۱۳۸۷ مهر ۱, دوشنبه

سِر شاپور ريپورتر و کودتاي 28 مرداد 1332 قسمت نهم

در منابع خارجي منتشر شده دربارۀ کودتا، جايگاه شاپور- به جز همان موردي که وودهاوس از او به عنوان يک مأمور کم اهميت در زمان کودتا ياد کرده- به کلي استتار شده و نقش او به ديگران نسبت داده شده است. اين رويه از سال 1979 با خاطرات کرميت روزولت آغاز شد و در منابع بعدي تا به امروز ادامه يافت.
استتار نقش مأموران و شبکه هاي اصلي اطلاعاتي فعال در دوران نهضت ملّي نفت و کودتا، از طريق انگشت نما کردن عناصر شناخته شده و تمرکز تبليغات بر روي ايشان، از همان زمان حادثه رواج داشت. در دوران دولت مصدق، شبکه مطبوعاتي و تبليغاتي وابسته به سرويس اطلاعاتي بريتانيا در ايران اخبار و شايعات فراواني را دربارۀ توطئه برادران رشيديان و ارتباط آنان با سفارت انگليس پخش مي کردند. اين شايعات تا بدان حد گسترده بود که در يک ساله قبل از کودتا تمامي ايرانياني که با سياست و روزنامه سروکار داشتند، برادران رشيديان را به عنوان مأموران سفارت انگليس و توطئه گران عليه دولت مصدق به خوبي مي شناختند. اين موج تبليغاتي در مواردي منجر به تعقيب برادران رشيديان از سوي دولت شد و در 21 مهر 1331/ اکتبر 1952 علت بازداشت برادران رشيديان «تباني با يک سفارتخانه خارجي براي سرنگوني دولت» اعلام گرديد. ولي رشيديان ها اندکي بعد (اسفند 1331/ فوريه 1953) آزاد شدند و با فراغ بال به اقدامات خود ادامه دادند بي آن که دولت به طور جدّي متعرض ايشان شود. بريان لپينگ مي نويسد:
يکي از شکاياتي که طرفداران مصدق در مورد مصدق عنوان مي کردند اين بود که با علم به وابستگي آشکار رشيديان ها و امثال آن ها از هر نوع اقدام مؤثري بر ضد آن ها کوتاهي ورزيد.
[155]
اين معماي بزرگ را چگونه بايد حل کرد؟
برادران رشيديان، به ويژه اسدالله، افرادي متظاهر و لاف زن و جنجالي بودند و از وابستگي ديرين خانوادگي خود به سفارت انگليس به عنوان حربه اي آشکار براي قدرت طلبي و سودجويي بهره مي بردند و به ويژه به پدر بدنام خود، حبيب الله رشيديان،
[156] تفاخر مي کردند. برادران رشيديان در عمليات توطئه گرانه سال هاي 1320 -1332 و در کودتا نقش داشتند. براي مثال، احتمالاً اين درست است که اسدالله رشيديان در 15 ژوئيه 1953/ 24 تير 1332 با اشرف پهلوي در ريويرا [157] ملاقات کرد و مقدمات ملاقات او را با نورمن دربي شاير، نماينده ام. آي. 6، و استفن ميد، [158] نماينده سيا، فراهم نمود. ولي نقش اصلي ايشان در عمليات کودتا نه اينگونه اقدامات بلکه جنجال آفريني و جلب توجه همگان به سوي خويش بود تا در سايه اين انحراف شبکه هاي پنهان ام. آي. 6 با فراغ بال کار خود را پيش برند. دکتر مصدق نيز، با شناختي که از شخصيت و روحيات برادران رشيديان داشت، هدايت عمليات براندازي عليه خود را در قواره ايشان نمي ديد و لذا به طور جدّي متعرض شان نمي شد. اغراق ها و شايعه پراکني ها دربارۀ نقش برادران رشيديان سهم بزرگي در غيرجدّي کردن خطر کودتا داشت. بدينسان، برادران رشيديان، از همان زمان، شهرتي بسيار بزرگ تر از عملکرد واقعي خود يافتند و عملاً به نام رمزي بدل شدند براي تمامي مأموران و شبکه هاي اينتليجنس سرويس در ايران. در منابعي که بعدها از سوي سرويس هاي اطلاعاتي بريتانيا و ايالات متحده منتشر شد، از اين شهرت استفاده شد و تمامي عوامل متنفذ ام. آي. 6 در ايران در زير يک نام رمز قرار گرفتند: "برادران رشيديان" !


تصوير برادران رشيديان در صدر مقاله روزنامه تايمز لندن درباره کودتاي 28 مرداد (27 مه 1986)

در تاريخچه ويلبر مواردي به برادران رشيديان منتسب است که به طور قطع بايد به کارنامه شاپور ريپورتر تعلق داشته باشد. يک مورد مهم را بررسي مي کنيم:
محمدرضا پهلوي، به دليل هراس ناشي از ضعف شخصيتي، تمايلي به شرکت در کودتا نداشت. جلب رضايت او يکي از محورهاي مهم عمليات مشترک ام. آي. 6 و سيا به شمار مي رفت. به اين دليل بود که در اوائل مرداد ماه 1332 ژنرال نورمن شوارتسکف و اشرف پهلوي به ايران اعزام شدند. و در همين چارچوب بود که نمايندگان سرويس هاي اطلاعاتي ايالات متحده آمريکا و بريتانيا مخفيانه با شاه ملاقات کردند و به طور رسمي حمايت دولت هاي متبوع خود از کودتا را به اطلاع او رسانيدند.
فردي که به عنوان نماينده رسمي دولت ايالات متحده به ديدار شاه رفت، کرميت روزولت بود. اين ملاقات در نيمه شب شنبه 10 مرداد 1332/ اوّل اوت 1953 در درون يک اتومبيل در حوالي کاخ سعدآباد صورت گرفت.
[159] ديدار روزولت با شاه کاملاً طبيعي است زيرا او به عنوان نماينده رسمي دولت متبوع خود در مقامي جاي داشت که مي توانست اعتماد شاه را جلب کند و حمايت دولت آيزنهاور را به او ابلاغ نمايد. ولي چه کسي از سوي دولت بريتانيا با شاه ملاقات کرد؟ تاريخچه ويلبر طرف بريتانيايي شاه را در اين ملاقات با نام "اسدالله رشيديان" مي شناساند:
[پس از پايان مأموريت اشرف پهلوي و خروج او از ايران،] دومين فرستاده در هيئت اسدالله رشيديان، عامل اصلي اينتليجنس سرويس در ايران، وارد صحنه شد. طبق نقشه، وظيفه اوليه اسدالله رشيديان در رابطه با شاه، متقاعد کردن فرمانروا بود که رشيديان سخنگوي رسمي دولت بريتانياست. در اجراي نقشه، شاه بايد يک عبارت کليدي برمي گزيد که بعداً برنامه فارسي بنگاه سخن پراکني بريتانيا [بي. بي. سي.] در تاريخ معين آن را تکرار مي کرد. دربي شاير در لندن ترتيبات لازم را داد تا اين عبارت به بي. بي. سي. داده شود. در 30 و مجدداً در 31 ژوئيه شاه با اسدالله رشيديان ديدار کرد. او پيام را شنيده بود ولي خواستار فرصت شد تا درباره اوضاع بينديشد. بهرحال، اسدالله توانست شاه را براي ديدار با فرستاده آمريکايي، ژنرال شوارتسکف، آماده کند و بر اين امر تأکيد ورزد که اين فرستاده نيز پيام را تکرار خواهد کرد و به اين ترتيب در مورد همکاري نزديک پادشاهي متحده بريتانيا و ايالات متحده آمريکا در انجام اين کار تضمين بيشتري خواهد داد.
... در اوّل اوت، دو روز پس از اين که پرنسس اشرف ايران را ترک کرد و شاه پيام بي. بي. سي. را شنيد که او را متقاعد مي ساخت اسدالله رشيديان سخنگوي رسمي دولت پادشاهي متحده بريتانياست، شوارتسکف با شاه ديداري طولاني داشت. شاه که نگران استراق سمع به وسيله ميکروفون مخفي بود، ژنرال را به سالن رقص بزرگي برد، ميز کوچکي را درست در وسط سالن قرار داد و هر دو در کنار آن نشستند... بعد از اين ديدار، ملاقات هاي متعدد ديگري انجام شد. بعضي از اين ملاقات ها ميان شاه و روزولت بود و بعضي ميان شاه و رشيديان. در اين نشست ها براي از ميان بردن تزلزل و بي تصميمي ريشه دار شاه فشار شديدي بر او وارد شد.

گفتيم که اسدالله رشيديان به عنوان يک شخصيت متظاهر و جنجالي و شياد چهره اي کاملاً شناخته شده داشت. رشيديان در قواره اي نبود که شاه در چنان موقعيت حسّاسي به او اعتماد کند و وي را به عنوان «نماينده رسمي دولت بريتانيا» به رسميت شناسد. اسدالله رشيديان عضو سرويس اطلاعاتي بريتانيا نبود بلکه تنها يک عامل بومي به شمار مي رفت. او نمي توانست از سوي دولت بريتانيا عهده دار اين مأموريت رسمي و بسيار مهم شود و در برابر شاه به عنوان مقامي همطراز با کرميت روزولت ظاهر گردد. به علاوه، در اين زمان اسدالله رشيديان در زير ذرّه بين دستگاه اطلاعاتي و امنيتي دولت مصدق و، احتمالاً سازمان اطلاعاتي حزب توده و شبکه هاي مخفي اتحاد شوروي در ايران، قرار داشت. به دلايل فوق، اعزام رشيديان به اين مأموريت را بايد يک حماقت صرف دانست. قطعاً هدايت کنندگان عمليات کودتا تا بدين حدّ ناشي و آماتور و بيگانه با روانشناسي ايرانيان و فضاي سياسي ايران نبودند.

اسدالله رشيديان
چه کسي مي توانست عهده دار اين مأموريت مهم شود؟ طبق اسنادي که معرفي شد، کسي که از جايگاهي متناسب با اين مأموريت برخوردار بود سرهنگ دوّم شاپور ريپورتر است. در اسناد فوق ديديم که شاپور از سال 1326/ 1947 افسر رابط سرويس متبوع خود با شخص شاه بود و در سال هاي 1330 -1332 بدون ايجاد کمترين سوءظن و در گمنامي کامل به عنوان معلم زبان انگليسي ملکه ثريا به دربار رفت وآمد داشت و از اعتماد فراوان شاه برخوردار بود. سرويس اطلاعاتي بريتانيا چرا نبايد در اين مأموريت از او استفاده کند و فردي چون اسدالله رشيديان را به ميدان کشد؟ به علاوه، کسي که پدرش (اردشير ريپورتر)، در سمت مقام ارشد اطلاعاتي بريتانيا در ايران در صعود پدر محمدرضا پهلوي به سلطنت نقش اساسي ايفا کرده بود، بيشتر مي توانست مورد اعتماد شاه باشد و بر او تأثير بگذارد يا پسر حبيب الله رشيديان (مستخدم سفارت بريتانيا در تهران)؟
براي روشن تر شدن مسئله، مطالب مندرج در تاريخچه ويلبر را دربارۀ نقش "اسدالله رشيديان" از 8 تا 20 مرداد 1332 بازخواني مي کنيم:

در 8 مرداد 1332/ 30 ژوئيه 1953 "رشيديان" [شاپور ريپورتر] با شاه ديدار کرد و اعلام رمز از سوي بي. بي. سي. را به اطلاع او رسانيد. شاه پس از شنيدن رمز و اطمينان يافتن از حمايت دولت بريتانيا از کودتا، به پيشنهاد "رشيديان" [شاپور ريپورتر]، ملاقات با شوارتسکف را پذيرفت. شوارتسکف در روز شنبه 10 مرداد/ اوّل اوت با شاه ملاقات کرد و "رشيديان" [شاپور ريپورتر] در نيمه شب شنبه ملاقات پنهاني کرميت روزولت با شاه را ترتيب داد.
[160]

ژنرال شوارتسکف
در 11 مرداد/ 2 اوت "رشيديان" [شاپور ريپورتر] جزئيات رفتار شاه در عمليات کودتا را به او اطلاع داد. او به مقامات سيا گزارش داد که شاه موافقت کرده مصدق را عزل و زاهدي را هم به عنوان نخست وزير و هم به عنوان جانشين فرمانده کل قوا منصوب کند.
در 12 مرداد/ 3 اوت روزولت بار ديگر با واسطه "رشيديان" [شاپور ريپورتر] با شاه ملاقات کرد. شاه خواست که از آيزنهاور تضميني دال بر تأييد اقدام او در خلع مصدق دريافت کند.
در 13 مرداد/ 4 اوت آيزنهاور در اجلاس فرمانداران در سياتل سخن گفت و اعلام کرد که ايالات متحده بيکار نخواهد نشست تا ناظر سقوط ايران به پشت پرده آهنين باشد. روزولت، در ملاقات مجدد با شاه، از اين گفته آيزنهاور استفاده کرد و به شاه گفت که آيزنهاور اعتماد بيشتر به مصدق را غيرمفيد مي داند و سخن فوق براي راضي کردن شاه بوده است. در پايان، شاه گفت که وي مجدداً در اين باره با "رشيديان" [شاپور ريپورتر] مذاکره خواهد کرد.
در 16 مرداد/ 7 اوت بار ديگر "رشيديان" [شاپور ريپورتر] با شاه ملاقات کرد و شاه پذيرفت که عمليات در شب 10 يا 11 اوت انجام شود.
در 17 مرداد/ 8 اوت روزولت مجدداً با شاه ملاقات کرد و عليه روحيه بي تصميمي لجوجانه او جنگيد و آن را تا آنجا درهم شکست که شاه پذيرفت به طور شفاهي افسران منتخب ارتش را تشويق کند که در عمليات شرکت نمايند.
کرميت روزولت

در 18 مرداد/ 9 اوت نوبت به مبارزه "رشيديان" [شاپور ريپورتر] با شاه رسيد. او گزارش داد که شاه در 12 اوت به رامسر خواهد رفت و تا قبل از اين سفر بايد با زاهدي و افسران اصلي شرکت کننده در عمليات ملاقات کند و به طور شفاهي انتخاب زاهدي به عنوان رئيس جديد دولت را اعلام نمايد.
در 19 مرداد/ 10 اوت
سرهنگ حسن اخوي با شاه ديدار کرد و اسامي افسران ارتش را که پس از دريافت فرمان از شاه آماده اقدام هستند اعلام نمود. شاه مجدداً تأکيد کرد که وي طرح را مي پذيرد ولي هيچ کاغذي را امضا نخواهد کرد. اخوي به اين تصميم اعتراض کرد و شاه مجدداً براي بحث درباره اين موضوع بسيار مهم به دنبال "رشيديان" [شاپور ريپورتر] فرستاد. "رشيديان" [شاپور ريپورتر] پيامي از روزولت را به همراه آورد. روزولت گفته بود اگر شاه در ظرف چند روز تصميم نگيرد وي با نفرت تمام ايران را ترک خواهد کرد. در پايان اين ديدار شاه گفت که اوراق را امضا خواهد کرد، زاهدي را خواهد ديد و سپس به رامسر خواهد رفت. [161]

سرلشکر حسن اخوي
در 20 مرداد/ 11 اوت شاه با زاهدي ملاقات کرد و عازم رامسر شد ولي اوراق، برخلاف قولي که به "رشيديان" [شاپور ريپورتر] داده بود، براي امضاء آماده نبود. شاه قول داد به محض اين که اوراق براي او به رامسر فرستاده شود آن ها را امضاء خواهد کرد. روزولت و "رشيديان" [شاپور ريپورتر] پس از مذاکره به تصميمي نزديک به پيش نويس اصلي طرح تي پي آجاکس در لندن رسيدند و تصميم گرفتند که دو فرمان تهيه شود؛ در يکي مصدق خلع و در ديگري زاهدي به عنوان نخست وزير منصوب گردد. "رشيديان" [شاپور ريپورتر] و ... [اسدالله علم؟]، که يکي از مأموران کارکشته بريتانيا بود، اسناد را تهيه کردند. [162]
اين بازخواني به وضوح تمام نشان مي دهد که "اسدالله رشيديان" مندرج در تاريخچه ويلبر در موارد فوق نمي تواند کس ديگري به جز شاپور ريپورتر باشد؛ آن مأمور بلندپايه ام. آي. 6 که تمامي ديدارهاي پنهان شاه با روزولت را ترتيب داد و در 20 مرداد 1332 به همراه روزولت دربارۀ سرنوشت نهايي عمليات تصميم گرفت. آيا به راستي اسدالله رشيديان واقعي در چنين مقام و موقعيتي جاي داشت؟

شاپور ريپورتر، سادچيکف (سفير شوروي)، سپهر ذبيح. نفر چهارم احتمالاً اسدالله رشيديان است. نفر پنجم را نشناختم.
زيرنويسها و مآخذ:
155- بريان لپينگ، سقوط امپراتوري انگليس و دولت دکتر مصدق، ترجمه محمود عنايت، تهران: کتابسرا، 1365، ص 53.
156- حبيب الله رشيديان، پدر سيف الله و اسدالله و قدرت الله، در دوران سلطنت احمد شاه قاجار مستخدم سفارت انگليس در تهران بود و تأمين ارتباطات اطلاعاتي مأموران انگليسي با تعدادي از عوامل ايراني را به دست داشت. او در آن سال ها و نيز در سال هاي پس از شهريور 1320 با سيد ضياءالدين طباطبايي رابطه نزديک داشت. (بنگريد به: ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، صص 339- 341) آيت الله کاشاني برادران رشيديان را به عنوان «شاگرد سيد ضياءالدين طباطبايي» معرفي مي کرد. (آيت الله سيد ابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد، تهران: مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، 1379، ج 2، ص 930) در ميان اسنادي که در زمان انقلاب از خانه شخصي سيف الله رشيديان به دست آمده يک جلد کتاب فرهنگ اصطلاحات انگليسي به فارسي تأليف شاپور ريپورتر وجود دارد که شاپور با دستخط خود آن را چنين اهدا کرده است:
«تقديم به الياس با بهترين آرزوها و گرم ترين سلام ها- 5 اکتبر 1977». انگليسي ها، زماني که نخواهند نام فردي را مستقيماً ذکر کنند، او را "الياس" مي خوانند. آمريکايي ها در چنين مواردي John Doe را به کار مي برند.


157- Riviera
158- Stephen Johnson Meade
159- بنگريد به: کرميت روزولت، کودتا در کودتا، ترجمه علي اسلامي، تهران: چاپخش، بي تا، صص 167- 169.
160- اسدالله و سيف الله رشيديان در كتاب روزولت با اسامي مستعار "نوسي" و "كافرون" ("پسر خندان" و "موسيقي دان ديوانه") معرفي شده اند. به نوشته روزولت، ملاقات او با شاه را "نوسي" (اسدالله رشيديان) ترتيب داد.
161- ملاقات فوق بيانگر نقش مهم سرهنگ حسن اخوي در کودتاست. سال ها پيش ارتشبد حسين فردوست اخوي را «طرّاح کودتا» خواند و چنين نوشت: «در واقع، کودتا به دليل تشکيلات وسيع و منظم و طراحي شده به وسيله سرلشگر اخوي موفق شد. او در حين اجراي طرح خود را به بيماري زد و در بيمارستان شماره 2 ارتش بستري شد و ناله کرد براي اين که در صورت شکست کودتا را به او نسبت ندهند... اين اخوي بود که کودتاي 28 مرداد را طراحي کرد بدون آن که تابع زاهدي باشد و يا از او دستور گرفته باشد. او طرّاح فوق العاده اي بود. طرح او دقيقاً اجرا شد و به موفقيت زاهدي منجر گشت که تصور مي کرد موفقيت کودتا به خاطر اوست.» فردوست، حسن اخوي را وابسته به سرويس اطلاعاتي بريتانيا و «مغر متفکر گروه ارفع» مي دانست. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 1، صص 176- 180. براي آشنايي با زندگينامه اخوي بنگريد به: همان مأخذ، ج 2، صص 434- 436)
162- در سند نيويورک تايمز نام فرد ديگري که به همراه "رشيديان" [شاپور ريپورتر] فرامين خلع مصدق و انتصاب زاهدي را تهيه کرد و سمت او در دربار سياه شده است. سايت کريپتوم اين فرد را "سليمان بهبودي" و سمت او را "رئيس کاخ هاي شاه" يا "رئيس بيوتات شاه" معرفي کرده است. در اين زمان سليمان بهبودي رئيس تشريفات و رحيم هيراد رئيس دفتر مخصوص شاهنشاهي و اسدالله علم رئيس اداره املاک و مستغلات دربار بودند. با توجه به رابطه بسيار نزديک دوستانه اسدالله علم با محمدرضا پهلوي و شاپور ريپورتر اين فرد مي تواند علم باشد.

سِر شاپور ريپورتر و کودتاي 28 مرداد 1332 قسمت هشتم

دونالد ويلبر و تاريخچه عمليات کودتا

به رغم اين سير طولاني و پر فرازونشيب، تاکنون مهم ترين سند سيا که دربارۀ کودتاي 28 مرداد 1332 منتشر شده تاريخچه عمليات کودتا نوشته دونالد ويلبر است. اين سند را، ظاهراً، يکي از کارکنان پيشين سيا در اختيار جيمز ريزن، [139] کارشناس نيويورک تايمز در امور اطلاعاتي، قرار داد و نامبرده آن را در شماره هاي 16 آوريل و 18 ژوئن 2000 روزنامه فوق منتشر کرد. سپس، اين سند در سايت نيويورک تايمز قرار گرفت.[140] تاريخچه ويلبر نيز، مانند خاطرات روزولت و وودهاوس، پس از انتشار در ايران بازتاب گسترده يافت و علاوه بر انعکاس در مطبوعات چند ترجمه فارسي از آن منتشر شد. [141]
دونالد ويلبر در لباس عربي

سند جنجالي فوق جمع بندي فشرده اي است از تاريخچه عمليات کودتاي 28 مرداد 1332 که دونالد ويلبر،
[142] يکي از طراحان عمليات، در مارس 1954، هفت ماه پس از کودتا، انجام داده است. ظاهراً ويلبر تاريخچه کودتا را بر اساس اسنادي که در آن زمان در اختيارش بوده و مصاحبه با برخي از شرکت کنندگان در عمليات کودتا تدوين کرده است. متني که به وسيله نيويورک تايمز منتشر شده و امروزه در دسترس محققين قرار گرفته، 15 سال پس از تهيه تاريخچه فوق، در مارس 1969، در تيراژ محدود و با طبقه بندي "سرّي" به عنوان بولتن دروني سيا، در 193 صفحه منتشر شده است. ويرايش و نشر اين بولتن را دين داج، مورّخ اداره کل خاورنزديک سيا، به عهده داشته و در صفحه دوّم يادداشت زير را افزوده است:

يادداشت تاريخنگار
اين اوراق، با عنوان سرنگوني مصدق نخست وزير ايران، در مارس 1954 به وسيله دکتر دونالد ن. ويلبر، که نقش فعالي در عمليات داشت، نگاشته شد. اين بررسي مکتوب شد زيرا مطلوب به نظر مي رسيد در زماني که اسناد يک عمليات مهم به سهولت در دسترس است و خاطرات کارکناني که در آن شرکت داشته اند هنوز تازه است، گزارشي ثبت شده از آن تهيه شود. به علاوه، مقتضي احساس مي شد که بر نتايج معين به دست آمده پس از اتمام عمليات تأکيد شود و برخي از اين تجارب به شکل پيشنهادات قابل کاربرد در آينده، در عمليات مشابه، بيان گردد.
اسناد مربوط به عمليات توصيف شده در اين گزارش، در پرونده هاي پروژه تي پي آجاکس، که به وسيله اداره ايران در اداره کل خاورنزديک و جنوب آسيا نگهداري مي شود، موجود است.
[143]

تمامي اسامي خاص مندرج در اين گزارش از لحاظ دقيق و کامل بودن کنترل شده است. نام اوّل و حروف اختصاري نام وسط هر فرد با تلاش جدّي فراهم شد. در مواردي که نام کوچک و حروف اختصاري نام وسط حذف شده بيانگر آن است که چنين اطلاعاتي به دست نيامد.
دين ل. داج
[144]کارمند تاريخي اداره کل خاورنزديکمارس 1969
در بررسي تاريخچه ويلبر توجه به نکات زير ضرور است:
1- تاريخچه ويلبر در مارس 1969 به وسيله مقامات سيا براي انتشار محدود، احتمالاً براي استفاده آموزشي، مورد تنظيم مجدد و بازنگري قرار گرفته و متني که امروزه در دست ماست نه نسخه اصلي متعلق به سال 1954 بلکه متن تکثيرشده آن در سال 1969 است. اين بولتن با طبقه بندي حفاظتي "سرّي" (secret) ارائه شده در حالي که اسناد مشابه داراي طبقه بندي "به کلي سرّي" (top secret) مي باشند. بنابراين، کاملاً محتمل است که مقامات سيا براي حفظ شبکه ها و عوامل مهم خويش در ايران، که در سال 1969 تمامي يا بسياري از آنان زنده و از نظر سياسي و اجتماعي فعال و باارزش بودند، در تاريخچه ويلبر دستکاري هايي کرده باشند. توجه کنيم که بولتن فوق در اوج جنگ سرد و پس از جنجال "پنج کمبريجي"
[145] تکثير شده است. در آن سال ها احتمال دستيابي مأموران نفوذي اتحاد شوروي به چنين اسناد تکثيرشده اي کاملاً مدّ نظر بود.
2- تاريخچه ويلبر به طور رسمي از سوي سازمان سيا انتشار نيافته و ناشر آن روزنامه نيويورک تايمز است. بنابراين، سند فوق فاقد مهر رسمي ويژه اسناد "از طبقه بندي خارج شده" (declassified) است و در واقع به نحوي عرضه شده که فاقد ارزش حقوقي و غيرقابل ارائه به محاکم بين المللي باشد.
[146]
3- جيمز ريزن، کارشناس نيويورک تايمز و ناشر تاريخچه ويلبر، ظاهراً براي حفظ امنيت ايرانيان شرکت کننده در کودتا، بخش هايي از سند را "سياه" کرد و اندکي بعد سايت ديگري به نام کريپتوم، که به وسيله جان يانگ [147] اداره مي شود، مدعي شد که اسامي سياه شده را "کشف" کرده و سپس متن "بدون سانسور" تاريخچه ويلبر را، با افزودن اسامي در داخل []، منتشر نمود. [148] اين ماجرا، به دلايل زير، قابل تعمق است:
الف- نيويورک تايمز با روش "ديجيتالي" به سياه کردن اسامي دست زد؛ يعني بر روي متن اسکن شده از طريق نرم افزار لايه هاي سياه رنگي قرار داد. اين غيرجدّي ترين روش براي سانسور کردن يک سند است. اگر واقعاً حذف اسامي مدّ نظر بود، به سادگي مي شد اين موارد را بر روي کاغذ، قبل از اسکن کردن، با قلم به کلي سياه کرد يا براي اطمينان بيش تر با تيغ بريد. سياه کردن بخش هايي از سند به وسيله قلم رويه اي مرسوم در اسناد علني شده بريتانياست.
[149] در اسناد علني شده ايالات متحده آمريکا نيز از روش بريدن بخش هايي از سند به وسيله تيغ استفاده شده است. [150] روشن است که در چنين مواردي بهيچوجه امکان کشف موارد حذف شده وجود ندارد.
ب- بررسي اسامي سانسورشده به وسيله نيويورک تايمز احساس ناخوشايندي را در مورخ ايراني ايجاد مي کند. بخش عمده اين "سانسور" شامل اسامي افرادي است که نقش آنان در کودتا از همان زمان وقوع حادثه براي ايرانيان روشن بود؛ کساني مانند نعمت الله نصيري، عباس فرزانگان، نادر باتمانقليچ، تيمور بختيار، حسن اخوي و غيره و غيره! "سياه کردن" اسامي مشهور فراوان مندرج در سند اين احساس را در نگارنده ايجاد کرد که هدف واقعي نيويورک تايمز ايجاد جنجال و جلب توجه به اين سند و ارائه آن به عنوان يک متن بسيار مهم و قابل اعتماد بوده است. در واقع، پس از اعلام "کشف" فوق به وسيله کريپتوم، اسامي مهم جديدي که براي مورخين ايراني "شناخته" مي شوند دو نام "جليلي" و "کيواني" است. دربارۀ اين دو نام توضيح خواهم داد.
ج- در برخي موارد اسامي "کشف شده" به وسيله سايت کريپتوم با فضاي سياه شده مربوطه در سند نيويورک تايمز منطبق نيست. گوياترين مثال، اسامي "جليلي" و "کيواني" است:
طبق مندرجات بولتن ويلبر، ايستگاه سيا در تهران دو عامل «بسيار مهم و اصلي» در اختيار داشت. اين دو از چنان اهميتي براي سيا برخوردار بودند که در مذاکرات مقدماتي ميان ويلبر (نماينده سيا) و نورمن دربي شاير
[151] (نماينده ام. آي. 6) در نيکوزيا، مرکز سيا اعلام کرد که اسامي ايشان براي طرف بريتانيايي فاش نشود؛ و رابطه اين دو با آمريکايي ها چنان استتارشده بود که حتي در جريان عمليات کودتا اينتليجنس سرويس بريتانيا و عوامل ايراني ايشان موفق به کشف ايشان نشدند!
اين دو عامل "بسيار مهم" ايراني سيا در سال 1953، در سال 1969- زمان ويرايش تاريخچه ويلبر به وسيله دين داج و انتشار محدود آن- بايد اهميتي مضاعف مي داشتند و استتار نام آن ها ضرورتر از گذشته مي بود. معهذا، اين اسامي در بولتن فوق درج مي شود، يعني اطلاعاتي به کلي سرّي و حياتي در اختيار ده ها يا صدها تن قرار مي گيرد که برخي از ايشان عضو وزارت خارجه، نه سيا، بودند.
[152] بعدها، در زمان انتشار علني سند، نيويورک تايمز اين اسامي را، با همان روش ديجيتالي، سياه مي کند و اندکي بعد، سايت کريپتوم اسامي فوق را به صورت "جليلي" و "کيواني" مي شناساند. در سند منتشره در سايت نيويورک تايمز اسامي دو فرد فوق به اندازه 80 حرف سياه شده که برابر با يک سطر و يک سوّم سطر است. سايت کريپتوم اين اسامي را به صورت Djalili و Keyvani معرفي مي کند که با اضافه کردن 3 حرف فاصله تنها معادل 17 حرف است يعني کمتر از يک سوّم سطر! بنگريد به تصوير صفحه فوق:
در رابطه با اسامي "جليلي" و "کيواني" دو ابهام شکلي ديگر نيز مطرح است:
اوّل، روشن نيست که چرا دونالد ويلبر بايد نام "جليلي" را به شکل مرسوم در ميان فرانسه زبانان (Djalili) بنويسد نه به شکل متداول در زبان انگليسي (Jalili).
دوّم، به رغم اين که دين داج در يادداشت خود بر تاريخچه ويلبر مدعي است که «تمامي اسامي خاص مندرج در اين گزارش» کنترل شده و اسامي کوچک تمامي افراد، به جز مواردي که اطلاعات کافي در دست نبوده، افزوده شده،

روشن نيست چرا "جليلي" و "کيواني" فاقد نام کوچک هستند.
با فرض صحت ادعاي سايت کريپتوم، تنها يک
احتمال متصور است:

"جليلي" و "کيواني" نام مستعارند نه نام واقعي زيرا نمي توان پذيرفت که دين داج مشخصات کامل اين دو مأمور اصلي سيا در ايران را در اختيار نداشته است.
بررسي فوق روشن مي کند که به سادگي نمي توان به تمامي موارد مندرج در تاريخچه ويلبر، يا حداقل متن کنوني که در دسترس محققين قرار گرفته، اعتماد کرد و آن را توصيفي جامع و فارغ از دغل و فريبکاري يا استتار از حوادث کودتا دانست. اين نتيجه اي است که دکتر محمدعلي موحد نيز بر آن تأکيد دارد. ايشان، که با دقت به بررسي تطبيقي منابع انگليسي و آمريکايي مربوط به کودتا- از جمله تاريخچه ويلبر- پرداخته، مي نويسد:
نشان توريه و تزوير بر پيشاني گزارش ها نمايان است و خواننده هوشمند به آساني در مي يابد که مقصود گزارشگر ارائه روايتي رسمي و ظاهرسازي قضايا و پرده کشي بر واقعيات است... پنهانکاري مستلزم دروغ گويي، رياکاري، دورويي، تدليس، تقلب و تحريف است. ويلبر ادل
[153] تصويري را که گزارش هاي رسمي آمريکا از جريان سرنگوني مصدق در ايران و آربنس گوسمان در گواتمالا به دست مي دهد از «نمونه هاي مهم تحريف تاريخ ديپلماسي» به شمار مي آورد که «با حذف عامدانه اسناد کاملاً مهم توأم است.» ادل مي نويسد: «گمراه کننده تر از مطالب حذف شده پيام هايي است که به گونه اي تحرير شده اند که از آن ها ناديده گرفتن کامل توطئه، آن هم به وسيله اشخاصي که به خوبي مي دانستند که چه اتفاق افتاده و چرا اتفاق افتاده، برمي آيد» ؛ شيوه اي که ادل آن را «يک تقلب، يک تحريف کامل فعاليت هاي آمريکايي در ايران» مي نامد. [154]
معهذا، اين نگاه انتقادي و توأم با هشياري به سند فوق، نافي اهميت آن نيست. تاريخچه ويلبر مهم ترين و جامع ترين سند سرويس هاي اطلاعاتي درگير در کودتاي 28 مرداد 1332 است که تاکنون انتشار يافته و، در کنار اسناد ايراني و منابع ديگر، تحليل حادثه فوق را غناي بيش تر بخشيده است.

زيرنويسها و مآخذ:
139- James Risen
140- http://www.nytimes.com/library/world/mideast/041600iran-cia-index.html
141- ترجمه فارسي بخش هايي از تاريخچه ويلبر ابتدا در اطلاعات سياسي- اقتصادي (شماره اوّل و دوّم، سال پانزدهم، مهر و آبان 1379) و پيام امروز (شماره 41، مهرماه 1379) انتشار يافت. کمي بعد 3 ترجمه از متن کامل اين بولتن منتشر شد: غلامرضا وطن دوست، اسناد سازمان سيا درباره کودتاي 28 مرداد و سرنگوني دکتر مصدق، با مقدمه همايون کاتوزيان، تهران: رسا، 1379؛ حميد احمدي، اسرار کودتا: اسناد سيا دربارۀ سرنگوني دولت مصدق، تهران: نشر ني، 1380؛ سيد صادق خرازي، آمريکا و تحولات ايران: اسناد و مدارک آزادشده دولت ايالات متحده آمريکا درباره جنبش ملّي شدن صنعت نفت ايران، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، 1380. در بررسي حاضر از متن اصلي تاريخچه ويلبر به زبان انگليسي استفاده کرده ام. از آنجا که اين متن به صورت فايل PDF از اينترنت گرفته شده، از ارجاع به شماره صفحات خودداري مي کنم.
142- دکتر دونالد ويلبر فارغ التحصيل معماري از دانشگاه پرينستون است و کتاب هاي متعددي در زمينه معماري خاورميانه اسلامي منتشر کرده است. او در سال 1986 خاطراتش را منتشر کرد و در آن مدعي شد که کودتاي ايران از ساير عمليات بعدي مشابه آمريکا متمايز بود زيرا طراحان کودتا ايرانيان را در انتخاب دو راه- بي ثباتي يا حمايت از شاه- آزاد گذاشتند و به اين دليل کودتا از حمايت گسترده مردم برخوردار شد. ويلبر در اين کتاب، با اجازه مقامات سيا، به تاريخچه سرّي کودتا، نوشته خود، ارجاع داده و افزوده است: «اگر طراحان عمليات خليج خوک ها اين تاريخچه را خوانده بودند به چنين عملياتي دست نمي زدند.» ويلبر در سال 1997 در 89 سالگي درگذشت.
143- يادداشت فوق نشان مي دهد که تا سال 1969 هنوز بخش مهمي از پرونده هاي عمليات کودتاي 28 مرداد در آرشيوهاي سيا محفوظ بوده است.
144- Dean L. Dodge
145- پنج انگليسي فارغ التحصيل کمبريج که به دليل عقايد کمونيستي از دوران جنگ جهاني دوّم به سازمان اطلاعاتي شوروي پيوستند و به مأموران نفوذي بلندپايه در دستگاه دولتي بريتانيا بدل شدند. نامدارترين اين افراد کيم فيلبي است که در سال هاي 1949 -1951 رئيس ايستگاه اينتليجنس سرويس در واشنگتن و رابط اين سازمان با سيا بود و به عنوان يکي از نامزدهاي رياست ام. آي. 6 شناخته مي شد. فيلبي در ژانويه 1963 به شوروي گريخت، در سال 1965 نشان لنين و پرچم سرخ به او اعطا شد، در سال 1968 خاطرات خود را با عنوان جنگ خاموش من منتشر کرد و در 11 مه 1998 در مسکو درگذشت. براي آَشنايي با اين ماجرا بنگريد به: پيتر رايت، شناسايي و شکار جاسوس، ترجمه محسن اشرفي، تهران: اطلاعات، 1367؛ يوري مودين، پنج دوست کمبريجي من، ترجمه احمد کسايي،پور، تهران: نشر کارنامه، 1375. يوري مودين افسر رابط کا. گ. ب. با پنج کمبريجي بود و خاطرات او از ارزش تاريخي فراوان برخوردار است.
146- براي آشنايي با مهر مندرج بر اسناد آمريکايي که از طبقه بندي حفاظتي خارج شده اند بنگريد به: بولتن به کلي سرّي وزارت امور خارجه براي رئيس جمهور دربارۀ رفتار شاه، وينستون چرچيل و ژنرال زاهدي پس از کودتا، مورخ اوت 1953 در:
http://www.gwu.edu/~nsarchiv/NSAEBB/NSAEBB21/02-01.htm
147- John Young
148- http://cryptome.org/cia-iran-all.htm
149 براي نمونه، مراجعه شود به کارتن FO 371/ 6405/ 16 در مرکز اسناد ملّي بريتانيا (Public Record Office) شامل 218 برگ سند دربارۀ حوادث سال 1921 ايران. در اين کارتن، بخش مهمي از گزارش هاي سياسي، مانند اسناد 88 و 93 و 104 و 161 و غيره، به کلي مخدوش شده است.
150- براي نمونه، بنگريد به بولتن وزارت امور خارجه براي رئيس جمهور مورخ اوت 1953 در زيرنويس 146. تصوير دو صفحه از اين سند را در زير درج مي کنم. چنان که مي بينيم بخش هاي از سند با تيغ بريده شده است.
151- Norman Matthew Darbyshire







152- جيمز ريزن مي نويسد: «سرپرست مورخان وزارت امور خارجه اعلام کرد که اداره او هفت سال پيش نسخه اي از تاريخچه [ويلبر] را دريافت کرده ولي هنوز تصميمي دربارۀ خارج کردن آن از طبقه بندي حفاظتي اتخاذ نشده است.»
153- ويلبر ادل استاد علوم سياسي در کالج لهمن سيتي يونيورسيتي نيويورک است. مشخصات مقاله فوق چنين است:
Wilbur Edel, "Diplomatic History: State Department Style," Political Science Quarterly, Volume 106, Number 4, Winter 1991 -1992, pp. 695- 712.
اين مقاله به وسيله آقاي محمد کريم اشراق به فارسي ترجمه و در نگاه نو (خرداد- تير 1371) منتشر شده است.
154- محمدعلي موحد، گفته ها و ناگفته ها: تحليلي از گزارش عمليات پنهاني سيا در کودتاي 28 مرداد 1332، تهران: نشر کارنامه، 1379، ص 12.

سِر شاپور ريپورتر و کودتاي 28 مرداد 1332 قسمت هفتم

قسمت هفتم
اينتليجنس سرويس، سيا و اسناد کودتا
تاريخنگاري معاصر در زمينه شناخت دو کودتايي که سرنوشت تاريخي ايران را در سده بيستم ميلادي رقم زد با دشواري هايي مواجه است که از عدم دستيابي به اسناد سرويس هاي اطلاعاتي مرتبط با اين دو حادثه ناشي مي شود. به رغم گذشت بيش از هشت دهه از کودتاي 3 اسفند 1299، سرويس اطلاعاتي بريتانيا، که نقش اصلي را در اين حادثه داشت، تاکنون هيچ سندي در اين زمينه منتشر نکرده و همين رويه را در قبال کودتاي 28 مرداد 1332 در پيش گرفته است.
[128] ويليام راجر لويس مي نويسد:
انگليسي ها بسيار سرّنگه دارتر از آمريکايي ها بودند. تا قبل از انتشار کتاب وودهاوس هرگونه اشاره اي به دخالت ام. آي. 6 در کودتاي ايران از محافل آمريکايي ناشي مي گرديد. روزولت در چاپ اوّل کتاب خود، که مجبور به جمع آوري نسخه هاي آن شد، کوشيده بود با اين ادعا که توطئه از شرکت نفت انگليس و ايران ريشه مي گرفته است، بر مداخله دولت انگليس سرپوش بگذارد.
[129]
خاطرات کرميت روزولت [130] و کريستوفر وودهاوس، [131] دو مقام مسئول آمريکايي و انگليسي در کودتاي 28 مرداد، به ترتيب در سال هاي 1979 و 1982 منتشر شد. اين دو کتاب در ايران بازتاب گسترده داشته و اين تصوّر را به وجود آورده که گويا سرويس هاي اطلاعاتي ايالات متحده و بريتانيا اسرار عمليات پنهان خود در کودتاي 28 مرداد 1332 را آشکار ساخته اند. اين تصوّر خطاست. دو مأخذ فوق صرفاً خاطرات شخصي دو مأمور اطلاعاتي بازنشسته به شمار مي روند نه اسناد رسمي. دولت بريتانيا، که تا سال 1992 از اساس منکر موجوديت سازماني به نام اينتليجنس سرويس (ام. آي. 6) بود، [132] خود را متعهد به انتشار اسناد عمليات پنهاني در کودتاي 28 مرداد 1332 در ايران نمي داند و در اين زمينه به طور کامل رويه سکوت را در پيش گرفته است. در طول دهه اخير، اين تنها آژانس مرکزي اطلاعات آمريکا (سيا) است که براي انتشار اسناد مربوط به نقش خويش در کودتاي ايران در معرض فشار افکار عمومي قرار داشته است.
فشار پژوهشگران براي انتشار اسناد مهم ترين عمليات پنهان سيا در دوران جنگ سرد، از جمله کودتاي 28 مرداد 1332، اندکي پس از انحلال اتحاد شوروي (دسامبر 1991) و پايان دوران جنگ سرد آغاز شد. در فضاي آن زمان، دو رئيس سيا- رابرت گيتس در 1992 و جيمز وولزي در 1993- وعده دادند که اين اسناد را منتشر خواهند کرد.
چهار سال بعد، در مه 1997، مقامات سيا اعلام کردند که تقريباً تمامي اسناد مهم سيا درباره کودتاي 28 مرداد 1332 در اوايل دهه 1960 معدوم شده است و چيزي براي انتشار وجود ندارد.
در اين زمان وولزي، که در ژانويه 1995 سيا را ترک کرده بود، کوشيد تا خلف وعده خود را توجيه کند. او انهدام اسناد تاريخي سيا را «يک خيانت بزرگ به مردم آمريکا و توانمندي ايشان در درک تاريخ خود» خواند و افزود: «من در سال 1993 دلايل کافي داشتم که تصور کنم تمامي اسناد تاريخي، هر چيزي که براي شناخت تاريخي مهم باشد، در سيا موجود و فراهم است. به من گفته نشده بود که اسناد مهم منهدم شده اند.» نيک کالاتر،
[133] مورخ آمريکايي، در مصاحبه اي گفت که اسناد مربوط به ساير عمليات پنهان مهم دوران جنگ سرد نيز- از جمله مأموريت هاي مخفي در اندونزي در دهه 1950 و کودتاي موفقيت آميز سيا در گينه در اوايل دهه 1960- سوزانيده شده اند. کالاتر افزود: «درباره ايران هيچ چيز وجود ندارد. درباره اندونزي خيلي کم. درباره گينه... همه سوزانيده شده اند.» به ادعاي کالاتر، «در سيا هيچ توطئه بزرگي براي انهدام اسناد وجود ندارد. آن چه هست غفلت يا جهالت و فرهنگ تخريبي است که زائيده پنهانکاري مي باشد.»


رابرت گيتس، رئيس پيشين سيا

بريان لاتل،
[134] کارمند سيا و مدير مرکز بررسي هاي اطلاعاتي اين سازمان، نيز اعلام کرد که بيشتر اسناد مربوط به ايران در دهه 1960 امحاء يا مفقود شده است. لاتل افزود : «در مورد ايران دکتر کالاتر حق دارد. در اوايل سال هاي 1960 مقامات سيا به نگهدارندگان اسناد ايران گفتند که مخزن هاي آن ها بيش از حد پر است و بايد تميز شود.» لاتل افزود: «در اوايل دهه 1960 فرهنگ غالب بر سيا اين بود.» از فوريه 1953 تا نوامبر 1961 آلن دالس رياست سيا را به عهده داشت و سپس جان مک کون، تا آوريل 1965، در اين سمت بود. روشن نيست که آيا اين دو از تخريب اسناد مطلع بودند يا نه.

جيمز وولزي، رئيس پيشين سيا

کالاتر، که اکنون استاد دانشگاه اينديانا و معاون سردبير مجله تاريخ آمريکا است، در سال 1992 به عنوان عضو بخش تاريخي سيا به اين سازمان پيوست. وظيفه او نگارش تاريخ کودتاي 1954 سيا در گواتمالا بود. در همين زمان بود که گيتس، رئيس وقت سيا، وعده داد پرونده هاي مربوط به کودتا در گواتمالا و ايران و ماجراي 1961 خليج خوک ها را آشکار کند. کالاتر مي گويد: «ولي سيا به سرعت متوجه شد که درباره ايران سندي وجود ندارد. اين اسناد به طور منظم پاکسازي شده اند. وقتي من در سال 1993 سيا را ترک کردم آن ها توانسته بودند حدود 25 تا 50 برگ کاغذ [درباره کودتاي ايران] پيدا کنند. اين تقريباً يعني هيچ.» لاتل مي گويد: «تنها بخش اندکي از اسناد ايران باقي مانده است. ولي هيچ کس قبل از سخنراني سپتامبر 1993 وولزي- که وي درباره آزادسازي اسناد ايران وعده داد- به او درباره ماجراي انهدام اسناد ايران چيزي نگفته بود.»
جرج تنت، رئيس کنوني سيا

اندکي بعد روشن شد که ماجراي از ميان رفتن اسناد کودتاي 28 مرداد در ايران بهانه اي بيش نبوده و هنوز در آرشيوهاي اين سازمان اسنادي موجود است که مقامات سيا مايل به انتشار آن نيستند. در سال 1998 جرج تنت، که تا به امروز رياست سيا را به دست دارد، مخالفت خود را با انتشار اسناد ايران اعلام کرد. اين امر سبب شد که آرشيو امنيت ملّي [135] در سال 1999 عليه سيا اقامه دعوي کند و در مارس 2000 موفق به اخذ مجوز انتشار برخي از اين اسناد شود. [136] در اين زمان، سيا 1400 صفحه سند درباره کودتاي 1954 گواتمالا و دو گزارش تاريخي را- از جمله گزارش 116 صفحه اي کالاتر- علني کرد. کالاتر در اين گزارش نشان داده است که سيا حتي رئيس جمهور آيزنهاور را فريب مي داده است. براي مثال، سيا در گزارش خود به آيزنهاور شمار شورشيان مورد حمايت سيا را که در گواتمالا کشته شدند تنها يک نفر ذکر کرده در حالي که در واقع 43 نفر به قتل رسيدند. اين گزارش همچنين ثابت مي کند رهبراني که به کمک سيا در گواتمالا به قدرت رسيدند سرکوبگر و فاسد بودند. اين کودتا صحنه سياست گواتمالا را در دهه 1960 به گورستاني مرگبار بدل ساخت، دولت هاي نظامي بيرحمي را به قدرت رسانيد و به بهاي جان يک سفير و دو وابسته نظامي آمريکا و قريب به ده هزار روستايي گواتمالايي تمام شد. [137] در زمينه اسناد تاريخي کودتاي 28 مرداد در ايران نيز روزنه اميدي پديد شد و يک سخنگوي سيا اعلام کرد که در آرشيوهاي اين سازمان حدود يک هزار برگ سند به اضافه تاريخچه عمليات کودتا (اثر دونالد ويلبر) و گزارشي که بعداً تهيه شده موجود است. او ادعا کرد اسنادي که در اوايل دهه 1960 سوزانيده شده اند تکراري و پرونده هاي عملياتي بوده اند. [138]
زيرنويسها و مآخذ:
128- کريستوفر اندريو در سال 1985 در اعتراض به اين رويه دولت بريتانيا در استتار اسناد اطلاعاتي چنين نوشت: «مسلماً براي استتار هويت برخي کارمندان اطلاعاتي (مانند عوامل نفوذي)، در دوران حيات شان، دلايل خوبي موجود است. ولي دولتمردان کنوني به اين استدلالات مفهوم امتداد نامعقول مي بخشند. اين ادعا که علني کردن اسناد عمليات اطلاعاتي بريتانيا در... روسيه در دوران پيش از انقلاب بلشويکي 1917 مي تواند امنيت ملّي بريتانيا را در دهه 1980 مورد تهديد قرار دهد، استدلالي چنان بي معني است که تنها وايت هال قادر به دفاع از آن است.»
(Christopher Andrew, Secret Service: The Making of the British Intelligence Community, London: Heinemann, 1985, pp. XV -XVI)
129- مصدق، نفت، ناسيوناليسم ايراني، ص 413.
براي آشنايي با پنهانکاري دولت بريتانيا در زمينه اسناد اطلاعاتي بنگريد به دو کتاب نگارنده: ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، صص 15- 21؛ نظريه توطئه، صص 20- 25.
130- Kermit Roosevelt, Countercoup, New York: McGraw- Hill, 1979.
131- Christopher Montague Woodhouse, Something Ventured, London: Granada,1982.
132- بنگريد به: ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، ص 20.
چند ماه پس از انحلال اتحاد شوروي، جان ميجر، نخست وزير بريتانيا، در سخنان 6 مه 1992 خود در مجلس عوام براي اوّلين بار پذيرفت که در اين کشور سازماني به نام اينتليجنس سرويس وجود دارد.
133- Nick Cullather
134- Brian Latell
135 - National Security Archive
آرشيو امنيت ملي مؤسسه اي است در واشنگتن دي. سي. که به گردآوري و ساماندهي اسناد از طبقه بندي خارج شده دولت ايالات متحده آمريکا اشتغال دارد. اعضاي هيئت تحريريه بخش ايران اين مؤسسه عبارتند از يرواند آبراهاميان، ريچارد کاتم، مارک گازيوروسکي، جوان هارت و اريک هوگلاند. بنگريد به:
http://www.gwu.edu/~nsarchiv/nsa/publications/iran/iran.html
136- Electronic Briefing Book: The Secret CIA History of the Iran Coup: http://www.gwu.edu/~nsarchiv/NSAEBB/NSAEBB28/
137- http://www.iranian.com/History/June97/CIA/index.shtm
138- http://www.nytimes.com/library/world/mideast/041600iran-cia-index.html