۱۳۹۷ شهریور ۲۲, پنجشنبه

ونمایی کتاب «رشد نژادپرستی در سوئد، غرب و ایران» در استکهلم


رونمایی کتاب «رشد نژادپرستی در سوئد، غرب و ایران» در استکهلم این کتاب جدید به‌قلم بهرام رحمانی، غروب جمعه هفتم سپتامبر 2018، با حضور جمعی از دوستداران کتاب و با مدیریت خانم نیره انصاری نویسنده و حقوق‌دان در محل انتشارات کتاب ارزان، رونمایی شد.نخست خانم نیره انصاری این کتاب را معرفی کرد و سپس سئوالاتی را در باره این کتاب از نویسنده آن کرد و پس از جواب‌گویی وی، حضار به‌خصوص درباره انتخابات نهم سپتامبر سوئد بحث کردند و
بهرام رحمانی نیز به‌سئوالات حضار جواب داد. 
کلیه نظرسنجی‌ها و شواهد حاکی از آن است که متاسفانه برنده اصلی انتخابت امروز سوئد، حزب نژادپرست و خارجی‌ستیز دموکرات‌های سوئد باشد و به‌دومین حزب بزرگ پارلمان سوئد تبدیل شود.


 
رحمانی در پایان از آقای نعمت علی‌مرادی مدیر انتشارات کتاب ارزان و ناشر کتاب‌های وی، از آقایان رحیم برجامی‌(طراح روی جلد) و امیر امامی‌(دیزاین جلد) و هم‌چنین از خانم انصاری و حضار تشکر کرد.
کتاب «رشد نژادپرستی در سوئد، عرب و ایران» ده فصل دارد و 280 صفحه است
آن‌چه که در زیر می‌آید آغاز سخن این کتاب است.

رشد و گرایشات راست افراطی در سطح اروپا و یا آمریکا و ایران در طی چند سال اخیر، وارد مرحله تازه‌ای شده است. مرحله‌ای که حتی تصویر هم‌زیستی و هم‌گرایی در سطح اتحادیه اروپا را به‌شدت مخدوش کرده است. تبلیغات این گرایشات ضددمکراتیک و فاشیستی؛ بعضا با بهره‌گیری و تمرکز بر «مهاجرستیزی» است.
دوران‌هایی که سیستم سرمایه‌داری با بحران‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی روبه‌رو می‌گردد گرایشات عقب‌مانده این سیستم هم‌چون گرایشات فاشیستی، نازیستی، میلیتاریستی، ناسیونالیستی، نژادپرستی و مذهبی نیز به‌تحرک درمی‌آیند تا نظم موجود را نگه دارند و اجازه ندهند این سیستم ستم‌گر و استثمارگر توسط مردم آزاده، سرنگون گردد. بنابراین، نقش تاریخی این گرایشات، حفظ ستم و استثمار و دیکتاتوری سرمایه و سرکوب جنبش‌های حق‌طلب و آزادی‌خواه و عدالت‌جو است.
در جهان امروز، نازیسم از یک طرف و مذهب از طرف دیگر، بیش از همه زندگی بشر را به‌خطر انداخته‌اند. به‌خصوص این گرایشات، دست به‌خشونت و ترورهای کور می‌زنند و بسیاری از انسان‌های بی‌گناه و بی‌دفاع را به دیار نیستی می‌فرستند. از ویژه‌گی مهم و مشترک آن‌ها، خصومت و دشمنی‌شان با آزادی‌ها فردی و جمعی، جنبش‌های حق‌طلب و برابری‌طلب چون جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانش‌جویی، روشنفکران و هنرمندان سکولار، آنارشیست‌ها، اقلیت‌های ملی و مذهبی، خداناباوران و کمونیست‌ها است.
دهه‌هاست که این دو گرایشات به‌غایت عقب‌مانده و ارتجاعی بورژوازی، در دو عرصه متفاوت سیاست‌های سازمان‌دهی شده خود را پیش می‌برند: 1- نمایش قدرت و خشونت در خیابان‌ها 2- حضور فعال در انتخابات‌های پارلمانی.
مذهبیون در ایران با سرکوب انقلاب 1357 مردم ایران و در ترکیه با انتخابات به‌قدرت رسیدند و یا از طریق لشکرکشی و اشغال نظامی آمریکا و متحدان منطقه‌ای و غربی‌شان در افغانستان و عراق و لیبی نیز گرایشات به‌اصلاح ملی و مذهبی و جنگ‌طلب به‌قدرت رسیدند. گروه‌هایی چون حزب‌الله لبنان، القاعده، طالبان، حوثی‌های یمن، داعش، بوکوحرام و...، به‌عرصه ظهور رسیدند. در حال حاضر نیز آن‌ها در جنگ داخلی سوریه و یمن فعال هستند.
مذهبیون از آسیا تا آفریقا و اروپا و آمریکا، به ترور و بمب‌گذاری و خشونت‌های هولناک دست ‌زدند. حکومت‌های اسلامی در کشورهایی چون عربستان سعودی و حکومت اسلامی ایران، با اتکا به قوانین ارتجاعی اسلامی، دست و پا می‌برند؛ چشم درمی‌آورند؛ گردن می‌زنند؛ انسان‌ها را به دار می‌آویزند و به‌طور سیستماتیک زنان را سرکوب می‌کنند، سرچشمه تروریسم اسلامی سنی و شیعه در منطقه جهان هستند. این حکومت‌ها نیز همانند آلمان هیتلری، دشمن درجه یک آزادی بیان و قلم و اندیشه‌اند و نه تنها مخالفین خود، بلکه حتی اقلیت‌ها ملی و مذبی را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهند و سرکوب می‌کنند. از سوی دیگر، این حکومت‌ها، تروریست‌ها را آموزش می‌دهند و با امکانات مالی کلان و سلاح‌های مخرب خود، به‌جان بشریت می‌اندازند. نمونه‌اش ظهور دولت اسلامی‌(داعش).
این دو گرایش، با وجود تفاوت‌هایی، اما از بسیاری جهات نزدیکی‌های نظری و عملی زیادی دارند. هر دو گرایش مخالف آزادی‌های فردی و جمعی، آزادی اندیشه و بیان، آزادی تشکل مستقل، آزادی سازمان‌ها و احزاب سیاسی مخالف و آزادی رسانه‌ها هستند. هر دو گرایش مخالفین خود را به‌شدت و بی‌رحمانه سرکوب می‌کنند، آن‌ها را زندانی و شکنجه و اعدام و حتی ترور می‌کنند. هر دو گرایش طرفدار خشونت و جنگ هستند. نهایت هر دو گرایش دشمن سرسخت سیاست‌های مدافع پناه‌جویی و مهاجرین هستند؛ هر دو گرایش، حتی کودکان را تشویق می‌کنند لباس نظامی بپوشند و در سرکوب‌ها و جنگ‌ها شرکت کنند؛ هر دو گرایش طرفدار آپارتاید جنسی و مردسالاری شدید بر علیه زنان هستند و برابری زن و مرد را به‌رسمیت نمی‌شناسند؛ هر دو طرفدار حاکمیت سرمایه و استثمار انسان از انسان و طرفدار آپارتاید جنسی هستند. در این میان، حکومت اسلامی ایران، با رفتارهای غیرانسانی که به‌ویژه با پناه‌جویان و مهاجراین افغان در ایران دارد نژادپرست‌ترین و فاشیست‌ترین و خارجی‌ستیزترین حکومت جهان محسوب می‌شود.
اما کله تراشیده‌های نژادپرست در خیابان‌های کشورهای غربی، گاهی در حمایت پلیس با چکمه و صلیب شکسته و اونیفرم‌های نظامی و پرچم‌های خود رژه می‌روند و حتی به‌خارجیان و فعالین کارگری و چپ حمله می‌کنند. یا در درگیری‌های داخلی اوکراین و یونان شرکت می‌کنند تا هم‌فکران خود را تقویت کنند.
در حقیقت احزاب فاشیستی و نازیستی پس از سرنگونی آلمان هیتلری تا حدودی به‌حاشیه رفتند و ساکت ماندند و منتظر فرصت مناسب شدند. تا این که این فرصت را از دهه‌های هفتاد میلادی با آغاز رقابت‌ها و بحران‌های جدید نئولیبرالیسم سرمایه و ظهور تاچریسم و ریگانیسم، به‌خصوص پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، به چنگ آوردند و فعال‌تر شدند به‌طوری که حتی تعادل سیاسی و اجتماعی کشوری آرامی مانند سوئد را به‌هم زدند.
به‌این ترتیب، دهه‌هاست که فاشیست‌ها و نازیست‌های کله‌تراشیده در دو عرصه متفاوت فعالیت می‌کنند؛ در خیابان‌ها به‌شهروندان معترض حمله می‌کنند و در عرصه دیگر، تاکتیک ظاهری عوض کرده، کت و شلوار می‌پوشند و کراوات می‌زنند تا از طریق انتخابات وارد پارلمان‌ها شوند؛ یعنی همان مسیری را دنبال می‌کنند که فاشیست‌های آلمانی به‌رهبری هیتلر برای گرفتن قدرت طی کردند.
اکنون برخی سازمان‌های نازی در کشورهای مختلف اروپایی و اسکاندیناوی از جمله سوئد، وارد پارلمان‌ها شده‌اند و در تغییر قوانین به‌ویژه علیه مهاجرین تلاش می‌کنند و کله تراشیده‌هایشان نیز در خیابان‌ها، ‌نمایش رعب و وحشت برگزار می‌کنند.
در حالی که سوئد، یکی از زیباترین و آرام‌ترین کشورها‌ی اسکاندیناوی و شاید جهان است اما اکنون آینده این کشور، در هاله‌ای از ابهام فرو رفته است.
در کشورهای اسکاندیناوی با وجود این که از سیستم سرمایه‌داری جهانی و قوانین و مقررات آن تبعیت می‌کنند و فاصله طبقاتی به‌خصوص در دهه‌های اخیر، بیش‌تر شده است اما فقر مطلق و نسبی به آن شکلی که در دیگر کشورهای غربی موجود است در این مناطق وجود ندارد.
علل اصلی رشد نژادپرستی و گروه‌های نازی در سوئد و عزب، نه عامل مهاجرت و پناهندگی، بلکه پایان دولت رفاه و عمیق‌تر شدن شکاف‌های طبقاتی است. دولت رفاه در سوئد، به‌آن شکلی که در دهه پیش از هشتاد وجود داشت دیگر وجود ندارد و فاصله طبقاتی نیز در اسکاندیناوی بیش‌تر شده است. عامل دیگر رفتارهای غیرانسانی همین دولت‌ها با مهاجرین و پناهندگان است. به‌عبارتی دیگر، با فروپاشی شوروی در سال 1991، دوت رفاه نیز به پایان عمر مفید خود رسید. چرا که دولت رفاه پس از انقلاب اکتبر 1917 روسیه و تاسیس اتحاد جماهیر شوروی، احزاب سوسیال دموکرات در مقابل مبارزه و مطالبات کارگران و مردم محروم، اجبارا عقب‌نشینی کردند تا از یک‌سو جلو رشد انقلابات را بگیرند و از سوی دیگر، حاکمیت خود را تداوم بخشند. البته این روند از دهه هفتاد و هشتاد شدیدتر و عریان‌تر شده بود که در دهه نود با فروپاشی شوروی به اوج خود رسید.
سئوال مهم این است که کشوری هم‌چون سوئد با ویژه‌گی‌های خاص خود، چرا اکنون دچار بحران نژادپرستی شده است؟ چه عواملی در رشد نژادپرستی در این کشور، دخیل هستند؟
با رشد نژاپرستی در سوئد و اروپا، قوانین پناهندگی در غرب از جمله در کشورهای اسکاندیناوی نیز سخت‌تر شده است. حتی وضعیت پناهندگان و مهاجرین در سوئد، از همان سال‌های پایانی دهه هشتاد دگرگون شده و در سال 1989، دولت سوسیال دموکرات سوئد، قوانین را سخت‌تر کرده که به‌قوانین 13 دسامبر معروف شد. هم‌چنین بر اساس سیاست‌های بسیار نامرئی و خزنده دولتی و غیردولتی، پناهندگان و مهاجرین به‌حاشیه شهرها رانده شدند. برای مثال، هیچ شرکت دولتی و غیردولتی با کسی که سوسیال بگیر و یا حتی بیکار بود قرارداد خانه نمی‌بست. اما این وضع در حاشیه شهرها متفاوت بود و به‌راحتی می‌شد در این مناطق قرارداد خانه بست. در نتیجه از یک‌سو، گتوها در سوئد ساخته شد و گرایشات راست و خارجی‌ستیز قوی و قوی‌تر ‌شدند و از سوی دیگر، احزاب سوسیال دموکرات و لیبرال، همواره از مواضع قبلی خود عقب ‌نشستند تا با اتخاذ سیاست‌های راست، موقعیت و آرای خود را به‌نفع گروه‌های نازی از دست ندهند. مهم‌تر از همه، گتوهایی که در حاشیه شهرها به‌وجود آمدند نسبت به‌محلات دیگر شهرها، از امکانات رفاهی و خدماتی کم‌تری برخودار شدند به‌طوری که این مناطق، به‌مرور زمان به‌کلی خارجی‌نشین شدند. سیاستی که در همه کشورهای اروپایی نیز قابل لمس بوده و هنوز هم هست.
در استکهلم پایتخت سوئد، محلاتی هم‌چون «هوسبی»، «رینکبی»، «فیتیا» و...، تشکیل شدند که عمدتا مهاجرنشین هستند. «هوسبی» در پايتخت سوئد، محله‌ای که ساکنانش خارجيان هستند. به‌گفته «کالين فريمن» خبرنگار روزنامه تلگراف: «شايد ديگر اين‌جا آن بهشت هارمونيک و چند نژادی نباشد که سال‌های سال تصور می‌شد.»
 کم‌تر از 5 ماه پيش از آغاز سال 2013 ميلادی بود که «اکونوميست» کشورهای حوزه اسکانديناوی را صاحب «بهترين اداره حکومت» در جهان خواند و سوئد را «تاج» سر آن‌ها نامید. اما در عمل دولت ائتلافی راست ميانه به نخست وزيری «فردريک رينفلت» پس از 8 سال حکومت، چيزی جز فلاکت اجتماعی به‌همراه نياورد. او که رهبر حزب محافظه‌کار مدرات بود در 4 سال نخست زمام‌داری دولت در آستانه انتخابات سال 2010، آرای گذشته‌اش را تا حدودی از دست داده بود با يک‌سری شعارهای پوپولیستی و عمليات زودبازده و سوءاستفاده از ذخيره اقتصادی قبلی، کاری کرد تا اقتصاد اين کشور ثروت‌مند غربی، در بحبوحه بحران اقتصادی از نظر آماری به‌عنوان بهترين اقتصاد اروپا شناخته شود تا برای 4 سال ديگر رای بياورد.
اما در همان حال، نخست وزير ليبرال سوئد، پس از انتخاب دوباره نه تنها از بودجه‌های عمومی، مثل خدمات آموزشی را کاهش داد، بلکه عملا چندان قدم مثبتی از جمله برای پناهندگان و مهاجران برنداشت. 
در چینن شرایطی، طيف مهاجران يا خارجی‌هایی که به‌غير از فنلاندی‌ها، آلمانی‌ها و دانمارکی‌ها که با جامعه سوئد سازگارتر بودند و اروپایی و اسکاندیناوی محسوب می‌شوند اما پناهندگان و مهاجرین ایران، افغان، عراقی، لهستانی، بالکان، بوسنيايی، ترک، سوماليایی و...، بر اثر فشار تبعيض‌های دولتی و غیردولتی از جمله نژادپرستی صريح «نازی‌ها» و «شبه‌نازی‌ها» قرار گرفتند. این فشارها تا بدان‌جا پیش رفت که شکافی جدی و کاملا مشهود از دل جامعه پايتخت سوئد سربرآورده و خود را نشان داد. چنين شکافی، به‌معنای شکست سياست‌گذاری‌های دهه‌های گذشته دولت‌ها سوئد بود.
دست‌کم در سه دهه گذشته، دولت‌های وقت سوئد، برنامه آموزشی ماندگاری برای حل معضل خارجی‌تباران ارائه نداده‌اند و تازه در صورت آموزش يافتن، بيش از يک سوم خارجی‌تباران بيکار می‌مانند. اغلب فرزندان پناه‌جويان، به‌دلیل این که پدرو مادرهایشان با وجود تحصیلات بالا کار دل‌خواه خود را پیدا نکرده‌اند چندان رغبتی به ادامه تحصیل نمی‌دهند. برخی از آنان در مدارس سوئدی، با تحقیر و توهين نژادی مواجه می‌شوند. در نتيجه بخش اعظم اقليت‌های مهاجر در سوئد، در محله‌های فقيرنشين که بيکاری، فقدان آموزش و فقدان خدمات مناسب در آن‌ها چشم‌گیر است در حاشیه شهرهای استکهلم، مالمو و گوتبرگ فراموش شده‌اند. اغلب سوئدی‌ها، یا از این محلات رفته‌اند و یا به این محلات، به‌چشم حاشيه‌نشین‌هایی نگاه می‌کنند که مزاحم هستند. در مقابل همين اقليت‌های عمدتا جوان، گاهی سر به‌شورش می‌گذارند. آتش‌زدن اتومبيل‌ها و تخریب اماکن عمومی و غیره، طی بیش از يک هفته در منطقه «هوسبی» استکهلم تجربه تلخی بود. این حرکت، نشان‌دهنده خشم شدیدی بود که از تبعيض سرچشمه می‌گيرد. البته ناگفته نماند که خشم این جوانان، تنها به بيکاری و تبعيض و تحقیر محدود نمی‌شود. نسل جديد اين جامعه، آن الگوهای پروصدای سوئدی که از قبل شنیده بودند، عملا در جامعه و زندگی خود نمی‌بينند. جوانان بيکار طغيان‌گر محله‌های فقير مناطق حاشیه‌ای و خارجی‌نشین استکهلم، گوتنبرگ و مالمو، به‌دلیل خارجی‌تبار بودن، شاید تمايلی به‌شناخته شدن با تبار سابق خود ندارند. چرا که خود را در جامعه منزوی احساس می‌کنند.
در واقع با راست‌تر شدن سیاست‌های دولت‌های سوسیال دموکرات و یا حزب لیبرال سوئد و سخت‌تر کردن قوانین پناهندگی در این کشور، تبلیغات سوء برخی رسانه‌های علیه مهاجرین و خارجی‌تباران، یکی از عوامل رشد گرایشات خارجی‌ستیز و نژادپرست در سوئد است.
در 17 یونی 2014، تعداد شکایت‌های والدین در مورد نژادپرستی در مدارس بسیار بالاست. در پنج سال گذشته، ناظر عالی دولت در امور تبعیض بیش از 360 شکایت را دریافت کرده اما آمار رادیو سوئد نشان می‌دهد که تنها چهار شکایت به دادگاه رفته است.
در سال 1997 نیز «ام تی وی» اروپا، پس از انجام یک نظرسنجی از جوانان سوئد، متوجه شد که 60 درصد از جوانان سوئد، به‌انجام نوعی از سوء‌استفاده‌های نژادپرستی زمینه مساعدی دارند. 
نازی‌ها در سوئد به‌شدت تحت تاثیر مجلات نژادپرستانه از آلمان و انگلستان قرار دارند. این مجلات وضعیت بد اقتصادی سوئد را با سرزنش یهودیان و خارجی مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهند. آن‌ها می‌نویسند که تنها راه برای مبارزه با این سیاست را انتخاب کنید تا اسلحه و جنگ مبارزه علیه یهودیان و دیگر دشمنان درک شده است.
نازی‌ها در حکومت هیتلر، به برتری نژادی معتقد بودند و مدعی بودند که خالص‌ترین نژاد، آریایی‌ها هستند. در طرف مقابل نازی‌ها یهودیان را دشمنان شماره یک نژاد آریایی می‌خواندند. نازی‌ها مخالف دموکراسی بودند و دموکراسی را تنها در تئوری زیبا می‌دانستند؛ نازی‌ها دموکراسی را دروغ‌گویی برای رسیدن به قدرت می‌خواندند. نازی‌ها مخالف سرسخت سیستم سوسیالیسم و کمونیسم بودند و سبکی از سرمایه‌داری را ترویج می‌دادند که از سیستم سرمایه‌داری در جهت اهداف حاکمیت‌شان بهره بیش‌تری ببرند.
نازیسم، مجموعه‌ای از ایدئولوژی‌ حزب نازی است. معنای علمی این واژه عبارت است از نظام دیکتاتوری متکی به اعمال زور و ترور آشکار که توسط ارتجاعی‌ترین و متجاوزترین محافل کاپیتالیستی مستقر می‌شود.
نازیسم را هم می‌توان شکلی از فاشیسم دانست که نژادپرستی نیز به اصول آن افزوده شده‌ است. از نظر تاریخی، فاشیسم نخست در ایتالیا در سال 1919 به‌وجود آمد و سه سال بعد توانست حکومت را در این کشور تصرف کند. حزب فاشیستی آلمان در سال 1920 ایجاد شد و در سال 1933، به‌کمک انحصارهای بزرگ آلمانی و خارجی حکومت را از طریق انتخابات به‌دست گرفت و دیکتاتوری خونین هیتلری را مستقر کرد. از یک دیدگاه بین‏‌الملی، نازیسم پایه‌های ایدئولوژی مشترک فراوانی با فاشیسم «بنیتو موسولینی» دارد. هر دو ایدئولوژی متضمن کاربرد سیاسی نظامی‏‌گری، ناسیونالیسم، ضدآزادی، ضد‌برابری، ضدکمونیسم و نیروهای شبه‌‏نظامی است و هر دو به ایجاد یک حاکمیت دیکتاتوری گرایش داشتند. هر چند نازی‏ها به‌مراتب نژادپرست‏‌تر از فاشیست‏های ایتالیا، پرتغال و اسپانیا بودند.
نارضایتی شدید رای‌دهندگان طیف‌های سیاسی مختلف از احزاب سنتی در سوئد و اروپا باعث افزایش قابل توجه سبد رای احزاب افراطی و دست‌راستی در کشورهای مختلف این قاره شده است. اگر چه دلیل اصلی این نارضایتی و تمایل به احزاب تندرو در اروپا را باید در عملکردها و سیاست‌های چهار دهه گذشته حاکمان سرمایه‌داری و سیاست‌های تبعیض‌آمیز و ضدپناهندگی آن‌ها و دخالت‌شان در جنگ‌های منطقه به‌خصوص خاورمیانه، فروش تسلیحات کشتار جمعی و رابطه آن‌ها با حکومت‌های دیکتاتوری این منطقه مورد بحث و بررسی و نقد قرار داد. هنگامی که اتحادیه اروپا به رجب طیب اردوغان رییس جمهوری فاشیست و اشغال‌گر ترکیه میلیاردها یورو رشوه داد تا مانع رسیدن پناهندگان سوری و غیرسوری به درون مرزهای اروپا شود؛ هنگامی که اتحادیه اروپا با حکومت‌های مستبد و جنگ‌طلبی چون عربستان سعودی؛ اسرائیل؛ حکومت اسلامی ایران و... روابطه حسنه دارند و عملا چشم خود را بر انبوه جنایات این حکومت‌ها علیه بشریت و تروریسم دولتی آن‌ها بسته‌اند، هنگامی که دپیلمات‌های زن سوئدی وارد تهران شدند همه موازین حجاب اسلامی را رعایت می‌کنند تا باعث ناخرسندی مقامات حکومت اسلامی زن‌ستیز و آزادی‌‌ستیز نشوند عملا به‌زخم‌های زنان ایران نمک می‌پاشند که چهل سال است به‌طور سیتماتیک سرکوب می‌شوند. در جهانی که کشورهای پیشرفته جهان، آمریکا، اتحادیه اروپا، چین، روسیه و حکومت‌های دیکتاتور قاره‌های آفریقا و آسیا و...، تنها به‌فکر منافع اقتصادی و سیاسی و نظامی خود و صنایع‌شان هستند دیگر دفاع آن‌ها از آزادی، حقوق بشر، حقوق پناهنده و قوانین مهم بین‌المللی هم‌چون کنوانسیون 1951 ژنو درباره پناهنگان، دفاعی کاذب و کاغذی است. بنابراین در نزد آن‌ها، بحث از حقوق انسان و آزادی‌هایش جایی ندارد در نتیجه همه زمینه‌های برای رشد و گسترش گرایشات ضدانسانی، خشونت‌طلب فاشیستی، نازیستی، دیکتاتوری و جنگ‌طلب فراهم می‌گردد. به‌همین دلایل، هر چند آینده جهان مشخص نیست، اما آن‌چه قابل مشاهده است گرفتار شدن غرب در آغوش پوپولیسم است.
در سوئد، راست‌گراهای پوپولیست و نژادپرست با عنوان «دموکرات‌های سوئد» شناخته می‌شوند در فرانسه با «جبهه ملی»، در انگلیس با حزب «استقلال» و در ایتالیا با «لگا نورد»، دولت‌ها موجود این کشورها را با چالشی از سوی رای‌دهندگان مواجه کرده‌اند. چرا که ممکن است اقبال عمومی به‌ظور جدی به‌سوی این احزاب افزایش یافته باشد.
احزابی که در انتخابات نهم 2018 سوئد شرکت خواهند کرد، عبارتند از:
حزب سوسیال دموکرات‌‌(S)؛ حزب مودرات‌(M)؛ حزب دموکرات‌های سوئد‌(SD)؛ حزب محیط زیست‌(MP)؛ حزب مرکز‌(C)؛ حزب چپ‌(V)؛ حزب لیبرال‌‌(L)؛ حزب دموکرات‌های مسیحی‌(KD)؛ حزب ابتکار فمینیست‌‌ (Fi).
در سوئد، چهار نوع انتخابات عمومی وجود دارد: 1- انتخابات پارلمان؛ 2- انتخابات شورای استان؛ 3- انتخابات شورای کمون؛ 4- انتخابات پارلمان اروپا.اتباع سـوئـد که به‌سن 18 سالگی تمام رسیده باشند از حق رای دادن در انتخابات پارلمان برخوردارند. انتخابات سوئد، هر چهار سال یک بار برگزار می‌شود.
حزب دموکرات‌های سوئد، در بین هشت حزبی که در پارلمان هستند جوان‌ترین آن‌هاست. این حزب در سال 1988 از ائتلاف میان جنبش راسیستی «سوئد را سوئدی نگه‌دارید» و حزب نژادپرست سوئدی‌ها تشکیل شد. رهبر این حزب در ابتدا آندرش کلارستروم بود که تا سال 1995 این حزب را بدون این‌که موفقیتی در افکارعمومی داشته باشد رهبری کرد. در سال 1995، با یک سازماندهی جدید، میکاییل یانسون رهبر وقت این حزب، ظاهرا شروع به پاک‌سازی اعضای نژادپرست و بدنام کرد. در سال 2005، جیمی اوکسون به‌رهبری این حزب برگزیده شد و موفق شد با تغییر چهره بیرونی در سال 2010، آرای لازم برای ورود به پارلمان را کسب کند.
خود این حزب، سیاست خود را محافظه‌کاراجتماعی با نگاهی ملی‌گرایانه می‌خواند. این حزب در جامعه بیش‌تر برای مواضع تند ضد مهاجرتش مشهوراست و مخالفان این حزب آن‌ها را پوپولیست و نژادپرست می‌خوانند. با تمام تلاشی که هیات رهبری این حزب برای بهبود چهره خود انجام می‌دهند، پیشینه تاریک این حزب، هم‌چنان سایه سنگینی بر آینده آن انداخته است.
 توماس رامبری کارشناس سیاسی رادیو سوئد می‌گوید که این حزب درابتدا توسط افرادی با مواضع فاشیستی و نژادپرستانه پایه‌گذاری شد. درسال‌های اخیر این حزب دست به پاک‌سازی زده تا حزبی متعادل‌تر شود. آن‌ها اکنون با لحنی دیگر سخن می‌گویند و از نادرست بودن مخلوط کردن فرهنگ‌ها صحبت می‌کنند. آن‌ها جامعه چندفرهنگی را قبول ندارند و می‌گویند که چنین سیاستی باعث ایجاد مشکلاتی درجامعه می‌شود و به‌همین دلیل مخالف ورود مهاجران به سوئد هستند.
سیاست ضد مهاجرتی این حزب، باعث محبوبیت‌ آن در میان قشر ناراضی جامعه شده است. اسلام‌هراسی یکی از مواضع اصلی این حزب است. برای مثال جیمی اوکسون رهبر این حزب در گفتگو با رادیو سوئد در سال 2010 گفت:
«گسترش دین اسلام دراروپا و هم‌چنین در سوئد انفجاری بوده است. مسلمانان، اقلیتی هستند که بیش‌ترین رشد را در سال‌های اخیر داشته‌اند. هم‌زمان که جامعه سوئد هیچ شرطی برای مهاجران جدید نمی‌گذاریم و از آن‌ها نمی‌خواهیم که خود را با فرهنگ سوئد هماهنگ کنند. بیش‌تر این مهاجران عقایدی دارند که مطابقتی با فرهنگ ما ندارد. آن‌ها عقایدی عقب‌مانده دارند که ما در سوئد سال‌های سال است که از آن‌ها گذر کرده‌ایم.
همین سخنان و مواضع باعث رشد این حزب در میان جوانان، قشر با تحصیلات پایین و بیکاران شده است. اما در سال‌های اخیر، تلاش خود برای جذب هواداران احزاب دیگر با وعده‌های پوپولیستی را افزایش داده است.
توماس رامبری می‌گوید که دموکرات‌های سوئد آرای مودرات‌ها و احزاب بورژوازی را ربوده‌اند و باعث تضعیف آلیانس احزاب دست راستی شده‌اند. این حزب برعکس می‌خواهد که در میان چپی‌ها رشد کند و آرای آن‌ها را جذب کند. شانس آن‌ها برای افزایش قدرت این است که هیچ‌کدام از دو بلوک سیاسی راست و چپ اکثریت نداشته باشند تا بتوانند به‌عنوان یک حزب تعیین‌کننده در این میان در رای‌گیری‌های پارلمان نقش بازی کنند.
تاکید به‌یک مسئله بسیار مهم سیاسی - طبقاتی و نحوه فعالیت احزاب، این است که حزب چپ سوئد و یا چپ‌های اروپا در مساجد و با شرکت در مراسم‌های مذهبی عید فطر و عید قربان و غیره به‌دنبال رای مسلمانان می‌گردند در صورتی که حزب نژادپرست دموکرات‌های سوئد، در انتخابات گذشته حدود 15 درصد آرای اعضای کنفدراسیون سراسری کارگران سوئد‌(ال او) را به‌خود جذب کرده بود؟!
کتابی که در پیش روی خود دارید تلاشی‌ست در جهت ‌نقد و تحلیل و بررسی زمینه‌های رشد نژادپرستی و خارجی‌ستیزی در سوئد؛ هم‌چنین در غرب و حتی ایران در بستر تحولات تاریخی مدرنیته سرمایه‌داری؛ و هم نگاهی اجمالی دارد به اهداف و ایدئولوژی تاریخی فاشیسم و نازیسم به‌مثابه گرایشات خطرناک مدرنیته سرمایه‌داری علیه بشریت!
***
* علاقه‌مندان می‌توانند این کتاب را از طریق آدرس زیر تهیه کنند:

چاپ و نشر: انتشارات کتاب ارزان
Kitab-i Arzan
Helsingforsgatan 15
164 78 Kista-Sweden