۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه

خاموشی نوری در ظلمات

خاموشی نوری در ظلمات
محمد مدیر شانه چی رفیق چند ساله ی روزگار آوراگی ما، در زادگاه مالوف خود مشهد چشم از جهان فروبست . او به مسلمانی شهره بود اما در طول و عرض جغرافیایی ایمان مذهبی هیچگاه بر اصالت مبارزه ی 4 فرزند جوان خود که با تفکر چپ به دست شاه و شیخ ، معدوم شدند خط بطلان و انکار نکشید. مردی بود صریح الهجه که بر سر ایمان به آزادی و طهارت اخلاقی و دشمنی با قلدری و طراری، اهل معامله و چانه بازاری نبود. در سال های سیاه حکومت شاه ، سفره اش به روی اهل منبر ، آن ها که از زادگاهش مشهد به امید کیسه ی فتوت بازار تهران به پایتخت می آمدند پیوسته گشوده بود. اما این مبلغان کلام خدا که همراه معممین و مکلاهای همطراز خود، همان هایی بودند که سه فرزند جوان او را به دنبال فرزند اول او که قربانی دوران شاه بود به جرم مخالفت با خودکامگی و توحش مدافعان شریعت نابود و خانه او را که سفره خانه شریعتمداران متظاهر به آزادیخواهی بود مصادره کردند و راهی برای او جز اسارت در چنگ رهزنان انقلاب و یا گریز ناگزیر از دیار خود باقی نگذاشتند که به زبان واعظان منبر« الفرار ممالا یطاق من سنن المرسلین » او مردی آزاده بود که سر بر آستانه ی هیچ قدرتی خم نکرد اما تا مغز استخوان نسبت به آمران خوشبختی و رهایی مردم وطن خود وفادار و فداکار باقی ماند. روانش شاد که با سرافرازی و آزادی از جهنم پر هیاهوی شقاوت بشری عبور کرد و با وجدان آسوده به بهشت آرامش طبیعت رسید.

سی ام آذرماه 1387 علی اصغر حاج سید جوادی


*********
آخرین دیدار
تابستان امسال با مهندس سحابی و آقای طاهر احمد زاده و چهره های سرشناس ملی و ملی – مذهبی مشهد در منزل مرحوم شانه چی بودیم.
آقای احمدزاده خاطره می گفت و بعد مهندس سحابی به سوالات دانشجویان و برخی از فعالان سیاسی مشهد پاسخ گفت وبرای اولین بار بود که آقای شانه چی را می دیدم . درباره او بسیار شنیده بودم ،شاید بتوانم کتابچه ای از خاطرات ،درباره او بگویم. هنگام خداحافظی او را بوسیدم ،آرزوی سلامتی و موفقیت برایم کرد ، با گلایه گفتم : " حاج آقا کار سخت است جوانان ایمان گذشته را ندارند ، فعالان سیاسی جدی نیستند خودم نیز دارای شک و تردید فراوان هستم" دستم را محکم گرفت و به چهره ام خیره شد، چهره اش سفید ، نورانی و مهربان بود . با لبخند گفت "خدا با ماست، خدا با مردم است، خدا با جوانان است" لحظه ای با خود گفتم این همه سختی، این همه ایمان؟ .
در خاطره ام از شانه چی "لبخند ،ایمان وسختی کشیدن" نقش بست و من شرمنده از ناتوانی خویش در برابر ایمان وی .
مردی که برای آزادی و عدالت سالها و سالها درد و رنج فراوان کشید، مال و فرزند داد و جان به سختی فراوان سپرد اما مسلمان و عاشق ایران آزاد و سربلند بود
خدایش رحمت کند که راحت شد
تقی رحمانی30/9/87