زمینههای اجتماعی و تاریخی شکلگیری کومه له، گفتگوی اشتراک با ایرج فرزاد
اظهار نظرات فراوان و روایات متفاوت و گاه متناقضی در رابطه با تاریخ و منشا سیاسی و فکری و سازمانی "کومهله" وجود دارند. ۲۶ بهمن، روز اعلام فعالیت علنی کومهله، ما را بر این داشت تا گفتگوئی داشته باشیم با شما (ایرج فرزاد) از اعضای سابق رهبری این سازمان.
- در اظهار نظرهائی که در سایتها و نشریات مختلف در رابطه با شکلگیری کومه له موجود بود چند تاریخ وجود داشت یکی بهمن ۱۳۵۷ یکی سال ۱۳۴۸ و در تعدادی از نوشته ها به قبلتر ازسال ۱۳۴۸ اشاراتی شده بود. کدام تاریخ واقعی است و شما این تاریخ را چگونه توضیح میدهید؟

در جریان جشن های "۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی"، در ۲۳ یا ۲۴ مهر ماه سال ۵۰ در شهر سنندج اعلامیه ای توسط ما نوشته و پخش شد که شروع آن از یک شعر "فرخی یزدی" برگرفته شده بود و هیچ نام و امضائی پای آن نبود. این تنها اعلامیه و تنها ابراز وجود سیاسی"تشکیلات" در طول دوره فعالیت "مخفی" اش بود. از رفقای جان باخته تا جائی که خاطره ام یاری میکند، صدیق کمانگر، عطا رستمی، فواد مصطفی سلطانی و جمیل زکریائی در دست نویس و پخش آن اعلامیه شرکت داشتند. روز ۲۶ بهمن سال ۵۷ که رفیق "محمدحسین کریمی" در جریان حمله برای خلع سلاح شهربانی سقز، زخمی و سپس جان باخت، آن سازمان با آن نام موجودیت علنی خود را اعلام کرد. از پائیز سال ۱۳۴۸ و تا این مقطع، آن جمع متشکل به شکل "درونی"؛ یا "تشکیلات" و یا "روشن- فکران" نامیده میشد. از طرف دیگر در سیر بحران انقلابی سال ۵۷ نویسندگان اعلامیه های "هم میهنان مبارز" در کردستان بطور فعال در راس مبارزات مردم برای بزیر کشیدن رژیم شاه قرار داشتند و در برابر جریانات مذهبی ای چون "مکتب قرآن" داعیه رهبری داشتند و این موضع را با پیشرو بودن خود در آن دوران انقلابی در ذهن مردم تثبیت کرده بودند. بنابراین به عنوان "کومه له" و تحت این نام، سازمان مذکور در واقع و به معنی کامل آن محصول همین دوران بحران انقلابی است. آنچه که کومه له را به عنوان یک سازمان معتبر به جلو صحنه سیاست کردستان و ایران پرتاب کرد، نقش آن سازمان و کل لایه کادری آن در دوره ای انقلابی و بحران انقلابی ۵۷ است که با کشتارهای سیاسی سال ۶۰ در واقع آن دوره بسته میشود. کومه له حاصل روی آوری خیل وسیع کمونیستهای جوان و کارگران کمونیست به تشکیلاتی بود که در دوره قبل از سال ۵۷ ، ناشناخته و مخفی کار و فاقد یک نام معین و فقط متشکل از تعدادی انگشت شمار روشنفکر انقلابی و یا چند "زندانی سیاسی" زمان شاه در فاصله سال ۵۳ تا ۵۷ بود.
چند فاکتور و رویداد و مواضع مهم سیاسی این حقیقت را روشن ترمیکند:
۱- در مقابل "شخصیت" هائی چون احمد مفتی زاده و مکتب قرآنی ها، در همان دوره رویاروئی مردم با رژیم شاه، چهره های پشت اعلامیه های "هم میهنان مبارز" در هیات افراد و شخصیتهای مشهور و مورد اعتماد، برای مردم شناخته شده بود. قبل از تصرف قدرت توسط جریانات اسلامی در تهران، شکاف و جدال بر سر هژمونی بر مبارزه مردم در کردستان و بخشهائی از کرمانشاه و آذربایجان ایجاد شده بود و شخصیتهای "کمونیست" و "چپ" که با "تشکیلات" تداعی میشدند، در برخی از شهرهای مناطق کردستان و کرمانشاه و آذربایجان از جمله سنندج، مریوان، کامیاران، سقز، بانه، دیواندره، پاوه و نوسود و اورامانات و تا حدی بوکان و سردشت و نقده و پیرانشهر و اشنویه و به درجه کمتری مهاباد که مرکز سنتی ناسیونالیسم کرد بود، در ذهنیت جامعه نفوذ چشمگیری داشتند و از قابلیت جابجائی نیرو در مقیاس وسیع برخوردار بودند.
۲- رویدادهای نوروز سال ۵۸ سنندج، که در راس آن شخصیت معروفی چون صدیق کمانگر قرار داشت و تقریبا کل شورای انقلاب جمهوری اسلامی، از جمله رفسنجانی، طالقانی، بنی صدر و بهشتی، را برای "مذاکره" به سنندج کشاند، به پشت گرمی همان سازمان که در آن روزها دیگر با نام "سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران" فعالیت داشت، انجام شد. این رویداد پر تحول که نشان میداد به همت و درایت و با اراده یک عده مشهور به کمونیست، "انقلاب" ادامه دارد، نقش عظیمی در معرفی سازمانی که در دل آن تحولات بوجود آمده بود، داشت.
۳

۴- پس از فرمان یورش خمینی در ۲۸ مرداد همین سال، کومه له اطلاعیه ای به نام "خلق کرد در بوته آزمایش" صادر کرد که در آن متعهد شده بود که تمام امکانات و نفوذ خود را برای سازماندهی یک مقاومت همه جانبه با آن یورش وسیع، بکار خواهد گرفت. محتوا و نکات این اعلامیه در نشست سه نفری متشکل از رفقای جان باخته فواد مصطفی سلطانی، دکتر جعفر شفیعی و من مورد بحث قرار گرفت و با انشای جعفر شفیعی و من منتشر شد. آن تعهد با تمام قوا از جانب کومه له و نیروی مسلح آن و به پشتیبانی مردم به تحقق پیوست و رژیم اسلامی ناچار از عقب نشینی از شهرها و روی آوری دوباره به "مذاکرات" شد. نتایج این مقاومت سرسختانه این بود که در کردستان و بخشی از آذربایجان تا مقطعی که "بنی صدر" تا خواباندن "غائله" کردستان "پوتین هایش را از پا در نیاورد" یک فضای باز و آزاد سیاسی حاکم بود و محل نیرو گرفتن و قدرت گیری مردم و تشکل های آنان، از جمله تشکل مردم همه محلات زندگی تحت نام "بنکه" ها حاکم بود.
به نظر من یکی از منابع اوریجیتال برای شناخت "کومه له" و ریشه های واقعی عروج آن در متن کشاکشهای آن دوره برآمد انقلابی، مصاحبه ای است که ۲۸ سال پیش با صدیق کمانگر انجام شده است. متن پیاده شده این مصاحبه موجود است و در این آدرس قابل مراجعه است:
http://www.iraj-farzad.com/۲۰۱۱/۰۹/post_۲۰۹.html

http://www.a-sharifi.com/?p=۵۳
از شرح مفصل تر تغییر و تحولات در ذهنیت مردم و در باور مردم به قدرت خود که همگی با فعال شدن یک سازمان "کمونیست" ممکن شد، خودداری میکنم و خوانندگان را به رجوع به منابع کتبی و جدلهای ثبت شده که اکثر آنها در سایت های اینترنتی قابل دسترس شده اند، دعوت میکنم. فقط بر این حکم مجددا تاکید میکنم که آنچه "کومه له" نام گرفت، بدون در نظر گرفتن آن پایه مادی و اجتماعی و نقش شخصیت ها و لایه انسانی و سازمانی جمعی که قبل از آن تحولات یک سازمان مخفی و ناشناخته بود، بی معنی است. در یک کلام کومه له، محصول تحولات انقلابی سال ۵۷ و محصول تحرک طبقه کارگر و "رنجبران" و "زحمتکشان" جامعه سرمایه داری ایران و دخالتگری سیاسی "کمونیست" های جنبش این طبقه در تداوم آن دوران تلاطم اجتماعی تا مقطع سرکوبهای خونین سال ۶۰ است.
یک نکته را در مورد مفهوم "کومه له" توضیح بدهم. کومه له در واقع در زبان کردی به معنی "سازمان" است. اما آن بخش از سوال شما که میگوید:( "برخی" ریشه "کومه له" را حتی قبل از سال ۴۸ ذکر کرده اند)، توضیح و در عین حال زمینه های خود را دارد.
در دوره "قاضی محمد" یعنی در سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ سازمانی به نام "کومه له ژ. ک" ( سازمان احیاء کرد) تشکیل شده بود که یک سکت ارتجاعی و دهقانی و بشدت مذهبی و در واقع سلف سیاسی "حزب دمکرات کردستان ایران" بود. با توجه به پیشینه خانوادگی یکی از کادرهای قدیمی تر در "جمهوری مهاباد"، بطور پوشیده کوششی به عمل آمده بود که نام "کومه له" برخاسته از دوران بحران انقلابی سال ۵۷ را به نوعی به یک تاریخ ناسیونالیسم کرد و در بهترین حالت تعلق به "جنبش کردستان"و در این مورد به همان "کومه له ژ. ک" متصل کنند. چنین تلقی ای در ذهنیت خاموش و نگفته و جدالهای درونی همان یک نفر ذخیره شد تا شرایط برای مصادره ناسیونالیستی نام کومه له، با به قدرت رسیدن ناسیوالیسم کرد در سایه دکترین "نظم نوین" بوش پدر و بمباران بغداد به بهانه حمله رژیم بعث به کویت در سال ۱۹۹۱ فراهم شد. اگر کومه له واقعی محصول انقلاب ۵۷ در ایران و محصول تحرک طبقه کارگر در جامعه سرمایه داری ایران و کردستان؛ و بازتاب اراده یک عده انقلابی متشکل و کمونیست برای "ادامه انقلاب" ۵۷ است، مصادره ناسیونالیستی و "کردی" و اتنیکی و "فدرالیست و قومی خواه" کردن آن نیز، به همان درجه محصول تحرک ضدانقلاب نظم نوینی و اسباب کشی سیاسی ناسیونالیسم و قوم پرستی کرد و سازمانها و احزاب آن از اردوگاه "فروپاشیده" شوروی و بلوک سرمایه داری دولتی، به اردوگاه و قطب باقیمانده از جهان دوقطبی پیشین است.
- اشاره کردید به اینکه پائیز سال ۱۳۴۸ مقطعی است که در آن تعدادی ازروشنفکران انقلابی تصمیم گرفتند فعالیتهای خود را به شکل سازمان یافته ادامه بدهند و گفتید که روز ۲۶ بهمن سال۱۳۵۷ روز اعلام وجود علنی کومهله بود. در صورت امکان آن تعداد از شخصیت های که در تصمیم گیریهای اولیه نقش داشتند را نام ببرید و در رابطه با نقش این شخصیت ها و نوع فعالیت دراین دوره منظور سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۷ کمی بیشتر توضیح بدهید.

فواد مصطفی سلطانی، محمد حسین کریمی، مصلح شیخ الاسلامی(ریبوار)، ساعد وطندوست، حسین مرادبیگی، عبداله مهتدی، فاتح شیخ الاسلامی، عطا رستمی، صدیق کمانگر، شعیب زکریائی و من(ایرج فرزاد).
در آن دوره یعنی در پائیز سال ۱۳۴۸، غیر از ساعد وطندوست و فاتح شیخ و حسین مرادبیگی که قبل از ما فارغ التحصیل و یا شاغل بودند، بقیه مقیم تهران و کرج و در دانشگاه و مدرسه عالی دانشجو بودیم. محمدحسین کریمی دانشجوی دانشکده مهندسی کشاورزی کرج و عطا رستمی علاوه بر شغل معلمی به تحصیل در تهران مشغول بود.
به مهمترین"نوع" فعالیت ها در پاسخ به سوال اول قدری اشاره کرده ام. اما لازم میدانم برای روشن تر کردن جوانب دیگری از مساله به شرایط و اوضاعی که زمینه مادی و اجتماعی فعالیت های دوره مورد اشاره اند، اشاراتی داشته باشم. یکی اینکه محل تولد تقریبا اکثریت قریب به اتفاق آن جمع اولیه کردستان بود. و انس گرفتن کسانی که پیشینه و پیش زمینه های تفاهم بیشتری داشتند، مخصوصا برای "شهرستانی" هائی که به محیط بزرگتر و بسیار شهری تر و صنعتی تر و متنوع تر و در این مورد شهری مثل پایتخت ایران پا میگذارند، شاید ساده تر و فعالیت سیاسی آن هم از نوع خطرناک و ممنوعه آن از درجه امنیت بیشتری برخوردار باشد. این نوع "همبستگی" و اعتماد ناشی از مناسبات سنتی تر، فقط خاص و ویژه جمع ما نبود. در آن دوره زمانی در کوی دانشگاه تهران( واقع در خیابان امیرآباد شمالی)، تعدادی از سرمایه داران و متمولین برخی شهرستانها مثل کاشان، اصفهان و یزد برای دانشجویان همان شهرها ساختمان هائی را با هزینه خود بنا کرده بودند که به ساختمان دانشجویان "کاشی"، "اصفهانی" و "یزدی" معروف بودند. جمع ما اگر از "عنایت" چنان سرمایه دارانی محروم مانده بود، اما پناه گرفتن زیر سایه مناسبات سنتی تر و شهرستانی را با کرایه کردن منازل و اطاقها بطور مشترک، دو و سه تا چهارنفره، جبران کرده بودیم و غیر از عبداله مهتدی که وضع مالی بهتری داشت و خانواده او سالها قبل در تهران اقامت گزیده بودند، بقیه ما در مواجهه با زندگی جدید در شهر بزرگی چون تهران، راه دیگری جز اتکاء به آن پیشینه قدیمی تر نداشتیم. این فاکتور اجباری البته بعدها موضوع یک ارزیابی نادرست قرار گرفت به این معنی که "کرد" بودن تشکیل دهندگان جمع اولیه را مبنائی برای توصیف خمیر مایه اولیه ما به عنوان چپ "کردی" و در بهترین حالت "سوسیالیسم کردی" قرار بدهند. این توصیف به همان اندازه غلط است که بگوئیم جنبش مشروطه شناسنامه "ترکی" دارد و سوسیالیسم، بخاطر حکومت سوسیالیستی در گیلان، شمالی است و یا جریان و گرایش و تفکر فدائی، دانشکده فنی چی ها و یا پرچم برابری حقوقی انسانها، بخاطر انقلاب کبیر فرانسه، فرانسوی بوده اند. اما علیرغم هر پبشینه و سابقه و ریشه شهرستانی ما، این تهران و فضای سیاسی و اجتماعی و جدالهای درون کانونهای فکری موجود و فعال جهان در آن شهر بود که ما را به سوسیالیسم و فعالیت سوسیالیستی با هر تعبیر و روایتی کشاند. این زندگی در فضای موجودیت اجتماعی ودر مقابل چشم ما، کارخانه های بزرگ و کارگران صنعتی و مناسبات بری از هر پیرایه ماقبل سرمایه داری و معضلات و پیچیدگیها و "تازگی"های آن مناسبات بود که ما را با فضای فکری و جنبشی متناظر با آن شرایط واقعی آشنا کرد و ما را به فکر ایجاد "حزب طبقه کارگر"، آنطور که از آثار لنین برگرفته بودیم، انداخت.
فاکتور دیگر وجود نسل پیش تر "دانشجویان کرد" بویژه در تهران بود. نسلی که با پا گذاشتن ما به دانشگاه در سالهای پایان تحصیلات خود بود و سوابق واقعی و عملی فعالیت در جنبش ناسیونالیستی کرد را داشتند. در میان آن نسل از جمله باید به "صلاح الدین مهتدی"، برادر بزرگتر عبداله مهتدی اشاره کنم. پس از بازگشت ملامصفی بارزانی از شوروی به عراق و دعوت عبدالکریم قاسم از او و استقبال از او در بغداد، میانه او و ایل بارزانی با عبدالکریم قاسم به هم خورد و موجب رویدادی شد که به "انقلاب ایلول" در سال ۱۹۶۱ مشهور است. صلاح الدین مدتی سمت "منشی" ملامصطفی را داشته است اما با ایجاد شکاف بین بارزانی و طالبانی که از آن بعدها جنگ "جلالی- ملائی" سرآورد و به تناوب یکی از آن دو اردو، به حکومت بغداد و یا ایران در تقابل با دیگری پشت بستند، صلاح الدین مهتدی به ایران بازگشت و امان نامه گرفت و به تحصیل در رشته حقوق دانشگاه تهران ادامه داد. با توجه به اینکه پدر آنها، یعنی رحمان آغا مهتدی نیز که عضو کابینه"جمهوری مهاباد" بود و پس از شکست شبه حکومت و اعدام قاضی محمد، به تهران احضار شده و در آن شهر در دانشکده "الهیات" تدریس میکرد، این رابطه و پیشینه خانوادگی مهتدی در جنبش ناسیونالیسم کرد، مادی تر تصویر میشود. درست در سالهای پایان تحصیلات صلاح الدین مهتدی، جریان مسلحانه ماههای آخر سال ۱۳۴۶ و اوایل سال ۱۳۶۷ در میگیرد. جریان از این قرار بود که رهبری جریان بارزانی در کردستان عراق کاملا تحت سیطره رژیم شاه قرار گرفته بود و بنابراین تحمل هر مخالف "رژیم شاه" در قلمرو بارزانی به حداقل رسیده بود. ناچار کمیته ای از حزب دمکرات کردستان ایران، موسوم به "کمیته انقلابی" آن حزب، که به سرسپردگی رهبری حزب خود( احمد توفیق) به بارزانی معترض بودند و برای مصون ماندن از خطر تعقیب و ترور، مسلحانه به مناطق مرزی کردستان ایران بازگشتند. این حرکت البته بار دیگر اشتهای صلاح الدین مهتدی را برای از سرگیری فعالیت سیاسی تحریک کرد. از شرح جزئیات این اتفاقات میگذرم. روشن بود که آن حرکت در میان روشنفکران نسل پیشین تر ما توقعاتی طرح کرده بود. جمع ما که فاقد چنان پیشینه هائی بود، با توجه به مشغله هائی که به آن اشاره کردم، با "مشی مسلحانه" مرزبندی داشت و در مقابل به تئوری حزب و ساختن حزب در برابر آن رویداد روی آورده بود. بنابراین، این مساله و یا مهندسی این "ریشه" شکل گیری کومه له که گویا محصول "مبارزه مسلحانه" و یا بدیل "چپ" در برابر سیاست راست و دنباله روانه حزب دمکرات از بارزانی است، و یا اینکه "گرایش سوسیالیستی در جنبش کردستان" بوده است، به عنوان واقعیت تاریخی حقیقت ندارد. همین پیش زمینه آن نسل قدیمی تر و همین تفاسیر چپ و "سوسیالیستی" از ناسیونالیسم ممکن است دلایل و ریشه های انشقاقات کومه له پس از رویدادهای جنگ خلیج ( جنگ بوش و متحدانش در سال ۱۹۹۱ و بمباران بغداد به بهانه حمله رژیم بعث به کویت) و به قدرت رسیدن احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان عراق را در میدان آزمایش خونین "نظم نوین" توضیح بدهد و در مورد تاریخ کومه له پس از آن رویداد صدق کند، اما مطلقا به ریشه های تشکیل جمع اولیه ای که من اوضاع و شرایط عروج آن را توضیح دادم، سرسوزنی ربط ندارند.
اجازه بدهید همینجا به موضع ناروا و غیر واقعی دیگری که وضعیت فعلی کومه له در دوران پس از جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱ موجب "کشف" و حفاری آن شده است، اشاره کنم. و آن هم نگاه کردن به کومه له اولیه از موضع بحث های صفحه "بر سر دوراهی" مجله هفتگی اطلاعات دوره شاه و از موضع مشغله های "کاخ جوانان" همان دوران است. اینکه گویا کومه له به دلیل عقب ماندگی "فرهنگی"، شرایط و فرصت مناسب برای کسانی که تا آن دوره ها سمپات و یا عضو سازمان جوانان حزب "پان ایرانیست" بودند فراهم نکرد تا مشکل "موی بلند" و داشتن "دوست دختر" آنان را هضم کند! و این انتقاد را نه تنها در آن سالها طرح نکردند، بلکه در سال ۲۰۰۱ و در جریان سمینار "تاریخ شفاهی کومه له" خیلی صریح و البته حق بجانب مطرح کردند. (نوارهای بحث همه شرکت کنندگان در این سمینار در سایت شخصی من قابل دسترس اند و میتوان از زبان صاحبان آن موضع به آن گوش داد). توقع در آن سالها از کومه له که به مشاور فرهنگی معدود جوانانی که تازه زندگی روستائی را پشت سر گذاشته و وارد اولین تجارب زندگی نه در تلاطم شهرهای بزرگ و میلیونی که در محدوده شهرستانهای کوچک شده بودند، قدری زیادی سانتی مانتال است. انتظار اینکه آن تشکیلات به مشاوران چنان کسانی برای رفع عقده ها و مشغله های درونی او مشغول شود، زیادی سطحی است. بدتر از آن پیچیدن توقع از کومه له برای هضم جوانکی خود روستازاده و با آن کمپلس ها، زیر عنوان بی اهمیت بودن کارگر و زن و کودک و پرولتاریای صنعتی و در عوض تا بخواهی دهاتی و دهقانی و ملی گرا و غیرمدرن، زیادی نچسپ و غیر منصفانه است. من به زمینه های واقعی سهل انگاری ها به "تئوری" و بویژه به روی آوری رهبری آن دوره "تشکیلات" به "مشی توده ای" و "از توده ها بیاموزیم" اشاره کردم. ایراد و انتقاد به آن گذشته را خود همان افراد در جریان پیوستن به پروژه حزب کمونیست و از آن جمله پشت سر گذاشتن آن حفره های "فرهنگی" را در متن بسیار عمیق تری عملی کردند و عملا در همان مقطع و بویژه در کنگره دوم کومه له( فروردین ۱۳۶۰) راه را بر انتقادات نازل و ارزان این چنینی بستند. وضعیت کنونی جریاناتی که اکنون تحت نام "کومه له" اموراتشان را میگذرانند، به نظر من کوچکترین حقانیتی به آن نوع انتقاد کاخ جوانانی و آنهم در پوشش ریاکارانه دفاع از کارگر و پرولتاریای صنعتی نمیدهد. در سالم بودن و صمیمانه بودن حاملین چنین مواضعی شک دارم.

- از چه تاریخی و چگونه شد که کومهله فعالیت مسلحانه را در دستور کار خود قرار داد؟
ایرج فرزاد: تاریخ دقیق آن یادم نیست. اما "اسلحه" در کردستان و با توجه به سابقه طولانی تر مبارزه مسلحانه و "پیشمرگایه تی" یکی از داده های هر حزب سیاسی مدعی بود. علاوه بر این مساله ما برای مثال میدیدیم که نیروئی چون "قیاده موقت" و "مکتب قرآن" از طرف دولت جدید اسلامی دارند بشدت مسلح میشوند، بارها مزاحمت های مسلحانه این نیروها را برای رفقای ما و برای مردم دیده بودیم و خود در صحنه جدال های اجتماعی با آنها روبرو بودیم. کاملا مشخص بود که بدون مسلح شدن ما و بدون مسلح کردن مردم طرفدار ما، صرفا با "افشاگری" و "تبلیغ" نمیشد نظر احدی را بخود جلب کرد.

- در جغرافیایی که کومه له فعالیت میکرد حزب دمکرات نیز مشغول به فعالیت بود و سابقه و تاریخ قدیمی تری از فعالیت متشکل و سازمانیافته را در کارنامهاش داشت. کومهله در دورهای با این حزب وارد جنگ شد. چه عواملی موجب وقوع این جنگ شد؟

آیا شما فکر میکنید که "میلیتانت" ترین ادعا یعنی اینکه کومهله مدافع "گرایش سوسیالیستی" در "جنبش کردستان" است، حقیقت تاریخی دارد؟

۱. من شرایط اجتماعی شکل گیری جمع روشنفکران انقلابی در سال ۱۳۴۸ را توضیح دادم و بزعم خود مستدل کردم که زندگی در تهران و درگیر شدن با مسائل پیچیده جامعه سرمایه داری ایران در آن سالها( که پروسه "اصلاحات ارضی" را از سرگذرانده بود)، انعکاس گرایشهای مختلف سیاسی و جدال کانونهای فکری جهانی تر، از جمله مسائل جامعه ایران، در شهرهای بزرگ و از جمله در تهران و نه "جنبش کردستان"؛ زمینه های مادی و فکری شکل گیری ما بودند. بعلاوه دستگیر شدن اکثر "بنیانگذاران"( اگر مجاز باشم چنین تعبیری بکار ببرم، چرا که تعداد دیگری بطور پیوسته تری به آن جمع پیوستند و جمع اولیه با همان ترکیب در سالهای بعد منسجم و یکدست باقی نماند) از ترکیب همان جمع اولیه در پائیز سال ۵۳( فواد مصطفی سلطانی، شعیب زکریائی، عبداله مهتدی و من که در زندانهای تهران بودیم و حسین مرادبیگی در زندان اصفهان بعلاوه جمع دیگری از رفقای ما طی همان سالها) ما را با "زندانیان سیاسی" و خطوط فکری و گرایشهای موجود و مطرح در میان آنها بیشتر آشنا کرد. همه، از بازجوهای ساواک گرفته تا زندانیان سیاسی و هم بندها، ما را به عنوان کسانی که از طریق ایجاد تشکل و شبکه های کمونیستی، "اقدام علیه امنیت کشور" کرده ایم؛ و یا به عنوان "سیاسی کار" در تقابل با پیروان جریان چریکی، یعنی "نظامی کار" میشناختند و نه مفهومی که مطلقا آن وقت وجود خارجی نداشت یعنی: فعالان "جنبش کردستان". در مورد جریان مسلحانه سال ۴۶- ۴۷ هم که توضیح کافی دادم. بنابراین بحث از گرایش راست و یا چپ یک پدیده موهوم و غیر طبقاتی، که تازه در شرایط دیگری چنان طرح میشود که پنداری واژه و اصطلاحاتی در فرهنگ سیاسی و یا اقتصاد سیاسی و یک داده پذیرفته شده است، تناقض درخود است.
۲. بکار بردن اصطلاح و مفهوم "جنبش کردستان"، اگر سالها بطور غیرانتقادی و بشیوه خودبخودی در متون "چپ" ایران و در ادبیات کومه له نیز باب بود و با اغماض با مفهوم مورد استفاده سوسیالیسم خلقی، یعنی "جنبش خلق کرد" مترادف قرار داده می شد، اما، تا جائی که یادم باشد، در بحبوحه جنگ با حزب دمکرات بطور فکر شده تر مطرح و فعال شد. در تبیینی که برخی از رهبری وقت کومه له( به نام کمیته رهبری) از آن جنگ ارائه داد، تحلیل آن بود که آن جنگ بر سر "هژمونی" بر "جنبش انقلابی کردستان" بین کومه له و حزب دمکرات روی داده است. هم آن تحلیل و هم بویژه مفهوم "جنبش کردستان" مورد یک نقد صمیمانه، اما موشکافانه و بسیار سیاسی و البته بی تعارف قرار گرفت. در این زمینه خوانندگان را به بحث و جدل مهمی که پیرامون آن جنگ و ریشه های آن در رهبری کومه له و اتفاقا بر سر بکار بردن "جنبش کردستان" درگرفت، جلب میکنم. لینک به آن نوشته را اینجا وارد میکنم:
http://hekmat.public-archive.net/fa/۳۵۴۰fa.html
۳

و بالاخره، از آنجا که یکی از مهمترین مقاطع تاریخ کومه له، تصمیم به پذیرفتن صحت مواضع اتحاد مبارزان کمونیست و مارکسیسم انقلابی و پیوستن به پروژه حزب کمونیست ایران و چگونگی و چرائی این مساله است، واز آنجا که بزرگترین جعلیات و روایات و قلب واقعیات اتفاقا در همین مورد صورت گرفته است، رجوع به اسناد و جزئیات فاکتهای این مقطع و مبنای چنان تصمیمات شجاعانه و سرنوشت ساز، بسیار روشنگر است. لینک ضمیمه، متن پیاده شده سخنان منصور حکمت در سمینار "تاریخ شفاهی کومه له" در انجمن مارکس لندن در ژانویه ۲۰۰۱ است. در این سمینار علاوه بر منصور حکمت و حسین مرادبیگی، من هم از اعضای پانل بودم. لینک به تاریخ شفاهی کومه له:
http://www.iraj-farzad.com/۲۰۱۰/۰۲/post_۱۵۹.html