آنچه در زیر می خوانید عین نوشته ای است که به آدرس پارس دیلی نیوز ارسال شده است,شرح و افشاي يك جنايت پنهان كه از زبان زني دردمند بيان گرديده و نقض وحشيانه حقوق انسانها را بيان ميدارد: سلام
شوهر من حجت نهاوندی کارگر ساده ساختمانی بود و پس از مدتها بیکاری از ۶ ماه پیش برای کار در یک کار ساختمانی در سرخه حصار تهران با دوستش ووریا که کرد سنّی بود رفتند . چون کار مال یک پادگان ارتش بود پول خوبی میدادند و ماهی ۱ بار مرخصی میآمد ولی کارشان سخت بود و باید ساعتها زیر زمین کار میکردند . بارها از صدای ناله و گریه و شکنجه حرف میزد و اینکه آنجا خیلی مشکوک و مثل یک زندان است و برای رفت و آمد خیلی سخت میگیرند چون سواد خیلی کمی داشت و ساده بود بارها به شوهرم گفتم سرت را بنداز پایین و کار کن به این کارها کاری نداشته باش ممکن است اخراجت کنند . ما ساکن اسلامشهر بودیم . ۲ ماه پیش که برای مرخصی آمد شبانه مامورین زیادی ریختند و حجت را دستگیر کردند و از شوهرم خبری نداشتیم . پدر و مادرش خیلی پیر هستند و ناتوان و حجت همیشه برای آنها هم پول میفرستاد . بعد از تعطیلات ۴ نفر از کلانتری آمدند به خانه ما که شوهرت و دوستش به جرم جاسوسی اعدام شدند و تهدید کردند که اگر حرفی بزنید به خودت و فرزند شیرخوارت هم رحم نمیکنیم . شوهر من حتی سواد درست خواندن و نوشتن هم نداشت و شبانه روز جز کارگری ساختمانی و کار برای نظافت خانه مردم یا قالیشویی کاری بلد نبود . حتی جای قبرش را هم به من نگفتند . از این ظالمانه و بیشرمانه تر اینکه ۲ بار به منزل ما ریختند و به من بی پناه عزادار با لباس پلیس تجاوز کردند . به صاحب خانه هم ۳ ماه هست کرایه نپرداختیم و دیگر تاب و توانی برای من نمانده است . تصمیم گرفتم به زندگی خودم و فرزندم خاتمه دهم چون هیچ پناهی نداریم .حجت همیشه سخت کار میکرد و میخواست پسرمان باهوش و باسواد شود ولی این آرزو را با او به زیر خاک کردند . ما هم به او میپیوندیم .
سمیه اکبری تکیه
شوهر من حجت نهاوندی کارگر ساده ساختمانی بود و پس از مدتها بیکاری از ۶ ماه پیش برای کار در یک کار ساختمانی در سرخه حصار تهران با دوستش ووریا که کرد سنّی بود رفتند . چون کار مال یک پادگان ارتش بود پول خوبی میدادند و ماهی ۱ بار مرخصی میآمد ولی کارشان سخت بود و باید ساعتها زیر زمین کار میکردند . بارها از صدای ناله و گریه و شکنجه حرف میزد و اینکه آنجا خیلی مشکوک و مثل یک زندان است و برای رفت و آمد خیلی سخت میگیرند چون سواد خیلی کمی داشت و ساده بود بارها به شوهرم گفتم سرت را بنداز پایین و کار کن به این کارها کاری نداشته باش ممکن است اخراجت کنند . ما ساکن اسلامشهر بودیم . ۲ ماه پیش که برای مرخصی آمد شبانه مامورین زیادی ریختند و حجت را دستگیر کردند و از شوهرم خبری نداشتیم . پدر و مادرش خیلی پیر هستند و ناتوان و حجت همیشه برای آنها هم پول میفرستاد . بعد از تعطیلات ۴ نفر از کلانتری آمدند به خانه ما که شوهرت و دوستش به جرم جاسوسی اعدام شدند و تهدید کردند که اگر حرفی بزنید به خودت و فرزند شیرخوارت هم رحم نمیکنیم . شوهر من حتی سواد درست خواندن و نوشتن هم نداشت و شبانه روز جز کارگری ساختمانی و کار برای نظافت خانه مردم یا قالیشویی کاری بلد نبود . حتی جای قبرش را هم به من نگفتند . از این ظالمانه و بیشرمانه تر اینکه ۲ بار به منزل ما ریختند و به من بی پناه عزادار با لباس پلیس تجاوز کردند . به صاحب خانه هم ۳ ماه هست کرایه نپرداختیم و دیگر تاب و توانی برای من نمانده است . تصمیم گرفتم به زندگی خودم و فرزندم خاتمه دهم چون هیچ پناهی نداریم .حجت همیشه سخت کار میکرد و میخواست پسرمان باهوش و باسواد شود ولی این آرزو را با او به زیر خاک کردند . ما هم به او میپیوندیم .
سمیه اکبری تکیه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر