۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

سازگاراى نا سازگار

















































مدتى است که محسن سازگارا، اصلاح طلب فراري، براى خود نقش رهبرى قائل شده
و با تقليد مرادش، خميني، نوارهاى صوتى � تصويرى پُر کرده و در سايت هاى
,بالاترين, و ,فيس بوک, و غيرو منتشر مى سازد. او مى رود و کتاب هاى
طرفداران و متخصصان ,کودتاهاى عدم خشونت, را مى خواند و همه روزه آنها را
از زبان خود، براى شنوندگانش تکرار ميکند. البته گاهى هم زيرکى کرده و
تاکتيک هايى که بچه ها با تجربيات مبارزاتشان کشف و اختراع کرده اند را
در ميان گزارشات و اخبار پيدا کرده و فردايش به اسم ,ابتکار شخصى اش,
منتشر مى کند و با اينکار براى ساده لوحانى که در خانه هايشان نشسته و
اخبار مبارزات را از طريق اينترنت دنبال مى کنند، ژست رهبرى مى آيد. اين
کار او حکايت از شخصيت سياستمدارانه ى ماکياوليستى (کثيف ترين نوع سياسى
کارى) او دارد که با هر حقه و ترفندي، توهم ,رهبر, بودنش را به مردم القا
کند، تا از اين طريق، فردا که مردم حکومت کودتا را برچيدند و همه چيز امن
شد، سوار هواپيما شده و براى سهم خواهى به ايران برگردد.
البته اين تنها ترفند ماکياوليستى او نيست. او، قبل از انتخابات رياست
جمهوري، يکى از مخالفين موسوى به حساب مى آمد و از تريبون ,صداى آمريکا,
عليه موسوى تبليغ مى نمود. مثلاً، يکى از انتقاداتش اين بود که:, موسوى
اصلاح طلب نبوده و اصلاً اصولگرا است,، و براى ارائه مدرک مى گفت: ,اگر
هندوانه در تهران گران مى شد، موسوى مى گفت که توطئه آمريکا است,. او
همچنين به ,اقتصاد کوپنى, موسوى هم انتقاد مينمود و بالاتر از همه، و
شايد خنده دارتر از همه، انتقاد او به موسوى بود که قتل و عام زندانيان
سياسى در تابستان 1367 در زمان تصدى موسوى اتفاق افتاد، پس مطمئناً نقشى
در آن داشته است. چرا چنين ادعايى در مورد اين واقعه ى اسفناک را خنده
دار توصيف کرديم؟ براى اينکه در همان سالهاى کشتار 60 تا 68 ، آقاى
سازگارا، خود يک پاسدار آدمکش بود، اما او فقط موسوى را ملزم به توضيح
نقشش در اين قتل و عام ها مى کند. ماکياوليسم او زمانى برجسته مى شود که
اينک که موسوى و ,جنبش سبز, اش، درست يا غلط، در ميان مردم محبوبيّت پيدا
کرده است، آقاى سازگارا، سبز تر از ,جنبش سبزى ها, شده و شب و روز در
نوارهايش، قربان صدقه ى موسوى مى رود. و در حقيقت، خود را سوار بر ,موج
سبز, نموده است.
راستش ما با او کارى نداشتيم. خوب بند نافش را در راه کج بريده اند. به
ما چه؟! آن عده ساده لوح که به دنبال او روان مى شوند، لياقتشان هم آدمى
مثل اوست. امّا زمانى است که ديگر پايش را از حدّ خود فراتر گذاشته و
با ارائه ى راهکارهاى سازشکارانه، در مقابل حرکت مبارزاتى مردم قرار
گرفته است. يکى از اين راهکارها، دادن گل به نيروهاى مسلح و لباس شخصى
هايى است که در خيابان مردم را به تير بسته اند. اين راهکار او که تقليدى
ناشيانه از روش مبارزاتى مردم در انقلاب پيشين است، تقريباً تمامى
مبارزان و خانواده هاى جانباختگان و مفقودين و بازداشت شدگان را به خشم
آورده است. او در انقلاب پيشين در ايران نبود. او از جمله خارج نشينانى
بود که همراه با خمينى در هواپيماى 747 ,ايرفرانس, به تهران آمد.
بنابراين نمى فهمد که اگر مردم در آن سال ها در تظاهرات هاى خيابانى به
ارتشيان گل مى دادند، به اين علت بود که ايشان نشان داده بودند که فرمان
تيراندازى به جمعيت را اجرا نمى کنند. همين عدم فرمانبرى پرسنل ارتش از
مافوق هايشان بود که نهايتاً حکومت نظامى را با شکت روبرو کرد و لياقت
قدردانى مردم را داشت. اما ما چگونه مى توانيم به جمعى مزدور وحشى که نه
تنها ,حکم تير, را اجرا مى کنند، بلکه از کشتن مردم لذّت مى برند و اينکه
زن است يا بچه، ,ندا, است يا ,سهراب, برايشان فرقى ندارد، گل تعارف
کنيم؟! آيا از پدران و مادرانى که جان فرزندانشان را گرفته اند و يا
آنهايى که هنوز نمى دانند جوانشان زنده است يا مُرده شرم نميکند؟!

خبرنامه ندا
24 تير 1388

بيانيه مشترک بيانيه مشترک *برعليه موج جديد سرکوب و اختناق در ايران

مردم مبارز ايران! انسان های آزاده جهان!

تظاهرات ميليونی مردم در اکثرشهرهای ايران در روزهای اخير نمايش عظيم قدرت مردمی بود که بيدادگري، عوامفريبی و سرکوب مداوم اين رژيم را به چالش می طلبيدند. چالشی که با اعمال خشونت حاکميت ضددموکراتيک نظام جمهوری اسلامی و نيروهای امنيتی اش پاسخ داده شده است. تاکنون، آمار دهها کشته و صدها زخمی قطعی است. گزارشات رسيده به ما حاکی از دستگيری يا ناپديدشدن هزاران نفر از فعالين و معترضين رژيم جمهوری اسلامی می باشد. در اين ميان، خوابگاه های دانشگاه ها از اولين هدفهای حمله نيروهای سرکوب گررژيم بودند که منجربه کشته و زخمی شدن دهها تن و دستگيری تعداد بيشماری از دانشجويان گرديد. موج وسيع دستگيريهای شبانه و خانه به خانه جوانان، روزنامه نگاران و دانشجويان و ناپديد شدن تعداد ی ديگر، ترس و هراس سالهای دهه شصت (دهه هشتاد ميلادی) را برای ما يادآوری ميکند. انبوه بازداشت شدگان در سراسر کشور علاوه بر زندانهای شناخته شده همچون اوين، گوهردشت و...، در پادگان ها، مراکز بسيج و مکان های نامعلوم نگه داشته می شوند.
با وجود سانسور شديد، گزارشها، تصاوير و فيلم های ارسال شده، اسناد غيرقابل انکاری هستند که نشان می دهند ابعاد شکنجه ها، بی رحمی و قساوت شکنجه گران به ابعادی غيرقابل تصور در جمهوری اسلامی رسيده است. ضرب و شتم، شکنجه های طاقت فرسای جسمی و روحي، پرونده رژيم جمهوری اسلامی را در نقض آشکار حقوق بشر سنگين تر از پيش کرده است.
روش شناخته شده رژيم برای ايجاد هراس در ميان مردم ، شکنجه مداوم و فرسايشی زندانيان برای "اعتراف گيری" از آنان و مصاحبه های تلويزيوني، از جمله جنايت هايی است که اين روزها در ابعادی گسترده ديده ميشود. زندانيان به طور شبانه � روزی زير شکنجه قرار دارند تا در هم شکسته شوند و برخلاف ميل و اراده اشان زندگي، ارزش ها و آرمانشان را در اين "اعتراف گيری ها" نفی کنند. ما از هم اکنون اعلام می کنيم که وادار ساختن زندانی به اعترافهای ديکته شده هيچ اعتباری ندارد و تنها سند محکمی برعليه رژيم جمهوری اسلامی است که فرد مصاحبه شونده را تحت فشارها و شکنجه های سخت قرار داده است.
خانواده های دستگيرشدگان در بی خبری از فرزندان و وابستگان خود هيچ منبعی برای پيگيری و روشن شدن وضعيت و سرنوشت عزيزان خود ندارند. خبرهای نگران کننده ای مبتنی بر کشتن زندانيان و دفن مخفيانه اجساد آنها نگرانی خانواده ها و جو ترس و هراس را در سطح جامعه گسترده است. تلاش مادران دستگيرشدگان اخير برای يافتن فرزندانشان با تجمع های مکرر، با دستگيری خانواده های معترض از سوی رژيم روبرو می شود. قتل های خيابانی و آدم ربايی در لحظات فعلی در دستور کار نيروهای امنيتی رژيم قرار دارد و خطر آغاز اعدام های سيستماتيک و گسترده، پيش روی ما قرار دارد. آنان بی رحمانه، سيستماتيک و با برنامه، به سرکوب اپوزيسيون فعال و پيگير در ايران مشغولند، روندی که بدون اعتراضات وسيع در سطح ايران و جهان، هر لحظه می تواند به کشتاری وسيع از سوی رژيم تبديل شود.
تعدادی از امضاکنندگان اين بيانيه، زندانيان سياسی ای هستند که زندان و شکنجه را در سالهای دهه شصت (هشتاد ميلادی) تجربه کرده اند. بسياری از آنان جان بدربردگان و شاهدان کشتارهای سالهای 1360 و 1367 هستند. به همين دليل يقين دارند که دامنه سرکوب، شکنجه و کشتار رژيم بسی فراتر از گزارشات انتشار يافته در سطح افکار عمومی است.
با توجه به اين دلائل ما خواستار اقدام فوري، وسيع و همه جانبه برعليه وضعيت موجود در زندانها و شکنجه گاه های ايران هستيم. اميد که اين اقدامات در سطح بين المللی و نيز در ميان ايرانيان خارج کشور بازتابی شايسته با وضعيت حساس کنونی يابد.
ما ضمن هشداربه سازمان عفو بين الملل و صليب سرخ جهانی در مورد تکرارجنايتی ديگر برعليه بشريت، از اين نهادها ميخواهيم که از تمامی اهرمهای خود جهت بازداشتن از تکرارچنين جناياتی استفاده نموده و از کليه زندانهای علنی و غيرعلنی رژيم جمهوری اسلامی بازديد به عمل آورند و برای نجات جان زندانيان از هراقدام ممکن دريغ نورزند.
- ما خواهان آزادی بی قيد و شرط کليه زندانيان سياسی و ممنوعيت هر نوع شکنجه در زندانها هستيم.
- ما خواهان لغو بدون قيد و شرط مجازات اعدام در ايران هستيم.

مردم آزاديخواه!
بيائيد با تمام امکانات خود برای آزادی زندانيان سياسی بکوشيم.
ما زندانيان سياسی سابق رژيم جمهوری اسلامی برای حمايت از مبارزات آزاديخواهانه مردم کشورمان و آزادی تمامی زندانيان سياسی به ويژه دستگيرشدگان حوادث اخير و برای جلوگيری از کشتارسراسری ديگری در روزهای 24 و 25 جولای در برلين (Brandenburger Tor) دست به اعتصاب غذا ميزنيم و از همه فعالين سياسي، سازمانها، نهادها، مدافعين حقوق بشر و آزاديخواهان ميخواهيم با شرکت در اين اعتصاب سهمی کوچک درجلوگيری از کشتاری ديگرايفا نمايند.
در روز نخست اعتصاب غذا، 24 جولاي، ساعت 11 زندانيان سياسی سابق از تمامی رسانه ها و خبرگزاری ها دعوت می کنند تا به گزارشات و شهادت های عينی آنان درباره وضع زندانهای ايران گوش فرا دهند.
شرکت کنندگان در اعتصاب می توانند امضاء خود را به نشانی زير ارسال کنند:
puyeshtv@yahoo.com
حمايت کنندگان از اعتصاب می توانند امضاء خود را به نشانی زير ارسال کنند:
puyeshtv@yahoo.com
امضاء ها ادامه دارد...
شرکت کنندگان در اعتصاب:
مرجان افتخاري، مژده ارسي، ميلا مسافر، سهيلا ليندهورست، هوشنگ ديناروند، ستاره عباسی ، همايون ايواني، مينا زرين، محمود خليلي، گلرخ جهانگيري، شهلا طالبي، سياوش محمودي، گل آرا توفاني، امين حصوري، منيره برادران، ميترا تهامي، ابراهيم هانوفر، منصور حسن پور، علی يکتا، افشين، نسترن چيت ساز، شهلا سلطاني، مريم نوري، شکوفه منتظري، شهين نوايي، حميد نوذري، سارا، رضا، جهان برجيان، محمد يزداني، علی پور نوروز،عصمت طالبی کلخورابي، داريوش شکوف، کاوه آزادي، فرنود فرزاد،


حمايت کنندگان از حرکت:
افراد:
کاميار گياهچي، فرخ قهرماني، مهدی اصلاني، مرضيه گندايي، ناصر پرنيان، محمد خوش ذوق، فرزانه بهنود، مريم افشاري، عزيزه شاهمرادي، فرهنگ رومياني، علی دروازه غاري، منصور ابيات، نوروز احمدي، بهزاد کاظمي، ح. سيامکيان، داوود توفاني، عباس مظاهري، محمد تقی سيداحمدي، مصی شرافتي، امير جواهري، اصغر شيرين بلاغي، کريم خوش عقيده، سياوش کوهرنگ، سيمين اصفهاني، محمد رضا اسکندري، طاهره خرمي، پرويز پناهي، هما عليزاده، اقدس شعباني، ثريا زنگباري، منوچهر راستا، کامليا اخباری آزاد، رحيم استخري، محمد حسن ميرزاجانی کلور، جمشيد جزستاني، حسن حسام، ابراهيم آوخ، فريبا ثابت، اکرم بيرم وند، مژگان ثروتي، مينا هاشمی اصل، روناک زماني، آذر ساحلي، سهيلا ابطحي، اسماعيل ابراهيم زاده، عبدالله ابراهيمي، محسن ضيائي، ناهيد ابراهيم زاده، عبدی بوشهري، علی رسولي، محمود الهامي، ابولقاسم شمسي، عبدلرضا باقر پور، ناصر رحمانيان، ابراهيم حق شناس، احمد صفاريان، اسماعيل حق شناس، هما شرف الدين، مهوش هوشمند، شهلا آرياني، منصوره فرهنگي، شهلا حيدري، يوسف خوشکام، اسماعيل يوسفي، عباس عاقلی زاده، نسرين آدينه زاده، ل. رضوان، قاسم پولاديان، محمد داوودزاده، سعيد آرمان، مهرداد
پروري، الچاتور، محمدرضا ولی برار، نواز مصلی نژاد، حسين مهرخو، کيومرث جعفري، مهدی کريم زاده، کبري، زهره رحمانيان، پوران اسدي، پروانه زرگر (نقاش)، مهری دادگر، ناهيد نصرت، بصير نصيبي، محمود معمارنژاد، ايراندخت رضا زاده، رضوان مقدم، شکوفه سخي، تهمينه گشتاسبي، سودابه سيرجاني، بهروز سورن، ميهن روستا، فرشاد حسيني، هايده ترابي، جمشيد کابليان، حسين فرمنش، مهناز قزلو، نيلوفر حجتي، سرژ آراکلي، سهيلا ايراني، جواد رهنما، فريبا کاوياني، شهرام جلالی زاده، کاووس ارزاني، مهرانگيز مکي، آنا رهنما، بنفشه رهنما، زری اسپرم، سيامک بخش (کانادا)، فتحی شمس، نصرت تيمورزاده، آبتين آيينه (شاعر)، فرحناز محمدي، بهمن محمدي، خسرو تجربه کار، هادی ميرمويدي، شهرزاد مسعودي، مهری معمار حسيني، رضا جعفري، انور ميرستاري، نسرين الماسي، نسيم خاکسار، شهين چيت ساز، سودابه اردوان، سيروس کفايي، يدالله خسروشاهي، حسين بهبودي، ستار لقايی (عضو هيئت دبيران کانون نويسندگان ايران در تبعيد)، يوسف کبيري، احمد موسوي، فاطمه حاجی نجفي، علی رضوي، شهلا صفايي، ی. صفايي، مهرنوش شفايي، ابولقاسم گلستانی (روزنامه نگار، داستان نويس و از زندانيان سياسی سابق)، آراز م. فني، صديق جهاني، مجيد خوشدل، سيروس نوروزبيگي، پويان انصاري، منوچهر شفائي، پيروز زورچنگ، علی فرمانده، سياوش ميرزايي، نيما هاتفي، مارال شادمان، بهرام بيگدلي، بهروز رمزي، صديقه جعفري، آرش کمانگير، فروغ رستمي، ستاره رستمي، رحمت غلامي، تقی روزبه، اصغر فتاحي، علی اکبر هادی پور، صفا مرادي، ساسان دانش، عقدس شعباني، صمد بندري، گلال منجري، ابولقاسم گلستاني، محمود آذري، دکتر نور ايمان قهاري، علی اکبر هادی پور، معصومه ضياء، Brigitte Krebs ، فريبا فرنوش، فريده يزدي، پرويز قليچ خاني، حسن عرب زاده حجازي، شهرزاد ارشدي،

تشکلها و نهادها:
کميته دانشجويان بلژيک http://committe2007.blogfa.com
ATIK: Europaische Konf�deration der Arbeiter aus der T�rkei in Europa
کميته اقدام پيرامون بحران ايران منتخب سيزدهمين کنگره اتحاديه سراسری ايرانيان مقيم سوئد
کميته دفاع از زندانيان سياسی در ايران- برلين
گفتگوهای زندان
فرهنگسرای انديشه، گوتنبرگ سوئد
کانون همبستگی با کارگران ايران � گوتنبرگ سوئد
انجمن همراه
راديو سرخ گوتنبرگ سوئد
وبلاگ دفاع ازمبارزات کارگران ايران
3rooz.blogspot.com
کانون همبستگی با جنبش کارگری ايران � هانوفر
کانون همبستگی و دفاع از مبارزات مردم ايران � هانوفر
عباس عاقلی زاده از طرف: شورای موقت سوسياليستهای چپ ايران � هانوفر
شورای هماهنگی ايرانيان - هامبورگ
کانون رهاورد � آخن آلمان
F�d�ration EUROPERSE
تعدادی از زندانيان سياسی سابق (ايران)
جمعی از خانواده های جانباختگان سياسی از ايران
اتحاد بين المللی در حمايت از کارگران ايران � واحد انگلستان
سايت اتحاد کارگری http://www.etehad.se
جامعه دفاع از حقوق بشر و دمکراسی در ايران � سوئد
سايت کمونيست انقلابی http://www.k-en.com
سايت آشيانه ساقی http://neweshtar-ha.blogspot.com
کانون پناهندگان سياسی ايرانی- برلن
کانون همبستگی با کارگران ايران- کلن
نشريه و سايت آزادگی
شبکه مدافعين حقوق بشر در ايران
کانون مدافعين حقوق بشر در ايران- هانوفر
کانون دانشجويان ايرانی در هلند
سايت گزارشگران
سايت زنان و زندان http://adijafari.blogfa.com
خانواده زندانيان قديم
دانشجويان دانشگاه آزاد ايران
مجله آرش
سايت ونکووری ها http://www.vancouveriha.com

عزيزانی که از شهرها و کشورهای ديگر می آيند:
Brandenburger Tor, 10117 BERLIN:
[Haltestelle, Station] Unter den Linden with S1, S2, S25

25تير:دو خبر دريافتی:انتقال جوان در حال مرگ از اوين به بيمارستان مهر/استفاده از خانه های بزرگ شمال شهر تهران به عنوان زندان مخفی























































روشنگری: دو خبر زير از سوی يکی از کاربران روشنگری دريافت شده است که عينا جهت اطلاع خوانندگان منتشر می شود: 1- ديشب، چهارشنبه ساعت 30/12 در بيمارستان مهر تهران يک جوان 18 / 19 ساله را از زندان اوين به اين بيمارستان منتقل کردند که در اثر ضربه مغزی در کما بود. خانواده اين جوان نيز آنجا بودند و با گريه و زاری به مسببين فحش می دادند. 2- در شمال شهر تهران از خانه های بزرگی که مصادره شده اند به عنوان زندان استفاده می شود. 2 تا از اين خانه ها شناسايی شده است. يکی در خيابان فرشته کوی کوهيار پلاک 5. و در الهيه خيابان خزر نبش کوچه کيوان.

25تير:نامه مادر به دختری که در سلول انفرادی اسير شکنجه گران است




برای دخترم شيوا/شهرزاد کريميان

کميته گزارشگران حقوق بشر:
شيوای عزيزم در اين يک ماه و چند روزی که نبودی جای جای خانه را دنبال تو می گردم و تمام خاطرات کودکی ات را در ذهنم مرور می کنم. زمان تولدت و زمانی که در بيمارستانی در ميدان تجريش با مرگ مبارزه می کردی را به خاطر می آورم. نمی دانم در اين همه مدت که از نظر من قرنی گذشته چه می خوری و چگونه روی زمين سختی که تنها پوشش يک پتوی نازک است بدون داشتن کوچکترين امکانات می خوابی. باز هم از خودم می پرسم آيا کسانی که تو و بقيه را از مادرانشان جدا کردند و با گفتن دروغ با خود بردند فرزند دارند يا نه؟ يقيناّ دارند ولی مادر نيستند.


تنها دلخوشی من در اين مدت اين بود که تنها نبودم. وقتی به مراجعی از قبيل دادگاه انقلاب، ستاد پيگيري، زندان اوين و جاهای ديگر مراجعه می کنم سيل مادرانی را می بينم که همگی به دنبال فرزندانشان هستند و کماکان هيچ پاسخ روشنی نيست.

دخترم نميدانی در اين مدت که نبودی چه بر ما گذشت. عزيزانی که تنها جرمشان بستن شال سبز بر پيشانی بود در خون خود وضو گرفته و به ديدار معبود خود رفتند و مادرانشان در عزای ازدست دادنشان خون گريه کردند. اکنون که اين مادران را روی صفحه تلويزيون می بينم خوشحالم که تو بيرون نيستی که ببينی چون می دانم که نمی توانستم تو را ساکت نگه دارم. تو به درد اين مردم آشنايی و از دردشان درد می کشی و تنها به جرم همين درد آشنايی اين همه مدت در سلول انفرادی به سر می بری زيرا دفاع از حقوق انسان در کشور ما جرم است.

عزيز مادران شهدا !مادر سهراب اعرابی :رنج روز آخر را هرگز فراموش نخواهم کرد


مادر سهراب اعرابی :رنج روز آخر را هرگز فراموش نخواهم کرد

امير عباس نخعی:
يکی از روزهای سرد زمستان سال پيش در تحريريه بودم که گفتند جمعی از ,مادران صلح, به روزنامه آمده اند پذيرايشان که شديم از چهره هايشان نيز همچون خواسته ای که داشتند نشانی از مادر بودن موج می زد. بيانيه ای در دست داشتند در حمايت از مردم غزه.بيشتر از مادران و کودکانی می گفتند که بی گناه در خون می غلتيدند. درخواست چاپ بيانيه کوتاه شان را داشتند و پيشتر نيز تجمعی کوچک در حمايت از مردم غزه برگزار کرده بودند. پروين فهيمی يکی از مهمانان آن روز ما اکنون با بزرگواری درخواست مصاحبه مان را پاسخ مثبت می دهد. او مادر ,سهراب اعرابی, است؛ جوانی که اين روزها کمتر کسی است که وی را نشناسد. مادرش بارها پيش از آغاز مصاحبه تاکيد کرد فرزندش عضو

هيچ گروه و دسته سياسی نبوده و آن روزها اغلب به فکر امتحانات پيش روی کنکورش بوده است.
پروين فهيمی می گويد: ,تا آخرين لحظه زندگی خود به دنبال احقاق حق و خون ريخته شده فرزندم خواهم بود و در اين راه مادران ديگر را نيز با خود همراه خواهم کرد. من در اين خونخواهی به هيچ وجه ميرحسين موسوی را مقصر نمی دانم و راه رفته او را قبول دارم.,
مادر سهراب اعرابی می گويد: ,بيست و پنجم خردادماه روز راهپيمايی مسالمت آميز بود که سهراب و من به قصد حضور در راهپيمايی از خانه بيرون آمديم البته سهراب می خواست در ميدان انقلاب کتاب تست کنکور نيز تهيه کند و اين آخرين ديدار ما بود.وی افزود:, از آنجا که شبکه مخابراتی در آن روزها کاملاً قطع بود من پس از جدايی از سهراب هرچه تلاش کردم با او تماس بگيرم که همراه خودم او را به خانه ببرم، موفق به تماس و پيدا کردن او نشدم.,
وی افزود: ,پس از پايان راهپيمايی مسالمت آميز بعد از آنکه به خانه رسيديم و شنيدم که ميدان آزادی شلوغ شده، مجدداً به آنجا برگشتم. با شنيدن صدای گلوله ها و ديدن صحنه های تنش بيشتر نگران می شدم اما هرچه در ميدان آزادی و اطراف آن گشتم موفق به پيدا کردن سهراب نشدم و موبايل ها هم کماکان قطع و امکان تماس با او همچنان منتفی بود.,
پروين فهيمی می گويد: ,همان شب به بيمارستان رسول اکرم رفتم. جمعيت انبوهی در آنجا بود. از مسوول اطلاعات بيمارستان سراغ مجروحان را گرفتم و هرگز حتی جرات پرسيدن از کشته شدگان را به خود راه ندادم. اثری از سهراب نبود. همان شب از بيمارستان های ديگر تهران نيز پرس وجو را آغاز کردم و تا پنج صبح در خيابان های تهران به دنبال فرزندم صحنه های بسياری ديدم و حتی يک بار برای نجات پسر جوانی که گرفتار شده بود چه التماس ها که نکردم.,
مادر سهراب اعرابی توضيح داد: ,چون سهراب کارت شناسايی به همراه نداشت فردای آن روز به کلانتری محل رفتم و انصافاً با رفتار بسيار انسانی نيروهای انتظامی و همکاری خوب آنها مواجه شدم. ماجرا را کاملاً توضيح دادم و آنها من را به آگاهی خيابان وحدت اسلامی فرستادند و پس از آن به دادسرايی در ميدان انقلاب رفتم، و دوباره مرا به کلانتری خيابان وحدت اسلامی فرستادند تا دستورالعمل پيگيری دريافت کنم اما در آنجا به من گفتند اين افراد در اختيار مراجع ديگری هستند و ما آمار دقيقی از بازداشت شدگان نداريم. از آن روز به بعد کار من رفتن روزانه به پليس امنيت، دادگاه انقلاب و زندان اوين شد. ديگر کمتر کسی بود که مرا نشناسد، اين وضعيت تا روز بيستم تيرماه ادامه داشت يعنی از 25 خردادماه تا 20 تيرماه من همه جا را به دنبال فرزند خود می گشتم و هيچ پاسخ درستی دريافت نمی کردم.,
وی افزود: ,صبح روز بيستم بود که به دادگاه انقلاب رفتم و باز هم جواب مساعدی نشنيدم. آن روز برخلاف هميشه که به من گفته می شد او در زندان اوين است گفته شد نام سهراب در فهرست زندانيان اوين نيست؛ دوباره به کلانتری خيابان وحدت اسلامی برو و فردا بيا اينجا.,
مادر سهراب اعرابی گفت: ,همان روز به کلانتری وحدت اسلامی رفتم. مسوول پرونده ما مثل هميشه همکاری کامل را انجام داد. گفتند يک نامه مربوط به رهگيری موبايل است و يک نامه مال تشخيص هويت. مسوول پرونده گفت پيگيری موبايل را خودش انجام خواهد داد و از من خواست به تشخيص هويت برم.,پروين فهيمی می گويد: ,من به هيچ وجه توان رفتن به تشخيص هويت را نداشتم بنابراين همراهم را به تشخيص هويت فرستادم. پس از رفتن او انتظارم طولانی شد و هرچه صبر کردم او بازنگشت. از اتاق که بيرون رفتم او را ديدم که پشت ستونی ايستاده و جرات ديدن من را ندارد., مادر سهراب اعرابی افزود: ,کاش می توانستيد از افرادی که آنجا بودند حال آن روز مرا می پرسيديد. نفس کشيدن هم ديگر برايم سخت بود. گفتند برای تشخيص هويت نهايی من بايد بروم.
در مانيتور سهرابم را که ديدم ديگر نمی دانستم چه می گويم. هيچ گاه در زندگی به آن اندازه درد نکشيده بودم. هيچ لحظه در زندگی برايم سخت تر از آن نبود. من سختی های زيادی تحمل کرده ام. من شوهرم را که بسيار دوست می داشتم پيش از آن از دست داده بودم، اما رنجی که آن روز تحمل کردم را هرگز فراموش نخواهم کرد و برای احقاق حق خون فرزندم هر کاری که بتوانم و از طريق هر مرجعی که بتوانم تلاش خواهم کرد.,

25 تیر 1388

«من برای آزادی می میرم!»



یعقوب براویه



«من برای آزادی می میرم!» یعقوب براویه از جان باختگان جنبش آزادی خواهانه ی مردم ایران

اسامی بازداشت شدگان انتقالی از کمپ کهریزک به زندان اوین






































مطالب ذکر شده عینا از روی صحبت های یکی از مامورین زندان اوین که دیشب نام های بازداشت شدگان را اعلام کرده است بیان شده است. گفتنی است این بازداشت شدگان که روز 18 تیر ماه بازداشت شده اند به کمپ کهریزک برده و دیشب یعنی سه شنبه 23 تیر 88 به زندان اوین منتقل شدند: "تمام این ها بازداشت موقت هستند و فعلا نه قرار وثیقه برای اینها صادر شده و نه کفالت، به این معنی که آزادی این ها معلق هستش و فعلا آزاد نمی شوند تا زمانی که مقام قضایی که این ها رو بازداشت کرده دستور آزادی آن ها را بدهند. پس مادامی که به ما دستور ندهند فکر آزادی از این در را نکنید و پس از دستور مقاماتی که این ها را بازداشت کرده اند باید به دادگاه انقلاب بروید و پس از تهیه وثیقه و ضمانت های لازم از اینجا آزاد می شوند. (اسامی نوشته شده به سختی از روی فایل صوتی نوشته شده اند، در صورتی که نام فرزند شما شبیه یکی از این نام هاست، احتمالا در ثبت اسم ها در زندان و یا گفتن اسامی اشتباه رخ داده است و احتمالا نام نوشته شده نام فرزند شماست. ) لیست اسامی خوانده شده: (نام پدر بلافاصله بعد از نام و نام خانوادگی شخص نوشته شده)

1. داود منصوری اسماعیل 2. بهزاد انصاری پور نصرالله 3. حامد زندی فر امام حسین 4. علی داور علی عزیز 5. مهرداد نوایی امیر حسین 6. سامان گنجی داود 7. فرامرز مفاخری احمد 8. هادی روشن دل محمود 9. حافظ محتاج بهروز 10. بهمن امیدوار حسن 11. امید رسولی کوبنده اصغر 12. محمد حسن رشیدی نیا عباس 13. حافظ سلطانی حسین 14. کریم آرش توفیق 15. بابک زینالی کریم 16. محمد کامرانی علی 17. مشیر هاشمی محمدرضا 18. علیرضا شیخ سبزرودی بهرام 19. عبدالرضا کرمی نوری محمد علی 20. محمود رجب نژاد علی 21. مسلم عبدی کریم 22. پیمان شهنایی شهبد 23. مشکات جعفری محمود 24. اسحاق رضایی امام علی 25. محمد صادق لو منصور 26. امید میر امینی داود 27. مصطفی موسوی سید جعفر 28. نادر نجفی ایوب 29. محسن محمدی لهراسب 30. محمد فرخی یگانه عبدالحسین 31. حمیدرضا متوسلیان امین 32. محمود آقا بالا زاده مسعود 33. مرتضی سهرابی علی محمد 34. سید حسین بنی هاشمی اله رحم 35. نادر احمدی بیژن 36. محمد کمیل ضیاء الدین 37. سیاوش یوسف راهی امان الله 38. شهرام صادقی فرامرز 39. ارژنگ صادقی حمید 40. مجتبی رفیعی مسعود 41. عماد یگانه محمود 42. نادر عمره عباس علی 43. اکبر طاهری محمد علی 44. محمد محمد پور حیدر 45. حسین باغبان ولی الله 46. اکبر عنایتی قیاس 47. مهرداد نادم جبار 48. عمران میر امینی داود 49. علی دلیریان حسین 50. علی جلیل وند محسن 51. علی نجاری عرض الله 52. شهرام کردستانچی بهرام 53. مهرزاد حقی پور علی 54. بهداد عباسی کمال 55. حمید نادری محمد باقر 56. یوسف امامی عبدالله 57. سجاد نوری محمد آبادی عباس 58. شاهرخ شمس افشار علی 59. رحیم ترابی علی 60. محسن قندانی محمد 61. محمد کیانی خدارحم 62. عرفان نظری احمد 63. قاسم رنجبر مهربد 64. رضا احمدی وجیه الله 65. احمد زمان پور محمد 66. حامد نادری غلام رضا 67. بردیا رضایی عباس 68. وهاب غفاری محمد علی 69. سعید گردعلی محمد نوش 70. هادی فرزین طالب 71. سجاد ایاذی محمد 72. شهرام زحمتکش علی 73. محمد گل محمدی اسماعیل 74. مجید عابدی حسن 75. صادق مروتی محمد 76. مسعود بیات محمد رضا 77. محمد مهدی روشناسان محمد حسن 78. آریا رنجبر شریف 79. علیرضا اصفهانی رضا 80. اشکان اسماعیلی حسین 81. پیمان کارگر مصطفی 82. علیرضا چامپلاغی محمد حسین 83. مهدی شاپوری عباس 84. امیر اصغری صادق 85. مازیار زاغی مسلم 86. علی بخشایش مجید 87. رضا توکلی غلامحسین 88. حسین اصفهانی نعمت اله 89. طاها زینالی قنبر 90. علی اکبر خوش اخلاق حسین 91. مسعود علیزاده اسحاق 92. هومن رجبی احمد 93. سجاد علیزاده ابراهیم 94. بهنام رضایی محمد 95. قاسم اکبری ایرج 96. صابر معصومی محمد حسین 97. مجتبی صادقی محمد باقر 98. حمید رضا کمالی اکبر 99. ساعد ملک زاده علی 100. مهدی پهلوان زمان 101. غلامرضا طاووسی ابولقاسم 102. فرهاد پاسداری رحیم الله 103. مسعود ابراهیمی امیر 104. میرزا علی اکبری فضل اله 105. علیرضا اردلان فریدون 106. مهدی بهمن زاده بهمن 107. امید کاظمی علیرضا 108. امید آغک پور کریم 109. حامد دبتنی غلامحسین 110. علی ولی زاده یداله 111. جواد قربانی عبدالحمد 112. محسن دهقانی عبداله 113. کیوان ظفر بخش جهانبخش 114. سید میلاد حسینی سید داود 115. رضا ذوقی عزیز 116. فرید ابراهیم زاده عزیز 117. حسین امامی کاظم 118. مرتضی بنایی تراب 119. سید اشکان خراسانی سید مهدی 120. رضا فاضلی حسن 121. علیرضا حسینیان محسن 122. وحید وکیلی زکریا 123. علی شمس الدینی محمد 124. شاهین فتحی ابراهیم 125. مهرداد گنجی عبداله 126. سید مهدی شریفی محمد 127. نیما وزیری رحمت اله 128. سامان مکفی حمید رضا 129. جعفر حسین نژاد محرم 130. مجید رحیمی اسلامی محمدرضا 131. رضا ابراهیم زاده علی 132. روح اله شکری ستار 133. حمید حجار خواه غلامرضا 134. محسن صیادی اصفهانی محمود 135. محسن عسگرپور احمد 136. وحید قربانی نژاد محمدرضا 137. احمد بلوچی عبدالحمید 138. سعید شکوری پرویز 139. روح اله برزگر گلچنی سلیمان 140. حامد فولادی محمد علی 141. سید احمد رویانی سید جواد 142. مرتضی محمدی حبیب اله پايگاه خبر رساني بازداشت شدگان 18 تير 88

یک هفته با حقوق بشر:چشمان مادران پراشک، دل ها پرخون



نگاه کردن به تصاویر کشته شدگان نیم ساعت طول کشید". همین سخن مادری که برای یافتن فرزندش، روانه سردخانه شده بود، کافی است تا وضعیت حقوق بشر در هفته گذشته مشخص شود. مادری دیگر، خسته و سرگردان، عکس فرزندش را به دست گرفته بودو اینجا و آنجا، مقابل زندان اوین به همه نشان می داد تا شاید سراغی از او بیابد. پسر 19 ساله اش. خبر بالاخره رسید. از طرف قاضی مرتضوی :سهراب اعرابی 19 ساله کشته شد. سهراب دیگر نبود. و مادر، جسد پسرش را تحویل گرفت. باری، سهراب هم "ندا" ی دیگری شد و سمبلی دیگر و صدها جوان در حالی که اشک می ریختندو شمع در دست داشتند، رفتند و به مادر سهراب گفتند: سهراب منم! و مادر سهراب گفت "سهراب متعلق همه ایران است". در گوشه دیگری از شهر، یعقوب براویه دانشجوی هنر، که بسیجیان مسجد لولاگر به سر او شلیک کرده بودند، پس از اینکه مدتها در کما بود، دچار مغز مرگی شد و جان سپرد. در شیراز هم، آرمان استخری پور، که لباس شخصیها به سرش باتوم زده بودند، پس از چند هفته، جان سپرد. بی جهت نبود که کمپین بین المللی حقوق بشر گفت: "آمار کشته شدگان حوادث اخیر، خیلی بیشتر از چیزی است که دولت اعلام کرده است". از مرگ ها که بگذریم، بازداشتها هم بیشتر از آنچیزی بود که دولت اعلام می کرد. کمیته پیگیری بازداشت های خودسرانه، تعداد بازدشت شدگان را 4000 نفر عنوان کردکه بخشی از آنها به مرور آزاد شده اند. اما شماری هم اخیرا بازداشت شدند. مثل کیان تاج بخش که بار دیگر بازداشت شد. کمیته اعلام کرد: "نگران رواج شکنجه های جسمی و روانی برای اخذ اعترافات جعلی است". این در حالی است که بیشتر چهره های زندانی در انفرادی هستند؛ از شیوا نظرآهاری، فعال حقوق بشر گرفته تا مهندس محمد توسلی عضو 71 ساله نهضت آزادی. دانشجویان دیگری هم به بازداشت شدگان اضافه شدند. اسامی برخی از آنها: احسان نجفی، آیدین خواجه ای و فراز زهتاب، امین استادی، میلاد گاراژیان، بهزاد پروین و علی سپندار. در دنشگاه صنعتی بابل هم 16 دانشجو باه کمیته انضباطی احضار شدند. در همین حال خانواده های زندانیان سیاسی، مدنی و دانشجویی، محمود احمدی نژاد و آیت الله شاهرودی را مسئول سلامت و جان زندانیان خواندند و همزمان با تجمع در مقابل زندان اوین، فخرالسادات محتشمی پور همسر تاج زاده گفت: "ملاقات ها با مراجع قانونی به جای اینکه امید ما را به آزادی عزیزان مان بیشتر کند تنها نا امید ترمان کرده است". و باز بی جهت نبود که شاخه زنان حزب مشارکت نوشت: "مادران ایرانی چشم هایشان پراشك و دل هایشان پرخون است". آنطرفتر، برای چندمین هفته، ایران بزرگترین زندان روزنامه نگاران جهان ماند. این افراد هم دستگیر شدند: مرجان عبدالهیان، شمس الدین عیسایی کوروش جوان، حمد اسماعیل زاده، توحید بیگی، سعید متین پور، مجید سعیدی، ساتیار امامی و کاوه مظفری. انجمن صنفی روزنامه نگاران به این بازداشتها اعتراض کرد و همزمان، فیلترینگ سایت‌ها، وبلاگ‌ها و قطع اس‌ام‌اس و تلفن همراه و شنود آن را اقداماتی در جهت مانع‌تراشی برای جریان آزاد اطلاع‌رسانی ارزیابی کرد. در کنار اینها، خبرگزاری های اصلاح طلبان از ممنوع التصویری و ممنوع المصاحبه بودن 1200خبر دادند. در همین راستا بود که محسن نامجو، به اتهام خواندن قرآن به صورت موزیکال به پنج سال حبس محکوم شد. او گفت: "دیگر معذرت خواهی نمی کنم و دیگر خودسانسوری نمی کنم". بهمن قبادی هم در مورد این فشارها و خودسانسوریها گفت: "من وزیر فرهنگ را نمی شناسم و شرم بر سیستمی که هنرمند، وزیر فرهنگش را نشناسد". همزمان، در این هفته، اعدامهای فله ای هم داشتیم. آنجا که 13 عضو گروه جندالله در زاهدان به دار آویخته شدند. در اراک هم سه تن به جرم قاچاق مواد مخدر اعدام شدند. در ارومیه هم حکم اعدام محبت محمودی اجرا شد. باری، اگر تنها نگاه کردن به تصاویر کشته شدگان نیم ساعت طول کشید، اسم بردن از کشته شدگان و بازداشت شدگان ساعتها طول می کشد؛ در چنین اوضاعی معاون احمدی نژاد در اظهار نظر عجیبی گفته است: "جمهوریتی كه در این كشور نشان داده شد عمیق‌تر و پیشرفته‌تر از جمهوریت ادعایی غربی‌ها است. "

وضعیت مبهم برخی از استادان بازداشت شده دانشگاه تهران



خبرنامه امیرکبیر: در حالیکه وزارت علوم قصد دارد مانع از پخش اخبار بازداشت برخی از استادان دانشگاه تهران شود، وضعیت برخی از این اساتید همچنان در ابهام است.


اساتید دانشگاه تهران پس از حمله نیروهای لباس شخصی به خوابگاه دانشجویان در شامگاه 25 خرداد و ضرب و شتم و بازداشت دانشجویان و تخریب کوی دانشگاه تهران دست به تحصن در مسجد این دانشگاه زدند که به مدت سه روز ادامه داشت.

استادان دانشگاه در این تحصن در انتقاد از شرایط موجود و شکستن حریم دانشگاه و دانشجویان صحبت نموده و خواهان مشارکت و همیاری همه اساتید و دانشجویان در اعتراض به روند موجود شدند.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر در جریان این تحصن یکی از اساتید به نام حسین خالصی، انتقاداتی نسبت به شرایط زمامداری کشور انجام داد که با حمایت اساتید دیگر و دانشجویان مواجه شد. اخبار رسیده حاکی از آن است که وی پس از انجام سخنرانی در تاریخ 9 تیر ماه بازداشت شده است و اطلاعی از وضعیت آزادی یا ادامه بازداشت وی در دست نیست.

همچنین چهار تن دیگر از اعضای هیئت علمی دانشگاه تهران به نام های دکتر حسینعلی عرب، دانشیار و رئیس بخش فارماکولوژی دانشکده دامپزشکی، معاون اسبق سازمان دامپزشکی کل کشور، عضو اسبق شورای مدیریت دانشگاه، دکتر علی اصغر خدایاری، استادیار گروه معدن دانشکده فنی، دکتر داود سلیمانی، استادیار دانشکده الهیات و دکتر علی محقر، دانشیار دانشکده مدیریت، معاون اسبق وزارت کشور اواخر خرداد ماه بازداشت شدند.

از میان این اساتید، دکتر محقر پس از چندی آزاد شد اما تاکنون خبری از آزادی و یا نگهداری سه تن دیگر منتشر نشده است.

این در حالی است که روز گذشته نیز زاهدی وزیر علوم روز گذشته در پاسخ به خبرنگاران در مورد وضعیت اساتیدی که در زندان هستند، گفته است: «زندان تعبیر درستی نیست آنها در بازداشت هستند و اگر کسی در بازداشت باشد صرفا یکی دو نفر هستند.»

لازم به یادآوری است 70 تن از استادان دانشگاه های مختلف نیز پس از دیدار با میر حسین موسوی بازداشت شدند که اکثر آنان تاکنون آزاد شده اند.

آرمان استخري‌پور به جمع شهداي وقايع اخير پيوست

























آرمان استخری‌پور، جوان 18 ساله شيرازی که در درگيري‌هاي ماموران حکومتي با مردم در تظاهرات شيراز مورد اصابت باتوم قرار گرفته بود پس از چند روز کما و بر اثر مرگ مغزی، سرانجام شهيد شد.
يکي از دوستان آرمان که نخواست نامش فاش شود گفت: آرمان در درگيری‌های چند روز اخير شيراز در محله ابيوردی با باتوم مجروح شد وپس از آن به کما رفت.
به گفته اين جوان شيرازي، آرمان که به منزل پيرزنی در حوالی درگيري‌ها پناه برده بود امروز، 24 تير، جان باخت و پيکر اين عزيز جان باخته قرار است در دارالرحمه شيراز به خاک سپرده شود.
پزشک آرمان علت مرگ وی را مرگ مغزی اعلام کرد.

جنازه ی سوخته ترانه ی موسوی در حوالی قزوین


• قتل ترانه ی موسوی همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد. اخیرا اطلاعات تازه ای در مورد این قتل منتشر شده است ...

پنج‌شنبه ۲۵ تير ۱٣٨٨ - ۱۶ ژوئيه ۲۰۰۹

قتل ترانه ی موسوی همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد. وبلاگ «زیرزمین» اخیرا اطلاعات تازه ای را در مورد قتل وی منتشر کرده است:


دوستان ترانه موسوی، از بازداشت‌شدگان هفتم تیر در درگیری‌های مسجد قبا، گفته اند که خانواده‌ی وی از یافتن جنازه‌ی سوخته‌ی ترانه در حومه‌ی قزوین خبر داده‌اند.
یکی از دوستان ترانه موسوی دیروز برای پیگیری وضع ترانه با منزل پدری او تماس گرفت و با خبر مرگ ترانه و یافتن جنازه سوخته‌اش ـ بین کرج و قزوین ـ مواجه شد. خانواده ترانه از بازگویی مکان و زمان تشییع جنازه وی خودداری کردند و گفتند نمی توانند توضیحات بیشتری دهند. پس از پیگیری ها و تماس های مکرر دوستان ترانه با منزل وی، خانواده موسوی از آنان خواستند که دیگر تماس نگیرند و در برابر سخن یکی از دوستان ترانه که گفته بود خانواده او باید نوع مرگش را به جامعه اطلاع دهند و به رسانه ها بگویند که ترانه دستگیر شده و پس از دستگیری به این سرنوشت دچار شده است شنیده بودند که ما صلاح کار خود را بهتر از شما می دانیم و نمی خواهیم در تشییع جنازه اش کسی حضور داشته باشد.
ترانه موسوی به گفته یکی از دوستانش - که نمی خواهد نامش فاش شود - روز هفتم تیر در حوالی تقاطع میرداماد و خیابان شریعتی کلاس آرایشگری داشته است. او اتومبیل خود را در یکی از خیابان های فرعی بین حسینه ارشاد و میرداماد، پارک می کند و پس از دیدن تجمع مردم در خیابان قبا و اطراف حسینه ارشاد با یکی از دوستان خود تماس می گیرد و به او می گوید که پیش از رفتن به آرایشگاه بهتر است سری به مسجد قبا بزنند و با دوست خود در نزدیکی مسجد قبا قرار می‌گذارد. وی که به گفته دوستش مانتوی سبز به تن و شالی سبز به سر داشته است درحالیکه در خیابان شریعتی منتظر یکی از دوستان خود بوده است از سوی مأموران حکومتی دستگیر می شود و در هنگام دستگیری، دوست وی که به محل قرار نزدیک می‌شده از دور وی را می بیند. ترانه را سوار به ونی می‌برند. شواهد دستگیری ترانه به همین جا ختم نمی شود و چند نفر از دستگیرشدگان واقعه مسجد قبا در تماس هایی با خانواده‌ی وی، خبر دستگیری اش را به آنان اطلاع می دهند. ترانه موسوی در زمان دستگیری شماره منزل و یکی از دوستانش را به چند نفر از دستگیرشدگان می دهد و از آنان می‌خواهد در صورت آزادی با خانواده اش تماس گرفته و خبر دستگیری اش را به آنان اطلاع دهند. کسانی که در آن روز همراه با ترانه به ساختمانی در حوالی پاسداران منتقل می ‌شوند گفته اند که او مدام گریه می کرده و می گفته است نه برای تجمع که برای شرکت در کلاس آرایشگری در آن محل حضور داشته است. اما برخی از دوستانش خبر داده اند که ترانه در راهپیمایی های مسالمت آمیز روزهای ۲۵، ۲۶ و ۲۷ خرداد شرکت داشته است و حتا پیش از انتخابات نیز با حضور در زنجیره سبز، حمایت خود را از اصلاحات و آزادی در ایران ابراز می کرده است.
به گفته یکی از دوستان ترانه، پس از دو هفته از دستگیری او، فردی ناشناس با منزلش تماس گرفته و به مادر ترانه خبر بستری بودن وی را در بیمارستان امام خمینی کرج می دهد. این ناشناس به مادر ترانه می گوید که مردم دخترش را پس از تصادف، به آن بیمارستان رسانده اند. مادر ترانه به ناشناس می گوید برخی تماس گرفته اند و ترانه را در درگیری های مسجد قبا و در بازداشگاه دیده اند اما ناشناس می گوید ترانه ربطی به حادثه مسجد قبا ندارد و احتمالن قضیه اش ناموسی ست؛ چراکه می خواسته با شلنگ سرم خودش را حلق آویز کند. او پارگی رحم و مقعد را نیز دلیل بستری شدن ترانه ذکر می کند. خانواده ترانه به آن بیمارستان مراجعه می کنند اما مسوولان بیمارستان بستری شدن ترانه موسوی را تکذیب می کنند و تنها یکی از پرسنل می گوید که دختری را با موهای بافته شده دیده است که چند نفر با ظاهری به گفته او «حزب اللهی» بیهوش می آورند و بیهوش می برند.
جملاتی که این ناشناس در مکالمه تلفنی با مادر ترانه بیان می کند نشان می دهد که ماموران وزارت اطلاعات و لباس شخصی ها می خواسته اند ذهن خانواده ترانه را از سیاسی بودن قضیه منحرف کنند و به آنان بقبولانند که دخترشان از نظر اخلاقی مشکلاتی داشته است تا خانواده نیز پس از شنیدن خبر مرگ فرزندشان، از پیگیری و پی جویی درباره چند و چون مرگ وی خودداری کنند.
ممانعت خانواده ترانه موسوی از دادن اطلاعات درباره تشییع پیکر وی و چگونگی درگذشتش عجیب به نظر نمی رسد؛ چراکه تمامی خانواده های قربانیان حوادث اخیر از سوی حکومت و وزارت اطلاعات تهدید می شوند و به آنان گفته می شود در صورتی که تشییع پیکر عزیزانشان و مراسم کفن و دفن و ختم آنان با حضور مردم و با شیون و ناله برگزار شود مشکل حاد دیگری برای یکی دیگر از عزیزانشان اتفاق خواهد افتاد.
ترانه موسوی اکنون تنها به خانواده اش تعلق ندارد و متعلق به همه ایرانیان است؛ بنابراین پیگیری وضعیت او و چگونگی درگذشتش وظیفه تک تک ماست. این که من نمی توانم با نام خود این اخبار را منتشر کنم؛ این که دوست ترانه نمی تواند نامش را بگوید؛ این که خانواده ترانه درباره فرزندشان هیچ حرفی نمی زنند همه از خفقانی حکایت دارد که امروز بر جامعه ما حاکم است. من از دوستانی که وظیفه خود می دانند به راحتی و به سرعت این نوع اطلاع رسانی را محکوم کنند می خواهم به جای نشستن و محکوم کردن این و آن، درباره ترانه تحقیق کنند و خبرهایش را به گوش نخست ایرانیان و سپس جهانیان برسانند تا شاید از بیش از این شاهد قربانی شدن ترانه هایمان نباشیم.
لازم است بگویم عکس ترانه را نیز یکی از هنرجویان آموزشگاه آرایشگری و از دوستان ترانه در اختیار وبلاگ زیرزمین قرار داد.

ایران: جلوی تضعیف وکلا را بگیرید


دستگیری مدافعین حقوق بشر حاکی از تهدید است

پنجشنبه ۲۵ تير ۱۳۸۸ - ۱۶ ژوييه ۲۰۰۹
hrw.jpg
(نیویورک، 16 ژوئیه 2009) – دیده بان حقوق بشر امروز اعلام کرد حکومت ایران باید آیین نامه جدیدی را که موجب کاهش شدید استقلال کانون وکلای ایران می شود و حق وکالت آنها را تحت کنترل حکومت در می آورد لغو کند.

آیین نامه اصلاحی استقلال کانون وکلا به قوه قضائیه که رئیس آن توسط رهبر تعیین می شود و نظارت بر وزارت دادگستری را نیز بر عهده دارد، نقش تعیین کننده ای در تایید پروانه وکالت حقوقدانان می دهد. کانون وکلا طی پنجاه سال گذشته از این حق برخوردار بوده است و آیین نامه قانونی مصوب 1955 که استقلال کانون وکلا را تضمین کرد تاکید می کند که این قانون بدون تایید کانون نمی تواند تغییر کند.

جو استورک معاون بخش خاورمیانه و شمال آفریقای دیده بان حقوق بشر می گوید: "این به اصطلاح اصلاحیه به حکومت اجازه می دهد وکلایی که حق وکالت دارند را دستچین کند." وی می افزاید: "ما در اینجا شاهد تلاش برهنه ای برای ارعاب وکلای دفاع ایران هستیم آن هم در زمانیکه حکومت صدها نفر را بدون اتهام حبس کرده است."

آیت الله محمود شاهرودی رئیس قوه قضائیه ایران در 17 ژوئن اصلاحیه لایحه قانونی 1955 را که ضامن استقلال کانون وکلای ایران بوده است تایید کرد. این اصلاحیه به سرعت به مورد اجرا در می آید و نیازی به تایید مجلس و یا سایر ارکان حکومتی ندارد. دو مورد از مفاد آن استقلال کانون وکلا را بطور جدی به خطر می اندازد و به حکومت امکان لغو وکالت حقوقدانانی را که منتقد سیاسی و یا مدافع حقوق بشر هستند می دهد.

به گفته وکلای باسابقه ایران، قوه قضائیه بدون مشورت با کانون وکلا قدرت کافی برای اعمال چنین تغییراتی در آیین نامه یاد شده ندارد. شیرین عبادی برنده جایزه نوبل و مدافع برجسته حقوق بشر به دیده بان حقوق بشر گفت شاهرودی "به خوبی می داند" که از اختیارات قانونی برای صدور فرمان انجام اینگونه تغییرات برخوردار نیست. وی افزود: "بنظر می رسد که او زیر فشار سیاسی این (تغییر) آیین نامه را تایید کرده باشد."

ماده یازده، کمیته پنج نفره ای را تشکیل می دهد که تصمیم گیری برای عضویت و یا تجدید عضویت در کانون وکلا را بر عهده دارد. سه تن از اعضای این کمیته توسط رئیس قوه قضائیه انتخاب می شوند. دو نفر دیگر نیز از سوی هیات رئیسه کانون وکلا انتخاب می شوند اما باید به تایید رئیس قوه قضائیه برسند.

ماده 17 تاکید می کند "معاون رئیس قوه قضائیه و یا یک مقام رسمی دیگر قوه قضائیه مسئول صدور پروانه وکالت است."

در سالهای اخیر مقام های ایران شکایت هایی که بنظر سیاسی می آیند علیه مدافعین علنی حقوق بشر همچون عبادی، سید محمد سیف زاده مطرح کرده و کانون وکلا را برای اقدام علیه این اعضا زیر فشار گذاشته اند. برخی وکلا به دیده بان حقوق بشر گفته اند کانون وکلا تاکنون در مقابل این درخواستها مقاومت کرده است.

قوه قضائیه اصلاحیه این آیین نامه را کمتر از یک هفته پس از انتخابات ریاست جمهوری جنجالی 12 ژوئن و در حین سرکوب معترضین و دگراندیشان تایید کرد. بدنبال محدودیت رسانه ها و حبس صدها تن از فعالان برجسته سیاسی، نویسندگان و وکلای سرشناس حقوق بشر، منتقدین با مشکلات جدی برای اعلام مخالفت خود به این قانون و نیز عواقب خطرناک آن مواجه شده اند.

آیین نامه قانونی 1955 هم استقلال کانون وکلا را تضمین کرد و هم به آن نقش منحصربفردی در صدور و لغو پروانه وکالت بدون دخالت وزارت دادگستری داد. این قانون همچنان به همین شکل وجود دارد و دخالت قوه قضائیه را در این روند ممنوع می کند. بر اساس آیین نامه قانونی مصوب 1955 هر نوع اصلاحیه به این آیین نامه و یا اجرای مفاد آن باید نخست به تایید کانون وکلا برسد.

نسرین ستوده یک وکیل مستقر در تهران به دیده بان حقوق بشر گفت که اجرای این آیین نامه جدید وکلایی نظیر او را به خطر می اندازد. او می گوید اگر آنها بدون پروانه به وکالت مشغول شوند با جرائم سنگینی روبرو خواهند شد. وی می افزاید:

"ما در خطر زندان هستیم. همه وکلایی که عضو کانون وکلا هستند برای ابراز مخالفت خود به دیوان عدالت اداری اعلام آمادگی کرده اند. علاوه بر این در جلسه مدافعین حقوق بشر ما تصمیم گرفتیم که هر روز بصورت گروه های 5 تا 10 نفره درخواست های خود برای لغو آیین نامه جدید را مطرح کنیم تا به این ترتیب مخالفت وسیع جامعه حقوقی نشان داده شود. دیوان عدالت اداری متوجه خواهد شد که این تنها کانون وکلا نیست که از این تغییرات ناخشنود است."

نیروهای امنیتی در 6 ژوئیه محمد علی دادخواه وکیل برجسته حقوق بشر و عضو بنیانگذار مرکز مدافعین حقوق بشر را در دفتر کار خود در تهران دستگیر کردند. یکی از همکاران دادخواه به دیده بان حقوق بشر گفت دستگیری او در هنگامی اتفاق افتاد که او و سایر وکلای همکارش برای بررسی آیین نامه جدید گردهم آمده بودند. ملیحه دختر دادخواه همراه با سارا صباغیان، بهاره دولو و امیر رئیسیان نیز دستگیر و به محل نامعلومی برده شدند.

در 4 ژوئیه بهمن کشاورز رئیس پیشین کانون وکلا در روزنامه اعتماد نوشت:

"می توانیم منتظر باشیم که هر وکیلی که حرف زیادی زد و یا از عناصر نامطلوب قبول وکالت کرد شب بخوابد و صبح برخیزد و ببیند صلاحیت ندارد و پروانه اش باطل شده است. بی گمان خواهیم دید دگراندیشانی را که به پیامدهای دگراندیشی دچار می شوند و وکیل مناسبی برای دفاع از خود پیدا نمی کنند زیرا چه بسا همه وکلایی که جرات و شجاعت ورود به این گونه پرونده ها را داشته اند به چشم برهم زدنی فاقد صلاحیت شده و یا بشوند. این مشکل را البته دولتمردانی هم که مغضوب و مبغوض قرار می گیرند خواهند داشت و بدنبال وکیل مستقل آزاده و جسور خواهند گشت و نخواهند یافت. ... و دردناکتر وضعیت مردمی است که در موارد جدی و خطرناک قضائی پناهگاه و ملجای نخواهند داشت."

"اصول بنیادین سازمان ملل متحد درباره نقش وکلا" تاکید می کند وکلا حق ایجاد انجمن ها حرفه ای برای "حمایت از صداقت حرفه ای" خود را دارند و این انجمنها باید بتوانند "بدون دخالت های بیرونی به انجام کارکردهای خود بپردازند." تلاش حکومت نیجریه برای کنترل کانون وکلای این کشور از جمله نحوه عضویت در آن از سوی "کمیسیون حقوق بشر و مردم آفریقا" نقض حق بنیادین آزادی انجمن ها شناخته شد.

برای گزارش های دیده بان حقوق بشر درباره ایران لطفا نگاه کنید به:
‎http://www.hrw.org/en/middle-eastn-africa/iran

چون سبوی تشنه..


اين شعر" م۰ اميد":
بانان که هنوزنسبت باين رژيم در توهم سئ ساله زندگي ميکنند!!



از تهی سرشار،
جویبار لحظه‌ها جاریست.

***

چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب، واندر آب بیند سنگ،
دوستان و دشمنان را می‌شناسم من.
زندگی را دوست می‌دارم؛
مرگ را دشمن.
وای، اما – با که باید گفت این؟ - من دوستی دارم

که به دشمن خواهم از او التجا بردن.

***
جویبار لحظه‌ها جاری.

تهران، تیرماه 1335

شعر «چون سبوی تشنه» را با صدای شاعر بشنوید.

فریاد

فریاد

خانه‌ام آتش گرفته ست، آتشی جانسوز
هر طرف می‌سوزد این آتش،
پرده‌ها و فرشها را، تارشان با پود.
من به هر سو می‌دوم گریان،
در لهیب آتش پر دود؛
وز میان خنده‌هایم، تلخ،
و خروش گریه‌‌ام، ناشاد،
از درون خسته‌ی سوزان،
می‌کنم فریاد! ای فریاد!
خانه ام آتش گرفته‌ست، آتشی بی‌رحم
همچنان می‌سوزد این آتش،
نقشهایی را که من بستم به خون دل،
بر سر و چشم در و دیوار،
در شب رسوای بی‌ساحل.
وای بر من، سوزد و سوزد
غنچه هایی را که پروردم بدشواری،
در دهان گود گلدانها،
روزهای سخت بیماری.
از فراز بامهاشان، شاد
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب،
بر من آتش بجان ناظر.
در پناه این مشبک شب.
من به هر سو می‌دوم، گریان از این بیداد.
می‌کنم فریاد! ای فریاد! ای فریاد
وای بر من، همچنان می‌سوزد این آتش
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان؛
و آنچه دارم منظر و ایوان.
من به دستان پر از تاول
اینطرف را می‌کنم خاموش،
وز لهیب آن روم از هوش؛
ز آن دگرسو شعله برخیزد، به گردش دود.
تا سحرگاهان، که می داند، که بودِ من شود نابود.
خفته‌اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر،
صبح از من مانده برجا مشتِ خاکستر؛
وای، آیا هیچ سر برمی کنند از خواب،
مهربان همسایگانم از پی امداد؟

سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد.
می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!
زندان «م» - شهریورماه 1333

شعر «فریاد» را با صدای شاعر بشنوید.

«فریاد» را با صدای «محمدرضا شجریان» در اینجا بشنوید.

***

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردي ؟











قاصدک ! هان ، چه خبر آوردي ؟
از کجا ، وزکه خبر آوردي؟
خوش خبر باشي ، اما ، اما
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي
انتظار خبري نيست مرا
نه زياري ، نه زديار و دياري ، باري
برو آن جا که بود چشمي و گوشي با کس
برو آنجا که ترا منتظرند
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از اين در وطن خويش غريب
قاصدک تجربه هاي همه تلخ
با دلم مي گويد
که دروغي تو، دروغ
که فريبي تو، فريب
قاصدک ! هان ، ولي ... آخر .... اي واي !
راستي آيا رفتي با باد ؟
با توام ، آي ! کجا رفتي ؟ آي ...!
راستي آيا جايي خبري هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمي جايي؟
در اجاقي - طمع شعله نمي بندم - خردک شرري هست هنوز؟
قاصدک !
ابرهاي همه عالم شب و روز
در دل ام مي گريند

سقوط هواپیما، ارامنه ایران را به سوگ نشاند

اسقف اعظم شورای خلیفه‌گری ارامنه ایران به مناسبت کشته شدن ۴۵ ارمنی در سقوط هواپیمای توپولف، سه روز عزای عمومی اعلام کرده است. ارامنه ایران، روز پنجشنبه نیز مراسمی در محل سانحه برای گرامی‌داشت قربانیان برگزار کردند.

شدت سانحه به حدی است که تنها بخش‌های کوچک و متلاشی شده‌ای از اندام‌‌های انسانی به دست آمده‌اند. قطعات هواپیما و تکه‌های اجساد در شعاع وسیعی از محل سقوط، پرتاب و پراکنده شده‌اند.

صحنه‌ای در فرودگاه ایروان، پس از اطلاع از فاجعهBildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: صحنه‌ای در فرودگاه ایروان، پس از اطلاع از فاجعه

ظهر روز پنجشنبه، خانواده‌ی قربانیان ارمنی، مراسمی مذهبی و نمادین به یاد کشتگان این سانحه در محل سقوط برگزار کردند. اسقف اعظم سرکیسیان، دو نماینده ارامنه در مجلس، نایب رییس مجلس و فرماندار قزوین، این جمع را همراهی می‌کردند.

بقایای اندک سرنشینان هواپیما، به پزشک قانونی برده شده تا مورد شناسایی قرار گیرند.

گورک وارطان نماینده ارامنه شمال و تهران به دویچه‌وله گفت که خانواده‌ها از خاک محل سقوط، به عنوان قسمتی از وجود عزیزان خود در مراسم تدفین آنها استفاده خواهند کرد. آقای وارطان از مجلس یادبود قربانیان ارمنی در روز یکشنبه ۲۸ تیرماه در کلیسای سرکیس مقدس در خیابان کریمخان خبر داد.

شخصیت علمی و اجتماعی دکتر داویدیان

پروفسور لئون داویدیان، روانپزشک، استاد دانشگاه و چهره شاخص جامعه ارامنه ایران از قربانیان سقوط هواپیما است. این نماینده پیشین ارامنه در مجلس ششم، متولد سال ۱۳۲۳ در همدان بود و به قصد دیدار همسر خود به ایروان می‌رفت.

گورک وارطان در مورد شخصیت علمی و اجتماعی دکتر داویدیان می‌گوید: «ایشان عضو کالج سلطنتی انگلستان بود که پس از پایان تحصیل در لندن، در سال ۵۷ و مقارن پیروزی انقلاب به همراه خانم و دو فرزندش برای خدمت، به ایران برگشت. از سال ۶۰ در هیات علمی دانشکده علوم پزشکی دانشگاه شهید بهشتی کار کرد. در فاصله سال‌های ۶۲ تا ۷۸ رییس بخش روانپزشکی بیمارستان طالقانی بود. وی از آن زمان تا آخرین روز عمر، عضو بورد تخصصی روانپزشکی ایران بود.»

لئون داویدیان: لئون داویدیان

چند دوره عضویت در شورای خلیفه‌گری ارامنه تهران، مجمع عالیه حوزه دینی فیلیسیه و ریاست مجمع نمایندگان شورای خلیفه‌گری ارامنه، از جمله فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی دکتر داویدیان هستند.

گورک وارطان، مدیریت بیش از ۳۰ هزار پرونده پزشکی و معالجه هزاران بیمار ایرانی را نمونه‌هایی از خدمات ارزنده دکتر داویدیان بر شمرده و اضافه می‌کند که تلاش‌های وی در دوره چهارساله نمایندگی مجلس، به تصویب قانون برابری دیه اقلیت‌ها منجر شد.

دکتر داویدیان در دوره ششم مجلس، رییس گروه دوستی پارلمانی ایران و ارمنستان بود و سهم به سزایی درارتقای سطح روابط دو کشور ایفا کرد. از دکتر داویدیان، چند کتاب و چندین مقاله علمی ‌در عرصه روانپزشکی به جای مانده است. وی پدر دو فرزند بود.

خاطرات زندان مهدی اصلانی





انتشارات مجله آرش منتشر کرد
کلاغ و گل سرخ خاطرات زندان مهدی اصلانی
پخش سراسری: کتاب فروغ کُلن. آلمان


مهتاب مدیون چشمها است

بهروز شیدا

کلاغ و گل سرخ خاطرات مهدی اصلانی است از زندانهای جمهوریی اسلامی در فاصلهی سالهای 1363 تا 1367؛ از شبِ تازیانه تا سالِ دار؛ از شبِ چشمبند تا دوزخسالِ 1367؛ از طلوعِ زخم تا پاییزِ غروبِ نگاهِ دوست. کلاغ و گل سرخ قصهی نامکرری است از گلویی دیگر. قصهی زندان، همیشه همان است: فریاد از جورِ کلاغ و یادِ بغضسازِ گل سرخ؛ انگار همیشه صدای یاران میخواهد چشمها را به پردهی نبردِ یاران بخواند. کلاغ به روایت قصهای از جهان اسطورهها، معلمِ اولِ گورکنی است: قابیل برادر خود، هابیل، را کشته است، اما نمیداند جسد برادر را چهگونه از چشمها پنهان کند. کلاغی، کلاغِ مردهای بر منقارش، در کنارِ قابیل مینشیند؛ تا رسمِ دفنِ برادر به او بیاموزد. به روایتِ قصهی دیگری از جهانِ اسطورهها، کلاغ همهی اعضای قبیلهی خویش را به فصل زمستان زیرِ کوهی از بهمن دفن میکند. به این امید که به فصلِ بهار چشمهای مردهگان بخورد. کلاغ هم رازِ مرگِ برادر دفن میکند هم چشمِ نعشِ برادر می‌خورد. کلاغ کوری میپراکند. گل سرخ به روایت قصهای از جهانِ اسطورهها نماد عشق است. اولین گل سرخ از خون آدونیس، معشوق آفرودیت، الههی زیبایی، میروید. به روایت قصهی دیگری از جهان اسطورهها، در جشنهایی که در یونانِ باستان، به افتخار دیونیزوس، خدای شراب، برپا میکنند، گل سرخ به نماد سکوت تبدیل میشود؛ چه میتواند سرمستان را مهارکند تا سخنِ گزاف نگویند. گل سرخ هم از خون عاشقان میروید هم سرمستان را هشدار میدهد که سخن بههنگام بگویند. کلاغ و گل سرخ ساختِ جهانی حماسی را نمادین میکند: در یک سو چشمکُشها ایستادهاند؛ در یکسو عاشقانی که راز معشوق در سینه پنهان میکنند. کلاغ و گل سرخ روایتِ چشمی است که از منقارِ کلاغها گریخته است تا رازِ سکوتِ عاشقان بگوید. کلاغ و گل سرخ همان حماسه را از گلویی دیگر نامکرر میکند. خاطرات مهدی اصلانی همان را جور دیگری نامکرر میکند؛ روایتی از کوچهها، جای شعرها، کوچکیها، پهلوانیها، باختها، بختها، راستها، خطاها، ناممکنها، ناتوانیها، بارانها، سازها، باغِ چشمها. خاطراتِ مهدی اصلانی همان را بر دیوارِ زندانِ دیگری نا‌مکرر می‌کند:

دمی هم آسمانِ شبِ مرا تماشا کن!
مهتاب مدیونِ چشم‌ها است

جرای حکم سه سال حبس...

اجرای حکم سه سال حبس برای پنج تن از دانشجویان دانشگاه تبریز

Student

آزاد تبریز- ساوالان سسی : فراز زهتاب، آیدین خواجه ای، امیرمردانی، مجید ماکوئی و احسان نجفی نسب پنج تن از فعالین دانشجویی آذربایجان که از سوی دادگاه انقلاب تبریز به تحمل یکسال حبس تعزیری و دو سال حبس تعلیقی محکوم شده بودند جهت اجرای حکم٬ بازداشت و به زندان تبریز منتقل شدند.

نزدیکان خانواده های بازداشت شدگان می گویند ماموران امنیتی در روزهای چهارشنبه و پنجشنبه ۱۷ و ۱۸ تیر ۸۸ ضمن دستگیری این افراد٬ آنها را به زندان تبریز منتقل کرده اند.

گفتنی است شعبه یک دادگاه انقلاب تبریز به ریاست قاضی حملبرپیش از این طی حکمی در ۲۰ بهمن ۸۷ با استناد به مدیرت وبلاگی به نام Azohسجاد رادمهر، فراز زهتاب، آیدین خواجه‌ای، امیر مردانی و احسان نجفی‌نسب از دانشجویان دانشگاه تبریز و مجید ماکوئی دانشجوی کشتی سازی، دانشگاه مالک اشتر اصفهان را هر کدام به تحمل یک سال حبس تعزیری و دو سال حبس تعلیقی محکوم نموده بود که دادگاه تجدیدنظر در اردیبهشت ۸۸ حکم اولیه را تایید نمود. اتهام این افراد مشارکت در تشکیل و اداره گروه جهت بر هم زدن امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام عنوان شده است .

این افراد در تابستان گذشته توسط ماموران اداره اطلاعات تبریز بازداشت و پس از نزدیک به سه ماه بازداشت موقت توام با شکنجه به قید وثیقه آزاد شده بودند

بازداشت و اجرای حکم زندان برای این فعالین دانشجویی در حالی صورت می پذیرد که چند روز پیش نیز حکومت ایران حکم ۸ سال زندان سعید متین پور روزنامه نگار و فعال شناخته شده آذربایجانی را به مرحله اجرا در آورده بود.

سقوط هواپیما، ارامنه ایران را به سوگ نشاند

• ایران | 16.07.2009

سقوط هواپیما، ارامنه ایران را به سوگ نشاند

اسقف اعظم شورای خلیفه‌گری ارامنه ایران به مناسبت کشته شدن ۴۵ ارمنی در سقوط هواپیمای توپولف، سه روز عزای عمومی اعلام کرده است. ارامنه ایران، روز پنجشنبه نیز مراسمی در محل سانحه برای گرامی‌داشت قربانیان برگزار کردند.

شدت سانحه به حدی است که تنها بخش‌های کوچک و متلاشی شده‌ای از اندام‌‌های انسانی به دست آمده‌اند. قطعات هواپیما و تکه‌های اجساد در شعاع وسیعی از محل سقوط، پرتاب و پراکنده شده‌اند.

صحنه‌ای در فرودگاه ایروان، پس از اطلاع از فاجعهBildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: صحنه‌ای در فرودگاه ایروان، پس از اطلاع از فاجعه

ظهر روز پنجشنبه، خانواده‌ی قربانیان ارمنی، مراسمی مذهبی و نمادین به یاد کشتگان این سانحه در محل سقوط برگزار کردند. اسقف اعظم سرکیسیان، دو نماینده ارامنه در مجلس، نایب رییس مجلس و فرماندار قزوین، این جمع را همراهی می‌کردند.

بقایای اندک سرنشینان هواپیما، به پزشک قانونی برده شده تا مورد شناسایی قرار گیرند.

گورک وارطان نماینده ارامنه شمال و تهران به دویچه‌وله گفت که خانواده‌ها از خاک محل سقوط، به عنوان قسمتی از وجود عزیزان خود در مراسم تدفین آنها استفاده خواهند کرد. آقای وارطان از مجلس یادبود قربانیان ارمنی در روز یکشنبه ۲۸ تیرماه در کلیسای سرکیس مقدس در خیابان کریمخان خبر داد.

شخصیت علمی و اجتماعی دکتر داویدیان

پروفسور لئون داویدیان، روانپزشک، استاد دانشگاه و چهره شاخص جامعه ارامنه ایران از قربانیان سقوط هواپیما است. این نماینده پیشین ارامنه در مجلس ششم، متولد سال ۱۳۲۳ در همدان بود و به قصد دیدار همسر خود به ایروان می‌رفت.

گورک وارطان در مورد شخصیت علمی و اجتماعی دکتر داویدیان می‌گوید: «ایشان عضو کالج سلطنتی انگلستان بود که پس از پایان تحصیل در لندن، در سال ۵۷ و مقارن پیروزی انقلاب به همراه خانم و دو فرزندش برای خدمت، به ایران برگشت. از سال ۶۰ در هیات علمی دانشکده علوم پزشکی دانشگاه شهید بهشتی کار کرد. در فاصله سال‌های ۶۲ تا ۷۸ رییس بخش روانپزشکی بیمارستان طالقانی بود. وی از آن زمان تا آخرین روز عمر، عضو بورد تخصصی روانپزشکی ایران بود.»

لئون داویدیانBildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: لئون داویدیان

چند دوره عضویت در شورای خلیفه‌گری ارامنه تهران، مجمع عالیه حوزه دینی فیلیسیه و ریاست مجمع نمایندگان شورای خلیفه‌گری ارامنه، از جمله فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی دکتر داویدیان هستند.

گورک وارطان، مدیریت بیش از ۳۰ هزار پرونده پزشکی و معالجه هزاران بیمار ایرانی را نمونه‌هایی از خدمات ارزنده دکتر داویدیان بر شمرده و اضافه می‌کند که تلاش‌های وی در دوره چهارساله نمایندگی مجلس، به تصویب قانون برابری دیه اقلیت‌ها منجر شد.

دکتر داویدیان در دوره ششم مجلس، رییس گروه دوستی پارلمانی ایران و ارمنستان بود و سهم به سزایی درارتقای سطح روابط دو کشور ایفا کرد. از دکتر داویدیان، چند کتاب و چندین مقاله علمی ‌در عرصه روانپزشکی به جای مانده است. وی پدر دو فرزند بود.