۱۳۹۱ اسفند ۱۰, پنجشنبه

قبول آتش‌بس در حالت استيصال و درماندگی، محمد جعفری

محمد جعفری
اصلاح‌طلبانی که آقای هاشمی رفسنجانی را "پدر معنوی اصلاح‌طلبی" و حتی بيشتر از آن می‌دانند و بازگشت او را به قدرت به عنوان حلال مشکلات آرزو می‌کنند؛ بد نيست که از راه عبرت به کارنامه‌ی کسی که اداره‌ی جنگ را به‌عهده داشته و يکی از اصلی‌ترين موانع صلح و آتش‌بس در خرداد سال ۶۰ و ۶۱، زمانی که دست بالا را داشته‌اند، شده است، بنگرند مقدمه
کسانی که قدرت را اصل می دانند و يا اينکه به قصد تقسيم قدرت، دل مشغولی شان سهيم شدن در قدرت است و از اين دريچه، به دنبال دستيابی به دموکراسی و آزادی و حقوقمداری هستند، آگاه و يا نا آگاه مجيز گوی قدرت و در نتيجه چه بخواهند و چه نخواهند، ستايشگر قدرت هستند. برای مثال اصلاح طلبانی که آقای هاشمی رفسنجانی را «پدر معنوی اصلاح طلبی» و حتی بيشتر از آن می دانند و بازگشت او را به قدرت به عنوان حلال مشکلات آرزو می کنند. بد نيست که از راه عبرت به کارنامه کسی که اداره جنگ را به عهده داشته و يکی از اصلی ترين، مانع صلح و آتش بس در خرداد سال ۶۰ و۶۱، زمانی که دست بالا را داشته اند، شده است بنگرند، که چگونه اين سياستمدارِ برجسته اشان کار جنگ را به جائی کشانده که بنا به گزارشهای صريح خودش، در حالت استيصال و درماندگی جام زهرِ پذيرشِ قطعنامه و آتش بس را به آقای خمينی خورانده است. علاوه بر اينکه موجب استقرار استبداد ولايت مطلقۀ فقيهی شده که شعله آتش آن دامن گير خودش را هم گرفته و بعيد نمی دانم که او را هم بسوزاند، زيرا طبيعت قدرت چنين چيزی را اقتضا می کند. با استناد واتکاء به گزارشهای آقای هاشمی رفسنجانی، استيصال و درماندگی را به هنگام پذير قطعنامه در دو بخش جداگانه:
۱- قبول آتش بس در حالت استيصال و درماندگی
۲- سيری در پذيرش آتش بس و قطعنامه
و از راه تجربه و عبرت برای علاقه مندان به تاريخ و آنچه بر کشور و ملت ما رفته است، آورده می شود

۱- قبول آتش بس در حالت استيصال و درماندگی
آقای هاشمی رفسنجانی در۲۸ فروردين ۶۷، در مورد خود از قول خبرنگار می نويسد: «مصاحبه مفصلی با تلويزيون و يک روزنامه ايتاليا؛ داشتم مصاحبه گرها نيرومند بودند. يکی از آنها گفت با بزرگترين سياستمدارهای معاصر مصاحبه کرده، ياسر هم در جلسه بود و شناخته شد. از حال او هم پرسيدند» (۲۸) حال نگاهی به کارنامه وی در روزهای پايانی جنگ بيندازيم.

آقای هاشمی رفسنجانی شکست های پی در پی وهمه جانبه را در مقدمه خاطرات سال ۶۷، چنين توضيح می دهد:«شرايط پيش آمده در ماه های اول سال ۶۷، حضور نيروهای داوطلب در جبهه ها را کم کرده بود و در مذاکرات ستادی معمولاً فرماندهان از کمی نيرو ابراز ناراحتی می کردند و در مواردی، با آماده بودن طرح عمليات، به خاطر کمی نيرو اقدام به عمل نمی کردند و در همين شرايط شاهد عقب نشينی از فاو و سپس منطقه عمليات کربلای ۵ و پس از آن عقب نشينی از جزاير مجنون و عقب نشينی های مکرر ارتش از مناطق مرکزی جبهه و عقب نشينی از مهران بوديم...» (۲۹) و ی چنين ادامه می دهد: « پس از سقوط فاو و عقب نشينی حيرت زای نيروهايمان از فاو، به جنوب رفتم و با فرماندهان و ناظران و افراد رزمنده، مذاکرات جامعی داشتم که بيشتر عقب نشينی را به خاطر کمبود نيرو و استفاده وسيع دشمن از بمب های شيميائی توجيه می کردند. پس از عقب نشينی نيروها از منطقه کربلای ۵ و جزاير مجنون هم سفرها تکرار شد...در جمعبندی نهائی با مذاکرات صريح با فرماندهان طرفدار ادامه نبرد خواسته های آنها و مقدورات زمان آنها و زمان احتمالی آمادگی تهاجم وسيع و سريع مشخص گرديد. صريح ترين نظرها ا از جناب آقای شمخانی و شهيد احمد کاظمی شنيدم» (۳۰) حال بخشی از نکات خلاصه شده فوق، مجدداً ازخاطرات آقای رفسنجانی به ترتيب تاريخ آورده می شود، تا عمق فاجعه ای که قدرت طلبان جهت يک کاسه و قبضه کردن قدرت برای ملت ايران به بار آورده تا حدودی مشخص شود و معلوم گردد که به هنگام پذيرش آتش بس نيروهای مسلح کشور چنان از هم گسيخته شده که خوزستان در معرض سقوط قرار داشته است. واينان چنان شکست خفت باری را ۲۵ سال است که به عنوان پيروزی به خورد ملت ايران می دهند:

۲۸ فروردين ۶۷، «از جبهه خبر دادند که عراق در منطقه فاو حمله وسيعی را آغاز کرده و در دو سه نقطه خط ما را شکسته است و نياز به توپخانه و پشتيبانی هوائی داريم...آقايان روحانی و آقا محمدی آمدند. وضع فاو را بررسی کرديم. کمک های ممکن در حال انجام است، ولی عقب نشينی زياد است و ترميم آن آسان نيست» (پايان دفاع آغاز بازسازی، ص ۸۵و۸۶).
۲۹ فروردين ۶۷، «گزارش ها خبر از فشار نيروهای عراقی به نيروهای ما در فاو و نزديک شدن آنه به شهر و قطع پل ارتباطی ما روی اروند[منظور اروند رود است.ن.] می داد و حدود ظهر اطلاع دادند که نيروهای ما تصميم به عقب نشينی از فاو گرفته اند؛ خيلی متأثر شدم. اگر دستور مقاومت بيشتر می دادم، تلفات بيشتری را بايستی بپذيريم که نتيجه مطمئنی هم نداشت » (پايان دفاع آغاز بازسازی، ص ۸۷). اما مرحوم منتظری از جمله علت سقوط فاو را چنين توضيح می دهد:
« وقتی نيروها را از فاو بيرون کشيدند، فرستادند طرف حلبچه، نتيجه کار اين شد که فاو خالی شد و صدام آمد و فاو را به راحتی گرفت، بعد به شلمچه حمله کرد و چندين هزار نيرو را هم در آنجا از بين برد... اصلاً خالی کردن فاو و فرستادن نيرو به حلبچه کار پخته ای نبود، و بيشتر از همه قضيه انتخابات قضايا را لو داد. در همان وقت انتخابات بود، در رسانه ها اعلام کردند که فاو هزار و هفتصد نفر رأی داشته، و پيدا بود که اين نيروها که در فاو هستند همه رأی می دهند و اين اعلام لو داد که در فاو هزار و هفتصد نفر نيرو بيشتر نيست و باعث شد که صدام حمله کرد و فاو را گرفت، بعد آمد به شلمچه هم حمله کرد و دو باره تا نزديکی اهواز آمد، ما ميلياردها تومان در فاو خرج کرده بوديم که همه به دست صدام افتاد» (۳۱).

۴ خرداد ۶۷، « آقای محسن رضائی اطلاع داد که دشمن در شلمچه و شاخ شميران حمله را شروع کرده است. در شاخ شميران دفع شده ولی در شلمچه درگير هستيم. از آن لحظه تا دو بعد از ظهر، مرتب وضع جبهه را گزارش کردند. رفته رفته گزارش ها نشان می دهد که دشمن خطوط را شکسته و پيش می آيد و بالاخره بعد از ظهر اطلاع دادند که از کل منطقه عمليات کربلای ۵ عقب نشينی کرده ايم. قبول اينکه در چند ساعت اين همه عقب نشينی شده باشد، مشکل بود»(پايان دفاع آغاز بازسازی، ص ۱۳۹ ). در پاورقی همين صفحه توضيحی آمده است: « با سقوط فاو، موانع روانی در ارتش عراق برطرف شد، ابتکار عمل به دست دشمن افتاد و رزمندگان قبل از اينکه فرصت يابند تا خود را با وضعيت جديد وفق دهند، با حوادث ديگری مواجه شدند. ارتش عراق در ۵ خرداد با سپاه های سوم، هفتم و گارد ويژه به شلمچه حمله کرد و منطقه آزاد شده در عمليات کربلای ۵ را در اختيار گرفت.»
۲۰ خرداد ۶۷، «آقای شمخانی فرمانده نيروی زمينی سپاه که از جبهه شمال آمده، گزارشی از وضع خطوط دفاعی در حلبچه و ماؤوت داد و نگران حمله دشمن است. دفاع ما را ضعيف می داند. پس از شروع تهاجمات اخير دشمن در مناطق حساس ديگر، اين نگرانی وجود دارد و وضع بدی است. ..خوش بين به عاقبت جنگ نيست و برای اولين بار صريحاً گفت بايد جنگ را ختم کرد، از شجاعت و صراحت او در اظهار نظر تعجب کردم»(پايان دفاع آغاز بازسازی، ص ۱۶۳).
۲۱ خرداد ۶۷، « آقايان روحانی و رضائی و شمخانی و سنجقی و افشار آمدند. در باره نيازهای جنگ صحبت شد و همه متفق القول بودند، که اگر با آهنگ و امکانات فعلی بخواهيم بجنگيم، نبايد به جنگ ادامه دهيم؛ زيرا در اين صورت ابتکار عمل دست دشمن است و برای ادامه جنگ، ناچاريم وضع فوق العاده در کشور برقرار کنيم و نيروها و امکانات بسيج شود. »(پايان دفاع آغاز بازسازی، ص ۱۶۴).
۲۴ خرداد ۶۷، « عصر تا آخر شب با فرماندهان يگان های عمل کننده در عمليات بيت المقدس مذاکره کردم. هر يک از آنها را جداگانه پذيرفتم. شرح عمليات و نظر خود آنها را خواستم و به آن ها ميدان دادم که هر چه می خواهند بگويند. همگی از اصل عمليات راضی بودند و همگی مدعی بودند که باعث تقويت نيروی رزمندگان شده و می گفتند که اگر نيروی کافی بود می توانستيم بمانيم و بيشتر هم پيش برويم و اکثراً از عملکرد قرارگاه کربلا ناراضی بودند. می گفتند قدرت اداره و همآهنگ کردن را نداشته است. آخر شب با آقای محسن رضائی، مذاکره و عمليات بيت المقدس ۷ را ارزيابی کرديم. نظر اين شد که اگر نيروی کافی بود، می توانستيم پيروزی عمده ای بدست بياوريم»(پايان دفاع آغاز بازسازی، ص ۱۶۹).
۲۵ خرداد ۶۷، « ساعت شش بعد از ظهر آقايان علی شمخانی و عزيز جعفری و محمد باقر قاليباف و جمعی ديگر از اعضای ستادشان آمدند. گزارش وضع حلبچه و ماؤوت را دادند. نيرو کم و خطوط دفاعی آسيب پذير است. راه چاره درست کردن استحکامات و موانع است.» (پايان دفاع آغاز بازسازی، ص ۱۷۰).
۲۷ خرداد ۶۷، « آقای سنجقی اطلاع داد که در منطقه قاميش دشمن جلو آمده و نيروهای ما احتمالاً عقب نشينی می کنند، ولی مقاومت دارند»(پايان دفاع آغاز بازسازی، ص ۱۷۳).
۲۹ خرداد ۶۷، «نزديک ساعت ۴ صبح، با تلفن آقای رضائی بيدار شدم. اطلاع داد که دشمن در مهران حمله را آغاز کرده و در چند نقطه ناموفق بوده و در يک نقطه نفوذ کرده است. آقای روحانی و آقای شمخانی و آقای حسنی سعدی اطلاع دادند، در همان نقطه هم عقب رانده شده اند. تأکيد بر مقاومت و همکاری کامل ارتش و سپاه کردم...خبر جديد حاکی بود که رخنه به مواضع ارتش در شمال مهران جدی است... نزديک ساعت نه صبح، آقای محمد صدر از وزارت کشور از استانداری ايلام نقل کرد که جاده ايلام مهران بسته شده و عقبه نيروهای سپاه هم به خطر افتاده است. به جلسه علنی رفتم. نمايندگان را هم در جريان گذاشتم، ولی بر اساس مقاومت رزمندگان.
تا ساعت ده و نيم با دلهره در جلسه ماندم و به دفتر برگشتم. خبرها ساعت به ساعت تلخ تر می شد....آقای محسن رضائی که به منطقه رسيده و در ايلام مستقر شده بود، چند بار تماس گرفت و گفت در صدد جمع آوری نيرو ها و ترميم خط هستند. اواخر روز توانستند با فرمانده نيروی زمينی ارتش برای همکاری در ترميم خط و تشکيل خط جديد، ارتباط بر قرار کنند.» (پايان دفاع آغاز بازسازی، ص۱۷۷-۱۷۵).

۳۱ خرداد ۶۷، « شب آقای محسن رضائی آمد. گزارشی از وضع مهران و حلبچه و ساير نقاط جبهه داد و گفت در منطقه گرده رش، فشار دشمن زياد شده است ولی به تدريج توان کم می شود. در باره بسيج امکانات برای تقويت جبهه ها به توافق نسبی رسيديم.» (پايان دفاع آغاز بازسازی، ص ۱۸۰).
۱ تير ۶۷، « عصر و شب فرماندهان منطقه ماؤوت و حلبچه آمدند و با توضيح وضع نيروها و خطر در دو منطقه به اتفاق آرا، خواستار تخليه منطقه ماؤوت برای تقويت ساير خطوط و آزاد کردن نيروی آفندی و احتراز از يک انهدام و شکست محتمل در ماؤوت بودند.پس از بررسی، با همه تلخی و آثار سوء احتمالی به ناچار پذيرفتم.» (پايان دفاع آغاز بازسازی، ص ۱۸۴).
۴ تير ۶۷، « عصر نخست وزير و اعضای پيشنهاد ستادش آمدند. در باره ارکان ستاد به توافق رسيديم. قرار شد کا را شروع کنند. آقای عليرضا افشار با جمعی از سران سپاه آمدند. برای تجهيز نيرو مذاکره شد...آخرين اخبار حاکی از سقوط کامل جزاير مجنون و هور بود»(پايان دفاع آغاز بازسازی، ص ۱۸۷).
۵ تير ۶۷، « ساعت شش صبح در پايگاه اميديه نشستيم. ماشينها حاضر بودند... ساعت شش و نيم به گلف رسيديم. تا شب در گلف مانديم. به فوريت گزارشی از منطقه گرفتيم. نيروها تقريباً از کل هور عقب نشسته اند. دشمن تا جاده اهواز- خرمشهر مسلط است ولی قصد عقب نشينی به مرز دارد و منتظر است نيروهايش در جزاير و هور، مواضع خود را درست کنند. نيروی آماده ای که در اين حالت به دشمن بتازد، در دست نيست...
شب اطلاع دادند که واحدهايی از نيروی سپاه رفته اند و مواضع ارتش را که در کوشک خالی مانده بود، اشغال کرده اند که دشمن از جاده آسفالته اهواز- خرمشهر دور نگهدارند. عراق گفته است که بيش از دو هزار اسير گرفته که عمده آن ها ارتشی هستند »(پايان دفاع آغاز بازسازی، ص ۱۸۷و۱۸۸).

۶ تير ۶۷، « اقای سيد محمد علی موسوی جزايری امام جمعه اهواز آمد و از وضع موجود اظهار نگرانی نمود... خبر دادند که دشمن در شاخ شميران حمله هايی آغاز کرده است.» (پايان دفاع آغاز بازسازی، ص ۱۸۹و۱۹۰).
۷ تير ۶۷، «آقای محسن رضائی تلفنی از حلبچه اطلاع داد که حمله ديشب دشمن تا ساعت ده امروز ادامه داشته و در دو سه نقطه به خطوط ما در شاخ شميران نفوذ کرده و سپس دفع شده است. شش تيپ دشمن در حمله شرکت داشته؛ راضی بود. معلوم شد گزارش امروز که حمله ديشب دفع شده بوده، درست نبود.» (پايان دفاع آغاز بازسازی، ص ۱۹۰).
۱۴ تير ۶۷، « به جلسه ستاد کل رفتم. فرماندهان ارتش و سپاه هم آمده بودند. طرح پدافند از خوزستان مطرح بود. گزارش وضع را دادند. خطر برای خوزستان جدی است. پيشنهاد ها و راه کارها مورد بحث قرار گرفت.» (پايان دفاع آغاز بازسازی، ص ۲۰۱).
۱۷ تير ۶۷، « از جنوب خبر می دهند که دشمن در مقابل آبادان و خرمشهر تجمع کرده و بمباران و گلوله باران دارد و از شيميائی هم استفاده می کند. به نيروی هوائی گفتم که آماده باشند و به نخست وزير گفتم از امکانات استانداری ها برای انتقال نيرو ها از شمال به جنوب استفاده شود.» ص ۲۰۴.
۱۸ تير ۶۷، «مراجعات زيادی بود، مبنی بر نگرانی از حمله عراق به خرمشهر و آبادان و معلوم شد آقای محسن ميردامادی استاندار خوزستان و آيت الله موسوی جزايری امام جمعه اهواز اعلان خطر کرده اند و از مردم خواسته اند به جبهه بروند. قرار نبود به اين صراحت اعلان شود.» ص ۲۰۴.
۲۰ تير ۶۷، « ساعت يازده شب به اهواز رسيديم...آقای شمخانی اطلاع داد که تخليه حلبچه، امشب کامل می شود و فردا ستاد کل اعلام خواهد کرد؛ مضمون اعلام را هم گفت. از دفتر مجلس اطلاع دادند که در منطقه حاج عمران دشمن تجمع نيرو دارد و ارتش از ارتفاع شيلر عقب نشسته است.» ص ۲۰۷.
۲۱ تير ۶۷، « آقای محسن رضائی آمد. وضع پدافند جزيره آبادان و خرمشهر و ساير نقاط را توضيح داد. خبر دادند که ساعت شش و نيم، دشمن به منطقه زبيدات و حمرين حمله کرده که ارتشی ها از آن دفاع می کنند. مطابق معمول خبرهای اولی می گفت حمله را دفع کرده اند. ولی کم کم مطابق معمول گفتند در چند نقطه حط شکسته. از سلاح شيميائی استفاده شده. بعداً معلوم شد که حدود ساعت يازده کار به کلی تمام شده است... شب قرارگاه کربلا و نجف آمدند و برنامه های خود برای دفاع از خرمشهر و آبادان را گفتند. مهندس رزمی آمد و برنامه استحکامات و موانع برای حفاظت از اهواز و آبادان و خرمشهر را گفت....با نخست وزير و وزير ارشاد در باره اعلاميه عقب نشينی از حلبچه صحبت کرديم و امروز اعلان شد. نخست وزير نگران آثار منفی آن در اعزام نيرو ها است» ص ۲۰۷و۲۰۸.
۲۲ تير ۶۷، « از منطقه فکه هم اطلاع رسيد که بر اثر فشار دشمن، تعادل لشکر ۷۷ از دست رفته و در کنترل فرماندهان نيست و از سپاه کمک خواسته اند.نخست وزير از قول آقای عابدينی اطلاع داد که نيروهای جمع آوری شده ارتش در خط پدافندی جديد عين خوش رفته اند با مواجه شدن با بمباران دشمن، باز هم متفرق شده اند. معمول نيست که نيروی از هم گسيخته را مجدداً در خط گذاشت، ولی قلت نيرو آن را ديکته می کند.» ص ۲۰۸و۲۰۹.
۲۳ تير ۶۷، « آقای سيد محمد خاتمی خبر داد که نيروهای ما طبق قرار از منطقه حاج عمران عقب نشسته اند؛ قرار شد خودمان اعلان کنيم» ص۲۱۰.
۳۱ تير ۶۷، « اول صبح خبر دادند که عراق از شمال تا جنوب در اکثر محورها حمله کرده است: از جنوب در محور شلمچه به خرمشهر و از کوشک و طلائيه به جاده اهواز و خرمشهر، از هور در ميمک و سومار و قصر شيرين و حاج عمران که در قصر شيرين و سومار و جنوب خيلی نفوذ کرده اند. تمام وقت تا شب صرف مذاکره و تلفن با جبهه و ستاد و مسئولان نظامی شد. خبر ها همه بد بود. پيش از ظهر ، احمد آقا برای گرفتن اخبار جنگ و مذاکره در باره شرايط و اقدامات بعد از جنگ در صورت توقف جنگ آمد..آخر شب خبر رسيد که دشمن در خوزستان تا نزديک مرز عقب نشسته يا عقب رانده شده است» ص ۲۲۶.
۲ مرداد ۶۷، « سرتيپ جمالی جانشين فرماندهی نيروی زمينی و سرهنگ ترابی فرمانده حفاظت اطلاعات ارتش آمدند. وضع نيروهای ارتش در جنوب و غرب را گفتند؛ اسف بار است و دشمن در آن جا ها به هر جا می خواهد می تواند برود. مدعی اند سرگرم جمع آوری و تجديد سازمان و به کارگيری نيروها هستند... از غرب خبر می رسد که دشمن وارد شهر گيلان غرب شده و نيروهای رزمی ما به سرعت جمع می شوند و مشغول سازماندهی آنها هستند. گفتم در غرب، به دشمن که در جاده ها و دشت پخش شده حمله کنند.
عصر آقايان عبدالله نوری نماينده امام در جهاد سازندگی و ابراهيمی آمدند. پيشنهاد داشتند که عمليات انهدام انجام شود؛گفتم در دستور است. آقای محسن ميردامادی استاندار خوزستان آمد. پيشنهاد تشکيل سازمان جنگهای نامنظم داشت که با جلب موافقت فرماندهان سپاه قرار شد تحت امر سپاه و با حکم فرمانده سپاه تشکيل شود. .. آخر شب آقای محسن رضائی اطلاع داد که دشمن از پادگان اباذر بيرون رفته و از گيلان غرب هم رفته ولی آقای حسنی سعدی قبول ندارد... آقای محمد فروزنده آمد. طرحی برای روانه کردن آب کارون به منطقه خرمشهر و اهواز در صورت ورود دشمن داشت که به نظر می رسيد عملی است؛ گفتم مقدمات کار را مهيا کنند و در ستاد کل مطرح نمايد.» (پايان دفاع آغاز بازسازی، ص ۲۳۱و۲۳۲).

داده های صريح فوق جای هيچ شک و شبهه ای نمی گذارد که نيروهای مسلح کشور چنان از هم گسيخته شده که خوزستان در معرض سقوط قرار داشته و چنان نگران بوده اند که حتی « پيشنهاد تشکيل سازمان جنگهای نامنظم » داده می شود تا در صورت اشغال بتوانند به کار چريکی در خوزستان بپردازند و افزون بر اين برای سد کردن نيروی عراق از اشغال خوزستان طرح « روانه کردن آب کارون به منطقه خرمشهر و اهواز » را می دهند. به هنگام پذيرش قطعنامه وآتش بس در چنان وضعی قرار داشته اند که از روی استيصال و درماندگی قطعنامه ۵۹۸ که در آن هيچکدام از خواسته های آنان از قبيل: صدام را آغاز گر جنگ و محکوم به پرداخت غرامت کردن، و به خاطر ارتکاب جنايات جنگی محکوم شناختن، گنجانده نشده بود را بدون چون و چرا پذيرفتند.

قطعنامه ۵۹۸ شورای امنيت برای پايان دادن به جنگ ايران و عراق در ۲۹ تير ۱۳۶۶، صادر شد. عراق بلافاصله پس از تصويب آن را پذيرفت اما نظر به اينکه در آن موقع ايران در جنگ دست بالا را داشت و شهر فاو، منطقه عمليات کربلای ۵( شامل مواضع عراق در کانال پروش ماهی،پنج ضلعی وشلمچه )، منطقه ماؤوت وحلبچه، جزاير مجنون وهور ، در تصرف ايران بود و به سمت دروازه های «بصره» پيش روی کرده بودند، به اين فکر که صدام را ساقط خواهند کرد و در عراق حکومت اسلامی به پا خواهند کرد، از پذيرش آن سرباز زدند. و ادعا می کردند که بايد موادی از قطعنامه عوض شود، ولی شورای امنيت و آمريکائی ها می گفتند که بايستی ايران همين قطعنامه را بدون تغيير بپذيرد. ولی بعد از گذشت يک سال و اندی و در حالی که ايران در نهايت یأس و استيصال بود و به آقای خمينی جام زهر نوشانده شد، در تاريخ ۲۷ تير ۱۳۶۷ از سوی ايران پذيرفته شد و متعاقب آن آقای خمينی در ۲۹ تير ۱۳۶۷ پيامی دربارهٔ پذيرش قطعنامه منتشر کرد. کوتاه سخن اين که:

بعد از اينکه گزارشهائی از استيصال جنگ و کشور، مسئولين امور لشکری و کشوری به آقای خمينی می دهند که از جمله مهمترين نامه ها نامه آقای رضائی است. نامه وی به آقای خمينی و درخواستهايش چنان بوده که خمينی هم آن را غير مقدور و به مسخره گرفته و می گويد «اين ديگر شعاری بيش نيست.» قسمتی از نامه آقای خمينی چنين است:
« ... و با توجه به نامه تکان دهنده فرمانده سپاه پاسداران که يکی از دهها گزارش نظامی سياسی است که بعد از شکست‌های اخير به اينجانب رسيده و به اعتراف جانشينی فرمانده کل نيروهای مسلح، فرمانده سپاه يکی از معدود فرماندهانی است که در صورت تهيه مايحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ می‌باشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاح‌های شيميايی و نبود وسائل خنثی‌کننده آن، اينجانب با آتش بس موافقت می‌نمايم و برای روشن شدن در مورد اتخاذ اين تصميم تلخ به نکاتی از نامه فرمانده سپاه که در تاريخ ۶۷/۴/۲ نگاشته است، اشاره می‌شود.

فرمانده مزبور نوشته است: تا پنج سال ديگر ما هيچ پيروزی نداريم، ممکن است در صورت داشتن وسائلی که در طول پنج سال به دست می‌آوريم قدرت عمليات انهدامی و يا مقابله به مثل را داشته باشيم و بعد از پايان سال ۷۱ اگر ما دارای ۳۵۰ تيپ پياده و ۲۵۰۰ تانک و ۳۰۰۰ توپ و ۳۰۰ هواپيمای جنگی و ۳۰۰ هلی‌کوپتر و قدرت ساختن مقدار قابل توجهی از سلاحهای ليزر و اتم که از ضرورت‌های جنگ در آن موقع است داشته باشيم، می‌توان گفت به اميد خدا بتوانيم عمليات آفندی داشته باشيم. وی می‌گويد: قابل ذکر است که بايد توسعه نيروی سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نيم افزايش پيدا کند.
او آورده است؛ البته آمريکا را هم بايد از خليج فارس بيرون کنيم والا موفق نخواهيم بود و اين فرمانده مهم‌ترين قسمت موفقيت طرح خود را تهيه به موقع بودجه و امکانات دانسته و آورده است که بعيد به نظر می‌رسد دولت و ستاد فرماندهی کل قوا بتواند به تعهد خود عمل کنند، البته با ذکر اين مطالب می‌گويد بايد باز هم جنگيد که اين ديگر شعاری بيش نيست.» (۳۲)
البته آقای رضائی هدف از ادامه جنگ را، ۱۲ سال بعد از جام زهر نوشاندن به آقای خمينی دقيقاً بيان کرده و به کسانی که بعد از فتح خرمشهر می گويند، بايد در آن موقع صلح و جنگ را تمام می کرديم حمله کرده و در ضرورت ادامه جنگ می گويد:« اگر جنگ را ادامه نمی‌داديم، حکومت و انقلاب تثبيت نمی‌شد. آن‌هايی که می‌گويند شش سال از ۸ سال جنگ بيهوده بود و سال‌های جنگ را ۶ و۲ توصيف می‌کنند، بايد بدانند که اگر به جنگ پايان می‌داديم حکومت اسلامی و انقلاب از بين رفته بود » (۳۳) در حقيقت يعنی اينکه امکان استقرار و استمرار ديکتاتوری ولايت مطلقۀ فقيه از بين رفته بود و اين حقيقتی است که جنگ را برای استقرار کامل ديکتاتوری طولانی کردند.

آقای محسن رضائی فرمانده سپاه پاسداران که خود بهتر از هرکس ديگری می داند که « بَلِ الانسنُ عَلی نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ * وَ لَوْ أَلْقَی مَعَاذِيرَهُ‏ » (قرآن: قيامت/ ۱۴و۱۵) يکی از مهترين عامل شکست در جنگ و جام زهر خوراندن به آقای خمينی است، بعد از پذيرش قطعنامه، شايع شده بود که او را بازداشت کرده اند. به اين علت آقای هاشمی رفسنجانی ۲۹ تير، ۶۷ گزارش می کند:«عصر آقای محسن رضائی آمد. ناراحت است. کمی گريه کرد. دلداريش دادم. آماده استعفا است؛ گفتم در سمت خود بماند. قرار شد فردا مصاحبه تلويزيونی داشته باشد که شايعه بازداشت رد شود و برای بچه های سپاه هم روحيه بيشتر شود.» (پايان دفاع آغاز بازسازی، ص ۲۲۲).
با توجه به آنچه گذشت آيا عامل اين جام زهر نوشاندن به آقای خمينی و اين شکست مفتضح وچند نسل ايرانی را در طول هشت سال جنگ تلف کردن، جز هاشمی رفسنجانی و نوچه اش محسن رضائی چه کس ديگری می تواند باشد؟
البته اين بدان معنا نيست که ديگر مسئولان از خطا مبری هستند و نسبت به جنايتها و ويرانی و کشتار جوانان و از بين بردن امکانات کشورمسئوليتی ندارند. طبعاً مسئولين قوه قضائيه و اجرائيه کشور که امکانات بوجود آمدن چنين وضعی را فراهم می کردند مقصر و از زمره کسانی هستند که در استقرار و استمرار ديکتاتوری نقش داشته اند.
محمد جعفری
mbarzavand@yahoo.com

ميدان دار،آخوند وجنايات بی وقفه


مقاومت دهقانان اصفهان و ياوه گوئيهای احمدی نژاد


یک مُشت دَری وَری On Bullshit
آستانه و پیشاهنگ کردار آدمی، گفتار اوست. 
در این بحث ضمن اشاره به کتاب On Bullshit نوشته «هری گوردون فرانکفورت» Harry Gordon Frankfurt «سقوط گفتار» را بررسی نموده و آنرا در رفتار یک «انقلابی» که «استبداد رأی» او را بر زمین کوبید، نشان می‌دهم و با اشاره به اینکه زبان خودش عمل است، به حدیث جعلی «لا حیاء فی الدین»، می‌پردازم. حرف اصلی این بحث این است:
هر فرد یا جنبش یا رژیمی پیش از آنکه در عمل سقوط کند یا ارتفاع گیرد، در گفتار سقوط کرده یا ارتفاع خواهد گرفت.
... 
هری گوردون فرانکفورت فیلسوف معاصر آمریکایی که فلسفهٔ اخلاق و نظریهٔ کنش و خردگرایی حوزه فعالیت او است، نوشته‌‌ای دارد با عنوان «مزخرف گویی»  On Bullshit 
هری فرانکفورت برای اینکه منظور خود را از مزخرف‌گویی نشان دهد آن را با دروغ‌گویی مقایسه می‌کند و نشان می‌دهد مزخرف‌گویی صد پلّه بد‌تر از دروغگویی است. چرا؟ چون دروغگو حقیقت را جدّی می‌گیرد و با آن درگیر است، می‌داند حقیقت چیست و آگاهانه خلاف آن را می‌گوید. اما کسی که حرف مفت می‌زند تنها چیزی که برایش اهمیّت ندارد حقیقت است.
...
مزخرف‌گویی همه را آلوده می‌کند و وقتی رواج یابد به قول کارل مارکس «هر چه سخت و پابرجاست، دود شده و به هوا می‌رود».
...
مزخرف گویی و دَری وَری‌‌ همان «سقطات الالفاظ» و «هفوات اللسان» است که علی بن ابیطالب از آن به خدا پناه می‌برد.
اللهم انی اعوذ بک من هفوات اللسان... و من سقطات الالفاظ...
خدایا از چرت و پرت گویی و سقوط در گفتار به تو رومی‌آورم...
_________________ 
زبان، خودش عمل است.
آستانه و پیشاهنگ کردار آدمی، گفتار او است و هر فرد یا جنبش یا رژیمی پیش از آنکه در عمل سقوط کند یا ارتفاع گیرد، در گفتارش سقوط کرده یا ارتفاع خواهد گرفت.
یک مثال:
«معمرالقذافی» حتی وقتی برو و بیا داشت و «کتاب سبز»ش را هوادارانش حلواحلوا می‌کردند، با منش و گفتار خودش نشان می‌داد پیش از رفتنش رفته است. خیال برش داشته بود خودش ماه شب چهارده است و می‌درخشد اما منتقدانش که او مزدور می‌پنداشت فقط عوعو می‌کنند.
قذافی که با چماق و ارّه حرف می‌زد تا نسق گیری کند مدام از «وظیفه» هواداران و نه از «حق» آنان سخن می‌گفت.
جدا از کتاب سبزش که تو زرد از آب درآمد، از لحن کلام قذافی هم می‌شد فهمید که پنچر شده بود اما ادا درمی‌آورد.
قذافی که پیش از انقلاب بزرگ ضد سلطنتی به مبارزین و مجاهدین کمک می‌کرد و حمید اشرف به او «رفیق دست و دل باز» لقب داده بود با کبر و غرور، خودش را به زمین کوبید.
البته در سقوط وی مداحان و چاپلوسان که بعد از هر سخنرانی اش با «بندگی خودخواسته»، های و هوی می‌کردند و برای بوسیدن دست و رویش از هم جلو می‌زدند، به غایت مقصر بودند.
به قول «مانس اشپربر» Manès Sperber هیچ جبّاری بدون کسانی که او را عَلم می‌کنند و به او ایمان می‌آورند موضّوعیت نمی‌یابد.
قذافی به اعتماد مریدانش ترکشهای هولناک زد و دست آخر به طالبان نفت و دلار کوچه داد تا در پوش «اصل حمایت و حفاظت» R2P) Responsibility to protect) به لیبی هجوم آورند و «آزادی» به ارمغان بیآورند! تا امثال «مصطفی عبدالجلیل» و دیگر مرتجعین از آمیختگی قانون اساسی با به اصطلاح شریعت و از لغو ممنوعیت چندهمسری در لیبی، خبر دهند.
_________________ 
حدیث جعلی و بی‌حیایی مرتجعین
آبان سال ۶۰ در بند یک زندان اوین روزی «مجتبی حلوایی» از داخل حیاط با صدای بلند داد زد همه زندانیان بیایند جلوی پنجره اتاق هایشان...
بعد با اشاره به دو زندانی که می‌خواستند همانجا در حیاط شلاق‌شان بزنند گفت: این دو نفر «...تناسلی» خودشان را به همدیگر نشان داده و باید تعزیر بشوند. سپس چند نفر آن دو زندانی را در همان حیاط کابل زدند.
چند روز بعد که «اسدالله لاجوردی» به اتاقها سرکشی می‌کرد، «علیرضا صابونی» که زمان شاه همبند او بود و سر به سر هم می‌گذاشتند (با اشاره به شلاق خوردن آندو زندانی) با لحن داش مشدی خودش پرسید حاجی پرده دَری کار درستیه؟ پیش اینهمه زندانی؟...
لاجوردی گفت لا حیاء فی الدین. برای اجرای احکام حیا نباید کرد...
...
در سال پر ابتلای ۶۰ «محمد محمدی دعوی‌سرایی» مشهور به «محّمدی گیلانی» با تکیه بر به اصطلاح حدیث «لا حیاء فی الدین» (حیا در دین نیست)، به بیان مطالب چندش آور و سخیفی پرداخت که از تلویزیون داخلی زندان اوین برای زندانیان که غالباً مجرد و عذب بودند، پخش می‌شد. سخنانی که براستی شرم آور بود و اشاره به آن نیز اشمئزاز برمی انگیزد.
محمد محمدی گیلانی می‌گفت ما انقلاب کرده ایم و در انقلاب و اسلام، برای بیان حقایق حیا و شرم نباید داشت. او با این ترجمه من درآوردی از «لا حیاء فی الدین»، بی‌حیایی را به اوج ‌رساند.
صد‌ها زندانی سیاسی که هنوز سر بر خاک نگذاشته‌اند و سال ۶۰ در اوین یودند، آنچه را گفتم به یاد دارند. 

آن حدیث جعلی که آخوند گیلانی حلوا حلوا می‌کرد، در هیچ مرجع و منبع قابل استنادی یافت نمی‌شود و تنها آخوندهایی که به خلیفه دوم مسلمین توهین می‌کردند، در «جشنهای عمرکشون» از آن سکو می‌ساختند تا هرزه گویی و ابتذال خودشان را توجیه و جماعت را خواب کنند.
آیه ۲۶ سوره بقره (إِنَّ اللَّهَ لاَيَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً...)، یا آیه ۵۳ سوره احزاب (وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِ ي مِنَ الْحَقِّ)، که به نوعی به شرم و حیای خداوند اشاره دارد، هیچ ربطی به آن حدیث جعلی ندارد و موضوعش هم از اساس چیز دیگری است اما مرتجعین ابایی نداشتند هرزه گویی و «بی چشم و رویی» خودشان را با توسل به این حدیث و آن آیه توجیه کنند...
_________________ 
شرم از جنس ایمان است.
«حدیث» جعلی «لا حیاء فی الدین»، با تاکیدات دیگر پیامبر هم نمی‌خواند و او از قضا گفته بود: شرم بخشی از دین است. شرم از جنس ایمان است. «الحیاء من الدین... الحیاء شعبة من الإیمان»...
...
بر مرتجعین هیچ حرجی نیست. اما آیا کسانیکه ادّعا می‌کنند به جدایی دین از سیاست باور دارند هم، باید خودش را با این روایت و آن حدیث تراز کند؟
اگر آن حدیث و روایت جعلی نبود هم سؤال فوق به قوّت خویش باقی است تا چه رسد به اینکه در اساس ساختگی باشد.
متاسفانه به روایت قلابی لا حیاء فی الدین، نه فقط امثال محمدی گیلانی، بلکه اضدادشان هم دخیل بسته اند...
...
برگردیم به اصل حرف:
هر فرد یا جنبش یا رژیمی پیش از آنکه در عمل سقوط کند یا ارتفاع گیرد، در گفتار سقوط کرده یا ارتفاع خواهد گرفت.
زین بیش می‌نگویم و امکان گفت نیست.
والله چه نکته هاست در این سینه گفتنی 
***
یک مُشت دَری وَری On Bullshit
...
سایت همنشین بهار
ایمیل