۱۳۹۸ آبان ۱۵, چهارشنبه

MediapartLive: Kery James, Varoufakis et l’embrasement du monde

Au cinéma : comment la Grèce a été humiliée par l’Europe

Assurance-chômage : le coup de massue

Comment le pouvoir rend possibles les violences policières

PUTlN, Russi@, lsr@el, & ZlONISM

چهارم آبان روز تولد محمد رضا شاه پهلوی، در زمان سلطنتش با چراغانی خیابانها و نصب پرچم این جا و آنجا -( که مثل جشن سالروز کودتای آمریکایی - انگلیسی 28 مرداد 1332که شاه اسمش را « قیام ملی 28 مرداد» گذاشته بود

پیامهای بارانی که مانع جشن چهارم آبان شد و پریدن گاو نر به صندوق کمیته امداد خمینی و چند یادآوری
ایرج شكری
چهارم آبان روز تولد محمد رضا شاه پهلوی، در زمان سلطنتش با چراغانی  خیابانها و نصب پرچم این جا و آنجا -( که مثل جشن سالروز کودتای آمریکایی - انگلیسی 28 مرداد 1332که شاه اسمش را « قیام ملی 28 مرداد» گذاشته بود برای مغازه ها هم نصب آن اجباری بود)-، جشن گرفته می شد. قسمت نمایشی این جشن که شاه در آن حضور پیدا می کرد، در استادیوم ورزشی برگزار می شد. اول در امجدیه بود و بعد از ساخته شدن ورزشگاه «آریامهر»(آزادی کنونی) در انجا برگزار می شد که با رژه ورزشکاران و گروههایی که برای این نمایش سازمان داده شده بودند از جمله گروه ورزش باستانی که ستاره آن شعبان بی مخ بود، همراه بود. در سال 56، سال قبل از انقلاب، یک اتفاق طبیعی کم سابقه رخ  داد که باعث عدم برگزاری این جشن شد و آن ریزش شدید باران از شب قبل از جشن بود که تا فردادی آن روز یعنی 4 آبان هم تمام روز ادامه یافت. اعلام شد که به علت ریزش باران این جشن در روز 9 آبان که روز تولد «ولیعهد» بود، برگزار خواهد شد. اما دوباره از شب قبل باران شدیدی شروع به باریدن کرد که کم تر اتفاق می افتاد که آن وقت سال چنین بارانی در تهران ببارد. دستگاه آریامهری ناچار شد که دوباره اعلام کند که جشن به علت ریزش باران برگزار نخواهد شد. این رویداد در زمانی که اتفاق افتاد مساله باهمیتی نبود، باران شدیدی می بارید و جشن ورزشی و نمایش در فضای باز را بی معنی می کرد و تصمیمی هم که برای لغو آن گرفته شد، تنها تصمیم منطقی و درستی بود که می شد برای آن گرفت و به خاطر همین شاید خیلی ها که آن روزها دیده اند، این اتفاق را اصلا بیاد نداشته باشند. آبان ماه سال بعد، کشور در شرایطی بود که کشتار 17 شهریور را پشت سر گذاشته بود و همه جا شورش و اعتراض با شعار مرگ بر شاه در جریان بود و روشن بود که در آن شرایط جشن چهارم امکان برگزاری نداشت. بعد ماجرای 13 آبان پیش آمد و بعد از آن هم  نطق تاریخی شاه مستبد متکبّر در14 آبان  که به مردم می گفت صدای انقلاب آنها را شنیده و قول می دهد که خطاهای گذشته جبران نشود، ولی خُب خیلی دیر شده بود. مردمی که بعد از کودتای 28 مرداد و آن همه سرکوب اعدام و خفقان ربع قرن برای برچیده شدن سلطنت آریامهری روز شماری می کردند، سر تاجدار را می خواستند نه بقای سلطنتش را. این رویدادها نشان می داد که چقدر آن جشنها  و آن هپروت شاهانه در مورد «پیوند فولادین شاه و ملت» که او در بعضی از سخنرانی هایش مدعی آن بود، بی معنی و مسخره بود..
 طومار رژیم فاسد و سرکوبگر شاه با قیام مسلحانه و شعار مرگ بر شاه و تسخیر پادگانهای توسط مردم در 22 بهمن 57، در هم پیچیده شد و دیگر آن جشنها هرگز در ایران برگزار نشد. حالا 42 سال بعد از آن روزهای بارانی؛ وقتی آدم آن «تصادف» را بیاد می آورد، فکر این که گویی آن رویداد زنگ و ناقوسی بود که خبر از در راه بودن سیل خروشان مردم خشمگین در خیابانها با شعار مرگ بر شاه در آینده نزدیک و جارو شدن بساط رژیم دست نشانده محمدرضا شاه پهلوی را می داد. نه شاه در آبان 56 سلطنت خود را در تهدید یک انقلاب می دید و نه مردمی که در آن روزها مثل تمام سالهای بعد از کودتای 28 مرداد و سرنگون کردن دولت ملی دکتر مصدق و به راه انداختن کشتار و شکنجه و سانسور، آرزوی سرنگونی و برچیده شدن سلطنش را داشتند انتظار آنچه پیش یکسال بعد پیش آمد؛ آن نطق 14 آیان سال 57 که در آن شاه گفت که صدای انقلاب مردم را شنیده و قول می داد که «خطاهای گذشته تکرار نشود» از شاهی که اوامر ملوکانه اش «مطاع» بود و همه باید از آن اطاعت می کردند نداشتند. در آن پیام شاه این چنین از مردم تقاضای فرصت برای رفع خطاهای گذشته کرد:« …شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بپا خواستید. انقلاب ملت ایران نمیتواند مورد تایید من بعنوان پادشاه ایران و بعنوان یک فرد ایرانی نباشد… متعهد می شوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد. متعهد میشوم که پس از برقراری  نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادیهای اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است بصورت کامل به مرحله اجرا در آید، من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم».
«خدا بیامرز» گفتن بعضی از مردم به شاه برای تحقیر رژیم است
حالا به مناسبت «صدمین سالروز تولد» کسی که نامش در سطح جهان، چون فرانکو و پینوشه و ویدلا  با دیکتاتوری و کشتار و شکنجه و سرکوب مردم کشورش همراه است، بعضی که در گردهمایی «همدلان»، اظهار تاسف کرده اند که چرا در زمان حیات شاه چکمه ها او را نلیسیده اند*، با دستمایه قرار دادن نفرت و انزجار مردم از رژیم فاسد و جنایتکار آخوندی و مقایسه وضع فاجعه بار کنونی با زمان قبل از انقلاب؛ با این ادعا که مردم از او با گفتن«خدا بیامرز» یاد می کنند، سعی می کنند که از او شخصیتی که نزد مردم دارای محبوبیت است و نوستالژی دوران او را دارند ارائه دهند. اولا این تلاش برای «فراگیر» بودن «شاهِ خدا بیامرز» گفتن مردم  و از آن نتیجه محبوبیت شاه را گرفتن و تلاش برای القای آن به افکار عمومی، شانس موفقیتی به اندازه همان «حزب فراگیر»ی که بنا بر «اراده ذات اقدس ملوکانه» تاسیس شد و همه باید عضو آن می شدند دارد. ثانیا «خدا بیامرز» نثار شاه کردن در اکثریت موارد برای تحقیر و فحشی است که به خمینی و سرکردگان رژیم می دهند. آیا اگر کسی در مقایسه با جنایات دستگاه اطلاعاتی رژیم و مزدورانش با آنچه دستگاه سرکوب و شکنجه شاه «ساواک» انجام می داد بگوید«صد رحمت به ساواک» یا «خدا پدر بازجوهای ساوک را بیامرزد»، این ستایش از ساواک است!؟ البته این رژیم از نظر درنده خویی و فساد و استبداد رهبرانش، با رژیم شاه فرق دارد. مهمتر از همه این است که سرکوب و درندگی شاه و ساواکش برای حفظ منافع «زمینی» بود و به نمایندگی از طرف خدا و پیغمبر عمل نمی کرد. اگر چه ابلهان یا متملقّانی او را ظل الله  یا سایه خدا یا سایه یزدان هم  نامیده اند و خودش نیز در مصاحبه با اوریانا فلاچی** خود را برگزیده شده از طرف خدا برای ماموریتهایی که «برای کشورش» باید به انجام دهد  دانسته و نیز از ارتباطش با امامان بادیدن آنها در خواب و این که به ادعای او در حوادثی از خطر نجات اش داده بودند، سخن گفته اما ادعای «نایب اما زمان» و «جانشین معصوم» و رسالت جهانی - آنگونه که خمینی پلید و جانشین ضد ایرانی و مستبد اش خامنه ای دارند، نداشت. او در آن پیام 14 آبان 57 تنها خود را « حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفويض شده است» دانست. شاه در مصاحبه هایش با رسانه های خارجی(در یوتیوب هست) وقتی در مورد زندانیان سیاسی و تعداد آنها مورد سوال قرار می گرفت، نمی گفت زندانی سیاسی نداریم می گفت زندانیان سیاسی در ایران همه مارکسیستند و مارکسیسم در کشور ما ممنوع و غیرقانونی است. حتی در یکی از این مصاحبه ها تعداد سه هزار نفر را برای آنها ذکر می کند. اتهاماتی از قبیل کشتن مردم و خیانت به کشور هم به مخالفان خود می چسباند. مارکسیست ها کلا با اساس سلطنت که خود دستگاه فاسد و غارتگر بود و رژیمی در خدمت سرمایه داری و استثمار گران و سرکوبگر کارگران و زحمتکشان بود(چنان که در شلیک به کارگران جهان چیت و کشتن و زخمی کردن گروهی از آنان در سال 1350 عمل کرد)، مخالف بودند و خواهان برچیدن بساط سلطنت بودند. شاه  آنهایی را که اعدام می کرد به اقدام علیه امنیت و تلاش برای برانداختن سلطنت متهم  کرد نه «مفسد فی الارض یا محاربه با خدا و رسول». من از چندتن از زندانیان سیاسی زمان شاه شنیده ام که بعضی بازجویان خیلی خشن اغلب مشروب خورده و مست برای بازجویی می آمدند و بعضی حتی ضمن شلاق و شکنجه و باز جویی مشروب می خوردند. این نه از سر کیف و لذت بردن بلکه برای این بوده که از حالت عادی خارج بشوند و بتوانند بییشتر وحشگیری بکنند. اما بازجویان نظام اسلامی شکنجه و درنده خویی علیه زندانی را مثل انجام فریضه مذهبی می دانند و آنطور که یکی از این آخوندها که اگر درست به یادم باشد آخوند پلید حسینیان - همان که در برنامه «|چراغ» سیمای رژیم ولایی در دفاع از سعید امامی بعد از واجبی خوراندن و حذف او توسط وزارت اطلاعات،  قربانیان قتلهای زنجیره را «مرتد» و«ناصبی»(کسی که به امامان فحش می دهد) نامید- می گفت بازجویان وزارت اطلاعات همه مومن و نماز خوان و اهل زیارت عاشور هستند و وضوگرفته به بازجویی می روند. بازجویان همسر سعید امامی هم حتما وضو گرفته از زن سعید امامی باز جویی می کردند و آن حرفها رابه او می گفتند و آن رفتار را با او داشتند.  به می گفتند بگو افراد را چطور به سعید وصل می کردی، جواب می داد که من کسی را به سعید وصل نکردم. حاج آقای بازجو می گفت چرا «کاظمی اینجا وامیستاد سعید اینجا و تو در وسط و تو از عقب و جلو ایندوتا رو به هم وصل می کردی». او هم با ناله و زاری می گفت «من زن شوهر دار  مسلمانم من…».
تفاوت بازجویان و شکنجه گران دو نظام
بازجویان عرق خور ساواک شاه شاید در ساعات فراغت خود به «جنده بازی»  هم می رفته اند، اما در رژیم اخوندی اینطور که رویدادها نشان می دهد، دستگاه امنیتی رژیم اسلامی(سازمان اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات) واحد یا دایره ای ویژه ای از سربازان گمنام امام زمان  با تخصص«…کش ویژه» دارد که در آن با دام انداختن زنانی از آنان «جنده سازی» می کنند که و اینها را که «پرستو» می نامند، به سراغ عناصر خودی اندکی نق زن می فرستند تا از رفتارشان در خلوت با «پرستو»ی اعزامی عکس و فیلم برای شانتاژ و به اطاعت واداشتن یا بی آبرو و از میدان به در کردن طرف استفاده کنند. خیلی فرق است بین «عرق خور جنده باز» با «نماز خوان اهل زیارت عاشورا و جنده ساز». معلوم است که دومی خیلی دریده تر و درنده خویی اش وحشتناک تر می تواند باشد. شاید روزی هم بشنویم که دستگاه امنیتی بسیار «نوع آور و مبتکر» نظام ولایی که هم تبهکاران و آدمکشان حرفه ای را درخارج کشور برای آدم کشی یا بمبگذاری استخدام می کند و شعاع عملش در این زمینه تا آمریکا جنوبی هم می رسد و هم از انواع شگردها و طمعه گذاری ها برای به دام انداختن «سوژه» ها استفاده می کند، «خروس» یا «قوچ» هم برای از راه بدر کردن «اُناث» نق زن یا زبان دراز فرستاه است تا از آنها هم با «خروس» یا «قوچ» اعزامی عکس و فیلم تهیه کند و از این طریق آنها را یا در چنگ بگیرد یا از صحنه حذف کند. از رژیمی که امام و بنیانگذارش «نکاح» کودک شیرخواره و «تفخیذ» با اورا جایز دانسته، هر رذالتی بر می آید.
 دیکتاتوری و اختناق در سال قبل از سرنگونی شاه
در مورد رفتار و عملکرد و حال و هوای سیاسی رژیم شاه خونریز در یک سال قبل از انقلاب، مناساب می دانم موردی را که در پاسخ کانون نویسندگان ایران به مطلبی پر از تحریف دروغ علیه کانون نویسندگان ایران در رونامه اعتماد 2 تیرماه 1390 درج شده بود، یاد آوری کنم. در بند پنجم این جوابیه آمده است:
«در ۲۳ خرداد ۱۳۵۶، جمعی از اعضای دوره‌ی نخستِ کانون در اعتراض به انحطاط فرهنگی و سانسور و محدودیت‌های تحمیل‌شده به اهل قلم نامه‌ای سرگشاده‌ به نخست‌وزیر وقت منتشر کردند که به «نامه‌ی چهل نفره» معروف شد. این اقدام در واقع آغاز دوره‌ی دوم فعالیت کانون نویسندگان ایران در مخالفت با آزادی‌ستیزی و سانسور رژیم شاه بود. پس از انتشار این نامه، هما ناطق عضو کانون نویسندگان را در خیابان ربودند و پس از تجاوز به او در بیابان‌های اطراف «کاروانسرا سنگی» رهایش کردند. درست در همان روزها به خانه‌ی علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی، عضو دیگر کانون، نیز ریختند و به بازجویی و اذیّت و آزار خانواده‌ی او پرداختند».

 رژیم آریامهری حتی در 25 و 30 آبان ماه سال 1356 اجازه برگزاری شب شعر و سخنرانی از سوی دانشجویان دانشگاه صنعتی آریامهر ( شریف کنونی) را نداد و به سرکوب و دستگیری دانشجویان و مضروب کردن دعوت شدگان برای سخنرانی توسط چماقدارنش  پرداخت. در مورد رویداد های آن روزها و اطلاعیه های منتشر شده، میتوان به کتاب تاریخ سیاسی 25 ساله ایران نوشته سرهنگ غلامرضا نجاتی مراجعه کرد.
 جرم شاه حتی بدون در نظر گرفتن کودتای 28 مرداد 1332 و نتایج و عواقب ربع قرنی آن، اگر  تنها یکی از دو جنایت به گلوله بستن و به خاک خون کشیدن کارگران جهان چیت در اردیبهشت سال 1350 ( سال جشنهای 2500 سال شاهنشاهی ایران در تخت جمشید در مهر ماه )، که برای شکایت و اعلام نارضایی از بدی و سختی شرایط کار و نداشتن بیمه و پایین بودن دستمزد خود برای تجمع در برابر وزارت کار پای پیاده از کرج عازم تهران بودند، یا کشتار 9 زندانی سیاسی از جمله بیژن جزنی در تپه های اوین در30 فروردین 1354 می بود، بازهم مبارزه برای سرنگون کردن سلطنت و مجازات او اقدامی عادلانه و درست بود همچنان که نفرت از او. کشتار مبارزان آزادیخواه و حق طلب و عدالتخواه در ایران بعد از انقلاب، از جمله آنچه در گنبد و در کردستان گذشت، و نیز سرکوب اعتراضات کارگران و به زندان افکند و شکنجه رهبران سندیکایی، سانسور فیلم و کتاب و مطبوعات کارهای «شاهانه ایست که شیخنان پلید مردم سیتز با افسار گسیختگی بیشتر از شاه می کنند.

مفهوم «هرمنوتیک»! پریدن گاو نر روی صندوق صداقات «کمیته امداد امام خمینی»»

 
در فضای مجازی عکسی از گاونری که در حال برانگیختی غریزه جنسی روی صندوق صدقات «کمیته امداد امام خمینی» در کنار خیابانی پریده دیدم که این اتفاق و این رفتار آن حیوان برخلاف آن بارانی که جشن چهارم آبان را بهم زد که رویدادی طبیعی بود و اگر چه نادر بود ولی عجبیب نبود، خیلی غیرطبیعی و عجیب بود . جهیدن گاونر روی صندوقی آهنی با برانگیختی جنسی! عکس به نظر نمی رسد که  فتوشاپی باشد، برای این که سایه گاو و سایه صندوق به طور طبیعی در روی زمین نقش بسته و دور تر سایه ماشین و عابری هم در همان جهت زمین روی زمین دیده می شود که سایه گاو روی زمین افتاده است. از این گاوهای «کوهان دار» من در مناطقی در شمال  ایران دیده بودم. سرسبزی گیاهان محل هم نشان دهنده مرطوب بودن منطقه است. علت یابی علمی برانگیختیگی گاو نر برای نزدیکی و «سپوختن» به صندوقی آهنی البته کار متخصصان این امور مثل  دامپزشکی و یا حیوان شناسان*** است. ممکن است دلیل آن بوده باشد که مثلا بوی گاو ماده ای که ردی بیولوژیک از خود در آن محل گذاشته بوده، از اطراف صندوق می آمده است.  حالا کاری به بحث علمی مساله نداریم که نه هدف نگارنده از پرداختن به این اتفاق است و نه دانش آن را دارم، اما سعی برای یافتن مفهوم نهفته و «هرمنوتیک» آن و یا مفهوم تمثیلی برای آن، از سوی کسانی که خمینی پلید و عملکرد او و میراث خواران وپیروان فرومایه اش را می شناسند، ممکن است و می توانند نظری داشته باشند و مفهومی برای آن پیدا کنند. البته بیان شعری و طنز آمیز برای آن خیلی مناسب تر است ولی نگارنده آن توانایی را ندارم و این کار توانایی و قلمی مثل توانایی اقای هادی خرسندی را می خواهد. نمی دانم این عکس را دیده یا نه. به هر حال  در این عکس ما می بینم که صندوق «کمیته امداد امام خمینی» که نمادی از رژیمی است که خمینی بنیانگذاشت و اتفاقا اسم آن آخوند پلید روی آن نقش بسته است، در برابر یوش این گاو نر که می توان آن را نمادی از زندگی روستایی و اقتصاد مرتبط بآ آن (باغداری و کشاورزی و دامداری) دانست که جمعیت این بخش اتفاقا دارای اعتقادات مذهبی «پر رنگ تر» هستند و آخوندها اگر نفوذی داشتند در بین جمعیت این بخش بود و نه در جمعیت شهرها، خم شده و در وضعیتی قرار گرفته است که وزن گاو ممکن است سبب «واژگونی و سقوط» آن شود. این بخش از جمعیت کشور هم از عملکرد رژیم بشدت صدمه دیده به طوری که خبرگزاری رسمی رژیم ایرنا در 22 دیماه سال گذشته  در گزارشی نوشت:« غم مهاجرت سال هاست كمر روستاهای ایران را شكسته، روستاهایی كه همه چیز داشتند و غنی بودند اما امروز آب ندارند، چه وحشتناك است این آمار كه گفته می شود 33 هزار روستای كشور خالی از سكنه شده است». بنابر سرشماری جمعیت و مسکن سال 95، هفتاد و شش درصد جمعیت ایران ساکن شهرها و 26 در صد در روستاها اقامت دارند. روشن است بخش بزرگ این جمعیت شهری جذب بخش صنعتی یا خدمات نشده اند و کار و درآمد ثابتی ندارند و جمعیت حاشیه شهرها که را تشکیل می دهند. این جمعیت که با انواع مشکلات دست به گریبانند، نیروی انفجار عظیمی در خود ذخیره دارند که هردم می تواند به حرکت و خیزش های خشونت آمیز علیه رژیم که و غیر قابل مهار توسط نیروهای سرکوبگر رژیم بیانجامد..  
دود شدن رویا های بلاهت بار قدرت منطقه ای بودن و «فرماندهی دفاع از بلاد اسلامی»
اعتراضات و خیزش دیماه سال 96 که تیپای سنگینی به ادعای پوچ «حماسه 9 دی»(سال 88) ساخته دستگاه ابله ساز و شرورپرور رژیم بود که آن را در برابر تظاهرات و اعتراض 6 دی همانسال علم کرده بود، اتفاقاتی که در آن خیزش دیده شد به ویژه به آتش کشیدن حوزه علمیه مصطفی خمینی در تاکستان و اظهارات آن خانم قهدریجانی در انتقاد از رهنمود «آتش به اختیار» خامنه ای که آن را سبب به رگباربسته شدن مردم در تظاهرات قهدریجان و کشته شدن چند نفر شده بود دانست، و اعتراضات و حرکتهایی از آن تاریخ به این سو که اینجا و آنجا صورت گرفته که آخرین آن اعتراضات مردم لردگان به خاطر آلود شدن روستایی در آن منطقه به ویروس ایدز بود و طی آن دفتر نمایندگی ولی فقیه و به آتش کشیده شد، اینها نشانه های آن نیروی عظیم انفجاری نهفته در جامعه تحت فشار و سرکوب 40 ساله نظام شیعه و سلطه آخوند بر ایران است که در تمام این سالها یکدم از تکاپو علیه این رژیم آرام نبوده است. اکنون اوضاع رژیم گذشته از اثرات تحریم ها در محدود کردن شدید مبادلات خارجی در آن و تعطیلی یا کساد شدن فعالیتهای اقتصادی و افزایش بیکاری در داخل، و گذشته از خرتو خری و آشفتگی شدید در بالاترین سطح دستگاه سیاسی نظام ولایت فقیه، درعرصه مهم ترین دستاورد عقیدتی - سیاسی ادعایی فرامرزی اش بهم اوضاع به شدت بهم ریخته است. عرض اندام  و عربده کشیها  و ادعاهای هپروتی خامنه ای برای «خاورمیانه اسلامی» و رهنمودش به سپاه که« نباید قناعت کنیم به منطقه خودمان و با انتخاب یک چهاردیواری، کاری به تهدیدهای پشت مرزها نداشته باشیم. نگاه وسیع فرامرزی که مسئولیتش با سپاه است، عمق راهبردی کشور است و گاهی از واجب ترین واجبات هم لازم تر می شود اما برخی متوجه این مسئله نیستند»(10مهر)، که منبع الهام و رهنمودی برای پرت و پلا گویی سرداران چلغوز بردوش سپاه اش مثل یحیی رحیم صفوی است که می گوید« حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای یک نعمت و هدیه الهی برای ملت ما و ملت‌های اسلامی جهان است. ایشان نه تنها فرمانده کل قوای ایران، بلکه فرمانده دفاع از بلاد اسلامی در عراق، سوریه، فلسطین و یمن و بحرین است» و عربده کشی پاسدار سلامی برای «گسترش جغرافیای مقاومت»، با حوادثی که  اکنون در لبنان و عراق و سوریه می گذر، با سرعت حیرت انگیزی در حال تبدیل شدن به آوار سنگینی است که روی سرشان میریزد. رشته های پرهزینه خامنه ای و پاسداران ابلهه اش به عنوان «فرمانده دفاع از بلاد مسلمین». در حال پنبه شدن است. مثلا مقایسه کنیم اوضاع بعد از حمله و ورود نیروهای ترکیه به خاک سوریه برای ایجاد نواری به عرض 35 کیلومتر در طول مرز دو کشور که کردها در آن حضور نداشته باشند. رژیم از این اقدام انتقاد کرد که طبعا به اردوغان برخورده بود و این را بیان هم کرد، اما پوتین با اردوغان گفتگو کرد و به توافق رسیدند که نیروهای ترکیه  فرصت خروج به کردها از آن منطقه را بدهند و نیروهای روسیه هم برای جلوگیری از درگیری همراه نیروهای ترکیه در این منتطقه به گشت زنی بپردازند. طبعا بشار اسد نمی توانست اعتراضی به روسیه در مورد این توافق بکند. نطر رژیم که با ولی امر مسلمین جهانش «فرمانده بلاد اسلامی است» و با «سردار سلیمانی اش» که «ذولفقار سید علی خامنه ای» است برای هیچ طرفی، نه ترکیه و نه روسیه اهمیت نداشت. سوریه خودش تسلیم این توافق شد. به این ترتیب رژیم در این بازی بزرگ تبدیل به «نخودی» شد و حالا همراه با سوریه و و روسیه ناظر کار گروه صدو پنچاه نفری تدوین قانون اساسی جدید برای سوریه  است که به تعداد متساوی 50 نفری توسط سازمان ملل و اپوزیسیون سوریه و رژیم سوریه انتخاب شده و در ژنو مشغول به کار شده است. در لبنان مردمی که  به کل دستگاه سیاسی موجود با تمام تقسیمات مذهبی – قومی اش معترض هستند و اعتراضات خود را هم «انقلاب» می نامند یا انقلابی در وضع می خواهند، یک زنجیره انسانی به طول 170 کیلومتر تشکیل دادند. در آنجا هم مردم خواهان پایان یافتن اعمال نفوذ خارجی به ویژه رژیم هستند. در عراق اما وضع به شدت بحرانی و به زیان رژیم است. هنوز دو سه روزی از باد به غبغب انداختن های مقامات عمامه دار یا چلغوز بر دوش و تبلیغاتچی ها بیشعورشان از «راه پیمایی عظیم اربعین» و قدرت نمایی «شیعه» و یا بنا بر ادعای آخوند ابله معاون حوزه علمیه مازندران « اربعین قدرت‌نمایی شیعه در تغییر سرنوشت آینده دنیا  » «نگذشته بود که اعتراضات در کربلا هم شعله ور شد که بنا بر اخبار 18 کشته و تعداد زیادی زخمی داشت ولی مقامات عراقی وجود تلفات در این تظاهرات تکذیب کردند. در فضای مجازی ویدئوهای از ابراز نفرت به خامنه ای و سلیمانی با لگد زدن به عکس آنها در کربلا و نیز ویدئوهایی از تجمع بزرگ در میدان تحریر بغداد که در آن عراقیها شعارهای علیه ایران(رژیم) می دادند و خواهان ترک رژیم از عراق بودند منتشر شد. مهمتر از همه خبرهای حمله عراقی ها به کنسولگری رژیم در شهر کربلا در روز یکشنبه و بادمداد دوشنبه 4 نوامبر برابر 13 آبان بود. بنابر اخبار ویدئوهای منتشر شده در این زمینه معترضان عراقی پرچم رژیم را پایین کشیده و دیوار کنسولگری را هم  به آتش کشیده اند. این رویداد به لحاظ ضربه تحقیر کننده ای که برای رژیم از بیخ بن «کربلایی» و «عاشورایی» دارد، مثل اقدام آن گاو نر در پریدن به صندوقی که «اسم مبارک حضرت امام خمینی(ره)» به آن نقش بسته، است. مسعود حسینیان، سرکنسول رژیم در کربلا هم به دلیل فضای ضد رژیمی موجود در کربلا، از مسافران ایرانی خواسته است تا برقراری امنیت به کربلا سفر نکنند. این رویدادهای کربلا از طرفی از «مبارکی» رقص دختران عراقی در استادیوم ورزشی شهر کربلا در مراسم گشایش مسابقات فوتبال هم هست.  گفته بودم آن رویداد برای مردم ایران هم مبارک خواهد بود.
گفته می شود حرکتی هم از سوی عراقیها برای تحریم کالاهای ایرانی راه افتاده است.

خشم عراقیها علیه خامنه ای و قاسم سلیمانی
از آغاز شروع تظاهرات در عراق که تعدادی از شرکت کنندگان از ناحیه سرو سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفته و کشته شدند، عراقیها تک تیراندازان قاسم سلیمانی را عامل این جنایت ها معرفی کردند و دو نماینده از پارلمان عراق به نامهای  احمد الحبوری و فائق الشیخ علی از اولین کسانی بودند که در این زمینه سخن گفتند. فائق الشیخ علی  با استناد به سخنان امام جمعه تهران که گفته بود:« تظاهر کنندگان معترض عراقی ماموران آمریکایی هستند آنها را به قتل برسانید» گفت« ایران ما را به قتل می‌رساند ... دیگر این یک راز نیست»(العربیه 5 اکتبر). و احمد الجبوری گفت:« طبق اطلاعاتی که در دست دارد، سلیمانی به کمک یکی از مزدورانش به نام "حاج حامد" در بغداد یک اتاق عملیات برای ترور فعالان و رهبران این جنبش تشکیل داده و گروهی از تک‌تیر اندازان را به سرپرستی این مزدور عملیات قتل تظاهر کنندگان و معترضان مسالمت آمیز را طراحی و هدایت می‌کند»(العربیه 5 اکتبر). این اتهامات واهی نیستند، چرا که آنها حتما اطلاعاتی در مورد کشتار 52 تن از اعضای مجاهدین مستقر در اشرف در10 شهریور 92 توسط جنایتکارانی مسلح به تفنگهای دوربین دار و مجهز به صدا خفه کن دارند. قاسم سلیمانی جنایتکار بعد از آن رویداد در سخنرانی در مجلس خبرگان رژیم آن رویداد را دارای آثار و نتایجی مهم تر از «عملیات مرصاد» دانست. جز قاسم سلیمانی کسی در عراق نمی توانست طراح و هدایت کننده آن عملیات باشد. عملیاتی که همراهی کامل  https://p.dw.com/p/19cUd نوری المالکی جنایتکار را با خود داشت
اظهارات اخیر خامنه ای هم که تظاهرات مردم از فساد و دستگاه اداره کشور در لبنان و عراق را کار«آمریکا و سرویس های اطلاعاتی غربی که  با پشتیبانی پول کشورهای مرتجع منطقه دارند آشوب به پا می‌کنند»، دانست خشم زیادی در عراق برانگیخت که مهمتر از هم واکنش آیت الله سیستانی بود که در پیامی در 10 آبان دو روز بعد از سخنان خامنه ای، ضمن به حق دانستن اعتراضات مردم هشدار داد که « هیچ فردی یا مجموعه‌ای یا جناحی یا قدرتی منطقه‌ای یا بین‌المللی نباید خواست مردم عراق را مصادره کند». وزارت خارجه  عراق هم روز 11 آبان با انتشار بیانیه ای کشورهای خارجی را که در مورد اعتراضات آن کشور اظهار نظر می کنند،از مداخله  در امور داخلی عراق برحذر داشت و تاکید کرد که «هیچ شخص یا گروه یا طرف منطقه‌ای یا بین‌المللی نباید اراده عراقی‌ها برای برگزاری یک همه‌پرسی سراسری در مورد قانون اساسی و انتخابات دوره‌ای پارلمان را مصادره کند».
گاو دو نماد ایرانی 
مجموعه این شرایط است که پریدن آن گاو نر روی صندوق آهنی کمیته امداد را به تبدیل به پیامی از رویدادی در حال وقوع می کند که ابعاد و وخامت آن برای رژیم و میراث خوران خمینی پلید،از تصور گردانندگان جنایتکار و سرکوبگر رژیم فراتر خواهد بود
ما یک نماد دیگری هم در شکل و شمایل گاو  که حامل محتوای عظیم فرهنگی و هویتی  در تضاد با فرهنگ و باور متعفن آخوندی است داریم که تمام تلاشهای گسترده رژیم در تقابل برای نقی و محو آن به شکست انجامیده و رژیم را سنگینی آن بیچاره کرده و به زانو در آورده است و آن گاوههای سنگی سرستون تخت جمشید هستند. تخت جمشید که میراثی از فرهنگ و تاریخی باشکوه و عظیم و قبل از اسلام ایران است که آخوندها چشم دیدن آن را نداشتند و ندارند اما ایرانیها به آن مغرورند. ستونها تخت جمشید به عنوان نمادی از سبک معماری ویژه در دیکیسونر لاروس در کنار ستونها معماری مصر(معابد لوکسور و کارناک) و معماری روم و معماری بیزانس و… به عنوان ستون دوران هخامنشی نامبرده شده است. شخصت بزرگ دوران هخامنشی که در تاریخ به عنوان شخصیتی انسانی و قدرتمند بزرگی که مظهر احترام به ادیان و عقاید دیگران از او یاد شده کوروش بزرگ است که دوران رژیم ضد ایرانی روضه خوانهای پلید، قله بلند و شکوهمند و نمادی از هویت و فرهنگ ایرانی که ریشه در هزاره ها دارد شده و آخوندهای پلید نتوانستند آن را منهدم یا مدفون کنند و مانع دیده شدنش بشوند. فرهنگ و هویتی که به رغم درندگی بی حد رژیم در مبارزه گسترده برای نابود کردن این هویت و حتی قتل زنجیره روشنفکران و فرهنگسازان ایرانی، همچنان پیروز نیرد با آخوند های جنایت کار بوده است. شاید این نیاز به گفتن نداشته باشد که کوروشی که این گونه تکیه گاه فرهنگی و هویتی مردم ایران شده است، آن کوروشی نیست که محمدرضا شاه در هپروت خودبزرگ بینی و خود شفیتگی اش خودش را جانشین او و میراث دار او می دانست. کوروش او «شاهنشاه» بود، او جشن دوهزار و پانصد سال شاهنشاهی را برای یزرگداشت خودش گرفته بود و نام کوروش نقابی بود که او خودشیفتگی و خود بزرگ بینی و جبّاریت خودش را پشت آن پنهان می کرد. دیکتاتوری که در اردیبهشت 1350 کارگران محروم و بی سلاح را که پای پیاده از کرج برای تجمع در برابر وزارت کار می رفتند به خاک و خون کشید، و درمهر ماه در برابر آرمگاه کوروش خطابه بزرگداشت او را می خواند و خودش را جانشین او معرفی می کرد و به او اطمینان می داد که «آسوده بخواب ما بیداریم» نمی توانست رهرو مردی با منش و رفتار کوروش باشد. در آن جشنها  نه تنها جایی برای مردم نبود، بلکه بنابر فضای خفقان آور به شدت پلیسی در شیراز و در منطقه  به وجود آورده بودند. اما کوروش مردم کوروش حقوق بشر و آزادی ادیان و چهره تاریخی درخشان میهنشان است که مردم در برابر رژیم  شعیه  سرکوبگر و ضد ایرانی از او تجلیل می کنند و به این ترتیب تفاوت جنس خورشیدی هویت خود و تضاد آشتی ناپذیر با رژیم تاریک اندیش آخوندی را نشان می دهند.
***************
* تاسف برای نلیسدن چکمه شاه دقیقه 9 و 32 تا دقیقه ی 10 و 4 ثانیه  
مصاحبه شاه با اوریانا فالاچی و ادعای برگزیده شدن توسط خدا  **
     Zoologistes***
با پوزش از اشتباهات تایپی احتمالی
------------------------ 

گفت‌و‌شنود با دکتر کریم قصیم دیوار برلین Berlin Wall