در منابع خارجي منتشر شده دربارۀ کودتا، جايگاه شاپور- به جز همان موردي که وودهاوس از او به عنوان يک مأمور کم اهميت در زمان کودتا ياد کرده- به کلي استتار شده و نقش او به ديگران نسبت داده شده است. اين رويه از سال 1979 با خاطرات کرميت روزولت آغاز شد و در منابع بعدي تا به امروز ادامه يافت.
استتار نقش مأموران و شبکه هاي اصلي اطلاعاتي فعال در دوران نهضت ملّي نفت و کودتا، از طريق انگشت نما کردن عناصر شناخته شده و تمرکز تبليغات بر روي ايشان، از همان زمان حادثه رواج داشت. در دوران دولت مصدق، شبکه مطبوعاتي و تبليغاتي وابسته به سرويس اطلاعاتي بريتانيا در ايران اخبار و شايعات فراواني را دربارۀ توطئه برادران رشيديان و ارتباط آنان با سفارت انگليس پخش مي کردند. اين شايعات تا بدان حد گسترده بود که در يک ساله قبل از کودتا تمامي ايرانياني که با سياست و روزنامه سروکار داشتند، برادران رشيديان را به عنوان مأموران سفارت انگليس و توطئه گران عليه دولت مصدق به خوبي مي شناختند. اين موج تبليغاتي در مواردي منجر به تعقيب برادران رشيديان از سوي دولت شد و در 21 مهر 1331/ اکتبر 1952 علت بازداشت برادران رشيديان «تباني با يک سفارتخانه خارجي براي سرنگوني دولت» اعلام گرديد. ولي رشيديان ها اندکي بعد (اسفند 1331/ فوريه 1953) آزاد شدند و با فراغ بال به اقدامات خود ادامه دادند بي آن که دولت به طور جدّي متعرض ايشان شود. بريان لپينگ مي نويسد:
يکي از شکاياتي که طرفداران مصدق در مورد مصدق عنوان مي کردند اين بود که با علم به وابستگي آشکار رشيديان ها و امثال آن ها از هر نوع اقدام مؤثري بر ضد آن ها کوتاهي ورزيد. [155]
اين معماي بزرگ را چگونه بايد حل کرد؟
برادران رشيديان، به ويژه اسدالله، افرادي متظاهر و لاف زن و جنجالي بودند و از وابستگي ديرين خانوادگي خود به سفارت انگليس به عنوان حربه اي آشکار براي قدرت طلبي و سودجويي بهره مي بردند و به ويژه به پدر بدنام خود، حبيب الله رشيديان، [156] تفاخر مي کردند. برادران رشيديان در عمليات توطئه گرانه سال هاي 1320 -1332 و در کودتا نقش داشتند. براي مثال، احتمالاً اين درست است که اسدالله رشيديان در 15 ژوئيه 1953/ 24 تير 1332 با اشرف پهلوي در ريويرا [157] ملاقات کرد و مقدمات ملاقات او را با نورمن دربي شاير، نماينده ام. آي. 6، و استفن ميد، [158] نماينده سيا، فراهم نمود. ولي نقش اصلي ايشان در عمليات کودتا نه اينگونه اقدامات بلکه جنجال آفريني و جلب توجه همگان به سوي خويش بود تا در سايه اين انحراف شبکه هاي پنهان ام. آي. 6 با فراغ بال کار خود را پيش برند. دکتر مصدق نيز، با شناختي که از شخصيت و روحيات برادران رشيديان داشت، هدايت عمليات براندازي عليه خود را در قواره ايشان نمي ديد و لذا به طور جدّي متعرض شان نمي شد. اغراق ها و شايعه پراکني ها دربارۀ نقش برادران رشيديان سهم بزرگي در غيرجدّي کردن خطر کودتا داشت. بدينسان، برادران رشيديان، از همان زمان، شهرتي بسيار بزرگ تر از عملکرد واقعي خود يافتند و عملاً به نام رمزي بدل شدند براي تمامي مأموران و شبکه هاي اينتليجنس سرويس در ايران. در منابعي که بعدها از سوي سرويس هاي اطلاعاتي بريتانيا و ايالات متحده منتشر شد، از اين شهرت استفاده شد و تمامي عوامل متنفذ ام. آي. 6 در ايران در زير يک نام رمز قرار گرفتند: "برادران رشيديان" !
استتار نقش مأموران و شبکه هاي اصلي اطلاعاتي فعال در دوران نهضت ملّي نفت و کودتا، از طريق انگشت نما کردن عناصر شناخته شده و تمرکز تبليغات بر روي ايشان، از همان زمان حادثه رواج داشت. در دوران دولت مصدق، شبکه مطبوعاتي و تبليغاتي وابسته به سرويس اطلاعاتي بريتانيا در ايران اخبار و شايعات فراواني را دربارۀ توطئه برادران رشيديان و ارتباط آنان با سفارت انگليس پخش مي کردند. اين شايعات تا بدان حد گسترده بود که در يک ساله قبل از کودتا تمامي ايرانياني که با سياست و روزنامه سروکار داشتند، برادران رشيديان را به عنوان مأموران سفارت انگليس و توطئه گران عليه دولت مصدق به خوبي مي شناختند. اين موج تبليغاتي در مواردي منجر به تعقيب برادران رشيديان از سوي دولت شد و در 21 مهر 1331/ اکتبر 1952 علت بازداشت برادران رشيديان «تباني با يک سفارتخانه خارجي براي سرنگوني دولت» اعلام گرديد. ولي رشيديان ها اندکي بعد (اسفند 1331/ فوريه 1953) آزاد شدند و با فراغ بال به اقدامات خود ادامه دادند بي آن که دولت به طور جدّي متعرض ايشان شود. بريان لپينگ مي نويسد:
يکي از شکاياتي که طرفداران مصدق در مورد مصدق عنوان مي کردند اين بود که با علم به وابستگي آشکار رشيديان ها و امثال آن ها از هر نوع اقدام مؤثري بر ضد آن ها کوتاهي ورزيد. [155]
اين معماي بزرگ را چگونه بايد حل کرد؟
برادران رشيديان، به ويژه اسدالله، افرادي متظاهر و لاف زن و جنجالي بودند و از وابستگي ديرين خانوادگي خود به سفارت انگليس به عنوان حربه اي آشکار براي قدرت طلبي و سودجويي بهره مي بردند و به ويژه به پدر بدنام خود، حبيب الله رشيديان، [156] تفاخر مي کردند. برادران رشيديان در عمليات توطئه گرانه سال هاي 1320 -1332 و در کودتا نقش داشتند. براي مثال، احتمالاً اين درست است که اسدالله رشيديان در 15 ژوئيه 1953/ 24 تير 1332 با اشرف پهلوي در ريويرا [157] ملاقات کرد و مقدمات ملاقات او را با نورمن دربي شاير، نماينده ام. آي. 6، و استفن ميد، [158] نماينده سيا، فراهم نمود. ولي نقش اصلي ايشان در عمليات کودتا نه اينگونه اقدامات بلکه جنجال آفريني و جلب توجه همگان به سوي خويش بود تا در سايه اين انحراف شبکه هاي پنهان ام. آي. 6 با فراغ بال کار خود را پيش برند. دکتر مصدق نيز، با شناختي که از شخصيت و روحيات برادران رشيديان داشت، هدايت عمليات براندازي عليه خود را در قواره ايشان نمي ديد و لذا به طور جدّي متعرض شان نمي شد. اغراق ها و شايعه پراکني ها دربارۀ نقش برادران رشيديان سهم بزرگي در غيرجدّي کردن خطر کودتا داشت. بدينسان، برادران رشيديان، از همان زمان، شهرتي بسيار بزرگ تر از عملکرد واقعي خود يافتند و عملاً به نام رمزي بدل شدند براي تمامي مأموران و شبکه هاي اينتليجنس سرويس در ايران. در منابعي که بعدها از سوي سرويس هاي اطلاعاتي بريتانيا و ايالات متحده منتشر شد، از اين شهرت استفاده شد و تمامي عوامل متنفذ ام. آي. 6 در ايران در زير يک نام رمز قرار گرفتند: "برادران رشيديان" !
در تاريخچه ويلبر مواردي به برادران رشيديان منتسب است که به طور قطع بايد به کارنامه شاپور ريپورتر تعلق داشته باشد. يک مورد مهم را بررسي مي کنيم:
محمدرضا پهلوي، به دليل هراس ناشي از ضعف شخصيتي، تمايلي به شرکت در کودتا نداشت. جلب رضايت او يکي از محورهاي مهم عمليات مشترک ام. آي. 6 و سيا به شمار مي رفت. به اين دليل بود که در اوائل مرداد ماه 1332 ژنرال نورمن شوارتسکف و اشرف پهلوي به ايران اعزام شدند. و در همين چارچوب بود که نمايندگان سرويس هاي اطلاعاتي ايالات متحده آمريکا و بريتانيا مخفيانه با شاه ملاقات کردند و به طور رسمي حمايت دولت هاي متبوع خود از کودتا را به اطلاع او رسانيدند.
فردي که به عنوان نماينده رسمي دولت ايالات متحده به ديدار شاه رفت، کرميت روزولت بود. اين ملاقات در نيمه شب شنبه 10 مرداد 1332/ اوّل اوت 1953 در درون يک اتومبيل در حوالي کاخ سعدآباد صورت گرفت. [159] ديدار روزولت با شاه کاملاً طبيعي است زيرا او به عنوان نماينده رسمي دولت متبوع خود در مقامي جاي داشت که مي توانست اعتماد شاه را جلب کند و حمايت دولت آيزنهاور را به او ابلاغ نمايد. ولي چه کسي از سوي دولت بريتانيا با شاه ملاقات کرد؟ تاريخچه ويلبر طرف بريتانيايي شاه را در اين ملاقات با نام "اسدالله رشيديان" مي شناساند:
محمدرضا پهلوي، به دليل هراس ناشي از ضعف شخصيتي، تمايلي به شرکت در کودتا نداشت. جلب رضايت او يکي از محورهاي مهم عمليات مشترک ام. آي. 6 و سيا به شمار مي رفت. به اين دليل بود که در اوائل مرداد ماه 1332 ژنرال نورمن شوارتسکف و اشرف پهلوي به ايران اعزام شدند. و در همين چارچوب بود که نمايندگان سرويس هاي اطلاعاتي ايالات متحده آمريکا و بريتانيا مخفيانه با شاه ملاقات کردند و به طور رسمي حمايت دولت هاي متبوع خود از کودتا را به اطلاع او رسانيدند.
فردي که به عنوان نماينده رسمي دولت ايالات متحده به ديدار شاه رفت، کرميت روزولت بود. اين ملاقات در نيمه شب شنبه 10 مرداد 1332/ اوّل اوت 1953 در درون يک اتومبيل در حوالي کاخ سعدآباد صورت گرفت. [159] ديدار روزولت با شاه کاملاً طبيعي است زيرا او به عنوان نماينده رسمي دولت متبوع خود در مقامي جاي داشت که مي توانست اعتماد شاه را جلب کند و حمايت دولت آيزنهاور را به او ابلاغ نمايد. ولي چه کسي از سوي دولت بريتانيا با شاه ملاقات کرد؟ تاريخچه ويلبر طرف بريتانيايي شاه را در اين ملاقات با نام "اسدالله رشيديان" مي شناساند:
[پس از پايان مأموريت اشرف پهلوي و خروج او از ايران،] دومين فرستاده در هيئت اسدالله رشيديان، عامل اصلي اينتليجنس سرويس در ايران، وارد صحنه شد. طبق نقشه، وظيفه اوليه اسدالله رشيديان در رابطه با شاه، متقاعد کردن فرمانروا بود که رشيديان سخنگوي رسمي دولت بريتانياست. در اجراي نقشه، شاه بايد يک عبارت کليدي برمي گزيد که بعداً برنامه فارسي بنگاه سخن پراکني بريتانيا [بي. بي. سي.] در تاريخ معين آن را تکرار مي کرد. دربي شاير در لندن ترتيبات لازم را داد تا اين عبارت به بي. بي. سي. داده شود. در 30 و مجدداً در 31 ژوئيه شاه با اسدالله رشيديان ديدار کرد. او پيام را شنيده بود ولي خواستار فرصت شد تا درباره اوضاع بينديشد. بهرحال، اسدالله توانست شاه را براي ديدار با فرستاده آمريکايي، ژنرال شوارتسکف، آماده کند و بر اين امر تأکيد ورزد که اين فرستاده نيز پيام را تکرار خواهد کرد و به اين ترتيب در مورد همکاري نزديک پادشاهي متحده بريتانيا و ايالات متحده آمريکا در انجام اين کار تضمين بيشتري خواهد داد.
... در اوّل اوت، دو روز پس از اين که پرنسس اشرف ايران را ترک کرد و شاه پيام بي. بي. سي. را شنيد که او را متقاعد مي ساخت اسدالله رشيديان سخنگوي رسمي دولت پادشاهي متحده بريتانياست، شوارتسکف با شاه ديداري طولاني داشت. شاه که نگران استراق سمع به وسيله ميکروفون مخفي بود، ژنرال را به سالن رقص بزرگي برد، ميز کوچکي را درست در وسط سالن قرار داد و هر دو در کنار آن نشستند... بعد از اين ديدار، ملاقات هاي متعدد ديگري انجام شد. بعضي از اين ملاقات ها ميان شاه و روزولت بود و بعضي ميان شاه و رشيديان. در اين نشست ها براي از ميان بردن تزلزل و بي تصميمي ريشه دار شاه فشار شديدي بر او وارد شد.
گفتيم که اسدالله رشيديان به عنوان يک شخصيت متظاهر و جنجالي و شياد چهره اي کاملاً شناخته شده داشت. رشيديان در قواره اي نبود که شاه در چنان موقعيت حسّاسي به او اعتماد کند و وي را به عنوان «نماينده رسمي دولت بريتانيا» به رسميت شناسد. اسدالله رشيديان عضو سرويس اطلاعاتي بريتانيا نبود بلکه تنها يک عامل بومي به شمار مي رفت. او نمي توانست از سوي دولت بريتانيا عهده دار اين مأموريت رسمي و بسيار مهم شود و در برابر شاه به عنوان مقامي همطراز با کرميت روزولت ظاهر گردد. به علاوه، در اين زمان اسدالله رشيديان در زير ذرّه بين دستگاه اطلاعاتي و امنيتي دولت مصدق و، احتمالاً سازمان اطلاعاتي حزب توده و شبکه هاي مخفي اتحاد شوروي در ايران، قرار داشت. به دلايل فوق، اعزام رشيديان به اين مأموريت را بايد يک حماقت صرف دانست. قطعاً هدايت کنندگان عمليات کودتا تا بدين حدّ ناشي و آماتور و بيگانه با روانشناسي ايرانيان و فضاي سياسي ايران نبودند.
چه کسي مي توانست عهده دار اين مأموريت مهم شود؟ طبق اسنادي که معرفي شد، کسي که از جايگاهي متناسب با اين مأموريت برخوردار بود سرهنگ دوّم شاپور ريپورتر است. در اسناد فوق ديديم که شاپور از سال 1326/ 1947 افسر رابط سرويس متبوع خود با شخص شاه بود و در سال هاي 1330 -1332 بدون ايجاد کمترين سوءظن و در گمنامي کامل به عنوان معلم زبان انگليسي ملکه ثريا به دربار رفت وآمد داشت و از اعتماد فراوان شاه برخوردار بود. سرويس اطلاعاتي بريتانيا چرا نبايد در اين مأموريت از او استفاده کند و فردي چون اسدالله رشيديان را به ميدان کشد؟ به علاوه، کسي که پدرش (اردشير ريپورتر)، در سمت مقام ارشد اطلاعاتي بريتانيا در ايران در صعود پدر محمدرضا پهلوي به سلطنت نقش اساسي ايفا کرده بود، بيشتر مي توانست مورد اعتماد شاه باشد و بر او تأثير بگذارد يا پسر حبيب الله رشيديان (مستخدم سفارت بريتانيا در تهران)؟
براي روشن تر شدن مسئله، مطالب مندرج در تاريخچه ويلبر را دربارۀ نقش "اسدالله رشيديان" از 8 تا 20 مرداد 1332 بازخواني مي کنيم:
براي روشن تر شدن مسئله، مطالب مندرج در تاريخچه ويلبر را دربارۀ نقش "اسدالله رشيديان" از 8 تا 20 مرداد 1332 بازخواني مي کنيم:
در 8 مرداد 1332/ 30 ژوئيه 1953 "رشيديان" [شاپور ريپورتر] با شاه ديدار کرد و اعلام رمز از سوي بي. بي. سي. را به اطلاع او رسانيد. شاه پس از شنيدن رمز و اطمينان يافتن از حمايت دولت بريتانيا از کودتا، به پيشنهاد "رشيديان" [شاپور ريپورتر]، ملاقات با شوارتسکف را پذيرفت. شوارتسکف در روز شنبه 10 مرداد/ اوّل اوت با شاه ملاقات کرد و "رشيديان" [شاپور ريپورتر] در نيمه شب شنبه ملاقات پنهاني کرميت روزولت با شاه را ترتيب داد. [160]
ژنرال شوارتسکف
در 11 مرداد/ 2 اوت "رشيديان" [شاپور ريپورتر] جزئيات رفتار شاه در عمليات کودتا را به او اطلاع داد. او به مقامات سيا گزارش داد که شاه موافقت کرده مصدق را عزل و زاهدي را هم به عنوان نخست وزير و هم به عنوان جانشين فرمانده کل قوا منصوب کند.
در 12 مرداد/ 3 اوت روزولت بار ديگر با واسطه "رشيديان" [شاپور ريپورتر] با شاه ملاقات کرد. شاه خواست که از آيزنهاور تضميني دال بر تأييد اقدام او در خلع مصدق دريافت کند.
در 13 مرداد/ 4 اوت آيزنهاور در اجلاس فرمانداران در سياتل سخن گفت و اعلام کرد که ايالات متحده بيکار نخواهد نشست تا ناظر سقوط ايران به پشت پرده آهنين باشد. روزولت، در ملاقات مجدد با شاه، از اين گفته آيزنهاور استفاده کرد و به شاه گفت که آيزنهاور اعتماد بيشتر به مصدق را غيرمفيد مي داند و سخن فوق براي راضي کردن شاه بوده است. در پايان، شاه گفت که وي مجدداً در اين باره با "رشيديان" [شاپور ريپورتر] مذاکره خواهد کرد.
در 16 مرداد/ 7 اوت بار ديگر "رشيديان" [شاپور ريپورتر] با شاه ملاقات کرد و شاه پذيرفت که عمليات در شب 10 يا 11 اوت انجام شود.
در 17 مرداد/ 8 اوت روزولت مجدداً با شاه ملاقات کرد و عليه روحيه بي تصميمي لجوجانه او جنگيد و آن را تا آنجا درهم شکست که شاه پذيرفت به طور شفاهي افسران منتخب ارتش را تشويق کند که در عمليات شرکت نمايند.
کرميت روزولت در 12 مرداد/ 3 اوت روزولت بار ديگر با واسطه "رشيديان" [شاپور ريپورتر] با شاه ملاقات کرد. شاه خواست که از آيزنهاور تضميني دال بر تأييد اقدام او در خلع مصدق دريافت کند.
در 13 مرداد/ 4 اوت آيزنهاور در اجلاس فرمانداران در سياتل سخن گفت و اعلام کرد که ايالات متحده بيکار نخواهد نشست تا ناظر سقوط ايران به پشت پرده آهنين باشد. روزولت، در ملاقات مجدد با شاه، از اين گفته آيزنهاور استفاده کرد و به شاه گفت که آيزنهاور اعتماد بيشتر به مصدق را غيرمفيد مي داند و سخن فوق براي راضي کردن شاه بوده است. در پايان، شاه گفت که وي مجدداً در اين باره با "رشيديان" [شاپور ريپورتر] مذاکره خواهد کرد.
در 16 مرداد/ 7 اوت بار ديگر "رشيديان" [شاپور ريپورتر] با شاه ملاقات کرد و شاه پذيرفت که عمليات در شب 10 يا 11 اوت انجام شود.
در 17 مرداد/ 8 اوت روزولت مجدداً با شاه ملاقات کرد و عليه روحيه بي تصميمي لجوجانه او جنگيد و آن را تا آنجا درهم شکست که شاه پذيرفت به طور شفاهي افسران منتخب ارتش را تشويق کند که در عمليات شرکت نمايند.
در 18 مرداد/ 9 اوت نوبت به مبارزه "رشيديان" [شاپور ريپورتر] با شاه رسيد. او گزارش داد که شاه در 12 اوت به رامسر خواهد رفت و تا قبل از اين سفر بايد با زاهدي و افسران اصلي شرکت کننده در عمليات ملاقات کند و به طور شفاهي انتخاب زاهدي به عنوان رئيس جديد دولت را اعلام نمايد.
در 19 مرداد/ 10 اوت سرهنگ حسن اخوي با شاه ديدار کرد و اسامي افسران ارتش را که پس از دريافت فرمان از شاه آماده اقدام هستند اعلام نمود. شاه مجدداً تأکيد کرد که وي طرح را مي پذيرد ولي هيچ کاغذي را امضا نخواهد کرد. اخوي به اين تصميم اعتراض کرد و شاه مجدداً براي بحث درباره اين موضوع بسيار مهم به دنبال "رشيديان" [شاپور ريپورتر] فرستاد. "رشيديان" [شاپور ريپورتر] پيامي از روزولت را به همراه آورد. روزولت گفته بود اگر شاه در ظرف چند روز تصميم نگيرد وي با نفرت تمام ايران را ترک خواهد کرد. در پايان اين ديدار شاه گفت که اوراق را امضا خواهد کرد، زاهدي را خواهد ديد و سپس به رامسر خواهد رفت. [161]
در 20 مرداد/ 11 اوت شاه با زاهدي ملاقات کرد و عازم رامسر شد ولي اوراق، برخلاف قولي که به "رشيديان" [شاپور ريپورتر] داده بود، براي امضاء آماده نبود. شاه قول داد به محض اين که اوراق براي او به رامسر فرستاده شود آن ها را امضاء خواهد کرد. روزولت و "رشيديان" [شاپور ريپورتر] پس از مذاکره به تصميمي نزديک به پيش نويس اصلي طرح تي پي آجاکس در لندن رسيدند و تصميم گرفتند که دو فرمان تهيه شود؛ در يکي مصدق خلع و در ديگري زاهدي به عنوان نخست وزير منصوب گردد. "رشيديان" [شاپور ريپورتر] و ... [اسدالله علم؟]، که يکي از مأموران کارکشته بريتانيا بود، اسناد را تهيه کردند. [162]
اين بازخواني به وضوح تمام نشان مي دهد که "اسدالله رشيديان" مندرج در تاريخچه ويلبر در موارد فوق نمي تواند کس ديگري به جز شاپور ريپورتر باشد؛ آن مأمور بلندپايه ام. آي. 6 که تمامي ديدارهاي پنهان شاه با روزولت را ترتيب داد و در 20 مرداد 1332 به همراه روزولت دربارۀ سرنوشت نهايي عمليات تصميم گرفت. آيا به راستي اسدالله رشيديان واقعي در چنين مقام و موقعيتي جاي داشت؟
اين بازخواني به وضوح تمام نشان مي دهد که "اسدالله رشيديان" مندرج در تاريخچه ويلبر در موارد فوق نمي تواند کس ديگري به جز شاپور ريپورتر باشد؛ آن مأمور بلندپايه ام. آي. 6 که تمامي ديدارهاي پنهان شاه با روزولت را ترتيب داد و در 20 مرداد 1332 به همراه روزولت دربارۀ سرنوشت نهايي عمليات تصميم گرفت. آيا به راستي اسدالله رشيديان واقعي در چنين مقام و موقعيتي جاي داشت؟
شاپور ريپورتر، سادچيکف (سفير شوروي)، سپهر ذبيح. نفر چهارم احتمالاً اسدالله رشيديان است. نفر پنجم را نشناختم.
زيرنويسها و مآخذ:
155- بريان لپينگ، سقوط امپراتوري انگليس و دولت دکتر مصدق، ترجمه محمود عنايت، تهران: کتابسرا، 1365، ص 53.
156- حبيب الله رشيديان، پدر سيف الله و اسدالله و قدرت الله، در دوران سلطنت احمد شاه قاجار مستخدم سفارت انگليس در تهران بود و تأمين ارتباطات اطلاعاتي مأموران انگليسي با تعدادي از عوامل ايراني را به دست داشت. او در آن سال ها و نيز در سال هاي پس از شهريور 1320 با سيد ضياءالدين طباطبايي رابطه نزديک داشت. (بنگريد به: ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، صص 339- 341) آيت الله کاشاني برادران رشيديان را به عنوان «شاگرد سيد ضياءالدين طباطبايي» معرفي مي کرد. (آيت الله سيد ابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد، تهران: مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، 1379، ج 2، ص 930) در ميان اسنادي که در زمان انقلاب از خانه شخصي سيف الله رشيديان به دست آمده يک جلد کتاب فرهنگ اصطلاحات انگليسي به فارسي تأليف شاپور ريپورتر وجود دارد که شاپور با دستخط خود آن را چنين اهدا کرده است:
155- بريان لپينگ، سقوط امپراتوري انگليس و دولت دکتر مصدق، ترجمه محمود عنايت، تهران: کتابسرا، 1365، ص 53.
156- حبيب الله رشيديان، پدر سيف الله و اسدالله و قدرت الله، در دوران سلطنت احمد شاه قاجار مستخدم سفارت انگليس در تهران بود و تأمين ارتباطات اطلاعاتي مأموران انگليسي با تعدادي از عوامل ايراني را به دست داشت. او در آن سال ها و نيز در سال هاي پس از شهريور 1320 با سيد ضياءالدين طباطبايي رابطه نزديک داشت. (بنگريد به: ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، صص 339- 341) آيت الله کاشاني برادران رشيديان را به عنوان «شاگرد سيد ضياءالدين طباطبايي» معرفي مي کرد. (آيت الله سيد ابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد، تهران: مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، 1379، ج 2، ص 930) در ميان اسنادي که در زمان انقلاب از خانه شخصي سيف الله رشيديان به دست آمده يک جلد کتاب فرهنگ اصطلاحات انگليسي به فارسي تأليف شاپور ريپورتر وجود دارد که شاپور با دستخط خود آن را چنين اهدا کرده است:
«تقديم به الياس با بهترين آرزوها و گرم ترين سلام ها- 5 اکتبر 1977». انگليسي ها، زماني که نخواهند نام فردي را مستقيماً ذکر کنند، او را "الياس" مي خوانند. آمريکايي ها در چنين مواردي John Doe را به کار مي برند.
157- Riviera
158- Stephen Johnson Meade
159- بنگريد به: کرميت روزولت، کودتا در کودتا، ترجمه علي اسلامي، تهران: چاپخش، بي تا، صص 167- 169.
160- اسدالله و سيف الله رشيديان در كتاب روزولت با اسامي مستعار "نوسي" و "كافرون" ("پسر خندان" و "موسيقي دان ديوانه") معرفي شده اند. به نوشته روزولت، ملاقات او با شاه را "نوسي" (اسدالله رشيديان) ترتيب داد.
161- ملاقات فوق بيانگر نقش مهم سرهنگ حسن اخوي در کودتاست. سال ها پيش ارتشبد حسين فردوست اخوي را «طرّاح کودتا» خواند و چنين نوشت: «در واقع، کودتا به دليل تشکيلات وسيع و منظم و طراحي شده به وسيله سرلشگر اخوي موفق شد. او در حين اجراي طرح خود را به بيماري زد و در بيمارستان شماره 2 ارتش بستري شد و ناله کرد براي اين که در صورت شکست کودتا را به او نسبت ندهند... اين اخوي بود که کودتاي 28 مرداد را طراحي کرد بدون آن که تابع زاهدي باشد و يا از او دستور گرفته باشد. او طرّاح فوق العاده اي بود. طرح او دقيقاً اجرا شد و به موفقيت زاهدي منجر گشت که تصور مي کرد موفقيت کودتا به خاطر اوست.» فردوست، حسن اخوي را وابسته به سرويس اطلاعاتي بريتانيا و «مغر متفکر گروه ارفع» مي دانست. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 1، صص 176- 180. براي آشنايي با زندگينامه اخوي بنگريد به: همان مأخذ، ج 2، صص 434- 436)
162- در سند نيويورک تايمز نام فرد ديگري که به همراه "رشيديان" [شاپور ريپورتر] فرامين خلع مصدق و انتصاب زاهدي را تهيه کرد و سمت او در دربار سياه شده است. سايت کريپتوم اين فرد را "سليمان بهبودي" و سمت او را "رئيس کاخ هاي شاه" يا "رئيس بيوتات شاه" معرفي کرده است. در اين زمان سليمان بهبودي رئيس تشريفات و رحيم هيراد رئيس دفتر مخصوص شاهنشاهي و اسدالله علم رئيس اداره املاک و مستغلات دربار بودند. با توجه به رابطه بسيار نزديک دوستانه اسدالله علم با محمدرضا پهلوي و شاپور ريپورتر اين فرد مي تواند علم باشد.
158- Stephen Johnson Meade
159- بنگريد به: کرميت روزولت، کودتا در کودتا، ترجمه علي اسلامي، تهران: چاپخش، بي تا، صص 167- 169.
160- اسدالله و سيف الله رشيديان در كتاب روزولت با اسامي مستعار "نوسي" و "كافرون" ("پسر خندان" و "موسيقي دان ديوانه") معرفي شده اند. به نوشته روزولت، ملاقات او با شاه را "نوسي" (اسدالله رشيديان) ترتيب داد.
161- ملاقات فوق بيانگر نقش مهم سرهنگ حسن اخوي در کودتاست. سال ها پيش ارتشبد حسين فردوست اخوي را «طرّاح کودتا» خواند و چنين نوشت: «در واقع، کودتا به دليل تشکيلات وسيع و منظم و طراحي شده به وسيله سرلشگر اخوي موفق شد. او در حين اجراي طرح خود را به بيماري زد و در بيمارستان شماره 2 ارتش بستري شد و ناله کرد براي اين که در صورت شکست کودتا را به او نسبت ندهند... اين اخوي بود که کودتاي 28 مرداد را طراحي کرد بدون آن که تابع زاهدي باشد و يا از او دستور گرفته باشد. او طرّاح فوق العاده اي بود. طرح او دقيقاً اجرا شد و به موفقيت زاهدي منجر گشت که تصور مي کرد موفقيت کودتا به خاطر اوست.» فردوست، حسن اخوي را وابسته به سرويس اطلاعاتي بريتانيا و «مغر متفکر گروه ارفع» مي دانست. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 1، صص 176- 180. براي آشنايي با زندگينامه اخوي بنگريد به: همان مأخذ، ج 2، صص 434- 436)
162- در سند نيويورک تايمز نام فرد ديگري که به همراه "رشيديان" [شاپور ريپورتر] فرامين خلع مصدق و انتصاب زاهدي را تهيه کرد و سمت او در دربار سياه شده است. سايت کريپتوم اين فرد را "سليمان بهبودي" و سمت او را "رئيس کاخ هاي شاه" يا "رئيس بيوتات شاه" معرفي کرده است. در اين زمان سليمان بهبودي رئيس تشريفات و رحيم هيراد رئيس دفتر مخصوص شاهنشاهي و اسدالله علم رئيس اداره املاک و مستغلات دربار بودند. با توجه به رابطه بسيار نزديک دوستانه اسدالله علم با محمدرضا پهلوي و شاپور ريپورتر اين فرد مي تواند علم باشد.