۱۳۹۲ تیر ۱۰, دوشنبه

افشین ببخش که فراموشکاریم / نامه افشین اسانلو در شرح شکنجه هایش در رجایی شهر

افشین ببخش که فراموشکاریم / نامه افشین اسانلو در شرح شکنجه هایش در رجایی شهر

afshin-osanlooفعالان در تبعید: من افشین اسانلو از فعالین جنبش کارگرى ایران و راننده اتوبوس حمل و نقل بین شهرى هستم و هم اکنون در زندان گوهردشت کرج (رجایى شهر) به سر میبرم . به مدت پنج ماه در سلولهاى انفرادى ٢٠۹… شکنجه‌هایى نظیر زدن کابل به کف پا، وادار کردن به دویدن با همان پاهای زخمى و کابل خورده ، بازجویی‌های طولانى مدت به مدت هفده – هجده ساعت، فحش‌های رکیک و ضرب و شتم این جانب به صورت دسته جمعى که باعث شکسته شدن چند تا از دنده ها و همین طور دندانهایم شد
این نامه ، نوشته کارگر زندانى افشین اسانلو (برادر منصور اسانلو) از زندان گوهردشت بود. وى فعال کارگرى و یکى از اعضاى سندیکاى شرکت واحد تهران بود.
نامه افشین اسانلو
من افشین اسانلو از فعالین جنبش کارگرى ایران و راننده اتوبوس حمل و نقل بین شهرى هستم و هم اکنون در زندان گوهردشت کرج (رجایى شهر) به سر میبرم . در پاییز ١٣۸۹ هنگام استراحت در خوابگاه مخصوص رانندگان مستقر در ترمینال مسافرى توسط افراد مسلح که همگى لباس شخصى بودند ربوده و به بند وزارت اطلاعات یا همان بند ٢٠۹ زندان اوین منتقل شدم. به مدت پنج ماه در سلولهاى انفرادى ٢٠۹ در زندان اطلاعات شهر سنندج تحت بازجویى و شکنجه قرار گرفتم. شکنجه‌هایى نظیر زدن کابل به کف پا، وادار کردن به دویدن با همان پاهای زخمى و کابل خورده ، بازجویی‌های طولانى مدت به مدت هفده – هجده ساعت، فحش‌های رکیک و ضرب و شتم این جانب به صورت دسته جمعى که باعث شکسته شدن چند تا از دنده ها و همین طور دندانهایم شد. در طى این پنج ماه خانواده ام هیچ گونه خبرى از من نداشته و پیگیری هایشان هم به جایى نرسید. به من حتى اجازه تلفن زدن به مادر سالخورده و رنج کشیده که غم زندانى شدن پسر دیگرش آقاى منصور اسانلو رئیس هیئت مدیره سندیکاى شرکت واحد تهران را هم بر دوش می کشید را هم ندادند.
من متاهل و داراى دو فرزند پسر می باشم و از همان آغاز تشکیل خانواده به مدت ٢ سال در قرارگاه سازندگى خاتم الانبیا سپاه مشغول به کار شدم و به عنوان راننده ماشین الات سنگین در شهرستانهاى محروم و جنگزده در جنوب کشور در پروژه هاى مهم از قبیل ساخت خط خاکى کرخه و اسکله سنگى بندر ماهشهر، کانال کشى آب از سد کرخه تا حمیده اهواز کار کردم. عشق به وطن باعث میشد که دورى از خانواده را تحمل کنم و به هیچ بگیرم. بعد از دو سال با تمام رانندگانى که استخدام‌شان قراردادى و موقت بود تسویه حساب کردند و همه ما بیکار شدیم. در سال ١٣٧۶ به استخدام شرکت واحد اتوبوسرانى تهران در آمدم . در شلوغ ترین خطوط اتوبوسرانى به صورت ١٢ ساعت در روز و یا در خطوط شبانه روزى با تمایل و درخواست خودم مشغول خدمت رسانی به مردم کشورم شدم. در مدت ۴ سالى که در شرکت واحد بودم همواره به همراه کارگران و رانندگان صدیق و با سابقه در کنار کار روزانه به جهت بهبود شرایط کار و کارآمد تر شدن سیستم مدیریتى و جلوگیرى از فساد خیلى از مدیران و مسئولین بخش‌ها و مناطق مختلف به شرکت و حتى خود نمایندگان شوراى اسلامى کار و پیگیرى معوقه های عیدى و پاداش و بن هاى کارگرى ، لباس کار و یا قرارگرفتن شرکت جزء مشاغل سخت و زیان آور و از بین بردن قرارداهای موقت که در بعضى از موارد به ۴ الی ۵ سال هم میرسید تلاش میکردم .
با اینکه در خیلى موارد موفق هم نمی شدیم ولى خارى بودیم در چشم زیاده خواهان. آنها تلاش می کردند به هر نحوى که شده ما را از میدان به در کنند. ما دائما از سوى مدیریت و مامورانشان تحت فشار و تهدید به اخراج بودیم.
متاسفانه در سال ١٣۸٠ به هنگام جابجایى مسافر در یکى از خطوط شرکت واحد با فردى تصادف کردم که موجب فوت وى شد. در این رابطه از مدیریت شرکت طلب مساعدت و یاری جهت تودیع دیه فرد متوفى را کردم که مدیریت و مددکارى وقت آن زمان با تبانى با شرکت بیمه و خانواده متوفى به عمد باعث شدند که مبلغ دیه ١۵ میلیون تومانى در آن زمان به هجده میلیون در سال بعد تبدیل شود که در صورت پرداخت نشدن مبلغ ٣ میلیون تومان مابه التفاوت من به زندان میافتادم و قانونا بیمه هم از پرداخت این مبلغ معاف بود.
مراجعه به اداره کار و طرح شکایت هم راه به جایى نبرد تا اینکه مدیریت شرکت واحد پرداخت این مبلغ را منوط به استعفاى من کردند. و من هم که این مقدار پول را نداشتم مجبور به استعفا شدم . این امر باعث به هدر رفتن چهار سال سابقه کاری ام شد و من می بایست پس از ۴ سال کار سخت و طاقت فرسا از صفر شروع میکردم. آنها به این وسیله لطمه بزرگى به من و خانواده‌ام وارد آوردند و تا مدتها همسرم که در آن زمان باردار هم بود به بیماری عصبى مبتلا شد. از آن زمان به بعد تا لحظه دستگیری در بخش حمل و نقل برون شهرى مشغول به کار شدم. خصوصى بودن مالکیت این ناوگان عظیم و دیر بودن پیش از پیش رانندگان از سهم و نداشتن اتحادیه قوى و مستقل مانند بسیارى از رانندگان زحمتکش و باشرف به سختى چرخه زندگى را میچرخاندیم و با مشکلات بی‌شمارى روبرو بودیم و غالبا با گفتگو و همفکرى با دیگر راننگان در پى بهتر شدن شرایط کار و زندگیمان بودیم. در زندگى همواره در چهارچوب قانون و احترام به آن زندگى کرده ام، قانع بوده و به کارم افتخار میکردم. سعى کردم همواره به دیگران احترام بگذارم و به وطن ومردمم عشق بورزم و تمام عمر در حال کار و خدمت به جامعه ام باشم و فرزندانم را خوب و مفید تربیت کنم.
بعد از حدود یکسال بلاتکلیفى در بندهاى ٢٠۹ و ٣۵٠ در شعبه ١۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضى صلواتی به اتهام اقدام علیه امنیت محاکمه شدم. در پروسه دادرسى ازداشتن وکیل محروم بودم و دادگاهى این جانب ظرف چند دقیقه انجام گرفت و بعد از یک هفته حکم ۵ سال حبس تعزیرى به من ابلاغ شد. من به حکم صادره اعتراض نمودم اما هیچگاه به من و خانواده ام در خصوص بررسى پرونده ام در دادگاه تجدید نظر و کم و کیف آن اطلاعى داده نشد. من به اتهام واهى و بى پایه و اساسى به ۵ سال زندان محکوم شدم که دقیقا ٢ سال آن را گذرانده ام مگر من چه اقدامى علیه امنیت کشور انجام داده ام؟ اینجانب نه فعالیت سیاسی می کرده ام و نه وابسته به گروه حزب و سازمانى بوده ام و تمامى فعالیت اینجانب نیز قانونى و صنفى بوده است.
تنها گناه من پیگیری خواسته هاى به حقى است که کارگران شرکت واحد به آن واقف شده و آن را مطالبه می کنند . با دستگیرى و زندانى کردن آنها این خواسته ها از بین نمی رود. ضرورتهایى مانند به وجود آمدن یک نهاد صنفى مستقل کارگرى جهت احقاق حقوق حقه و قانونى طبق موازین وزارت کار در جهت تامین امنیت شغلى ، بهبود دستمزدها متناسب با میزان تورم، جلوگیرى از پرداخت سلیقه اى حقوق و مزایا، عقد قراردادهای دائم بین کارگر و کارفرما، پایبند کردن دولت در کمک و تسهیل پرداخت بیمه تامین اجتماعى، نظارت در تعاونیهاى حمل و نقل که دیگر کاملا خصوصى شده و انحصاری بهره برداری می شود و تنها نام تعاونى را یدک میکشند؛ غیر قابل انکار میباشد. همچنین نظارت در پیگیرى اعمال پلیس راهها ونیروى انتظامى در وزارت راه و ترابرى و مسائل صنفى از این دست که طبق موازین قانون کار بوده و اگر اجرایى شود نه تنها امنیت ملى به خطر نمیافتد بلکه سبب رشد و بهره ورى هر چه بیشتر این صنعت سود ده و ملى میشود.
تمام جرم من و امثال من خلاصه شده در واگویى این مسایل و معضلات و مطرح شدن آن در بین رانندگان و کارگران و حتى بعضى مدیران هوشمند و لایق ناوگان حمل و نقل کسانى که به واقع گوشه ای از چرخ صنعت این مملکت را دلسوزانه بدوش گرفته و میچرخانند. این جانت با شرح مطالب گفته شده از فدراسیون بین المللى کارگران حمل و نقل(آ تى اف) و سازمان جهانى کار (آ ال او) که همواره دلسوزانه و برادرانه دردها و رنجهاى برادران خود را در سراسر دنیا شنیده و درک کرده و همیاری میکنند میخواهم که وضعیت نابسامان ما کارگران بخش حمل و نقل و همینطور صدور چنین حکم ناعادلانه اى برای من و اجرایى کردن آن که تاکنون به ناحق و غیر قانونى است را از طریق نهادهاى بین المللى و حقوق بشرى پیگیرى کرده و به گوش دیگر کارگران جهان به خصوص بخش حمل و نقل برسانند . تا جهانیان بدانند که در کشور ما به هیچ وجه حقوق اساسى و انسانى ما کارگران و زحمتکشان رعایت نمیشود و کوچکترین اعتراض و درخواست ما با زندان، شکنجه و اذیت و آزار براى خودمان و خانواده های مان همراه است.
با آرزوى فرداى بهتر براى همه
افشین اسانلو – ٧ آگوست ٢٠١٢

وقتی چیز غریبی می‌شنویم، نباید پیشاپیش آن را رّد کنیم.

وقتی چیز غریبی می‌شنویم، نباید پیشاپیش آن را رّد کنیم.
همنشین بهار


وقتی چیز غریبی می‌شنویم، نباید پیشاپیش آن را رّد کنیم، چرا که این کار نابخردی است. در واقع، چیزهای هولناکی ممکن است درست باشند و بسیاری از چیزها که آشنا و یا ستایش شده هستند چه بسا که دروغ باشند. حقیقت به خودی خود حقیقت است نه از آن رو که مردمان بسیاری بدان باور دارند. ابن نفیس، «شرح معنی القانون»
...
یاداشت‌های پراکنده زیر مثل جویبارهای کوچکی که به رود می‌پیوندند بنوعی با هم ارتباط دارند.
________________ 
جامعه ایران پوست انداخته است.
جامعه امروز ایران با آنچه سال ۵۷-۵۸ شاهدش بودیم یکی نیست. کن فیکون شده و پوست انداخته است. در داخل سیستم شناختی خودش به سمت عقلانیت و نقد قدرت سیاسی حرکت می‌کند، از سرمایه اجتماعی قابل توجهی برخوردار است و در آن شهرنشینان دست بالا را دارند. جمعیت ایران دوبرابر شده ولی تعداد دانشجویان تقریباً ۲۰ برابر زمان انقلاب است. در آن مقطع ۱۱۰ تا ۱۲۰ هزار دانشجو داشتیم و الان میلیون ها دانشجو و فارغ‌التحصیل داریم.
آن زمان رسانه های ارتباطی حداکثر تلفن و رادیو و تلویزیون با دو کانال بود. الان ماهواره، اینترنت، فاکس و... و رسانه حرف اول را می‌زند.
گفتمانی که منتقد را مخالف جلوه می‌دهد و مخالف را دشمن. گفتمانی که معتقد است هرکه عین ما نیست دشمن ما است، در جامعه زنده و بیدار میهن ما خریدار ندارد.
نمی‌توان با گفتمان‌ سطحی مردم رنجدیده ایران را وادار کرد که کنش‌های اجتماعی مورد نظر ما را انجام دهند. جوانان هوشیاری که در ایران زندگی می‌کنند گرچه با فشارهای سیاسی، اقتصادی و جنسی (که همسالانشان در خارج کشور تقریباً با آن بیگانه اند) روبرو هستند اما به مراتب جلوتر بوده و «به روز»ترند. سرود و درود و های و هوی در آنان کارگر نیست. چون تشنه به آب و خسته به خواب، به حرف نو نیاز دارند. فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر...

رشته ای که کلمات حول آن به یکدیگر قلاب می‌شوند. 
یکی از اعضای شورای ملی مقاومت (آقای مهدی سامع) مقاله ای با عنوان «جدال ولایت مشروطه فقیه با ولایت مطلقه فقیه» منتشر کرده اند که منهای مقدمه و حواشی آن، لُّب کلامش این است:
(با انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری) دو صف بندی در درون هِرَم قدرت شکل گرفته است:
۱- صف طرفداران «ولایت مشروطه فقیه»...
۲- صف طرفداران «ولایت مطلقه فقیه» که پیرو ولایت خامنه ای هستند.
عضو شورا می‌پرسد:
آیا این جریان (یعنی طرفداران ولایت مشروطه فقیه) در هماهنگی با غرب می‌توانند خامنه ای را مجبور به نوشیدن جام زهر کنند؟
سپس پاسخ می‌دهد:
در توازن کنونی (اگرچه) بعید است (خامنه ای) به این معامله تن دهد، اما... ممکن است در این مورد هم به ناچار تن به عقب نشینی دهد.
...
از اگر و مگر و شاید و امکان دارد و بعید است و... راهی جز مبارزه برای آزادی نیست و …آزادی و حق را باید گرفت... (در نوشته مزبور) می‌گذریم.
آیا جوهر حرف سامع این است که امکان دارد افعی کبوتر بزاید؟!
در اینصورت آیا القای تحول پذیری و قابلیت اصلاح رژیم جمهوری اسلامی با اساسنامه شورای ملی مقاومت همخوانی دارد؟
توجه کنیم که تک تک کلمات و واژه ها مهم نیستند، آنچه اهمیت دارد، پیام و رشته ای است که کلمات حول آن به یکدیگر قلاب می‌شوند.
________________ 
به عنصر اجتماعی در داخل کشور بایستی بها داد.
آقای هدایت الله متین دفتری سال ۱۳۷۶ گفته بود به عنصر اجتماعی در داخل کشور بایستی بها داد. چیزی که بعدها صحت آن هم مشخص شد و دیدیم که چه الم شنگه ای بر علیه او درست شد.
حرف آقای سامع بسا فراتر، یعنی حرکت در دستگاه استحاله است. بدون اینکه ایشان این واژه را بکار برده باشند.
اگر این برداشت ذهنیت محض است که هیچ، باد هوا است و من پوزش می‌خواهم. اما چنانچه رگه هایی از واقعیت داشته باشد تأمل در آن ضروری است.
...
آیین نامه داخلی شورا که مهر ۱۳۷۶ تدوین شده ذیل بند ۹ به موارد تخلف اعضا از تعهداتشان و «بویژه نقض مرزبندیهای سیاسی با رژیم شاه و رژیم خمینی» اشاره می‌کند.
آیا القای تحول پذیری و قابلیت اصلاح رژیم جمهوری اسلامی با اساسنامه شورای ملی مقاومت همخوانی دارد و تخلف از تعهدات نیست؟
‌________________
سعید حجاریان و ولایت فقیه مشروطه 
موضوع «ولایت فقیه مشروطه» دقیقاً چیزی است که سعید حجاریان گفته است. (البته بعدها به میرحسین موسوی و... منتسب شد)
هم اکنون هم گرایشی در درون اصلاح‌طلبان از «مشروطه کردن ولایت فقیه» بحث می‌کند و آنرا زمینه ای برای تحقق دموکراسی (طبقه متوسط قدرتمند، نهادهای غیردولتی، سطح آموزش و...) به حساب می‌آورد.
...
آیا با میان کشیدن تئوری حجاریان به نوعی خط استحاله برجسته نشده است؟
وقتی صحیت از «ولایت مشروطه فقیه» می‌شود یعنی چه؟
یعنی رهبر نظام نقشی تشریفاتی شبیه «الیزابت» و «گوستاو» در بریتانیای کبیر و سوئد خواهد داشت و این، یعنی رژیم به بالاترین رفرم ممکن تن داده است. همان «استحاله»‌ای که مجاهدین سه دهه است همه را به جرم بیان آن، به باد ناسزا گرفته و انگ وابستگی به «وزارت اطلاعات رژیم» زده‌اند.
________________
آیا کّل سیستم دارد به راست می‌چرخد؟
آقای مسعود رجوی هم در پیامی که بعد از انتخابات داد گفت:
آزمایش و سئوال اصلی در برابر روحانی و رفسنجانی و شرکا این است که آیا می‌توانند به خامنه ای جام زهر بخورانند یا خیر؟
نفس آن پیام و این پرسش، به احتمال تغییر شرایط فرجه می‌دهد. شرایطی که تنها در روند نوعی استحاله می‌تواند شکل بگیرد.
حالا اینکه پیشرفت جریان استحاله به آنجا برسد که رهبری نظام بالفعل از دور خارج گردد داستان دیگری است.
...
با این یادآوری که اصلاح و استحاله ظرفیت می‌خواهد و انتخابات آزاد (بر اساس اصل حاکمیت مردم) تنها مقدمه استحاله (به معنی واقعی کلمه) است، پرسیدنی است:
آیا کل سیستم (در شورا و مجاهدین) دارد زیرزیره و یواش یواش به راست می‌چرخد؟
آیا سقوط در گفتار و قضاوت‌های ظالمانه پرتوی از این چرخش به راست نیست؟
آیا تمامیت سیستم، اخلاقیات و گفتمانش دارد به آرمانها و گذشته خودش پشت می‌کند یا همه آنچه در انتقاد به مجاهدین و شورا گفته می‌شود حرف مفت است و تفسیر به رأی؟
...
اگر تمامیت سیستم تغییر موضع نداده باشد. آنوقت می‌توان این یا آن موضعگیری را خروج از ریل تفسیر نمود و گفت نقض این بخش یا آن بخش از آیین نامه شورا است اما اگر تمامیت سیستم دارد آهسته آهسته ریل عوض می‌کند چی؟...
کنار گذاشتن مبارزه مسلحانه که سازمان در دادگاه پوئک (در انگلستان) ادعا نمود در نشستهای پیش از ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۱ تصمیم گیری شده، نشان داد می‌توان ریل را عوض کرد و به روی خود هم نیآورد.

استحاله چیست؟
از استحاله اشراقی و فلسفی و مرحله ای از تماشا و شهود که موجب «بسط»... می‌شود و به شیدائی عارفانه و عاشقانه و... می‌انجامد، چون اشراف ندارم و به این بحث هم مربوط نمی‌شود می‌گذرم. استحاله حالی به حالی شدن است و محال و ناممکن بودن (چیزی) هم معنا می‌دهد. استحاله یعنی از این رو به آن رو شدن. از چیزی به چیز دیگر تبدیل گشتن. امری بمراتب فراتر از آنچه ما اصلاح طلبی و رفرمیسم می‌نامیم.
وقتی سگ در نمکزار فرو رود و تبدیل به نمک شود یا کود تبدیل به خاک گردد، می‌گوییم استحاله صورت گرفته است.
بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه که می‌بینی. 
آندره ژید André Gide‏ ‏(۱۸۶۹ - ۱۹۵۱) نویسندهٔ فرانسوی و برنده جایزه ادبی نوبل در سال ۱۹۴۷  سفرنامه ای دارد به نام «بازگشت از شوروی» که توسط جلال آل احمد به فارسی ترجمه شده است.
...
آندره ژید از مصیبتهای جنگ (و بیکاری و فقر و بیماری که در پی داشت) تاثیر گرفته بود. با اینحال امید بر وی غلبه داشت و همیشه می‌گفت بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه که می‌بینی.
در دوران او اندیشه های کارل مارکس و جنیش های کارگری و سوسیالیستی بر سر زبانها بود و نویسندگان با موضعگیری و آثار خود نشان می‌دادند که کنار تهیدستان ستمدیده هستند یا به اردوی مقابل تعلق دارند. آندره ژید جانب ستمدیدگان را گرفت.
...
در روسیه انقلاب شده بود و روشنفکران چشم به سوی مسکو داشتند.
آندره ژید پیش از آنکه راهی آنجا شود سفری به کشور های کنگو و چاد از مستعمرات آنوقت فرانسه داشت و در سفرنامه اش از مظلومیت آفریقا و دنائت استعمارگران بسیار نوشت.
ولی در سفر به شوروی سراسر شوق بود و با این تصور بدآنجا قدم نهاد که آرزو های مردم شوروی رو به برآورده شدن است. اما واقعیت او را از خوشباوری بیرون آورد و کم کم سخن به انتقاد گشود و نوشت غمی ناشناخته دلم را می‌فشرد، و مرا درین تردید نهاده که در برگشت به پاریس، چه باید بگویم؟ چطور می‌توانم اعتراض ها و ایراد ها را پنهان کنم؟ و تایید کنان از آنچه در شوروی دیده ام دروغ بگویم؟
نه ـ کاملا احساس می‌کنم که با چنین رفتاری در عین حال که به شوروی خدمتی نکرده ام ـ نسبت به هدفی نیز که در شوروی در انظار ما از دم می‌زده است، خیانت کرده ام.
دولتیان می‌خواستند به من جا های را نشان بدهند که از پیش آماده شده بود اما من می‌خواستم جاهایی را هم ببینم که چنین آمادگی، تهیه دیده نشده بود.
متاسف شدم که در اتحاد شوروی یک اثر هنری هزاری هم که زیبا و عالی باشد، اگر طبق دستور نباشد، ملعون و مطرود خواهد بود.
زیبایی در شوروی درست به عنوان یک ارزش بورژوایی مورد توجه قرار می‌گیرد و یک هنرمند هزاری هم که نابغه باشد، اگر اهل مدح و ثنا نباشد، بفرموده، نظر جمع از او پر می‌گردد و مطرود می‌شود.
...
آندره ژید با اینکه در طرح انتقادات و اعتراض های خویش نشان داد که دشمن اتحاد شوروی نیست. اگرچه با دلسوزی و همنوایی و احترام، پاره یی از ناهنجاری ها و روشهای ناپسند را انتقاد و سرزنش کرد. اما از سوی حزب کمونسیت و کسانیکه استالین برایشان خدا بود، با جوسازیهای وحشتناکی روبرو شد و پشت سرش صفحه گذاشتند که مادرش دختر یکی از بورژواهای ثروتمند نرماندی بوده، منحرف کننده جوانان و خلاصه فاسد است و...
مآمور فلان سرویس اطلاعاتی هم بوده و ما پیشتر می‌خواستیم افشایش کنیم و...
...
مرتجعین حتی زیر پای «رومن رولان» Romain Rolland (نویسنده ژان کریستوف و جان شیفته) هم نشستند تا علیه وی بنویسد و متاسفانه او با اینکه می‌دانست آندره ژید نویسنده دردمندی است و در آن کتاب جز واقعیت را گزارش نکرده، اما چنین کار پلیدی را کرد و به صف امضاکنندگان علیه او پیوست و به آندره ژید فحش داد. آندره ژیدی که در خلوت خویش مثل کف دست می‌شناخت ناگهان حامل همه مفاسد شد و نوکر بی جیره و مواجب سرمایه داری...
می‌گویند رومان رولان اواخر عمرش از اینکه قلمش و زبانش را آلوده کرده بود بسیار رنج می‌برد. او هفت سال پیش از مرگ آندره ژید، درگذشت.
بابا گلی به جمالت
برای یک انقلابی، سقوط در گفتار و قضاوتهای ظالمانه نشانه ای از دگردیسی و چرخش به راست است.
پاپوش‌دوزی و برچسب‌زنی که رواج ‌یابد سقوط گفتار هم عادی می‌شود.
...
سقوط گفتار در واکنش به نامه سرگشاده ایرج مصداقی، دغدغه های اسماعیل وفا یغمائی و استعفای آقایان قصیم و روحانی، براستی غم انگیز است.
واکنشها (جز یکی) متاسفانه با ارزیابیهای شتابزده و قضاوتهای ظالمانه همراه بود و جالب اینجا است که همه آنها را «دوست» (و نه دشمن) می‌نویسد. نوشته هایی که می‌توانست پخته تر و سنجیده تر باشد.
متاسفانه دود نوشته های سبک و بی محتوا به چشم همه می‌رود. به جای «آتش بس» و بردباری، چنگ همه علیه همه در دستور کار قرار می‌گیرد.
بللوُم اُمنیوم کُنترا اُمنِس
...
همه پشت سر هم صفحه می‌گذاریم و هیچکس به این فکر نمی‌افتد که واسه چی این سر سفره با آن سر سفره قهر است؟ این و آن که «مزدور» و پادوی دشمن هستند و ازشون انتظار نیست! «اریاب فضل» چرا چنین می‌کنند؟
وقتی از فلاخن دوست سنگها یکی بعد از دیگری فرود می‌آید و هیچکس از خر شیطان پایین بیا نیست طبیعی است که دشمن شاد می‌شویم و او به ریش و گیسوی همه ما می‌خندد.
غیر از کبر و غرور (و منیّت فروبرنده) که در کمین تک تک ما است، شخصاً هیچ دشمنی جز مدعیان صاحب اختیاری جهان و استبداد زیر پرده دین (جز استعمار و ارتجاع) نمی‌شناسم.
به همین دلیل در مقابل کسانیکه با نیات پلید و از موضع راست به مجاهدین و مبارزین میهن ما خرده می‌گیرند تمام قد از آنان دفاع می‌کنم.
در شرایط سخت که دستبند و چشمبند حاکم بود کلمه ای علیه آنان نگفتم و مرارت ها را هم با اشتیاق پذیرفتم اما معتقدم از موضع ضدیت با ارتجاع و استعمار باید نقدشان کرد.
خدا هم برتر از سئوال نیست. امثال محمد و علی هم پاسخگو بودند. بنابراین طرح پرسش و انتقاد از انسان‌های فداکاری که پا در رکاب مبارزه گذاشته اند، ابدا دشمنی نیست و مرعوب جوسازی ها نمی‌شوم. پشتم به کوه اُحد است. مسیر خودم را می‌روم و باکی هم از اینطرف و آن طرف ندارم.
...
شرط به اعتبار مبنا وارد عمل می‌شود. وقتی مبنا قرص و محکم باشد، شرط بیرونی چه غلطی می‌تواند بکند. دلیل اینهمه های و هوی چیست؟
اصلاً همه منتقدین «مغرض» اند و مثل «سگ»  عو عو می‌کنند. بسیار خوب.
دریا  (اگر دریاست) چرا باید بهم بریزد و هیاهو کند. دریا که نباید از پوز سگ نجس شود.
یک نیروی واقعاً انقلابی از طرح پرسش و انتقاد آسیب نمی‌بیند. رشد می‌کند. بگذریم که انتقاد باعث می‌شود توطئه سکوت در مورد او شکسته شود و این به زیان قاتلین زندانیان سیاسی است.
...
آنتی تز مجاهدین در خود مجاهدین است. در بیرون آنها نیست. تضمین مجاهدین هم در خود مجاهدین است.
دائک منک و لا تشعر. دوائک فیک و لا تبصر
درد در خود توست و توجه نداری. درمان هم در خود توست...
دست از قضاوتهای ناحق برداریم. فرزندان این خلق دلیر شریف تر از آنند که پلی بشوند تا جنایتکاران از روی آن عبور کنند. 
گفتمان سنتی که دائم پی دشمن می‌گردد و براحتی مارک می‌زند، در شأن یک نیروی انقلابی نیست.
قضاوتهای ناحق و امتناع انصاف و واقع بینی را برای مرتجعین بگذاریم. 
چرا اینقدر غرّه هستیم؟ مگر عمر نوح می‌کنیم؟ کجا را می‌خواهیم بگیریم؟
چرا چراغی بهر تاریکی نگاه نمی‌داریم؟ مگر عاقبت از ما جز غبار می‌ماند؟
حُسن تو دایم بدین قرار نماند
مست تو جاوید در خمار نماند
ای گل خندان نوشکفته نگه دار
خاطر بلبل که نوبهار نماند
حسن دلاویز پنجه‌ایست نگارین
تا به قیامت بر او نگار نماند
عاقبت از ما غبار ماند زنهار
تا ز تو بر خاطری غبار نماند
...
برگردیم به واکنشها و نوشته ها
صادقانه بگویم قصدم از اشاره به آنها عیب جویی یا دشمنی نیست و از لحن کلامم پوزش می‌خواهم.
...
آقا«جمال»ی با «تقوا»ی تمام نوشته اند:
«رژیم، ایرج مصداقی را به تشکیلات (مجاهدین) در اروپا نفوذ داده بود تا او مریم رجوی را ترور کند.»
بابا گلی به جمالت...
چشم باز و گوش باز و این عمی (عما)
حیرتم از چشم بندی خدا
________________
تره به تخمش میره حسنی به باباش
مقاله بسیار «وزین و متین»
«داستان بریدگی از حرکت و فاصله گرفتن ملکول ها و یک تجربه علمی»
واقعاً محشر است!
 آقا جمال نوشته بودند:
«...یک دست سعید سلطانپور شاعر خلق را به لوله ی فلزی در سلول و دست دیگرش را به لوله ی شوفاژ بسته بودند تا با باز و بسته کردن مکرر در سنگین فلزی، او زجر بکشد»
...
برادر عزیز، سعید را آزردند و ظالمانه کشتند. به حاشیه سازی و «افکت دادن» نیازی نیست. بزرگنمایی و گزارش های غیرواقعی کدام گره را گشوده که از آن دست برنمی‌داریم؟ چرا باور نمی‌کنیم که با تاریکی نمی‌توان سراغ تاریکی رفت؟
البته آقا جمال تقصیری ندارد. بزرگنمایی و اخبار غیرواقعی کار ازمابهتران است و «تره به تخمش میره حسنی به باباش»
بیخود که نگفته اند: الناس علی دین ملوکهم.
________________
«مولکول های با هوش و انقلاب کرده»
آقا جمال که هنوز هم ول کن «ملکولها» نیست بی آنکه آشنایی دقیق و همه جانبه با این مقوله داشته باشند، با نوشته مشعشع و گهربار خودشان روضه ملکول می‌خوانند تا به حساب «بریده ها و مزدوران» که به قول او در «دیاپازون رژیم» افتاده اند برسد.
...
با تکرار و بازی با واژه هایی چون «ماسکه کردن و دیاپازون و پیوندهای کووالانسی و واندروالسی» و با «مولکول های با هوش و انقلاب کرده» چی را می‌خواهیم ثابت کنیم؟
واژه هایی که اشاره کردم به نقل از مقاله «داستان بریدگی از حرکت و فاصله گرفتن ملکول ها و یک تجربه علمی» است.
...
برادر عزیز برای «اثبات» این «قضاوت خداپسندانه و بسیار اخلاقی» که این و آن مزدور رژیم هستند و ... پای ملکولها را چرا پیش می‌کشید؟ چرا بحث «فاصله گرفتن ملکولها از همدیگر» Molecular Separation و... را لوث می‌کنیم؟ حتی اگر این موضوع با دقت هم طرح شده بود (که نشده) باز نمی‌بایست تشبیهات و قیاس‌های خودمان را بر آن سوار کنیم.
استنتاج «باید» از «هست»، همیشه ممکن نیست...
عقل اگر صد شگرد انگیزد 
باید از هست بر نمی‌خیزد 
 ...
...
سایت همنشین بهار 
ایمیل