۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه
Depuis 1948, on dénombre plus de 6 millions de réfugiés Palestiniens, éparpillés dans les quatre coins du monde,
tour sur leurs terres jusqu'au jour d'aujourd'hui, tandis que plus de 90 % de leurs villages ont été détruits.
Depuis 1948, on dénombre plus de 6 millions de réfugiés Palestiniens, éparpillés dans les quatre coins du monde, et que l'occupation sioniste avec le soutien des puissances mondiales refuse leur retour !
Nous nous retournerons !
Depuis 1948, on dénombre plus de 6 millions de réfugiés Palestiniens, éparpillés dans les quatre coins du monde, et que l'occupation sioniste avec le soutien des puissances mondiales refuse leur retour !
Nous nous retournerons !
جایگاه مدیحه سرایی و مرثیه خوانی در کتاب و سنت!
جایگاه مدیحه سرایی و مرثیه خوانی در کتاب و سنت
(ما اميدواريم مقام!معظم!روضه خوانهای مشهد!مقاله اين مرد شريف و با دين را بخواند واگر شرم و حيائی مانده است، حيا کند!)
قبل از ورود به بحثِ اِسنادی و تحلیلی، ذکر این نکته ضروری است که آنچه در میان ما شیعیان از دعاء و زیارت و مداحی و عزاداری و سوگواری و مرثیه و مانند اینها، که همه به عنوان مظاهر تدین و ایمان به خدا و آخرت و بزرگداشت ائمه هدی، بی رسول خدا، جاری است، و هیچ ارتباطی نه با قرآن دارد و نه با سنت سنیة پیامبر اکرم و ائمه هدی صلوات الله علیهم. همه اینها، یعنی همۀ این اعمالی که تحت عناوین فوق الذکر و مشابه آن انجام میپزیرد، ابداعی، مجعول، مستحدث و ریشه در پدیده استعمار نو و کهنه دارد و برآمده از اسرائیلیات است که تماماً به دست یهود و اذناب ایشان در تاریخ جعل شده و معالاسف ما را مجری آن ساخته است. در اهل سنت نیز، اگر این مسائل نیست، تعصبات و کج رویهای دیگری هست که آنها نیز مضر به قرآن و وحدت مسلمانها است.
آنچه از آیات کتاب و احادیث صحاح مستفاد میگردد، مخالفت صریح با هرگونه مدیحه سرایی و تعریف و بزرگداشت بیجا و بیمورد، و حتی سوگواری و مرثیه خوانی شرک آلود میباشد. به چند آیه و روایت در این باب توجه کنید.
در گام نخست، خدای تعالی، اهل کتاب را، در دو آیه، از غلوّ در دین و نسبت ناحق به خدا دادن باز میدارد. تردید نیست که مخاطبِ همۀ آیات قرآن کسانی هستند که به این کتاب و رسولِ آورندۀ آن گرویدهاند. نتیجه آنکه مسلمانها هم به نحو اعلی و اتم و اقوی، نباید در دین خود غلوّ کنند. غلوّ در کلام است و هم در عمل. خدای تعالی غلو را پیروی از خواهشهای نفسانی کسانی میداند که حتماً گمراه شدهاند و بسیاری را نیز گمراه کردهاند.
قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ
(ای پیامبر) بگو ای اهل کتاب غلو مکنید (از حد مگزرید) در دینتان به نادرستی (که این عمل نادرست و ناحق است)،
وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ کَثِیرًا وَضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبِیلِ،
و پیروی مکنید خواهشهای مردمانی را که هرآینه گمراه شدند پیش از این، و گمراه کردند بسیاری را، و گمراه شدند از راستی راه.
لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ
رانده و مطرود شدند آن کسانی که کافر شدند از بنی اسرائیل، بر زبان داود و عیسی بن مریم،
ذَلِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ،
این بدان سبب است که سرپیچی کردند و پیوسته تجاوز مینمودند و از حد میگزشتند.
کَانُواْ لاَ یَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ،
از هر زشتی که مرتکبش میشدند باز نمیایستادند، آه که چه بد میکردند!
تَرَى کَثِیرًا مِّنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ
میبینی (ای پیامبر) بسیاری از ایشان را که با کافران دوستی میکنند، آه که چه بد است آنچه را که نفسهاشان پیشکش ایشان نموده است،
أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ،
تا آنجا که خدا بر ایشان خشم گرفته، و در عذاب هم اینان جاویدانند.
وَلَوْ کَانُوا یُؤْمِنُونَ بِالله والنَّبِیِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیَاء وَلَکِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ
چنانچه ایمان میآوردند به خدا و پیامبر و آنچه براو فرود آمده است، آنان (کافران) را به دوستی نمیگرفتند اما بسیاری از ایشان تبهکارانند. (مائده ۷۷تا۸۱)
از دیگر آثار مخرب و ویرانگر اینگونه دینداری که تماماً مبتنی بر مداحی و مرثیه سرایی و عزاداری و خرافه پرستی است، شادمان و دلشاد شدن به اینگونه اعمال است که خدای تعالی در کتاب مجیدش، خوشنود شدن به این سرخوشیها را مردود و ناپسند شمرده و تأکید فرموده است که آنها را دوست ندارد. در حالی که ما به حدی از این اعمال دلشاد میشویم که گویا در غرفههای بهشت جای گرفتهایم و از چشمهیی که مقربان درگاهش از آن مینوشند، مینوشیم.
به آیات زیر توجه کنید:
…إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ (قصص ۷۶)
آنگاه که قوم قارون به او گفتند (به گنجهای خود) شادمان مباش که خدا شادی کنندگان (از این دست) را دوست ندارد.
و غالب ثروتمندان ما به هزینه کردن برای برگزاری چنین جلسات و اجتماعاتی که بیشتر آنها بیمحتوای ارشاد و هدایت است، دلشاد و خوشحالند به گمان اینکه یک وظیفه دینی بزرگ را بانجام رساندهاند. اما خدای تعالی به گونهیی دیگر سخن میگوید، و از منظری مغایر و مخالف، به این دست از اعمال مینگرد. معیار حضرت باری قیامِ مردم و بپاخاستن آنها در گسترانیدن موازین عدل و قسط در جامعه میباشد.
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ… (حدید۲۵)
هرآینه ما فرستادیم رسولانمان را با دلائل روشن و فرود آوردیم با ایشان کتاب و ترازو را تا بر پاخیزند مردمان به عدالت…
حال بنگریم که از دل کدامیک از این اعمال دینی ما، یعنی رفتارهایی که به نام دین انجامشان میدهیم، بر پاداشتن عدالت و توسعه قسط و زدودن فقر و آگاهی بخشی جامعه، و نجات قشرهای در بند و اسیر خرافه و جهل بیرون میآید؟! اما بازهم شادمانیم، در حالی که خدا منکر سودبخشی این فرح و شادمانی است.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ أَنَّى یُصْرَفُونَ،
آیا ندیدهای (ای پیامبر) آن کسان را که در آیات خدا ستیز میکنند که چگونه از آن (آیات) روی گردانده شوند.
الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتَابِ وَبِمَا أَرْسَلْنَا بِهِ رُسُلَنَا
آنان که دروغ انگاشتند کتاب را و نیز آنچه را که بدان فروفرستادیم رسولانمان را،
فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ،
پس خواهند دانست آنگاه که غلها برگردنها باشد و به زنجیرها کشانده شوند.
فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ،
در آب داغ سپس در آتش گداخته گردند.
ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ تُشْرِکُونَ مِن دُونِ اللَّهِ
سپس پرسیده شوند که کجایند آن چیزهایی که جز خدا بودند و شریکشان میساختید؟!
قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَل لَّمْ نَکُن نَّدْعُو مِن قَبْلُ شَیْئًا
گفتند از ما ناپدید و کم شد، اصلاً ما پیش از این چیزی را نمیخواندیم،
کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکَافِرِینَ،
این چنین خدا گمراه میسازد کافران را.
ذَلِکُم بِمَا کُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَمْرَحُونَ،
این بدان سبب است که شما پیوسته در زمین دلشادی میکردید به ناحق و بدان جهت که سر خوش بودید.
ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ. (غافر ۶۹ تا ۷۰)
(حال) وارد شوید از درهای جهنم، جاودانگان در آنید، پس چه بد جایگاهی است متکبران را.
و ما نیز از روی تکبر و خود بینی، دلشاد و سر خوشیم به آنچه در اختیار داریم و چه بسیار به آن مینازیم و آن را عین حق و ابتغاء مرضاة الله (طلب خشنودی خدا) میدانیم. آیا دینِ خود ساختۀ ما حامل و شامل تکذیب کتاب خدا و رسولان او نیست؟! آیا حتی یک دلیل از کتاب خدا و سنت رسول در اثبات مدعای خود داریم که کارهای ما منطبق با اوامر و نواهی الهی است و یا اینکه مثلاً رسول خدا (ص) برای شهداء اُحد و بالاخص حمزۀ سید الشهداء چنین مراسمی، به همین شکل و محتوی برپاکرده است؟! و حال آنکه خدا فرمان میدهد که؛ «وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَاحْذَرُواْ» (مائده ۹۲) «و اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول را و پروا کنید «از گناه». محتوای این آیاتِ روشن که خدا آنها را بینات مینامد، کجای رفتار دینی ما قرار دارد؟! و اصلاً چه جایگاهی در اندیشۀ دینی ما دارد؟! دوست داریم به کاری که نکردهایم ستوده شویم و به کار اندکی که میکنیم شادمانیم که مصداق آیه زیر است:
لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَواْ وَّیُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ یَفْعَلُواْ
(ای پیامبر) مپندار آن کسان که شادمان گردند به آنچه کردهاند (از اعمال بیحاصل) و دوست دارند ستوده شوند به آنچه نکردهاند،
فَلاَ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِّنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (آلعمران ۱۸۸)
پس مپندار ایشان را رسته از عذاب و مر ایشان راست عذابی دردناک.
در دو سوره از قرآن کریم، در دو آیه، یکی به صیغه مخاطب و دیگری غائب، وظیفۀ پیامبر بعد از بعثت را تلاوت کتاب بر امت، تزکیه و پاک سازی ایشان، و تعلیم کتاب و حکمت به ایشان قلمداد کرده است.
کمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِّنکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا
همانگونه که فرستادیم در میان شما رسولی را از خودهاتان که بر خوانَد بر شما آیات ما را
وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُونَ (بقره ۱۵۱)
و پاکیزهتان گرداند و بیاموزدتان کتاب و حکمت را و بیاموزدتان آنچه را که نمیدانستید.
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ
او است که برانگیخت در میان درس ناخواندگان رسولی را از خودهاشان که بر خوانَد بر ایشان آیات او را
وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (جمعه ۲)
و پاکیزهشان گرداند و بیاموزدشان کتاب و حکمت را در حالی که پیش از این در گمراهی آشکار بودند.
باز هم میتوان طرح سؤال کرد و پرسید: کدامیک از این رفتارها و اذکار و اورادی که جای قرآن و سنت قطعیۀ رسول و ائمۀ هدی صلوات الله علیهم را گرفته، و به عنوان، دین به خورد مردم نادان و ناآگاه و حتی درس خواندگان داده شده، موجب تزکیه و پاکی و صفاء باطن و اخلاق نیکو در آنها شده است؟! و چه نسبتی با دو آیه بالا دارد؟! آیا آنچه از دعاء و مداحی و مرثیه سرایی که در مجالسی که تحت عنوان دین تشکیل میگردد، توسط مداحان و مرثیه سرایان ارائه میگردد، به حقیقت، عنصری از هدایت و آموختن کتاب و حکمت را در بر دارد؟! آیا همۀ اینها به نیت ایجاد تحول اخلاقی در مردم مطرح میگردد؟! آیا اینها، این گویندگان و شنوندگان، کسانی نیستند که دلبستۀ حیات دنیا شده و از آخرت غافل گشتهاند؟! آیا اینها، گردانندگان و گویندگان، معتقد به روزی رسان بودن خدای تعالی هستند؟! یا اینکه این همه آسمان و ریسمان را برای دریافت مبالغ هنگفت بهم میبافند؟!
اللّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقَدِرُ
خداوند است که گشاده سازد روزی را برای هرکس که بخواهد و به اندازه آورد
وَفَرِحُواْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ (رعد ۲۶)
و دلشاد گشتند به زندگی دنیا و نیست زندگی دنیا در آخرت مگر کالایی.
آیا میتوان انبیاء و اولیاء الهی را به مقام الوهیت رسانید و یا در جایگاه خدا قرار داد؟! خدای تعالی عیسی علیه السلام را در این خصوص مورد بازخواست قرار میدهد و میپرسد: ای عیسی آیا تو از مردم خواستهای که پرستندۀ تو و مادرت باشند نه (پرستندۀ) خدا؟!
وَإِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَهَیْنِ مِن دُونِ اللّهِ
و آنگاه که گفت خدا ای عیسی بن مریم آیا تو گفتی به مردم که مرا و مادرم را دو معبود بگیرید به جز خدا؟!
قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ
(عیسی) گفت تو منزه و پاکی از هر نقصی، مرا نمیرسد که بگویم آنچه را که سزاوار من نیست،
إِن کُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی
اگر گفته بودم پس هرآینه میدانستیش، میدانی آنچه را که در نفس من است،
وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنتَعَلاَّمُ الْغُیُوبِ،
و نمیدانم آنچه را که در نفس تو است همانا تو دانندۀ غیبهائی.
مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ
نگفتم ایشان را جز آنچه را که فرمانم دادیش اینکه بپرستید خدای را که پروردگار من است و نیز پروردگار شما،
وَکُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَّا دُمْتُ فِیهِمْ
و گواه بر ایشان بودم تا زمانی که در میانشان بودم
فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنتَ أَنتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (مائده ۱۱۶ و ۱۱۷)
پس همینکه مرا میرانیدی تو خود مراقبشان بودی و تو بر هر چیز گواهی.
قرآن کریم به صراحت میگوید که عیسای نبی، و رسول، پس از رفتن از این دنیا، دیگر هیچ اطلاعی از مردمان و وقایع زمان ندارد، و تنها خدا را مراقب و ناظر بر رفتار و گفتار آنان میداند. پس چگونه است که مردم ما به وضوح و روشنی، و با نهایت بیپروایی اقدام به شرک و بتپرستی میکنند و همه چیز را میپرستند، جز خدا؟! و مگر نه این است که به این روش آنچه را که نمیدانیم به خدا نسبت میدهیم، و حال آنکه این کار شیطان است که خدای تعالی ما را از تبعیت او بازداشته است.
وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ،
و پیروی مکنید گامهای شیطان را همانا او مر شما را دشمنی آشکار است.
إِنَّمَا یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاء وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (بقره ۱۶۸ و ۱۶۹)
جز این نیست که او فرمان میهد شما را به بدی و زشتکاری و اینکه بگویید بر خدا آنچه را که نمیدانید.
نسبت ناروا و کذب به خدا دادن، که در لغت عرب آن را «افتراء» میگویند، از منظر خدای عزوجل ظالمانهترین کار است، و این اتفاق نامیمونی است که پیوسته در مجالس سوگواری مذهبی ما در حال رخ دادن است. کافی است به متن گفتهها و اشعاری که توسط مداحان و مرثیه خوانان ارائه میگردد نظاره کنیم، دقیقاً همان است که آیه ۹۳ سورۀ انعام بدان پرداخته، توجه کنید:
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِبًا
و چه کسی ستمکارتر از آن کس که به خدا دروغ بر بسته است (آنچه را که خدای تعالی نگفته و نخواسته به او نسبت داده است)
أَوْ قَالَ أُوْحِیَ إِلَیَّ وَلَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ
یا گفت که برمن وحی شده است در حالی که چیزی به او وحی نشده،
وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ
و آن کس که گفته باشد: فرود خواهم آورد به مانند آنچه که خدا فرود آورده،
وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ
ای کاش میدیدی (ای پیامبر) آن هنگام را که ستمگران در بیخودی مرگند
وَالْمَلآئِکَةُ بَاسِطُواْ أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ
و فرشتگان دستانشان گشادهاند که جانهاتان برون دهید که امروز سزا داده شوید به عذاب ذلّت بار،
بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَکُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ
بدان سبب که پیوسته بر خدا نادرست میگفتید و در برابر آیات او استکبار مینمودید.
از دیگر خطاءها و معاصی که در اینگونه مجالس حادث میگردد، شرک ورزیدن به خدای تعالی است. اگر نگوییم همۀ آنچه که گفته میشود، اکثر اغلب آن متضمن شرک به خدای عزوجل است. از گیاه و درخت و زمین و آسمان و ستارگان و بالاخره انسان را شریک خدا، و گاهی قدرتمندتر از خدا دانستن، و این معصیتی است که هرگز مورد آمرزش الهی قرار نمیگیرد.
إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ (نساء ۴۸)
همانا خدا نمیآمرزد که به او شرک ورزیده شود و میآمرزد جز آن را.
و از زبان لقمان میگوید:
یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (لقمان ۱۳)
ای فرزندم خدای را انباز نیاور، همانا انباز سازی (برای خدا) ستمی عظیم است.
گزشته از اینها، پارهیی از مداحیها و مرثیه سراییها مصداق بارز برخی از حرمتهایی است که خدای تعالی در برخی از آیات کتابش آورده، از جمله آیه ۳۳ سورۀ اعراف:
قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ
بگو (ای پیامبر) جز این نیست که ناروا و حرام ساخته است پروردگار من انجام زشتیها را، آنچه آشکار است از آنها و آنچه پنهان است
وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا
و گناه را و ستم را که همه ناحق است و نیز (حرام ساخته است) اینکه شریک آورید برای خدا چیزی را که خدا توانی در اختیار او ننهاده است،
وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ
و اینکه بگویید برای خدا آنچه را که نمیدانید (نسبت دروغ و ناروا به خدا دهید).
اینها همه را خدای جلّ وعلا حرام کرده است و حال آنکه همۀ آنها، بیکم و کاست، در اکثر اعمال ما، خصوصاً آن دسته که تحت عنواین دین انجامشان میدهیم، به وضوح مشهود است. به آیۀ زیر، که کلام خداوند است در روز قیامت بنگریم:
وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ
هرآینه آمدید نزد ما به تنهایی همانگونه که بیافریدیمتان نخستین بار،
وَتَرَکْتُم مَّا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاء ظُهُورِکُمْ
و فرونهادید هر آنچه را که ارزانیتان داشته بودیم، پشت سرهاتان،
وَمَا نَرَى مَعَکُمْ شُفَعَاءکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاء
و نمیبینیم همراهتان شفیعانتان را، هم آنان را که گمان میبردید دربارۀ شما انبازان (خدایند)
لَقَد تَّقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَضَلَّ عَنکُم مَّا کُنتُمْ تَزْعُمُونَ (انعام ۹۴)
هرآینه بریده شد میانتان (میان شما و میانجیگران خیالی شما) و از دستتان بشد آنچه را که در گمان داشتید.
پس آیا ما وقوع چنین روزی را در خیال و گمان خود پنداشتهایم، حتی به صورت امکان و تجسم و تصویر، که اگر حیاتی پس از مرگ باشد و خدای خالق هستی ما را به تنهایی به آستان محاکمۀ خود فرا خواند، بیآنکه به چیزی یا کسی، از همۀ آن چیزها و کسانی که در دنیا به آنها متوسل میشدیم، و از آنها شفاء و شفاعت و آمرزش میطلبیدیم، دسترسی داشته باشیم، چه خواهیم گفت و چه خواهیم کرد؟!
چقدر ما متهور و پر جرأتیم که با وجود چنین آیات روشن و قاطعی، به علن و به جدّ و بی هیچ پروایی و پرهیزی، همه چیز را شریک ذات سبحان الهی میسازیم تا به پشیزی از این دنیا دست یابیم. و او به قاطعیت و صراحت، انبازسازان و انبازان را وعدۀ عذاب فرموده است. وقتی ما در طول شبانه روز، چه در نمازها و چه خارج آن، ذکر الحمد لله رب العالمین را بر زبان جاری میسازیم، ستایش، حمد و عبادت ویژۀ پروردگار و تربیت کنندۀ عالمیان است. پس چگونه انسانهایی را، هرچند بزرگ و بلند مرتبه هم باشند، به جای خدا مینشانیم و به ستایش و پرستش آنها میپردازیم، حتی مردگان آنها را؟!
جز این نیست که این روش در دینداری و عبادت، از مظاهر بارز شرک و طُغیان و عِصیان در برابر خدای تعالی است که باید حتماً از آن اجتناب شود. و این سخن به تأکید و تصریحاً در کلمات بزرگان و پیشوایان، وارد شده است. البته بیتردید همۀ آیات کتاب که شأنش هدایت بشر به راه صلاح و سَداد و رَشاد و خردورزی و دانش اندوزی و دریافت رؤیت حکیمانه و بخردانه است، نسبت به نظام هستی، دربردارنده انکار صریح و مفصل، یا کنایه و مجمل، در خصوص چنین اعمالی است.
علاوه بر کتاب خدا، سنت رسول و ائمه هدی صلوات الله علیهم نیز مملو از مفاهیم قرآنی در هدایت گرویدگان است. چند روایت را از نظر میگذرانیم:
امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه میفرماید: یَهلِکُ فِیَّ رَجُلان، مُحِبٌّ مُفرِطٌ و باهِتٌ مُفتَرٍ (قصار ۴۶۹)
دو کس در ارتباط با من هلاک گردند، دوست داری که در دوستیش زیادهروی کند و بهتان زنندۀ دروغ پرداز. (کسی که چیزی را به من نسبت دهد که نگفتهام یا نخواستهام، یا نکردهام)
و باز از همو است که فرموده: هَلَکَ فِیَّ رجُلان مُحِبٌّ غالٍ و مُبغِضٌ قالٍ (قصار ۱۱۷)
دو کس در ارتباط با من هلاک گردند دوستدار غلوّ کننده و کینه توز کین خواه.
اکنون بی هیچ حب و بغضی، خود مداحان و مرثیه سرایان، در برابر این کلمات مولی امیرالمؤمنین علیه السلام کلاه خود را قاضی کنند و بگویند آیا مُحبِ مُفرِط و مُحِبّ غالی و مفتری چگونه است؟!
و باز از مولی است در خطبه دوم نهج البلاغه که در شأنیت و جایگاه عترت رسول خدا (ص) میگوید:
هُم اَساسُ الدّینِ و عِمادُ الیَقین، اِلَیهم یَفِئ الغالی و بِهم یَلحَق التّالی
ایشان اساس دین و ستون یقینند، غالی و از حد گذرنده به سویشان بازگردد. و عقب مانده به ایشان ملحق شود.
و باز هم بر این مطلب تأکیده نهاده و گفته است:
نَحنُ النُّمرُقَةُ الوُسطی بِها یَلحقُ التالی و اِلَیها یَرجِعُ الغالِی (کلمات قصار ۱۰۹)
ما تکیه گاه میانی هستیم که پس آینده بدان بپیوندد و از حد گزرنده و غلوکننده به سوی آن بازگردد.
ابی بکره از رسول خدا اینگونه روایت کرده که گفت:
مَدَح رجُلٌ رجلاً عِندَ النّبیِّ صلّی الله علَیه و سلَّم، فقالَ رسولُ الله (ص) : وَیلَکَ قَطَعتَ عنقَ صاحبَک (مراراً)….
مردی در نزد رسول خدا (ص) دیگری را بستود و او را مدح نمود، پس رسول خدا گفت: وای بر تو، گویا گردن دوستت را بریدهای ( و این کلام را مکرر فرمود)
و باز از ابی بکره است که:
کُنّا عِندَ النّبیِّ (ص) فَمَدَحَ رَجُلٌ رجُلاً، فَقالَ النَّبِیُّ (ص): قَطَعتَ ظَهرَه.
نزد رسول خدا (ص) بودیم، پس مردی دیگری را بستود، آنگاه پیامبر گفت: پشتش را شکستی (احمد حنبل. ج ۶٫ صص۲۹ و۳۰)
و نیز مقداد بن عمرو و امیرالمؤمنین از رسول خدا (ص) روایت میکنند که:
اَمَرَنا رسولُ الله (ص) اَن نَحثُوَ فی وُجوهِ المدّاحینَ التُّرابَ.
فرمان داد رسول خدا (ص) ما را که خاک بپاشیم بر روی مدّاحان. (فقیه/ ابن ماجه، ادب، ۳۶/ وافی، ج ۵، باب جمل المعاصی، ص ۱۰۷۲)
و باز از رسول خدا از همان مأخذ:
اِیّاکم و المَادِحَ فَاِنّه الذِّبحَ.
بر شما باد (پرهیز) از مدیحه گویی زیرا که به مثابۀ سر بریدن است.
البته این روایات و نظائر آن در اکثر کتب حدیث شیعه و صحاح اهل سنت مضبوط است.
و باز از مولی امیر المؤمنین (ع) است در پایان خطبه اشباح، (خطبه ۹۱ نهج البلاغه) که میگوید؛ هیچ کس جز خدا را لایق حمد و ستایش نمیداند و از او شاکر است که نعمت ستودنش را به وی عطاء فرموده و نیز او را از حمد غیر خدا بازداشته است:
اللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِیلِ وَ التَّعْدَادِ الْکَثِیرِ إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَیْرُ مَأْمُولٍ وَ إِنْ تُرْجَ فَخَیْرُ مَرْجُوٍّ
خداوندا تو سزاوار وصف جمیلی و چه به بسیاری، اگر آرزو در تو بندند، پس تو بهترینی، و اگر امید بر تو آرند پس تو بهترینی که میتوان بر او امید بست،
اللَّهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لِی فِیمَا لَا أَمْدَحُ بِهِ غَیْرَکَ
خداوندا گشایشی بر من آوردی (به زبانم) تا بدان جز تو را نستایم،
وَ لَا أُثْنِی بِهِ عَلَى أَحَدٍ سِوَاکَ وَ لَا أُوَجِّهُهُ إِلَى مَعَادِنِ الْخَیْـبَـةِ وَ مَوَاضِعِ الـرِّیبَـةِ
و نه ثناء گویم با آن کسی را جز تو، و آن را به سوی گنجینههای ناکامی و جایگاههای شک روانه نسازم.
وَ عَدَلْتَ بِلِسَانِی عَنْ مَدَائِحِ الْآدَمِـیِّـینَ وَ الثَّنَاءِ عَلَى الْمَرْبُوبِینَ الْمَخْلُوقِینَ
و این زبانم را از ستودن آدمیان باز داشتی، و نیز ثناء گفتن بر پروریدگان آفریده شده.
اللَّهُمَّ وَ لِکُلِّ مُثْنٍ عَلَى مَنْ أَثْنَى عَلَیْهِ مَثُوبَةٌ مِنْ جَزَاءٍ أَوْ عَارِفَةٌ مِنْ عَطَاءٍ
خداوندا هر ثناء گویی از آن کس که ثناءش گوید پاداشی گیرد، یا چیزی از عطاء و دَهِش بدو رسد،
وَ قَدْ رَجَوْتُکَ دَلِیلًا عَلَى ذَخَائِرِ الرَّحْمَةِ وَ کُنُوزِ الْمَغْفِرَةِ
و اما من امیدوارم که تو رهنمون من باشی به سوی ذخیرههای رحمت و گنجهای مغفرت
اللَّهُمَّ وَ هَذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَکَ بِالتَّوْحِیدِ الَّذِی هُوَ لَکَ
خداوندا و این جایگاه آن کس است که تو را فقط به توحید منفرد ساخته، که این مقام تنها از آنِ تو است،
وَ لَمْ یَرَ مُسْتَحِقّاً لِهَذِهِ الْمَحَامِدِ وَ الْمَمَادِحِ غَیْرَکَ
و هیچ کس را جز تو سزاوار این ستایشها و ستودنیها ندیده است.
با توجه به این منابع و مآخذ روشن و بَـیِّن، بانیان و مجریان مدیحه سراییها و مرثیه خوانیهای غلوآمیز و دربردارنده افتراء به خدا و رسول و ائمه هدی صلوات علیهم در پیشگاه حضرت باری هیچ عذری نخواهد داشت، حتی اگر بگویند،
یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا،
ای کاش ما خدا و رسول را اطاعت کرده بودیم،
وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا،
و گفتند پروردگارا ما اطاعت کردیم آقایان و بزرگانمان را پس آنان از راه گمراهمان ساختند،
رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا کَبِیرًا (احزاب ۶۶ تا ۶۸)
ای پروردگار ما، ایشان را دو چندان از عذاب نصیبشان گردان و از ساحت رحمت خود دورشان ساز، دورساختنی بزرگ.
و هنوز چه راهی بس دراز مانده است تا مسلمانان از دین خود ساخته خود دست بردارند و عامل به متن اصیل وحی گردند. حتماً در آن روز نه دیگر جنگی بین خود دارند و نه با دیگران، و حتماً در آن روز همۀ سرمایههاشان صرف فراگیری و آموختن کتاب و حکمت و نیز تزکیۀ نفسهاشان میگردد. حتماً در آن روز کاری جز آبادنی زمین و اعتلاء اخلاق انسانی و کمال یافتگی خود انجام نمیدهند. و در پایان بیاد داشته باشیم که پیامبر ما، نه شیعه بود و نه سنی، نه دوازده امامی بود و نه مالکی یا حنفی یا حنبلی و شافعی، او یک مسلم بود، تسلیم امر خدا فقط.
آنچه از آیات کتاب و احادیث صحاح مستفاد میگردد، مخالفت صریح با هرگونه مدیحه سرایی و تعریف و بزرگداشت بیجا و بیمورد، و حتی سوگواری و مرثیه خوانی شرک آلود میباشد. به چند آیه و روایت در این باب توجه کنید.
در گام نخست، خدای تعالی، اهل کتاب را، در دو آیه، از غلوّ در دین و نسبت ناحق به خدا دادن باز میدارد. تردید نیست که مخاطبِ همۀ آیات قرآن کسانی هستند که به این کتاب و رسولِ آورندۀ آن گرویدهاند. نتیجه آنکه مسلمانها هم به نحو اعلی و اتم و اقوی، نباید در دین خود غلوّ کنند. غلوّ در کلام است و هم در عمل. خدای تعالی غلو را پیروی از خواهشهای نفسانی کسانی میداند که حتماً گمراه شدهاند و بسیاری را نیز گمراه کردهاند.
قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ
(ای پیامبر) بگو ای اهل کتاب غلو مکنید (از حد مگزرید) در دینتان به نادرستی (که این عمل نادرست و ناحق است)،
وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ کَثِیرًا وَضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبِیلِ،
و پیروی مکنید خواهشهای مردمانی را که هرآینه گمراه شدند پیش از این، و گمراه کردند بسیاری را، و گمراه شدند از راستی راه.
لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ
رانده و مطرود شدند آن کسانی که کافر شدند از بنی اسرائیل، بر زبان داود و عیسی بن مریم،
ذَلِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ،
این بدان سبب است که سرپیچی کردند و پیوسته تجاوز مینمودند و از حد میگزشتند.
کَانُواْ لاَ یَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ،
از هر زشتی که مرتکبش میشدند باز نمیایستادند، آه که چه بد میکردند!
تَرَى کَثِیرًا مِّنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ
میبینی (ای پیامبر) بسیاری از ایشان را که با کافران دوستی میکنند، آه که چه بد است آنچه را که نفسهاشان پیشکش ایشان نموده است،
أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ،
تا آنجا که خدا بر ایشان خشم گرفته، و در عذاب هم اینان جاویدانند.
وَلَوْ کَانُوا یُؤْمِنُونَ بِالله والنَّبِیِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیَاء وَلَکِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ
چنانچه ایمان میآوردند به خدا و پیامبر و آنچه براو فرود آمده است، آنان (کافران) را به دوستی نمیگرفتند اما بسیاری از ایشان تبهکارانند. (مائده ۷۷تا۸۱)
از دیگر آثار مخرب و ویرانگر اینگونه دینداری که تماماً مبتنی بر مداحی و مرثیه سرایی و عزاداری و خرافه پرستی است، شادمان و دلشاد شدن به اینگونه اعمال است که خدای تعالی در کتاب مجیدش، خوشنود شدن به این سرخوشیها را مردود و ناپسند شمرده و تأکید فرموده است که آنها را دوست ندارد. در حالی که ما به حدی از این اعمال دلشاد میشویم که گویا در غرفههای بهشت جای گرفتهایم و از چشمهیی که مقربان درگاهش از آن مینوشند، مینوشیم.
به آیات زیر توجه کنید:
…إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ (قصص ۷۶)
آنگاه که قوم قارون به او گفتند (به گنجهای خود) شادمان مباش که خدا شادی کنندگان (از این دست) را دوست ندارد.
و غالب ثروتمندان ما به هزینه کردن برای برگزاری چنین جلسات و اجتماعاتی که بیشتر آنها بیمحتوای ارشاد و هدایت است، دلشاد و خوشحالند به گمان اینکه یک وظیفه دینی بزرگ را بانجام رساندهاند. اما خدای تعالی به گونهیی دیگر سخن میگوید، و از منظری مغایر و مخالف، به این دست از اعمال مینگرد. معیار حضرت باری قیامِ مردم و بپاخاستن آنها در گسترانیدن موازین عدل و قسط در جامعه میباشد.
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ… (حدید۲۵)
هرآینه ما فرستادیم رسولانمان را با دلائل روشن و فرود آوردیم با ایشان کتاب و ترازو را تا بر پاخیزند مردمان به عدالت…
حال بنگریم که از دل کدامیک از این اعمال دینی ما، یعنی رفتارهایی که به نام دین انجامشان میدهیم، بر پاداشتن عدالت و توسعه قسط و زدودن فقر و آگاهی بخشی جامعه، و نجات قشرهای در بند و اسیر خرافه و جهل بیرون میآید؟! اما بازهم شادمانیم، در حالی که خدا منکر سودبخشی این فرح و شادمانی است.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ أَنَّى یُصْرَفُونَ،
آیا ندیدهای (ای پیامبر) آن کسان را که در آیات خدا ستیز میکنند که چگونه از آن (آیات) روی گردانده شوند.
الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتَابِ وَبِمَا أَرْسَلْنَا بِهِ رُسُلَنَا
آنان که دروغ انگاشتند کتاب را و نیز آنچه را که بدان فروفرستادیم رسولانمان را،
فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ،
پس خواهند دانست آنگاه که غلها برگردنها باشد و به زنجیرها کشانده شوند.
فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ،
در آب داغ سپس در آتش گداخته گردند.
ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ تُشْرِکُونَ مِن دُونِ اللَّهِ
سپس پرسیده شوند که کجایند آن چیزهایی که جز خدا بودند و شریکشان میساختید؟!
قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَل لَّمْ نَکُن نَّدْعُو مِن قَبْلُ شَیْئًا
گفتند از ما ناپدید و کم شد، اصلاً ما پیش از این چیزی را نمیخواندیم،
کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکَافِرِینَ،
این چنین خدا گمراه میسازد کافران را.
ذَلِکُم بِمَا کُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَمْرَحُونَ،
این بدان سبب است که شما پیوسته در زمین دلشادی میکردید به ناحق و بدان جهت که سر خوش بودید.
ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ. (غافر ۶۹ تا ۷۰)
(حال) وارد شوید از درهای جهنم، جاودانگان در آنید، پس چه بد جایگاهی است متکبران را.
و ما نیز از روی تکبر و خود بینی، دلشاد و سر خوشیم به آنچه در اختیار داریم و چه بسیار به آن مینازیم و آن را عین حق و ابتغاء مرضاة الله (طلب خشنودی خدا) میدانیم. آیا دینِ خود ساختۀ ما حامل و شامل تکذیب کتاب خدا و رسولان او نیست؟! آیا حتی یک دلیل از کتاب خدا و سنت رسول در اثبات مدعای خود داریم که کارهای ما منطبق با اوامر و نواهی الهی است و یا اینکه مثلاً رسول خدا (ص) برای شهداء اُحد و بالاخص حمزۀ سید الشهداء چنین مراسمی، به همین شکل و محتوی برپاکرده است؟! و حال آنکه خدا فرمان میدهد که؛ «وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَاحْذَرُواْ» (مائده ۹۲) «و اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول را و پروا کنید «از گناه». محتوای این آیاتِ روشن که خدا آنها را بینات مینامد، کجای رفتار دینی ما قرار دارد؟! و اصلاً چه جایگاهی در اندیشۀ دینی ما دارد؟! دوست داریم به کاری که نکردهایم ستوده شویم و به کار اندکی که میکنیم شادمانیم که مصداق آیه زیر است:
لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَواْ وَّیُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ یَفْعَلُواْ
(ای پیامبر) مپندار آن کسان که شادمان گردند به آنچه کردهاند (از اعمال بیحاصل) و دوست دارند ستوده شوند به آنچه نکردهاند،
فَلاَ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِّنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (آلعمران ۱۸۸)
پس مپندار ایشان را رسته از عذاب و مر ایشان راست عذابی دردناک.
در دو سوره از قرآن کریم، در دو آیه، یکی به صیغه مخاطب و دیگری غائب، وظیفۀ پیامبر بعد از بعثت را تلاوت کتاب بر امت، تزکیه و پاک سازی ایشان، و تعلیم کتاب و حکمت به ایشان قلمداد کرده است.
کمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِّنکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا
همانگونه که فرستادیم در میان شما رسولی را از خودهاتان که بر خوانَد بر شما آیات ما را
وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُونَ (بقره ۱۵۱)
و پاکیزهتان گرداند و بیاموزدتان کتاب و حکمت را و بیاموزدتان آنچه را که نمیدانستید.
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ
او است که برانگیخت در میان درس ناخواندگان رسولی را از خودهاشان که بر خوانَد بر ایشان آیات او را
وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (جمعه ۲)
و پاکیزهشان گرداند و بیاموزدشان کتاب و حکمت را در حالی که پیش از این در گمراهی آشکار بودند.
باز هم میتوان طرح سؤال کرد و پرسید: کدامیک از این رفتارها و اذکار و اورادی که جای قرآن و سنت قطعیۀ رسول و ائمۀ هدی صلوات الله علیهم را گرفته، و به عنوان، دین به خورد مردم نادان و ناآگاه و حتی درس خواندگان داده شده، موجب تزکیه و پاکی و صفاء باطن و اخلاق نیکو در آنها شده است؟! و چه نسبتی با دو آیه بالا دارد؟! آیا آنچه از دعاء و مداحی و مرثیه سرایی که در مجالسی که تحت عنوان دین تشکیل میگردد، توسط مداحان و مرثیه سرایان ارائه میگردد، به حقیقت، عنصری از هدایت و آموختن کتاب و حکمت را در بر دارد؟! آیا همۀ اینها به نیت ایجاد تحول اخلاقی در مردم مطرح میگردد؟! آیا اینها، این گویندگان و شنوندگان، کسانی نیستند که دلبستۀ حیات دنیا شده و از آخرت غافل گشتهاند؟! آیا اینها، گردانندگان و گویندگان، معتقد به روزی رسان بودن خدای تعالی هستند؟! یا اینکه این همه آسمان و ریسمان را برای دریافت مبالغ هنگفت بهم میبافند؟!
اللّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقَدِرُ
خداوند است که گشاده سازد روزی را برای هرکس که بخواهد و به اندازه آورد
وَفَرِحُواْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ (رعد ۲۶)
و دلشاد گشتند به زندگی دنیا و نیست زندگی دنیا در آخرت مگر کالایی.
آیا میتوان انبیاء و اولیاء الهی را به مقام الوهیت رسانید و یا در جایگاه خدا قرار داد؟! خدای تعالی عیسی علیه السلام را در این خصوص مورد بازخواست قرار میدهد و میپرسد: ای عیسی آیا تو از مردم خواستهای که پرستندۀ تو و مادرت باشند نه (پرستندۀ) خدا؟!
وَإِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَهَیْنِ مِن دُونِ اللّهِ
و آنگاه که گفت خدا ای عیسی بن مریم آیا تو گفتی به مردم که مرا و مادرم را دو معبود بگیرید به جز خدا؟!
قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ
(عیسی) گفت تو منزه و پاکی از هر نقصی، مرا نمیرسد که بگویم آنچه را که سزاوار من نیست،
إِن کُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی
اگر گفته بودم پس هرآینه میدانستیش، میدانی آنچه را که در نفس من است،
وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنتَعَلاَّمُ الْغُیُوبِ،
و نمیدانم آنچه را که در نفس تو است همانا تو دانندۀ غیبهائی.
مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ
نگفتم ایشان را جز آنچه را که فرمانم دادیش اینکه بپرستید خدای را که پروردگار من است و نیز پروردگار شما،
وَکُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَّا دُمْتُ فِیهِمْ
و گواه بر ایشان بودم تا زمانی که در میانشان بودم
فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنتَ أَنتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (مائده ۱۱۶ و ۱۱۷)
پس همینکه مرا میرانیدی تو خود مراقبشان بودی و تو بر هر چیز گواهی.
قرآن کریم به صراحت میگوید که عیسای نبی، و رسول، پس از رفتن از این دنیا، دیگر هیچ اطلاعی از مردمان و وقایع زمان ندارد، و تنها خدا را مراقب و ناظر بر رفتار و گفتار آنان میداند. پس چگونه است که مردم ما به وضوح و روشنی، و با نهایت بیپروایی اقدام به شرک و بتپرستی میکنند و همه چیز را میپرستند، جز خدا؟! و مگر نه این است که به این روش آنچه را که نمیدانیم به خدا نسبت میدهیم، و حال آنکه این کار شیطان است که خدای تعالی ما را از تبعیت او بازداشته است.
وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ،
و پیروی مکنید گامهای شیطان را همانا او مر شما را دشمنی آشکار است.
إِنَّمَا یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاء وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (بقره ۱۶۸ و ۱۶۹)
جز این نیست که او فرمان میهد شما را به بدی و زشتکاری و اینکه بگویید بر خدا آنچه را که نمیدانید.
نسبت ناروا و کذب به خدا دادن، که در لغت عرب آن را «افتراء» میگویند، از منظر خدای عزوجل ظالمانهترین کار است، و این اتفاق نامیمونی است که پیوسته در مجالس سوگواری مذهبی ما در حال رخ دادن است. کافی است به متن گفتهها و اشعاری که توسط مداحان و مرثیه خوانان ارائه میگردد نظاره کنیم، دقیقاً همان است که آیه ۹۳ سورۀ انعام بدان پرداخته، توجه کنید:
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِبًا
و چه کسی ستمکارتر از آن کس که به خدا دروغ بر بسته است (آنچه را که خدای تعالی نگفته و نخواسته به او نسبت داده است)
أَوْ قَالَ أُوْحِیَ إِلَیَّ وَلَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ
یا گفت که برمن وحی شده است در حالی که چیزی به او وحی نشده،
وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ
و آن کس که گفته باشد: فرود خواهم آورد به مانند آنچه که خدا فرود آورده،
وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ
ای کاش میدیدی (ای پیامبر) آن هنگام را که ستمگران در بیخودی مرگند
وَالْمَلآئِکَةُ بَاسِطُواْ أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ
و فرشتگان دستانشان گشادهاند که جانهاتان برون دهید که امروز سزا داده شوید به عذاب ذلّت بار،
بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَکُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ
بدان سبب که پیوسته بر خدا نادرست میگفتید و در برابر آیات او استکبار مینمودید.
از دیگر خطاءها و معاصی که در اینگونه مجالس حادث میگردد، شرک ورزیدن به خدای تعالی است. اگر نگوییم همۀ آنچه که گفته میشود، اکثر اغلب آن متضمن شرک به خدای عزوجل است. از گیاه و درخت و زمین و آسمان و ستارگان و بالاخره انسان را شریک خدا، و گاهی قدرتمندتر از خدا دانستن، و این معصیتی است که هرگز مورد آمرزش الهی قرار نمیگیرد.
إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ (نساء ۴۸)
همانا خدا نمیآمرزد که به او شرک ورزیده شود و میآمرزد جز آن را.
و از زبان لقمان میگوید:
یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (لقمان ۱۳)
ای فرزندم خدای را انباز نیاور، همانا انباز سازی (برای خدا) ستمی عظیم است.
گزشته از اینها، پارهیی از مداحیها و مرثیه سراییها مصداق بارز برخی از حرمتهایی است که خدای تعالی در برخی از آیات کتابش آورده، از جمله آیه ۳۳ سورۀ اعراف:
قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ
بگو (ای پیامبر) جز این نیست که ناروا و حرام ساخته است پروردگار من انجام زشتیها را، آنچه آشکار است از آنها و آنچه پنهان است
وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا
و گناه را و ستم را که همه ناحق است و نیز (حرام ساخته است) اینکه شریک آورید برای خدا چیزی را که خدا توانی در اختیار او ننهاده است،
وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ
و اینکه بگویید برای خدا آنچه را که نمیدانید (نسبت دروغ و ناروا به خدا دهید).
اینها همه را خدای جلّ وعلا حرام کرده است و حال آنکه همۀ آنها، بیکم و کاست، در اکثر اعمال ما، خصوصاً آن دسته که تحت عنواین دین انجامشان میدهیم، به وضوح مشهود است. به آیۀ زیر، که کلام خداوند است در روز قیامت بنگریم:
وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ
هرآینه آمدید نزد ما به تنهایی همانگونه که بیافریدیمتان نخستین بار،
وَتَرَکْتُم مَّا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاء ظُهُورِکُمْ
و فرونهادید هر آنچه را که ارزانیتان داشته بودیم، پشت سرهاتان،
وَمَا نَرَى مَعَکُمْ شُفَعَاءکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاء
و نمیبینیم همراهتان شفیعانتان را، هم آنان را که گمان میبردید دربارۀ شما انبازان (خدایند)
لَقَد تَّقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَضَلَّ عَنکُم مَّا کُنتُمْ تَزْعُمُونَ (انعام ۹۴)
هرآینه بریده شد میانتان (میان شما و میانجیگران خیالی شما) و از دستتان بشد آنچه را که در گمان داشتید.
پس آیا ما وقوع چنین روزی را در خیال و گمان خود پنداشتهایم، حتی به صورت امکان و تجسم و تصویر، که اگر حیاتی پس از مرگ باشد و خدای خالق هستی ما را به تنهایی به آستان محاکمۀ خود فرا خواند، بیآنکه به چیزی یا کسی، از همۀ آن چیزها و کسانی که در دنیا به آنها متوسل میشدیم، و از آنها شفاء و شفاعت و آمرزش میطلبیدیم، دسترسی داشته باشیم، چه خواهیم گفت و چه خواهیم کرد؟!
چقدر ما متهور و پر جرأتیم که با وجود چنین آیات روشن و قاطعی، به علن و به جدّ و بی هیچ پروایی و پرهیزی، همه چیز را شریک ذات سبحان الهی میسازیم تا به پشیزی از این دنیا دست یابیم. و او به قاطعیت و صراحت، انبازسازان و انبازان را وعدۀ عذاب فرموده است. وقتی ما در طول شبانه روز، چه در نمازها و چه خارج آن، ذکر الحمد لله رب العالمین را بر زبان جاری میسازیم، ستایش، حمد و عبادت ویژۀ پروردگار و تربیت کنندۀ عالمیان است. پس چگونه انسانهایی را، هرچند بزرگ و بلند مرتبه هم باشند، به جای خدا مینشانیم و به ستایش و پرستش آنها میپردازیم، حتی مردگان آنها را؟!
جز این نیست که این روش در دینداری و عبادت، از مظاهر بارز شرک و طُغیان و عِصیان در برابر خدای تعالی است که باید حتماً از آن اجتناب شود. و این سخن به تأکید و تصریحاً در کلمات بزرگان و پیشوایان، وارد شده است. البته بیتردید همۀ آیات کتاب که شأنش هدایت بشر به راه صلاح و سَداد و رَشاد و خردورزی و دانش اندوزی و دریافت رؤیت حکیمانه و بخردانه است، نسبت به نظام هستی، دربردارنده انکار صریح و مفصل، یا کنایه و مجمل، در خصوص چنین اعمالی است.
علاوه بر کتاب خدا، سنت رسول و ائمه هدی صلوات الله علیهم نیز مملو از مفاهیم قرآنی در هدایت گرویدگان است. چند روایت را از نظر میگذرانیم:
امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه میفرماید: یَهلِکُ فِیَّ رَجُلان، مُحِبٌّ مُفرِطٌ و باهِتٌ مُفتَرٍ (قصار ۴۶۹)
دو کس در ارتباط با من هلاک گردند، دوست داری که در دوستیش زیادهروی کند و بهتان زنندۀ دروغ پرداز. (کسی که چیزی را به من نسبت دهد که نگفتهام یا نخواستهام، یا نکردهام)
و باز از همو است که فرموده: هَلَکَ فِیَّ رجُلان مُحِبٌّ غالٍ و مُبغِضٌ قالٍ (قصار ۱۱۷)
دو کس در ارتباط با من هلاک گردند دوستدار غلوّ کننده و کینه توز کین خواه.
اکنون بی هیچ حب و بغضی، خود مداحان و مرثیه سرایان، در برابر این کلمات مولی امیرالمؤمنین علیه السلام کلاه خود را قاضی کنند و بگویند آیا مُحبِ مُفرِط و مُحِبّ غالی و مفتری چگونه است؟!
و باز از مولی است در خطبه دوم نهج البلاغه که در شأنیت و جایگاه عترت رسول خدا (ص) میگوید:
هُم اَساسُ الدّینِ و عِمادُ الیَقین، اِلَیهم یَفِئ الغالی و بِهم یَلحَق التّالی
ایشان اساس دین و ستون یقینند، غالی و از حد گذرنده به سویشان بازگردد. و عقب مانده به ایشان ملحق شود.
و باز هم بر این مطلب تأکیده نهاده و گفته است:
نَحنُ النُّمرُقَةُ الوُسطی بِها یَلحقُ التالی و اِلَیها یَرجِعُ الغالِی (کلمات قصار ۱۰۹)
ما تکیه گاه میانی هستیم که پس آینده بدان بپیوندد و از حد گزرنده و غلوکننده به سوی آن بازگردد.
ابی بکره از رسول خدا اینگونه روایت کرده که گفت:
مَدَح رجُلٌ رجلاً عِندَ النّبیِّ صلّی الله علَیه و سلَّم، فقالَ رسولُ الله (ص) : وَیلَکَ قَطَعتَ عنقَ صاحبَک (مراراً)….
مردی در نزد رسول خدا (ص) دیگری را بستود و او را مدح نمود، پس رسول خدا گفت: وای بر تو، گویا گردن دوستت را بریدهای ( و این کلام را مکرر فرمود)
و باز از ابی بکره است که:
کُنّا عِندَ النّبیِّ (ص) فَمَدَحَ رَجُلٌ رجُلاً، فَقالَ النَّبِیُّ (ص): قَطَعتَ ظَهرَه.
نزد رسول خدا (ص) بودیم، پس مردی دیگری را بستود، آنگاه پیامبر گفت: پشتش را شکستی (احمد حنبل. ج ۶٫ صص۲۹ و۳۰)
و نیز مقداد بن عمرو و امیرالمؤمنین از رسول خدا (ص) روایت میکنند که:
اَمَرَنا رسولُ الله (ص) اَن نَحثُوَ فی وُجوهِ المدّاحینَ التُّرابَ.
فرمان داد رسول خدا (ص) ما را که خاک بپاشیم بر روی مدّاحان. (فقیه/ ابن ماجه، ادب، ۳۶/ وافی، ج ۵، باب جمل المعاصی، ص ۱۰۷۲)
و باز از رسول خدا از همان مأخذ:
اِیّاکم و المَادِحَ فَاِنّه الذِّبحَ.
بر شما باد (پرهیز) از مدیحه گویی زیرا که به مثابۀ سر بریدن است.
البته این روایات و نظائر آن در اکثر کتب حدیث شیعه و صحاح اهل سنت مضبوط است.
و باز از مولی امیر المؤمنین (ع) است در پایان خطبه اشباح، (خطبه ۹۱ نهج البلاغه) که میگوید؛ هیچ کس جز خدا را لایق حمد و ستایش نمیداند و از او شاکر است که نعمت ستودنش را به وی عطاء فرموده و نیز او را از حمد غیر خدا بازداشته است:
اللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِیلِ وَ التَّعْدَادِ الْکَثِیرِ إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَیْرُ مَأْمُولٍ وَ إِنْ تُرْجَ فَخَیْرُ مَرْجُوٍّ
خداوندا تو سزاوار وصف جمیلی و چه به بسیاری، اگر آرزو در تو بندند، پس تو بهترینی، و اگر امید بر تو آرند پس تو بهترینی که میتوان بر او امید بست،
اللَّهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لِی فِیمَا لَا أَمْدَحُ بِهِ غَیْرَکَ
خداوندا گشایشی بر من آوردی (به زبانم) تا بدان جز تو را نستایم،
وَ لَا أُثْنِی بِهِ عَلَى أَحَدٍ سِوَاکَ وَ لَا أُوَجِّهُهُ إِلَى مَعَادِنِ الْخَیْـبَـةِ وَ مَوَاضِعِ الـرِّیبَـةِ
و نه ثناء گویم با آن کسی را جز تو، و آن را به سوی گنجینههای ناکامی و جایگاههای شک روانه نسازم.
وَ عَدَلْتَ بِلِسَانِی عَنْ مَدَائِحِ الْآدَمِـیِّـینَ وَ الثَّنَاءِ عَلَى الْمَرْبُوبِینَ الْمَخْلُوقِینَ
و این زبانم را از ستودن آدمیان باز داشتی، و نیز ثناء گفتن بر پروریدگان آفریده شده.
اللَّهُمَّ وَ لِکُلِّ مُثْنٍ عَلَى مَنْ أَثْنَى عَلَیْهِ مَثُوبَةٌ مِنْ جَزَاءٍ أَوْ عَارِفَةٌ مِنْ عَطَاءٍ
خداوندا هر ثناء گویی از آن کس که ثناءش گوید پاداشی گیرد، یا چیزی از عطاء و دَهِش بدو رسد،
وَ قَدْ رَجَوْتُکَ دَلِیلًا عَلَى ذَخَائِرِ الرَّحْمَةِ وَ کُنُوزِ الْمَغْفِرَةِ
و اما من امیدوارم که تو رهنمون من باشی به سوی ذخیرههای رحمت و گنجهای مغفرت
اللَّهُمَّ وَ هَذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَکَ بِالتَّوْحِیدِ الَّذِی هُوَ لَکَ
خداوندا و این جایگاه آن کس است که تو را فقط به توحید منفرد ساخته، که این مقام تنها از آنِ تو است،
وَ لَمْ یَرَ مُسْتَحِقّاً لِهَذِهِ الْمَحَامِدِ وَ الْمَمَادِحِ غَیْرَکَ
و هیچ کس را جز تو سزاوار این ستایشها و ستودنیها ندیده است.
با توجه به این منابع و مآخذ روشن و بَـیِّن، بانیان و مجریان مدیحه سراییها و مرثیه خوانیهای غلوآمیز و دربردارنده افتراء به خدا و رسول و ائمه هدی صلوات علیهم در پیشگاه حضرت باری هیچ عذری نخواهد داشت، حتی اگر بگویند،
یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا،
ای کاش ما خدا و رسول را اطاعت کرده بودیم،
وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا،
و گفتند پروردگارا ما اطاعت کردیم آقایان و بزرگانمان را پس آنان از راه گمراهمان ساختند،
رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا کَبِیرًا (احزاب ۶۶ تا ۶۸)
ای پروردگار ما، ایشان را دو چندان از عذاب نصیبشان گردان و از ساحت رحمت خود دورشان ساز، دورساختنی بزرگ.
و هنوز چه راهی بس دراز مانده است تا مسلمانان از دین خود ساخته خود دست بردارند و عامل به متن اصیل وحی گردند. حتماً در آن روز نه دیگر جنگی بین خود دارند و نه با دیگران، و حتماً در آن روز همۀ سرمایههاشان صرف فراگیری و آموختن کتاب و حکمت و نیز تزکیۀ نفسهاشان میگردد. حتماً در آن روز کاری جز آبادنی زمین و اعتلاء اخلاق انسانی و کمال یافتگی خود انجام نمیدهند. و در پایان بیاد داشته باشیم که پیامبر ما، نه شیعه بود و نه سنی، نه دوازده امامی بود و نه مالکی یا حنفی یا حنبلی و شافعی، او یک مسلم بود، تسلیم امر خدا فقط.
Amérique Latine: le coup de force est le seul moyen pour la droite de prendre le pouvoir
Amérique Latine: le coup de force est le seul moyen pour la droite de prendre le pouvoir
- 15 Mai 2016
- TARIK BOUAFIA
Par 367 voix pour, 137 contre et 2 abstentions, les députés brésiliens ont voté le processus ouvrant à la destitution de la Présidente Dilma Rousseff. Même si l’impeachement est prévu par la Constitution, beaucoup y voient cependant un coup d’État institutionnel.
Dans les années 1960-1970, la droite latino-américaine prenait le pouvoir par les armes. Ce fut le cas le 11 septembre 1973 au Chili ou encore le 24 mars 1976 en Argentine. S’en suivirent d’effroyables années de dictature militaire.
Sous l’œil bienveillant de Washington qui finançait et organisait de près les opérations, les nouveaux régimes fascistes en profitèrent pour mettre en place des politiques économiques ultra-libérales tout droit sorties des manuels du Fonds Monétaire International et de la Banque Mondiale.
Le Brésil n’a pas été épargné par cette vague autoritaire qui a déferlé sur le continent. En 1964, les militaires renversaient le président Joao Goulart. Ce dernier était très apprécié par les plus pauvres grâce aux programmes sociaux qu’il avait mis en place. Il avait notamment instauré le droit de vote pour les analphabètes. Mais ces positions radicales en faveur des plus pauvres, sa défiance envers l’oligarchie nationale et son hostilité envers les Etats-Unis eurent raison de sa présidence.
Cinquante-deux-ans plus tard, un autre coup d’Etat d’un nouveau genre vient de frapper la démocratie brésilienne. Les militaires ne sont plus en première ligne, ils restent dans leurs casernes. Les nouveaux putschistes ne portent pas d’uniforme, ils n’ont pas d’armes et ne pratiquent pas la violence physique.
Non, ils sont plus présentables dans leurs costumes, plus en phase avec l’époque. Pour autant, ils sont tout aussi déterminés dans leur quête du pouvoir.
Ces nouveaux putschistes ne sont ni plus ni moins que les parlementaires, pour beaucoup corrompus, les grands patrons et les médias plus que jamais défenseurs des riches et des puissants.
Même si les moyens d’accéder au pouvoir sont aujourd’hui différents, les projets politiques n’ont, eux, pas tellement changé. Il suffit de voir les mesures mises en place depuis quatre mois par le Président argentin Mauricio Macri pour s’en rendre compte (1).
Au-delà de la gravité de ce qui vient de se passer au Brésil, ce coup de force de la droite contre les institutions démocratiques du pays nous fournit des enseignements capitaux pour comprendre ce qui se joue actuellement dans la région.
La première leçon à tirer est que la droite sud-américaine ne peut aujourd’hui accéder au pouvoir qu’à condition d’enfreindre, et parfois violemment, les règles du jeu démocratique.
Le cas du Brésil en est le parfait exemple. Mais ce n’est pas le seul. En effet, il y a quatre ans, un autre Président, Fernando Lugo, alors à la tête du Paraguay était écarté du pouvoir après un jugement parlementaire expéditif sans que sa responsabilité dans la raison de son inculpation ne soit prouvée (2). L’ancien évêque, proche des pauvres et du «diable» Chavez a aujourd’hui été remplacé par l’un des hommes d’affaire les plus riches du pays, Horacio Cartes.
En 2009, c’était Manuel Zelaya, alors président du Honduras qui était renversé par un coup d’Etat militaire cette fois, avec encore une fois la bénédiction des Etats-Unis et de son nouveau président, Barack Obama (3).
Mais la droite n’a pas toujours réussi fort heureusement à prendre le pouvoir. Elle a échoué en 2008 en Bolivie, en 2010 en Équateur et elle bute toujours aujourd’hui sur la résistance chaviste au Venezuela, même si elle a remporté en décembre dernier les élections législatives après avoir mené une terrible guerre économique contre le gouvernement bolivarien.
Cette radicalisation dans la contestation des pouvoirs de gauche s’explique par le fait que ces derniers, même s’ils commettent des erreurs parfois graves, continuent à bénéficier d’un soutien populaire qui leur permet d’affronter les coups de semonce de la droite, sauf au Brésil où le virage austéritaire pris par Dilma Rousseff l’a complètement coupé de ses bases populaires.
L’autre explication vient du fait que la droite ne peut pas, si elle souhaite arriver au pouvoir, présenter ses véritables intentions devant les électeurs. En effet, son programme néolibéral d’austérité budgétaire et de privatisations des services publics n’est pas avalisé par la majorité de la population qui a souffert le martyre du fait des politiques menées dans les années 1980.
Et puis cette contre-offensive conservatrice dans la région ne serait pas possible sans
le travail de deux institutions qui ont joué un rôle immense dans le processus de destitution de Dilma Rousseff: la justice et les médias.
Encensé par la majorité des médias nationaux et internationaux (4), le juge Sergio Moro a fait preuve d’un véritable acharnement à géométrie variable. Sa partialité dans le traitement du scandale Petrobras a été flagrante. Pendant qu’il harcelait et s’acharnait sur la figure de l’ancien Président Lula en l’amenant de force à répondre à des interrogatoires, il a été d’un silence assourdissant concernant Aécio Neves, l’ex-candidat de droite à l’élection présidentielle de 2014, cité cinq fois dans cette affaire de corruption inédite.
De leur côté, les médias ont joué à merveille leur rôle de militants politiques. N’est-ce pas Judith Brito, directrice du quotidien conservateur Folha de São Paulo qui avait déclaré: «Puisque l’opposition a été profondément fragilisée, ce sont les médias qui, de fait, doivent jouer ce rôle» (O Globo, 18 mars 2010). Les députés brésiliens qui ont voté en faveur de l’impeachment peuvent remercier profondément le système médiatique pour son aide précieuse.
Le Président équatorien Rafael Correa, attentif aux événements qui secouent le Brésil, a affirmé: «Il n’y a plus besoin de dictature militaire. Des juges soumis et une presse corrompue suffisent».
Et, bien évidemment, qui dit déstabilisations en Amérique Latine dit automatiquement implication directe ou indirecte et plus ou moins active des États-Unis. Il s’avère que l’administration états-unienne et ses multinationales n’ont pas tellement apprécié le refus du gouvernement brésilien d’ouvrir le capital de l’entreprise nationale Petrobras aux investisseurs états-uniens et de préférer une alliance stratégique avec la Chine après que d’immenses zones pétrolifères aient été découvertes dans le pays (5). Comme le remarque l’analyste brésilien Beto Almeida: «les conseils états-uniens dans le jugement politique contre Dilma montrent qu’il y a une opération internationale contre le Brésil, contre son travail pour l’intégration latino-américaine et sa participation dans les BRICS» (Telesur, 18 avril 2016).
Hasard ou coïncidence troublante, quelques heures après le vote au parlement, des députés de droite se sont rendus aux États-Unis pour s’entretenir avec des proches d’Hillary Clinton (6).
De nombreux facteurs sont à l’origine des difficultés des gouvernements de gauche en Amérique Latine: la crise économique du à la baisse des prix des matières premières et notamment du pétrole, la persistance de la corruption ou encore la difficulté de créer un appareil de production capable de subvenir aux besoins de la population…
Mais cela dit, même face à une conjoncture mondiale extrêmement défavorable qui affecte sérieusement les économies sud-américaines, les gouvernements de gauche de la région continuent à bénéficier d’un appui populaire comme au Venezuela où les bases chavistes restent puissantes et bien ancrées dans la société.
Face à cette contre-offensive particulièrement violente de la droite latino-américaine, la solidarité des peuples est aujourd’hui de mise afin de protéger la stabilité politique, la démocratie, la paix et les innombrables conquêtes sociales obtenues ces quinze dernières années.
*Journaliste. Correspondant en Argentine pour Investig’Action.
Notes:
(1) Lire «En Argentine, la stratégie du shock», Investig’Action, Mai 2016.
(2) Le Paraguay dévoré par le soja, Maurice Lemoine, Le Monde diplomatique, Janvier 2014
(3) Honduras: première réelle victoire de Barack Obama! Pierre Piccinin, Le Monde.fr, Janvier 2010
(4) Lire «Le Brésil vu par le Monde», Investig’Action, Avril 2016.
(5) A Coup is in the air: The Plott to Unsettle Rousseff, Lula and Brasil, Shobhan Saxena, The Wire, Mars 2016
(6) La oposición brasileña se reúne en Washington luego de votar para destituir a Dilma Rousseff, Telesur, 18 avril 2016
Source: Investig’Action
اشتراک در:
پستها (Atom)