نامهای به برادرم سهراب
هرگز اين جملهات را فراموش نخواهم کرد: به فکر فرشته نجات نباشيد، بلکه خود فرشته نجات خود باشيد
|
|
سهراب جان!
به ياد جمله ديگری که همواره بر زبانت بود، افتادم: من چنان حالی از اين ديکتاتوران بگيرم که در تاريخ ماندگار شود
باز هم اسفند آمد.
باز هم تولد فردی است که سمبل مقاومت ناميده شد.
درود سهراب جان، برادر نازنينم.
امروز روز توست. چهارم اسفندماه. روزی که تو به دنيا آمدی.
سهراب! اين بار برايت نامهای نوشتم تا کمی با تو درد دل کرده باشم.
ميخواهم از ۳ سال درماندگی و سه سال مبارزه مردم آزادی خواهی که برای آزادی خود مبارزه ميکنند، بگويم.
سهراب! ۳ سال گذشت و همچنان مردم برای به دست آوردن حق خود با ديکتاتور زمانه در حال جنگ و جدل هستند.
اما چيزی که من را آزار ميدهد، نوع مبارزه است.
برادر عزيزم! به ياد داری آن روزهايی را که من، تو و ديگران به خيابان ميرفتيم و در فضای حقيقی سعی در آگاه سازی مردم داشتيم؟
اما مدت خيلی زياديست که خارج از فضای مجازی و در زمينه آگاه سازی مردم فعاليتی ديده نميشود.
زمانی که به ياد تلاشهای تو ميافتم، حس شرمندگی به من دست ميدهد.
به ياد ميآورم که چگونه تلاش ميکردی تا با تک تک اقشار جامعه صحبت کنی.
يادت ميآيد با پسری که هوادار احمدينژاد بود، چقدر با متانت صحبت کردي؟ من خوب به ياد دارم آن روز را…
برخورد تو به قدری منطقی و دمکراتيک بود که حتی آن جوان تحت تاثير صحبتهای تو قرار گرفت.
بله سهرابم! من خوب به خاطرم مانده که برای نشان دادن راه درست به مردم، چه تلاشهايی کردی.
برادرم! اما، ما راه را به اشتباه رفتيم و اين موضوع من را آزار ميدهد. از خود سانسوری گرفته تا برخوردهای احساسی. به قدری مرز کشی بين گروهها و احزاب مختلف زياد شده که هر کسی هم سعی در نزديک کردن اين گروهها به هم را داشته باشد، با بدترين الفاظ ممکن مورد بياحترامی قرار ميگيرد.
من ميدانم که اين رفتار با روحيه تو سازگار نيست.
و به واقع به دور از آداب دمکراتيک نيز هست.
برادرم! درد من از بين رفتن تو نيست.
درد من، حکومت نيست!
درد من، درد مردمی است که سرکوب و فرهنگ سازی اشتباه، چنان در آنان رخنه کرده که به اين راحتی نميتوان آداب دمکراتيک را به آنان آموخت.
سهرابکم! چيز ديگری که من را آزار ميدهد، باور به پيروزيست که در اکثر مردم ديده نميشود و اکثرا دل به اميدی بستهاند که با کوچکترين نسيم سرکوبانهای از بين ميرود.
برادرم! من شرمندهام که هنوز روحيه شکست ناپذيری و آداب دمکراتيک در مردم پديدار نشده.
به قدری اين موضوع آزارم ميدهد، که هر بار که به تصوير تو خيره ميشوم، تنها حس شرمندگی است که سراسر وجودم را فرا ميگيرد…
برادر عزيزم! مدتی است که فضای ترس و وحشت، به قدری در کشور بالا رفته که هر کسی سعی در شکست اين فضا داشته باشد، در نطفه خفه شده و بعضاً هم خود مردم به بالا رفتن اين فضا دامن ميزنند. چگونه؟ با خود سانسوري، حذف بعضی از رفتارهای اعتراضی خود، حذف شخصيتی يکديگر و… و …
و اين هم من را آزار ميدهد.
مدتی است که دل خوشی برخی از مردم هم شده يک فرشته نجات که هميشه قهرمان آزادی است و قرار است بيايد و ما را نجات دهد…
غافل از اينکه اين فرشته نجات فقط قصدش غارت ميهن من و توست و از بين بردن هزاران هم ميهن بيگناه، آن هم تنها و تنها به خاطر حس قدرت طلبی…
برادرم! هرگز اين جملهات را فراموش نخواهم کرد: به فکر فرشته نجات نباشيد، بلکه خود فرشته نجات خود باشيد.
سهراب! گرچه نيستي؛ اما ميدانم نامت هميشه با ماست و اسمت هميشه جاودانه خواهد ماند.
سهراب جان!
به ياد جمله ديگری که همواره بر زبانت بود، افتادم: من چنان حالی از اين ديکتاتوران بگيرم که در تاريخ ماندگار شود.
پس سهراب! با من و ديگران همراه بمان، تا دست در دست هم داده و کشور خويش را کنيم آباد.
در آخر نامهام، از تو ميخواهم که درود گرم مرا به تک تک جاويد نامان راه آزادی برسانی..
خصوصاً ندا، صانع، محمد، بهنود و حامد که اين روزها، روزهای آنان است و از آنها نيز بخواه تا همچنان همراه ما باشند…
زادروزت خجسته برادر نازنينم…
اسفند ۱۳۹۰ برادر هميشگی تو، سهيل
منبع: صفحه فيس بوک سهيل اعرابی