۱۳۹۰ فروردین ۲۵, پنجشنبه

استفاده از عوامل سرسپرده ای زیر بخش دوّم عنوان اعضای "جبهه ملی ایران" و به اصطلاح طرفداران زنده یاد دکتر محمد مصدّق و راه او!

هرکـــه او دعوی مستی میــکند
آشــــکارا بت پرستــی میــــکند                                   
. . . .
. . . .
هرکه از خاک درش رفعت نیافت
لاجـرم سـر ســوی پستی میکـند
                                     (عراقی)
بخش دوّم


محمد حسیبی
فروردین ماه 1390


در پایان بخش اول به اینجا رسیدیم که:

با این ترتیب، عقل سالم حکم می کرد که چون پس از بیش و کم شصت سالی که از دوران افتخار آمیز نهضت ملی ایران تحت رهبری زنده یاد دکتر محمد مصدق و کودتای ننگین 28 مرداد می گذرد اینگونه تبلیغات و تلاش های مسموم، وقیحانه،  و بی ثمر متوقف گردد. ولی آیا چنین شده است؟. آیا بی شرمی سیاست های امپریالیستی و قره نوکران حلقه بگوش بیگانه شان میزان و انتهائی دارد؟ جواب این است که نه!. اینان نه تنها کوبیدن بر طبل وقاحت و بیشرمی به شیوه شصت سال گذشته را به حکم وظیفه ای که برگردنشان نهاده اند ادامه می دهند، بلکه طی چند سال گذشته شیوه بیشرمانه تری  را به مورد اجرا گذاشته اند. شیوه جدید عبارت است از:
استفاده از عوامل سرسپرده ای زیر عنوان
اعضای "جبهه ملی ایران" و به اصطلاح طرفداران
زنده یاد دکتر محمد مصدّق و راه او!

در بخش دوّم این نوشتار
به شرح احوال و خدمتگذاری موذیانه اینگونه افراد خوار و زبون
خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که چگونه دست به
عقیم کردن هدف اصلی زنده یاد دکتر محمد مصدق و نام بلند او زده اند  

بخش دوم این سلسله نوشتار را با قسمتی از مقدمه ای که آقای دکتر غلامحسین مصدق فرزند برومند زنده یاد دکتر محمد مصدق بر کتاب " خاطرات و تألمات مصدق" نوشته آغاز می کنیم:

« پدرم در این نوشته ها کوشیده است از کسی بد نگوید و احترام هر» «شخص بحد شایستگی او محفوظ بماند. ولی در مواردی اعمال» «اشخاص را مباین و مخالف منافع مملکت و مصالح عمومی میدانست» «ازانتقاد خودداری نکرده است از اینکه زحمات و افکار دیگران را» «بنمایاند و هر کار را به آنکس که باید منسوب سازد کما اینکه از» «مرحوم دکتر حسین فاطمی به مناسبت آنکه پیشنهاد دهنده فکر ملی» «شدن نفت بود یاد کرده است. مرحوم دکتر حسین فاطمی دراین راه» «رنج بسیار برد و عاقبت هم جان خود را در نهایت سختی از دست» «داد. . . .»
 
حال ببینیم این جوان نابغه که نام او دکتر حسین فاطمی است و « پیشنهاد دهنده فکر ملی شدن نفت بوده» از این پیشنهاد چه هدفی را دنبال می کرده است؟ آیا او هم مثل پیروان ریاکار راه مصدق در این روزها دائم، یک ترازو در دست داشته و ملی شدن نفت را در یک کفه آن و در دیگر کفه اش اسکناس و سکه طلا قرار می داده یا اینکه هدفی به غیر از پول و طلا را دنبال می کرده است؟. هدف از ایجاد جبهه ملی چه بوده؟:

برای پی بردن به منظور و مقصود زنده یاد دکتر حسین فاطمی نیازی به تعبیر و تفسیر از سوی این نگارنده و از سوی دیگران نیست. کافی است مستقیما به بخش های بسیار کوتاهی از سرمقاله های باختر امروز به قلم وی و کتاب خاطرات نامبرده در زیر مراجعه کنیم تا ببینیم هدف «ملی کردن نفت» بوده یا منظور و مقصود دیگری داشته است.

در این بازنویسی ها بعضی از واژه ها و جمله ها در رابطه با نوشتاری که پیش روی خوانندگان است با رنگ قرمز برای جلب توجه بیشتر مشخص می شود.

دکتر فاطمی در سرمقاله ای از جمله نوشته است که:
  
پس از حادثه نهم اسفند که دست خود شاه دخالت مستقیم در آن داشت من دیگر تا آنوقت به دربار نرفته بودم ولی ناگهان برای گفتن مطالبی تلفن کردم و یکسر گرسنه از وزارتخانه به کاخ اختصاصی رفتم. دیدم شاه از دکتر مصدق گله می کند و می گوید مصدق از من رنجیده است بگمان اینکه در حادثه نهم اسفند من دست داشته ام، شما چه می گوئید؟. بی پروا به او گفتم من تردید ندارم اعلیحضرت بوجود آورنده این صحنه شرم آور بوده اید. بعد به دو چشمان او که خیلی داعیه معصومیت دارند نگاه کرده گفتم به من بفرمائید تاکجا می خواهید بروید، آیا اعمال فاروق برای شما درس عبرتی نیست؟ فاروق تا توانست نوکری انگلیس ها را کرد. پشت به ملت خود تا آنجا رفت که تاج و تخت خویش را در روز موعود از دست گذاشت، آیا شماهم از آن راه می خواهید بروید؟

اینها که به شما نصیحت می دهند با نهضت مردم جنگ کنید چه کسانی هستند؟
مگر شما چه بدی از این ملت دیده اید که در صف اول مخالفین قرار می گیرید؟

آنروز خیلی صحبت کردیم بالاخره به او گفتم یکبار در سی ام تیر به دستور سفارت انگلیس دکتر مصدق را مجبور به استعفا کردید و سزای آن را دیدید و آیا خیال می کنید ممکن است آن آزمایش را تکرار کرد؟ دربار در تمام طول ده سال اخیر قبله گاه هرچه دزد، هرچه بی ناموس و هرچه واخورده اجتماع بوده قرار داشته و از همه بدتر تنها تکیه گاه خارجیان و نقطه اتکاء سفارت انگلیس این دربار گند و کثیف و لعنتی بوده است. . . .
پایان نقل نوشتار از بخش 4 کتاب « خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی»

بنابراین به روشنی می توان دید که تکیه دکتر فاطمی هنگام صحبت با شاه بر نیروی مردم بجای نوکری انگلیس ها بوده و نیز اعتراض وی به محمد رضا شاه که او دربار را به قبله گاه دزدها، بی ناموس ها و واخورده های اجتماع مبدل کرده  و از همه بدتر آنجا را به تکیه گاهی برای خارجی ها بویژه به نقطه اتکائی برای  سفارت انگلیس تبدیل کرده بخوبی پیداست. 

همچنین در صفحه 227 کتاب «خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی» به نقل از سرمقاله باختر امروز به قلم دکتر حسین فاطمی چنین آمده:


«من درطول دوازده سال اخیرهرگز به آستان این جوان خوش خط و خال که» «مثل مار افسرده موقع ضعف و جبن سر در هم می کشد و در فرصت» «مناسب نیش جان گزای خود را می زند سر فرود نیاورده ام و این آخرین» «دفعه هم که بابتکار خودش نشان همایون بمن داد هرگز نشان اهدائی او را» «به سینه نزدم زیرا میدانستم که این "همایون" از قماش همان "همایونهائی"» «است که پنجاه شصت (راجه) نظیر او را انگلیس ها در موقع اشغال هند در» «خاک وسیع آن کشور ایجاد کرده اند. »
«دربار دشمن همه آزادمردان، وطن پرستان و خصم مبارزین راه استقلال و» «آزادیست. . . . »


و بازهم می بینیم  پافشاری و تکیه دکتر فاطمی به وضوح بر مخالفت با حضور عوامل انگلیس در ایران بوده و دربار را نیز خصم مبارزین راه استقلال و آزادی می دانسته است و تردیدی نیست که او استقلال ایران به معنای عدم دخالت بیگانه در امور مربوط به ملت و دولت ایران را همواره به عنوان بالاترین هدف پیگیری کرده است.

اکنون در پائین به مهم ترین مدرکی که تاکنون درباره زنده یاد دکتر حسین فاطمی باقی مانده و متأسفانه کم تر در وسائل ارتباط جمعی گفته و یا نوشته شده خواهیم پرداخت.

می دانیم که پس از خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس(BP) و بسته شدن سفارت انگلیس در ایران،  کارمندان جنایتکار این سفارتخانه به بیروت منتقل شدند. تلگراف زیر که از بیروت به وزارت خارجه انگلیس پس از کودتا مخابره شده بود نشان می دهد که دستورالعمل آن ها در رابطه با زنده یادان دکتر مصدق و دکتر فاطمی چه بوده است و دیدیم که نوکر حلقه بگوش آن ها در دربار هم، موبمو به خواسته ارباب عمل کرد. دکتر مصدق را به مزرعه و خانه خود در احمداباد تبعید و زندانی کردند، اما دکتر فاطمی را پس از دستگیری و حمله عناصر بدنام جنوب شهر تهران در پله های شهربانی با وجود براینکه در اثر تب شدید حاصل از عفونی شدن زخم های چاقوی شعبان بی مخ قدرت و رمقی برای ایستادن روی پا و راه رفتن نداشت روی برانکار به جوخه اعدام برده، با طناب به چوبه ای بستند و با شلیک 8 گلوله که چهار گلوله  قلب او را پاره پاره کرد نابود کردند. اما نام بلند او همچنان بر بلندای صفحات تاریخ مبارزات استقلال طلبانه و آزادیخواهانه ملت ایران نور افشانی می کند.



سخنان بسیار مهمی که دکتر فاطمی قبل از تیرباران، خطاب به آزموده و 29 افسر جنایتکار دیگر که مأمور تیرباران او بودند اظهار نمود نه تنها مدرکی است که از میزان شهامت و فداکاری او در راه سعادت مردم ایران خبر می دهد  و نه تنها نشان از میزان احترام و علاقه وی به دکتر مصدق و نهضت ملی ایران دارد، بلکه نمایانگر هدفی است که او و دکتر مصدق در سراسر عمر پر افتخار خود برای به دست آوردنش تلاش می کردند:   
دکتر فاطمی در سخنان خود که قریب 40 دقیقه طول کشید و بخشی از آن در زیر درج می شود  از جمله چنین گفت:



   آقایان افسران - «در آخرین ساعت حیات، هیچ محکومی در مقام تظاهر و
عوام فریبی آنهم برای مأمورین اعدام خود بر نمی آید. آنچه به شما در این ساعت که از حیات خود نومید و به مرگ خود یقین دارم می گویم از روی حقیقت و ایمان است.      ما از نهضتی که در این کشور به پیشوائی دکتر مصدق کردیم، هیچ قصد و غرضی جز تأمین عزت و استقلال مملکت و قطع نفوذ اجانب نداشتیم. رهبر ما هفتاد سال سابقه شرافت و تقوی و جهاد و مبارزه در راه نجات ایران داشت.

آقایان افسران – کار کشور ما بر اثر پنجاه سال استعمار انگلستان به جائی    
رسیده بود که نخست وزیران و وزرای خارجه شما  در مقابل مأمورین جزء سفارت   آن دولت خاضع و مطیع و منقاد بودند و پادشاهان شما جز تعظیم و تکریم آنان       چاره ای نداشتند. پس از سه سال مبارزه و فداکاری سران نهضت ملی ایران، کار به جائی رسید که سفرای کشورهای بیگانه درملاقات با نخست وزیر و وزیرخارجه ایران چاره ای جزتکریم و احترام نداشتند و درمقابل ما همسان رویه ای را پیش گرفتند                                                                                                      که
درمقابل زمامداران کشورهای بزرگ اتخاذ کرده اند. پس ازشکست حریف  ما در شورای امنیت و دادگاه لاهه، ایران در اقطار جهان به ایران مصدق، ایرانی مستقل و با عظمت مشهور گشت.

           آقایان افسران – تشکیل ارتش و تربیت افسر در همه جای دنیا برای حفظ استقلال کشور است. من به حیات خود علاقه ندارم. امیدی هم به بقای خود نداشتم. اگر به دست شما کشته نمی شدم، با جراحاتی که بر من وارد شده، چندماه بیش زنده       نمی ماندم. ولی میخواهم بدانم شما که قاعدتا باید علاقمند به عزت و استقلال مملکت باشید، چگونه با اطاعت از حکومتی که چهل سال دیگر ایران را به اسارت      بیگانگان داد، امثال ما را که در راه تأمین استقلال سیاسی و اقتصادی کشور جانبازی کرده اند  می کشید؟

         آقایان افسران – من به خوبی می دانم چرا کشته می شوم . . . من برای آن کشته می شوم که اولین قدم من در وزارت خارجه به دستور پیشوای نهضت ملی  قطع رابطه با انگلستان و بستن سفارتخانه آن دولت بود و بنا به گفته پیشوای ما سرنوشت ما باید عبرت مردانی شود که در در خاورمیانه بخواهند برعلیه مظالم انگلستان قیام کنند. ولی من به هیچ وجه مأیوس نیستم و یقین دارم از هر قطره خون امثال من هزاران نهال مبارز خواهد روئید و با تأیید خدای قاهر، انتقام این ملت ستمدیده را از استعمار انگلستان و ایادی ناپاک او خواهد گرفت.

         آقایان افسران – ما سه سال در این کشور حکومت کردیم و یک نفر از  مخالفین خود را نکشتیم. برای آنکه نیامده بودیم برادرکشی کنیم. برای آن قیام       کردیم که دست اجنبی را از کشور کوتاه کنیم  و معتقد بودیم اگر در گذشته بعضی از هموطنان ما بر اثر فشار  اجانب تحت تأثیر نفوذ آن ها قرار گرفته اند و منویات آن ها را اجرا کرده اند بعد از آنکه به نعمت استقلال نائل شدیم رویه سابق را ترک خواهند کرد. ولی افسوس . . . . امروز ما را به جرم وطن پرستی می کشند.

         آقای آزموده! من نمی دانم شاه از کشتن موجود علیل اسیری چقدر لذت   میبرد، ولی من از این شهادت پر افتخار بسیار لذت می برم.

         آقای آزموده! مرگ بر سه قسم است: مرگی در رختخواب ناز و مرگی با    ذلت و مرگی در راه شرف و افتخار و من خدای را شکر می کنم که در راه مبارزه     با فساد شهید می شوم و خانواده من بسیار مفتخر است که فرد کوچکی از آن به این سعادت نائل گردید و خاندان قاتل من که یک بار با تحمیل قرارداد 1933           شصت سال و بار دیگر با قرارداد کنسرسیوم چهل سال ایران را اسیر ساخت با    کشتن من و حبس و رنج سران نهضت ملی ایران ننگ های دیگری را بر دامان     خود می گذارند.

بنابراین برای احدی شک و شبهه ای نباید باقی بماند که تأسیس جبهه ملی به پیشنهاد زنده یاد دکتر حسین فاطمی فقط برای دستیابی به استقلال ایران و رها شدن از یوغ استعمار انگلیس و دخالت های غیرقانونی انگلستان در امور داخلی ایران بود نه چیز دیگر. در واقع زنده یادان دکتر محمد مصدق و دکتر حسین فاطمی استقلال ایران را به عنوان کلید آزادی، کلید دموکراسی، کلید پیشرفت اقتصادی و خلاصه کلید تمامی نعمت ها برای ملت ایران می شناختند.

ادامه دارد . . .

هیچ نظری موجود نیست: