماعی ایران بود، که در آن حجم بالایی از مطالبات مدرن مطرح گردید. پیش‌تر نیز، جنبش‌ها و حرکت‌هایی وجود داشت؛ اما در هیچ کدام از آنها خواست‌های تجددخواهانه با چنین وسعت نظری و سیاسی مطرح نگردید.
 بنابراین می‌توان اذعان داشت که جنبش مشروطیت، بزرگترین زلزله در اندیشه سیاسی و حقوق عمومی در ایران بود.
در نهایت، فرآیند جنبش مشروطه چنین بود که نهاد سلطنت، خویشتن را در انحطاط دیده و با خواست مشارکت سیاسی مردم در قالب پارلمان موافقت نمود. از این روی، پارلمان بزرگترین دستاورد مشروطیت بود، اگرچه به حیث سیاسی بعدها با چالش‌های سهمگینی مواجه شد؛ اما مفهوم «قانونگذاری» وارد ایران شده بود و لنگ لنگان موجودیت خویش را تثبیت می‌نمود. قانونگذاری درایران خالق مفاهیمی چون مشارکت سیاسی، پاسخگویی مسئولین و تنظیم امور عمومی شد و از همه نظرگیرنده تر مفهوم «حق» را وارد ادبیاتِ حقوقی ایران نمود، مفهومی که پیش‌تر برای ایرانیان ناآشنا بود.
باید توجه داشت که در این برهه، بحث حکومت قانون حدیث زمان بود. در این باره «آدمیت» می گوید:«حکومت قانون دلالت دارد بر هیئت مجموع قواعد و ضوابطی که حاکم بر نظام اجتماع باشد؛ یعنی حاکم بر روابط افراد با یکدیگر، حاکم بر روابط افراد با دولت و حاکم بر خود دستگاه دولت، حقوق خصوصی و عمومی، حقوق شخصی و سیاسی و در نهایت حقوق اساسی جملگی مشمول آن مفهوم کلی است».
همین مفهوم، اگرچه در دوران مشروطه نارس متولد شد اما بعدها کلید واژه حقوق عمومی در ایران گردید. همچنین، حوزه عمومی گسترده‌تر شد و دغدغه‌های عمومی (درمقابل دغدغه‌های شخصی، خانوادگی و قومی) مطرح گشت.
 ورود مفهوم پارلمان یا پارلمانتاریسم که در جریان جنبش مشروطه با عنوان «مشروطیت» و «حکومت پارلمانی» به ایران راه یافت، تنها مبانی و اصول بنیادین دموکراسی همچون «آزادی، برابری، تفکیک قوا، حاکمیت ملت، محدود ساختن قدرت حاکم و ...» را در بر می‌گرفت و هنوز فاصله زیادی تا دموکراسی‌های تکامل یافته امروزی داشت.
اهمیت مشروطه و نیز وقایع پیش از آن همچون فرمان حکومتی لغو امتیاز تنباکو، رویتر، خواست عدالتخانه و ... در این است که همگی موجد «رویه‌های سیاسی» است. رویه‌هایی که درحقوق عمومی بدون تردید مؤثر هستند و مفاهیم بنیادین در حقوق عمومی، از میان همین رویه‌ها استخراج می‌شوند. برای نمونه، پس از فرمان لغو امتیاز رویتر و تنباکو مفهومی چون امکان اعتراض به فرمان و تصمیم شاه و نیز شکستن اسطوره تغییر ناپذیری فرمان شاه، ایجاد شد که قابل تقدیر بود و جزء مفاهیم حقوق عمومی گردید. بنابراین، اگر باورمند باشیم تاریخ رویه‌ساز است و این رویه‌های تاریخی نقش مهمی در تدوین حقوق عمومی برعهده دارند، مطالعه سیاسی تاریخ، بدون تردید در فهم حقوق عمومی به مثابه سنت، ما را یاری خواهد نمود.

نظام‌نامه  انتخابات مشروطه دومین سند موجود در تاریخ مشروطیت (پس از فرمان مشروطیت مورخ 14 مرداد 1285) و یکی از اسناد مهم حقوقی کشورمان است.قابل توجه است در جامعه‌ای که در دوران حیات سیاسی‌اش تا دوره مشروطیت، خبری از حکومت‌ها یا مقام‌های سیاسی انتخابی نبوده، چنین اختیاری، آن هم بر اساس یک متن از پیش تعیین شده، به نام نظام‌نامه، امر مغتنمی بوده است.
درحقیقت از این سند تاریخی- حقوقی به نفس تدوین و تبیین این سند تاریخی، که نویدبخش بوده پرداخته است.
 رویکرد اصلی تحقیق در دو جنبه مطرح می‌شود؛ نخست اینکه، نظام‌نامه انتخابات مجلس شورای ملی دارای چه مختصات و ویژگی‌های حقوقی بوده است. جنبه دوم، دقت در این ویژگی‌ها و تبیین آنها، با توجه به اصول انتخابات آزاد و منصفانه است. تحلیل دو جنبه یاد شده با توجه به رویکرد تازه ای خواهد بود که در حقوق عمومی (به معنای اعم) ایجاد شد.
رویه‌های قانونگذاری و سنت سیاسی حاکم بر متون قانونی، همچون زنجیره‌ای پیوسته، سنت قانونی ما را تشکیل می‌دهند. عدم توجه به بخشی از این زنجیره، ما را در فهم دیگر متون قانونی ناتوان خواهد نمود. با چنین رویکردی، در رابطه با نظام‌نامه انتخاباتی، ابتدا به اصول کلی حاکم بر آن و سپس، ابتکارهای موجود در این سند  و در پایان، به آسیب‌شناسی شرایط انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان، به عنوان مهم‌ترین بخش نظامنامه، خواهیم پرداخت.

- هیئت نظارت بر انتخابات
ماده نهم نظام‌نامه انتخابات مجلس شورای ملی نظارت بر انتخابات را پیش‌بینی نموده است: «در هر محلی که انتخابات به عمل می‌آید، انجمنی برای نظارت بر انتخابات از معرفی شدگان طبقات شش‌گانه انتخاب کنندگان آن محل (مرکب از 6 نفر) و تحت نظارت موقتی حاکم یا نائب‌الحکومه همان محل، تشکیل خواهد شد. از این رو دو انجمن تشکیل می‌شود؛ «انجمن محلی و ایالتی. انجمن محلی» در شهرهای جزو ایالات و انجمن ایالتی در کرسی ایالات.
در ماده دهم این نظام‌نامه رسیدگی به شکایات راجع به انتخابات بر عهده انجمن یاد شده در ماده نهم است.  این ماده تصریح می نماید: «شکایات راجع به انتخابات، مانع از اجرای انتخابات نخواهد بود». در ماده یازدهم اعلام شده است: «اگر از انجمن محلی کسی شاکی باشد، به انجمن ایالتی رجوع خواهد کرد و اگر نتیجه‌ای حاصل نشد به مجلس شورای ملی باید رجوع نماید». بنابراین مرجع رسیدگی کننده به شکایات حاصل از انتخابات پیش‌بینی شده بود، شاکی باید ابتدا به انجمن محلی، سپس انجمن ایالتی و سرانجام به مجلس شورای ملی مراجعه می‌نمود.

- مذهب رسمی واقلیت‌ها
در قانون اساسی مشروطه اشاره‌ای به مذهب رسمی نشده بود؛ اما بعدها در متمم قانون اساسی و در ماده اول متمم این موضوع مندرج شد، این در حالی بود، که در ماده 58 متمم قانون اساسی مشروطه، مسلمان بودن یکی از شروط وزرا ذکر شده بود؛ اما در نظام‌نامه انتخابات شرط مسلمان بودن در زمره شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان قرار نگرفت (مواد 4 و 5 نظام‌نامه)! از سوی دیگر در نظام‌نامه سهمی برای اقلیت‌ها مشخص نگردیده بود؛ که این موضوع یکی از موضوع‌هایی بود، که اساس برخی گفتگوها و ماجراهای تاریخی عصر مشروطه قرارگرفت. برای نمونه، نائینی، به عنوان یکی از روحانیون مشروطه خواه، به انتخابات آزاد و همگانی که در آن حتا اقلیت‌های دینی هم حق شرکت و انتخاب نماینده از میان خودشان را دارند، باور داشت  این در حالی است، که همگانی بودن انتخابات در میان سایر روحانیون مشروطه خواه، گاه با شک و تردید مطرح می‌شد.
با بررسی اصول قانون اساسی مشروطه مشخص می‌شود، هیچ گونه پیش‌بینی خاص نشده است، که اقلیت‌های مذهبی و دینی ایرانی، نماینده‌ای در مجلس داشته باشند (درمجلس دور اول شورای ملی)؛ اما یهودیان و مسیحان و زرتشتیان اصرار داشتند، که نماینده خود را در مجلس داشته باشند. ناظم الاسلام کرمانی می‌نویسد: «با یهودیان و ارمنیان مذاکره شد و آنها قبول کردند، که از داشتن نماینده خود در مجلس صرف نظر کنند و ارمنیان آقای طباطبایی و یهودیان آقای بهبهانی را به عنوان جانشین نماینده خود در مجلس قبول کردند، که از حق آنها دفاع کنند؛ اما زرتشتیان نپذیرفتند و اصرار داشتند، که نماینده خود را، مجلس پشتیبانی کند»! در مجلس دوم و مجالس پس از آن، اقلیت های دینی مستقلاً نمایندگانی از خود به مجلس شورای ملی فرستادند (محرومیت‌ گروه‌های اجتماعی ناشی از شرایط سلبی).

- محرومیت زنان از حق انتخاب نمودن و انتخاب شدن
زنان و به عبارتی دقیق‌تر زنانِ تحول خواه، پس از مشروطه، امیدوار بودند که انقلاب مشروطه، زندگی فردی و اجتماعی‌شان را دگرگون کند و به تحقیر و ستم بر آنها خاتمه دهد؛ اما این انتظار در نخستین گام‌های مشروطه خواهان یعنی؛ تنظیم نظام‌نامة انتخابات رنگ باخت؛ زیرا نویسندگان نظام‌نامة مجلس شواری ملی با توجه به فرهنگ و سنن حاکم بر جامعه و نیز از بیم واکنش‌های احتمالی، زنان را از انتخاب کردن و انتخاب شدن محروم کردند و آنها را در ردیف قاتلان، سارقان و محجوران قرار دادند (مواد 3 و 5 نظام‌نامه).
طرفداران حق رأی زن، از تعدادِ اندکی از زنان چون صدیقة دولت آبادی که در انجمن‌های زنانه فعالیت داشتند و نیز تعدادی از روشنفکرانِ مردِ مشروطه طلب تشکیل شده بودند. با وجود این، فعالیت‌هایی نیز از سوی جامعه‌ زنان وجود داشت؛ ولی این فعالیت‌ها علناً با حمایت مشروطه طلبان و نگارندگان نظام‌نامه مواجه نشد. مبارزان زنان در مشروطیت، این مفهوم را متولد نمودند، که زن هم، ارزش انسان بودن دارد و حق دارد در فعالیت‌های سیاسی شرکت کند، تربیت شود و در یک کلام از حقوق برابر بهره‌مند شود. «اگر چه زنان در عصر مشروطه حق رأی پیدا نکردند؛ اما فعالیت‌های آنها آغازگر جنبشی بود، که سرانجام منجر به حق رأی زنان شد. از بین رفتن مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان همچون حق رأی و حق تشکیل انجمن، مولد دیگر محرومیت‌های وی گشت».
- اقدام نخست پس ازبهمن (57)، تغییر نظام‌ سیاسی و حکومتی بود. در این میان [آقا]ی خمینی فرمان همه‌پرسی تغییر نظام حکومت مشروطه سلطنتی را صادر کرد. در روز( 12 فروردین 1358) نظام حکومتی کشور،رسمیت یافت.
- گام دوم، تدوین قانون اساسی جمهوری اسلا‌می بود. از این رو برای گزینش اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی که بر عهده اشان گذاشته شد، در تاریخ (12 مرداد 1358) انتخابات انجام گرفت و در تاریخ 28 مرداد 1358، با عضویت 72‌ نماینده از روحانیون افتتاح شد. مجلس،  قانون اساسی را تدوین کرد که سرانجام در تاریخ 12 آذرماه 1358 به تصویب  رسید.

- گام سوم، تدوین نخستین قانون انتخابات مجلس شورای‌اسلا‌می بود؛ زیرا در آن مقطع زمانی، قوه مقننه‌ای وجود نداشت، این کار برعهده شورای انقلاب که مورد تأیید [آقا]ی خمینی بوده و امور اجرایی و تقنینی کشور را انجام می‌داد، گذاشته شد. این شورا نیز، نخستین قانون انتخابات مجلس شورای اسلا‌می را در تاریخ (17‌بهمن 1358)  تنظیم و تدوین کرد.
این قانون مورد اصلا‌حات و تغییراتی فراوان، هم توسط شورای انقلا‌ب و هم مجلس شورای اسلا‌می، که در 7 خرداد 1359 افتتاح شده بود، قرار گرفت؛ تا اینکه مجلس شورای اسلا‌می دوره نخست در تاریخ 9/12/1362، دومین قانون انتخابات مجلس را از تصویب گذراند. انتخابات دوره‌های بعدی مجلس شورای اسلا‌می بر اساس این قانون و تغییرات و اصلا‌حاتی که در آن صورت گرفته، انجام شده است.
اگرچه ارزیابی قوانین انتخابات مجلس شورای ملی با ملا‌ک‌ها و معیارهای مردم‌سالاری و لیبرال غربی درست است. زیرا نظام سیاسی ایران پیش از بهمن(57) ایران به موجب قانون اساسی مشروطیت و متمم آن نوعی مردم‌سالاری لیبرال بود. 
قانون جاری در زمینة انتخابات مجلس شورای اسلامی، قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی، مصوب (1378) است. تعداد نمایندگان مجلس در این قانون دویست و نود تن در در نظر گرفته شده است. پنج تن از این تعداد مربوط به اقلیت‌های دینی هستند. شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان در فصل هفتم این قانون بیان شده است. شرایط انتخاب کنندگان در ماده (27) آمده است، که بر اساس آن تابعیت ایران، داشتن شانزده سال تمام و عاقل بودن شرط گردیده است. همچنین برای انتخاب شوندگان هفت شرط به شرح ذیل تعیین شده است:
1- اعتقاد و التزام عملی به اسلام و نظام جمهوری اسلامی.
2- تابعیت کشور جمهوری اسلامی ایران.
3- ابراز وفاداری به قانون اساسی و اصل مترقی(!) ولایت مطلقة فقیه.
4- حداقل مدرک فوق دیپلم و یا معادل آن.
5- نداشتن سوء شهرت در حوزه انتخابیه.
6- سلامت جسمی در حد برخورداری از نعمت بینایی، شنوایی و گویایی.
7- حداقل سن، سی سال تمام و حداکثر، هفتاد و پنج سال تمام.
تغییرات حاصل در قانون انتخابات مجلس از نخستلین قانون، یعنی؛ نظام‌نامه و آخرین آن، یعنی؛ قانون مصوب سال (78)بسیار است؛ اما نکته اساسی در این میان باز گذاشتن شرایط انتخاب شوندگان و انتخاب کنندگان، عمومی کردن آن و از بین بردن انتخابات صنفی است(!)

نتیجه‌گیری
همان طور که در متن نیز اشاره شد، آشکار است که ترجمه متون اقتباس یافته از سایر کشورها از جمله کشورهای فرانسه، بلژیک و بلغارستان موجب شده بود، که متن نخستین نظام‌نامه انتخاباتی ماهیت «ترجمه شده‌ای» را به خود گیرد. به دور از ارزش‌گذاری بر این موضوع، این بحث را با بحث بومی سازی مفاهیم اجتماعی، سیاسی و حقوقی می‌توان همپیوند دانست.
 این سند حقوقی برای نخستین بار، سازوکاری به نام انتخابات را، با وجود کمبودها، وارد ادبیات حقوقی کشورمان نمود، ساز و کاری که پس از گذشت بیش از یکصد سال تطور لازم را یافته است. بنابراین، نفس تصویب این سند گام بزرگی در تاریخ حقوقی ما بود و ملت واجد «شخصیت حقوقی» دارای حقوقی می‌شود که اعطایی حاکم نیست، بل حاکمیت قانون تنها حقوق افراد را به رسمیت شناخته است.

( ادامه دارد…)
نیره انصاری، حقوق دان، نویسنده، پژوهشگر و کوشنده حقوق بشر
25،1،2020
5،11،1398

Macron exfiltré et caillassé par les manifestants qui le traque au théât...

Gilets jaunes : mobilisation nationale pour l'acte 63 du mouvement

Maxime Nicolle--Live Athènes, Fake News, et clarification sur un tweet.

Coronavirus : comment s'en prémunir ?

Les trois patients atteints du coronavirus en France vont bien

Virus chinois en France: symptômes et prévention

Colère de Macron à Jérusalem : coup de sang et coup de com' ?

Colère de Macron à Jérusalem : coup de sang et coup de com' ?

Macron perd son sang-froid, Mélenchon hausse le ton

Pascal Cherki : «Emmanuel Macron est en train de devenir la Marie-Antoin...

Maurine Grimaud, le préfet contre les violences policières - #CulturePrime

Enquête / Violences policières : Histoire d’un revirement - C Politique ...

Acte 63 : «La sincérité de l'engagement est réelle et visible, malgré la...

Sébastien, Gilet jaune : «On a un gouvernement qui nous ment, loi après ...

#24janvier Thierry, ouvrier PSA, ne votera plus jamais Marine le Pen

Main Street Defense Series: Innovative Solutions From New Sources

سخنرانی دکتر عبدالکریم لاهیحی در مراسم سی و یکمین سالگشت کشتار ۶۷ و چهل...

Clip3: Aii-Aiashrf Darvishian کلیپ سه: علی اشرف درویشیان

کارنامه جنایی جمهوری اسلامی را بهتر بشناسیم