۱۳۹۸ اسفند ۳, شنبه

Assange most important symbol of press freedom today – journalist

با برگزاری تجمعات اعتراضی دانشجویان خواستار تعطیلی دانشگاه‌ها شدند

Witnessing Malcolm X's assassination

Malcolm X on Front Page Challenge, 1965: CBC Archives | CBC

Student uncovers lost Malcolm X tape

Malcolm X first interview for British TV (1963)

Who was Malcolm X?

Ilyasah Shabazz: My father Malcolm X continues to inspire people today

ایران، دومین قتلگاه ویروس کرونا در جهان - ۶۰ دقیقه ۳ اسفند

Il devient dangereux de manger des frites en France ! ! !

JEROME RODRIGUES-- Débriefing d’une journée en Macronie

تعداد مبتلایان به این ویروس در ایران تاکنون ۲۸ نفر اعلام شده است.

بازدید رئیس اورژانس کشور از بیمارستان قرنطینه کرونا در قم


تعداد مبتلایان به این ویروس در ایران تاکنون ۲۸ نفر اعلام شده است.
به گفته کیانوش جهان‌پور، رئيس مرکز روابط عمومی وزارت بهداشت ایران، افراد مبتلا به کرونا، اکثرا ساکن شهر قم هستند.
در پی پنج بیمار مشکوک به ابتلا به کرونا در قم، تمام مراکز علمی این استان تا یک هفته و مراکز حوزوی نیز تا روز دوشنبه تعطیل شدند. اما با این وجود حرم «حضرت معصومه» تعطیل نشده است.
در همین حال علی‌اکبر حسینی‌نژاد، مشاور تولیت حرم حضرت معصومه، گفت: «تعطیل کردن حرم پیام تلخی دارد، اینجا پناهگاه مردم است و نشستن مردم در گوشه‌ای از حرم و صحن، مشکلی پیش نمی‌آورد.»

ایان و کشته‌شدگان کرونا در ایران تعداد مبلایان قطعی به ویروس کرونا در ایران به ۲۸ نفر رسیده و پنج نفر درگذشته‌اند. عراق و کویت پروازهای خود به ایران را به حالت تعلیق درآورده‌اند. تمامی کنسرت‌های موسیقی و فعالیت‌های هنری جمعی در سراسر کشور به منظور اقدامات پیشگیرانه از شیوع ویروس کرونا از چهارم تا نهم اسفند لغو شده است.

وزیر بهداشت ایران شمار افراد مشکوک به داشتن ویروس کرونا در ایران را ۲۸۵ نفر اعلام کرده و از مردم خواسته است روش‌های پیشگیرانه برای جلوگیری از ابتلا را رعایت کنند
تعداد مبلایان قطعی به ویروس کرونا در ایران به ۲۸ نفر رسیده و پنج نفر درگذشته‌اند. عراق و کویت پروازهای خود به ایران را به حالت تعلیق درآورده‌اند. تمامی کنسرت‌های موسیقی و فعالیت‌های هنری جمعی در سراسر کشور به منظور اقدامات پیشگیرانه از شیوع ویروس کرونا از چهارم تا نهم اسفند لغو شده است.
شهروندان در قم برای در امان ماندن از ویروس کرونا با ماسک در معابر عمومی رفت و آمد می‌کنند.
وزارت بهداشت ایران اعلام کرده تا ظهر روز شنبه ۱۹ نفر در قم، شش نفر در تهران، دو نفر در گیلان و یک نفر در اراک به ویروس کرونا مبتلا شده‌اند.
صبح روز شنبه کیانوش جهان‌پور، رئیس روابط عمومی وزارت بهداشت ایران در یک برنامه تلویزیونی گفت که در فاصله دیروز ظهر تا پیش از ظهر امروز ۱۰ مورد قطعی جدید ابتلا به ویروس کرونا شناسایی شده است. او همچنین از مرگ یکی دیگر از بیماران مبتلا به کرونا خبر داد.
به گفته جهان‌پور، هشت نفر از این افراد از بیماران شهر قم و دو نفر از آنها از میان بیمارانی بودند که در تهران از آنها آزمایش کرونا گرفته شد.
روز گذشته تعداد مبتلایان به ویروس کرونا ۱۸ نفر اعلام شده بود و گفته شده بود چهار نفر جان خود را از دست داده‌اند.
کیانوش جهان‌پور، همچنین در توئیتر خود نوشته است:
«بر اساس آخرین گزارش‌های آزمایشگاهی، ابتلای ۱۳ نفر دیگر از جمله هفت نفر در قم، چهار نفر در تهران و دو نفر در گیلان تایید شده است.»
با وجود همه این آمارها، غلامرضا جلالی، رئیس پدافند غیرعامل ایران در یک برنامه تلویزیونی گفته که فعلا به جمع‌بندی برای قرنطینه قم نرسیده‌اند. او در عین حال گفته که وضعیت از حالت سفید خارج شده و وارد وضعیت زرد شده ‌است.
از سوی دیگر اما ارمنستان هم در کنار کشورهای عراق، اقغانستان و ترکیه در پی شناسایی مواردی از کرونا در ایران مرز ایران و ارمنستان را بسته است.
در گرجستان، دو ایرانی اهل شهر قم در بیمارستانی در شهر تفلیس بستری شده‌اند و قرار است از آنها ‌آزمایش ویروس کرونا گرفته شود.
خبرگزاری فارس به نقل از رویترز نوشته که عراق ایر‌ویز، خدمات هوایی به ایران را به حالت تعلیق درآورده است و مقامات صنعت هوانوردی کویت نیز روز جمعه تصمیم گرفتند تا تمامی پروازها به مقصد و از ایران را متوقف کنند.
یک مسافر ایرانی در امارات نیز مبتلا به کرونا تشخیص داده شده است.
با وجود این شرایط، وحید مجید، رئیس پلیس سایبری کشور گفته پلیس فتا با انتشار دهندگان هر گونه نماهنگ جعلی یا خبر کذب در مورد بیماری کرونا ویروس برخورد قانونی می‌کند.
از سوی دیگر در حالی که اخبار منتشر شده در روزهای اخیر حاکی از ابتلای دست‌کم سه دانشجو به ویروس کرونا بوده است، منصور غلامی، وزیر علوم اعلام کرد که تعطیل شدن دانشگاه‌ها در پیشگیری از شیوع کرونا موثر نخواهد بود.
رضا گل‌محمدی، مدیر کل ورزش و جوانان استان تهران هم روز شنبه سوم اسفند از تعطیل نشدن اماکن ورزشی خبر داد و گفت:
«در خصوص شیوع بیماری کرونا، بحث تعطیلی اماکن ورزشی استان تهران مطرح نیست.»

با وجود سرعت بالای شیوع کرونا، تعطیلی اماکن عمومی و دولتی به تعویق افتاد

در حالی که اخبار منتشر شده در روزهای اخیر حاکی از ابتلای دست‌کم سه دانشجو به ویروس کرونا بوده است، منصور غلامی، وزیر علوم اعلام کرد که تعطیل شدن دانشگاه‌ها در پیشگیری از شیوع کرونا موثر نخواهد بود. او گفته است: «فرار از مشکل، مشکلی را حل نمی‌کند.» این در حالی‌ست که شوراهای صنفی دانشجویان کشور که به عنوان نمایندگان قانونی دانشجویان کشور شناخته می‌شوند خواهان اعلام وضعیت اضطراری و به تبع آن تعطیلی مراکز دانشگاهی به منظور کاهش تراکم جمعیتی تا کنترل کامل این بیماری در کشور شده‌اند. به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی، وزیر علوم روز شنبه سوم اسفند ماه در همین زمینه گفته است: «فعالیت دانشگاه‌ها ادامه دارد اما آموزش روش‌های پیشگیری و کاهش ریسک آلودگی جزو برنامه‌های وزارت علوم و دستورالعمل‌هاست که تا فردا به دانشگاه‌ها ابلاغ می‌شود.» همزمان با این گفته‌های وزیر علوم و به نقل از خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، مجتبی صدیقی، رئیس سازمان امور دانشجویان و معاون وزیر علوم صبح امروز در حاشیه مراسم بیست و هشتمین جشنواره دانشجوی نمونه کشوری در دانشگاه تهران گفته است: «تصور می‌کنم ایجاد نگرانی‌های زیاد در شرایط فعلی به صلاح کشور نیست و باید مراقبت‌های پیشگیرانه لازم در این زمینه جدی گرفته شود.» او گفته توزیع همگانی ماسک قطعا برای همه دانشجویان ضروری نیست اما در صورت ضرورت نیز این ماسک‌ها از سوی دانشگاه‌ها تأمین خواهد شد. به غیر از دانشگاه‌ها، یکی دیگر از مراکز تجمع عمومی که احتمال دارد منجر به شیوع گسترده کرونا در ایران شود، ورزشگاه‌ها و اماکن عمومی است. رضا گل‌محمدی، مدیر کل ورزش و جوانان استان تهران اما روز شنبه سوم اسفند از تعطیل نشدن اماکن ورزشی خبر داد و گفت: «در خصوص شیوع بیماری کرونا، بحث تعطیلی اماکن ورزشی استان تهران مطرح نیست.» او گفت دستورالعمل و نحوه مقابله با بیماری ویروسی کرونا فردا به اماکن دولتی ابلاغ می‌شود. در حال حاضر دو هزار و ۴۰۰ مجموعه ورزشی دولتی و خصوصی تحت نظارت اداره کل ورزش و جوانان در استان تهران فعالیت می‌کنند.

پایین‌ترین مشارکت همهٔ انتخابات‌های بعد از انقلاب
زيباكلام: ۷۰ درصد و در برخی شهرهای بزرگ تا ۸۰ درصد مردم شرکت نکردند


در انتخابات دیروز شاهد پایین‌ترین مشارکتِ همهٔ انتخابات‌های بعد از انقلاب در کل کشور (۴۱ درصد) و تهران (۲۲ درصد) بودیم. / صادق زيباكلام: ۷۰ درصد و در برخی شهرهای بزرگ تا ۸۰ درصد مردم شرکت نکردند / درصد مشارکت در کرج ۲۲.۴ درصد بود / مشارکت در قم هم به ۴۰ درصد نرسید / علل رای ندادن مردم: “عدم تاثیرگذاری انتخابات در بهبود وضعیت کشور”، “عدم اعتماد به برگزارکنندگان انتخابات” و “نبودن کاندیدای مورد علاقه”

* درصد مشارکت در کرج ۲۲.۴ درصد بود
نفر اول کلانشهر کرج با ۸۷هزار رای راهی مجلس یازدهم شد!
طبق نتایج اعلامی انتخابات کرج، تعداد آرای ماخوذه: ۳۳۶هزار رای و درصد مشارکت: ۲۲.۴ درصد بوده است. تعداد واجدان شرایط در استان البرز یک میلیون و ۷۵۰ هزار و ۵۹۰ نفر بوده که از این تعداد، یک میلیون و ۴۹۴ هزار و ۵۹۰ نفر واجد شرایط در کرج هستند و ۲۵۴ هزار نفر ساکن شهرستان‌های ساوجبلاغ، نظرآباد و طالقان. نتیجه را هم ملاحظه می‌فرمایید!

* مشارکت در قم هم به ۴۰ درصد نرسید
طبق نتایج اعلامی انتخابات قم، تعداد آرای ماخوذه: ۳۲۲ هزار و ۷۲۹ رای و درصد مشارکت: ۳۹ درصد بوده است. تعداد واجدان شرایط در استان البرز  ۸۲۶ هزار و ۲۸۷نفر بوده است. این درحالی بود که در انتخابات قم، رقابتی جدی بین لیست‌های دو طیف سنتی و تندرو جناح راست وجود داشت.

* شكست ليست كارگزاران
قوچانى شكست ليست كارگزاران كه برخلاف احزاب اصلى اصلاح طلب در انتخابات فرمايشى شركت كرده بود را پذيرفت. او بدون توجه به نقش روحانى در نااميد كردن مردم، به عارف و ليست اميد و اصلاح‌طلبانى كه در نمايش حكومت شركت نكردند تاخته است.

* صادق زيباكلام: ۷۰ درصد و در برخی شهرهای بزرگ تا ۸۰ درصد مردم شرکت نکردند
وقتی ۷۰ و در برخی شهرهای بزرگ تا ۸۰ درصد مردم در انتخابات شرکت نکرده‌اند، آیا پیروزی اقلیتی که در خوشبینانه‌ترین حالت حداکثر ۳۰ درصد آرا را توانسته‌اند بالاخص در شهرهای بزرگ کسب نمایند، خیلی جای تبریک و تهنیت و احساس غرور و سربلندی دارد؟

* با کمتر از ۲۰۰هزار رای نماینده شیراز شدند!
طبق نتایج اعلامی انتخابات شیراز، تعداد آرای ماخوذه: ۳۲۰هزار و ۴۲۸رای و درصد مشارکت: ۲۳/۷۳ درصد بوده است. تعداد واجدان شرایط در این کلانشهر، یک ‌میلیون و ۳۵۰هزار نفر بوده است.

* مجلس اقليت
شهربانو امانی (عضو شورای شهر تهران و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران): مجلس باید پژواک صدای اکثریت مردم باشد، امروز اما می‌بینیم نفر اول پیروز مجلس در تهران تعداد رایی کمتر از آخرین نفر لیست شورای شهر تهران دارد. مشخص است که مجلس پیش رو، مجلسی برای دیدگاه‌های اقلیتی از مردم است.

* کاهشِ یک‌سومی مشارکت
مجيد توكلى: کاهشِ یک‌سومی مشارکت به نسبت انتخابات پیشین مجلس، نمودی از پیروزیِ اراده و آگاهیِ مردم است. ‏البته اتفاقی نیست که این انتخابات شکست اصلاحات هم بوده؛ بدترین روزهای ایران در دورانِ مجلس و دولتِ
اصلاحی-اعتدالی بوده و بدون سقوطِ مرجعیتِ فکری و رسانه‌ای اصلاحات، فریب و دروغ رسوا نمی‌شد.

Zolf - Mohsen Namjoo | Nederlands Blazers Ensemble

ترجمه بهروز عارفي: برگ هائي از يک کتاب در جستجوي «ژنِ يهودي»




کتاب «دولت اسرائيل عليه يهوديان» نوشته سيلوَن سيپل، در ٦ فوريه منتشر شد. اين کتاب، تحول جامعه اسرائيل را در بيست سال گذشته بررسي مي کند. در زير بخش جالبي از «فصل ٤» کتاب با عنوان «در جستجوي ژن يهودي» را مي آوريم. هنگام تاليف کتاب، هنوز ديوان عالي اسرائيل حق خاخامي اعظم را براي استفاده از ژنتيک جهت اثبات يهوديت يک فرد، تائيد نکرده بود. اين امر در ٢٤ ژانويه گذشته عملي شد. حزب «اسرائيل، خانه ما» (راست افراطي لائيک) و نهادهاي لائيک با آن مخالف بودند.
سيلون سيپل، اوريان ٢١
ترجمه بهروز عارفي

در پشت سرِ روند رشدِ نظريه هاي برتري نژادي سفيدپوستان که البته به محافل استعماري بسيار فعال در اسرائيل محدود است، با گسترش پديده اي روبرو هستيم که عبارت است از ايده ي حفظ خلوص نژادي. به يقين، چنين ايده اي به تمايل ژرفِ ماندن در «ميانِ خود» به مثابه ايده آل واقعي زندگي ارتباط دارد. روز ٩ فوريه ٢٠١٦، نتانياهو از « طرح چندساله اي براي کشيدن ديواري امنيتي به دور اسرائيل » پرده برداشت.

او که از استقبال بسيار مساعد افکار عمومي کشور از چنين ايده اي آگاه بود، مي گويد: «عاقبت، دولت اسرائيل، به آن صورتي که مورد نظر من است، کاملا محصور خواهد بود. به من خواهند گفت: اين درست همان چيزي ست که مي خواهيد، يعني که از ويلا محافظت کنيد ؟ پاسخ مثبت است. در محيطي که ما زندگي مي کنيم، بايد از خود در مقابل حيوانات وحشي محافظت کنيم. (١)» استعاره «ويلائي در يک جنگل» يعني دولت اسرائيلِ در محاصره ي جانوران وحشي را قبلا ايهود باراک، نخست وزير پيشين اسرائيل (از حزب کارگر) در تابستان سال ٢٠٠٠، پس از شکست مذاکرات صلح کمپ ديويد بر زبان آورده بود.

ازدواج با يک دختر نروژي ؟

اين مفهوم، منشاء گوشه گيري انحصاري نسبت به حضور ديگران است. اين احساس ممکن است به گرايش نژادپرستانه منجر شود که دليل آن، فقط نياز به داشتن امنيت نبوده و اغلب از تمايلات مذهبي و حتي از مشتقات گره خوردگي عرفان و ناسيوناليسم الهام گرفته است. در دين يهودي، به آن صورتي که در اسرائيل بدان عمل مي شود، و قدرت حاکم، خاخامي بسيار سنت گرا را مامور اداره همه امور زندگي خانواده کرده (تولد، ازدواج، طلاق، مرگ، و غيره) و ازدواج مدني از نظر قانوني به رسميت شناخته نمي شود، «ازدواج هاي مختلط»، يعني ازدواج بين يهودي و غير يهودي غير ممکن است.
اين ممنوعيت که در ابتدا فرماني الهياتي بود، غالبا با بيان نژادپرستي کم و بيش آشکار همراه است. از جمله، هنگامي که در ژانويه ٢٠١٤، رابطه خصوصي يئير نتانياهو، پسر نخست وزير با ساندرا لِيکانگر، دانشجوي نروژي برملا شد، فورا موجي از واکنش هاي شديد طرفداران يهوديت ناب را برانگيخت. نيسيم زِئِو، نماينده حزب اولترا-ارتدکسِ شاس در مجلس، به روزنامه جِروزالِم پست اظهار داشت: «هر يهودي که بخواهد ريشه هايش را حفظ کند، مايل است که پسرش با يک دختر يهودي ازدواج کند. [بنيامين نتانياهو] به عنوان نخست وزير اسرائيل و نيز خلق يهود موظف است مسئوليت ملي اش را نشان داده و از ارزش هاي آن در چارچوب خانواده خودش دفاع کند(٢)». حتي در درون حزب ليکود، اين ارتباط دردسر ايجاد مي کرد. بسياري يادآوري کردند که اگر خداي ناکرده، پسر نخست وزير با اين دختر نروژِي، کودکي هم مي داشت، آن ها يهودي نمي بودند، زيرا يهوديت از طريق مادر منتقل مي شود. دست کم براي کساني که متاسفانه زياد هم هستند و به اين مهملات بيولوژيکي-فرهنگي اعتقاد دارند، وضع چنين است. در مورد نروژ چه خواهند گفت اگر، مقامات مسيحي و نمايندگان مجلسش از عشق پسر نخست وزير با يک دختر دانشجوي يهودي رنجيده خاطر شده باشند ؟ آن ها نژاد پرست هستند، مگر نه ؟

در هر صورت، ازدواج با يک عرب ممنوع !

مسلم است هر وقت که يک پسر يا دختر يهودي قصد ازدواج با يک عرب دارد، اوضاع شلوغ مي شود. در اسرائيل، فکر مي کنند که عربيت، پديده ي خيانت به نژاد را به شدت وخيم تر مي کند. هنگامي که در سال ٢٠١٨، تساهي هِلَوي، خواننده و هنرپيشه اسرائيلي اعلام کرد که پس از چهار سال زندگي مشترک با شريک زندگي اش لوسي هريش، روزنامه نگار و مجري فلسطيني مسلمان تلويزيون، «ازدواج» ساختگي (به علت ممنوع بودن آن در اسرائيل) مي کند، جنجال بزرگي در اسرائيل ايجاد شد. آريه دِريف وزير کشور وقت اخطار کرد. او در راديوي ارتش اعلام کرد: «اين ازدواج کار خوبي نيست. فرزندان شما، به خاطر وضعيت شان دچار مشکل خواهند شد. » سپس او به خانم هريش پيشنهاد کرد که به يهوديت گِرَوَد. اورِن هازان، نماينده مجلس از حزب ليکود خواست که دولت ازدواج بين جامعه هاي [مذهبي] مختلف را به رسميت نشناسد. او در تويتي نوشت: «لوسي، اين مسئله خصوصي نيست. اما شما بايد بدانيد که تساهي برادر من است، خلق يهود برادران من هستند. مرگ بر اختلاط !» و او سپس هلوي را متهم به «اسلاميزه شدن» کرد.

افراد ديگري نظير يئير لاپيد (نماينده مجلس)، يا نفتالي بِنِت، وزير مذهبي در مورد رد چنين ازدواج هائي اظهار نظر کردند. سلمان مصالحه، نماينده فلسطيني مجلس، «نژادپرستي» اين تفسير ها را نکوهش کرده و گفت چنين سخناني مشمئزکننده است. او به کليه مدافعان خلوص يهوديت يادآوري کرد که در کشورهاي اسلامي، زنان از ازدواج با غيرمسلمانان اکيدا منع شده اند و اگر مردان از چنين اجازه اي برخوردارند، اين کار در عمل (دوفاکتو) ممنوع است. او نتيجه گرفت که «افرادي چون لاپيد، بنت و نظاير آن ها از هم پالکي هاي شان در کشور هاي مسلمان متفاوت نيستند». (٣)

همواره، حفظ خلوص يهوديت پيامدهائي نيز دارد. تظاهر بسيار جنون آميز اين ايدئولوژي در دولت اسرائيل به آن صورتي که اين دولت در آمده ، ظهور يک مکتب علمي است که قصد دارد «ژنتيک يهودي» را به مثابه اول و آخرِ توجيه صهيونيسم يعني «حق تاريخي» يهوديان به بازگشت به سرزمين نياکان و وضعيت منحصر به فرد اين ملت تلقي کند – از وضعيت منحصر به فرد، بايد مفهوم استثنائي يعني برگزيده را فهميد. ١٣ ژانويه ٢٠١٤، در تل آويو درباره موضوع «يهوديان و نژاد: ژنتيک، تاريخ و فرهنگ»، سميناري دانشگاهي برگزار گرديد. دانشگاهيان بحث و جدل فراواني کردند و برخي وجود يک «نژاد» يهودي را معتبر دانستند. برخي ديگر قاطعانه با آن مخالفت کردند. اما خودِ عنوان اين کنفرانس، احساس نامطلوبي ايجاد مي کند: «آيا نژادها، تاريخي دارند ؟»، «آيا ژنتيک مي تواند تعيين کند که چه کسي يهودي ست ؟» و غيره ...

«آيا مي توان از طريق آزمايش ژنتيکي، يهوديت راتشخيص داد؟»

در اين مورد، در ميان آنگلوساکسون ها که بر همه دانشگاه هاي اسرائيل نفوذ دارند، کمي دستپاچگي ديده مي شود، و واژه «نژاد» معناي دو گانه اي دارد: بدون زير سوال بردن وحدتِ نژاد انساني، اين واژه همچنين گروه هاي انساني را نيز متمايز مي کند. به ويژه به خاطر رنگ پوست، بدون اين که الزاما بُعد نژادپرستانه را نيز به آن اضافه کند. در طول اين سمينار، سخنرانان متعددي از اصطلاح «هويت نژادي يهودي» استفاده کردند و کار آن ها موجب شد که مو بر تن بسياري از حاضران سيخ شود. در نقطه تلاقي زيست شناسي (بيولوژِي)، جمعيت شناسي و جغرافيا، کارشناسان «ژنتيک اهالي» به منزله ي نوک کمان اين موج هستند و رله هاي آن ها در اسرائيل، بيش از پيش فعال تر شده اند. در اسرائيل و ايالات متحده، موسسات دانشگاهي وجود دارند که به پژوهش در مورد «ژن يهودي» مي پردازند، يعني در مورد ساختار ژنتيکي که فقط به يهوديان تعلق دارد و آن ها قصد تدوين اين تز را نيز دارند. براي مثال، پرفسور آمريکائي، هاري اوسترِر، مسئول آزمايشگاه ژنتيک در دانشکده پزشکي دانشگاه خصوصي يشيوا در نيويورک با انتشار جزوه اي با عنوان « ميراث، تاريخ ژنتيکي خلق يهود » در سال ٢٠١٢، جنجال بزرگي برپا کرد (٤). در اين کتاب، اوسترر از پديده اي به نام « اساس ژنتيک يهوديت » سخن مي گويد. عنوان هاي شش فصل کتاب، به تنهائي گويا هستند: به ترتيب، «با حالت يهودي»، «موسسان»، «شجره نامه»، «قبيله ها»، «کاراکترها»، و بالاخره «هويت». در مجله «نيويورک ريويو آو بوک»، اين کتاب با انتقاد پژوهشگر مشهور دانشگاه هاروارد، ريچارد ليونتين مواجه شد که از سر تا ته آن را رد مي کرد.

باوجوداين، پرفسور استرر در برخي محافل دانشگاهي اسرائيل، نظير بيمارستان دانشگاهي رامبام رقيب پيدا کرده است.

در حيفا، در جريان تهيه ي گزارشي در سال ٢٠١٤، با ژيل آتزمون، پژوهشگر ژنتيک آن بيمارستان ديداري کرديم. او اظهار داشت: «ثابت شده است که مي توان از طريق آزمايش هاي ژنتيکي، يهوديت را مشخص کرد» (گوئي تاريخ کفايت نمي کرد). او محتاطانه ايده ي «ژن يهودي مجزا» را رد مي کرد ولي مي افزود «اين گفته به اين معنا نيست که علم آن را نخواهد يافت، پژوهش ها پيشرفت مي کنند» (٥). برعکس، به عقيده او «ژن ها امکان مي دهند که به صورتي دقيق تر، تاريخ مداوم خلق يهودي را در ارتباط با ژن هاي آن ها و فِنوتيپ* (مجموعه خصوصيت هاي مشترک آن را) بازسازي کرد». آيا اين جمعيت، در مدت ٢٥ قرن، از نظر ژنتيکي «همسان» (هُموژن) مانده اند ؟
اين پژوهشگر مي پذيرد که در کشورهاي پيرامون مديترانه، در طي قرن ها، به ويژه بين سده ي اول و چهارم ميلادي و حتي پس از آن، بسياري به يهوديت گرويده اند. او مي افزايد، «اما اين امر نمايانگر از بين بردن گرايش غالب نبود». يهوديان به دليل پيامدهاي آزارها و تمايل بعدي آن ها نسبت به عزلت و گوشه گيري جهت حفاظت از خود، امکان يافته اند تا «هويت ژنتيکي» خودشان را همچنان حفظ کنند.

ناسيوناليست هائي که با نقاب برچهره پيش مي روند

اگر بگوئيم که اين نظريه ها، اعتراض هاي زيادي را برانگيخته اند، اغراق نکرده ايم، پيش از همه، در بين متخصص هاي ژنتيک و حتي بيشتر از آن ها در ميان مورخان. مورخان، چه اولتراناسيوناليست و چه پيشرو، تقريبا همه بدون استثناء شديدا مخالف اين « بازسازي» هستند. باوجود اين، اِوا ژِبلونکا، پژوهشگر اسرائيلي، يکي از دو نويسنده ي کتاب «تحول در چهار بُعد»، (٦) طرفدار قاطع استفاده از ژنتيک در علوم انساني، با استفاده اي که پژوهشگران از «ژن يهودي» مي کنند، قاطعانه مخالف است. او آن ها را «ناسيوناليست»هائي مي خواند که با «نقاب برچهره به پيش مي روند» و فقط تلاش مي کنند که آن چه را که باور دارند، ثابت کنند: يعني اين که وجود خلق سه هزارساله تغييري نکرده و در نتيجه منحصر به فرد است. او ادامه مي دهد که اين نکته، پوچ و ابلهانه است. همان قدر احمقانه است که فکر کني «گول ها» نياکان فرانسوي هاي کنوني بودند. اما نظريه اي ابلهانه که هر روز طرفداران جديدي در اسرائيل و به ويژه در بين اولتراناسيوناليست هاي عرفاني پيدا مي کند.

«ايدئولوژي هيتلر صددرصد درست بود»

بدين ترتيب، نهاد خاخامي اسرائيل نسبت به سنجش يهوديتِ افراد موسوم به «مشکوک» دست به دامن ژنتيک شده است. نوح اسلِپکوف، تحليلگر اسرائيلي گوشزد مي کند که «با اين کار، با کشاندن [افراد] جهت انجام آزمايش هاي ژنتيکي، نهاد خاخامي اسرائيل در دام عِلم نژادي قرن نوزدهم مي افتد (٧)».
کساني خواهند گفت که اين گرايش هاي دهشتناک، اين نظريه هاي مربوط به ايدئولوژي «صددرصد درستِ هيتلر» ، يعني نظريه هاي مربوط به «ژنتيک يهودي» ، «خلق-نژاد»، در اسرائيل در حاشيه مانده و البته راست هم گفته اند. (در همان فصل، کتاب قبلا گفتار خاخام گِئورا رادِل، مدير مدرسه نظامي مذهبي بنئي داويد را نقل مي کند که در آوريل ٢٠١٩ اعلام کرده بود «ايدئولوژي هيتلر صددرصد درست بود، منتهي طرف نادرست را هدف قرار داده بود»، يعني به معناي ديگر، هيتلر فقط هدف را اشتباه گرفته بود، و به جاي حمله به دشمنان واقعي يعني مسلمان ها و عرب ها، به يهوديان حمله کرده است). اما، اشتباه است اگرگسترش دائمي آن ها جدي گرفته نشود. در سال ١٩٦٧، هنگامي که اسرائيل ديوار ندبه را تسخير کرد، خاخام اعظم ارتش، شلومو گورِن در يک حالت هيجان عرفاني، فورا به انفجار گنبد مسجد صخره، از مکان هاي مقدس مسلمانان و ساختن معبد به جاي آن دعوت کرد.
موشه دايان فاتح جنگ، (او وزير دفاع بود) به سخره پاسخ داده بود: «خوب چه کسي به يک واتيکان يهودي نياز دارد ؟». پنجاه و سه سال بعد، طرفداران «بازسازي معبد»، حاشيه نشيناني نيستند که در گذشته مسخره شان مي کردند. در ميان آنان، نماينده مجلس، انجمن هاي پولدار متکي به منابع مالي سخاوتمند و مبلغان با نفوذ وجود دارند. حکومت اسرائيل، به طور رسمي به يکي از موسسات وابسته به اين جريان، «اِل-عاد» ماموريت داده تا در نزديکي محوطه مسجدها به کاوش هاي باستانشناسي بپردازد. کار خطائي خواهد بود اگر وزنه راست افراطي ، چه لائيک و چه عرفاني، در تحول اسرائيل ناديده گرفته شود.

ايده هاي اين جناح، به طور مستمر گسترش مي يابد. ابتدا همين جريان است که در اين نظريه هاي نژادپرستانه و نژادي، مبالغه مي کند. اگر در آينده، اين جريان به قدرت برسد (امري که از هم اکنون به آن چشم دوخته اند، بدون اين که امکانات اصلي اش را داشته باشند) همه خاورميانه با مخاطره ي تکه تکه شدن گيج کننده اي روبرو خواهد شد که از هم اکنون انسان از وحشت در برابر آن به خود مي لرزد.

پاورقي ها:

١-
Barak Ravid, « Netanyahu : We’ll surround Israel with fences to defend ourselves against wild beasts », Haaretz, 9 février 2016.

٢-
Gil Stern Hoffman et Shuly Wasserstrom, « MKs slam Netanyahu over his son dating a non-Jewish Norwegian woman », Jerusalem Post, 26 janvier 2014.

٣-
Salman Masalha, « Outcry over Israeli-Arab intermarriage exposes the racist truth about Israel », Haaretz, 19 octobre 2018.

٤-
Harry Ostrer, Legacy : A Genetic History of the Jewish People, Oxford University Press, Oxford, 2012.

٥-
Sylvain Cypel, « À la poursuite du “gène juif” », Revue XXI, avril 2015.

٦-
Eva Jablonka et Marion J. Lamb, Evolution in Four Dimensions : Genetic, Epigenetic, Behavioral, and Symbolic Variation in the History of Life, The MIT Press, Cambridge, 2005.

٧-
Noah Slepkov, « Israel’s rabbis think genetic testing can “prove” Jewishness. They’re wrong », Haaretz, 29 avril 2019.

* فِنو تیپ Phénotype: در ژنتیک، به مجموعه مشخصه هائی که در یک ارگانیسم قابل مشاهده اند، فنوتیپ می گویند. گاهی کاربرد این واژه به یک مشخصه در سطح سلولی یا مولکولی محدود می شود. مانند خصوصیات بیوشیمیائی یا فیزیولوژیکی.
در فارسی، به آن رُخ نمود یا رُخ مانه نیز می گویند.
https://orientxxi.info/lu-vu-entendu/en-quete-du-gene-juif,3600

مرغ سحر قسمت هشتادویک - سه شنبه ۲۹ بهمن


۱۳۹۸ بهمن ۲۸, دوشنبه

علی ابن ابیطالب و ایرانیانشاهین کاویانی

چرا و به چه دلیل ایرانیان این چنین به علی دلبستگی پیدا کردند؟ علی در دوران خلافت عمر و عثمان چه کمکی به ایرانیان شکست خورده کرد؟ علی در دوران خلافت خودش که در جایگاه قدرت بود٬ چه کمکی به ایرانیان کرد؟ هیچ و هیچ. در هیچ کجای تاریخ موردی پیدا نمیشود که علی از اعمال وحشیانه اعراب در ایران جلوگیری کرده باشد و یا در مورد دستورات بی رحمانه عمر و عثمان در قتل عام و رفتار وحشیانه با اسیران٬ به کمک ایرانیان شتافته باشد. بلکه برعکس٬ همیشه در مشورتهای خویش با عمر و عثمان با آنها همراهی کرده تا بهتر و راحتتر بر ایرانیان
چیره شوند
 علی ابن ابیطالب و ایرانیان شاهین کاویانی.
در طول سالیان دراز در گوش ایرانیان خوانده اند که علی دوستدار ایرانیان بوده٬ علی به ایرانیان کمک کرده و ایرانیان هم در مقابل علی را دوست میداشته اند. ولی تا به حال کسی به ما نگفته چرا؟ چرا علی تازی ٬ وقتی برای هم میهنان خودش دلسوزی نمیکرد و آنها را به راحتی از دم تیغ میگذراند٬ به ایرانیان دلبستگی داشت؟؟؟ بیاید نخست به چهره ی نادرستی که از علی برای ما ترسیم کرده اند بنگریم. این فرتور علی که به گونه ای نادرست ترسیم شده تا با نگاه کردن به آن٬ در دل ما احساس مهربانی و خوبی و پاکی درباره علی به وجود آورد. این فرتور را به گونه ی مردان ایرانی ترسیم کرده اند تا جلوه یک ایرانی را در ذهن بیننده ایجاد کند٬ ولی همانطور که می بینید علی واقعی موجودی خشک٬ خشن و بی رحم بوده است وآن از چهره واقعی اش نمایان است.
تصویر رایج از علیتصویر بازسازی شده از علی

برگرفته شده از شماره بهار 1366 فصلنامه هنر از انتشارات فرهنگ سرای نیاوران.

چرا و به چه دلیل ایرانیان این چنین به علی دلبستگی پیدا کردند؟ علی در دوران خلافت عمر و عثمان چه کمکی به ایرانیان شکست خورده کرد؟ علی در دوران خلافت خودش که در جایگاه قدرت بود٬ چه کمکی به ایرانیان کرد؟ هیچ و هیچ. در هیچ کجای تاریخ موردی پیدا نمیشود که علی از اعمال وحشیانه اعراب در ایران جلوگیری کرده باشد و یا در مورد دستورات بی رحمانه عمر و عثمان در قتل عام و رفتار وحشیانه با اسیران٬ به کمک ایرانیان شتافته باشد. بلکه برعکس٬ همیشه در مشورتهای خویش با عمر و عثمان با آنها همراهی کرده تا بهتر و راحتتر بر ایرانیان چیره شوند. و این منطقی تر به نظر میرسد که یک عرب با خلیفه خود٬ خلیفه ای که با او بیعت کرده است همراهی٬ همفکری کند تا جانبدار قومی بیگانه باشد٬‌ آنهم قوم عجم !! پس علی دلیلی برای کمک به ایرانیان٬ و در دلش مهری برای ایرانیان نداشته٬ همانطوری که عمر وعثمان نداشته اند. آیا بدیهی نیست که وقتی جنگی بین دو قوم جریان دارد هر که به فکر قوم خویش باشد و نه قوم بیگانه؟

یکی از بهانه هایی که تازی پرستان نادان برای بیگناهی علی می آورند این است که حمله تازیان به ایران در زمان عمر صورت گرفته٬ پس علی بیگناه است.

براساس اسناد تاریخی٬ علی در کنار و همپای دیگر خلفای تازی٬ عمر و عثمان٬ در تمام رایزنی ها شرکت داشته و به عنوان یکی از مردان جنگجوی٬ یکی از مشاوران مهم عمر و عثمان بشمار میرفته. در نهج البلاغه چنین آمده:

نهج البلاغه خطبه 146:

« از سخنان آنحضرت علیه السلام است به عمر بن خطاب هنگامی که برای رفتن خود به جنگ با اهل ایران با آن بزرگوار مشورت نمود.

عمر گفت یا علی پس دستور چیست؟ فرمود رای اینست که تو در مدینه مانده مرد دلیری را امیر لشگر اسلام نموده بجنگ ایرانیها بفرستی و اگر هم مغلوب شده شکست بخورند تو در جای خود مانده دوباره لشگر آماده میسازی و برای سرداری لشگر اسلام نعمان ابن مقرن لیاقت دارد٬‌ عمر این رای را اختیار نموده نامه ای به نعمان که در بصره بود نوشت و او را مامور نمود که به سپهسالاری لشگر اسلام به جنگ ایرانیها برود…..

پس رای خود را برای نرفتن عمر بکارزار از روی برهان چنین بیان فرمود:

مکان زمامدار دین و حکمران مملکت مانند رشته مهره است که آنرا گرد آورده بهم پیوند می نماید٬ پس اگر رشته بگسلد مهره ها از هم جدا شده و پراکنده گردد و هرگز همه آنها گرد نیامده است…….

اگر چه امروز عرب اندکست٬ لیکن بسبب دین اسلام (و غلبه بر سایر ادیان) بسیار است…..

پس تو مانند میخ وسط آسیا(ساکن و برقرار) باش و آسیا(ی جنگ) را بوسیله عرب بگردان (در تجهیز لشگر و آراستگی و انتظام امرایشان بکوش) و آنان را به آتش جنگ در آورده خود بکارزار مرو …..

و دیگر آنکه اگر تو وارد کارزار شوی ایرانیها ترا ببینند میگویند: این پیشوای عرب است٬ که اگر او ار از بین ببرید (بقتل رسانید) آسودگی خواهید یافت٬ و این اندیشه حرص ایشانرا بر (جنگ با) تو و طمعشان را در (نابود کردن) تو سختتر و زیاد تر می گرداند……»

و در تاریخ تبری:

تبری پوشینه 5 برگ 1942- 1943

« چنان بود که عمر آنها را از پیشروی در دیار جبل منع کرده بود….

…. آنگاه ندای نماز جماعت دادند که مردم فراهم آمدند و سعد بیامد و عمر از نام سعد فال نیک زد و بر منبر به سخن ایستاد و خبر را با مسلمانان بگفت و با آنها مشورت کرد و گفت:

….. آیا صواب است که من با کسانی که پیش منند و آنچه فراهم توانم کرد بروم و در منزلگاهی میان این دو شهر فرود آیم و آنها را برای حرکت دعوت کنم و ذخیر قوم باشم تا خدا ظفرشان دهد و آنچه را خواهد مقرر کند. اگر خدا ظفرشان داد آنها را سوی دیار پارسیان برانم که بر سر ملکشان جنگ آغاز کنند؟

….

آنگاه علی بن ابیطالب علیه السلام برخاست و گفت:

ای امیر مومنان، جماعت رای صواب آوردند و مکتوبی را که به تو رسیده فهمیدند، ظفر و شکست این کار به بیش و کمی نیست، ….. وضع تو نسبت به مسلمانان چون رشته مهره هاست که آنرا فراهم دارد و نگه دارد و اگر پاره شود مهره ها پراکنده شود و برود و هرگز به تمامی فراهم نیاید. اکنون عربان اگر چه کمند اما بوسیله اسلام بسیارند و نیرومند. بمان و به مردم کوفه که بزرگان و سران عربند و از جمع بیشتر و تواناتر و کوشاتر از اینان باک نداشته اند، بنویس که دو سوم آنها سوی پارسیان روند و یک سوم بمانند و به مردم بصره بنویس که جمعی از سپاه آنجا را به کمک مردم کوفه فرستند. »

ادامه در برگ 1945

« علی برخاست گفت: اما بعد ای امیر مومنان، اگر مردم شام را از شام ببری رومیان سوی زن و فرزندشان بتازند و اگر مردم یمن را از یمن ببری حبشیان سوی زن و فرزندشان تازند، تو اگر از این سرزمین بروی همه اطراف آن آشفته شود تا آنجا که پشت سرت به سبب زنان و نانخوران از آنچه در پیش روی داری مهمتر شود، این کسان را در شهرهایشان به جای گذارد و به مردم بصره بنویس که سه گروه شوند: یک گروه پیش زن و فرزند بمانند و گروهی با ذمیان بمانند که نقض پیمان نکنند و گروهی دیگر به کمک برادران خویش سوی کوفه روند، اگر عجمان فردا ترا ببینند گویند این امیر عرب است و ریشه عرب، و سختتر و مصرانه تر حمله کنند. »

همانطور که می بینید٬ علی شرکت عمر را در سپاه تازیان به سود تازیان نمی دید و با آن مخالفت کرد. چه بسا وجود عمر در میان سپاه عرب٬ باعث برافروخته شدن ایرانیان می شد و عاقبت جنگ به سود ایرانیان خاتمه می یافت.

دقت کنید٬ چقدر ملیت عربِ علی برایش اهمیت داشته که آنرا چند بار تکرار میکند. و با این حال٬ بهانه جویان اسلامی میگویند٬ ‌برای علی ایرانی و یا عرب بودن مهم نبوده بلکه علی برای حق و حقوق ایرانیان تلاش میکرده!!! ما می پرسیم کجا و چگونه و چرا؟

علی میر فطروس در همین مورد در کتاب « ملاحظاتی در تاریخ ایران …» مینویسد:

« علی در حمله به ایران و خصوصا در جنگ نهاوند از عوامل مهم و از مشاوران نزدیک عمر بود. در همین جنگ٬ ‌وقتی سپاهیان اسلام – ابتدا- شکست خورده بودند٬ ‌عمر برای تشویق و ترغیب سپاه٬ خواست که شخصا به جنگ ایرانیان برود٬ اما حضرت علی او را از این کار منع کرد و به عمر توصیه کرد: تو سر این سپاهی و اگر بروی و کشته شوی٬ ‌سپاه اسلام بکلی متلاشی شود٬ تو باید مرکز خلافت را داشته باشی تا اگر سپاه اسلام شکست خورد٬ ‌دشمن (ایرانیان) بداند که٬ ‌اینجا پشت دارد. (نگاه کنید به: تاریخ تبری- پوشینه ۵ برگ ۱۹۴۳ و ۱۹۴۵ + اخبار الطول- برگ ۱۴۷ + نهج البلاغه برگ ۴۴۳ – ۴۴۶).

نمونه های بسیاری از اینگونه مشاورتها و همیاری علی در هجوم به ایران و کمکهایش به عمر و عثمان در امور خلافت، در تاریخ وجود دارد:

تبری پوشینه 4 برگ 1371

« ابوبکر از آن پس که فرستادگان برفتند علی و زبیر و طلحه و عبدالله بن مسعود را بر گذرگاههای مدینه گماشت…. »

تبری پوشینه 4 برگ 1631

« عبدالله بن عمر گوید:

سالی که عمر به خلافت رسید عبدالرحمان بن عوف را سالار حج کرد …… علی بن ابیطالب عهده دار قضا بود.»

تبری پوشینه 4 برگ 1632

« عمر ندای نماز داد و مردم بر او فراهم شدند و کس فرستاد و علی علیه السلام را در مدینه جانشین کرده بود بخوان که بیامد. »

«……. و چنان بود که علی علیه السلام را در مدینه جانشین عمر شده بود …. »

تبری پوشینه 5 برگ 1822 (پس از آوردن پروه های تیسفون)

« وقتی شمشیر خسرو و کمر بند و زیور وی را پیش عمر آوردند گفت: کسانی که این را تسلیم کرده اند موتمن بوده اند.

علی گفت: تو خویشتن داری، رعیت نیز خویشتن دار شده. »

تبری پوشینه 5 برگ 1842

« عمر بن خطاب مردم را فراهم آورد و گفت: تاریخ از چه روز نهم؟

علی گفت: از روزی که پیمبر خدا صلی الله علیه و سلم هجرت کرد و سرزمین مشرکان را ترک کرد. »

تبری پوشینه 5 برگ 1864

« فرستادگان قوم سوی عمر رفتند، ولید نیز سران و دینداران نصاری را فرستاد، عمر به آنها گفت: جزیه بدهید.

گفتند: چیزی از ما بگیر و نام آنرا جزیه مگذار.

عمر گفت: ما نام آنرا جزیه می گذاریم و شما هر چه میخواهید بنامید.

علی بن ابیطالب گفت: ای امیر مومنان مگر سعد زکات را دو برابر از آنها نگرفته است؟

گفت: چرا و سخن علی را شنید. »

تبری پوشینه 5 برگ 2046

« عمربن خطاب با مسلمانان در کار ترتیب دیوانها مشورت کرد،

علی بن ابیطالب گفت: هر سال اموالی را که پیش تو فراهم میشود تقسیم کن و چیزی از آن نگه مدار. »

تبری پوشینه 5 برگ 2078 (هنگام جانشینی عمر)

« عبدالرحمان به علی گفت: تو می گویی به سبب خویشاوندی پیمبر و سابقه و خدمت موثر در کار دین بیش از همه حاضران شایستگی خلافت دارم. و بیجا نیست، اما اگر کار از تو بگردد و به تو نرسد کدام یک از این جمع را برای اینکار شایسته تر میدانی.

گفت : عثمان »

ادامه….

تبری پوشینه 5 برگ 2079

« عبدالرحمان سه روز در خانه خود بماند که نزدیک مسجد بود….. عبدالرحمان کس به طلب علی فرستاد و به او گفت: اگر با تو بیعت نکنم به کی نظر می دهی؟

گفت : عثمان. »

تبری پوشینه 5 برگ 2127 (جانبداری علی از عثمان)

« علی علیه السلام گفت: شما که عیب عثمان میگویید همانند آن کسید که خویشتن را ضربت می زند که همراهش را بکشد. »

تبری پوشینه 6 برگ 2241 (شورش مصریان بر عثمان)

« وقتی مصریان در ذی خشب منزل گرفتند، با علی و یاران پیمبر خدا صلی الله علیه و سلم سخن کرد که آنها را بازگردانند.»

تبری پوشینه 6 برگ 2243

« پس از رفتن مصریان علی پیش عثمان آمد و گفت: سخن گوی که مردم استماع کنند و شاهد آن شوند….. بیم دارم گروهی دیگر از کوفه بیایند و بگویی ای علی سوی آنها برو و من رفتن نتوانم و معذورم نداری، و گروه دیگر از بصره بیایند و گویی ای علی سوی آنها برو اگر نروم پنداری که رعایتخویشاوندی نکرده ام و حق تو را سبک گرفته ام. »

تبری پوشینه 6 برگ 2245

« چون برون شد نائله دختر قرامضه، زن عثمان پیش وی آمد و گفت: ….. سخن علی را شنیدم که دیگر پیش تو نخواهد آمد، مطیع مروان شده ای که تو را هر کجا بخواهد می کشد.

گفت: چه باید کرد.

گفت: کس پیش علی فرست و از او استمالت کن که خویشاوند است و خلاف تو نمیکند. »

تبری پوشینه 6 برگ 2248

« آنروز که عثمان غش کرده بود علی بن ابیطالب پیش وی رفت، بنی امیه اطراف وی بودند،

علی گفت: ای امیر مومنان تو را چه میشود. »

تبری پوشینه 6 برگ 2254

« پس عثمان کس سوی علی فرستاد و او را خواند و چون بیامد گفت: ای ابو حسن، رفتار مردم چنان بوده که دیده ای و رفتار من چنان بود که دانسته ای، میترسم مرا بکشند، آنها را پس فرست. »

تبری پوشینه 6 برگ 2278

« مصریان …. گفتند: از این ورطه رهایی نداریم جز اینکه این مرد(عثمان) را بکشیم و مردم به این حادثه از ما مشغول شوند. و راهی برای نجاتشان جز کشتن عثمان نماند. آهنگ در کردند اما حسن و ابن زبیر و محمد بن طلحه و مروان بن حکم و سعید بن عاص و دیگر فرزندان صحابه که با آنها بودندمانعشان شدند و در هم آویختند. »

تبری پوشینه 6 برگ 2284

پس از کشته شدن عثمان

« علی نیز خبر یافت و گفت: خدا عثمان را رحمت کند و به جای وی نیکی آرد. »

تبری پوشینه 6 برگ 2286

« همه کسان برفتند، عثمان قرآن خواست و قرائت آغاز کرد. حسن نزد وی بود.»

تبری پوشینه 6 برگ 2302

« عکرمه به نقل از ابن عباس گوید: وقتی عثمان برای آخرین بار محاصره شد……

گوید: از ابن عباس پرسیدم: مگر دو محاصره بود؟

گفت: آری، محاصره اول ده روز بود، مصریان آمده بودند که علی در ذی خشب آنها را بدید و از عثمان بازشان گردانید، بخدا علی برای وی یاری راستگو بود…… »

تبری پوشینه 6 برگ2590 (گفتگوی شریح بن هانی با عمروعاص)

« شریح گوید: این سخنان را باوی بگفتم که چهره اش درهم رفت و گفت: من کی مشورت علی را پذیرفته ام یا پیرو دستور وی بوده ام یا به رای او اعتنا داشته ام؟

گفتم: ای روسپی زاده، چه مانعی دارد که نظر سرورت را که پس از پیمبر پیشوای مسلمانان است، بپذیری؟ کسانی بهتر از تو بودند یعنی ابوبکر و عمر با او مشورت می کردند و به رای وی کار میکردند.»

نهج البلاغه خطبه 134 برگ 415

« از سخنان آن حضرت علیه السلام است هنگامیکه عمربن خطاب برای رفتن بجنگ رومیان از آن بزرگوار مشورت نمود …. »

تبری پوشینه 5 برگ 1999

« علی بن ابیطالب گوید: وقتی خبر فتح خراسان به عمر رسید گفت: خوش داشتم که میان ما و آنها دریایی از آتش بود.

گفتم: چرا از فتح آنها آزرده ای که اینک وقت خرسندی است. »

نمونه خرسندی علی در فتح و کشتار ایرانیان بدست سرداران خونخوار تازی.

تبری پوشینه 5 برگ 1872

« در همین سال یعنی سال هفدهم عمر برای آخرین بار سوی شام آمد……

….

عمر روانه شد و علی علیه السلام را در مدینه جانشین کرد. »

پس از شکست ایرانیان و پیروزی اعراب٬ علی به مردم کوفه گفت :

تبری پوشینه ۶ برگ 2408

ای مردم کوفه! شما شوکت عجمان(ایرانیان) را ببردید.
نهج البلاغه خطبه 235 برگ 819

« از سخنان آنحضرت علیه السلام است که به عبدالله ابن عباس فرمود زمانیکه از طرف عثمان که در محاصره بود نامه ای برای آن بزرگوار آورد، در آن نامه از آن حضرت درخواست مینمود که به ملک خود در یَنبعُ تشریف ببرد تا غوغا و هیاهوی مردم برای نامزد نمودن او بخلافت کم شود. بعد از آنکه مانند آن درخواست را پیشتر هم نموده بود(پیش از آن خواست که حضرت به یَنبعُ تشریف ببرد، چون رفت پس از آن درخواست نمود که از آنجا بمدینه برگشته او را یاری فرماید، اکنون دوباره درخواست مینمود که به یَنبعُ تشریف ببرد) پس امام علیه السلام فرمود:

ای پسر عباس، عثمان میخواهد مرا مگر اینکه مانند شتر آب کش قرار دهد بادلو بزرگ، بیایم و بروم(پیش از این) بسوی من فرستاد که (از مدینه) بیرون شوم، پس از آن فرستاد (برای یاری او از یَنبعُ به مدینه) بیایم، و اکنون(ترا) میفرستد که بیرون روم، بخدا سوگند(او را یاری کرده) و از او دفاع نمودمبطوریکه( از زیاد کوشش کردن در همراهیش) گناهکار باشم(چون بر اثر کارهای ناشایسته ای که کرده و بجا میاورد مستحق دفاع نمی باشد). »

از نوشته های بالا در نهج البلاغه نمایان است که علی مانند مهره ای، مشاوری و زیردستی در خدمت عثمان بوده است که هرگاه میخواسته او را مانند شتر آب کش به این سو و آن سو روانه میکرده و دستور آمدن و رفتنش را از مدینه میداده است. آیا این همان علی است که آخوند شیعه به ما فروخته است که با دستگاه خلافت امویان در ستیز بوده است و در حمله و کشتار ایرانیان دست نداشته است؟؟؟؟

در جای دیگر می بینیم که عمر هنگامی میخواهد در مورد فرش گرانبهای بهارستان تصمیم بگیرد٬ با علی رایزنی میکند (تاریخ تبری و همچنین کامل٬ ابن اثیر – ج ۱ ص ۲۱۳):

تاریخ تبری٬‌ پوشینه پنجم٬‌ برگ ۱۸۲۴:

« …. سعد فرش را بر این قرار فرستاد. فرش شصت ذراع در شصت ذراع بود٬ پکپارچه٬ به اندازه یک جریب که در آن راههای مصور بود و آب نماها چون نهرها٬ و لابه لای آن همانند مروارید بود و حاشیه ها چون کشتزار و سبزه زار بهاران بود٬ از حریر بر پودهای طلا که گلهای طلا و نقره و امثال آن داشت.

وقتی فرش را پیش عمر آوردند٬‌ از خمس به کسان چیز داد و گفت: « از خمسها به همه جنگاورانی که حضور داشته اند یا میان حصول دو خمس کوشا بوده اند باید داد و گمان ندارم از خمس بسیار داده باشند». آنگاه خمس را به مصارف آن تقسیم کرد و گفت: « درباره این فرش چه رای میدهید؟»

جماعت همسخن شدند و گفتند: « این را به رای تو واگذاشته اند رای تو چیست؟»

اما علی گفت:« ای امیر مومنان٬ ‌کار چنانست که گفتند٬ ‌اما تامل باید که اگر اکنون آنرا بپذیری فردا کسانی به دستاویز آن به ناحق چیزها بگیرند.»

عمر گفت: « راست گفتی و اندرز دادی» و آنرا پاره پاره کرد و به کسان داد.»

دوباره در برگ دیگر تاریخ تبری همین مشورت عمر و علی به زبان دیگری آورده شده:

تاریخ تبری٬‌ پوشینه پنجم٬‌ برگ ۱۸۲۵:

« گوید: و چون فرش را در مدینه پیش عمر آوردند٬ ‌خوابی دید و کسانی را فراهم آورد و حمد و ثنای خدا کرد و درباره فرش رای خواست و قصه آنرا بگفت٬ ‌بعضی ها گفتند آنرا بگیرید٬ بعضی دیگر به نظر او واگذاشتند٬ بعضی دیگر رای مشخص نداشتند. علی سکوت عمر را دید برخاست و نزدیک او رفت و گفت: « چرا علم خود را جهل می کنی و یقین خود را به مقام شک می بری؟ از دنیا جز آن نداری که عطا کنی و از پیش برداری یا بپوشی و پاره کنی یا بخوری و ناچیز کنی.»

گفت:« راست گفتی و فرش را پاره پاره کرد و میان کسان تقسیم کرد. یک پاره آن به علی رسید که به بیست هزار فروخت و از پاره های دیگر بهتر نبود.»

و همچنین در تاریخ حبیب السیر در مورد پروه هایی که بدست تازیان افتاد و پخش آنها در میان اهل بیت و سهم علی از فرش بهارستان سخن گفته شده است.

تاریخ حبیب السیر – خواند میر – پوشینه اول، برگ 481

« …. سعد بن ابی وقاص چون بفتح و نصرت اختصاص یافت به لوازم شکر الهی قیام نموده…. باجتماع غنایم که زیاده از حد حصر و احصا بود …. نقود نامعدود و جواهر زواهر و اوانی زرین و سیمین و البسه زربفت و ابریشمین و اسیان را هوار و شتران باربردار و استران رکابی و قطار و اسلحه نفیسه بسیار که خمس غنایم آن معرکه بود بنظر عمر رضی الله عنه رسانیدند و خلیفه آن اموال را بمصارف شرعیه صرف نموده … و اسامی اجله اهــــــل بـــیـــت(پیامبر مانند زنان بیشمار و اقوام بیحساب، فاطمه و علی و غیره) و اصحاب را (یاران اولیه رسول) بر دفتر ثبت کرده جهت هر یک چیزی مقرر فرمود و ابتدا به عباس رضی الله عنه کرده باسم شریفش دوازده هزار درهم و بروایتی بیست و پنج هزار درهم نوشت و بعد از آن سادات خاندان سید کاینان را بر سایر برایا تقدم داد و بنام هر یک از امهات مومنین ده هزار درم تعیین فرمود و هر یک از حضار معرکه بــــدر را پنج هزار درم داد و سبطین خواجه کونینامام حسن و امام حسن رضی الله عنها را بدستور اهل بدر وظیفه مقرر کرد و ابوذر غفاری و سلمان فارسی را نیز داخل آن طیقه گردانید…… »

« سعد بن ابی وقاص …. بعد از این درآمده نظر بران قصور منقش و منیع و ایوانهای دلکش رفیع انداخت و آن اموال لاتعدولاتحصی و اجناس بی حد و قیاس دیده زبان بحمد مهیمن منان گردان ساخت و ضبط غنایم را در عهده عمربن مقرن مزخی کرده آن مقدار اشیا نفیسه و اقمشه شریفه و ظروف واوانی نقره و طلا و فرش و بساطهای گران بها بدست آمد که وصف آن با مداد قلم و بنان تسیر پذیر نیست و از آن جمله بساطی بود ابریشمین شصت گز در شصت که اطراف آن بزمرد ترصییع یافته بود و بروایتی هژده ارش از آن فرش بجوهری غیر مکرر تزئِین داشت چنانچه دو ارش از زمرد سبز بوده و ده ارش از بلور سفید و ده ارش از یاقوت سرخ و ده ارش از یاقوت کبود و ده ارش از یاقوت زرد و در حواشی و جوانبش اصناف ریاحین و ازهار و انواع اشجار و اثمار از جواهر آبدار و لالی شاه وار بافته بودند و آنرا بهارستان نام نهاده و ملوک عجم در فصل شتا آن بساط را مسبوط ساخته مجلس عشرت می آراستند و میان زمستان را اوایل ایام بهار می پنداشتند. القصه سعد بن ابی وقاص از غنایم خمس جدا کرد نهصد(900) شتر جهت حمل آن ترتیب نموده و چون از قیمت بساط موصوف مقومان ذوالبصیره عاجز گشتند آنرا بی از آنکه در قسمت داخل سازد اضافه اموال خمس کرده ….. بمدینه فرستاد و تتمه غنایم را بر شصت هزار سوار تقسیم نموده بدست هر سواری دوازده هزار دینار (120000 درهم) در آمد و چون اموال خمس و خبر فتح مداین بمدینه رسید امیرالمومنین عمر بتجدید مبتهج و مسرور گشته آن اموال را پخش کرد و بساط مزکور را که مجرد رویت آن موجب نشاط و انبساط میشد قطعه قطعه ساخته یک وصله از آن پیش شـــــــاه مــــــــــردان علیه الرحمة و الرضوان(علی امام اول شیعیان) فرستاد و آنجانب آن را بیست هزار درم و بقولی بیست هزار دینار(200000 درم) فروخت.

نکته ای که به آن کمتر دقت میشود این است که بر اساس آیات قرآن (حشر6 و انفال ۴۱ و ۶۹) علی باید در جنگ با ایرانیان شرکت مستقیم داشته باشد و بر روی دشمنان شمشیر کشیده باشد تا بتواند سهمی از غنایم جنگی ببرد!!!

سوره حشر، آیه 6

« و آنچه را الله از مال(یهودیان بنی نضیر) برسم غنیمت باز داد متعلق برسول است، که شما سپاهیان اسلام برآن هیچ اسب و استری نتاختید( و آزار نبرد نکشیدید) …. »

نهج البلاغه خطبه 223:

« از سخنان آن حضرت علیه السلام است به عبدالله ابن زمعه یکی از اصحابش، هنگامیکه در زمان خلافت آنحضرت نزد آن بزرگوار آمده مالی(از بیت المال) از او درخواست نمود، امام علیه السلام فرمود:

این مال …. غنیمت مسلمانان(که بر اثر غلبه و تسلط بر کفار در کارزار بدست آورده اند) و اندوخته شمشیرهای ایشان است. پس اگر با آنها در کارزارشان شریک بوده ای ترا هم مانند آنان نصیب و بهره میباشد و اگر نه (ترا بهره ای نیست، زیرا) چیده دستهای آنها برای دهنهای دیگران نمیباشد.»

آیا علی برای اینکه خودش سهمی از آن فرش گرانبها ببرد عمر را به این کار احمقانه تشویق کرد؟

به هر سوی٬ ‌باز هم می بینیم که علی پای به پای عمر و دیگر راهزنان٬ متجاوزان و قاتلان ایرانیان دست در دست آنها به تقسیم پروه ها مشغول است و خود سهمی هم میبرد.

نتیجه کار٬ علی در رایزنی نقش داشت٬ ‌در پاره کردن فرش گرانبهای بهارستان نقش داشت و در آخر سهمی هم از غنایم بدست آورد. علی تا اینجا که چیزی از عشق و علاقه به ایرانیان نشان نداده!

یکی از مواردی که به ایرانیان در طول سالها دروغ گفته اند٬ دشمنی میان علی، عمر و عثمان است. این را گفته اند تا مهر علی را در دل ایرانی بنشانند٬ چون میدانند چقدر ایرانی از عمر و عثمان برای جنایاتی که مرتکب شده اند متنفرند. ولی این دشمنی که تازی پرستان از آن یاد میکنند در روابط نزدیک میان علی و عمر و عثمان به چشم نمیخورد. همانگونه که در پیش گذشت علی یکی از خویشاوندان و مشاوران و یاران دو خلیفه و در تمام امور داخلی و خارجی و جنگهای تازیان بر علیه ایرانیان شرکت داشته و در همه چیز سهیم بوده است. روابط علی و عمر به گونه ای نزدیک و علی چنان مورد اطمینان عمر بوده است که در نبودنش علی را جانشین خود قرار میداده است.

۱- حفصه يکی از زنان محمد دختر عمر بود. اگر عمر آدم جنایتکاری بود٬ چطور محمد دختر خودش را به زنی به او داده بود؟

۲- ام حبيبه دختر ابو سفيان٬ خواهر معاويه همينطور يکی از زنان محمد بود. اين معاويه را برادر زن محمد ميکند.

3 – رقيه دختر محمد زن عثمان بود. پس از مرگ رقيه٬‌ که گفته ميشود از کتکهای عثمان مرد٬ محمد دختر ديگر خود٬ ام کلثوم٬ را به عقد عثمان درآورد.

4- علی دختر نابالغ خود٬ ام کلثوم را به زنی به عمر داد. اگر علی با عمر دشمنی داشت چگونه دخترش را به او داده است؟؟؟

ابن سعد( طبقات ابن سعد، ج 8، ص 462) مي‏گويد:

«… عمربن خطاب، ام كلثوم دختر علي بن ابي طالب را به ازدواج خود درآورد، در حالي كه دختري غيربالغ بود و نزد او بود تا هنگامي كه عمر كشته شد و براي او دو فرزند به نام زيد و رقيه به دنيا آورد.»

حاكم نيشابوري به سند خود از علي بن حسين نقل مي‏كند:

عمر بن خطاب براي خواستگاري امّ‏كلثوم دختر علي(ع) نزد او آمد و از او خواست كه دخترش را به نكاح وي درآورد. علي(ع) فرمود: من او را براي فرزند برادرم، عبدالله بن جعفر گذاشته‏ام. عمر گفت: بايد او را به نكاح من درآوري… آنگاه علي(ع) امّ‏كلثوم را به ازدواج او درآورد. سپس عمر نزد مهاجران آمد و گفت: آيا به من تبريك نمي‏گوييد؟ گفتند: به چه دليل؟ گفت: به دليل ازدواج امّ‏كلثوم دختر علي فاطمه. من شنيدم از رسول خدا(ص) كه فرمود: هر نسب و سببي روز قيامت منقطع است، مگر سبب و نسب من. از همين رو، دوست دارم كه بين من و رسول خدا(ص) نسب و سبب باشد.» (مستدرك حاكم، ج 3، ص 142)

بيهقي( بيهقي، سنن الكبري، ج 7، ص 63) نيز به سند خود از علي بن الحسين(ع) نقل مي‏كند:

عمر بعد از انجام گرفتن ازدواج از مهاجران خواست كه به او تبريك گويند، زيرا از رسول خدا(ص) شنيده بود كه هر سبب و نسبي غير از سبب و نسب حضرت در روز قيامت منقطع مي‏شود.»

همچنین خطيب بغدادي،( تاريخ بغداد، ج 6، ص 182) ابن عبدالبرّ، (الاستيعاب، ج 4، ص 1954)، ابن اثير(اسدالغالبه، ج 5، ص 614) و ابن حجر عسقلاني (الاصابه، ج 4، ص 492) هم آورده اند.

5- اگر علی با عمر و با خلافتش مخالف بود چرا نام فرزند خود را عمر نهاد ؟ ( تاریخ تبری، پوشینه 4، برگ ۱۵۲۱؛ تحفه العالم 1 / 224 ؛ مستدركات علم رجال الحديث 6 / 101 ؛ بحارالانوار 45 / 37 ).

6 – اگر علی با عثمان و خلافتش مخالف بود چرا نام فرزند دیگر خود را عثمان نهاد؟ (مستدركات علم رجال الحديث 5 / 220 ؛ لباب الانساب 1 / 398 ؛ تحفه العالم 1 /231)

7 – علی در نهج البلاغه، خطبه 219 (برگ 721) به مناسبت مرگ عمر چنین میگوید:

« او کسی است که کجی را راست کرد٬ و درد را درمان کرد٬ و سنت را بر پا داشت٬ و فتنه را پشت سر گذاشت٬ پاک جامه رفت و اندک عيب٬ خير خلافت را دريافت و از شر آن اجتناب جست. طاعت خداوند را بجای آورد و بر ادای حقش تقوی ورزید».

فتوح البلدان٬‌ بلاذری (بخش مربوط به ایران) برگ ۷ :

« فصلی در امر عطا به روزگار عمر بن خطاب رضی الله عنه

عمر بن خطاب رضی الله عنه٬ در تدوین دیوانها با مسلمین رای زد. علی بن ابی طالب(ع) وی را گفت: « در هر سال٬ هر چه گرد آمده است تقسیم کن و چیزی نزد خود نگه مدار.» عثمان گفت: « می بینم که مالی عظیم گرد آمده است که همه مردمان را بسنده باشد. لکن اگر آنان را شماره نکنیم تا کسی که بهره خود گرفته از آن کس که چیزی نگرفته است باز شناخته نشود٬ ‌بیم آن دارم که امر پریشان گردد. »

این در زمانی است که هزاران زن و کودک ایرانی در بند اسارت تازیان راهی مکه و مدینه و بازارهای برده فروشی دنیا بودند. این هم از عشق علی به ایرانیان!

تبری پوشینه 5 برگ 1958

« وقتی اسیران نهاوند را به مدینه آوردند، ابولولو فیروز، غلام مغیرة بن شعبه، هر کس از آنها را کوچک و بزرگ می دید دست به سرش می کشید و می گریست و می گفت: عمر جگرم را خورد. »

دو قرن سکوت برگ 59، دکتر عبدالحسین زرین کوب

« در جنگ جلولا پروه های بسیار بچنگ عرب افتاد چندان غنیمت که پیش از آن نیافته بودند و زنان و دختران نیز باسارت گرفتند چندانکه عُمَر را از کثرت اسیران نگرانی در دل پدید آمد. دینوری می نویسد که عُمَر مکرر میگفت از فرزندان این زنان که در جلولا اسیر شده اند بخدا پناه میبرم. اخبارالطول برگ 123»

منظور از «فرزند این زنان»، فرزندانی است که زنان ایرانی پس از تجاوز تازیان باردار شده بودند. ترس عُمَر از فرزندان بی پدری بود که در شکم این زنان بودند.

البُلدان برگ 62، یعقوبی

مردم کرمان نیز سالها در برابر تازیان پایداری کردند تا سرانجام در زمان خلافت عثمان، حاکم کرمان پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام و کنیز، بعنوان جزیه، با تازیان مهاجم صلح کرد.

در یورش تازیان به سیستان در زمان عثمان مردم شهر، مقاومت بسیار کردند ولی تازیان با خشونت بی اندازه توانستند در آخر آنها را به صلح درآورند. ربیع بن زیاد(سردار عرب) برای ایجاد وحشت و کاستن از شور مقاومتِ آنها، دستور داد:

تاریخ سیستان برگ 80 ؛ کامل ابن اثیر ج3 برگ 50

« …. تا صدری بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند) و جامه افکندند بر پشتهاشان و هم از کشتگان، تکیه گاهها ساختند و ربیع بن زیاد بَرشُد و برآن نشست و «ایران بن رستم» … و بزرگان و موبد موبدان بیامدند ………. چون ایران بن رستم او را بر آن حال بدید و صدر او از کشتگان، بازنگرید و یاران گفت: میگویند اهرمن بروز فرادید نیاید، اینک اهرمن فرادید آمد که اندرین هیچ شک نیست.»

پس از این شکست، ایرانیان پیمان بستند تا هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم و هزار وصیف(غلام نابالغ) که بدست هر یک از آنها جام زرین باشد، به تازیان بپردازند.

تاریخ تبری، پوشینه 4، برگ ۱۵۲۱

« آنگاه خالد از مصیخ برفت و از حوران و رنق و حماه گذشت که اکنون از آن بنی جنادهّ بن زهبر تیره ای از کلب است٬ و هم از زمیل گذشت که همان بشر است و ثنی نزدیک آنست و هر دو در مشرق رصافه است و از ثنی آغاز کرد و با یاران خویش فراهم آمدند و شبانگاه از سه طرف بر آن حمله بردند و شمشیر در جمع نهادند و کس از قوم جان به در نبرد و نوسالان را اسیر گرفتند و خمس خدا را همراه نعمان ابن عوف شیبانی پیش ابوبکر فرستاد و اموال غارتی و اسیران را تقسیم کرد٬ و علی بن ابی طالب علیه السلام دختر ربیعهّ بن بجیر تغلبی را خرید و به خانه برد و عمر و رقیه را از او آورد. »

نه اینکه علی در چپاول تازیان سهیم بوده و زنان اسیر را خریداری میکرده٬ بلکه نام فرزند خود را عمر گذاشته است. میگویند علی ۲۵ سال سکوت کرد و با عمر و عثمان مخالفت داشت!! این است سکوت علی؟

در پایین متن نامه ای را خواهید خواند که از طرف علی در زمان خلافتش به حاکم بصره و جانشین عبدالله این عباس٬ زیاد بن ابیه در ایران نوشته شده است. عبدالله ابن عباس کسی است که علی او را برای سرکوب شورش استخر می فرستد. همانطور که می بینید٬ علی در این نامه تنها به فکر «خراج» گرفته شده از ایرانیان است و نه جان و مال و ناموس ایرانی.

نهج البلاغه برگ ۸۷۱:

« از نامه های آنحضرت علیه السلام است بزیاد ابن ابیه هنگامیکه در حکومت بصره قائم مقام و جانشین عبدالله این عباس بود٬ و عبدالله آنهنگام از جانب امیرالمومنین علیه السلام بر بصره و شهرهای اهواز و فارس و کرمان حکمفرما بود:

و من سوگند بخدا یاد میکنم سوگند از روی راستی و درستی اگر بمن برسد که تو در بیت المال مسلمانان بچیزی اندک یا بزرگ خیانت کرده و بر خلاف دستور صرف نموده ای بر تو سخت خواهم گرفت چنان سختگیری که ترا کم مایه و گران پشت و ذلیل و خوار گرداند (ترا از مقام و منزلت برکنار نموده آنچه از بیت المال اندوخته ای میستانم بطوریکه درویش گردیده و توانایی کشیدن بارمونه و روزی عیال نداشته در پیش مردم خوار و پست گردی) و درود برآنکه شایسته دورد است.»

(این همان زیاد بن ابیه(عبید) است که علی او را بر سرکوب شورش مردم فارس روانه میکند. در پایین میاید)

درست است که حمله تازیان در زمان خلافت عمر صورت گرفت٬ و دستورات از طرف عمر صادر میشد٬ ولی براساس اسناد تاریخی و گفته های خود علی٬ علی با رضایت قلبی با هر دو خلیفه عمر و عثمان بیعت کرده بود. در ضمن در تمام رایزنی های مهم٬ علی در کنار عمر و عثمان قرار داشت و با آنها همراهی میکرد. تنها چیزی که میتواند نیت واقعی علی را در آنزمان نشان دهد این است که٬ اگر علی بعد از به خلافت رسیدن شیوه وحشیانه عرب را بر علیه ایرانیان تغییر میداد٬ آنگاه میشد ادعا کرد که شرکت علی در مشورتها با خلفای پیشین خود، از روی میل قلبی نبوده است. ولی این به نظر درست نمیرسد٬ چون علی بعد از به خلافت رسیدنش شیوه قتل و غارت تازیان زیر فرمانش را در ایران تغییر نداد.

براساس اسناد تاریخی علی بعد از به رسیدن به خلافت٬ بارها دستور قتل عام مردم بیگناه ایران را صادر کرده است. این دستورات به دنبال شورشهایی پیاپی که مردم در شهرهای مختلف انجام میداند صادر شده که به هیچ وجه امکان توجیح آنها نیست. کشتن و کشته شدن سربازان در میدان جنگ یکی از عوارض نگونبختانه جنگ است٬ ولی ما در اینجا در مورد سربازان جنگی سخن نمی گویم٬ بلکه سخن از کشتار بی رحمانه مردم عادی٬‌ زن و بچه و مردان بیگناه است.
علی بین ۴ تا ۵ هزار نفر از کسانی را که در جنگ صفين با او همکاری نکردند را به فرماندهی رإیع بن خثيم ثوری٬‌ برای جنگ به ديلمان فرستاد. فتوح البلدان برگ 81
مردم فارس و کرمان در شورش خود بر عليه دستگاه خلافت علی نمایندگان علی را از شهر بيرون راندند و از دادن خراج سرپيچی کردند. علی زياد بن ابيه را به فارس فرستاد که مردم را سرکوب کرد و خراج گرفت. تبری پوشینه ۶ برگ ۲۶۵۷ و برگ 2674 – تبری پوشینه ۷ برگ ۲۷۲۲ + کامل٬ ابن اثیر پوشینه ۱ برگ ۳۲۸ و ۳۳۳
مردم استخر در زمان علی دوباره دست به شورش زدند و اين بار علی عبدالله بن عباس را برای سرکوبی مردم استخر فرستاد که به گفته ابن بلخی: «عبدالله بن عباس خلایقی بی اندازه بکشت». فارسنامه این بلخی برگ 278 + فتوح البلدان برگ ۱۴۶
« در سالهای آخر خلافت عثمان نیز که دستگاه خلافت دستخوش ضعف و تزلزل بود این گونه زد و خوردهای محلی همچنان وجود داشت. چنانکه در دوره خلافت پرآشوب علی نیز چون بصره و کوفه در دست وی بود ازین دو لشکرگاه کار « فتوح» همچنان دنبال می شد. چنانکه بعد از کشته شدن عثمان باز اهل استخر سر به شورش برآوردند و عبدالله بن عباس به فرمان علی عصیان آنها را در سیل خون فروشست.» تاریخ ایران بعد از اسلام برگ ۳۵۰؛ دکتر عبدالحسین زرین کوب.
مردم خراسان نیز در زمان علی بار دیگر سر به شورش برداشتند و از اسلام سرباز زدند. علی اين بار جعده بن هبيره را بسوی خراسان فرستاد و او مردم نيشابور را محاصره کرد تا تسلیم شدند. مردم مرو هم در همان زمان دست به قيام زدند که او آنها را هم ساکت کرد. تبری پوشینه ۶ برگ ۲۵۸۲ کامل٬ ابن اثیر پوشینه ۱ برگ ۳۲۵ – فتوح البلدان برگ 164
فتوح البلدان برگ ۱۶۴

« هنگامی که علی بن ابی طالب(ع) به روزگار خلافت خویش در کوفه بود٬ ماهویه مرزبان مرو به خدمت وی شد. علی (ع) به دهقانان و اسوران و دهسالاران نامه نوشت که جزیه بدو بپردازند. اهل خراسان سرباز زدند. پس علی(ع) جعده بن هبیره مخزومی را که پسر ام هانی دختر ابوطالب بود بدان جای روانه کرد. اما فتحی دست نداد و امر خراسان همچنان پریشان بود تا علی علیه السلام کشته شد. »
فتوح البلدان برگ ۱۸۷

« به روزگار خلافت علی بن ابیطالب رضی الله عنه٬ چون پایان سال سی و هشت و آغاز سال سی ونه بود٬ حارث بن مره عبدی٬ به فرمان علی (رضی الله عنه) لشکر به آن حدود(منظور خراسان) کشید و پیروز شد٬ غنیمت بسیار و برده بی شمار به دست آورد و تنها در یک روز٬ ‌هزار برده میان یاران خویش بخش کرد. لکن سرانجام خود و یارانش٬ جز گروهی اندک٬ در سرزمین قیقان کشته شدند. قتل او در سال چهل و دو بود. قیقان در دیار سند٬‌ نزدیک سر حد خراسان واقع است. »
تاریخ تبرستان – حسن بن اسفندیار ؛ برگ ۱۵۷:

« لشکر آوردن مصقلهّ بن هیرهّ الشیبانی به تبرستان

و درین وقت خلافت بامیرالمومنین علی علیه السلام رسیده بود٬ قومی بودند که ایشان را « بنوناجیه» گفتند٬ بنصرانیان پیوستند و ترسا شده. امیر المومنین بر ایشان تاخت٬ جمله را بغارت بیاورد و زنان و فرزندان بمن یزید برداشت و تا مسلمانان به بندگی بخرند٬ مصقلهّ بن هیرهّ الشیبانی بصد هزار درهم بخرید و آزاد کرد. سی هزار درهم برسانید مابقی ادا را وجه نداشت٬ بگریخت و بمعاویه پیوست. امیرالمومنین علی علیه السلام در حق او میگوید که: قبح الله مصقله فعل فعل الساده و فر فرار العبید. ببصره فرستاد و خانه و سرای او خراب کرد٬ و اول سرایی که در اسلام خراب کردند این بود،‌ و از خواهر او مال طلب فرمود٬ و امروز هنوز در بصره آثار سرای او باقیست و فرزندان او بکوفه مقیم اند….. »

در کمال شگفت زدگی میخوانیم که چگونه علی به قومی حمله میکنند و زنان و فرزندان آنان را به بندگی برای مسلمانان اسیر میکند و سپس آنها به قیمت صد هزار درهم به مصقلهّ میفروشد که او هم آنها را پس از خرید آزاد میکند. ولی مصقلهّ بیش از سی هزار درهم آن را نمیتواند بپردازد و قادر به پرداخت مابقی آن نیست و از این رو٬ و از ترس علی٬ دست به فرار میگذارد و پیش معاویه امان میطلبد. علیِایرانی دوست ٬ ماموران خود را به بصره میفرستد و خانه او را خراب میکند و حتی از خواهر مصقلهّ طلب باقیمانده پول را میکند!
فتوح البلدان برگ ۱۵۰ – ۱۵۱ و تاریخ سیستان برگ 85

« ۳۷۵. گویند : عبدالرحمن به زرنگ شد. در آنجا ببود تا امر عثمان پریشان گردید. آنگاه امیر ابن احمر َیشکُری را بر آنجای گمارد و خود از سیستان بازگشت. زیاد اعجم درباره امیر گوید: اگر امیر نبود٬ قوم َیشکُر همه هلاک می شدند. به هر حال٬‌ َیشکُریان همه هلاک خواهند گردید.

پس از چندی٬ ‌اهل زرنگ٬ امیر را از شهر براندند و دروازه آن را ببستند. همان زمان که علیبن ابیطالب علیه السلام از امر جمل فارغ شد٬ حسکه بن عتاب حبطی و عمران بن فصیل برجمی با گروهی از راهزنان عرب به زالق شتافتند. اهل آنجای٬ ‌پیمان شکسته بودند. تازیان٬ ‌مالی بسیار به دست آوردند و نیای بختری اصم پسر مجاهد و مولای شیبان را نیز در آنجای اسیر کردند. و سپس از آن شهر به زرنگ روی آوردند. مرزبان زرنگ بترسید و صلح طلبید. تازیان به شهر اندر شدند.

شاعر گوید: دیار سیستان را خبر دهید که گرسنگی و جنگ فرا رسید. ابن فصیل و راهزنان عرب فرا رسیدند. ایشان را نه سیم رضا کند و نه زر.

علی بن ابی طالب(ع)٬ عبدالرحمن بن جر طائی را به سیستان فرستاد. لکن حسکه حبطی وی را بکشت٬ پس علی فرمود: « بباید که چهار هزار تن از حبطیان را به قتل رسانم.». وی را گفتند : « همه حبطیان پانصد تن هم نشوند.»

۳۷۶. ابومخنف گوید: علی رضی الله عنه٬ عون بن جعده بن هبیره مخزونی را به سیستان فرستاد. وی بدست بهدالی راهزن طایی در نیمه را عراق کشته شد. پس علی(ع) به عبدالله بن عباس نامه نوشت و فرمان داد مردی را با چهار هزار تن به ولایت سیستان فرستد. عبدالله٬ ربعی ابن کاس عنبری را با چهار هزار مرد جنگی روانه کرد. حصین بن ابی الحر – ابوالحر خود مالک بن خشخاش عنبری نام داشت – و نیز ثابت بن ذی الحره حمیری همراه وی شدند. ثابت٬ ‌فرمانده سپاه پیشرو بود. چون به سیستان رسیدند٬ حسکه به جنگ ایشان آمد و کشته شد و ربعی همه آن دیار را به تصرف خود درآورد. »

اینگونه است مهر علی به ایرانیان که نخست ایرانیانی که شوریده بودند(پیمان شکسته بودند)٬ در چنگال راهزنان تازی غارت میشوند و سپس سپاهیان علی بعد از کشتن راهزنان مردم را دوباره تسلیم به خراجگذاری میکنند.

فتوح البلدان٬‌ بلاذری برگ ۷۸:

« قرظة از جانب علی(ع) والی کوفه شده بود و همان جا نیز وفات یافت و علی رضی الله عنه بر وی نماز گزارد. »

قرظة بن کعب انصاری کسی است که آخرین بار ری را فتح میکند و همینگونه که می بینم علی برای قدردانی از قرظة، او را والی کوفه میکند و پس از مرگش بر وی نماز میگزارد.

در زمان خلافت عمر مردم آذربایجان شوریدند و اشعت بن قیس کندی فرمانده سپاه تازیان با سپاهی عظیم از کوفه، این شورش را با خشونت خاموش کرد. علی در زمان خلافتش همین اشعت بن قیس کندی را حاکم آذربایجان میکند که با چهل هزار سپاهی به آذربایجان روانه شود. اشعت در کار آماده سازی سپاه است که علی کشته میشود. فتوح البلدان٬‌ بلاذری برگ ۸۶ + تبری پوشینه 7 برگ2713

این نشان دهنده این است که علی تا آخرین روزهای مرگش به فرستادن سپاه و کشتار ایرانیان و برده گیری و جنایتهای خود سرگرم بود و اگر کشته نشده بود همچنان مانند گذشته سیاست چپاول و خونخواری خود را در مورد ایرانیان ادامه میداد.

نکته دیگر انتخاب علی در سرداران سپاه خود است، کسانی مانند اشعت بن قیس، قرظة بن کعب انصاری و یا زیاد ابن ابیه که گذشته ای خون آشام در برخورد با ایرانیان دارشته اند. این پرسش پیش میاید که چگونه علی که دوستدار ایرانیان است چنین کسانی را به فرماندهی سپاهش دربرخورد با ایرانیان انتخاب میکند؟؟؟

پس از شکست ایرانیان و پیروزی اعراب٬ علی به مردم کوفه گفت :

تبری پوشینه ۶ برگ 2408

ای مردم کوفه! شما شوکت عجمان(ایرانیان) را ببردید.

همانطوری که دیدید میان خلافت علی و عمر و عثمان و دیگر تجاوزگران تازی تفاوتی وجود نداشته است. در هیچ کجا ِمهری از سوی علی نسبت به ایرانیانِ شکست خورده روا داشته نشده٬ پس به چه دلیلی ایرانیان باید ِمهر کسی که دستور قتل عام نیاکانشان را داده است٬ را به دل داشته باشند؟ در تاریخ کدام ملتی پیدا میکنید که قاتلان نیاکان خود را بپرستند؟
گردآورنده:

زخم دوزخ.دیوان یزید ابن معاویه به فارسی ترجمه و منتشر شد.گرد آوری و تدوین.

۱۳۹۸ بهمن ۲۸, دوشنبه

زخم دوزخ.دیوان یزید ابن معاویه به فارسی ترجمه و منتشر شد.گرد آوری و تدوین. اسماعیل وفا یغمائی


دَعِ الْمَساجِدَ لِلعُبّادِ سْکُنُها
وَ اْجِلْس عَلی دَکَّهِ الْخَمّارِ وَ اسْقینا
اِنَّ الَّذی شَرِبا فی سُکْرِهِ طَرِبا
وَ لِلْمُصَلّینَ لا دنیا ولادینا
ما قالَ رَبُّکَ وَیْلُ لِلَّذی شَرِبا
لکِنَّهُ قالَ وَیْلُ لِلْمُصَلّینا
ترجمه ی فارسی:
مساجد را برای عبادت کنندگان بگذار
و در میخانه بنشین و شراب بنوش
آنکه شراب می نوشد در مستی خوشی می یابد
و آنکه نماز می گزارد نه دنیا دارد و نه آخرت
خدا در قران نفرمود وای بر می خواران،
لیکن فرمود وای بر نمازگزاران
زخم دوزخ.دیوان یزید ابن معاویه به فارسی ترجمه و منتشر شد. زخم دوزخ» ترجمه، نقد و بررسی دیوان شعر یزید بن معاویه به قلم حیدر شجاعی و دکتر حیدر سهرابی است. این اثر دو بخش دارد. بخش اول بررسی اشعار ترجیحی یزید و بخش دوم اشعاری که منسوب به یزید است.در مقدمه اثر این‌گونه می‌خوانید.

یزید مکنی به ابوخالد،  دومین خلیفه از سلسله خلفای اموی فرزند معاویةبن ابی‌سفیان است. مادرش   دختر بجدل‌بن انیف‌بن دلجةبن نغاثةبن عدی‌بن زهیربن حارثه کلبیه بود  و خانواده‌ مادری‌اش‌ از اعراب‌ مسیحی‌ بودند . بزید   از جوانی‌ همواره‌ گرم‌ عشرت‌ و مجلس‌ شراب‌ بود. آماده بودن وسایل زندگانی آرام، شکار، زن، شراب  از او موجودی خوشباش   و به حکم زندگی چادرنشینی، اسب‌سواری و شمشیرزنی را نیز بخوبی می‌دانست.

یزید نماینده‌ واقعی‌ شیوه‌ زندگی‌ معمول‌ جوانان‌ در پیش‌ از اسلام‌ را تداعی‌ می‌کو توجهی به مبانی اسلامی نداشت و آنر امزاحم میدانست. یزید اولین‌ خلیفه‌ای‌ در اسلام‌ بود که‌ در ملأعام‌ شراب‌ می‌خورد و اکثر اوقات‌ خود را به‌ خوش‌گذرانی‌ با ساز و چنگ‌ می‌گذراند. پس‌ از مرگ‌ معاویه‌ خلیفه و امپراطور قدرتمند روزگار، یزید به‌ عنوان خلیفه وامیر المومنین مورد خوشامدگویی‌ و تهنیت‌ همه ولایات و‌ قبایل‌ قرار گرفت‌ . پس از ماجرای عاشورا  ، در شعری که حاکی از خرسندی و پیروزی بود، صریحاً وحی و پیامبری را انکار کرد و اسلام را حاصل بازیگری‌های سیاسی بنی‌هاشم در برابر بنی‌امیه‌، خواند. همچنین در این اشعار آنچه می‌بینیم تجدید خاطره خون‌های عصر قبل از اسلام است  که خون را باید با خون شست و خون امویان که در جنگ بدر به دست محمد   از تیره هاشم ریخته شد، اکنون به خون شسته شد  


لَیتَ اَشْیاخی بِبَدْرٍ شَهِدُوا
فَاَهَلَُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً
قَدْ قَتَلْنَا الْقَرْمَ مِنْ ساداتِهِمْ
لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْک فَلا
لَسْتُ مِنْ خُنْدُفٍ اِنْ لَمْ اَنْتَقِمْ
جَزَعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ اْلاَسَلْ
ثُمَّ قالوُا یا یزیدُ وَ لاتَشَلْ
وَ عَدَّلْناهُ بِبَدْرٍ فَاعْتَدَلْ
خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْی تَزَلْ
مِنْ بَنی اَحْمَدَ ما کانَ فَعَلْ


ای‌ کاش پیران قبیله من که‌ در جنگ‌ بدر کشته‌ شدند،

 می‌دیدند که‌ چگونه قبیله‌ خزرج‌ در برابر نیزه‌ها به زاری افتاده‌اند.
از شادمانی هلهله‌ می‌کردند و می‌گفتند ای‌ یزید دستت درد نکند.
به تلافی جنگ بدر، بزرگان آنان را کشتیم‌
 و حساب‌مان‌ با آنان تسویه‌ شد.
خاندان هاشم با سلطنت‌ بازی‌ کردند و گرنه،
نه خبری از آسمان آمد و نه وحی‌ای‌ نازل‌ شد.
من از دودمان خندف‌ نباشم اگر کینه‌ای را که از محمد در دل‌ دارم‌،
 از فرزندان‌ او نگیرم.
ماجراها و احبار ضد و نقیض در باره زندگی یزید بسیارست که باید بر آن گذشت امافارغ از آنچه که یزید در دوران حکومتش در رابطه با حسین ابن علی و نیز حمله به مدینه و مکه انجام داد، انچه که ملایان حاکم بر منابر روضه خوانده اند نه با واقعیت حکومت امویان و نه با یزید مطابقت ندارد. تاریخ بدون آنکه از ثبت خشونتها درگذرد سیمای دیگری از حکومت ومویان وشخصیت یزید ارائه میدهد که حکایت دیگریست . یزید هم حاکم بود و هم شاعر  و برای شناخت شخصیت شعری او باید نخست شعر را در ادبیات عرب شناخت
شاعران عرب در زمان جاهلیت، در نظر مردم اهمیت فراوانی داشتند. گاه می‌شد یک قصیده از یک شاعر معروف سبب جنگ‌های چندین ساله و خونریزی‌های فراوانی شود و گاه، یک بیت آبروی یک قبیله را می‌برد.صلاح الدین المنجد در مقدمۀ کتاب «شعر یزید بن معاویه» می‌گوید: «یزید نخستین خلیفۀ اموی بود که شعر می‌سرود. از کودکی به شعر علاقه داشت. او از نوجوانی به سرودن شعر پرداخت و با عبد الرحمن بن حسّان بن ثابت نیز مشاعره می‌کرد. و همچنین اشعار پیشینیان و معاصران خود را از بر داشت. و از نام هیچ شاعری که به گوشش می‌رسید نمی‌گذشت مگر آن که سروده‌هایش را بشنود»...دکتر جبرائیل جبّور مقاله‌ای با عنوان «یزید، پادشاهی شاعر» نوشت و بسیاری از اشعار او رانقل نمود. این مقاله در مجلۀ «الابحاث البیروتیه» در سال ۱۹۶۵ منتشر گردید. صلاح الدین المنجد همۀ ابیات موجود را استخراج نمود و آنها را در دو فصل آورد: اشعاری که در منابع قدیمی گرد آمده‌اند، و اشعاری که به یزید منسوب هستند؛ و سپس آنها را تحت عنوان «شعر یزید بن معاویه بن ابی سفیان» در سال ۱۹۸۲ در بیروت به چاب رساند.قابل توجه است که اشعار متعددی وجود دارد که به یزید نسبت داده می‌شوند. به عنوان مثال، گفته میشود که اولین مصراع نخستین بیت دیوان حافظ یعنی: «الا یا ایها السّاقی أدِر کأساً و ناولها» از آن یزید است
 دوران امویان دوران رشد ادبیات و شعر عرب
دوران اموی با به قدرت رسیدن معاویه درسال ۴۱ هجری آغاز و با شکست مروان بن محمد از عباسیان در سال ۱۳۲ هجری به پایان رسید. درطول این ۹۱ سال چهارده خلیفه به قدرت رسیدند که در رابطه با رشد ادبیات و هنر، کسانی چون معاویه، یزید، عبدالملک مروان، هشام بن عبدالملک و ولید بن یزید از سرآمدان محسوب می شوند. عبدالملک بن مروان زبان عربی را به عنوان زبان رسمی اداری سرتاسر امپراطوری اسلامی تعیین کرد و هشام دستور داد محققان عرب آثار دانشمندان خارجی را به عربی ترجمه کنند که نخستین این آثار مکاتبات بین ارسطو و اسکندر بود که توسط سلم ابوالعلا از یونانی به عربی ترجمه شد.
معاویه خود فردی بود کتابخوان، متن شناس و شاعر. گفته می شود که اشعار او در دیوانی که به وی منسوب است گردآوری شده است. او برای انتقال از خلافت به سلطنت از مورخ نامدار عرب عبید بن شریه الجرهمی مدد جست. به این ترتیب که او را از جنوب شبه جزیره ی عربستان به دمشق آورد و از او خواست که سنگ نوشته های زندگی پادشاهان یمن را برایش فراخواند و افسانه های انجیل را برای اوبازگو کند. از دیگرکسانی که معاویه وی را، از یکی از مستعمرات سابق ایرانی واقع در جنوب شبه جزیره ی عربستان، به دربار خویش فراخواند وهب بن منبه بود. او، که یک یهودی تازه مسلمان بود، نقش مهمی در تدوین حقوق و الهیات اسلامی ایفا نمود. 
جالب تر از معاویه از جنبه شعر و ادب، همسر او میسون یا میسونه، زنی صحرانشین، دختر بحدل رئیس طایفه ی مسیحی کلب بود. معاویه او را به عنوان ملکه محبوب خویش سخت گرامی می داشت. این زن در شعر و شاعری چیره دست بود. معاویه آنچنان تحت تأثیر شخصیت و شعر این زن قرار داشت که پس از آنکه او شعر ذیل را در رابطه با اشتیاقش برای بازگشت به صحرا شنید به او اجازه داد به زادگاهش بازگردد:
لبیت تخفق الارواح فیه
احب الی من قصرمنیف
ولبس عباءه وتقرّ عینی
أحب الیّ من لبس الشفوف
وأکل کسیره من کسر بیتی
أحب إلیّ من أکل الرغیف
وأصوات الریاح بکل فج
أحب إلى من نقر الدفوف
وکلب ینبح الطراق دونی
أحب إلی من قط ألیف
وبکر یتبع الأظعان صعب 
أحب الی من بعل زفوف
خشونه عیشتی فی البدو أشهى
إلی نفسی من العیش الطریف
فما أبغی سوى وطنی بدیلا
وما أبهاه من وطن شریف
ترجمه فارسی
کلبه ی محقری که روحم آنجاست را
بیش از قصری زیبا دوست می دارم
لباس مندرسی که دیدگانم را می نوازد را
بیش از جامه ی پرزرق وبرق دوست می دارم
خرده نانی را که در خانه ی کوچکم می خورم
بیش از قرص نان کاخ دوست می دارم
نفیر بادی که همه جا می ورزد را
بیش از نوای دف دوست می دارم
سگی که در بین راه پارس می کند را
بیش  ازگربه ی ملوس خانگی دوست می دارم
سختی زندگی ام در صحرا
گواراتر است از زندگی خوش در کاخ
جز وطنم میهن دیگری را نمی جویم
زادگاهم برایم افتخارآفرین است
یکی از نویسندگان غربی متخصص در ادبیات عرب به نام اچ. دبلیو فریلند سروده های میسونه را به شعر انگلیسی ترجمه کرده که در نوع خود جالب و خواندنی است:
تمام زیبایی های فریب آمیز جامه های پرزرق و برقی
که مجالس اشرافی را شکوه و جلال می بخشد را
به تو ارزانی می دارم.
در عوض به من روشنی قلب جوانم را باز پس ده.
جلیقه ای که از پشم شتر بافته شده است
و چادری که نسیمی آزاد بر آن می دمد
برای فرزند صحرا گرامی تر از کاخ پادشاهی است
ای وحشی صحرای من با من دمی بساز
من ترا بیش از قاطری که به سرعت می تازد دوست دارم
 گام های سنجیده و استوارت
همچنان که راه های ناهموار را
تک و تنها طی می کنی
برای من بس گرامی و دلچسب است.
این بانوی ادیب صحرانشین یزید را به دنیا آورد و او را با خود به میان طایفه اش برد و در آموزش ادبی و هنری وی از جان و دل مایه گذاشت. معاویه آنچنان میسون را دوست می داشت که یزید، تنها پسر وی را، ولیعهد خویش کرد. (۸)
یزید خود شاعری چیره دست بود که اشعارش در رابطه با شراب، عشق و زن شهره خاص و عام است. حافظ شیراز شعر ذیل را از یزید استقبال کرده است:
ایا یا ایها الساقی ادرکاسنا ونا ولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
اصل شعر چنین است:
انا المسموم ما عندی بتریاق ولاراق
ادرکاسنا ونا ولها الا یا ایها الساقی
ترجمه فارسی:
من مسموم ام و مرا پاد زهری نیست
ای ساقی شراب را در جام بریز و مرا مداوا کن
می گویند یزید آشکارا شراب می نوشید و با افتخار به اطرافیان خود می گفت:
فَاِنْ حَرُمَتْ یَوْماً عَلی  دینِ اَحْمَد
فَخُذْها  عَلی  دینِ  الْمَسیحِ  بْنِ  مَرْیَم
(“اگرشراب به دین احمد حرام است من آن را به مذهب مسیح پسرمریم می نوشم”).
زمانی که پدرش معاویه او را به خاطر بدمستی نکوهش کرد، یزید در نامه ای به پدر چنین نوشت:
پس مرا آن توان نیست که از شراره خشم خویش رهایی یابم
و تو به خشم می آیی زیرا که من با دختر رز پیوند بسته ام
و بدین سان شراب انگیزه بخش زندگی من است
و بی شک تو هیچ دلیل دیگری نمی یابی که
چرا من شراب می نوشم
پس بدان که چه شیرین است آنگاه که
شراب از دست ساقی می ستانم
و چه شیرین ترآنگاه که خشم ترا می بینم
می نوشم نخست تا خود سرخوش شوم
و سپس ترا به خشم آورم. 
یزید طرفدار سرسخت لذایذ دنیوی است و همگان را به نوشیدن شراب، شنیدن نوای موسیقی و ترک جزم ها فرا می خواند:
مَعْشَرَ النَّدمان قوموا وَ اسْمَعوا صَوْتَ الْاَغانی
 وَ اشْرَبوا کَأْسَ مُدامِ وَ اتْرُکوا ذِکْرَ الْمَعانی:
شَغَلَتْنی نَغْمَهُ الْعیدانِ عَنْ صَوْتِ الْاَذانِ
وَ تَعَوَّضْتُ عَنِ الْحورعَجوزاً فِی الدِّنانِ
ترجمه ی فارسی:
ای گروه پشیمان شدگان برخیزید
و به نغمه ی موسیقی گوش فرا دهید
شراب را پیوسته بنوشید
 و یادآوری از معنویات را ترک گویید
نغمه عود مرا به جای صدای اذان به خود مشغول داشت

من این پیرزن درون خم (شراب کهنه) را به جای حور بهشتی برمی گزینم
در شعری دیگر او همگان را از رفتن به مسجد برحذر می دارد به نشستن در میخانه دعوت می کند.

دَعِ الْمَساجِدَ لِلعُبّادِ سْکُنُها
وَ اْجِلْس عَلی دَکَّهِ الْخَمّارِ وَ اسْقینا
انَّ الَّذی شَرِبا فی سُکْرِهِ طَرِبا وَ لِلْمُصَلّینَ لا دنیا ولادینا
ما قالَ رَبُّکَ وَیْلُ لِلَّذی شَرِبا لکِنَّهُ قالَ وَیْلُ لِلْمُصَلّینا
ترجمه ی فارسی:
مساجد را برای عبادت کنندگان بگذار
 و در میخانه بنشین و شراب بنوش
آنکه شراب می نوشد در مستی خوشی می یابد 
و آنکه نماز می گزارد نه دنیا دارد و نه آخرت
خدا در قران نفرمود وای بر می خواران، 
لیکن فرمود وای بر نمازگزاران 
این هم بخشی از یک قصیده ی طولانی از یزید:
أراک طروباً والهاً کالمتیم
 تطوف بأکناف السجاف المخیم
أصابک سهم أم بلیت بنظره
وما هذه إلا سجیّه مغرُّم 
ترجمه ی فارسی:
ترا شادمان و گرفتارعشق می بینم
گرداگرد و درون خیمه را می گردی
به تو تیری خورد و یا گرفتار نگاهی شدی
و این نیست جز یک تیرکاری
یزید بن معاویه شاعری زبر دست

در جهان اسلام اولين كسي كه در شعر خودش مفاهيم معنوي و مذهبي و اخلاقي را به مسخره گرفت و بي پرده دم از لذت و عيش و شراب و شاهد و ايتها زد يزيد بن معاويه بن ابو سفيان است، و آنچه كه اروپاييان آن را ((اپيكوريسم )) مي نامند مسلمين بايد ((يزيدي گري )) بنامند ، چون اول كسي كه اين باب را در جهان اسلام باز كرد يزيد بود. البته يزيد شاعري زبر دست بوده، شاعر بليغي بوده،  و معروف است كه قاضي ابن خلّكان معروف كه از علماي بزرگ اسلام و مورخ بزرگي است و كتابش جزو اسناد تاريخي دنياي اسلام است و خودش هم مرد اديبي هم هست، شيفته ي فوق العاده ي شعر يزيدبوده،به خود يزيد ارادتي نداشته ولي به شعر يزيد فوق العاده ارادتمند بوده،و در اشعار يزيد همين مضامين تحقيرِ هر چه معنا و اخلاق و معاني دين و مذهب است در قبال لذات و بهره گيري از طبيعت، در كمال صراحت آمده است،مثل اين اشعارش كه مي گويد:
مَعْشَرَ النَّدمان قوموا *** وَ اسْمَعوا صَوْتَ الْاَغاني

وَ اشْرَبوا كَأْسَ مُدامِ *** وَ اتْرُكوا ذِكْرَ الْمَعاني
مخصوصاً وقتي كه به اين امور دعوت ميكند ، توأم مي كند با نفي معاني:
شَغَلَتْني نَغْمَهُ الْعيدانِ *** عَنْ صَوْتِ الْاَذانِ
وَ تَعَوَّضْتُ عَنِ الْحور *** عَجوزاً فِي الدِّنانِ
اشخاصي كه به مفاد عربي آگاه هستند مي دانند چه دارد مي گويد

مي گو يد كه :
 دوستان، نديمان، بپا خيزيد،
صداي موسيقي را، اغنيه ها را گوش كنيد
جام مي دمادم بنوشيد
و ذكر معاني و آن حر فهاي اخلاقي را رها كنيد
، من شخصاً كسي هستم
كه آواز عود ها مرا از شنيدن آواز اذان باز داشته است
و بجاي حور العين كه در بهشت وعده مي دهند،
اين پير زني را كه در داخل خُم هست انتخاب كرده ام  .
كلمه ي((عجوز)) در زبان عربي كنايه از خمر كهنه آورده مي شود. يا مثلاً مي گويد:
شُمَيْسَهُ كَرْمٍ بُرْجُها قَعْرُ دِنِّها *** وَ مَشْرِقُهَا السّاقي وَ مَغْرِبُها فَمي۱
اِذا نَزَلَتْ مِن دِنِّها في زُجاجَه۲ *** حَكََتْ نَفَراً بَيْنَ الْحَطيمِ وَ زَمْزَم۳
فَاِنْ حَرُمَتْ يَوْماً عَلي دينِ اَحْمَد *** فَخُذْها عَلي دينِ الْمَسيحِ بْنِ مَرْيَم۴
يا راجع به مساجد مي گويد:
دَعِ الْمَساجِدَ لِلعُبّادِ تَسْكُنُها *** وَ اْجِلْس عَلي دَكَّهِ الْخَمّارِ وَ اسْقينا
اِنَّ الَّذي شَرِبا في سُكْرِهِ طَرِبا *** وَ لِلْمُصَلّينَ لا دنيا ولادينا
ما قالَ رَبُّكَ وَيْلُ لِلَّذي شَرِ با *** لكِنَّهُ قالَ وَيْلُ لِلْمُصَلّينا
***
همين مضاميني كه   در كلمات عرفا، طعنه زدن به عبادت و مسجد و اينجور حرفها زياد پيدا مي شود در مقابل عيش ونوشي كه خودشان مي گويند و در كلمات آنها هست..
در اثر اين كارهايي كه يزيد مي كرد، چون نامزد خلافت بود، معاويه كه در سياست مرد پخته اي بود خيلي ناراحت بود، مي ديد اينها زمينه ي خلافت او را به كلي خراب مي كند، خصوصاً اين بي دردي و اين بي علاقگي اش. براي اينكه او را علاقه مند به سياست و امور نظامي بكند، با يكي از جنگهايي كه با روميها داشتند، مخصوصاض فرماندهي سپاه را به او داد. سپاه رفتند و او هم دلش نمي خواست برود، با لأخره خودش چند منزل بعد از سپاه حركت مي كرد، تا رسيد به يكي از دير ها۵ . بعد از مدتي كه لشكر در جايي اطراق كرده بود، به او خبر دادند كه يك بيماري خيلي سختي افتاده ميان سپاهيان و اينها را مثل برگ خزان به زمين مي ريزد. او در دير زني بنام امّ كلثوم پيدا كرده بود و با او مشغول عيش و نوش بود، اصلاً خيالش از اين حرفها نبود؛يك وقتي كه سرش گرم شد اين شعر ها را در بي دردي نسبت به مردم گفت:
ما اَنْ اّبالي بِما لا قَتْ جّموعهم *** بِا لْقَذْقَذونَهِ۶ مِنْ حُمّي و مِنْ موم
اِذَا اتَّكَأَتْ عَلَي الْاَنْماطِ مُرْتَفِقا *** بِدِيْرِ مُرّان عِنْدي اُمُّ كُلْثوم *عرفان حافظ . استاد 
۱) شراب را می گوید.(این مسخره کردنش امور دینی و مذهبی را و به باد سخریه گرفتن اینها همیشه در اشعارش هست). 
آنجا که شراب از ظرف خودش قلقل کنان .
زمزمه کنان می ریزد در شیشه.
گویی حجاج هستند که میان حطیم و زمزم دارند حرکت می کنند.
  ادیان یکی است فرقی نمی کند.
اگر به دین احمد حرام است به دین مسیح بنوش

__________________

ديوان شعر يزيد بن معاوية - كنوز