1مرداد.بيانيه اکثريت خبرگان در تاييد قدرتی بالاتر از فرعون و مساوی با ,پيشوا,ی فاشيست هابرای خامنه ای:اعتبار همه مناصب و مقامات، مشروعيت تصرفات و تصميمها و اقدامات آنها../ منتخب مردم اگر خامنه ای تاييد نکند مردود است...
۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه
يانيه اکثريت خبرگان در تاييد قدرتی بالاتر از فرعون و مساوی با ,پيشوا,ی فاشيست هابرای خامنه ای
نه انقلاب مخملي، نه انقلاب توئيتري، بلکه...
جنبش توده ای که در چند هفته گذشته برپا شد سی سال است که در حال شکل گیری . عکس از اعتراضات در شیراز |
جنبش توده ای که در چند هفته گذشته برپا شد سی سال است که در حال شکل گيری است
روشنگری.ارسال اخبار، تصاوير و ويديوها از طريق اينترنت در جريان مبارزات آزاديخواهانه مردم ايران بعد از کودتای انتخاباتی رژيم، توانست سد سانسور را بشکند و سياست رژيم را برای در انزوا قرار دادن و سرکوب جنبش دور از چشم مردم شکست دهد. اما تقليل مبارزات مردم در اين دوره به استفاده از اينترنت باعث ميشود خصلت اصلی و مهم تر حرکت مردم ايران ناديده گرفته شود. بايد توجه داشت در شرايط ايران و زيرفشار سنگين سرکوب رژيم، حتی همين کار يعنی به خدمت گرفتن وسايل ارتباطی نوين جهت در هم شکستن سد سانسور، مستلزم تلاش دلاورانه و تقبل خطرهای بزرگ است. اين دلاوری از توان شگرف يک جنبش واقعی توده ای نشات گرفته که روی شانه اقشار وسيعی از توده های مردم اعم از طبقات زحمتکش و متوسط، زنان، دانشجويان و ديگران برپا شده است. Reese Erlich که خود به عنوان گزارشگر در ايران بوده است، در مقاله زير ميکوشد با کمک مشاهدات خود اين واقعيت را توضيح دهد.ارليش در اين مقاله هم مثل مقاله قبلی اش [که در همين ستون ترجمه شد] اين نظر را که جنبش کنونی جنبش ,بالای شهری, هاست رد کرده و ترکيب متنوع و حضور گسترده قشر زحمتکش در آن را مورد تاکيد قرار ميدهد.
***
ايران يک ,انقلاب توئيتری, را از سر نمی گذراند. اين اصطلاح ويژگی ها و اهميت جنبش توده ای را که در ايران در حال تکامل است نشان نداده و کاهش ميدهد.
همه چيز اينگونه آغاز شد: حکومت ايران از سفر خبرنگاران خارجی به بيرون بدون اجازه مخصوص جلوگيری کرد و بعد آنها را در اتاق ها و دفاتر هتل های شان محصور کرد. CNN و بقيه شبکه های کابلی در جستجوی راهی برای نشان دادن تظاهرات عظيم و سرکوب حکومت به شدت به تب و تاب افتادند.از اين رو در شرايط استيصال به سايت های اينترنتی مثل فيس بوک و توئيتر روی آوردند تا اخباری به دست بياورند. از آنجا که گزارشگران بيشتر اطلاعات خود را از ويديوهای يوتيوب و توئيتر به دست می آوردند، مضمون ,انقلاب توئيتری, خلق شد.
ماخبرنگاران عاشق عبارات جذاب هستيم، و توئيتر که حالا در غرب در اوج است، کلمه مناسبی است. اين اصطلاح گيراست ولی شديدا گمراه کننده هم هست.
اولا اکثريت بزرگی از ايرانيان دسترسی به توئيتر ندارند. من وقتی در تهران گزارش می دادم، شخصا با کسی برخورد نکردم که مرتبا از آن استفاده کند. رقم نسبتا کوچکی از جوانان که توانايی اقتصادی دارند از آن استفاده ميکنند. اما بخش بزرگ تری به اينترنت دسترسی دارند. به هر حال در آغاز بيشتر تظاهرات ها يا از طريق انتقال دهان به دهان، يا به کمک تلفن های موبايل و پيامک ها سازمان داده شد.
ولی حتی,انقلاب اس.ام.اس, هم آن حالت ژيگولويی را که به نظر ميرسد ندارد بويژه وقتی که مجبور باشيد آنرا روی يک کی بورد نازک تايپ کنيد.
مهم تر اين است که تلويزيون های شبکه اي، آگاهانه يا ناآگاهانه حاميان جنبش را به کسانی که از توئيتر استفاده ميکنن منحصر ميکنند. من شاهد آن بودم که ده ها هزار نفر از جوانان در روزهايی که به انتخابات منتهی شد بطور خودبخودی به کارزارهای خيابانی آمدند. بسياری از آنها هرگز از توئيتر استفاده نکرده بودند.
احساس رضايت جمعی آنها نه فقط به خاطر شرکت در کارزار انتخاباتی موسوی اصلاح طلب، بلکه به خاطر اين بود که بعداز سال ها برای نخستين بار ميتوانستند آزادانه نظر خود را بيان کنند. وقتی حکومت فقط دو ساعت بعد از پايان رای گيری احمدی نژاد محافظه کار را برنده اعلام کرد، مردم از شدت خشم به جوش آمدند.
طی چند روز بعد از آن صدها هزارنفر از ايرانی ها به خيابان های تهران و ساير شهرهای سراسر ايران ريختند. آنها دهان به دهان، يا بوسيله تلفن راه پيمايی های سکوت را سازمان دادند، زيرا حکومت ارسال پيامک را قبل از انتخابات قطع کرده بود. برخلاف تصور عمومی که ايجاد شده، در اين تجمع ها همه شرکت داشتند از زنان چادری تا کارگران و روحانيون، نه فقط کسانی که از توئيتر استفاده ميکنند. راه پيمايی های خود بخودی در جنوب تهران برپا شد که مشخصا بخش فقير نشين تر است و اين گمان ايجاد شده است که بايد پايگاه احمدی نژاد باشد.
اين جنبش در درجه اول يک جنبش اصيل توده ای متشکل از دانشجويان، کارگران، زنان و طبقه متوسط است. جنبش ممکن است به اندازه کافی قوی نباشد که امروز نظام را سرنگون کند، ولی بذر مبارزات آينده را می کارد.
ايرانيان نخست عليه چيزی که آنرا تقلب گسترده در آراء ميدانستند اعتراض می کردند، ولی جنبش به سرعت در عمق و دامنه گسترش يافته و متحول شد. در هفته بعد از انتخابات 14 ژوئن ميليون ها ايرانی منفذی برای ابراز 30 سال خشم فروخورده خودعليه يک رژيم سرکوبگر باز کردند.
جوانان ايرانی بويژه از اين امر نفرت دارند که احمدی نژاد حامی ميليشای مذهبی است که به دختران و پسران جوانی که در خيابان ها گردش می کنند يا به زنانی که موهای شان را به اندازه کافی زير حجاب نپوشانده اند حمله می کنند.
کارگران از رشد 24 درصدی تورم که دستمزد واقعی آن ها را می بلعد متنفرند.
فعالان مستقل اتحاديه ای برای دستمزد مناسب و حق سازمان يابی می جنگند.
بعضی از معترضين خواهان نوعی حکومت ميانه روتر اسلامی هستند. ديگران خواهان جدايی دين از دولت و بازگشت به دموکراسی پارلمانی هستند. همه آنها به خوبی ميدانند که وقتی ايران يک نظام پارلمانی واقعی تحت رهبری دکتر مصدق داشت، سيا آنرا در سال 1952 سرنگون کرد تا شاه را به عنوان ديکتاتور برجای آن مستقر کند. من يک ايرانی نديدم که خواهان دخالت آمريکا باشد. اين جور بحث ها مخصوص محافل واشينگتن است.
بعضی از دوستان ايرانی از من می پرسيدند چرا سيدعلی خامنه ای با تمام قوا پشت احمدی نژاد ايستاد در حاليکه رياست جمهوری او چنين هزينه های سنگينی در داخل و خارج بر کشور تحميل کرده است.
خامنه ای نخست به اين دليل از احمدی نژاد حمايت کرد که نظرات ايدئولوژيک و مواضع سياسی آنها مشترک است. بعد رهبران مذهبی بالامقام جنبش توده ای را که حول کارزار موسوی بوجود آمد تهديد مستقيم برای ثبات و دوام حکومت در آينده ارزيابی کردند.
از 21 ژوتن مقامات بالای مذهبي، نظاميان و سرويس ها اطلاعاتي، تمام دستگاه های خود را بطور کامل بسيج کرده اند تا جنبشی را که برای تحول اجتماعی و اقتصادی بوجود آمده در هم بشکنند.
جنبش توده ای که در چند هفته گذشته برپا شد سی سال است که در حال شکل گيری است. اين يک انقلاب توئيتری نيست، يک انقلاب مخملی از آن نوع که در اروپای شرقی شاهدش بوديم نيست.
منبع:
http://www.zmag.org/znet/viewArticle/21814
بازداشت دو دانشجوی دیگر دانشکده نفت اهواز
خبرنامه امیرکبیر: پس از گذشت دو هفته از آزادی دانشجویان بازداشت شده ی دانشگاه نفت، بعد از ظهر روز گذشته (چهارشنبه) دو دانشجوی دیگر این دانشگاه به نام های سعید شجاعی زاده و خسرو موسی وند بازداشت شدند.
شجاعی زاده و موسی وند از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه نفت می باشند که توسط نیروهای امنیتی در تهران بازداشت شده و به مکان نامعلومی منتقل گشته اند.
اخبار رسیده حاکی از این است که تعدادی از نیروهای لباس شخصی، با مراجعه به خانه ی موسی وند و با در دست داشتن حکم قضایی، خانواده ی او را تهدید کرده بودند که در صورت عدم تحویل خسرو، پدرش را بازداشت خواهند کرد.
زیارت قبول حاج آقا حال و احوال چطوره؟
: زیارت قبول حاج آقا
حال و احوال چطوره؟
چه سعادتی که شمارو در لندن در فروشگاه primark زیارت میکنیم!
چقدر این مانتو و روسری به حاج خانوم میاد ماشالله، حیف که تو ایران مجبورا چادر سرشون کنن! آخه ظاهراً مردای انگلیسی میتونن ایشونو بدون چادر ببینن ولی مردای ایرانی نه!
راستی نمیدونم چرا با زیارت شما در اینجا بد جوری یاد شعار مرگ بر انگلیس افتادم که این همه سال با هم تکرارش کردیم، لابد اونم فقط مال توی ایرانه، مگه نه؟!
خوب حاج آقا با اجازتون، دفعهٔ بعد که به سلامتی بلاد کفر تشریف آوردین حتما در خدمتتون باشیم،
اجرتونم بابت این همه سعی و تلاش تو مراکز خرید لندن با خانوم فاطمهٔ زهرا!
دو دزد رأی مردم را دزديدند!
دزد سوم را با چشم خرد و ديدگان بيدار، ھوشيارانه بپاييم ! ! ؟
دعوا بر سر رأی مردم است که نخستين بار رضاخان به کمک انگليس ھا از مردم ايران دزديد و با آن رأی ھای
دزديده شده به ضرب تھديد و ارعاب به سلطنت رسيد. اين کار تا سال ۵٧ به سرکردگی فرزند رضاخان ادامه داشت
تا اين که در سال ۵٨ ھمان دزد با لباس ديگری باز يک بار ديگر رأی مردم را جلوی چشم خودشان دزديد و ھنوز ھم
پس ازسی سال اين دزدی ظاھرا قانونی و دنيا پسند(!) را بازماندگان امام سابق به شکل ھای گوناگون ادامه می دھند.
از آنجايی که انقلاب مشروطيت با کودتای رضا خان و کودتاھا و توطئه ھای گوناگون تا کنون ناکام مانده است و
مردم نتوانسته اند حق انتخاب شدن و حق انتخاب کردن و ديگر آزادی ھای اجتماعی را به دست آورند ناگزير ھميشه
آماده ی جانفشانی و انقلاب بوده اند. در درازای اين سال ھا کشور ما شاھد جانفشانی ھای فرزندان ميھن دوست و
فداکار خود بوده است. شوريختانه به دليل نبود حزب و آزادی ھای اجتماعی مردم ما از مشورت و خرد جمعی برای
رھايی محروم بوده اند و درنتيجه اين روحيه ی جانفشانی و ميھن دوستی مورد سوء استفاده ی نوکران بيگانه قرار
گرفته است و ھر بار به گونه ای اين فداکاری ھا با ناکامی روبرو شده است. در سی سال گذشته حق انتخاب و زندگی
آزاد را از زنان سلب کردند و مردان را ھم صغير و نابالغ شمردند و اختيار ھرگونه تصميم گيری را از ملت ايران
گرفتند و انتخابات را از محتوای عرفی و بين المللی آن تھی ساختند. ملت را نابالغ ناميدند تا دروغگويان و شيادان
بتوانند به نام ملت ھرکس و ناکسی را به حکومت بگمارند. کسی که خود را ولی و رھبر مردم می ناميد در برابر چشم
جھانيان تقلب درھمان انتخابات دروغی را ھم انکار کرد و خود را برای ھميشه رسوا ساخت.
ھمه ديدند و يا شنيدند که دستگاه رھبری جمھوری اسلامی در خيمه شب بازی انتخاباتی ٢٢ خرداد رأی مردم را به
نفع احمدی نژاد دزديد. آقای موسوی نخست وزير کشتارھای سال ھای ۶١ تا ۶٨ ھم به کمک ھمان ھايی که سی سال
پيش رأی مردم را دزديده بودند مردم را رنگ کرد و با رنگ سبز به دست خود مردم، رأی مردم را در خيابان ھا
جلوی چشم ھمه دزديد.
اين رنگ سبزی که اين روزھا اين ھمه محبوب شده است آدم را به ياد زنگوله ای می اندازد که پاولوف دانشمند
روسی برای آزمايش مشھور خود به کار برده بود. آدم ھا ھم وقتی فکر نمی کنند، به ھمان دلايل بيولوژيکی شرطی
می شوند و نيازی به فکر کردن از آن ھا سلب می شود. اگر قرار باشد آدم ھا فکر کنند ممکن است رنگ سبز را به
کار نبرند. اگر ما نخواھيم و يا نتوانيم فکر کنيم برای ما ھم، رنگ سبز می تواند مانند زنگ پاولوف عمل کند.
اصلا شايد مبتکر رنگ سبز و جنبش سبز می خواسته است شعار " ھمه با ھم " را به شکل رنگ سبز و با سکوت
عملی سازد. در چنين بزنگاھی خرد جمعی می تواند مردم را از شرطی شدن و بی اراده حرکت کردن نجات دھد.
در استکھلم و برخی از شھرھای خارج از کشور که نيروھای ضد شورش نيستند و لباس شخصی ھا ھم نمی توانند
مردم را آشکارا و بی شرمانه مورد حمله قرار دھند ، رنگ سبز اثر معجزه آسای خود را از دست می ھد و رنگ
وارنگ می شود. البته لباس شخصی ھا استثنائا در داخل سفارت ايران توانستند با ھمان باتوم ھا و اسلحه ھا به مردم
صدماتی وارد کنند وصد البته پليس سوئد ھم احترام لباس شخصی ھای " ديپلمات" را انصافا رعايت نمود.
در خارج از کشور، مردمی که به تظاھرات دست می زنند گاھی عمدا و از روی آگاھی رنگ سبز را بکار نمی برند.
رفقای چپ چون از ديرباز شيفته ی رنگ سرخ شده اند ھمچنان از ھمان رنگ استفاده می کنند . آن ھايی که به
اصلاح طلبان گرايش دارند و يا نمی دانند رنگ سبز چه خوبی ھا و يا چه بدی ھايی دارد ھمچنان رنگ سبز را بکار
می برند. اما ايرانيانی که می دانند پرچم سه رنگ سبز و سفيد و سرخ نشان شناخته شده ی ايرانيان در تمام جھان
است از اين سه رنگ ھميشه ايرانی استفاده می کنند. اين کارھای رنگ وارنگ ، جنگ بيھوده ای را به نفع دشمنان
آزادی مردم ايران به راه انداخته است به نام جنگ پرچم. در راديوھای محلی استکھلم و شايد جاھای ديگر ھم جنگ
پرچم به زيان آزاديخواھی مردم ايران ادامه دارد.
بنا به يک فراخوان جھانی قرار است روز ٢۵ ژوئيه در سراسر جھان برای ھمدردی با مردم ايران در شھرھای
سراسر جھان تظاھراتی انجام شود. برای آن که مردم جھان ببينند که اين اجتماعات برای طرفداری ازمردم ايران
است، چه نيکو است که دراين تظاھرات از پرچم ايران استفاده شود نه از پرچم روس و انگليس و چين و آمريکا و
حتا نه از پرچم امام زمان ! از آنجايی که آنفلوانزای خوکی ھم ممکن است مانند لباس شخصی ھا حمله کند و تلفات
جانی به بار بياورد پيشنھاد می کنم تظاھرات کنندگان از دھان بند ھای سه رنگ ايرانی استفاده کنند تا ھم از آلودگی
به آنفلوانزای خوکی و ھم از آلودگی به رنگ ھای سبز استعماری و سرخ چين و شوروی سابق ، مصون بمانند.
اگر من ھم می توانستم از پول نفت برای تظاھرکنندگان دھان بند سه رنگ ايرانی می خريدم و به رايگان در اختيار
ھمه قرار می دادم. در انتخابات فلسطين، دست بندھا و سربندھای سبزی که با پول نفت ايران تھيه کرده بودند، برای
پيروزی حماس معجزه آفرين بود.
ھوشيار باشيم تا دزد سوم رأی مردم ايران را ندزدد. به اميد ييروزی مردم ايران در يک انتخابات آزاد با نظارت
واقعی مردم ايران و نھادھای بيطرف بين المللی.
منوچھر تقوی بيات
استکھلم سی و يکم تير ١٣٨٨ خورشيدی برابر با ٢٢ ژوئيه ٢٠٠٩ ميلادی
چهلم ندا در کنار مادر ندا خواهیم بود
دیدار برخی از مادران کمپین و فعالان جنبش زنان با مادران ندا، سهراب و اشکان
|
مادر ندا از فرزند شهیدش چنین یاد کرد: "27 سال داشت از کودکی خاص بود و ارتباط نزدیکی با خدا داشت، آواز می خواند و اهل موسیقی بود و کتاب های فلسفی و چرایی های زندگی اش پایانی نداشت. همین چرایی ها او را به رشته ی الهیات کشاند اما بعد از مدتی از این رشته انصراف داد و مطالعاتش را به صورت فردی پی گرفت. ندا بسیار جسور و شجاع بود و از کودکی در مقابل هیچ حرف زوری سر فرود نمی آورد. همین ویژگی اش او را به خیابان کشاند".
ساعتی بعد مادران داغدار سهراب اعرابی و اشکان سهرابی که خود فرزندان حق طلب شان را در این مبارزه مدنی از دست داده بودند و همچنین زنان فعال جبهه مشارکت که همسران دربند دارند به دیدار این مادر داغدار آمدند و در فضایی آکنده از اشک و اندوه مادران داغدیده ی سه شهید در کنار هم و مقابل حضار نشستند.
مادر شهید اشکان سهرابی از چگونگی مرگ فرزند عزیزش گفت: " بیایید بپرسید. این بچه خیلی سر به زیر بود. من خانه بودم شام درست می کردم. اشکان گفت می روم خانه ی دوستم وزود برمی گردم. با دلشوره گفتم زود بیا خیابان شلوغ است. چند دقیقه نگذشته بود که دوستش آشفته حال آمد و گفت به خدا من ندیدم چه شد اما اشکان را زدند. گفتم کی گفت نمی دانم فقط دیدم که اشکان را زدند. خودم را سرآسیمه رساندم فقط گفت مادر سوختم. با موتوری که می آمد او را به بیمارستان رساندیم. در بیمارستان چند ثانیه از پشت در دیدمش. ده دقیقه بعد در بیمارستان شهید شد".
پروین فهیمی مادر شهید سهراب اعرابی هم شهادت فرزندش را روایت کرد و گفت شما خوش شانس تر بودید. روزی که در آگاهی شاپور عکس سهراب را شناسایی کردیم یک ماه از سرگردانی من در مقابل دادگاه انقلاب و زندان اوین می گذشت. من می رفتم که سهراب را پیدا کنم و عکس او را به هر زندانی که آزاد می شد نشان می دادم شاید خبری از پسرم داشته باشد. روزهای آخر وحشت کرده بودم که این طولانی شدن و بی خبری و تلفن نزدن دلیلی دارد در تمام این مدت به هر جا می توانستم سر زدم و نامه دادم اما هیچ کسی پاسخ گو نبود و می گفتند زندان است و زنگ می زند. مرا آزار دادند. شکنجه ی روحی دادند".
مادر ندا از روز شهادت ندا و روزهای بعد از آن سخن گفت: "روزهای پیش از آن حادثه گفت که همه ی ما دیدیم و شنیدیم. ندا تا چند دقیق پیش از حادثه تلفنی با ما در تماس بود. مدت کوتاهی بعد از آخرین تماس استاد ندا با ما تماس گرفت و گفت پای ندا تیر خورده و به بیمارستان شریعتی منتقل شده است. ما به سرعت خود را به بیمارستان رساندیم و استاد موسیقی ندا را دیدیم که سراسر لباس اش غرق در خون است و بعد گفتند کتف اش گلوله خورده و کم کم متوجه مان کردند که پیش از رسیدن به بیمارستان به شهادت رسیده است. مادر ندا گفت که مسئولان پزشک قانونی اجازه خواستند که از مغز استخوان ندا برای پیوند دیگری استفاده کنند که موافقت کردیم. اما خبر شهادت ندا به سرعت منتقل شد. ما سکوت کردیم که بتوانیم جنازه ی او را تحویل بگیریم و صبح روز یک شنبه در پزشک قانونی بهشت زهرا جنازه ی او را به ما تحویل دادند. در تمام این مدت به طور مداوم ماموران و پلیس آمد و شد داشتند اما برخوردشان بسیار محترمانه بود اما اصرار داشتند که قاتل ندا را پیدا کنند به همین منظور تعداد زیادی از دوستان و اعضای خانواده را مورد پرسش و بازجویی قرار می دادند تا قاتل را پیدا کنند اما برای ما مهم نبود فقط می خواستیم با این شرایط کنار بیاییم.
ما خیلی مراسم و برنامه های عمومی اعلام نکردیم که برای مردم اسباب دردسر نشود. برای مراسم ختم به چند مسجد مراجعه کردیم. از جمله مسجد رضا در میدان نیلوفر و چند مسجد دیگر که هیأت امنای مسجد موافقت نکردند.
مسجد امام جعفر صادق بالای پل سید خندان موافقت کرد.. ما هشت و نیم شب اعلامیه را چاپ کردیم و ساعت دوازده و نیم متوجه شدیم که خبر در اینترنت پخش شده است. در عین حال به این دلیل که می دانستیم در مراسم تعداد زیادی شرکت خواهند کرد نگران شدیم که مبادا تعداد دیگری از جوانان در این برنامه بازداشت و یا کشته شوند و به همین دلیل مراسم را لغو کردیم. البته مطمئن هم نبودیم که اجازه ی برگزاری این مراسم داده می شد یا نه چون برای شب هفت هیچ مسجدی به ما اجازه ی برگزاری مراسم را نداد و تنها در بهشت زهرا یک تالار برای صرف شام موافقت کرد اما بعد از نیم ساعت از حراست بهشت زهرا با ما تماس گرفتند و نامه ای نشان دادند که بر اساس آن هیچ کدام از کسانی که در درگیری های بعد از انتخابات کشته شده اند حق برگزاری مراسم را ندارند. این حکم کلی و از طرف وزارت اطلاعات بود که به تمام مساجد ابلاغ شده بود. در مواردی هم شرایط بسیار سختی گذاشته بودند که خانواده ی کشته شدگان باید سه جواز کسب و تعهد نامه می گذاشتند که اگر مردم بیایند اتفاقی نمی افتد. سنگ های بزرگی می انداختند که خانواده ها از برگزاری هر مراسمی منصرف شوند. بعد از مدتی در مقابل سوال ماموران و کارآگاهانی که می گفتند به دنبال قاتل ندا هستند گفتیم ما از شما نمی خواهیم قاتل را معرفی کنید و با این روحیه ی نامساعد به حال خود رهایمان کنید. سهراب را چه کسی کشت؟ اشکان را چه کسی کشت؟
زمانی که ما به مزار ندا می رفتیم با ما کاری نداشتند اما با کسانی که خارج از اعضای خانواده به مزار ندا می رفتند برخورد می شد و در مواردی حتا با یکی از بستگان ما را که سر مزار ندا رفته بود برخورد کرده بودند که چرا می آیی و سر خاک ندا می نشینی.
خانواده ندا شایعاتی را که در مورد حضور پدر ندا در صدا وسیما و یا فرودگاه مطرح شده بود را تکذیب کردند و گفتند تا به حال با هیچ رسانه ای مصاحبه نکرده اند.
تا سپیدی چند ندا فاصله است؟
ساعتی بعد حمید پناهی استاد موسیقی ندا آقا سلطان به جمع سوگواران پیوست و روایت خود را از لحظه ی شهادت ندا چنین توصیف کرد: "پیش از این حادثه ما می گفتیم و می خندیدیم تا زمانی که بعد از درگیری در خیابان و شلیک گاز اشک آور به کوچه پناه بردیم. چشمانمان را مقابل آتش گرفتیم. ساعت دقیقا 18:10صدای کوتاه سفیر گلوله ای را شنیدیم و دیدم که ندا به روی زمین افتاد.
پیش از مرگ فقط گفت: "آقای پناهی سو.." حتا سوختم را نتوانست کامل ادا کند. وقتی گفتم بمان سرش را تکان داد و گفتم دستم را فشار بده دستش را فشار داد.
حمید پناهی حرف های دیگرش را در شعرهایی که برای ندا سروده بود خلاصه کرد و برای حاضران خواند. قرار است این شعر به طور کامل در روزنامه اعتماد منتشر شود اما بخش هایی از آن در زیر می اید :
تا سپیدی چند ندا فاصله است؟
به هوا برخاست از منیت های جاری دور شد
دشمن ظلم و عدوی زور شد
لحظه ای از ما برید .. حر شد و او حور شد
و ندا آمد ندا آمد ندا در نور شد
چه آسان او به من گفت سوختم
و چه آسان او فرو غلطید هم نشین درد شد
زرد شد دخترم سرد شد
تا رهایی را شناخت حور شد
ندا آمد ندا آمد ندا در نور شد
چهلم ندا در کنار مادر ندا خواهیم بود
دیدار برخی از مادران کمپین و فعالان جنبش زنان با مادران ندا، سهراب و اشکان
|
مادر ندا از فرزند شهیدش چنین یاد کرد: "27 سال داشت از کودکی خاص بود و ارتباط نزدیکی با خدا داشت، آواز می خواند و اهل موسیقی بود و کتاب های فلسفی و چرایی های زندگی اش پایانی نداشت. همین چرایی ها او را به رشته ی الهیات کشاند اما بعد از مدتی از این رشته انصراف داد و مطالعاتش را به صورت فردی پی گرفت. ندا بسیار جسور و شجاع بود و از کودکی در مقابل هیچ حرف زوری سر فرود نمی آورد. همین ویژگی اش او را به خیابان کشاند".
ساعتی بعد مادران داغدار سهراب اعرابی و اشکان سهرابی که خود فرزندان حق طلب شان را در این مبارزه مدنی از دست داده بودند و همچنین زنان فعال جبهه مشارکت که همسران دربند دارند به دیدار این مادر داغدار آمدند و در فضایی آکنده از اشک و اندوه مادران داغدیده ی سه شهید در کنار هم و مقابل حضار نشستند.
مادر شهید اشکان سهرابی از چگونگی مرگ فرزند عزیزش گفت: " بیایید بپرسید. این بچه خیلی سر به زیر بود. من خانه بودم شام درست می کردم. اشکان گفت می روم خانه ی دوستم وزود برمی گردم. با دلشوره گفتم زود بیا خیابان شلوغ است. چند دقیقه نگذشته بود که دوستش آشفته حال آمد و گفت به خدا من ندیدم چه شد اما اشکان را زدند. گفتم کی گفت نمی دانم فقط دیدم که اشکان را زدند. خودم را سرآسیمه رساندم فقط گفت مادر سوختم. با موتوری که می آمد او را به بیمارستان رساندیم. در بیمارستان چند ثانیه از پشت در دیدمش. ده دقیقه بعد در بیمارستان شهید شد".
پروین فهیمی مادر شهید سهراب اعرابی هم شهادت فرزندش را روایت کرد و گفت شما خوش شانس تر بودید. روزی که در آگاهی شاپور عکس سهراب را شناسایی کردیم یک ماه از سرگردانی من در مقابل دادگاه انقلاب و زندان اوین می گذشت. من می رفتم که سهراب را پیدا کنم و عکس او را به هر زندانی که آزاد می شد نشان می دادم شاید خبری از پسرم داشته باشد. روزهای آخر وحشت کرده بودم که این طولانی شدن و بی خبری و تلفن نزدن دلیلی دارد در تمام این مدت به هر جا می توانستم سر زدم و نامه دادم اما هیچ کسی پاسخ گو نبود و می گفتند زندان است و زنگ می زند. مرا آزار دادند. شکنجه ی روحی دادند".
مادر ندا از روز شهادت ندا و روزهای بعد از آن سخن گفت: "روزهای پیش از آن حادثه گفت که همه ی ما دیدیم و شنیدیم. ندا تا چند دقیق پیش از حادثه تلفنی با ما در تماس بود. مدت کوتاهی بعد از آخرین تماس استاد ندا با ما تماس گرفت و گفت پای ندا تیر خورده و به بیمارستان شریعتی منتقل شده است. ما به سرعت خود را به بیمارستان رساندیم و استاد موسیقی ندا را دیدیم که سراسر لباس اش غرق در خون است و بعد گفتند کتف اش گلوله خورده و کم کم متوجه مان کردند که پیش از رسیدن به بیمارستان به شهادت رسیده است. مادر ندا گفت که مسئولان پزشک قانونی اجازه خواستند که از مغز استخوان ندا برای پیوند دیگری استفاده کنند که موافقت کردیم. اما خبر شهادت ندا به سرعت منتقل شد. ما سکوت کردیم که بتوانیم جنازه ی او را تحویل بگیریم و صبح روز یک شنبه در پزشک قانونی بهشت زهرا جنازه ی او را به ما تحویل دادند. در تمام این مدت به طور مداوم ماموران و پلیس آمد و شد داشتند اما برخوردشان بسیار محترمانه بود اما اصرار داشتند که قاتل ندا را پیدا کنند به همین منظور تعداد زیادی از دوستان و اعضای خانواده را مورد پرسش و بازجویی قرار می دادند تا قاتل را پیدا کنند اما برای ما مهم نبود فقط می خواستیم با این شرایط کنار بیاییم.
ما خیلی مراسم و برنامه های عمومی اعلام نکردیم که برای مردم اسباب دردسر نشود. برای مراسم ختم به چند مسجد مراجعه کردیم. از جمله مسجد رضا در میدان نیلوفر و چند مسجد دیگر که هیأت امنای مسجد موافقت نکردند.
مسجد امام جعفر صادق بالای پل سید خندان موافقت کرد.. ما هشت و نیم شب اعلامیه را چاپ کردیم و ساعت دوازده و نیم متوجه شدیم که خبر در اینترنت پخش شده است. در عین حال به این دلیل که می دانستیم در مراسم تعداد زیادی شرکت خواهند کرد نگران شدیم که مبادا تعداد دیگری از جوانان در این برنامه بازداشت و یا کشته شوند و به همین دلیل مراسم را لغو کردیم. البته مطمئن هم نبودیم که اجازه ی برگزاری این مراسم داده می شد یا نه چون برای شب هفت هیچ مسجدی به ما اجازه ی برگزاری مراسم را نداد و تنها در بهشت زهرا یک تالار برای صرف شام موافقت کرد اما بعد از نیم ساعت از حراست بهشت زهرا با ما تماس گرفتند و نامه ای نشان دادند که بر اساس آن هیچ کدام از کسانی که در درگیری های بعد از انتخابات کشته شده اند حق برگزاری مراسم را ندارند. این حکم کلی و از طرف وزارت اطلاعات بود که به تمام مساجد ابلاغ شده بود. در مواردی هم شرایط بسیار سختی گذاشته بودند که خانواده ی کشته شدگان باید سه جواز کسب و تعهد نامه می گذاشتند که اگر مردم بیایند اتفاقی نمی افتد. سنگ های بزرگی می انداختند که خانواده ها از برگزاری هر مراسمی منصرف شوند. بعد از مدتی در مقابل سوال ماموران و کارآگاهانی که می گفتند به دنبال قاتل ندا هستند گفتیم ما از شما نمی خواهیم قاتل را معرفی کنید و با این روحیه ی نامساعد به حال خود رهایمان کنید. سهراب را چه کسی کشت؟ اشکان را چه کسی کشت؟
زمانی که ما به مزار ندا می رفتیم با ما کاری نداشتند اما با کسانی که خارج از اعضای خانواده به مزار ندا می رفتند برخورد می شد و در مواردی حتا با یکی از بستگان ما را که سر مزار ندا رفته بود برخورد کرده بودند که چرا می آیی و سر خاک ندا می نشینی.
خانواده ندا شایعاتی را که در مورد حضور پدر ندا در صدا وسیما و یا فرودگاه مطرح شده بود را تکذیب کردند و گفتند تا به حال با هیچ رسانه ای مصاحبه نکرده اند.
تا سپیدی چند ندا فاصله است؟
ساعتی بعد حمید پناهی استاد موسیقی ندا آقا سلطان به جمع سوگواران پیوست و روایت خود را از لحظه ی شهادت ندا چنین توصیف کرد: "پیش از این حادثه ما می گفتیم و می خندیدیم تا زمانی که بعد از درگیری در خیابان و شلیک گاز اشک آور به کوچه پناه بردیم. چشمانمان را مقابل آتش گرفتیم. ساعت دقیقا 18:10صدای کوتاه سفیر گلوله ای را شنیدیم و دیدم که ندا به روی زمین افتاد.
پیش از مرگ فقط گفت: "آقای پناهی سو.." حتا سوختم را نتوانست کامل ادا کند. وقتی گفتم بمان سرش را تکان داد و گفتم دستم را فشار بده دستش را فشار داد.
حمید پناهی حرف های دیگرش را در شعرهایی که برای ندا سروده بود خلاصه کرد و برای حاضران خواند. قرار است این شعر به طور کامل در روزنامه اعتماد منتشر شود اما بخش هایی از آن در زیر می اید :
تا سپیدی چند ندا فاصله است؟
به هوا برخاست از منیت های جاری دور شد
دشمن ظلم و عدوی زور شد
لحظه ای از ما برید .. حر شد و او حور شد
و ندا آمد ندا آمد ندا در نور شد
چه آسان او به من گفت سوختم
و چه آسان او فرو غلطید هم نشین درد شد
زرد شد دخترم سرد شد
تا رهایی را شناخت حور شد
ندا آمد ندا آمد ندا در نور شد
سخنگوی دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال: صبر مردم حدی دارد
بامدادخبر : سخنگوی دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاههای ایران در گفتگو با بامدادخبر، برگزاری رفراندوم برای سنجش مشروعیت دولت و سلامت انتخابات را آخرین فرصت حکومت برای جلب اعتماد از دست رفتهاش دانست و تاکید کرد که مسلما نهادی که چنین رفراندومی را برگزار خواهد کرد نمی تواند دولت و شورای نگهبانی باشد که پیش از این خود در برباد دادن اعتماد عمومی نقش اصلی را ایفا کرده است.
سعید قاسمی نژاد در گفتگو با بامدادخبر گفت «مطرح کردن رفراندوم، تاکید بر رجوع به رای مردم و برگزاری آن زیر نظر نهادهای بیطرف آخرین فرصت برای جلب اعتماد از دست رفته مردم است. اگر چه مردم در راهپیماییهای چند میلیونی نظر خود درباره مشروعیت دولت کودتا و سلامت انتخابات را بیان کرده اند اما حاضر هستند بار دیگر به حکومت فرصت رای گیری دوباره را بدهند و قاعدتا کسانی که مدعی رای 24 میلیونی هستند نباید هراسی از این موضوع داشته باشند. فراموش نکنیم که خواست مشخص مردم که همه گروهها در شرایط کنونی بر آن اتفاق نظر دارند ابطال انتخابات و برگزاری انتخابات دوباره است.»
وی درپاسخ به پرسشی درباره موضع گیری دوباره آیت الله خامنه ای درباره انتخابات و تاکید ایشان بر نظر گذشته شان، سخنان مقام رهبری را مایه تاسف دانست و افزود «آقای خامنه ای اگر چه از انقلابیون طراز اول نبوده اند ولی به هر حال در جریان انقلاب بوده اند و به خوبی می دانند که صبر مردم حدی دارد چنانکه از یک زمانی به بعد دیگر قربانی کردن هویداها و نصیریها هم نتوانست شاه را نجات دهد.» وی در ادامه گفت «مقام رهبری با اصراری عجیب و غریب در حال پیوند زدن نه تنها سرنوشت خود که حتی سرنوشت جمهوری اسلامی به سرنوشت این انتخابات و آقای احمدی نژاد هستند. ایشان مطمئنا اشتباه می کنند، رودرروی اکثریت ملت قرار گرفتن و هر روز خطایی بر خطاهای پیشین افزودن سرنوشت خوبی را نه برای ایشان و نه برای جمهوری اسلامی رقم نخواهد زد.»
وی درباره اظهارات اخیر شیخ محمد یزدی گفت «مسلما آقای یزدی وقتی در شورای نگهبان این همه تخلفات آشکار که جلوی چشمان ایشان رخ داده است را ندیده، نمی تواند مرجع خوبی برای مشخص کردن این نکته باشد که خداوند در 1400 سال پیش در مورد مشروعیت حکومت چه نظری داشته است. ایشان در این سالها سخت مشغول امور اقتصادی بوده اند -که تنها دریک مورد معامله لاستیک دنا میلیاردها تومان اموال ملت را به جیب مبارک خود واریز کرده اند- و از هیچ به همه چیز رسیده اند اینکه در این میانه چه زمانی به سخنگویی خداوند در امور مربوط به مشروعیت حکومتها منصوب شده اند با توجه به مشغولیتهای اقتصادی فراوان ایشان محل ابهام است. به نظر می رسد با توجه به تبحر بی نظیر ایشان در امور اقتصادی بهتر است ایشان به ریاست سازمان خصوصی سازی که حوزه مورد علاقه ایشان است منصوب بشوند تا دست از سر خدا و پیغمبر بر دارند و بیش از این تیشه به ریشه ایمان مردم نزنند.»
وی اضمن اعلام حمایت دوباره دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاههای ایران از مبارزات مردم ایران، تسلیت به خانوادههای شهدا و دفاع از عملکرد قابل قبول آقایان موسوی و کروبی خاطر نشان کرد «مردم ایران فراتر از تمام انتظارات ظاهر شده اند. مردم در این روزها نشان داده اند که یأس و ترس در آنها راه ندارد و از کوچکترین فرصت برای ابراز مخالفت خود استفاده می کنند. این امتحانی برای نخبگان سیاسی است که هم صف خود را مشخص کنند و هم فعالانه در میدان مبارزه ظاهر شوند.» وی گفت «عزت در جایی است که مردم هستند و کسانی که در مقابل ملت می ایستند سقوط خواهند کرد و به خاک ذلت خواهند افتاد. مردم ایران مبارزه ای را آغاز کرده اند که شکست ندارد و هر کس در کنار ملت بایستد سربلند خواهد شد. گام بلندی که اقای هاشمی به سمت آغوش گشاده ملت ایران برداشتند مایه خوشحالیست و هم به نفع ملت و هم به نفع خود آقای هاشمی است. ما امیدواریم که همراهی ایشان با ملت ادامه داشته باشد.»
وی در پایان ضمن ابراز خشنودی از حضور پررنگتر آقای عبدالله نوری در عرصه سیاست ایران در این روزها ابراز امیدواری کرد مبارزین خوشنامی چون عبدالله نوری که از ذخایر باارزش ملت برای این روزهای سخت هستند حضور فعالتری در صحنه مبارزات دموکراتیک و مسالمت آمیز مردم ایران داشته باشند و رسانه ها نیز این فعالیتها را پوششی مناسب بدهند.
گزارشی از در گيری روز سه شنبه اروميه که تعدادی کشته برجای گذاشت
rexne.blogfa : در پی حمله نیروهای انتظامی و سپاه پاسداران رژیم به منزل مسکونی یک شهروند کرد درشهرک ولی عصر ارومیه، که گفته شده شماری از اعضای یکی از گروههای اپوزیسیون کرد در آن پناه گرفته بودند، صاحب خانه مذکور و دخترخردسالش که در پی محاصره منزلشان دست بر سر گذاشته و در حالی که تسلیم شده و از خانه بیرون آمده اند، تیرباران شده و به گفته شاهدان حادثه به هریک از پدر و دختر خردسالش بیش از ۲۰ گلوله شلیک شده که بلافاصله به جانسپردن آندو منجر شده و پس از آن درگیریهای شدیدی در میان مردم و نیروهای امنیتی درگرفته که بیش از ۷ ساعت به طول انجامیده و علاوه بر کشته شدن یک شهروند دیگر کرد، در اثر اعتراضات مردمی ۴ ماشین نیروهای سرکوبگررژیم در آتش سوخته و ۶ تن از نیروهای اطلاعات و سپاه پاسداران حکومت کشته و تعدادی نیز زخمی شده اند.
ماجرا از زمانی آغاز شد، در بعد از ظهر روز سهشنبه ۳۰تیرماه و همزمان با عید مبعث، نیروهای انتظامی و سپاهی ارومیه خانهای را در شهرک ولی عصر این شهر را به محاصره درمی آورند و بدون هشدار به ساکنان محل و خانه مذکور، شروح به تیراندازی با انواع سلاح سبک و آرپی جی به آن خانه کرده تا آنکه صاحب آن خانه به همراه دختر خردسالش به نشانه تسلیم دست بر سر گذاشته و به بیرون از خانه می آید اما نظامیان رژیم به جای دستگیری وی را به رگبار گلوله بسته و هردو را با شلیک ۲۰ گلوله به هرکدام به قتل رسانده و به اجساد آنها نیز بی احترامی میکنند. در پی این کشتار، مابین پناه گرفتگان در آن خانه و نیروهای امنیتی رژیم درگیری مسلحانه شدیدی شروع شده و ساعتها ادامه میابد که در اثر آن طبق گفته شاهدان عینی به غیر از صاحبخانه و دختر خردسالش، یک زن مسلح کرد پناه جسته در خانه و بیش از ۶ تن از نیروهای انتظامی و سپاهی رژیم کشته میشوند.
در حوالی نیمه شب و پس از آنکه همسایگان و شهروندان کرد از این قتل وحشیانه خبردار میشوند، به نیروهای امنیتی یورش برده و ضمن وادارکردن نیروهای امنیتی به عقب نشینی و شکستن محاصره منزل مسکونی، شروع به برپایی تظاهرات اعتراضی کرده که تا حوالی صبح ادامه داشته و در انجام اعتراضات گسترده مردمی بیش از ۴ ماشین متعلق به نیروهای امنیتی و یک اتوبوس در آتش سوخته و تعداد زیادی از مکانهای دولتی تخریب میشود و در این میان افراد پناه گرفته در خانه مذکور متواری میشوند.
شایان ذکر است که برخی منابع آگاه از حادثه تعداد کشتههای این درگیری را ۷ کشته (صاحبخانه، فرزند خردسال وی، ۴ تن از نیروهای امنیتی و ۱ فرد مسلح پناه گرفته در خانه) ذکر کرده اند، و این در حالیست که خبرگزاری نیمه رسمی فارس نیز این خبر را تایید اما آمار متفاوتی از کشتهها ارائه داده است و علاوه بر آن، مردان مسلح پناه گرفته در منزل مسکونی ذکر شده را اعضای یک گروه معاند نظام معرفی کرده ولی پژاک (حزب حیات آزاد کردستان، شاخه ایرانی پ.ک.ک که به گفته منابع آگاه، منظور رژیم از آنهاست) اتهامات را رد کرده است. از طرف دیگر در درگیری نیروهای سرکوبگر رژیم و شهروندان کرد، دهها تن زخمی و دستگیر شده اند و دو روز است اوضاع شهر امنیتی است. همچنین برخی وبسایتهای کردی، دختر کشته شده را ۳ ساله ذکر کرده اند اما گزارش تایید شدهای در مورد سن و سال کودک کشته شده در دست نیست.