http://www.komitedefa.org/text/sharif.pdf
«مرا تهديد کردند که: تو را نه زنداني مي کنيم که مشهور شوي، نه اينکه خونت را مي ريزيم که شهيد شوي،
۱۳۸۷ آبان ۱۹, یکشنبه
اوباما بايد بهای هشت سال اوهام بوش را بپردازد:رابرت فيسک
برگردان: محمد علی اصفهانی
يکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۷ - ۰۹ نوامبر ۲۰۰۸
رابرت فيسک، گزارشگر بزرگ روزنامه ی اينديپندنت انگلستان، چهره يی است به اندازه ی کافی شناخته شده که نيازی به معرفی ندارد.
او در شماره ی امروز ـ هشتم نوامبر ـ اين روزنامه، مقاله يی نوشته است در باره ی بخشی از آنچه جرج بوش برای اوباما به ميراث گذاشته است، و اوباما بايد با آن درگير شود.
خلاصه ی جمع و جور شده يی از مقاله ی او را به فارسی در آورده ام که در اينچا می خوانيد.
طبعاً نه آنچه رابرت فيسک ـ بيشتر در زمينه ی تخصص خودش يعنی امور خاورميانه ـ نوشته است تمام مشکلات پيش روی اوباماست، و نه جريانی که در هشت سال اخير به وسيله ی جرج بوش نمايندگی می شد، آنچنان شکستی خورده است که نتواند زهر خود را چه در ايام باقی مانده از حکومت بوش، و چه پس از آن، در جان جهان فرو ريزد.
اين موضوع، و نقش بوميانی که به طمع دريافت تکّه استخوانی به بهای خيانت به مردم خود، دم لابه کنان در پی آنان روان و دوان بودند و چنان موجوديت و بود و نبود خود را با آنان گره زده اند که ناچارند همچنان در آن مسير خونين، گاه پوزه بر خاک بمالند و گاه به کسانی که امپرياليزم و صهيونيزم را هنوز وارد فرهنگ لغات ناموسی خود نکرده اند چنگ و دندان نشان دهند، نمی تواند در اين چند سطر، مورد بررسی قرار گيرد؛ و فرصتی ديگر می طلبد. پس بهتر است که علی الحساب برگرديم به مقاله ی امروز رابرت فيسک...
وکلای مدافع شش الجزايری، در جريان آماده کردن متن دفاعيه ی خود در برابر دادگاهی که در هفته ی گذشته در واشنگتن برگزار شد، بسيار چيز های جديد در باره ی دستگاه های اطلاعاتی و امنيتی آمريکای پس از ۱۱ سپتامبر آموختند.
در ميان ميليون ها گزارش اوليه ی امنيتی جاسوسان آمريکا، به عنوان نمونه به يکی از اين گزارش ها نگاهی بياندازيم:
ـ يک حمله ی هوايی از نوع عمليات انتحاری، در دست تهيه است. کجا؟ در مرکز نيروی دريايی آمريکا، در جزيره يی در پاسيفيک.
اما فقط يک مشکل کوچک در کار است:
چنين مرکزی اصلاً وجود خارجی ندارد؛ و نيرو ی دريايی آمريکا هم بالتبع در آن حضور نداشته است!
و حالا هم يکی ديگر:
يک تحقيق بسيار جدی آمريکايی، کشف کرده است که بن لادن در يک پايگاه نظامی آمريکا، در شرق آسيا ديده شده است که مشغول خريد از فروشگاه مواد مصرفی روزانه است!
اين حرف مهمل و ياوه يی که آمريکا در «جنگ عليه تروريزم» در همه ی جهان پخش کرده است، فضای فانتزی يی را نشان می دهد که رژيم جرج بوش، طی اين هشت سال گذشته، در آن زندگی کرده است.
اگر شما می توانيد باور کنيد که بن لادن، در يک مرکز خريد مواد مصرفی روزانه، واقع در يک پايگاه نظامی آمريکا، مشغول گشت و گذار بوده است، آن وقت:
خواهيد توانست باور کنيد که هرکسی که دستگير می شود يک تروريست است. خواهيد توانست باور کنيد که می توان عرب ها را کشت. خواهيد توانست باور کنيد که می توان هر کسی را که زنده دستگير شد شکنجه داد. خواهيد توانست باور کنيد که همه ی آنچه يک اسير، در زير شکنجه گفته است واقعيت دارد. خواهيد توانست باور کنيد که اشغال کشور های ديگر و سرزمين های مستقل، کاری است درست. خواهيد توانست باور کنيد که شنود تلفنی همه، حتی در خود آمريکا، امری است قانونی...
اما چگونه باراک اوباما قادر خواهد بود اين خسارت عظيم را که رييس جمهوری بدسگال و دروغگوی پيش از او در آمريکا و در همه ی جهان برای او باقی گذاشته است، جبران کند؟
بعد از «حمله ی ناگهانی و بهت و ترس» (shock and awe) جرج بوش و رامسفلد. بعد از ابو غريب. پعد از گوانتانامو. بعد از باگرام. بعد از دزديدن ها و دستگيری های پنهانی...
آيا بوش، در اين مدت باقی مانده تا ۲۰ ژانويه، يک سورپرايز برای ما تدارک ديده است؟ و اصلاً آيا او قادر به چنين کاری هست؟
اوباما بايد زندان گوانتانامو را ببندد. اوباما بايد راهی برای عذرخواهی از مردم جهان به خاطر همه ی جناياتی که سلف او انجام داده است بيابد. اين کار، اما آسان نيست. برای کسی که بايد با کشورش به دنيا فخر بفروشد.
اما اوباما اگر می خواهد که مردم جهان، به «سياست تغيير» ی که او از آن سخن می گويد اعتنا کنند، دستکم بايد رسماً اعلام کند که از اين همه، متأسف است.
اوباما بايد به طور اساسی و بنيادی، در آنچه «جنگ عليه ترور» نام گرفته است بازانديشی کند.
اوباما بايد از عراق، خارج شود. بايد بگويد که ديگر بس است. بس است اين همه تمرکز نيرو در عراق، با هزينه های هنگفت آن.
اوباما بايد بر حملات خونين پياپی در جنوب افغانستان نقطه ی پايان نهد. چرا؟ چرا؟ آخر چرا ما بايد جشن های عروسی را به خون بکشيم؟
اوباما بايد واقعيت هايی چند را در باره ی اسراييل با همه در ميان بگذارد. بايد به همه بگويد که آمريکای امروز، ديگر نمی تواند در برابر سياست کولونياليزم اسراييل سکوت کند. کولونی ساختن در سرزمين هايی که از آنِ اعرابند.
اوباما بايد رو در روی لابی اسراييل بايستد. بوش در سال ۲۰۰۴ تأکيد کرده بود که حق با اسراييل است وقتی که می گويد بايد بخشی از نوار غزه را برای هميشه ضميمه ی خود کند. اوباما بايد اين حرف را پس بگيرد.
مقامات رسمی آمريکا بايد با مقامات رسمی ايران [اگر اين سفلگان سواره در ايران که همچون رقيبان سفله ی پياده شان در خارج، اضمحلال خود را در اعتلای جنبش مدنی ايران می بينند، و بهترين دستاويز را ـ به خيال خام خودشان ـ ملتهب نگاه داشتن «بحران اتمی» يافته اند، الّا و امّا نياورند٭] گفتگو کنند.
مقامات رسمی آمريکا بايد با مقامات رسمی حماس [که هميشه آمادگی خود را برای مذاکره و برخورد سياسی به دور از هر خشونتی اعلام داشته اند ٭٭] گفتگو کنند.
اوباما بايد بر حملات آمريکا به پاکستان و به سوريه نقطه ی پايان نهد...
اما او قادر نخواهد بود که يکباره از همه ی گذشته بگسلد. او می خواهد از عراق عقب نشينی کند تا بتواند بر روی افغانستان متمرکز شود. او لابی اسراييل در آمريکا را به منازعه نخواهد خواند. او سياست کولونياليزم اسراييل را متوقف نخواهد کرد.
با حضور «راهام امانوئل» که حامی AIPAC لابی نيرومند اسراييل است و روزنامه ی اسراييلی «مآريو» او را در هفته ی گذشته، «نفر ما، در کاخ سفيد » ناميده است، در دستگاه مديريّت اوباما، او ناچار است که خود را با همان خط سابق برخورد با اسراييل تطبيق دهد.
و البته... البته، خطر مهيب بن لادن هم وجود دارد. همان بن لادن که در يک مرکز فروش مواد مصرفی روزانه، در يک پست رسمی نظامی آمريکا، در حال خريد و تردد و گشت و گذار ديده شده است!
خب، معلوم است که چنين بن لادن مفروضی می تواند يک عمليات بی رحمانه را به عنوان «خوش آمد» به اوباما، طرح يزی کرده باشد...
و بد نيست که به يک مشکل «کوچک» ديگر هم اشاره کنيم:
زندانی های مفقودالاثر. زندانی های گمشده. زندانی های ناپيدا. نه آن زندانيانی که در گوانتانامو شکنجه می شوند. بلکه هزار ها انسان ديگری که گم شده اند. خيلی ساده. گم شده اند. در آمريکای بزرگ. و در همه ی جهان. به وسيله آمريکا. با همدستی آمريکا. و در زندان های متحدين آمريکا.
گزارش هايی، از بيست هزار مفقودالاثر از اين نوع سخن می گويند. مفقودالاثر هايی که اکثرشان عربند. و همه شان مسلمان.
کجايند اين ها؟ اين گمشده ها؟ آيا می توان آزادشان کرد؟ آيا زنده اند؟ آيا مرده اند؟
اگر اوباما چنين می يابد که ميراثبر انبوه گودال ها و حفره ها، و انبوه اجسادی است که جرج بوش به جا گذاشته است، عذر خواهی های فراوانی در پيش رو دارد.
www.ghoghnoos.org
پا نويس
٭ راقم اين سطور، درهمان اولين روزهای دميدن ناگهانی و غير منتظره در آتش «بحران اتمی» به وسيله ی حاکمان ايران از يکسو، و اسراييل و آمريکای جرج بوش با استفاده از جديدالاستخدام هايشان در اپوزیسيون خارح از کشور از سوی ديگر، منافعی که هر دو طرف «ايرانی» در اين کار جستجو می کردند را توضيح داده است:
می خواهند بحران حقوق بشر در ايران را با بحران اتمی جاگزين کنند:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar15/mikhahand.html
حماس گرچه به لحاظ ايده ئولوژیک بنيادگراست، امّا هيچ همخوانی و سنخيّتی با سلفی ها و يا کسانی که مسأله شان مسأله ی «جنگ کفر و دين» است ندارد؛ و همراه و همدوش و در اتحاد با بسياری از نيروهای لاييک، کمونيست، سوسياليست، و ناسيوناليست، فقط به خاطر آزادسازی فلسطين می جنگد و بس. اين سازمان هميشه آمادگی خود را برای مذاکره و قطع تمامی عمليات نظامی اعلام داشته است. در اين ارتباط می توانيد از جمله به چند مقاله ی زير، به ترجمه ی همين قلم مراجعه کنيد:
در فلسطين چه کسی عليه چه کسی کودتا کرد؟ ـ ميشل وارشاوسکی، سياستمدار و تحليلگر برجسته ی یهودی اسرايیلی:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar03/warschawski-l.html
صبح به خير حماس ـ يوری آونری، روزنامه نگار صلح طلب اسراييلی:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/avnery-morning.html
ديوار برلن های جديد را فرو بريزيم ـ جان پيلجر، نويسنده، مستندساز، و روزنامه نگار انسانگرای استراليايی ـ انگليسی بی نياز از توصيف:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/pilger-gaza.html
او در شماره ی امروز ـ هشتم نوامبر ـ اين روزنامه، مقاله يی نوشته است در باره ی بخشی از آنچه جرج بوش برای اوباما به ميراث گذاشته است، و اوباما بايد با آن درگير شود.
خلاصه ی جمع و جور شده يی از مقاله ی او را به فارسی در آورده ام که در اينچا می خوانيد.
طبعاً نه آنچه رابرت فيسک ـ بيشتر در زمينه ی تخصص خودش يعنی امور خاورميانه ـ نوشته است تمام مشکلات پيش روی اوباماست، و نه جريانی که در هشت سال اخير به وسيله ی جرج بوش نمايندگی می شد، آنچنان شکستی خورده است که نتواند زهر خود را چه در ايام باقی مانده از حکومت بوش، و چه پس از آن، در جان جهان فرو ريزد.
اين موضوع، و نقش بوميانی که به طمع دريافت تکّه استخوانی به بهای خيانت به مردم خود، دم لابه کنان در پی آنان روان و دوان بودند و چنان موجوديت و بود و نبود خود را با آنان گره زده اند که ناچارند همچنان در آن مسير خونين، گاه پوزه بر خاک بمالند و گاه به کسانی که امپرياليزم و صهيونيزم را هنوز وارد فرهنگ لغات ناموسی خود نکرده اند چنگ و دندان نشان دهند، نمی تواند در اين چند سطر، مورد بررسی قرار گيرد؛ و فرصتی ديگر می طلبد. پس بهتر است که علی الحساب برگرديم به مقاله ی امروز رابرت فيسک...
وکلای مدافع شش الجزايری، در جريان آماده کردن متن دفاعيه ی خود در برابر دادگاهی که در هفته ی گذشته در واشنگتن برگزار شد، بسيار چيز های جديد در باره ی دستگاه های اطلاعاتی و امنيتی آمريکای پس از ۱۱ سپتامبر آموختند.
در ميان ميليون ها گزارش اوليه ی امنيتی جاسوسان آمريکا، به عنوان نمونه به يکی از اين گزارش ها نگاهی بياندازيم:
ـ يک حمله ی هوايی از نوع عمليات انتحاری، در دست تهيه است. کجا؟ در مرکز نيروی دريايی آمريکا، در جزيره يی در پاسيفيک.
اما فقط يک مشکل کوچک در کار است:
چنين مرکزی اصلاً وجود خارجی ندارد؛ و نيرو ی دريايی آمريکا هم بالتبع در آن حضور نداشته است!
و حالا هم يکی ديگر:
يک تحقيق بسيار جدی آمريکايی، کشف کرده است که بن لادن در يک پايگاه نظامی آمريکا، در شرق آسيا ديده شده است که مشغول خريد از فروشگاه مواد مصرفی روزانه است!
اين حرف مهمل و ياوه يی که آمريکا در «جنگ عليه تروريزم» در همه ی جهان پخش کرده است، فضای فانتزی يی را نشان می دهد که رژيم جرج بوش، طی اين هشت سال گذشته، در آن زندگی کرده است.
اگر شما می توانيد باور کنيد که بن لادن، در يک مرکز خريد مواد مصرفی روزانه، واقع در يک پايگاه نظامی آمريکا، مشغول گشت و گذار بوده است، آن وقت:
خواهيد توانست باور کنيد که هرکسی که دستگير می شود يک تروريست است. خواهيد توانست باور کنيد که می توان عرب ها را کشت. خواهيد توانست باور کنيد که می توان هر کسی را که زنده دستگير شد شکنجه داد. خواهيد توانست باور کنيد که همه ی آنچه يک اسير، در زير شکنجه گفته است واقعيت دارد. خواهيد توانست باور کنيد که اشغال کشور های ديگر و سرزمين های مستقل، کاری است درست. خواهيد توانست باور کنيد که شنود تلفنی همه، حتی در خود آمريکا، امری است قانونی...
اما چگونه باراک اوباما قادر خواهد بود اين خسارت عظيم را که رييس جمهوری بدسگال و دروغگوی پيش از او در آمريکا و در همه ی جهان برای او باقی گذاشته است، جبران کند؟
بعد از «حمله ی ناگهانی و بهت و ترس» (shock and awe) جرج بوش و رامسفلد. بعد از ابو غريب. پعد از گوانتانامو. بعد از باگرام. بعد از دزديدن ها و دستگيری های پنهانی...
آيا بوش، در اين مدت باقی مانده تا ۲۰ ژانويه، يک سورپرايز برای ما تدارک ديده است؟ و اصلاً آيا او قادر به چنين کاری هست؟
اوباما بايد زندان گوانتانامو را ببندد. اوباما بايد راهی برای عذرخواهی از مردم جهان به خاطر همه ی جناياتی که سلف او انجام داده است بيابد. اين کار، اما آسان نيست. برای کسی که بايد با کشورش به دنيا فخر بفروشد.
اما اوباما اگر می خواهد که مردم جهان، به «سياست تغيير» ی که او از آن سخن می گويد اعتنا کنند، دستکم بايد رسماً اعلام کند که از اين همه، متأسف است.
اوباما بايد به طور اساسی و بنيادی، در آنچه «جنگ عليه ترور» نام گرفته است بازانديشی کند.
اوباما بايد از عراق، خارج شود. بايد بگويد که ديگر بس است. بس است اين همه تمرکز نيرو در عراق، با هزينه های هنگفت آن.
اوباما بايد بر حملات خونين پياپی در جنوب افغانستان نقطه ی پايان نهد. چرا؟ چرا؟ آخر چرا ما بايد جشن های عروسی را به خون بکشيم؟
اوباما بايد واقعيت هايی چند را در باره ی اسراييل با همه در ميان بگذارد. بايد به همه بگويد که آمريکای امروز، ديگر نمی تواند در برابر سياست کولونياليزم اسراييل سکوت کند. کولونی ساختن در سرزمين هايی که از آنِ اعرابند.
اوباما بايد رو در روی لابی اسراييل بايستد. بوش در سال ۲۰۰۴ تأکيد کرده بود که حق با اسراييل است وقتی که می گويد بايد بخشی از نوار غزه را برای هميشه ضميمه ی خود کند. اوباما بايد اين حرف را پس بگيرد.
مقامات رسمی آمريکا بايد با مقامات رسمی ايران [اگر اين سفلگان سواره در ايران که همچون رقيبان سفله ی پياده شان در خارج، اضمحلال خود را در اعتلای جنبش مدنی ايران می بينند، و بهترين دستاويز را ـ به خيال خام خودشان ـ ملتهب نگاه داشتن «بحران اتمی» يافته اند، الّا و امّا نياورند٭] گفتگو کنند.
مقامات رسمی آمريکا بايد با مقامات رسمی حماس [که هميشه آمادگی خود را برای مذاکره و برخورد سياسی به دور از هر خشونتی اعلام داشته اند ٭٭] گفتگو کنند.
اوباما بايد بر حملات آمريکا به پاکستان و به سوريه نقطه ی پايان نهد...
اما او قادر نخواهد بود که يکباره از همه ی گذشته بگسلد. او می خواهد از عراق عقب نشينی کند تا بتواند بر روی افغانستان متمرکز شود. او لابی اسراييل در آمريکا را به منازعه نخواهد خواند. او سياست کولونياليزم اسراييل را متوقف نخواهد کرد.
با حضور «راهام امانوئل» که حامی AIPAC لابی نيرومند اسراييل است و روزنامه ی اسراييلی «مآريو» او را در هفته ی گذشته، «نفر ما، در کاخ سفيد » ناميده است، در دستگاه مديريّت اوباما، او ناچار است که خود را با همان خط سابق برخورد با اسراييل تطبيق دهد.
و البته... البته، خطر مهيب بن لادن هم وجود دارد. همان بن لادن که در يک مرکز فروش مواد مصرفی روزانه، در يک پست رسمی نظامی آمريکا، در حال خريد و تردد و گشت و گذار ديده شده است!
خب، معلوم است که چنين بن لادن مفروضی می تواند يک عمليات بی رحمانه را به عنوان «خوش آمد» به اوباما، طرح يزی کرده باشد...
و بد نيست که به يک مشکل «کوچک» ديگر هم اشاره کنيم:
زندانی های مفقودالاثر. زندانی های گمشده. زندانی های ناپيدا. نه آن زندانيانی که در گوانتانامو شکنجه می شوند. بلکه هزار ها انسان ديگری که گم شده اند. خيلی ساده. گم شده اند. در آمريکای بزرگ. و در همه ی جهان. به وسيله آمريکا. با همدستی آمريکا. و در زندان های متحدين آمريکا.
گزارش هايی، از بيست هزار مفقودالاثر از اين نوع سخن می گويند. مفقودالاثر هايی که اکثرشان عربند. و همه شان مسلمان.
کجايند اين ها؟ اين گمشده ها؟ آيا می توان آزادشان کرد؟ آيا زنده اند؟ آيا مرده اند؟
اگر اوباما چنين می يابد که ميراثبر انبوه گودال ها و حفره ها، و انبوه اجسادی است که جرج بوش به جا گذاشته است، عذر خواهی های فراوانی در پيش رو دارد.
www.ghoghnoos.org
پا نويس
٭ راقم اين سطور، درهمان اولين روزهای دميدن ناگهانی و غير منتظره در آتش «بحران اتمی» به وسيله ی حاکمان ايران از يکسو، و اسراييل و آمريکای جرج بوش با استفاده از جديدالاستخدام هايشان در اپوزیسيون خارح از کشور از سوی ديگر، منافعی که هر دو طرف «ايرانی» در اين کار جستجو می کردند را توضيح داده است:
می خواهند بحران حقوق بشر در ايران را با بحران اتمی جاگزين کنند:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar15/mikhahand.html
حماس گرچه به لحاظ ايده ئولوژیک بنيادگراست، امّا هيچ همخوانی و سنخيّتی با سلفی ها و يا کسانی که مسأله شان مسأله ی «جنگ کفر و دين» است ندارد؛ و همراه و همدوش و در اتحاد با بسياری از نيروهای لاييک، کمونيست، سوسياليست، و ناسيوناليست، فقط به خاطر آزادسازی فلسطين می جنگد و بس. اين سازمان هميشه آمادگی خود را برای مذاکره و قطع تمامی عمليات نظامی اعلام داشته است. در اين ارتباط می توانيد از جمله به چند مقاله ی زير، به ترجمه ی همين قلم مراجعه کنيد:
در فلسطين چه کسی عليه چه کسی کودتا کرد؟ ـ ميشل وارشاوسکی، سياستمدار و تحليلگر برجسته ی یهودی اسرايیلی:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar03/warschawski-l.html
صبح به خير حماس ـ يوری آونری، روزنامه نگار صلح طلب اسراييلی:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/avnery-morning.html
ديوار برلن های جديد را فرو بريزيم ـ جان پيلجر، نويسنده، مستندساز، و روزنامه نگار انسانگرای استراليايی ـ انگليسی بی نياز از توصيف:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/pilger-gaza.html
اشتراک در:
پستها (Atom)