۱۳۹۱ شهریور ۱۸, شنبه

همنشین بهار:کشتار سال ۶۷ و سخنان هَشَلهَف


همنشین بهار:کشتار سال ۶۷ و سخنان هَشَلهَف



انحصارطلبی و استبداد، قوم و خویشند و هوای همدیگر را هم دارند.
ما «انحصار طلبان مستبد» که آبستن شاهی تبهکار و شیخی مکارّیم، بی آنکه عبا و عمّامه داشته باشیم، همانند کسانی که برای قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷، پامنبری کردند، بازی خودی و غیر خودی در می‌آوریم. 
نادیده گرفتن رنج و شکنج آزادیخواهان شریفی که به «جُرم کفر و الحاد» جان باختند (از سوی مرتجعین مذهبی) و نیز، روضه شهریورماه برای قتلعام زندانیان سال ۶۷، (از سوی آخوندهای بی عماّمه) یک نمونه   است.
………………………………………..
اوج اعدامهای سال ۶۷، مُرداد بود و نه شهریور
در اوین، از نیمه‌های شب ۵ مرداد سال ۶۷، سوت قتل عام کشیده شد.
بر این واقعیت که اوج اعدام ها، نه در شهریور، بلکه مرداد ۶۷ بود، جدا از گزارش شاهدان، علائم زیر صحّه می‌گذارد:
۱ - فتوای آیت‌الله خمینی در اوائل مرداد ۶۷ مکتوب شده و هشتم مرداد یکی از قضّات به آیت الله منتظری نشان داده است.
۲ - نامه های آیت‌الله منتظری در اعتراض به کشتارها در تاریخ نهم و سیزدهم و بیست و چهارم مرداد ۶۷ نوشته شده است.
۳ - دهم مرداد سال ۶۷ محمد حسین احمدی (حاکم شرع دادگاه انقلاب خوزستان) از اعدام های سرسری نزد آیت‌الله منتظری، شکوه و شکایت کرده است و...
...
عملیات فروغ جاویدان هم که مقامات رژیم «مرصاد» می‌نامند و از جمله عوامل دخیل در حکم آیت‌الله خمینی جلوه می‌دهند، اوائل مرداد سال ۶۷ روی داده است.
در همین ماه (مرداد)، حاج کربلایی (حاج آقا هراتی) در پاسخ خانواده ها که می‌پرسیدند چرا نمی‌توانیم با فرزندانمان ملاقات کنیم گفته بود: دارند در اوین خانه تکانی می‌کنند.
………………………………………..
چرا در تاریخ قتل عام سال ۶۷ دست می‌بریم؟
سالروز قتل عام زندانیان سیاسی را به جای مرداد ماه که اوج شقاوت بود، به شهریور کشیدن، برای این است که در شهریور ۶۷ نوبت قتل عام رفقای مارکسیست رسید؟ا
مگر فرزندان شریف ایران زمین که با ستم و سرکوب مبارزه می‌کنند، مارکسیست و غیر مارکسیست دارند؟
آیا گلوله های رژیم پیشین، بین حنیف و پویان، جزنی و ذوالانوار، یا فاطمه امینی و مرضیه اسکوئی فرق می‌گذاشت؟
آیا شکرالله پاک نژاد، علی خراشادی، رحمان هاتفی، علیرضا سپاسی آشتیانی، فرهاد مهری پاشاکی، غنچه حسینی برزی، شهلا چمن آرائی،ابوذر ورداسبی، هیبت الله معینی، حبیب الله آشوری، کاظم خوشابی، مجتبی محسنی، منیژه هدائی، ساسان سعیدپور، عمر فدائی و دکتر شورانگیز کریمیان،... که در دهه پرابتلای ۶۰ جانشان را گرفتند و دستگاه نظری متفاوت داشتند، فرزندان این میهن نبودند؟ آیا به قول کافکا میله ها در درون ما نیست؟
چرا به حق پوشی و انحصار طلبی که روح شهیدان از آن بیزار است متوّسل می‌شویم؟
وقتی آنچه امروز مثل روز روشن است، ماست مالی می‌شود، وقتی پرسش های هیئت قتلعام را هم، شقّه شقّه می‌کنیم تا با پیش داوری‌ها جور در بیاید. وای به حال فردا و فرداها.
راستی آیا به قول احمد شاملو: یک روز ماه میاد؟ آیا راستی و فروتنی جای نخوت شاهی و کبر آخوندی، خواهد نشست؟ آیا قلم و بیان ما با تأمّل و وقار، خو خواهد گرفت؟
………………………………………..
میله ها در درون ماست.
بسیاری از ما در قفس تنگ پندارهای خویش اسیریم. گویی به قول کافکا میله ها در درون ماست.
آقای مصطفی مدنی جمعه دهم شهریور امسال (۱۳۹۱)، در مراسم یادمان جانباختگان کشتار سال ۶۷ در شهر برلین صحبت کردند.
ایشان که اشارات بجایی هم در سخنرانی‌شان دارند و به درستی می‌فرمایند: «نگاه نقد به اشتباهات گذشته، تعمق بر حوادث تلخ تاریخی و زنده نگهداشتن خاطرات رنج این ملت، زمینه های اولیه برای ساختن فردائی بهتر است.» ، به جای آنکه برای نسل امروز که از دیروز و پریروز بی خبرند، فراز و نشیب زندگی و مبارزه خودشان را از اولین لحظاتی که در زندان با بیژن جزنی بودند تا بار دیگر که دستگیر شدند و به قصر آمدند و... توضیح دهند،
به جای شرح آنهمه ماجرا که زمان شاه در زندان گذشت و مردم نمی‌دانند (به اصطلاح مرزبندیهایی که از سال ۵۱ بین مذهبی و غیر مذهبی دیوار کشید و پیش از فتوای آخوندهای مرتجع، به تنگ نظری و انحصارطلبی میدان داد و رهبران سازمانهای سیاسی خط دهنده اش بودند...)
و، به جای آنکه از حلقات مفقوده فاجعه گاپیلون و حوادث دردناک بعد از آن رازگشایی کنند، سروقت قتلعام سال ۶۷ که به آن اشراف ندارند آمده و می‌فرمایند:
«...هزاران هزار جوان فقط با یک سؤال مسلمان هستی یا نه؟ به جوخه های اعدام سپرده شدند...» 
۱- آیا واقعاً در کشتار سال ۶۷ هزاران هزار جوان به جوخه اعدام سپرده شدند؟ هزاران هزار؟
و آیا سؤال هیئت مرگ از تمامی زندانیان (از تمامی آنها) این بود که مسلمان هستی یا نه؟ و چون پاسخ منفی شنیدند، آنان را حلق آویز کردند؟
از زندانیان غیرمذهبی حدود ۴۰۰ نفر (که تعدادی از آن ها در طول سالیان مجبور بودند نماز هم بخوانند)، به دار کشیده شدند.
آیا همه کسانیکه از اسیرکشی سال ۶۷ عبور کردند (از جمله زنان مارکسیست که خوشبختانه تمامشان زنده ماندند)، به سؤال فوق جواب آری دادند و به همین دلیل کشته نشدند؟
آیا اصلاً دغدغه قاتلین زندانیان سیاسی نماز و شعائر مذهبی بود؟
این که در یک مقطع، خداناباوران با هر وعده نماز جیره شلاق داشتند، موضوعی جداگانه است.
………………………………………..
امتناع انصاف و واقع بینی چشمان ما را قیچ و لوچ می‌کند.
می دانیم (در میان جانباختگان سال ۶۷) بیش از ۳۰۰۰ نفر مسلمان بودند و به استقبال ماه رمضان می‌رفتند، هیئت قتلعام از آنها هم پرسیدند مسلمان هستید یا نه؟ و چون گفتند نه، به دارشان کشیدند؟! 
آیا آقای مدنی نمی‌داند شماری از زندانیان به جرم برگزاری مراسم نماز جماعت در بند و... اعدام شدند و تعدادی از کسانی را که به دار زدند نیایش شبانه شان قطع نمی‌شد؟
به شهادت ایرج مصداقی نزدیک به ۲۰ نفر از هم بندی هایش به اتهام جشن گرفتن عید قربان و عید غدیر (عید قربان ۳ مرداد و عید غدیر ۱۱مرداد سال ۶۷ بود)، اعدام شدند. یکی از سؤالات دادگاه این بوده است که چه کسی در عید غدیر و عید قربان به آن ها شربت داده است.
نود درصد کسانی که اعدام شدند مسلمانان معتقدی بودند که به نماز و شعائر مذهبی عمیقاً باور داشتند. امثال اشرف احمدی و مریم گلزاده غفوری به صراحت از عقاید مذهبی خودشان دفاع می‌کردند و حلق آویز شدند.
من شهادت می‌دهم که سید فخر طاهری که فخر زندانیان سیاسی در اصفهان بود، در وصیتنامه اش تأکید داشت که موّحد است و موّحد می‌ماند تا دم مرگ، و امثال او کم نبودند.
ثرّیا شکرانه و دکتر فهیمه تحصیلی که سال ۶۰ تیرباران شدند زیر شکنجه آیات قران می‌خواندند. از یک همدانی که سال ۶۳ شاهد حلق‌آویز شدن بهجت (پری) صدوقی بوده شنیدم، او در آخرین لحظات سوره بروج خوانده است. وقتی دکتر زرین پرتوی پزشک عالیقدر مشهد را، قاتلان در درگیری به رگبار بستند می‌دانستند که او در اعتقادات مذهبی خویش استوار است.
از دست رمضان گرامی و هوشنگ اعظمی و محمود آرمین و قاسم مهریزی و سعید مظاهری و...که نه ستم پذیر بودند و نه پرسش ستیز (تکرار می‌کنم نه ستم پذیر بودند و نه پرسش ستیز)، قرآن و نهج البلاغه نمی‌افتاد و همه هم سال ۶۷ به دار کشیده شدند. 
امتناع انصاف و واقع بینی آدمی را بخصوص اگر از فروتنی و فرزانگی دور باشد، قیچ و لوچ می‌کند.
اینگونه برخوردهای تنگ نظرانه به همان اندازه زشت و سخیف است که شهدای والامقامی مثل «الله قلی چهانگیری» و چنگیز احمدی را که تا دم مرگ گرایش سوسیالیستی داشتند و تا دم مرگ مارکسیست بودند، مذهبی و مرید خودمان جلوه دهیم و لاف و گزاف ببافیم.
...
برگردیم به وقایع نگاری آقای مصطفی مدنی از قتلعام سال ۶۷
«...هزاران هزار جوان فقط با یک سؤال مسلمان هستی یا نه؟ به جوخه های اعدام سپرده شدند...» 
آیا اگر شقاوت سال ۶۷، تنها تعداد معدودی را در بر می‌گرفت، ذرّه ای از پوسیدگی و دنائت قاتلین زندانیان سیاسی می‌کاست؟
 در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ فقط سه دانشجو به خاک افتادند، زندانیانی را که ساواک در تپّه های اوین به رگبار بست (بیژن جزنی و کاظم ذوالانوار، و...) تنها ۹ نفر بودند، اما رژیم شاه، به دلیل اینگونه جنایت ها به خاک سیاه نشست و هنوز آقای پرویز ثابتی و دوستانشان نمی‌توانند از شّر آن خلاص شوند.
...
آقای مصطفی مدنی حتی آنچه را خودشان در زندان شاه شاهد بوده اند، جور دیگر می‌نویسند وای به زندان های جمهوری اسلامی که حتی یک دقیقه هم در آن حضور نداشته اند.
ایشان به فتوای به قول خودشان تاریخی سران بعدی حکومت در زندان شاه نیز اشاره کرده اند. (نقل فتوا یا بهتر بگویم بیانیه نجس ـ پاکی در زندان‌ها)
آیا می‌توان از حوادث زندان شاه و دیدگاه ارتجاعی آخوندها نوشت اما به عامل مهّمی که زمینه ساز آن به اصطلاح فتوای ننگین شد اشاره نکرد؟
آیا بروز زودرس جریان راست ارتجاعی هیچ ربطی به برادرکشی های سال ۵۴ نداشت؟
چرا قلب واقعیّت می‌کنیم؟
 ...

استقلال‌وتمامیّت ارضی ایران، سرآغاز هرکارپایه سیاسی

استقلال‌وتمامیّت ارضی ایران، سرآغاز هرکارپایه سیاسی



توافق‌نامۀ مشترک رهبریِ دو سازمان "حزب دموکرات کردستان ایران" و "کومله"، که به تاریخ اول ژوئن ۲۰۱۲ منتشر شد، ما امضاکنندکان این بیانیّه را بر آن داشت که مرزبندی روشن و قاطعِ خود را با این توافق‌نامه، که آشکارا زمینه‌ای برای تجزیه وتلاشی ایران است اعلام کنیم. به باور ما، تدوین‌کنندگان توافق‌نامۀ مشترک حزب دموکرات کردستان ایران و کومله، با طرحِ برخی از مباحث، بی‌هیچ پرده‌پوشی چارچوبِ نظری و سیاسی تجزیۀ ایران را ارائه کرده‌اند.
---------------------------------------------
توافق‌نامۀ مشترک رهبریِ دو سازمان "حزب دموکرات کردستان ایران" و "کومله"، که به تاریخ اول ژوئن ۲۰۱۲ منتشر شد، ما امضاکنندکان این بیانیّه را بر آن داشت که مرزبندی روشن و قاطعِ خود را با این توافق‌نامه، که آشکارا زمینه‌ای برای تجزیه وتلاشی ایران است اعلام کنیم.
به باور ما، تدوین‌کنندگان توافق‌نامۀ مشترک حزب دموکرات کردستان ایران و کومله، با طرحِ برخی از مباحث، بی هیچ پرده‌پوشی چارچوبِ نظری و سیاسی تجزیۀ ایران را ارائه کرده‌اند. طرح تزهایی مانند "جنبش رهایی‌بخش ملت کرد در کردستان ایران" و این نظر که: «حقوق سیاسی ملت کُرد که در رأس آنها حق تعیین سرنوشت قرار دارد» و از آن روشن‌تر، پیشنهاد "فدرالیسم ملی – جغرافیایی" به عنوان "شعار اصلی و برنامۀ سیاسی" با تکیه بر "ملیت‌های ایران فدرال" گواهی بر این طرز فکر است.
گویا تدوین‌کنندگان توافق‌نامه بر آنند که ایران ملت‌های کُرد و آذری و ترکمن و بلوچ و عرب و فارس و احیاناً چند ملت دیگر را در بر می‌گیرد! اما تقسیم ایران به ملّت‌ها و ملیّت‌هایِ گوناگون، آشکارا با وجود یگانگی ملی مردم ایران و به طریق اوُلی، با دولت واحد کشور ایران در تضاد است.

روشن است که تکیه بر "حق ملل در تعیین سرنوشت خویش" لاجرم به شناسایی و پذیرش "حقّ جدایی واحدهای ملی" تا تشکیل "دولت"های ساختگی می‌انجامد. تصادفی نیست که نویسندگان توافق‌نامه از "جنبش رهایی‌بخش ملت کرد" سخن گفته‌اند. برخی از فرمول‌بندی‌های توافق‌نامه یادآور شرایط ملت‌هایی است که یوغ استعمار را به گرده می‌کشند، درحالیکه در ایران علی‌رغم وجود نارسایی های بسيار در رفتارهای حاکمیت‌ها هیچگاه دولتی منبعث از گروهی قومی در رأس "ملت یا ملت‌های زیرسلطه" دیده نشده است.
اقوام ساکن فلات ایران، طی قرن‌ها در کنار هم زیسته و ملت واحد ایران را پدید آورده‌اند. آنها برای حفظ کیان و تمامیت ارضی زادوبوم مشترک خود، تاریخی سرشار از فداکاری و جانبازی پشت سر گذاشته‌اند. در این سرزمین هیچ قومی بر آن نبوده که اقوام دیگر را با قهر و لشکرکشی، به زیر سلطۀ خویش در آورد، بنابرین طرح تزهایی مانند "جنبش رهایی‌بخش ملی" نمی‌تواند پایه و اساس معقولی داشته باشد.
مادها، که دولت در ایرانزمین تشکیل دادند، از همین منطقۀ کردستان و آذربایجان، برخاستند. در درازنای تاریخ ایران، تا پس از جنگ جهانی دوم (۱۳۲۴ خورشیدی) هرگز جنبشی با مضمون جدایی طلبانه از سوی اقوام ایرانی دیده نشده است. یکایک اقوام پیوندهای ملی خود با همدیگر را به خوبی می‌شناختند و هرگز به دنبال دولتی مستقل با سرشت قومی نبودند. نخستین بار این روس‌ها بودند که با اهداف استعماری، زمینه تشکیل "فرقۀ دموکرات آذربایجان" و "جمهوری مهاباد" را پدید آوردند. آنها به محض رسیدن به منافع کوتاه مدت خود، پشت این دو "جنبش ملی" را خالی کردند تا دشمنان تمام ملت ایران، رادمردانی چون "قاضی محمد" را بر دار کنند.
در توافق‌نامه دو سازمان کرد ایده‌هایی طرح شده که خواه ناخواه یکپارچگی ملی ایران را زیر سؤال می‌برد. تقسیم ایران به ملت‌های گوناگون و سپس تکیه بر "اصل حق ملل در تعیین سرنوشت خود"، جز جداسری این "ملت‌ها" و تشکیل چندین "دولت ملی" به تعداد اقوام ساکن ایران، فرجامی ندارد. چنین اقدامی بیش از هر چیز دیگر، مجوزی برای تشدید سرکوب خواهد بود و هدف اصلی آن منزوی کردن نیروهای سیاسی دموکراسی‌خواهی است که در کردستان حضور دارند تا این دو گروه هژمونی خود را بر سایرین غالب کند.
با توجه به این درک نادرست و خطرناک از مسئله ملی است که ما امضاکنندگان این بیانیّه، از همۀ سازمان‌های سیاسی آزادیخواه، محافل فرهنگی و تشکلات مدنی می‌خواهیم که ضمن افشای این گونه تلاش‌ها، با هرنوع جدایی‌طلبی قاطعانه مرزبندی کنند.

امضاکنندگان این بیانیّه از یک دولت ملی مرکزی با ساختارغیرمتمرکز دفاع می‌کنند. به نظر ما سیستم فدرال با واقعیّت‌های تاریخی و سیاسی کشور ما همخوانی ندارد. ما برای رسیدن به یک ساختار سیاسی متعادل و غیرمتمرکز، از احیای ایده اصیل و ایرانی تشکیل انجمن‌های ایالتی، یکی از میراث‌های گرانبهای نهضت مشروطه، دفاع می‌کنیم. به نظر ما این ایده با تکیه بر تقسیمات کشوری، همه ایالت‌های ایران را بدون توجه به رنگ و نشان‌های قومی، در بر می‌گیرد.
امضاکنندگان این بیانیّه احترام به هویّت قومی ـ تباری همه شهروندان ایران را که شناسه‌های اصلی آن در زبان و فرهنگ و کیش این اقوام نمایان است، وظیفه هر ایرانی می‌داند. لذاسیاست خشن و سرکوب گروتبعیض آمیزدولت جمهوری اسلامی علیه اقوام واقلیّت های دینی – فرهنگیِ ساکن ایران را، به ویژه درزمینۀ مذهب وزبان مادری به شدت محکوم می کنیم. در ایران فردا، هر دولت مردمی موظف است که بهترین شرایط را به شکل عادلانه و برابر برای بالندگی همه اقوام ایرانی فراهم سازد.

دکترماشاءالله آجودانی؛ دریادارهوشنگ آریان پور؛ دکتر سیروس آرین پور؛ ابوالفضل اردوخانی؛ کمال ارس؛ محمد ارسی؛ اردوان ارشاد؛ حسین اسدی؛ محمود ارگی؛ دکتر ایرج اشراقی؛ کورش افطسی؛ ارژنگ برهان‌آزاد؛ بابک امیرخسروی؛ محمد امینی؛ مهدی امینی؛ دکتر کاظم ایزدی؛ دکتر مهران براتی؛ دکتر محمد برقعی؛ دکتر بهروز بیات؛ جمشید بیاتی؛ بیژن پوربهنام؛ بیژن پورمندی؛ حبیب پرزین؛ دکتر امیر پیشداد؛ دکتر سعید پیوندی؛ دکتر نصرالله جهانشاهلو افشار؛مهندس رضا حاجی؛ بهرام چوبینه؛ محسن حیدریان؛ مهدی خانبابا تهرانی؛ اسماعیل ختائی؛ دکتر مهرداد درویش پور؛ شیرین دخت دقیقیان؛ هوشنگ رمضان پور؛ دکتر ماندانا زندیان؛ دکتر حمید زنگنه؛ لهراسب زینالی؛ پرویز سروش؛اسدالله سرخیل؛ دکتر محمد سهیمی؛ علی شاکری؛ مهندس منوچهر صالحی؛ حمید صدر؛ رامین صفی زاده؛ پرويز ضرغامی؛ دکتراسفندیارطبری؛ دکتر اسدالله طیورچی؛ دکتر ضیا عابدی؛ بهرام عباسی؛ نازی عظیما؛ شهرام فداکار؛ فرهاد فرجاد؛ سرهنگ فروزین؛ دکترفرهنگ قاسمی؛ کامبیز قائم مقام؛ دکتر محسن قائم مقام؛ دکتر سياوش قائنی؛ دکترمصطفی قهرمانی؛ دکتر عزیز کرملو؛ علی کشتگر؛ دکتر بهزاد کشاورزی؛ علی کشگر؛ حمید کوثری؛ رضا گوهرزاد؛ حسن لباسچی؛ علی ليمونادی؛ مهندس بهمن مبشری؛ دکتر هدایت متین دفتری؛ داریوش مجلسی؛ ملیحه محمدی؛ فرخنده مدرسی؛ تراب مستوفی؛ دکتر مهدی ممکن؛ بيژن مهر؛ بهجت مهرآسا؛ دکتر محمدعلی مهرآسا؛ مهدی موبدی؛ دکتر اکبر مهدی؛ فرید مهران ادیب؛ محمود مهران ادیب؛ دکتر همایون مهمنش؛ مهران میرفخرائی؛ علی نادری؛ رضا نافعی؛ نقی نقاشیان؛ مهدی نوربخش؛ سیروس هوشنگی؛ حسن یوسفی اشکوری

• به امضاء کنندگان گرامی عرض می کنم که بنا نداشته ام و ندارم اعتراضیه ها و بیانیه ها و فراخوان ها را امضاء کنم. الا اینکه پای استقلال ایران و آزادی مردم ایران به میان است. این اعتراضیه و نقد و هر اعتراضیه و نقد دیگری بر تجزیه طلبی را برحق می دانم و با این و آنها موافقم. تحول از طریق مردم و با شرکت و به دست مردم، با تجزیه طلبی ناسازگار است. مراجعه به قدرت خارجی محور کردن آن در سیاست داخلی و باز کردن دست آن در امور کشور و بستن دست مردم است. در عوض، همگرائی در درون توانائی است و همگان را به این همگرائی فرا می خوانم.
 ابوالحسن بنی صدر
 

گزارش تکان دهنده از تجاوز فاتحان برلین به دختران آلمانی + تصاویر


پس از پایان جنگ جهانی دوم

گزارش تکان دهنده از تجاوز فاتحان برلین به دختران آلمانی + تصاویر

پیشینیه: در آستانه شکست آلمان در جنگ جهانی دوم در اواسط آوریل 1945، نیروهای شوروی حمله عظیمی را به سمت برلین آغاز کردند. در 25 آوریل 1945، نیروهای شوروی به نیروهای آمریکایی ملحق شده و از سمت غرب در ترگاو واقع در ساحل رود البه در مرکز آلمان حمله خود را آغاز کردند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
پوستری آلمانی که مردم آلمان را از ورود ارتش سرخ می ترساند
با نزدیک شدن نیروهای شوروی به پناهگاه فرماندهی آدولف هیتلر در مرکز برلین در ۳۰ آوریل ۱۹۴۵، او دست به خودکشی زد. در ۲ مه ۱۹۴۵، برلین به نیروهای شوروی تسلیم شد. نیروهای مسلح آلمان در ۷ مه ۱۹۴۵ در غرب و در ۹ مه در شرق، بدون هیچ قید و شرطی تسلیم شدند و روز ۸ ماه مه ۱۹۴۵، روز پیروزی در اروپا (V-E Day) اعلام شد، روزی که فاتحان برلین خود را ناجی اروپا خواندند اما تصویر زیبایی که از این فاتحان ترسیم می شود چندان هم واقعی نیست و در پس این زیبایی زشتی هایی هولناک مخفی شده اند.

رفتار ارتش سرخ با زنان آلمانی
به گزارش پیشینه (پایگاه عبرت پژوهی تاریخی) اشغال برلین پایان کار نبود، دست کم برای بسیاری از مردم آلمان به ویژه زنان آغاز روزگاری پر وحشت تلقی می شد. فتح برلین توسط نیروهای متفقین در حالی صورت گرفت که این نیروها به ویژه نیروهای روس شهر خالی از دفاع برلین که از دو میلیون و هفتصد هزار نفر باقی مانده در آن دو میلیون نفر زن بودند را به محل جنایات تکان دهنده خود بدل کردند. طی گزارش ها پس از شکست آلمان و در حین جنگ آمار وحشتناکی از تجاوز به زنان و دختران آلمانی، مجار، بلغار و یوگوسلاو توسط روس ها و متفقین گزارش شد. گفته می شود سرباز های روس حتی به تجاوز تشویق شده بودند و این را دستور استالین برای انتقام از آلمانی ها می دانستند. هزاران زن آلمانی برای نجات از تجاوز روس ها خودکشی کردند. بعضی منابع تعداد کل زنان آلمانی را که مورد تجاوز قرار گرفتند را تا دو ملیون نفر ذکر کرده اند. از سربازان آمریکایی و فرانسوی نیز آمار بالایی از تجاوز ولی نه به شدت روس ها گزارش شده است.
رفتار ارتش سرخ با زنان آلمانی
بسیاری از این قربانیان به صورت مکرر مورد تجاوز قرار گرفته بودند. بر اساس برآورد کتابی با عنوان «سقوط برلین در سال ١٩۴۵» نوشته آنتونی بیور، ٧/٣ درصد کودکانی که در برلین در سالهای ١٩۴۵و ١٩۴۶به دنیا آمدند، پدران روسی داشتند. آنتونی بیور می نویسد روس ها از ورود خود به خاک آلمان تجاوز سازمان یافته خود را آغاز کرده و در برخی روستاها تمام زنان بین ۱۰ تا ۸۰ سال را مورد تجاوز قرار دادند.
 
برخی قربانیان تجاوز ارتش سرخ در حال توصیف سبعیت سربازان روس
در یک روستا تمام زنان بین ۱۳ تا ۶۸ سال مورد تجاوز قرار گرفتند…
هنگامی که انگلیسی‌ها به برلین رسیدند، افسرها با دیدن دریاچه‌های مملو از زنانی که پس از تجاوز خودکشی کرده بودند، شوکه شدند. سن و سال قربانیان اهمیتی نداشت، دامنه سنی آنها از ۱۲ تا ۷۵ می‌رسید. پرستاران و راهبه‌ها نیز در بین قربانیان بودند. برخی از زنان تا ۵۰ بار مورد تجاوز قرار گرفته بودند.
قربانی تجاوز
طی گزارشی وحشتناک سربازان سرخ پس به یک زایشگاه و پرورشگاه خیریه یورش برده و به زنان باردار و زنانی که به تازگی وضع حمل کرده بودند تجاوز کردند.
همچنین ارتش سرخ در کمپ هایی تحت عنوان Schlawe, Lauenburg, Buckow تمام زنان بین ۱۲ تا ۶۰ سال را مورد تجاوز قرار داده و هرکس را که مقاومت می کرد از دم تیغ می گذراندند. در این بین اسناد حاکی از آنند که بین ده تا بیست درصد زنان و دختران مورد تجاوز قرار گرفته به دلیل جراحات وارده و یا خودکشی از دنیا رفتند.
قربانی تجاوز
ارتش سرخ در Danzig به معلم ۵۰ ساله ای تجاوز کرده و به زنان گفتند تا در کلیسا پناه بگیرند، وقتی زنان و دختران روستا در کلیسا گردآمدند سربازان ارتش سرخ تا صبح بارها به ایشان تجاوز کردند، تا جایی که به برخی بیش از سی بار تجاوز شد.
قربانی تجاوز در جوانی و پیری
یک کشیش به شماره اول نوامبر ۱۹۴۵ نشریه ای تحت عنوان "North America” (Nord Amerika) گزارش می دهد که در روستاهای متعددی تمام زنان از مسن ترین ایشان تا دختران دوازده ساله مورد تجاوز قرار گرفتند. 
این قربانی تجاوز در یک شب بیش از چند بار مورد تجاوز سربازان روس قرار گرفته است
در این بین برخی این گزارش های تکان دهنده را در قالب کتاب منتشر ساخته اند. مارتا هیلرز (۱۹۱۱-۲۰۰۱) روزنامه نگار آلمانی در کتابی با عنوان «یک زن در برلین» برخی گزارش های تجاوز به زنان از سوی ارتش سرخ را به ثبت رسانده است. لازم به ذکر است که فیلمی تحت همین عنوان نیز ساخته شده است. این کتاب در ۱۹۵۴ به چاپ رسید و در سال ۲۰۰۳ هنوز فروش خوبی داشت. کتابی دیگر تحت عنوان «بازی» از سوی دیگر روزنامه نگار آلمانی اینگبورگا جاکوبز که در تلویزیون zdf آلمان کار می کرد درواقع یک تاریخ شفاهی از زنانی است که پس از فتح برلین مورد تجاوز قرار گرفته بودند. در گزارش ها آمده است که ابعاد این جنایت را نمی توان مشخص نمود چرا که بسیاری از زنان مورد تجاوز قرار گرفته حاضر نیستند درباره این موضوع سخنی به میان آورند. برخی معتقدند این تجاوز سازمان یافته از سوی ارتش سرخ به دلیل تحقیر نژادی زنان آلمانی ای بود که از سوی رایش سوم نژاد برتر بر شمرده می شدند. تجاوز عمومی به زنان از سوی ارتش سرخ را برخی بزرگترین جنایت تاریخ علیه زنان تلقی کرده اند، در این بین دیگر ارتش های متفقین تنها نظاره گر بوده و یا اینکه گاهی نیز با روس ها مشارکت می کردند، به ویژه اینکه تعداد زیادی از تجاوزگران سربازان آمریکایی بودند.
دکتر آستین جی آپ استاد ادبیات انگلیس در یکی از دانشگاه های کاتولیک آمریکا نیز از کسانی بود که با انتشار متنی با عنوان «با تجاوز به زنان اروپا فتح شد» در سال ۱۹۴۶ آینده شغلی خود را به خطر انداخت.
 برخی کتاب های نوشته شده درباره تجاوز به زنان آلمانی توسط فاتحان برلین:
 
 
 

send print print

بهروز سورن:همه چیز از آنجا شروع شد که… بخش اول

بهروز سورن:همه چیز از آنجا شروع شد که… بخش اول

سایت خبری جنبش خرداد : در ادامه درج نظرات مخالف و موافق در باره » تریبونال لندن » و بویژه درج نظرات ر. فرخ قهرمانی ، اینجا  و نیز اینجا ،  اینک  پاسخ و نظر ر. بهروز سورن را نیز درج می کنیم . قابل ذکر است که سایت خبری جنبش خرداد در این مباحثات هرگز بی طرف نبوده و نیست و خود را در جرگه مخالفین چنین دادگاهی می داند .
بهروز سورن:همه چیز از آنجا شروع شد که… بخش اول
اینکه فرخ قهرمانی و طیف دوستانش امروز و نه دیروز مهمات باقیمانده خود را علیه من و گزارشگران قطار می کنند و تلافی همه نقدهای دوستانشان و ناکامی های خود را در این جهت سازمان میدهند قطعا بی دلیل نیست. علت آنهم آنچیز نیست که روی صفحات مطالب وی, سیاه دیده میشوند. برای یافتن علل هجوم آنها که با نوشته همایون ایوانی شروع شد بایستی میان سطور سیاه شده  و بین سطور را خواند وجستجو کرد و این کار ساده ای نیست بهمین دلیل برمیگردم به سی و اندی سال قبل شاید در حد توانم روشنی بخش دعوائی سیاسی و با سابقه  بشوم که در اصل ارتباطی مستقیم با من و سایت گزارشگران ندارد. به تعبیری دیگر
تلافي غوره رو سر كوزه در مياروند !
عرف این است که رسانه هائی که نوشتار فرخ قهرمانی را بدرستی درج کرده اند این گفتار را نیز با مراجعه به وجدان مطبوعاتی منتشر کنند.
نگاهی به انتقادات و کنایه های پر معنی و گاها بی معنای  فرخ قهرمانی
ایشان حق دارند که درباره من و گزارشگران اینطور فکر کنند و لال شوم اگر غیر از این بیاندیشم.
این مطلب قصد پاسخگوئی به شخص ایشان را ندارد چرا که نظر ایشان دیدگاه یک طیف است , طیفی که از ماهها قبل کشیدن شمشیر از رو را علیه من و سایت گزارشگران در برنامه دارد ومن بدنبال پیدا کردن علل حضور این دیدگاه و چرائی های آن هستم.
لازم به توضیح است که آن بخش از نوشتار ایشان که در ارتباط با دادگاه مردمی لندن ( ایران تریبونال ) است ارتباطی به من و گزارشگران ندارد. بارها و مکفی و علنی اعلام کرده ایم که هیچ پیشینه ای با این تجمع قربانیان و خانواده های شرکت کننده در دادگاه نداشته ایم و تنها ساعاتی بیادماندنی برای تهیه گزارش در محل دادگاه حاضر بوده و گزارشی تهیه و منتشر شده است و در این زمینه خود را به دریافت مجوز از فرخ قهرمانی و طیف گردانندگان و برگزار کنندگان گردهمائی چهارم  و بویژه سبزناک های سانسورگر نمایشگاهی آنها و یا هیچ احدی و نهادی  ندانسته و نمیدانیم و به حقوق مطبوعاتی و انسانی خود آشنائی کامل داریم. نه بدنبال هوچی گری هستیم و نه بعنوان منبعی آگاه در پی ترور شخصیت افراد هستیم و تلاش داریم تا از سلامت رفتار سیاسی اخلاقی نیز عبور نکنیم.
در ارتباط با دادگاه مردمی لندن ( ایران تریبونال ) شرکت کنندگان و برگزارکنندگان این دادگاه و افراد متعددی پاسخ هائی داشته اند که در آدرس های زیر یافت میشود. تلاش گزارشگران بعنوان یک رسانه این بوده است که تمامی مطالب دریافتی طیف موافقان و مخالفان دادگاه لندن را انعکاس دهد. در این زمینه نیز رعایت آزادی بیان را کرده و به آن احترام گذشته است حال آنکه بارها مطالب ما در رسانه های مخالف منتشر نشده است. این رسانه ها را با ابهاماتشان درباره تعهدشان به عرف مطبوعاتی و آزاد بیان بخود وا میگذاریم.
مصاحبه های تعدادی از زندانیان سیاسی جان بدر برده و خانواده های آنان را میتوان در این آدرس یافت.
گزارش مالی ایران تریبونال
نوشتار اقای مصداقی
بهرام رحمانی – گفتگوی گزارشگران
پویان انصاری
بهرام رحمانی
و…………….
اینکه فرخ قهرمانی و طیف دوستانش امروز و نه دیروز مهمات باقیمانده خود را علیه من و گزارشگران قطار می کنند و تلافی همه نقدهای دوستانشان و ناکامی های خود را در این جهت سازمان میدهند قطعا بی دلیل نیست. علت آنهم آنچیز نیست که روی صفحات مطالب وی, سیاه دیده میشوند. برای یافتن علل هجوم آنها که با نوشته همایون ایوانی شروع شد بایستی میان سطور سیاه شده  و بین سطور را خواند وجستجو کرد و این کار ساده ای نیست بهمین دلیل برمیگردم به سی و اندی سال قبل شاید در حد توانم روشنی بخش دعوائی سیاسی و با سابقه  بشوم که در اصل ارتباطی مستقیم با من و سایت گزارشگران ندارد. به تعبیری دیگر
تلافي غوره رو سر كوزه در مياروند !
اینکه در چهار گردهمائی پیاپی این طیف شرکت نکردم خود گویای آنست که دخالتی نیز در این مراسم طیفی – خودی ها درمخیله ام نبوده است. لازم به یادآوری است که همواره حمایت و تبلیغات گزارشگران همیشه در امتداد تدارک برگزاری گردهمائی ها یاری رسان این طیف بوده است. این نکته هم قابل توجه است که گزارشگران در دفاع از زندانیان سیاسی تا کنون و حتی مدتها پیش از شکل گیری این طیف, بیشترین تلاش ها را صرفنظر از رنگ و روی طیف های مختلف سیاسی در اپوزیسیون انجام داده است. به مقوله زندانی سیاسی به معنای عام کلمه و نه صرفا طیفی نظر داشته است و بهمین دلیل در این گردهمائی ها شرکت مستقیم و دخالت نکرده است علیرغم اینکه دوستانی از میان برگزارکنندگان پیشنهاد داده بودند.
ما به پدیده زندانی سیاسی بشکل عام نظر داریم. زندانی سیاسی عقیدتی را آنطور دیگر تعریف می کنیم اما و اما از تمامی اقدامات افشاگرانه قربانیان جنایات دهه شصت نیز بی دریغ حمایت کرده و خواهیم کرد.
برگردیم به سی و اندی سال قبل – چکیده:

سازمانهای چپ و از جمله سازمان فدائی اگر چه با انسجام کافی شکل نگرفته بودند اما با اتکا به مبارزات رادیکال خود علیه نظام پادشاهی سرنگون شده و نفوذ خود در میان لایه های روشنفکر جوان و طیف دانشجوئی و آرمان خواهی پوپولیستی خود از رشد قابل ملاحظه ای برخوردار شده بودند.
مناسبات تک حزبی پهلوی و فقدان تجربه تحزب و سلطه دهها ساله دیکتاتوری مانع از آن بود که طیف روشنفکری با دمکراسی و ساختمان حزبی آشنائی عملی داشته باشد. رشد سازمانها که سازمان فدائی نیز جزئی از آن بود خواسته یا ناخواسته بر ارتباطاتی دمکراتیک در داخل تشکل ها استوار نبود.
سرعت این رشد و گسترش در میان مردم و بویژه جوانان رخست هماهنگی میان دانش ساختار تشکیلاتی را به رهبران این تشکلها نمی داد. در نتیجه این گسترش نه در عرض که در ارتفاع صورت می گرفت. بسیاری از اعضای سازمان فدائی و بخصوص در شهرستانها یا بی ارتباط با تشکیلات بودند و یا بطور خودبخودی هسته های فدائی را تشکیل میدادند. در تعدادی از خاطرات زندانیان سیاسی این امر مستتر است. سانترالیزم دمکراتیک هم که امروزه از سوی بسیاری از نهادهای سیاسی نقد میشود در طی آن سالها آرزوئی دست نایافتنی بود. این معضل یکی از دلائل شکل گیری پدیده ای بنام ریزش سازمانها و پیدائی طیف منفرد سیاسی بوده است.
طیف منفرد سیاسی بلحاظ تعلق خود به ارتباطات دمکراتیک گامی جلوتر از تشکلهای سیاسی باقیمانده برداشته است. ارتباطات دمکراتیک در سازمانهای موجود چپ هنوز بعنوان یک تابو موجود است.
همه چیز از اینجا شروع شد که:
فرهنگ سازمانی بعنوان روبنای حاکم بر ارتباطات داخلی و متناسب با ساختار آن از بالا به پائین شکل میگرفتند و شرایط سرکوب وحشیانه رژیم در شهر ها و روستاها امکانی برای  انتشار آلترناتیو دمکراتیک ساختاری و فرهنگی در مناسبات داخلی تشکل ها در اختیار آنها قرار نمیداد. حفظ جان و تشکیلات در بستری از مخفی کاری الزامی مجالی برای گسترش روابط دمکراتیک تر نمی گذاشت. توجه داشته باشیم که هر گونه مناسبات تشکیلاتی الزاما و در امتداد تبلیغ و ترویج درونی خود فرهنگی متناسب با ساختار سازمانی خواهد داشت.
مختصات این فرهنگ چه میتوانست باشد؟ جنبش چپ در سیمای سازمان فدائی با آرمان سلاح مقاومت مبارزه حماسه و شهادت و … مفاهیمی از این قبیل تشخص مییافت. هم از اینرو جذابترین سازمان چپ در میان لایه های دانشجوئی و روشنفکری بود. تفکر چریکی این نیرو نمیتوانست در تشکیلات سازمانی آن ردپای خود را بجای نگذارد. اگر در گروه های عملیاتی مفاهیمی بنام فرمانده گریز ناپذیر بود بهمان نسبت در درون ارتباطات تشکیلاتی مسئول و زیر رابطه آن را بازتاب می دادند. سانترالیزم دمکراتیک مفهومی همه پسند در ارتباطات درونی مقبول می افتاد. نقد مفهومی بنام برخورد از بالا
ااز همان دیر باز و در این مناسبات مکرر طرح می شد. دستور تشکیلاتی مقدس بود و خاطی مورد مجازات قرار می گرفت. ابتدا با خم ابروی مسئول بالاتر و سایر ارتباطات روبرو میشد. به انتقاد از خود!! تشویق میشد. افراد ناخلف موظف میشدند تا وظایف خود و امکانات تشکیلاتی خود را تحویل دهند. بندرت و بمرور از چارت تشکیلاتی خود حذف میشدند و ارتباطات ناپدید می شدند. واژه دهان پر کن سانترالیزم دمکراتیک ابزار له کردن انتقادات و دگر اندیشی در این مناسبات بود.
حقیقت بعدی چه بود؟
ادامه دارد