۱۳۹۰ فروردین ۲۵, پنجشنبه

عضویت افتخاری منصور اسانلو در بزرگترین اتحادیه کارگری بریتانیا


۱۳۹۰/۰۱/۲۵
يونايت، بزرگترين اتحاديه کارگری بريتانيا، روز پنجشنبه اعلام کرد که منصور اسانلو، رئيس زندانی هيئت مديره سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، را به عضويت افتخاری خود برگزيد.

آقای اسانلو که در تيرماه سال ۸۶ به اتهام های امنيتی بازداشت و به پنج سال زندان محکوم شد، در زندان رجايی شهر کرج به سر می برد.

وی در تابستان سال گذشته به يک سال زندان ديگر محکوم شد.

بازداشت و زندانی شدن منصور اسانلو و شمار ديگری از فعالان کارگری با اعتراض سازمان های حقوق بشری و اتحايده های کارگری مواجه شده است.

لن مک کلوسکی، دبير کل اتحاديه کارگری يونايت، با بيش از يک ميليون و ۵۰۰ هزار عضو، روز پنجشنبه عضويت افتخاری منصور اسانلو در اين تشکل کارگری را در نشست فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل اعلام کرد.

اين اقدام در راستای مبارزه برای حقوق اتحاديه ای آقای اسانلو، رئيس زندانی هيئت مديره سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، صورت گرفته است.

اين مبارزه توسط فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل در سراسر جهان سازمان داده شده است.

دبير کل اتحاديه کارگری يونايت گفت: منصور اسانلو الهام بخش ما است و اين گام کوچکی برای قدردانی از آنچه که او برای اعضای سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه و نيز اتحاديه های مستقل کارگری در جهان انجام داده است، به حساب می آيد.

لن مک کلوسکی با ابراز خوشحالی از عضويت افتخاری منصور اسانلو در اتحاديه کارگری يونايت اعلام کرد که اين تشکل کارگری به مبارزه خود برای آزادی آقای اسانلو ادامه خواهد داد.

ديويد کاکرافت، دبير کل فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل، نيز گفت: منصور نماد برجسته ای برای تمامی رهبران و اعضای تشکل های کارگری است که در ايران زندانی هستند.

آقای کاکرافت با اشاره به بيماری آقای اسانلو افزود که درمان او توسط مقام های ايرانی می تواند مرهمی برای چهره مخدوش ايران باشد.

منصور اسانلو از بيماری های گئناگون رنج می برد و به گفته خانواده اش، مقام های زندان رجايی شهر و قوه قضاييه با دادن مرخصی به وی برای معالجات پزشکی مخالفت می کنند.

دبير کل فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل در مورد عضويت افتخاری آقای اسانلو در اتحاديه کارگری يونايت گفت که اين اقدام يادآور اين نکته است که او فردی شناخته شده در جهان است و مورد حمايت جهانيان قرار دارد.

استفاده از عوامل سرسپرده ای زیر بخش دوّم عنوان اعضای "جبهه ملی ایران" و به اصطلاح طرفداران زنده یاد دکتر محمد مصدّق و راه او!

هرکـــه او دعوی مستی میــکند
آشــــکارا بت پرستــی میــــکند                                   
. . . .
. . . .
هرکه از خاک درش رفعت نیافت
لاجـرم سـر ســوی پستی میکـند
                                     (عراقی)
بخش دوّم


محمد حسیبی
فروردین ماه 1390


در پایان بخش اول به اینجا رسیدیم که:

با این ترتیب، عقل سالم حکم می کرد که چون پس از بیش و کم شصت سالی که از دوران افتخار آمیز نهضت ملی ایران تحت رهبری زنده یاد دکتر محمد مصدق و کودتای ننگین 28 مرداد می گذرد اینگونه تبلیغات و تلاش های مسموم، وقیحانه،  و بی ثمر متوقف گردد. ولی آیا چنین شده است؟. آیا بی شرمی سیاست های امپریالیستی و قره نوکران حلقه بگوش بیگانه شان میزان و انتهائی دارد؟ جواب این است که نه!. اینان نه تنها کوبیدن بر طبل وقاحت و بیشرمی به شیوه شصت سال گذشته را به حکم وظیفه ای که برگردنشان نهاده اند ادامه می دهند، بلکه طی چند سال گذشته شیوه بیشرمانه تری  را به مورد اجرا گذاشته اند. شیوه جدید عبارت است از:
استفاده از عوامل سرسپرده ای زیر عنوان
اعضای "جبهه ملی ایران" و به اصطلاح طرفداران
زنده یاد دکتر محمد مصدّق و راه او!

در بخش دوّم این نوشتار
به شرح احوال و خدمتگذاری موذیانه اینگونه افراد خوار و زبون
خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که چگونه دست به
عقیم کردن هدف اصلی زنده یاد دکتر محمد مصدق و نام بلند او زده اند  

بخش دوم این سلسله نوشتار را با قسمتی از مقدمه ای که آقای دکتر غلامحسین مصدق فرزند برومند زنده یاد دکتر محمد مصدق بر کتاب " خاطرات و تألمات مصدق" نوشته آغاز می کنیم:

« پدرم در این نوشته ها کوشیده است از کسی بد نگوید و احترام هر» «شخص بحد شایستگی او محفوظ بماند. ولی در مواردی اعمال» «اشخاص را مباین و مخالف منافع مملکت و مصالح عمومی میدانست» «ازانتقاد خودداری نکرده است از اینکه زحمات و افکار دیگران را» «بنمایاند و هر کار را به آنکس که باید منسوب سازد کما اینکه از» «مرحوم دکتر حسین فاطمی به مناسبت آنکه پیشنهاد دهنده فکر ملی» «شدن نفت بود یاد کرده است. مرحوم دکتر حسین فاطمی دراین راه» «رنج بسیار برد و عاقبت هم جان خود را در نهایت سختی از دست» «داد. . . .»
 
حال ببینیم این جوان نابغه که نام او دکتر حسین فاطمی است و « پیشنهاد دهنده فکر ملی شدن نفت بوده» از این پیشنهاد چه هدفی را دنبال می کرده است؟ آیا او هم مثل پیروان ریاکار راه مصدق در این روزها دائم، یک ترازو در دست داشته و ملی شدن نفت را در یک کفه آن و در دیگر کفه اش اسکناس و سکه طلا قرار می داده یا اینکه هدفی به غیر از پول و طلا را دنبال می کرده است؟. هدف از ایجاد جبهه ملی چه بوده؟:

برای پی بردن به منظور و مقصود زنده یاد دکتر حسین فاطمی نیازی به تعبیر و تفسیر از سوی این نگارنده و از سوی دیگران نیست. کافی است مستقیما به بخش های بسیار کوتاهی از سرمقاله های باختر امروز به قلم وی و کتاب خاطرات نامبرده در زیر مراجعه کنیم تا ببینیم هدف «ملی کردن نفت» بوده یا منظور و مقصود دیگری داشته است.

در این بازنویسی ها بعضی از واژه ها و جمله ها در رابطه با نوشتاری که پیش روی خوانندگان است با رنگ قرمز برای جلب توجه بیشتر مشخص می شود.

دکتر فاطمی در سرمقاله ای از جمله نوشته است که:
  
پس از حادثه نهم اسفند که دست خود شاه دخالت مستقیم در آن داشت من دیگر تا آنوقت به دربار نرفته بودم ولی ناگهان برای گفتن مطالبی تلفن کردم و یکسر گرسنه از وزارتخانه به کاخ اختصاصی رفتم. دیدم شاه از دکتر مصدق گله می کند و می گوید مصدق از من رنجیده است بگمان اینکه در حادثه نهم اسفند من دست داشته ام، شما چه می گوئید؟. بی پروا به او گفتم من تردید ندارم اعلیحضرت بوجود آورنده این صحنه شرم آور بوده اید. بعد به دو چشمان او که خیلی داعیه معصومیت دارند نگاه کرده گفتم به من بفرمائید تاکجا می خواهید بروید، آیا اعمال فاروق برای شما درس عبرتی نیست؟ فاروق تا توانست نوکری انگلیس ها را کرد. پشت به ملت خود تا آنجا رفت که تاج و تخت خویش را در روز موعود از دست گذاشت، آیا شماهم از آن راه می خواهید بروید؟

اینها که به شما نصیحت می دهند با نهضت مردم جنگ کنید چه کسانی هستند؟
مگر شما چه بدی از این ملت دیده اید که در صف اول مخالفین قرار می گیرید؟

آنروز خیلی صحبت کردیم بالاخره به او گفتم یکبار در سی ام تیر به دستور سفارت انگلیس دکتر مصدق را مجبور به استعفا کردید و سزای آن را دیدید و آیا خیال می کنید ممکن است آن آزمایش را تکرار کرد؟ دربار در تمام طول ده سال اخیر قبله گاه هرچه دزد، هرچه بی ناموس و هرچه واخورده اجتماع بوده قرار داشته و از همه بدتر تنها تکیه گاه خارجیان و نقطه اتکاء سفارت انگلیس این دربار گند و کثیف و لعنتی بوده است. . . .
پایان نقل نوشتار از بخش 4 کتاب « خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی»

بنابراین به روشنی می توان دید که تکیه دکتر فاطمی هنگام صحبت با شاه بر نیروی مردم بجای نوکری انگلیس ها بوده و نیز اعتراض وی به محمد رضا شاه که او دربار را به قبله گاه دزدها، بی ناموس ها و واخورده های اجتماع مبدل کرده  و از همه بدتر آنجا را به تکیه گاهی برای خارجی ها بویژه به نقطه اتکائی برای  سفارت انگلیس تبدیل کرده بخوبی پیداست. 

همچنین در صفحه 227 کتاب «خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی» به نقل از سرمقاله باختر امروز به قلم دکتر حسین فاطمی چنین آمده:


«من درطول دوازده سال اخیرهرگز به آستان این جوان خوش خط و خال که» «مثل مار افسرده موقع ضعف و جبن سر در هم می کشد و در فرصت» «مناسب نیش جان گزای خود را می زند سر فرود نیاورده ام و این آخرین» «دفعه هم که بابتکار خودش نشان همایون بمن داد هرگز نشان اهدائی او را» «به سینه نزدم زیرا میدانستم که این "همایون" از قماش همان "همایونهائی"» «است که پنجاه شصت (راجه) نظیر او را انگلیس ها در موقع اشغال هند در» «خاک وسیع آن کشور ایجاد کرده اند. »
«دربار دشمن همه آزادمردان، وطن پرستان و خصم مبارزین راه استقلال و» «آزادیست. . . . »


و بازهم می بینیم  پافشاری و تکیه دکتر فاطمی به وضوح بر مخالفت با حضور عوامل انگلیس در ایران بوده و دربار را نیز خصم مبارزین راه استقلال و آزادی می دانسته است و تردیدی نیست که او استقلال ایران به معنای عدم دخالت بیگانه در امور مربوط به ملت و دولت ایران را همواره به عنوان بالاترین هدف پیگیری کرده است.

اکنون در پائین به مهم ترین مدرکی که تاکنون درباره زنده یاد دکتر حسین فاطمی باقی مانده و متأسفانه کم تر در وسائل ارتباط جمعی گفته و یا نوشته شده خواهیم پرداخت.

می دانیم که پس از خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس(BP) و بسته شدن سفارت انگلیس در ایران،  کارمندان جنایتکار این سفارتخانه به بیروت منتقل شدند. تلگراف زیر که از بیروت به وزارت خارجه انگلیس پس از کودتا مخابره شده بود نشان می دهد که دستورالعمل آن ها در رابطه با زنده یادان دکتر مصدق و دکتر فاطمی چه بوده است و دیدیم که نوکر حلقه بگوش آن ها در دربار هم، موبمو به خواسته ارباب عمل کرد. دکتر مصدق را به مزرعه و خانه خود در احمداباد تبعید و زندانی کردند، اما دکتر فاطمی را پس از دستگیری و حمله عناصر بدنام جنوب شهر تهران در پله های شهربانی با وجود براینکه در اثر تب شدید حاصل از عفونی شدن زخم های چاقوی شعبان بی مخ قدرت و رمقی برای ایستادن روی پا و راه رفتن نداشت روی برانکار به جوخه اعدام برده، با طناب به چوبه ای بستند و با شلیک 8 گلوله که چهار گلوله  قلب او را پاره پاره کرد نابود کردند. اما نام بلند او همچنان بر بلندای صفحات تاریخ مبارزات استقلال طلبانه و آزادیخواهانه ملت ایران نور افشانی می کند.



سخنان بسیار مهمی که دکتر فاطمی قبل از تیرباران، خطاب به آزموده و 29 افسر جنایتکار دیگر که مأمور تیرباران او بودند اظهار نمود نه تنها مدرکی است که از میزان شهامت و فداکاری او در راه سعادت مردم ایران خبر می دهد  و نه تنها نشان از میزان احترام و علاقه وی به دکتر مصدق و نهضت ملی ایران دارد، بلکه نمایانگر هدفی است که او و دکتر مصدق در سراسر عمر پر افتخار خود برای به دست آوردنش تلاش می کردند:   
دکتر فاطمی در سخنان خود که قریب 40 دقیقه طول کشید و بخشی از آن در زیر درج می شود  از جمله چنین گفت:



   آقایان افسران - «در آخرین ساعت حیات، هیچ محکومی در مقام تظاهر و
عوام فریبی آنهم برای مأمورین اعدام خود بر نمی آید. آنچه به شما در این ساعت که از حیات خود نومید و به مرگ خود یقین دارم می گویم از روی حقیقت و ایمان است.      ما از نهضتی که در این کشور به پیشوائی دکتر مصدق کردیم، هیچ قصد و غرضی جز تأمین عزت و استقلال مملکت و قطع نفوذ اجانب نداشتیم. رهبر ما هفتاد سال سابقه شرافت و تقوی و جهاد و مبارزه در راه نجات ایران داشت.

آقایان افسران – کار کشور ما بر اثر پنجاه سال استعمار انگلستان به جائی    
رسیده بود که نخست وزیران و وزرای خارجه شما  در مقابل مأمورین جزء سفارت   آن دولت خاضع و مطیع و منقاد بودند و پادشاهان شما جز تعظیم و تکریم آنان       چاره ای نداشتند. پس از سه سال مبارزه و فداکاری سران نهضت ملی ایران، کار به جائی رسید که سفرای کشورهای بیگانه درملاقات با نخست وزیر و وزیرخارجه ایران چاره ای جزتکریم و احترام نداشتند و درمقابل ما همسان رویه ای را پیش گرفتند                                                                                                      که
درمقابل زمامداران کشورهای بزرگ اتخاذ کرده اند. پس ازشکست حریف  ما در شورای امنیت و دادگاه لاهه، ایران در اقطار جهان به ایران مصدق، ایرانی مستقل و با عظمت مشهور گشت.

           آقایان افسران – تشکیل ارتش و تربیت افسر در همه جای دنیا برای حفظ استقلال کشور است. من به حیات خود علاقه ندارم. امیدی هم به بقای خود نداشتم. اگر به دست شما کشته نمی شدم، با جراحاتی که بر من وارد شده، چندماه بیش زنده       نمی ماندم. ولی میخواهم بدانم شما که قاعدتا باید علاقمند به عزت و استقلال مملکت باشید، چگونه با اطاعت از حکومتی که چهل سال دیگر ایران را به اسارت      بیگانگان داد، امثال ما را که در راه تأمین استقلال سیاسی و اقتصادی کشور جانبازی کرده اند  می کشید؟

         آقایان افسران – من به خوبی می دانم چرا کشته می شوم . . . من برای آن کشته می شوم که اولین قدم من در وزارت خارجه به دستور پیشوای نهضت ملی  قطع رابطه با انگلستان و بستن سفارتخانه آن دولت بود و بنا به گفته پیشوای ما سرنوشت ما باید عبرت مردانی شود که در در خاورمیانه بخواهند برعلیه مظالم انگلستان قیام کنند. ولی من به هیچ وجه مأیوس نیستم و یقین دارم از هر قطره خون امثال من هزاران نهال مبارز خواهد روئید و با تأیید خدای قاهر، انتقام این ملت ستمدیده را از استعمار انگلستان و ایادی ناپاک او خواهد گرفت.

         آقایان افسران – ما سه سال در این کشور حکومت کردیم و یک نفر از  مخالفین خود را نکشتیم. برای آنکه نیامده بودیم برادرکشی کنیم. برای آن قیام       کردیم که دست اجنبی را از کشور کوتاه کنیم  و معتقد بودیم اگر در گذشته بعضی از هموطنان ما بر اثر فشار  اجانب تحت تأثیر نفوذ آن ها قرار گرفته اند و منویات آن ها را اجرا کرده اند بعد از آنکه به نعمت استقلال نائل شدیم رویه سابق را ترک خواهند کرد. ولی افسوس . . . . امروز ما را به جرم وطن پرستی می کشند.

         آقای آزموده! من نمی دانم شاه از کشتن موجود علیل اسیری چقدر لذت   میبرد، ولی من از این شهادت پر افتخار بسیار لذت می برم.

         آقای آزموده! مرگ بر سه قسم است: مرگی در رختخواب ناز و مرگی با    ذلت و مرگی در راه شرف و افتخار و من خدای را شکر می کنم که در راه مبارزه     با فساد شهید می شوم و خانواده من بسیار مفتخر است که فرد کوچکی از آن به این سعادت نائل گردید و خاندان قاتل من که یک بار با تحمیل قرارداد 1933           شصت سال و بار دیگر با قرارداد کنسرسیوم چهل سال ایران را اسیر ساخت با    کشتن من و حبس و رنج سران نهضت ملی ایران ننگ های دیگری را بر دامان     خود می گذارند.

بنابراین برای احدی شک و شبهه ای نباید باقی بماند که تأسیس جبهه ملی به پیشنهاد زنده یاد دکتر حسین فاطمی فقط برای دستیابی به استقلال ایران و رها شدن از یوغ استعمار انگلیس و دخالت های غیرقانونی انگلستان در امور داخلی ایران بود نه چیز دیگر. در واقع زنده یادان دکتر محمد مصدق و دکتر حسین فاطمی استقلال ایران را به عنوان کلید آزادی، کلید دموکراسی، کلید پیشرفت اقتصادی و خلاصه کلید تمامی نعمت ها برای ملت ایران می شناختند.

ادامه دارد . . .

در میان اسنادی که سال ها پس از کودتای ننگین امریکائی/انگلیسی/درباری 28 مرداد 1332 فاش شد یکی هم بدین معنا و مفهوم بود که:

 
هرکـــه او دعوی مستی میــکند
آشــــکارا بت پرستــی میــــکند
. . . .
. . . .
هرکه از خاک درش رفعت نیافت
لاجـرم سـر ســوی پستی میکـند
                                     (عراقی)
بخش اول

محمد حسیبی
فروردین ماه 1390


در میان اسنادی که سال ها پس از کودتای ننگین امریکائی/انگلیسی/درباری 28 مرداد 1332 فاش شد یکی هم بدین معنا و مفهوم بود که:

1.    اشتباه بزرگ ما (انگلستان) این بود که از رشد سیاسی/مبارزاتی دکتر محمد مصدق بموقع جلوگیری نکردیم. او توانست خود را به مراتب بالائی در دولت ایران و نهایتا به مقام نخست وزیری برساند و منافع ما را به خطر بیاندازد. از این پس باید با شناسائی جوانانی که در ایران دارای جوهر و خمیره ای از جنس او هستند به شدت برخورد کرده و در صورت لزوم سرشان را از همان سال های جوانی زیر آب کنیم تا در میانسالی و کهنسالی نتوانند به مقامی برسند و موی دماغ سیاست های ما بشوند.  

2.    باید با برنامه ریزی دقیق و پیگیر نام و نشان دکتر مصدق و «نهضت ملی ایران» را از خاطره تاریخی جوانان ایران بزدائیم تا برای آنان سرمشق نشود.

·                   در رابطه با رادیف (1) بالا، یعنی سرکوب و کشتار بیرحمانه جوانان مبارز ایران که از فردای کودتای ننگین 28 مرداد، بدستور مستقیم شاه آغاز شد احدی تردید ندارد که       این نوکرِ حلقه به گوش سیاست های امپریالیستی غرب چگونه به سلاخی جوانان         پرداخت. بازگو کردن یک نمونه از سوی "اسدالله علم" نوکر و چاکر خانه زاد محمد رضا شاه بی مناسبت نیست که او در خاطرات 6 جلدی خود  از جمله نوشته است که:
                   (نقل به معنی):
یک روز شنیدم که جمعی از دانشجویان دانشگاه آریامهر در حال تظاهرات و دادن شعارهای بسیار تند مبارزاتی هستند. سراسیمه قبل از ساعت مقرری که هر روز شرفیاب می شدم اجازه شرفیابی خواستم و وقتی اجازه فرمودند شرفیاب شده و جریان را با نگرانی بی حد و حساب گزارش دادم. اعلیحضرت برخلاف انتظار خم به ابرو نیاورده و با تبسم فرمودند نگران نباش به ساواک گفته بودیم تا چنین تظاهراتی را با عوامل خودمان در بین دانشجویان به راه اندازد تا دانشجویانی که به آن ها می پیوندند دستگیر و تنبیه کنیم!.

از زمان روی کار آمدن خمینی هم تاکنون شاهد خدمت بزرگ دست نشانده های غرب در جمهوری اسلامی هستیم که چگونه دانشجویان و جوانان را به صورت فلّه ای می کشند. (اولین خدمت بزرگ خمینی به امپریالیزم را شخص خمینی در رابطه با کشتار دسته جمعی جوانان در سال های دهه شصت انجام داد که ملتی را به عزای آن اعدام های وحشیانه خود نشانید.

·       اما در رابطه با ردیف (2) بالا به بررسی کوتاهی در زیر خواهیم پرداخت تا با  عملکرد نوکران قـدّ و نیم قـدّ امپریالیزم در ایران آشنا شویم و نقاب از چهره ظاهر فریبشان برگیریم:

شرح مفصل حیله و نیرنگ های بیشمار برای کمرنگ کردن و نهایتا بیرنگ کردن چهره ضد امپریالیزم زنده یاد دکتر محمد مصدق و همکاران شریف و نزدیک او مانند زنده یاد دکتر حسین فاطمی و چند تن دیگر در این مختصر نمی گنجد، اما اشاره به چند راه و رسمی که از همه زشت تر ولی در قاموس کودتاچیان امریکائی/انگلیسی و نوکران درباری آن ها از همه مهم تر بودند برای آگاهی نسل جوان کنونی در ایران ضروری است که در زیر بدان می پردازیم:
1.    شاه و درباریان و نوکران ساواکی او گفتند و نوشتند که مردم ایران در برابر وضع بد اقتصادی ناشی از نخست وزیری مصدق با قیام خود خواهان سرنگونی دولت او شدند. از آن پس نوکران حلقه به گوش محمد رضا شاه این حربه پوسیده را که موجب سرافکندگی و حقارت روز افزونشان است تا به امروز زمین نگذاشته اند. در این زمینه به نوشته ای از سوی مهشید امیرشاهی توجه می کنیم:
. . . .
. . . .
خلاصه عرض کنم: تمام آمران این طرح آن را کودتا خوانده اند ولی مأموران دست اول و دوم و دهم ایرانی آن هنوز تردید می فرمایند که لیلی زن بود یا مرد یا به کلام دقیق تر: اصولاً می خواهند ثابت کنند که خیر، زن نبود مرد بود! در ضمن یکی از دلایلی که این حضرات را وامیدارد به مردی لیلی رأی دهند طبیعت گزارش دونالد ویلبر است. زیرا متن کامل این گزارش هنوز منتشر نشده است و در مقدار منتشر شده هم اسامی بسیاری از مزدوران امریکا که هنوز در قید حیاتند یا هنوز از مزد بگیران، طبعاً فاش نشده است. نگرانی ها برای خانم ها و آقایان فزون و فراوان است – طبیعی است، چاره اندیشی می کنند.
در واقع طرح سؤال به این شکل همسنگ قرار دادن یک واقعیت تاریخی است با یک دروغ تاریخی که ساخته و پرداخته کسانی است که همه چیزشان – یکی ثروتش دیگری قدرتش و سومی پست و مقامش – را مدیون آن روز و پیامدهای دردناک آنند – دردناک برای مردم ایران که از دمکراسی محروم ماندند.
دروغ پنجاه سالهٌ دیگری– که مثل دروغ قبلی در گذشته ساواک پشتیبانش بود و امروز این پشت و پناه را هم ندارد – محدود کردن اجرای طرح کودتا به سه روز فاصله میان بیست و پنج تا بیست و هشت مرداد است که از نو توسط مدافعین کهنه کار و نوخاستهٌ بیست و هشت مرداد ترویج می شود. مقصود از این کار منحرف کردن اذهان است از تمام زمینه سازی های قبلی برای برکنار کردن مصدق از نخست وزیری. کوشش برای برکناری مصدق از همان روز رسیدنش به نخست وزیری شروع شد و به تدریج صورت طرح کودتا به خود گرفت و با مرگ استالین طرح وارد مرحلهٌ اجرایی شد، دزدیدن و سپس کشتن تیمسار افشارطوس، رئیس شهربانی مصدق، اولین مرحله از مراحل بارزش بود. طرح و اجرای کودتا مطلقاً به صدور فرمان عزل مصدق به دستور دو کشور خارجی و امضای شاه ایران و نامه رسانی سرهنگ نصیری در بیست و پنج مرداد و به ثمر رسیدن کودتا در بیست و هشت مرداد منحصر نمی شود. مدافعان استبداد شاه در گذشته می گفتند که مصدق و دولت در بیست و پنج مرداد کودتا کردند و شاه و مردم در بیست و هشت مرداد قیام ملی و بعد از انتشار اسناد جدید در این باره مایلند بگویند که انگلستان و امریکا تا بیست و هفت مرداد در ماجرا دخیل بودند اما در بیست و هشتم فقط مردم در سایهٌ شاه به میدان آمدند!

محمد مصدق بر خلاف تهمت های ناروا و ناجوانمردانهٌ محمد رضا شاه به هیچ وجه در پی سرنگون کردن سلطنت نبود و به علاوه آزادیخواهی و پرهیزش از خشونت به کودتایی که علیه او تدارک دیده شده بود فرصت موفقیت داد. اما سقوط سلطنت در سال پنجاه و هفت و وقوع انقلاب به دست کسی میسر شد که بویی از این دو صفت نبرده بود. فراموش نکنیم که مردم به استقبال این انقلاب رفتند تا از شر فساد و نخوت خاندان پهلوی و پستی و بی تشخصی نوکران آنها خلاص شوند. شکی نیست که در این راه از چاله به چاه افتادند اما راه نجات برکشیدن ملت است از چاه نه دوباره انداختنش به چاله.

2.    دروغ بزرگ دیگر همان بود که سیاستمداران انگلیسی برای جلب همکاری سیاستمداران امریکائی به انجام کودتا بر علیه دکتر مصدق و به زیر کشیدن او از مقام زمامداری به کار برده بودند که: چون ادامه نخست وزیری او باعث روی کار آمدن حزب توده ایران و در نتیجه تسلط اتحادجماهیر شوروی بر ایران را همراه خواهد آورد. مورخان و مفسران امریکائی خود به این بهانه برای کودتا بر علیه دکتر مصدق و دولت قانونی وی اذعان دارند.

3.    یک ادعای مسخره دیگر این است که می گویند و می نویسند که: پیشنهاد تقسیم درآمد نفت بصورت 50/50 پیشنهاد بسیار خوبی بود و دکتر مصدق باید آن را می پذیرفت تا باعث پیش آمد 28 مرداد نشویم!
این در زمره احمقانه ترین اظهار نظرها درباره دکتر مصدق و نهضت ملی ایران است، زیرا کسانی چنین مطلبی را اظهار داشته و می دارند که دارای بیماری نوکر صفتی و تسلیم در برابر زور ارباب هستند. اگرچه تأمین حداکثر سود نفت برای ملت ایران نیز یکی از خواسته های زنده یاد دکتر محمد مصدق بود، اما بریدن دست بیگانه از دخالت در امور ایران زیر عنوان استخراج نفت اصلی بود که او حاضر به معامله بر سر آن نبود. او معتقد بود اکتشاف و استخراج و تصفیه نفت باید بوسیله ایران انجام شود و اصولا برای انجام آن نیازی به سر سپردن به خرابکاران بیگانگان نیست. او بخاطر رونق اقتصاد و صنعت در ایران مخالف فروش نفت خام بود، زیرا معتقد بود علاوه براینکه تصفیه نفت برای تهیه مواد سوختی باید در ایران انجام شود باید صدها فراورده دیگری که از نفت خام مشتق می شود باید در درون ایران انجام شود.
    
سه موردی که دربالا مختصرا بدان اشاره شد چنانکه اشاره شد، در زمره مهمترین دروغ های بر آمده از ذات نوکر صفتانه درباریان از فردای کودتای 28 مرداد ابراز می شد و همچنان نیز بر آن ها با وقاحت و بیشرمی تمام پافشاری می شود. علاوه بر اینگونه خزعبلات مطالب دیگری نیز بخصوص در این روزها از سوی طرفداران حکومت آریامهری و رضا پهلوی بر علیه زنده یاد دکتر مصدق و دکتر حسین فاطمی و نهضت ملی ایران گفته می شود، اما نکته بسیار مهم این است که هیچیک از این تهمت ها و دروغ های تبلیغاتی انگلیسی/امریکائی بر علیه سیاست های دیرینه این دو کشور تاکنون بر علیه این دو سردار و سرمشق مبارزات ضد امپریالیستی ملت ایران کارساز نشده و نام بلندشان همواره بر بالای صفحات افتخار آمیز ضد امپریالیستی کشورمان می درخشد و از اذهان جوانان و آینده سازان کشورمان محو نمی شود.

با این ترتیب، عقل سالم حکم می کرد که چون پس از بیش و کم شصت سالی که از دوران افتخار آمیز نهضت ملی ایران تحت رهبری زنده یاد دکتر محمد مصدق و کودتای ننگین 28 مرداد می گذرد اینگونه تبلیغات و تلاش های مسموم، وقیحانه،  و بی ثمر متوقف گردد. ولی آیا چنین شده است؟. آیا بی شرمی سیاست های امپریالیستی و قره نوکران حلقه بگوش بیگانه شان میزان و انتهائی دارد؟ جواب این است که نه!. اینان نه تنها کوبیدن بر طبل وقاحت و بیشرمی به شیوه شصت سال گذشته را به حکم وظیفه ای که برگردنشان نهاده اند ادامه می دهند، بلکه طی چند سال گذشته شیوه بیشرمانه تری  را به مورد اجرا گذاشته اند. شیوه جدید عبارت است از:
استفاده از عوامل سرسپرده ای زیر عنوان
اعضای "جبهه ملی ایران" و به اصطلاح طرفداران
زنده یاد دکتر محمد مصدّق و راه او!

در بخش دوّم این نوشتار
به شرح احوال و خدمتگذاری موذیانه اینگونه افراد خوار و زبون
خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که چگونه دست به
عقیم کردن هدف اصلی زنده یاد دکتر محمد مصدق و نام بلند او زده اند  


ادامه دارد

اتحاديه اروپا فهرست کامل مقام‌های ايرانی تحت تحريم را منتشر کرد پنجشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۹۰ - ۱۴ آپريل ۲۰۱۱ tahrim-sodegan-eu.jpg به دنبال تصميم اتحاديه اروپا برای تحريم ۳۲ مقام و مسئول ايرانی به دليل نقض حقوق بشر در اين کشور، اين اتحاديه روز پنجشنبه نام و مشخصات اين افراد را منتشر و از کشورهای عضو خواست تا از ورود آنها به خاک خود جلوگيری کنند. در فهرست منتشره اتحاديه اروپا نام ۱۳ فرمانده نيروهای امنيتی و انتظامی جمهوری اسلامی و ۱۹ قاضی و مقام قضايی که در سرکوب‌های دو سال اخير در ايران و صدور احکام زندان و اعدام برای معترضان دست داشته‌اند به چشم می‌خورد. شورای تصميم‌گيری اتحاديه اروپا روز ۲۳ فرودين ماه در واکنش به نقض حقوق بشر از سوی مقام‌های ايران ۳۲ مقام مسئول در نظام جمهوری اسلامی را تحت تحريم‌های مالی و ممنوعیت سفر به اين اتحاديه قرار داد. بر اساس اين مصوبه، کشورهای عضو موظف شده‌اند که اقدام‌های لازم برای جلوگيری از ورود اين افراد به خاک خود يا عبور آنها از اين کشورها به مقصدهای ديگر به عمل آورند. همچنين اعضای اتحاديه اروپا بايد تمام منابع مالی و اقتصادی متعلق به افراد مورد تحريم را توقيف و ضبط کنند. اتحاديه اروپا تأکيد کرده است که وضعيت حقوق بشر در ايران طی دو سال گذشته وخيم‌تر شده و ۳۲ مقام و مسئولی که نام آنها در فهرست اين اتحاديه آمده است در آزار و اذيت، شکنجه، زندان و اعدام فعالان مدنی، دانشجويان، اقليت‌های مذهبی و متهمان زير سن قانونی دست داشته‌اند. فهرست اتحاديه اروپا به شرح زير است: ۱. اسماعيل احمدی‌مقدم: فرمانده نيروی انتظامی جمهوری اسلامی. نيروهای تحت امر وی حملات وحشيانه‌ای بر ضد اعتراض‌های مسالمت‌آميز مخالفان صورت داده‌اند و شب ۱۵ ژوئن ۲۰۰۹ به کوی دانشگاه تهران هجوم بردند. ۲. حسين الله‌کرم: رئيس گروه انصار حزب‌الله و سرهنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. وی از پايه‌گذاران انصار حزب‌الله بوده که مسئول خشونت‌های بی‌سابقه برای سرکوب اعتراض‌های دانشجويی در سال ۱۹۹۹، ۲۰۰۲ و ۲۰۰۹ است. ۳. عبدالله عراقی: معاون نيروی زمينی سپاه. وی مسئول مستقيم سرکوب تمام اعتراض‌های سال ۲۰۰۹ ايران است. ۴. علی فضلی: معاون فرمانده بسيج و فرمانده سابق سپاه سيدالشهدای استان تهران (تا فوريه ۲۰۱۰). سپاه سيدالشهدا مسئول امنيت استان تهران است و نقش کليدی در سرکوب وحشيانه اعتراض‌های سال ۲۰۰۹ ايفا کرد. ۵. حسين همدانی: فرمانده سپاه محمد رسول‌الله از سال ۲۰۰۹. سپاه محمد رسول‌الله امنيت تهران بزرگ را برعهده دارد و نقش اساسی در سرکوب‌های خشونت‌بار سال ۲۰۰۹ داشته است. اين سپاه همچنين اعتراض‌های روز عاشورا در دسامبر ۲۰۰۹ و پس از آن را سرکوب کرد. ۶. محمدعلی جعفری (عزيز جعفری): فرمانده‌کل سپاه پاسداران. سپاه و قرارگاه ثارالله از سوی محمدعلی جعفری فرماندهی می‌شوند. وی در انتخابات رياست جمهوری سال ۱۳۸۸ به طور غير قانونی دخالت کرد و نقش مهمی در بازداشت و دستگيری فعالان سياسی و همچنين سرکوب اعتراض‌های خيابانی داشت. ۷. علی خليلی: فرمانده سپاه پاسداران و مسئول واحد درمانی قرارگاه ثارالله. وی با ارسال نامه‌ای به وزارت بهداشت جمهوری اسلامی در روز ۲۶ ژوئن ۲۰۰۹، از آن خواست تا هيچگونه سند يا گواهی پزشکی برای مجروحان و کسانی که به دليل اعتراض‌های خيابانی بستری می‌شدند صادر نکند. ۸. بهرام حسينی مطلق: فرمانده سپاه سيدالشهدای استان تهران. ۹. محمدرضا نقدی: فرمانده بسيج. وی به عنوان فرمانده بسيج از اين نيروها برای سرکوب خشونت‌بار اعتراض‌های روز عاشورا سوء استفاده کرد که در نتيجه اين خشونت‌ها، ۱۵ نفر کشته و صدها نفر نيز بازداشت شدند. وی پيش از انتصاب به عنوان فرمانده بسيج در اکتبر سال ۲۰۰۹، مسئول امور اطلاعاتی اين نيرو بود که از بازداشت‌شدگان حوادث پس از انتخابات بازجويی می‌کرد. ۱۰. احمدرضا رادان: معاون فرمانده پليس امنيت ايران. وی که از سال ۲۰۰۸ به اين سمت منصوب شده است مسئول ضرب و شتم، قتل، بازداشت‌های خودسرانه و دستگيری معترضان است. ۱۱. عزيزالله رجب‌زاده: فرمانده پيشين نيروی انتظامی تهران بزرگ (تا ژانويه ۲۰۱۰). وی به عنوان فرمانده نيروی ضربتی پليس تهران بزرگ، بالاترين فرمانده متهم در پرونده کشته شدن بازداشت‌شدگان در کهريزک است. ۱۲. حسين ساجدی‌نيا: فرمانده نيروی انتظامی تهران، معاون سابق پليس امنيت ايران که مسئوليت عمليات نيروی انتظامی را بر عهده دارد. وی متهم به همکاری با وزارت اطلاعات در اقدام‌های سرکوبگرانه در پايتخت ايران است. ۱۳. حسين طائب: فرمانده سابق بسيج (تا اکتبر ۲۰۰۹). وی در حال حاضر معاون فرمانده سپاه در امور اطلاعاتی است. نيروهای تحت امر وی در ضرب و شتم وسيع، کشتار، بازداشت و شکنجه معترضان دست دارند. ۱۴. سيدحسن شريعتی: رييس دادگاه انقلاب مشهد. محاکمه‌های فوری زير نظر وی پشت درهای بسته انجام می‌شد، بدون اينکه متهمان از حقوق اولیه برخوردار باشند. متهمان در اين دادگاه تحت فشار و شکنجه مجبور به اعتراف می‌شدند. اين دادگاه بدون طی کردن مراحل قانونی و دادرسی عادلانه احکام وسيع اعدام صادر کرده است. ۱۵. قربانعلی دری نجف‌آبادی: دادستان کل کشور تا سپتامبر سال ۲۰۰۹ (وزير اطلاعات دولت محمد خاتمی). وی در مقام دادستانی کل کشور دستور برگزاری دادگاه‌های فرمايشی را پس از اعتراض‌های اوليه به نتايج انتخابات رياست جمهوری صادر کرد. در اين دادگاه متهمان از حقوق اولیه و دسترسی به وکيل محروم بودند. وی همچنين مسئول آزار و اذيت‌های رخ داده در کهريزک است. ۱۶. حسن حداد(الياس حسن زارع دهنوی): قاضی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران. وی مسئول پرونده بازداشتی‌های پس از انتخابات و ارعاب خانواده‌هايشان برای وادار کردن آنها به سکوت است. حسن حداد از افرادی است که دستور فرستادن بازداشتی‌ها به کهريزک را صادر کرده است. ۱۷. حجت‌الاسلام سيدمحمد سلطانی: قاضی دادگاه انقلاب در مشهد. محاکمه‌های فوری زير نظر وی پشت درهای بسته انجام می‌شد، بدون اينکه متهمان از حقوق اولیه برخوردار باشند. متهمان در اين دادگاه تحت فشار و شکنجه مجبور به اعتراف می‌شدند. اين دادگاه بدون طی کردن مراحل قانونی و دادرسی عادلانه احکام وسيع اعدام صادر کرده است. ۱۸. علی اکبر حيدری‌فر: قاضی دادگاه انقلاب تهران. وی در محاکمه‌های پس از انتخابات مشارکت داشت.حيدری‌فر از سوی قوه قضاييه به دليل پرونده کهريزک مورد بازخواست قرار گرفت. وی از جمله افرادی است که دستور اعزام معترضان بازداشتی به کهريزک را صادر کرده بود. ۱۹. عباس جعفری دولت‌آبادی: دادستان تهران از سال ۲۰۰۹. دادستانی زير نظر وی عليه شمار زيادی از معترضان از جمله شرکت‌کنندگان در تظاهرات روز عاشورا (دسامبر ۲۰۰۹) اعلام جرم کرد. وی دستور تعطيلی دفتر مهدی کروبی در سپتامبر سال ۲۰۰۹، بازداشت ده‌ها فعال سياسی را صادر و فعاليت دو حزب سياسی اصلاح‌طلب را در ژوئن ۲۰۱۰ ممنوع کرد. اين دادستانی، معترضان را به محاربه متهم کرد که حکم آن مرگ است. دادستانی تهران همچنين دستگيری فعالان اصلاح‌طلب و حقوق مدنی و روزنامه‌نگاران را به عنوان بخشی از سرکوب‌های پس از انتخابات در دستور کار خود قرار داده است. ۲۰. محمد مقيسه (مشهور به ناصريان): قاضی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران. وی يکی از دست اندرکاران پرونده‌های متهمان بازداشتی پس از انتخابات است. مقیسه در جريان محاکمه‌های ناعادلانه برای فعالان سياسی، اجتماعی، روزنامه‌نگاران، احکام طولانی مدت حبس و چندين حکم اعدام نيز برای برخی ديگر از اين فعالان صادر کرده است. ۲۱. غلامحسين محسنی اژه‌ای: دادستان کل کشور از سپتامبر سال ۲۰۰۹ و سخنگوی قوه قضاييه (وزير سابق اطلاعات در دولت اول محمود احمدی‌نژاد). زمانی که وی مسئوليت وزارت اطلاعات را در دوران انتخابات بر عهده داشت، عوامل اطلاعاتی زير نظر وی مأمور دستگيری، شکنجه و اخذ اعتراف‌های دروغين از صدها تن از فعالان، روزنامه‌نگاران، ناراضيان و سياستمداران اصلاح‌طلب بودند. علاوه بر اين، خانواده‌های افراد بازداشت‌شده هدف باج‌گيری، ارعاب و آزار و اذيت مأموران وزارت اطلاعات قرار داشته اند. ۲۲. سعيد مرتضوی: رئيس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و دادستان پيشين تهران تا ماه اوت ۲۰۰۹. وی به عنوان دادستان تهران احکام بازداشت صدها تن از فعالان، روزنامه‌نگاران و دانشجويان را صادر کرد. پس از اينکه نقش وی در کشته شدن سه تن از معترضان در کهريزک به اثبات رسيد در اوت ۲۰۱۰ از مقام خود کنار گذاشته شد. ۲۳. عباس پيرعباسی: قاضی شعبه ۲۶ و ۲۸ دادگاه انقلاب تهران. وی از مسئولان رسيدگی به پرونده‌های پس از انتخابات است و در جريان محاکمه‌های ناعادلانه بر ضد فعالان حقوق مدنی احکام طولانی مدت زندان و همچنين اعدام برای معترضان صادر کرده است. ۲۴. امير مرتضوی: معاون دادستان مشهد. محاکمه‌های فوری زير نظر وی پشت درهای بسته انجام می‌شد، بدون اينکه متهمان از حقوق اولیه برخوردار باشند. متهمان در اين دادگاه تحت فشار و شکنجه مجبور به اعتراف می‌شدند. اين دادگاه بدون طی کردن مراحل قانونی و دادرسی عادلانه احکام وسيع اعدام صادر کرده است. ۲۵. ابوالقاسم صلواتی: قاضی و رئيس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب. وی قاضی دادگاه‌های نمايشی معترضان انتخاباتی در تابستان ۲۰۰۹ است. وی برای برخی از سلطنت‌طلب‌ها که به دادگاه آورده شده بودند احکام اعدام صادر کرد. صلواتی برای بيش از يکصد زندانی سياسی، فعال حقوق مدنی و تظاهرکننده احکام طولانی مدت زندان صادر کرده است. ۲۶. اژدر ملک شريفی: رئيس دادگستری آذربايجان شرقی. وی مسئول محاکمه سکينه محمدی آشتيانی است. ۲۷. احمد زرگر: قاضی شعبه ۳۶ دادگاه تجديد نظر تهران. وی مسئول تأييد احکام حبس طولانی مدت و اعدام صادره عليه معترضان است. ۲۸. علی اکبر يساقی: قاضی دادگاه انقلاب مشهد. محاکمه‌های فوری زير نظر وی پشت درهای بسته انجام می‌شد، بدون اينکه متهمان از حقوق ابتدايی برخوردار باشند. متهمان در اين دادگاه تحت فشار و شکنجه مجبور به اعتراف می‌شدند. اين دادگاه بدون طی کردن مراحل قانونی و دادرسی عادلانه احکام وسيع اعدام صادر کرده است. ۲۹. مصطفی بزرگ‌نيا: رئيس بند ۳۵۰ زندان اوين. وی مسئول خشونت نامتعارف عليه زندانيان است. ۳۰. غلامحسين اسماعيلی: مسئول سازمان زندان‌های ايران. جرم وی همدستی در بازداشت وسيع معترضان سياسی و همچنين فراهم کردن پوشش برای آزار و اذيت زندانيان است. ۳۱. فرج‌الله صداقت: دستيار مديرکل سازمان زندان‌ها در تهران و رئيس سابق زندان اوين تا اکتبر ۲۰۱۰ است که در دوران رياست وی بر اين زندان، شکنجه اعمال می‌شده است. وی بارها زندانيان را مورد تهديد و فشار قرار داده است. ۳۲. محمدعلی زنجيری: معاون رئيس سازمان زندان‌ها که مسئول آزار و اذيت و محروم ساختن زندانيان از حقوق اوليه خود است. وی دستور داده بود که بسياری از زندانيان به سلول انفرادی منتقل شوند.

اتحاديه اروپا فهرست کامل مقام‌های ايرانی تحت تحريم را منتشر کرد

پنجشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۹۰ - ۱۴ آپريل ۲۰۱۱

tahrim-sodegan-eu.jpg
به دنبال تصميم اتحاديه اروپا برای تحريم ۳۲ مقام و مسئول ايرانی به دليل نقض حقوق بشر در اين کشور، اين اتحاديه روز پنجشنبه نام و مشخصات اين افراد را منتشر و از کشورهای عضو خواست تا از ورود آنها به خاک خود جلوگيری کنند.
در فهرست منتشره اتحاديه اروپا نام ۱۳ فرمانده نيروهای امنيتی و انتظامی جمهوری اسلامی و ۱۹ قاضی و مقام قضايی که در سرکوب‌های دو سال اخير در ايران و صدور احکام زندان و اعدام برای معترضان دست داشته‌اند به چشم می‌خورد.
شورای تصميم‌گيری اتحاديه اروپا روز ۲۳ فرودين ماه در واکنش به نقض حقوق بشر از سوی مقام‌های ايران ۳۲ مقام مسئول در نظام جمهوری اسلامی را تحت تحريم‌های مالی و ممنوعیت سفر به اين اتحاديه قرار داد.
بر اساس اين مصوبه، کشورهای عضو موظف شده‌اند که اقدام‌های لازم برای جلوگيری از ورود اين افراد به خاک خود يا عبور آنها از اين کشورها به مقصدهای ديگر به عمل آورند.
همچنين اعضای اتحاديه اروپا بايد تمام منابع مالی و اقتصادی متعلق به افراد مورد تحريم را توقيف و ضبط کنند.
اتحاديه اروپا تأکيد کرده است که وضعيت حقوق بشر در ايران طی دو سال گذشته وخيم‌تر شده و ۳۲ مقام و مسئولی که نام آنها در فهرست اين اتحاديه آمده است در آزار و اذيت، شکنجه، زندان و اعدام فعالان مدنی، دانشجويان، اقليت‌های مذهبی و متهمان زير سن قانونی دست داشته‌اند.

فهرست اتحاديه اروپا به شرح زير است:
۱. اسماعيل احمدی‌مقدم: فرمانده نيروی انتظامی جمهوری اسلامی. نيروهای تحت امر وی حملات وحشيانه‌ای بر ضد اعتراض‌های مسالمت‌آميز مخالفان صورت داده‌اند و شب ۱۵ ژوئن ۲۰۰۹ به کوی دانشگاه تهران هجوم بردند.

۲. حسين الله‌کرم: رئيس گروه انصار حزب‌الله و سرهنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. وی از پايه‌گذاران انصار حزب‌الله بوده که مسئول خشونت‌های بی‌سابقه برای سرکوب اعتراض‌های دانشجويی در سال ۱۹۹۹، ۲۰۰۲ و ۲۰۰۹ است.

۳. عبدالله عراقی: معاون نيروی زمينی سپاه. وی مسئول مستقيم سرکوب تمام اعتراض‌های سال ۲۰۰۹ ايران است.

۴. علی فضلی: معاون فرمانده بسيج و فرمانده سابق سپاه سيدالشهدای استان تهران (تا فوريه ۲۰۱۰). سپاه سيدالشهدا مسئول امنيت استان تهران است و نقش کليدی در سرکوب وحشيانه اعتراض‌های سال ۲۰۰۹ ايفا کرد.

۵. حسين همدانی: فرمانده سپاه محمد رسول‌الله از سال ۲۰۰۹. سپاه محمد رسول‌الله امنيت تهران بزرگ را برعهده دارد و نقش اساسی در سرکوب‌های خشونت‌بار سال ۲۰۰۹ داشته است. اين سپاه همچنين اعتراض‌های روز عاشورا در دسامبر ۲۰۰۹ و پس از آن را سرکوب کرد.

۶. محمدعلی جعفری (عزيز جعفری): فرمانده‌کل سپاه پاسداران. سپاه و قرارگاه ثارالله از سوی محمدعلی جعفری فرماندهی می‌شوند. وی در انتخابات رياست جمهوری سال ۱۳۸۸ به طور غير قانونی دخالت کرد و نقش مهمی در بازداشت و دستگيری فعالان سياسی و همچنين سرکوب اعتراض‌های خيابانی داشت.

۷. علی خليلی: فرمانده سپاه پاسداران و مسئول واحد درمانی قرارگاه ثارالله. وی با ارسال نامه‌ای به وزارت بهداشت جمهوری اسلامی در روز ۲۶ ژوئن ۲۰۰۹، از آن خواست تا هيچگونه سند يا گواهی پزشکی برای مجروحان و کسانی که به دليل اعتراض‌های خيابانی بستری می‌شدند صادر نکند.

۸. بهرام حسينی مطلق: فرمانده سپاه سيدالشهدای استان تهران.

۹. محمدرضا نقدی: فرمانده بسيج. وی به عنوان فرمانده بسيج از اين نيروها برای سرکوب خشونت‌بار اعتراض‌های روز عاشورا سوء استفاده کرد که در نتيجه اين خشونت‌ها، ۱۵ نفر کشته و صدها نفر نيز بازداشت شدند. وی پيش از انتصاب به عنوان فرمانده بسيج در اکتبر سال ۲۰۰۹، مسئول امور اطلاعاتی اين نيرو بود که از بازداشت‌شدگان حوادث پس از انتخابات بازجويی می‌کرد.

۱۰. احمدرضا رادان: معاون فرمانده پليس امنيت ايران. وی که از سال ۲۰۰۸ به اين سمت منصوب شده است مسئول ضرب و شتم، قتل، بازداشت‌های خودسرانه و دستگيری معترضان است.

۱۱. عزيزالله رجب‌زاده: فرمانده پيشين نيروی انتظامی تهران بزرگ (تا ژانويه ۲۰۱۰). وی به عنوان فرمانده نيروی ضربتی پليس تهران بزرگ، بالاترين فرمانده متهم در پرونده کشته شدن بازداشت‌شدگان در کهريزک است.

۱۲. حسين ساجدی‌نيا: فرمانده نيروی انتظامی تهران، معاون سابق پليس امنيت ايران که مسئوليت عمليات نيروی انتظامی را بر عهده دارد. وی متهم به همکاری با وزارت اطلاعات در اقدام‌های سرکوبگرانه در پايتخت ايران است.

۱۳. حسين طائب: فرمانده سابق بسيج (تا اکتبر ۲۰۰۹). وی در حال حاضر معاون فرمانده سپاه در امور اطلاعاتی است. نيروهای تحت امر وی در ضرب و شتم وسيع، کشتار، بازداشت و شکنجه معترضان دست دارند.

۱۴. سيدحسن شريعتی: رييس دادگاه انقلاب مشهد. محاکمه‌های فوری زير نظر وی پشت درهای بسته انجام می‌شد، بدون اينکه متهمان از حقوق اولیه برخوردار باشند. متهمان در اين دادگاه تحت فشار و شکنجه مجبور به اعتراف می‌شدند. اين دادگاه بدون طی کردن مراحل قانونی و دادرسی عادلانه احکام وسيع اعدام صادر کرده است.

۱۵. قربانعلی دری نجف‌آبادی: دادستان کل کشور تا سپتامبر سال ۲۰۰۹ (وزير اطلاعات دولت محمد خاتمی). وی در مقام دادستانی کل کشور دستور برگزاری دادگاه‌های فرمايشی را پس از اعتراض‌های اوليه به نتايج انتخابات رياست جمهوری صادر کرد. در اين دادگاه متهمان از حقوق اولیه و دسترسی به وکيل محروم بودند. وی همچنين مسئول آزار و اذيت‌های رخ داده در کهريزک است.

۱۶. حسن حداد(الياس حسن زارع دهنوی): قاضی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران. وی مسئول پرونده بازداشتی‌های پس از انتخابات و ارعاب خانواده‌هايشان برای وادار کردن آنها به سکوت است. حسن حداد از افرادی است که دستور فرستادن بازداشتی‌ها به کهريزک را صادر کرده است.

۱۷. حجت‌الاسلام سيدمحمد سلطانی: قاضی دادگاه انقلاب در مشهد. محاکمه‌های فوری زير نظر وی پشت درهای بسته انجام می‌شد، بدون اينکه متهمان از حقوق اولیه برخوردار باشند. متهمان در اين دادگاه تحت فشار و شکنجه مجبور به اعتراف می‌شدند. اين دادگاه بدون طی کردن مراحل قانونی و دادرسی عادلانه احکام وسيع اعدام صادر کرده است.

۱۸. علی اکبر حيدری‌فر: قاضی دادگاه انقلاب تهران. وی در محاکمه‌های پس از انتخابات مشارکت داشت.حيدری‌فر از سوی قوه قضاييه به دليل پرونده کهريزک مورد بازخواست قرار گرفت. وی از جمله افرادی است که دستور اعزام معترضان بازداشتی به کهريزک را صادر کرده بود.

۱۹. عباس جعفری دولت‌آبادی: دادستان تهران از سال ۲۰۰۹. دادستانی زير نظر وی عليه شمار زيادی از معترضان از جمله شرکت‌کنندگان در تظاهرات روز عاشورا (دسامبر ۲۰۰۹) اعلام جرم کرد. وی دستور تعطيلی دفتر مهدی کروبی در سپتامبر سال ۲۰۰۹، بازداشت ده‌ها فعال سياسی را صادر و فعاليت دو حزب سياسی اصلاح‌طلب را در ژوئن ۲۰۱۰ ممنوع کرد. اين دادستانی، معترضان را به محاربه متهم کرد که حکم آن مرگ است. دادستانی تهران همچنين دستگيری فعالان اصلاح‌طلب و حقوق مدنی و روزنامه‌نگاران را به عنوان بخشی از سرکوب‌های پس از انتخابات در دستور کار خود قرار داده است.

۲۰. محمد مقيسه (مشهور به ناصريان): قاضی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران. وی يکی از دست اندرکاران پرونده‌های متهمان بازداشتی پس از انتخابات است. مقیسه در جريان محاکمه‌های ناعادلانه برای فعالان سياسی، اجتماعی، روزنامه‌نگاران، احکام طولانی مدت حبس و چندين حکم اعدام نيز برای برخی ديگر از اين فعالان صادر کرده است.

۲۱. غلامحسين محسنی اژه‌ای: دادستان کل کشور از سپتامبر سال ۲۰۰۹ و سخنگوی قوه قضاييه (وزير سابق اطلاعات در دولت اول محمود احمدی‌نژاد). زمانی که وی مسئوليت وزارت اطلاعات را در دوران انتخابات بر عهده داشت، عوامل اطلاعاتی زير نظر وی مأمور دستگيری، شکنجه و اخذ اعتراف‌های دروغين از صدها تن از فعالان، روزنامه‌نگاران، ناراضيان و سياستمداران اصلاح‌طلب بودند. علاوه بر اين، خانواده‌های افراد بازداشت‌شده هدف باج‌گيری، ارعاب و آزار و اذيت مأموران وزارت اطلاعات قرار داشته اند.

۲۲. سعيد مرتضوی: رئيس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و دادستان پيشين تهران تا ماه اوت ۲۰۰۹. وی به عنوان دادستان تهران احکام بازداشت صدها تن از فعالان، روزنامه‌نگاران و دانشجويان را صادر کرد. پس از اينکه نقش وی در کشته شدن سه تن از معترضان در کهريزک به اثبات رسيد در اوت ۲۰۱۰ از مقام خود کنار گذاشته شد.

۲۳. عباس پيرعباسی: قاضی شعبه ۲۶ و ۲۸ دادگاه انقلاب تهران. وی از مسئولان رسيدگی به پرونده‌های پس از انتخابات است و در جريان محاکمه‌های ناعادلانه بر ضد فعالان حقوق مدنی احکام طولانی مدت زندان و همچنين اعدام برای معترضان صادر کرده است.

۲۴. امير مرتضوی: معاون دادستان مشهد. محاکمه‌های فوری زير نظر وی پشت درهای بسته انجام می‌شد، بدون اينکه متهمان از حقوق اولیه برخوردار باشند. متهمان در اين دادگاه تحت فشار و شکنجه مجبور به اعتراف می‌شدند. اين دادگاه بدون طی کردن مراحل قانونی و دادرسی عادلانه احکام وسيع اعدام صادر کرده است.

۲۵. ابوالقاسم صلواتی: قاضی و رئيس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب. وی قاضی دادگاه‌های نمايشی معترضان انتخاباتی در تابستان ۲۰۰۹ است. وی برای برخی از سلطنت‌طلب‌ها که به دادگاه آورده شده بودند احکام اعدام صادر کرد. صلواتی برای بيش از يکصد زندانی سياسی، فعال حقوق مدنی و تظاهرکننده احکام طولانی مدت زندان صادر کرده است.

۲۶. اژدر ملک شريفی: رئيس دادگستری آذربايجان شرقی. وی مسئول محاکمه سکينه محمدی آشتيانی است.

۲۷. احمد زرگر: قاضی شعبه ۳۶ دادگاه تجديد نظر تهران. وی مسئول تأييد احکام حبس طولانی مدت و اعدام صادره عليه معترضان است.

۲۸. علی اکبر يساقی: قاضی دادگاه انقلاب مشهد. محاکمه‌های فوری زير نظر وی پشت درهای بسته انجام می‌شد، بدون اينکه متهمان از حقوق ابتدايی برخوردار باشند. متهمان در اين دادگاه تحت فشار و شکنجه مجبور به اعتراف می‌شدند. اين دادگاه بدون طی کردن مراحل قانونی و دادرسی عادلانه احکام وسيع اعدام صادر کرده است.

۲۹. مصطفی بزرگ‌نيا: رئيس بند ۳۵۰ زندان اوين. وی مسئول خشونت نامتعارف عليه زندانيان است.

۳۰. غلامحسين اسماعيلی: مسئول سازمان زندان‌های ايران. جرم وی همدستی در بازداشت وسيع معترضان سياسی و همچنين فراهم کردن پوشش برای آزار و اذيت زندانيان است.

۳۱. فرج‌الله صداقت: دستيار مديرکل سازمان زندان‌ها در تهران و رئيس سابق زندان اوين تا اکتبر ۲۰۱۰ است که در دوران رياست وی بر اين زندان، شکنجه اعمال می‌شده است. وی بارها زندانيان را مورد تهديد و فشار قرار داده است.

۳۲. محمدعلی زنجيری: معاون رئيس سازمان زندان‌ها که مسئول آزار و اذيت و محروم ساختن زندانيان از حقوق اوليه خود است. وی دستور داده بود که بسياری از زندانيان به سلول انفرادی منتقل شوند.

NATURE AND HUMAIN., طبيعت ومحيط زيست

یا علی گفتن علی خامنه ای هنگام تولد

آنچه در زیر می خوانید عین نوشته ای است که به آدرس پارس دیلی نیوز ارسال شده است,شرح و افشاي يك جنايت پنهان كه از زبان زني دردمند بيان گرديده و نقض وحشيانه حقوق انسانها را بيان ميدارد: سلام

آنچه در زیر می خوانید عین نوشته ای است که به  آدرس پارس دیلی نیوز ارسال شده است,شرح و افشاي يك جنايت پنهان كه از زبان زني دردمند بيان گرديده و نقض وحشيانه حقوق انسانها را بيان ميدارد: سلام

شوهر من حجت نهاوندی کارگر ساده ساختمانی بود و پس از مدت‌ها بیکاری از ۶ ماه پیش برای کار در یک کار ساختمانی در سرخه حصار تهران با دوستش ووریا که کرد سنّی بود رفتند . چون کار مال یک پادگان ارتش بود پول خوبی‌ میدادند و ماهی‌ ۱ بار مرخصی می‌‌آمد ولی‌ کارشان سخت بود و باید ساعت‌ها زیر زمین کار میکردند . بار‌ها از صدای ناله و گریه و شکنجه حرف میزد و اینکه آنجا خیلی‌ مشکوک و مثل یک زندان است و برای رفت و آمد خیلی‌ سخت میگیرند چون سواد خیلی‌ کمی‌ داشت و ساده بود بارها به شوهرم گفتم سرت را بنداز پایین و کار کن به این کارها کاری نداشته باش ممکن است اخراجت کنند . ما ساکن اسلامشهر بودیم . ۲ ماه پیش که برای مرخصی آمد شبانه مامورین زیادی ریختند و حجت را دستگیر کردند و از شوهرم خبری نداشتیم . پدر و مادرش خیلی‌ پیر هستند و ناتوان و حجت همیشه برای آن‌ها هم پول میفرستاد . بعد از تعطیلات ۴ نفر از کلانتری آمدند به خانه ما که شوهرت و دوستش به جرم جاسوسی اعدام شدند و تهدید کردند که اگر حرفی‌ بزنید به خودت و فرزند شیرخوارت هم رحم نمی‌کنیم . شوهر من حتی سواد درست خواندن و نوشتن هم نداشت و شبانه روز جز کارگری ساختمانی و کار برای نظافت خانه مردم یا قالیشویی کاری بلد نبود . حتی جای قبرش را هم به من نگفتند . از این ظالمانه و بیشرمانه تر اینکه ۲ بار به منزل ما ریختند و به من بی‌ پناه عزادار با لباس پلیس تجاوز کردند . به صاحب خانه هم ۳ ماه هست کرایه نپرداختیم و دیگر تاب و توانی‌ برای من نمانده است . تصمیم گرفتم به زندگی‌ خودم و فرزندم خاتمه دهم چون هیچ پناهی نداریم .حجت همیشه سخت کار میکرد و می‌خواست پسرمان باهوش و باسواد شود ولی‌ این آرزو را با او به زیر خاک کردند . ما هم به او میپیوندیم .

سمیه اکبری تکیه

سند دیگری از جنایت رژیم اشغالکر جمهوری جهل و جنون اسلامی


تاریخ خبر: پنجشنبه 11 فروردین 1390 - کدخبر: 81282
  سند دیگری از جنایت رژیم اشغالکر جمهوری جهل و جنون اسلامی article picture
 
پارس دیلی نیوز:گزارشی که در زیر میخوانید از درون ایران به دستمان رسیده و به خاطر اینکه برای فرستنده که نام و مشخصاتش پیش ما محفوظ است ،دردسری ایجاد نشود مقداری از این گزارش را که میتواند احیاناً  برای فرستنده دردسر ساز شود حذف کردیم.خاک کردن ۵ نفر در بیابانگزارش دریافتی:ساعت ۴ صبح روز دوشنبه اول فروردین ۹۰۵ نفر را آورد‌ند و دار زدند که جرم همگی‌ ایشان جاسوسی برای اسرائیل و اقدام علیه امنیت ملی‌ بود . ۲ تا از این‌ها کارت عکس قدیمی‌ داشتند که متعلق به سال ۶۰ شمسی‌ بود و زن و شوهر بودند و زن گوش چپ نداشت انگار در گذشته به طور کامل بریده بودند . زبان این زن و شوهر را هم بصورت نیمه بریده بودند به نحوی که قادر به هیچ کلامی نبودند . یک زن و ۲ مرد دیگر کارت عکس نداشتند . تمامی‌ این‌ها پر از جای زخم و کبودی بودند . پرونده را با خودشان آورد‌ند و پس از خاک کردن این ۵ نفر در بیابانی در جاده قم با خود بردند  بر اساس مندرجات پرونده و حکم ارسالی‌ به اجرای احکام که از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران صادر شده بود اسامی آنها به این شرح بود :حجت نهاوندی فرزند محمد حدوداً ۳۸ سالهزهرا اسماعیلی فرزند جانعلی حدوداً ۳۰ سالهآدیوا میرزا سلیمان کلیمی فرزند یعقوب بر اساس کارتکس ۵۵ سالهوریا احمدی فرزند ایرج حدوداً ۲۵ سالهواروژان پطروسیان فرزند روبیک بر اساس کارتکس ۶۰ سالهعلیرغم روش معمول ، پزشکی‌ قانونی در آن روز برای گواهی فوت حاضر نشد . ...

اصول و قواعد تبلیغات جنگ



گاهنامۀ هنر و مبارزه
۱۱ آوریل ۲۰۱۱
اصول و قواعد تبلیغات جنگ
نوشتۀ میشل کولن
ترجمه از فرانسه به فارسی توسط حمید محوی
par Michel Collon
Mondialisation.ca, Le 27 mars 2011
چگونه رسانه های غربی جنگ های متعددی را که پس از جنگ اوّل خلیج به وقوع پیوست پوشش دادند؟ آیا می توانیم مشاهدات هم گونی را تنظیم کنیم؟ آیا اصول و قواعد خدشه ناپذیری در تبلیغات جنگ وجود دارد؟ آری.
۱٫ پنهان سازی منافع
دولت های ما (مترجم : میشل کولن روزنامه نگار آزاد بلژیکی است، در نتیجه وقتی می گوید «دولت های ما» منظورش دولت های غربی هستند) برای حقوق بشر، صلح و یا افکار نیک دیگری مبارزه می کنند. هرگز جنگ را به عنوان اختلاف در منافع اقتصادی و اجتماعی معرفی نمی کنند.
۲٫ابلیس نمایی
برای کسب پشتیبانی افکار عمومی، هر جنگی را با «رسانه دروغ» نمایشی آماده می کنند (مترجم : اصطلاحی که من به شکل واژه به واژه ترجمه کردم و میشل کولن دائما آن را به کار می برد. منظور به کار بستن رسانه های همگانی در دروغ پراکنی است). سپس به ویژه ابلیس نمایی دشمن بات کرار تصاویری که شقاوت او را نشان می دهد.

3.بی خبری از تاریخ!
پنهان ساختن تاریخ و جغرافیای منطقه. یعنی موضوعی که منازعات محلی و یا بهتر بگوییم منازعاتی که توسط قدرت های بزرگ تحریک شده است را غیر قابل درک می سازد.
۴٫سازمان دهی فراموشی
اجتناب از یادآوری های گذشته در تحریف رسانه ها. یعنی موضوعی که افکار عمومی را مضنون خواهد ساخت.
قاعدۀ شمارۀ ۱٫ پنهان سازی منافع.
بنیادی ترین قاعدۀ تبلیغات برای جنگ، پنهان نگهداشتن منافع اقتصادی کاملا مشخص برای شرکت های چند ملیتی می باشد که به راه انداختن چنین جنگ هایی را ضروری ساخته است. چه این که موضوع به نظارت بر مواد اولیۀ استراتژیک یا راه های عبور نفت و گاز باشد، و چه برای بازگشودن بازار و یا در هم شکستن دولت هایی که بیش از حد مجاز مستقل هستند، و یا هر کشوری که بتواند آلترناتیوی برای ا ین سیستم باشد، جنگ ها همیشه به طور قطع اقتصادی هستند. و نه هرگز بشر دوستانه. با این وجود، هر بار خلاف این واقعیت را برای مردم تعریف می کنند.
نخستین جنگ علیه عراق، در آن دوران به عنوان جنگی معرفی شد که می خواهد از حقوق بین الملل دفاع کند. در حالی که اهداف واقعی، که در پرونده های مختلف دولت آمریکا (که حتی داخلی هم نبود) مطرح شده بود، چنین است :
۱٫سرنگون ساختن رژیمی که کشورهای عرب را به اتحاد دعوت می کرد که در مقابل اسرائیل و ایالات متحدۀ آمریکا مقاومت کنند.
۲٫حفظ نظارت بر مجموعه ذخایر نفتی خاورمیانه.
۳٫ایجاد پایگاه نظامی در عربستان سعودی که تمایلی به این کارنداشت. امروز بازخوانی آن چه که در رسانه ها در مورد انگیزه های موجه نخستین جنگ علیه عراق اعلام می کردند خیلی آموزنده و در عین حال موجب تمسخر خواهد بود.
در مورد این مسائل هیچ ترازنامه ای ارائه نشده است.
جنگ های متعدد علیه یوگوسلاوی به عنوان جنگ های بشر دوستانه معرفی شده اند، در حالی که بر اساس پرونده های خودشان، که هر کسی می تواند به آن مراجعه کند، قدرت های غربی تصمیم گرفته بودند که اقتصاد این کشور را که بیش از حد در مقابل شرکت های چند ملیتی استقلال داشت، به علاوۀ حقوق اجتماعی بسیار پر اهمیت کارگران را از بین ببرند. هدف واقعی کنترل راه های استراتژیک بالکان(دانوب و لوله های نفتی که هنوز در سطح طرحی برای آینده بود)، مستقر ساختن پایگاه های نظامی (یعنی به زانو درآوردن ارتش قدرتمند یوگوسلاوی) و تبدیل کشور به استعمارکدۀ اقتصادی بود.
در حال حاضر، گزارشات متعددی از یوگوسلاوی گواه بر استعمار شرم آوری است که توسط شرکت های چند ملیتی تحمیل می شود، و « یو. اس . استیل» یکی از آنهاست (این شرکت تولید کنندۀ بسیار مهم فولا در ایالات متحده است و در اروپای مرکزی نیز حضور برجسته ای دارد). آن چه در شرف تکوین می باشد، فقر فزاینده در کشوری است که ثروت آن را به غارت می برند.
ولی تمام این مسائل در سطح بین المللی به همان شکل که دردها و رنج های مردم کشورهای استعمار زدۀ دیگر از افکار عمومی پنهان می ماند.
ولی تمام این واقعیات، هم چون تمام دردها و رنج های مردم دیگر کشورهای استعمار زده از افکار عمومی در سطح جهانی پنهان مانده است.
اشغال افغانستان به عنوان مبارزه با تروریسم و سپس مبارزه برای آزادی دموکراتیک و اجتماعی معرفی شد. در این مورد نیز پرونده های ایالات متحده که برای همگان قابل دسترسی می باشد، کاملا توضیح می دهد که علل اصلی کدام بوده است :
۱٫ساخت خط لولۀ نفت استراتژیک که کنترل تأمین تدارکات نفتی تمام جنوب آسیا را امکان پذیر می سازد، قارۀ قطعی برای جنگ اقتصادی در قرن بیست و یکم.
۲٫ایجاد پایگاه های نظامی ایالات متحدۀ آمریکا در مرکز آسیا.
۳٫تضعیف تمام رقیبان احتمالی در روی قارۀ آسیا : روسیه، ایران و به ویژه چین – و جلوگیری از اتحاد آنها.
می توانیم به همین شکل بپرسیم که چگونه با این همه دقت دلایل اقتصادی و استراتژیک جنگ هایی که در جریان است و یا در آینده به راه خواهد افتاد پنهان می کنند : کلمبیا، کنگو، کوبا، کره…تابوی اصلی رسانه ها، ممنوعیت در نشان دادن واقعیت هر یک از این جنگ ها بوده، زیرا مشخصا همیشه به خاطر منافع شرکت های چند ملیتی بر پا شده است.
که جنگ نتیجۀ آن چنان نظامی در اقتصاد بوده که شرکت های چند ملیتی را بر آن داشته تا پیش از رقبایشان بر جهان تسلط یابند.

قاعدۀ شمارۀ ۲٫ ابلیس نمایی
هر جنگ بزرگی با «رسانه دروغ» بزرگی آغاز می شود که در خدمت منحرف ساختن افکار عمومی و گردآوردن آنها پشت سر دولت ها می باشد.

- درسال ۱۹۶۵، ایالات متحده جنگ ویتنام را با این دروغ آغاز کرد که گویی دو فروند از ناوهایش مورد حملۀ ویتنام قرار گرفته است (حادثۀ «خلیج تونکین»).





-علیه گرنادا در سال ۱۹۸۳، ایالات متحدۀ آمریکا تهدید تروریستی را بهانه گرفت که گویی تهدیدش کرده اند.
-نخستین جنگ علیه عراق، در سال ۱۹۹۱، با ادعای دروغی دختر جوان کویتی شروع شد که گویی سربازان عراقی به زایشگاهی در کویت سیتی حمله کرده اند…(به مقالۀ «لیبی : رسانه ها و تبلیغات به نفع شورشیان. حقیقت دربارۀ ماجرای تجاوز به ایمان العبیدی» مراجعه کنید. بعد آشکار شد که این دختر خانم کویتی دختر سفیر کویت است و دعاوی او دروغ بوده).
[رسانه دروغ] کاملا توسط روابط عمومی کارخانۀ آمریکایی «هیل و نولتون» ساخته و پرداخته شده بود.


-به همین گونه، مداخلۀ ناتو در بوسنی (۱۹۹۵) با داستا نهای ساختگی توجیه شد که گویی «اردوی قتل عام» راه انداخته اند و غیر نظامیان سارایوو را بمباران کرده اند، و همۀ این اعمال را به صرب ها نسبت دادند، ولی تحقیقات بعدی (که سرّی نگهداشته شده بود) نشان دادند که عاملین این حوادث هم پیمانان خود ناتو بوده اند.
-اوایل ۱۹۹۹، حمله علیه یوگوسلاوی با صحنه آرایی دیگری توجیه پذیر شد : ادعای «قتل عام غیر نظامیان» در راکک (کوزووو). در حقیقت، زد و خورد بین دو ارتش، که توسط تحریکات ارتش آزادیبخش کوزووو صورت گرفته بود. آنهایی که مقامات آمریکایی در آغاز سال ۹۸ «تروریست» ارزیابی کرده بودند، چند ماه بعد به «مبارزین آزادیبخش» تبدیل شدند.
-جنگ علیه افغانستان؟ باز هم مهمتر، با حملۀ ۱۱ سپتامبر. حادثه ای که هر گونه تجسس مستقل و آزاد در نطفه خفه می شود، تا این که شاهین های دولت بوش با عجله طرح حمله به افغانستان و عراق را که از مدت ها پیش آمده کرده بودند به اجرا بگذارند.
هر جنگ بزرگی با همین نوع [رسانه دروغ] آغاز می شود : در چنین مواقعی تصاویر دهشتناکی را به نمایش می گذارند تا نشان دهند که دشمن هیولایی خطرناک است و ما باید برای برقراری عدالت و قانون مداخله کنیم.
برای این که [رسانه دروغ] به خوبی عمل کند، چند شرط ضروری خواهد بود:
۱٫تصاویر دهشتناک. و اگر ضروری بود برای ایجاد تصاویر ساختگی هیچ مانعی وجود نخواهد ندارد.
۲٫تکرار بازنمایی تصاویر در روزهای پی در پی، و یادآوری دائمی آنها.
۳٫منحصر ساختن رسانه ها با حذف جبهۀ مقابل.
۴٫دور ساختن منتقدین، تا جایی که دیگر دیر شده باشد.
۵٫آنهایی را که [رسانه دروغ] را زیر علامت سؤال می برند، باید به عنوان افرادی معرفی کرد که یا در تبانی هستند و یا رویزیونیست.
قاعدۀ شمارۀ ۳٫ بی خبری از تاریخ!
در تمام جنگ هایی مهمی که در این سال های گذشته روی داده، رسانه های غربی هیچ نوشته ای دربارۀ تاریخ و یا وضعیت مناطق استراتژیک مربوطه برای آگاهی عمومی منتشر نکرده اند.
در سال ۱۹۹۰، اشغال کویت توسط عراق را (منظور این نیست که این واقعه را در این جا توجیه و یا قضاوت کنیم) به عنوان «اشغال نیروی خارجی» مطرح کردند. و فراموش کردند تا بگویند که کویت همیشه یکی از استان های عراق بوده و تنها در سال ۱۹۱۶ بریتانیای استعمارگر به هدف تضعیف عراق و حفظ تسلط بر منطقه آن را از عراق جدا کرد. جداسازی و «استقلال» کویت از عراق را هیچ گاه، هیچ یک از کشورهای عربی به رسمیت نشناختند. و سرانجام کویت تنها یک عروسک خیمه شب بازی است که به ایالات متحدۀ آمریکا اجازه می دهد که درآمدهای نفتی را تصاحب کند.
در سال ۱۹۹۱، در یوگوسلاوی، دو دموکرات نجیب زاده را به عنوان قربانی به ما معرفی می کنند، یعنی دو نژاد پرست، که آلمان قبل از جنگ آنها را مسلح کرده بود : فرانجو تودجمان (کروآت) و علی عزت بیگوویچ (بوسنیاک). ولی با پنهان سازی رابطۀ آنها با تاریخ گذشتۀ سیاه یوگوسلاوی : یعنی قتل عام صرب ها، یهودی ها و کولی ها (ژیتان ها) در سال های ۴۱-۴۵ . در عین حال صرب های بسنی را به عنوان اشغالگر معرفی می کنند، ولی صرب ها از قرن ها پیش در در بسنی زندگی می کرده اند.

درسال ۱۹۹۳، مداخلۀ غربی ها در سومالی را به عنوان «مداخلۀ بشردوستانه» معرفی می کنند، ولی انگیزۀ واقعی این مداخله را به دقت پنهان می سازند، و نمی گویند که شرکت های آمریکایی معادن نفت این کشور را خریداری کرده اند. و واشینگتن در پی تسلط بر این منطقۀ استراتژیک در شاخ آفریقا و راه های اقیانوس هند است.

در سال ۱۹۹۴، برای ما از قتل عام روآندا خبر آوردند ولی تمام تاریخ استعمار فرانسه و بلژیک را به سکوت برگزار کردند. در واقع خصومت نژاد پرستانه بین توتسی ها و هوتوها توسط این دو استعمارگر سازماندهی شده بوده تا در اختلافات آنها عمق بیشتری ایجاد کنند.
در سال ۱۹۹۹، از کوزووو به عنوان سرزمینی یاد می کنند که توسط صرب ها به اشغال درآمده، و می گویند که «۹۰ درصد آلبانی و ۱۰ درصد صرب» در این منطقه وجود دارد. ولی به طور کلی فراموش می کنند که اگر تعداد صرب ها تا این اندازه اندک به نظر می رسد، به این علت بوده که طی جنگ جهانی دوم آنها را در همین منطقه قتل عام کردند، و سپس طی دولت آلبانی در منطقه در سال های ۱۹۸۰٫ علاوه براین وجود اقلیت های گوناگون در کزووو را پنهان می سازند (کولی ها، یهودی ها، ترک ها، مسلمانان، گوران ها و غیره…). اقلیت هایی که «دوستان ما غربی ها» ارتش آزادیبخش کوزووو پاکسازی (پاکسازی قومی) آنها را برنامه ریزی کرده بود و امروز با حمایت ناتو در برابر چشمان ما در حال انجام آن است.
در سال ۲۰۰۱، طالبانی ها را فریاد می زنند، رژیمی که مطمئنا قابل دفاع نیست. ولی چه کسی آنها را به قدرت رساند؟ چه کسی آنها را حمایت کرد، منتقدین سازمان های حقوق بشری، برای ایجاد خط پر منفعت لولۀ نفتی میان قاره ای به هم کاری آنها؟ و علاوه بر این، چه کسی در آغاز از تروریسم بن لادن برای سرنگون ساختن دولت مترقی استفاده کرد که موجبات آزادی دهقانان و زنان را فراهم آورده بود؟ چه کسی بدترین رژیم ترور فناتیک را در افغانستان حاکم ساخت؟ چه کسی به جز ایالات متحدۀ آمریکا؟ از تمام مسائل، اذهان عمومی بی اطلاع است. و یا برای دانستن آن خیلی دیر شده است.
قاعدۀ بسیار ساده ای است. پنهان ساختن گذشته درک مسائل محلی را برای اذهان عمومی ناممکن می سازد. چنین وضعیتی به رسانه ها امکان می دهد که ابلیس نمایی بازیگران صحنه را به راحتی منعکس کنند. و بر حسب اتفاق، ابلیس نیز همیشه همان فردی خواهد بود که در برابر اهداف استعمارنوین و قدرت های بزرگ مقاومت کرده است.

قاعدۀ شمارۀ ۴٫سازماندهی فراموشی
وقتی که یکی از قدرت های بزرگ غربی خود را برای جنگ آماده می سازد و یا جنگی را آغاز می کند، آیا فرصت مناسبی برای یادآوری [رسانه دروغ] در جنگ پیشین نیست؟
بازخوانی و تعبیر اطلاعاتی که از سوی مرکز فرماندهی صادر می شود، تا چه اندازه می تواند مورد توجه قرار گیرد؟ آیا چنین کاری در مورد جنگ هایی که در سال های ۱۹۹۰ روی داد، انجام گرفت؟ هرگز؟ هر بار، در هر جنگ تازه ای، جنگ «جنگ عادلانه» و حتی از جنگ پیشین هم عادلانه تر است و هیچ جای تأخیر و تردیدی برای گشودن آتش نیست.
بحث و جدل به آینده موکول می شود. یا شاید هرگز؟ نمونۀ بارز : اخیرا یک دروغگوی بزرگ در حال ارتکاب به بزهکاری در زمینۀ «رسانه دروغ» شناسایی شد. آلستر کامپبل، رئیس اطلاعاتی تونی بلر، وقتی بی بی سی اعلام کرد که اطلاعات مربوط به سلاح های کشتار جمعی دستکاری شده بوده است، مجبور شد استعفا دهد.
چنین کشفی، آیا گزارشات پیشین کامپبل را زیر علامت سؤال برد؟ آیا برای کسی جالب نبود که گزارشات او را در مورد کوزووو زیر علامت سؤال ببرد؟



يك استفتاء و جواب آن



نمیدانم آیا این پول که به من ارث رسیده حلال است یا نه ....اگر ممکن است به من بگوئید حکم این پول چیست؟




روی عکس کلیک کنید

علی اکبر انارکی؛ فرد شماره یک و سر مزدور ورامین شناسايي شده

كليه مزدوران ورامين

كليه مزدوران استان تهران

كليه مزدوران ايران



علی اکبر انارکی
علی اکبر انارکی

حتما” شنیده اید که یکی از بازوان سرکوب معترضان تهرانی بسیجیان ورامین هستند.

فرد شماره یک و کلیدی را به شما معرفی میکنیم:

نام: اکبر (علی اکبر) نام خانوادگی: انارکی
نام پد: احمد (معروف به حاج احمد)

مسئولیت: فرمانده ناحیه یک بسیج قائم، مستقر در مجتمع ادارات ورامین(مخصوص سرکوب) و فرمانده عملیاتی سپاه ورامین

آدرس محل زندگی: ( شنیده شده وی به تازگی محل زندگی اش را به خیابان پشت سپاه ورامین انتقال داده است).

وی در آخرین فعالیت خود تعداد 800 نفر بسیجی را برای سرکوب معترضین در روز اول اسفند 89 از ورامین به تهران برده است.

منبع عکس: http://gozare-lahzeha.blogfa.com/post-47.aspx

اسامی دیگر مزدوران در عکس (برگرفته از نوشته ای در مورد این عکس ها):


دیگر مزدوران گروه
دیگر مزدوران گروه

بعد از مدتها چند روز قبل خبری تو سط  مسوول کوهنوردی سپاه ورامین به من رسید و آن این بود که قرار است در ادامه حرکت نمادین و نصب پرچم یا مهدی (عج) بر یکی دیگر از کوه های مرتفع ایران انجام شود ، من بعد از صعود به قله سبلان که چند سال پیش با این گروه انجام داده بودم همواره منتظر خبر صعود دیگر بودم که این امر در روز 8مرداد ماه انجام شد . این نکته را اشاره کنم که در این سفر هم نوردانی که بسوی قله صعود کردیم عبارت از این دوستان بودند اکبر انارکی مسوول هیات کوهنوردی سپاه ورامین که بعد از سفر آزاد کوه بعنوان مسوول عملیلت سپاه ورامین معرفی شد که من این انتصاب رو به ایشون تبریک می گم ، علی ملایری  ، محمد تاجیک باغخواص مسوول تربیت بدنی  که هنوز سفر تموم نشده می گفت کوله  پشتی رو زود بیارید تحویل بدید ، جعفر شیبانی که با اون حال مریضش خدای سنگ تموم گذاشته بود  ، جعفر الصادق عاشوری ، علی نقی شیرکوند ، مجتبی خدابخش (که اینجا جا داره تشکر ویژه هم از این دوست گرامی بکنم که که کمک من تو عکاسی بود)غلامرضا نجفی و  علی سلمانی دو تا باجناقی که خدایش با هم فامیل بودند  ،خسرو هنداوند خانی ، حجت الاسلام   حسن هندوآبادی ( که خدای بسیار تو این سفر زحمت کشیدن و هر زمانی معنویت پایین می اومد با چند تا صلوات معنویت رو بالا می برد)مرتضی سیلسپور ، سید جواد زواره ، و مصطفی حسینی که تو این سفر با وزن بالای 120 کیلو گرمی خودش تا بالای قله خودشو با 20 کیلو سیمان بالا کشید و یکی دوجا هم هوای من رو ویژه داشت که کم نیارم ) هادی آقا بابائی ( که خوب در خصوص صعودش هم نوردها بهتر می دوند!!!؟؟؟ )و دوست عزیزمون آقای محمد میرزایی که انصافا تو این جاده های پر پیچ و خم  جوری رانندگی کرد که باید در مسابقات سرعت  اتومبیل رانی جهانی  شرکت کنه و خودم که خبرنگار وعکاس روزنامه جام جم بودم و حال گزارشی از این سفر را با هم می خوانیم .

لینک منبع: http://gozare-lahzeha.blogfa.com/post-46.aspx

برای آگاهی از مزدوریهای سال گذشته این شخص این اینک ها را ببینید:

(در این بلاگ نام او را به اشتباه و یا از روی عمد (به دلیل امنیتی) محمد انارکی نوشته اند).

1.
مراسم تودیع و معارفه فرمانده سپاه پاسداران ورامین
در اين مراسم که روز چهارشنبه با حضور سردار فضلي فرمانده سپاه سيد الشهدا(ع) استان تهران ، ائمه جمعه و مسئولان شهرستان ورامين در محل سپاه ناحيه ورامين برگزار شد از زحمات و خدمات سرهنگ پاسدار غلامعلي ابوذري تقدير به عمل آمد .
فرمانده سپاه سيد الشهدا (ع) استان تهران در اين مراسم گفت : ‌پس از برگزاري انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري که با حضور حداکثري مردم برگزار شد ،‌دشمنان و مخالفان قسم خورده نظام در صدد بودند تا شيريني اين پيروزي حماسي را در کام مردم ايران تلخ نمايند .
سردار علي فضلي افزود : ‌دشمنان ايران که بارها از سوي ملت و بسيجيان سلحشور با شکست روبرو شده بودند سعي در ايجاد انقلاب مخملي و کودتاي سبز کردند که با هوشياري و درايت مقام عظماي ولايت و حضور حماسي بسيجيان هميشه در صحنه اين توطئه ها خنثي شد.
وي با اشاره به نقش بسيجيان شهرستان ورامين در مقابله با توطئه دشمنان نظام مقدس جمهوري اسلامي حضور اين افراد را در خنثي کردن توطئه دشمنان انقلاب و کشور را بي نظير اعلام کرد .
وي افزود: بسيجيان شهرستان ورامين در جريان اغتشاشات پس از انتخابات با درايت لازم از ورود شهرستان به اغتشاشات پس از انتخابات جلوگيري کردند.
سردار فضلي تأکيد کرد : بسيجيان شهرستان همچون ديگر عرصه هاي سياسي و اجتماعي در اجراي اين وظيفه نيز به خوبي اقدام نمودند .
http://varamincity.blogfa.com/post-520.aspx

2.

همايش حماسي رهروان ولايت در شهرستان ورامين برگزار شد
ورامين – همايش حماسي رهروان ولايت به منظور تقدير از حضور فعال بسيجيان شهرستان ورامين در انتخابات و مسائل پس از انتخابات شنبه شب برگزار شد .

دراين همايش با حضور صفرعلي براتلو معاون استاندار تهران، مردم و بسيجيان ولايت مدار شهرستان ورامين، با اهداي هدايايي از بسيجيان تقدير شد.
فرمانده بسيج حوزه يک حضرت قائم در اين همايش گفت :حضور بسيجيان شهرستان ورامين در جريان انتخابات از 13 خرداد سال جاري با مأموريت بسيج در خصوص پذيرايي از زائران حضرت امام (ره) آغاز گرديد .
محمد انارکي افزود:از زمان آغاز مأمويت بسيجيان شهرستان ورامين بيش از يک هزار و 900 نفر ساعت گشت هاي اطلاعات امنيتي و بيش از 3 هزار ساعت نفر گشت هاي ايست و بازرسي در 60 ايستگاه توسط بسيجيان پايگاه هاي مختلف برگزار شد .
وي اظهار داشت: پس از 30 تيرماه و به عنوان انجام وظيفه 510 نفر از بسيجيان شهرستان ورامين جهت مقابله با اغتشاشات در تهران به اين شهر اعزام شده و 14 روز در شهر تهران انجام وظيفه نمودند .
انارکي افزود: مردم ورامين همواره ولايت مداري خود را در طول تاريخ به اثبات رسانده اند
http://varamincity.blogfa.com/post-493.aspx

—————————————————————————

دوستان لطفا” تا آنجا که امکان دارد اطلاعات کامل از مزدوران بدهید و به اسم و فامیل تنها اکتفا نکنید. اگر عکسی هم از انها دارید بسیار بهتر خواهد بود. می توانید عکس ها را در یکی از وبسایت های آپلود رایگان عکس و فایل (مثل  http://www.postimage.org/ یاhttp://www.4freeimagehost.com/) آپ کرده و لینک را به هنگام کامنت نویسی اضافه کنید.