ما را شبانه روز، آمریکا و اسراییل، به قتل عام نسل های موجود و نسل های هنوز به دنیا نیامده مان تهدید می کنند. و به محو سرزمینمان نه تنها از نقشه ی جغرافیا، که از کتاب تاریخ، و از عالم هستی. و سفلگانی چند ـ سواره بر تختی بر آب ـ و سفلگانی چندتر ـ غریق رویای دستیابی به تخته پاره یی در سراب ـ هر کدام به نوبه ی خود، بر «بحران اتمی»، بر «خطر صدور تروریسم و بنیادگرایی»، بر احتمال پرتاب شدن کره ی زمین به بیرون از کهکشان راه شیری در صورت دیر جنبیدن دشمنان مردم ایران برای نجات مردم ایران، دامن می زنند. امّا به دور از جهان اینان، جهان دیگری نیز هست: جهانی در ایده. ایده یی که می کوشد تا با عینیّت یافتن، سرانجام، حقیقت خود را بر واقعیت، تحمیل کند. دو روز پیش، رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا، کنفرانس مطبوعاتی بسیار مهمی در پنتاگون برگزار کرد که کمتر از اهمیتش مورد توجّه قرار گرفته است. دریا سالار مولن، بر خلاف دریاسالار فالونِ مستعفی یا معزول، در این کنفرانس، از بیم خطری که می تواند جدی و قریب الوقوع باشد ـ به ناچار ـ از هم پاشیدگی «قدرت» در آمریکا را به نمایش گذاشت. و پیام ناخواسته ی سخنان او از دید نویسنده ی فرانسوی کتاب «جهان بیمار آمریکا»، فیلیپ گراسه، و گروه تحلیل گرانش ـ «دُدِفانسا» ـ پنهان نماند. Dedefanssa دیروز، یک روز پس از این کنفرانس مطبوعاتی، گزارشی تحلیلی از این کنفرانس نوشته است که ترجمه اش را در اینجا می آورم. ۲۴ تیر ۱۳۸۷ ۴ ژوئیه ی ۲۰۰۸ حمله به ایران؟ نه! می فهمید این را؟ دیگر این بار، رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا و بالاترین مقام نظامی این کشور، دریاسالار مولن است که بدون ابهام و ایما و ملاحظات معمول، نسبت به عواقب وخیم حمله به ایران هشدار می دهد. در روز چهارشنبه، دوّم ژوئیه، دریاسالار مولن، یک کنفرانس مطبوعاتی در پنتاگون تشکیل داد و طی آن در مورد احتمال حمله به ایران موضع گیری کرد. در حالی که جرج بوش همچنان تأکید می کند که «همه ی گزینه ها بر روی میز قرار دارند»، دریا سالار مولن با به کار بردن ضمیر اوّل شخص مفرد ـ من ـ این معنا را القا کرد که گویا خود را تصمیم گیرنده یی در سطح ریاست جمهوری می داند. مولن با اشاره به منطقه ی خاورمیانه گفت: «این منطقه، یک قطعه ی بسیار بی ثبات جهان است، و من نیازی نمی بینم که از آنچه هست بی ثبات تر شود.». بی بی سی نیوز، در روز سه شنبه سوّم ژوئیه، گزارشی از پنتاگون در باره ی این کنفرانس مطبوعاتی رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا مخابره کرده است. گزارشگر بی بی سی نیوز می نویسد: پیش تر از این نیز، در مواردی، روشن شده بود که دریادار مولن، خواهان حمله به ایران نیست. امّا این تازه ترین سخنان او می تواند چنین تعبیر شود که رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا، در پس پرده، مبارزه یی سخت با خواست های کاخ سفید و اسراییل ـ هر دوـ را پیش می برد، و می کوشد تا آن ها را متقاعد کند که پیش از اقدام به حمله به ایران، با دقت کامل، عواقب کار را در نظر بگیرند. به گزارش بی بی سی نیوز، دریاسالار مولن، حاضر نشد از آنچه رهبران اسراییل، در هفته ی گذشته، در جریان ملاقات با او، در مورد حمله به ایران گفته بودند پرده بردارد. [و این، به اندازه ی کافی گویاست ـ م ]. امّا او در همان حال که از افشای نقشه های رهبران اسراییل علیه ایران خودداری می کرد، زنگ خطر را به صدا در آورد که گشودن یک جبهه ی سوّم در کنار جبهه ی عراق و جبهه ی افغانستان می تواند «بی نهایت نگران کننده ، و بسیار خطیر باشد. با عواقبی که پیشاپیش سخن گفتن از آن دشوار است.». در مورد این خبر که اسراییل می خواهد تا قبل از پایان دوران ریاست جمهوری بوش به ایران حمله کند، دریاسالار مولن با طفره رفتن از دادن یک اطلاع صریح، به این بسنده کرد که بگوید نیازی به بی ثبات تر کردن منطقه ی بسیار بی ثبات خاورمیانه نمی بیند. رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا پیش بینی کرد که ایران توان مختل کردن حمل و نقل در منطقه ی استراتژیک تنگه ی هرمز را دارد. امّا او خبر افزایش میزان گشت های نیروی دریایی آمریکا در خلیج فارس را نه تأیید و نه تکذیب کرد. دریاسالار مولن، تصریح کرد که «ایران همچنان در مسیر دستیابی به بمب اتمی حرکت می کند؛ و من فکر می کنم که در این مسیر، چیز هایی هست که باید مورد مراقبت قرار گیرند. نگاه من به رژیم ایران تغییر نکرده است. این رژیم همچنان یک عامل بی ثباتی در منطقه است. امّا متقاعد شده ام که راه حل را باید همچنان در استفاده از امکانات دیگری به غیر از جنگ جستجو کرد. مثلاً در فشار های دیپلماتیک، اقتصادی، و بین المللی.». همه ی قرائن، نشان می دهند که ما نباید فکر کنیم که این دخالت مستقیم رییس ستاد مشترک ارتش امریکا، یک امر تصادفی و یا یک خوشمزگی «نیکولا سارکوزی» وار است. (۱) دریاسالار مولن، در یک اکیپ با رابرت گیتس ـ وزیر دفاع آمریکا ـ کار می کند. و ما امروز می دانیم که رابرت گیتس، صریحاً مخالف حمله به ایران است. (۲) موضع دریاسالار مولن هم مشخص بود. امّا برگزاری یک کنفرانس مطبوعاتی در این زمینه از سوی او در خود پنتاگون، به گونه یی بسیار صریح تر و روشن تر از همیشه، معنایی سیاسی دارد. رییس ستاد ارتش مشترک آمریکا، در واقع دارد دنباله ی سخن دریاسالار فالون قبل از استعفا [ یا عزل ـ م ] او را می گیرد. و این یعنی : موضع گیری دریاسالار فالون، نه تصادفی بود، و نه تکروانه و انفرادی. دخالت اینچنینی دریاسالار مولن، به گونه یی کاملاً روشن و چشم گیر، دو موضوع را بر ملا می سازد: ٭ مخالفت قطعی سران پنتاگون ـ از نظامی تا سیاسی ـ با ایده ی حمله به ایران. سخنان مولن به همان اندازه خطاب به دیک چینی است که به اسراییلی ها. (۳) بسیار جدّی و شدید. بر هم زدن این وضعیّتِ مخالفت پنتاگون با کاخ سفید، واقعاً نیاز به یک «کودتا» دارد. حداقل: عزل کردن دریاسالار مولن از ریاست ستاد ارتش، و عزل کردن رابرت گیتس از وزارت دفاع آمریکا. و به نظر می رسد که در شرایط ضعف و چندپارگی کنونی قدرت در آمریکا، چنین کاری غیر قابل تصوّر باشد. ٭ همچنین ـ و شاید مهم تر از این ـ دخالت مستقیم دریاسالار مولن، به عنوان رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا، در این بحث، بازگو کننده ی یک «ضدّ قدرت» و یک چالش طلبی در برابر سیاست جنگ افروزانه ی کاخ سفید است. از هم پاشیدگی «قدرت» در آمریکا، امروز دیگر امری است انجام پذیرفته و رسمیّت یافته. و این از هم پاشیدگی ، منحصر به موضع گیری دریاسالار مولن نیست. کانال های رسمی غرب ـ مخصوصاً اروپا ـ از داشتن نگاهی درست به واقعیّت کشوری به نام ایالات متحدّه ی آمریکا ناتوانند. ولی این، واقعیتِ آنچه در آمریکا می گذرد را تغییر نمی دهد. واقعیتی که روند رو به رشد آن را از جمله در همین مداخله ی سیاسی دریاسالار مولن نیز می توان دید. www.ghognoos.org تیتر و لینک مقاله: Mullen en super-Fallon : pas d’attaque contre l’Iran, c’est compris ?! www.dedefensa.org/article.php?art_id=5243 ۱ ـ نیکولا سارکوزی، رییس جمهوری جدید فرانسه، در کارزار انتخاباتی خود رسماً اعلام کرده بود که زمان خدا حافظی با آرمان های جنبش مه ۶۸ فرانسه فرا رسیده است. امّا از آنجا که خود را به جریان «گلیسم» منتسب می داند، خدا حافظی با سیاست استقلال طلبی «دوگل» در برابر آمریکا را به بعد از انتخاب شدن موکول ساخته بود! سارکوزی تشکیل محور جدید پاریس ـ واشنگتن را جشن می گیرد! -گزارش روزنامه ی اومانیته از سخنرانی سارکوزی در کنگره ی آمریکا: http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar05/huma-sarko.html ۲ ـ «ما مطلعیم که پنتاگون دارد برای متوقف کردن این مسابقه ی جنگ، بر کاخ سفید فشار وارد می آورد. اما وزارت دفاع، در قلمرو دستگاه ریاست جمهوری است. دستگاهی که همیشه به وسیله ی گروهی از ایده ئولوگ ها احاطه شده است که معتقد به دیگرگون ساختن بنیادی ساختار خاورمیانه هستند.» ـ اسکات رایتر در گفتگو با ایل مانیفستو: http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar07/ritter-iran.html ۳ ـ در اواخر دسامبر سال گذشته، دو روزنامه ی پرتیراژ اسراییل: یدیوت آهارانت، و ژروزالم پست، گزارشی منتشر کرده بودند که بر مبنای آن، اسراییل بدون آن که کوچکترین حمله یی از سوی ایران به آن شده باشد، و صرفاً به خاطر پیشگیری از حمله ی احتمالی به اسراییل با بمب اتمی احتمالی یی که در سال های آینده ممکن است در ایران ساخته شود، به ایران حمله خواهد کرد؛ و منطقه را درگیر جنگی خواهد ساخت که طی آن احتمالاً شانزده میلیون تا بیست و هشت میلیون ایرانی کشته خواهند شد. و تازه در این برآورد، تلفات دیگر جنگ که محصول عواقب گرد و غبار اتمی و تشعشعات رادیو آکتیو در دراز مدت است و قابل پیش بینی نیست در نظر گرفته نشده بود: http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/is-16-28m.html
۱۳۸۷ تیر ۱۴, جمعه
سعيد سلطانپور" چهار حرف"
می دانيم چهار حرف است
حرف هایش را یک یک ازبریم
آن را می نویسيم
روی کاغذ می نویسيم
روی هوا
ورودی دیوار
چهار حرف است
نه چون سالی با چهار فصل
غول خسته ی زیبائی
با یک فصل:
پائيز خون
پائيز لبخند
غول خسته ی زیبائی که خود دریای آتش است
وما بچ ههای هفت ماهه ی زمان
بيهوده در آتش رؤیای پرومته م یسوزیم
در بار هاش حرف می زنيم
در بار هاش می نویسيم
تومارهائی سرخ
تومارهائی نه با خون
تومارهائی با سرخاب
سنگش را به سينه می زنيم
از خورشيدش می گویيم
از خورشيدهای نيامده اش
از دست بزرگش،
و از خانه ی کوچکش
از کودکان
از کودکانش می گویيم
گل های حسرت جامه و برنج
گل های رؤیای بازی و باغ
گل های مزرعه
گل های کارخانه
گل های مدرسه
گل های دربدری
گل های آفتابگردان فردا
گل هائی که روی الياف سختی
- ساقه هائی که جز با گرسنگی و شلاق نمی برند-
شکسته بسته و پایدار
گردآلود وفصل ناپذیر
در هوای تلخ قد می کشند
هوائی که با طعم خون و دود
روی زبان لایه می بندد
در ریه ها می گردد
ودم کرده و مخفيانه
ترس خورده و ملتهب
چون پروان های تاریک
پروانه ای شرجی زده و سوخته
روی ل بها رها می شود
و مرده و خاموش پيش قد مهایت می افتد
از هوای تلخ می گوئيم
و خروس قندی رؤیاهای خود را ليسه می زنيم
حرف می زنيم
از ش بهای خستگی و بستگيش
از سحرگاهان که بيدار می شود و
می رود
از ساع تهای کند روز
از آستين های چرب
و عضل ههای سوخته
از خفقان
از اعتصاب
از شب
از شبنامه
از برق و
از پياز
و تنها، گاهی
از لبخندی
که چون سایه ای نيمرنگ
بر چخماق خاموش لبانش می گذرد
و نمی خواهيم
نمی خواهيم آتش پنهانش را باور کنيم
حرف می زنيم
از چهار حرف، حرف می زنيم
حرف هایمان پيله ای می شوند
می گویيم پروانه ی "او" خواهيم شد
و در آتش اندوهش خواهيم سوخت
و بيشتر به کرمی کوچک شباهت می بریم
حرف می زنيم
با خشه های حرف، حرف می زنيم
و همچنان که حرف م یزنيم
"او" را از یاد می بریم
کودک را از یاد می بریم
درخت را از یاد می بریم
نگاه و بوسه و لبخند را از یاد می بریم
و کلمه ها، خشه های صدا می شوند
که دیگر آینه های اشياء نيستند
حرف می زنيم
حرف می زنيم
حرف می زنيم
از غول خسته ی زیبائی حرف می زنيم
که چشم از آت شهایش برگرفت هایم
و تنها می دانيم
چهار حرف است
با عشق نان و عشق گل آغاز کردیم
با عشق سهم همگانی آب و درخت
سهم مدرسه
سهم نيمکت های چوبی
سهم دانه
و سهم خاک
سهم کارخانه
و سهم کار
سهم جنگ لها و رودها و معدن ها
سهم بی پایان آزادی
آزادی
آزادی
سهم شادی
و سهم فردا
حرف می زنيم
با خشه های حرف، حرف می زنيم
در خانه ها فریاد می زنيم
در خلوت های نامطمئن فریاد می زنيم
روی مبل ها فریاد می زنيم
کنار کولرها
با یادگار خونين کوره پزخان هها فریاد می زنيم
تکه تکه و بی حزب فریاد می زنيم
می شکنيم و فریاد می زنيم
تجربه های تلخ را قرقره می کنيم و می ریزیم
گلویمان را با فنجانی شير، تازه می کنيم
زخم خود
زخم خود را می بندیم
و روی خون کاروانسرای سنگی
فيله می جویم و عرق می نوشيم
-آ...ه رفيق، چقدر غمگينيم
دندان هایمان چه کند و آرام در گوشت می نشيند
و الکل چه غمناک در گلو می لغزد-
فيله می جویم
زخم می جویم
یادبودهای خونين می جویم
معده های گرسنه و پينه های کار می جویم
حرف می جویم
حرف می جویم
وتنها با چند گلبرگ
و تکه ای از یک جویبار
و پاره ای از آینده ای ناشناخته
- آن که با "او" می رود می شناسد-
که از طبيعت ستيزندگان بی قرار شب:
- دامنه های متوازن خرد و عشق
آميزگان آتشزنه و گلبرگ -
وام گرفت هایم
قدمی به سوی نان و فردا برمی داریم
و در این فاصله های برزخی
دیوانه وار شب را قسمت می کنيم
شب را قسمت می کنيم
حرف می زنيم
و تنها آن که با "او" می رود
می شناسد
سلام ای سازمان فردا
سلام ای سازمان عشق
سلام ای گسترش ميهنی
سلام ای سازمان کارخانه
ای سازمان کشت
سلام ای سازمان "او"
که از صدای شکسته ی مردم
از قلب عاشقان سرخ عدالت
از گلبن های آتش ارانی
از نعره های خونين تابستان
از دهان گل طغيانی شاخه ی ارتش
از دهان خون و دفاعش
از ميان حماسه ی اوراق آتش
از ميان شعل ههای خيابانی شهادت
و جزیره های خون پراکنده
سر خواهی کشيد
سلام ای غول آینده
سلام
و غول خسته ی زیبا
در آتش زمان
می رود و می آید
می آید و می رود
با توفانی که در مش تهایش انباشته است
"غزل زمانه " سعيد سلطانپور " از کشتارگاه بهار ۵١ – تابستان"
نغمه در نغمه ی خون غلغله زد، تندر شد
شد زمين رنگ دگر، رنگ زمان دیگر شد
چشم هر اختر پوینده که در خون می گشت
برق خشمی زد و بر گرده ی شب خنجر شد:
- شب خودکامه که در بزم گزندش، گل خون
زیر رگبار جنون جوش زد و پر پر شد
بوسه بر زخم پدر زد لب خونين پسر
آتش سينه ی گل، داغ دل مادر شد–
روی شبگيرگران، ماشه ی خورشيد چکيد
کوهی از آتش و خون موج زد و سنگر شد
آن که چون غنچه ورق در ورق خون می بست
شعله زد در شفق خون، شرف خاور شد
آن دلاور که قفس با گل خون می آراست
لبش آتشزنه آمد، سخنش آذر شد
آتش سينه ی سوزان نوآراستگان
تاول تجربه آورد، تب باور شد
وه که آن دلبر دلباخته، آن فتنه ی سرخ
رهروان را ره شبگير زد و رهبر شد
شاخه ی عشق که در باغ زمستان می سوخت
آتش قهقه در گل زد و بارآور شد
عاقبت آتش هنگامه به ميدان افکند
آن همه خرمن خونشعله که خاکستر شد
اشتراک در:
پستها (Atom)