۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

تجمع مادران صلح در پرک لاله تهران در دوم آبان 88 ـ

Iran Tehran 24 Oct 09 Mothers of martyrs gathering in laleh park P4

سوسياليسم ايدئولوژی نيست


گفتگو با محمد قراگوزلو نويسنده کتاب ,بحران,.بخش دوم
*انعکاس بحران اقتصادی جهان در ساحت سياسی ايران


http://www.farheekhtegan.ir/content/view/3648/44/
روشنگری. بخش اول اين مصاحبه در همين ستون درج شد که در زير نويس ميتوان به لينک آن دست يافت. ضمنا لازم به يادآوری است همانطور که در بخش اول مصاحبه آمده، خبرنگار مصاحبه کننده جواد ماهزاده است که فرزند او صبح روز 30 مهر دستگير شد و در بازداشت به سر ميبرد. در باره او ميتوانيد به خبر روشنگری در لينک زير مراجعه کنيد.

http://www.roshangari.net/as/sitedata/20091022102803/20091022102803.html

بار ديگر مارکس

.. قسمت اول اين گفت و گو ذيل عنوان سوسياليسم هيچ نسبتى با مكاتب ايدئولوژيك ندارد چاپ شد. قراگوزلو با نگارش کتاب بحران ، بحران اقتصادی جهان غرب را بررسی کرده است.

آيا فكر مي‌كنيد بحران مالى جهان به احياى ساير انديشه هاى اقتصادى و تغيير سمت حركت اقتصاد بين الملل مي‌انجامد؟
قبلا هم گفتم بحران اقتصادى به احيا و به عبارتى بازتوليد مكتب اقتصادى جان مينارد كينز انجاميده است. شما فكر مى كنيد شعار ,تغيير, دموكرات‌هاى آمريكايى مويد چه پيام يا برنامه مشخص اقتصادى- سياسى بود؟ واضح است كه در سطح اقتصادى چرخش مشخص و روشنى در سياستگذارى دولت هاى سرمايه دارى پيشرفته به وجود آمده است. در اوايل سپتامبر سال جارى دولت اوباما طرح بيمه هاى همگانى را به كنگره ارائه كرد اما با اعتراض ضدانسانى هواداران سياست‌هاى نئوليبرالى مواجه شد؛ همان كسانى كه اوباما را سوسياليست مى خوانند و به او حمله مى كنند. حالا ديگر تمام اقتصاددانان شاخص و همه دولت هاى عضو جي٢٠ از ضرورت وجود دولت مداخله گر و لزوم كنترل بازار دفاع مى كنند. از برنانكى رئيس فدرال رزرو گرفته تا تئوريسين هاى داووس و مديران موسسات مالى و صنايع عظيم ورشكسته. به لحاظ سياسى بحران قدرت مانوور ايالات متحده را به سود حضور فعال چين و روسيه كم كرد. حتما مى دانيد ميلياردها دلار اوراق قرضه و سهام آمريكايى در اختيار چينى ها و ساير بازرگانان جهانى قرار دارد. آنان اگر اين سهام را – كه مولود , اعتبار براساس اعتبار, و ماحصل سياست‌هاى مقررات زدايى نئوليبرالى است - براى تبديل شدن به پول عملياتى كنند، اقتصاد آمريكا در يك لحظه دود خواهد شد. اقتصادى كه برخلاف تبليغات مبتني‌بر خروج از بحران و شروع رشد حالا وارد موج سوم بحران يعنى بيكارسازى هاى گسترده شده است. براى اولين‌بار ظرف ٣٠ سال گذشته نرخ بيكارى در آمريكا دو رقمى شده است. البته اين امر به معناى آن نيست كه اقتصاد چين و روسيه در حال شكوفايى است؛ هرگز. همين چند روز پيش (٢٠ سپتامبر) بود كه خبر رسيد بزرگ‌ترين شركت خودروسازى روسيه (اووارتز) در حال اخراج ٢٤ هزار كارگر خود است. اقتصاد چين كه به‌دليل استثمار نيروى كار ارزان‌قيمت و وجود چهارصد ميليون ارتش ذخيره كار زمانى (٢٠٠٦) رشد ١٣ درصدى را تجربه مى كرد، حالا به رقم شش درصدى افت كرده است. چينى ها اگر براى آب كردن اضافه توليد بنجل شان بازارهايى مثل ايران را نداشتند، تاكنون به ركود افتاده بودند. من در جمع بندى نتايج بحران اقتصادى در فصل نهايى كتاب ,بحران, نوشته ام و اينجا هم تاكيد مى كنم ايالات‌ متحده از اين بعد آن قدرت يگانه و بي‌چون‌وچراى جهانى نخواهد بود. تعديل سياست تهاجمى و نظامي‌گرى آمريكا، خروج تدريجى و اجبارى از عراق، عدم مداخله در جنگ گرجستان همه‌وهمه مويد تقليل قدرت نظامى آمريكا، عروج قدرت هاى منطقه‌اى و قدرت هاى جهاني‌اى مانند روسيه و چين است. از طرف ديگر بحران جارى حقانيت سوسياليسم و علمى بودن نظريه هاى ماركس را بار ديگر به اثبات رسانده است. فروش تصاعدى كتاب , كاپيتال, و رجعت مجدد اقتصاددانان به آموزه هاى ماركس مويد اين نكته است كه تبليغات زهرآگين رسانه هاى سرمايه دارى عليه سوسياليسم پوچ از آب درآمده است. اگر سقوط سرمايه دارى دولتى شوروى در اواخر قرن گذشته به شاخى زيرچشم سوسياليسم تبديل شده بود، حالا چپ ها مى توانند به جهان اعلام كنند آنچه در شوروى جريان داشته چهره ديگرى از سرمايه دارى در قالب
سرمايه‌دارى دولتى بوده است و سوسياليسم مى تواند انسان را از بحران اقتصادي، مناقشات سياسي، مشكلات اكولوژيكى و... نجات دهد و براى جهان صلح و برابرى و آزادى به ارمغان بياورد. آنچه من مى گويم اتوپى نيست؛ واقعيت است. البته در سال هاى گذشته قرائت هاى مختلفى از سوسياليسم ارائه شده كه بايد به‌درستى مدنظر قرار گيرد و جريان هاى راست و فرصت‌طلب مانند سوسياليسم بازار، عقلاني، اتوپيك، عرفاني، چپ نو و... به دقت نقد شوند. من در گوشه‌اى از بخش سوم كتاب بحران به اجمال از اين مهم سخن گفته ام و حالا كوتاه مى آيم.

تاثير بحران سال ٢٠٠٨ بر كشورهايى چون ايران به چه شكل بروز
مي‌يابد؟ چرا اين تاثيرگذارى كمتر بوده است؟
برخلاف تصور بحران دامن اقتصاد ايران را نيز گرفته است. اصولا در عصر جهانى سازى ها و در هنگامه‌اى كه بورژوازى ملى به اساطير پيوسته است، مگر مى شود اقتصاد آمريكا و كلا غرب در كنار چين تب كند و لرز آن به ما نرسد. من نمى خواهم وارد شرح بيمارى هاى اقتصادى ايران بشوم ولى همين‌قدر بگويم كه از سال ١٣٦٨، به‌تدريج برنامه هاى نئوليبرالى تحت عناوين تعديل اقتصادي، كاهش خدمات دولتى و خصوصى سازى وارد اقتصاد ايران شد (آخرين نمونه اين خصوصي‌سازى ها؛ حراج سهام شركت مخابرات ايران در تاريخ ٥/٧/ ١٣٨٨ بود) و درراستاى تحقق اين برنامه ها نه فقط اشرافيت جديدى شكل گرفت بلكه فاصله طبقاتى به طرز محسوس و ملموسى عميق شد. در زمان اصلاحات سياسى نيز همان برنامه ها به شكل بطئى دنبال شد و دولت نهم هم با وجود شعار عدالت‌محورى و توزيع پول نقد در ميان فقرا عملا همان سياست‌هاى نئوليبرالى را دنبال كرد و بيش از ٢٩٠ ميليارد دلار عوايد نفتى را سوزاند، بدون آنكه بر تورم به‌ويژه ركود تورمى فائق آمده باشد. حالا ديگر خط فقر به نزديك ٩٠٠ هزار تومان رسيده و كماكان حقوق پايه ‌اى كارگران يك سوم اين ميزان يعنى ٢٦٣ هزار تومان است. اولين عارضه بحران در اقتصاد ايران با كاهش قيمت نفت رخ داد. همين زلزله، درآمد كلان دولت ايران را كه عمده آن هزينه واردات مى شد به كمتر از نصف تقليل داده است.
كسرى بودجه ٤٤ ميليارد دلارى موضوع ساده ‌اى نيست. دولت براى جبران اين كسرى بودجه ناگزير است ضمن كاهش خدمات عمومي، از هزينه هاى جارى (بودجه وزارتخانه‌ ها) بكاهد و طرح هاى عمرانى را تعطيل كند. به‌طور كلى بحران اقتصادى ايران نيز رونوشتى از بحران اقتصادى جهان است. در ايران بانك ها رقمى بالغ بر ٥٦ ميليارد دلار مقروض هستند. بدهى بانك هاى دولتى به بانك مركزى از مرز ٣٢ ميليارد دلار گذشته است. نرخ بيكارى رو به فزونی است .
در بعضى از صنايع كارگران حتى تا ٥٠ ماه حقوق نگرفته اند؛ اين را سايت ايلنا مى گويد. صنعت نساجى ايران كجا است؟ بحران به ايران خودرو رسيده. اصل همين دعواى سياسى دو جناح اصلاح طلب و محافظه كار از بحران اقتصادى سرچشمه مى گيرد. مناظرات انتخاباتى را كه حتما به ياد داريد. يكى (موسوى) مى گفت؛ آقاجان اقتصاد صدقه‌اى را متوقف كنيد، شوراى پول و اعتبار و سازمان برنامه بودجه را احيا كنيد و از پخش فله ‌اى پول احتراز فرماييد و به گزارش ديوان محاسبات مبني‌بر مفقود شدن يك ميليارد دلار از بودجه جواب دهيد و به‌طور كلى اقتصاد را عقلانى كنيد و عضو WTO شويد. ديگرى مى گفت ,ويرانى اقتصادى كشور ناشى از اشرافيت گرايى دولت هاى پنجم تا هشتم و رانت خوارى آقازاده ها است., بيشترين بحث در مناظرات انتخاباتى پيرامون مقولات اقتصادى بود. شما ديديد كه همه عليه هم تهمت هاى اقتصادى و رانتى زدند.
يكى از وزير كشور ميلياردر سخن گفت و ديگرى از رشوه شهرام جزايرى و سوءاستفاده‌هاى مالى فرزندان فلان فرد. اينها تصادفى و براى گرم كردن تنور انتخابات نبود. يكى آمار و نمودار تورم و بيكارى و رشد را به استناد همان گزارش مركز آمار ارائه مي‌داد و ديگرى همان آمار را ,نقشه مار, مى خواند و طرف را به دروغگويى متهم مى كرد. آيا اينها و صدها مورد ديگر مويد بحران اقتصادى نيست. شما در آينده امواج مخرب ترى از اين بحران را مشاهده خواهيد كرد.

پای صحبت دگرانديشان؛ گفتگو با شهاب شکوهی


ی. صفايی


با توجه به رويدادهای اخير ايران و جنبش سبز با تمام دگرگونی هايش که نه تنها ما بلکه افکار عمومی جهان، شاهد آن هستيم، پای صحبت آقای شهاب شکوهی می نشينيم و نظريه های ايشان را با شما درميان می گذاريم.
پای صحبت شهاب شکوهی
1ـ به نظر شما آيا خواسته�های اين جنبش گسترش می�يابد يا نه؟ آيا اين خواسته�ها تغيريافتنی است يا نه؟ با توجه به مانورهايی که کروبی تا کنون از خود نشان داده و در مقابل موسوی تا حدودی سکوت پيشه کرده و در تدارک " راه سبز اميد" است؛ اين حرکت�های سياسی را نسبت به خواسته�های مردم ايران چگونه ارزيابی می�کنيد؟
اگر قرار باشد که مشخصاً به سوالات شما پاسخ دهم و به حاشيه نروم ، جواب اين خواهد بود که به همان علت که جنبش مردمی ايران وارد مبارزه برای احقاق حقوق از دست رفته اش شده و طبيعتاً به آن دست پيدا نکرده ، به همان علت هنوز راه درازی در پيش هست تا احقاق آن کامل شود.( از جمله خواستهای مورد نظر می تواند: آزادی ، برابري، تامين اجتمايی ودهها نياز ديگر باشد) ازاين رو طبيعی است که دراين راه دراز همواره افت و خيزها و کشمکش های زيادی داشته ايم و خواهيم داشت با اين توصيف اگر امروز فضا نسبتاً آرام شود دليلی بر کوتاه آمدن مردن نيست و در واقع بايد منتظر خيزشی سهگين ترو جدی تراز پس آن باشيم. تجربه چند سال اخير نشان داد که مردم بنا به شرايط خودشان ميدان مبارزه را تعيين می کنند و هر جا که لازم باشد عقب خواهند کشيد. پس امروز ممکن است نيازهای اوليه مردم( يا بهتر بگويم بهانه برای اعتراض) توسط موسوی ها يا کروبی ها پاسخ داده شود و فردا کسان ديگر، اما نبايد فراموش کرد که در نبود احزاب مترقی و مردمی هميشه اين خطر هست که انرژی جامعه در يک دوره به هدر رود و تاريخاً آنها را به عقب برانند از اين رو نقش نيروهای روشن جامعه بسيار حساس ترو جدی تراز گذشته است . واقيعت اين است که موسوی و کروبی خواسته يا ناخواسته بر روی موجی پرتاب شده اند که در صورت شنا نکردن غرق خواهند شد و در صورت ادامه هم توانايی لازم برای سوارماندن براين موج که روز بروز سهمگين تر خواهد شد را ندارند ضمناً من معتقدم تا وقتی شخصی يا گروهی به نفع مردم قدم يا قلم ميزند نبايد جلواش را گرفت ولی طبيعی است که اين اشخاص يا گروهها به خاطر سابقه شان همواره زير زره بين و در معرض لگد از طرف مردم هستند.

2ـ جنبش مدنی مردم ايران به ويژه پس از انتخابات دور دهم رياست جمهوري، تقريباهمه�ی طبقات مختلف را نمايندگی می�کند، هم�اينک اين خيزش�های گسترده�ی اجتماعي، به دستور رهبران جمهوری اسلامی توسط نيروهای سرکوبگر رژيم، خونين گشته است. وضعيت و جايگاه اين جنبش را چگونه ارزيابی می کنيد؟
با وجودی که نزديک به سه ميليون مردم معترض به بخش اصلی حکومت ، به خيابانها ريختند و شجاعانه مبارزه کردند و تلفات دلخراشی هم دادند اما اين جنبش الزاماً همهٌ طبقات اجتماعی را بويژه در ماه های اخير نتوانسته در خود جای دهد. اگر چه انسانهای بسياری بصورت فردی و بخشاً زير پرچم سبز در اعتراضات شرکت کردند. اما می دانيم که لازمه از پا درآمدن چنين رژيمهايی ، اعتراضات فلج کننده قشرهای موثر و سازماندهی شده ای است که بتواند نه تنها برای مقابله با هر تاکتيک حکومتی جوابی داشته باشند بلکه فراتر بتواند جای گزين هايی را هم ارايه دهند. از اين رو مسلماً مثل ٣٠ سال گذشته که همواره جمهوری اسلامی مردم زحمت کش را سرکوب کرده نيست بخصوص اينکه در حال حاضر جنبش دارای رهبران نيمبندی است که می تواند چند صباحی اعتراضات مردم را هدايت کنند. اما تا رسيدن به مرحله ای که مردم بر خود حکومت کنند راه درازی در پيش داريم .
3ـ سرانجام اعتراض�گری مردم و اين نوع رويارويی با حکومت، به نفع چه کس و يا چه کسانی رقم خواهد خورد و چشم�انداز دمکراسی و آزادی بيان در ايران را چگونه نتيجه�گيری می�کنيد؟
در مورد سوال سوم بنظريک نوع غيب گويی می باشد اگر بگوييم که حتماً پيروز می شوند يا شکست می خورند. اما می توانيم بگوييم که بدون ترديد مردم بدنبال خواسته هايشان از پای در نخواهند آمد چرا که حداقل تاريخ جنبشهای مردمی همين گونه رقم خورده و از آنجا که تجربهٌ سی ساله مردم ايران آنهم با حکومتی تقريباً استثنايی بسيار سنگين و کم نظيربوده من بسيار اميدوارم که در زمانی نه چندان دور مردم به بخش جدی از خواست هايشان دست پيدا کنند که از جمله آزادی بيان ، دمکراسی نسبی و.....غيره می باشد.

4ـ تصور نمی�کنيد که در اين شرايط حساس، يک تشکل و يا شورای رهبری مؤثر از طيف�های مختلف جامعه که بتواند جنبش را هدايت کند لازم است؟ به نظر شما مکانيسم متحقق شدن آن چيست؟
من فکر می کنم که کليدی ترين سوال همين است ، چرا که آنچه تا به حال اين حکومت بر سر مردم آورده و همچنان می تواند ادامه بدهد علتش نبودن تشکلهای مردمی با دوام و بويژه رهبريست. اما رهبری از کجا می آيد! من معتقدم که در صورت ادامه داشتن اعتراضات و بخصوص کشيده شدن پای ديگر گروههای صنفی سياسی مانند کارگران، زنان(با خواسته های خاص خودشان)، مليت ها، و ديگر گروههای سياسی اجتمايی ، بمرور رهبران اين گروهها از ميانشان توليد خواهد شد و از آنجا که اين رهبران از دل مردم بيرون آمده و دارای تجربهٌ غنی از اندوخته های داخل ، خارج و گذشته هستند اميد به آينده ای آزاد و روشن را می توان داشت. البته که نقش احزاب و گروهها و همهٌ روشنفکران در تاباندن روشنايی در اذهان مردم موثر است و اگر همين گروهها و افراد می توانستند حول خواسته های حداقل مردم پلاتفرمی مشترک داشته باشند و در نيازهای مردم کمک و همراهی بکنند قدر مسلم کار سريعتر به جلو می رفت.

5ـ با اشاره به طيف گسترده�ی ديدگاه�های مختلف، اپوزيسيون تا به امروز موفق به تشکيل آلترناتيو نيرومند و اثرگذار نشده است، آيا درشرايط فعلی نسبت به توانايی و پتانسيل موجود اپوزيسيون، فضايی برای سامان�يابی يک آلترناتيو نيرومند، پيرامون يک پلاتفرم مشترک وجود دارد؟
جواب دادن به اين سوال احتياج به يک تحليل طول دراز دارد و می دانيم سالهاست اين انتظار وجود دارد که گروهها و تشکيلاتها بتوانند کاری بکنند ولی به علتهای متعددی اين کار نشده اما مايع دلگرمی اينستکه اين روزها ارتباطات داخل و خارج بسيار وسيع شده و واقعی تر از گذشته ميباشد اين اميد هست که هم فکری مشترک داخل و خارج سبب بوجود آمدن تشکلهای دمکراتيکی شود که حداقل آلترناتيوی برای ادامهٌ مبارزه با فاشيسم حاکم بوجود آيد و در واقع زمينهٌ نفس کشيدن مردم و فرصت پيدا کردن راه حلهايی برای آينده بشود.
6ـ هشت سال مديريت اجرايی کشور در اختيار اصلاح�طلبان به رياست آقای خاتمی بود؛ هم�اينک اما، اصول�گرايان در رأس نهادهای قانون�گذاري، قضايی و دولت قرار گرفته�اند و با منطق زور و سرکوب عريان نقطه نظرهايشان را در جای جای مناسبات اجتماعي، اعمال می�کنند. آيا به طور کلی اصلاح�طلبان، توان به چالش کشيدن اصول�گرايان را دارند؟ چنانچه امکان دارد به چرايی و چگونگی تفاوت شيوه�های آنها نيز بپردازيد.
از نظر من اصلاح طلبی امتحانش را داد و رفوزه شد البته علت رفوزه شدنشان فقط اصلاح طلبان نبودند بلکه سوالات سختی بود که آنها با درک اصلاح طلبی قادر به پاسخ گويِِِِِ به آن نبودند موضوع ديکتاتوری لجام گسيخته ای است که با پوشش مذهب مثل اختاپوس بر پهنهٌ ايران و حتی فراتر پنجه انداخته و طبيعی است که اين اختاپوس را با سلام و صلوات نمی شود راضی کرد! از اينرو اگر چه اين روزها رهبری اعتراضات مردم در دست اصلاح طلبان است ولی به سرانجام رسيدن اين دعوا خيلی فرا تر از چهار چوب فکری اصلاح طلبان می باشد. و بدون ترديد اصلاح طلبان قادر نخواهند بود در ادامهٌ اين اعتراضات دوام بياورند ضمن اينکه خواسته آنان هم با جناح ديگر حکومت فاصله دارد. نگاه کنيد به نظرات منتظری : به نظر من خيلی محترمانه هم در جواب موسوی و هم در بيانيه های ديگرش اشاره به وضعی می کند که خيلی فراترازآنست که مد نظر کروبی و يا موسوی باشد. من با تمام وجود خوشحال می شوم اگر مردم ما بدون خونريزی و دردسر می توانستند به خواسته هايشان برسند ولی آيا با تجربه ٣٠ ساله ما چنين چيزی ممکن است من که چشمم آب نمی خورد.

7- چه راهکاری را برای تداوم و رشديابندگی اين خيزش اجتماعی پيشنهاد می�کنيد؟- سه ماه از خيزش گسترده�ی مردم ايران و اعتراض به تقلب انتخاباتی گذشت، زنان و مردان آزاده�ی ايران به ويژه جوانان روزهای پر التهاب رويارويی با حکومت استبدادی را پشت سر گذاشتند؛ اما مردم از همديگر می�پرسند که چه خواهد شد؟ نظام جمهوری اسلامی با سرکوب وحشيانه اين جنبش اجتماعی را نيز همچون سی سال گذشته به خون کشيد و احمدی نژاد را با تقلب بر مسند قدرت تکيه داد و بر مردم تحميل کرد. ارزيابی شما از فرآيند اين خيزش گسترده� در اين برهه از زمان چيست و واکنش�های مردمی ايران پس از اين تجربه چه خواهد شد؟
راهکارهايی که بعنوان نسخه باشد وجود ندارد اما ميشود حدس زد که اگر مردم حداقل فعلاً وارد فاز درگيری مستقيم نشوند( منظور نظاميگريست) بهتراست، چرا که خواستهٌ حريف دقيقاً رو در رويست واگر مردم بتوانند کميته های محلی و کاری خود را تشکيل بدهند و مبارزه اشان را با رژيم ،از طريق اعتراضات فرسايشی ، اعتصابات ، تحريم ها(کلاس و غيره) وديگر روشهای فلج کننده قرار بدهند در واقع ضمن اينکه کمترين آسيب را خواهند ديد اين فرصت را پيدا خواهند کرد که تشکل های خود را بوجود بياورند و رو در روی رژيم قد علم کنند. تجربه انقلاب ٥٧ به ما آموخت که وقتی پای نيروهای مهمی مثل کارگران و ديگر زحمت کشان متشکل به ميان بيايد ديگر هيچ قدرتی قادر به کنترل يا سرکوب مردم نخواهد بود. ما در ٣ ماه اخير آشکارا ديديم که جمهوری اسلامی نشان داد که با آخرين حربه ها و شديدترين شيوه های ممکن در سرکوب مردم شرکت کرد و اين پيام را به روشنی به همه اعلام کرد که آخر خط است و موضوع ديگر اسلام و خدا و پيغمبر نيست بلکه دعوا بر سر قدرت است اگر خدا هم در امر ولايت قدرت دخالت کند سرنوشتی بهتراز هم مسلکان قبلی حکومت و مترودان فعلی نخواهد داشت. البته اگر شانس بياورند و کشته نشود!. اما همين پيام آشکارا عصبی بودن رژيم را هم نشان داد و در واقع نشان داد که بيشترين حربه هايی که می توانستنند بکار ببرند را هم بکار بردند و بر ملا هم شدند، پس روشن است که در مقابل گاو ديوانه نمی شود با سينه سپر مقابله کرد. ضمن اينکه گاهی نشان دادن سينه سپر بر گاو وحشی او را بيشتر به خشم و گيجی مياورد و فرصت را برای ضربه زدن فراهم می کند.

8ـ شعارهايی که در حمايت و تأييد جنبش مردمی شکل گرفته، به قدری گسترده و مختلف است که نيازی به توضيح دوباره�ی آن نيست؛ به نظر شما چگونه می�توان اين تضاد را در موقعيت کنونی حل کرد؟ آيا فکر نمی�کنيد که اين تضاد، بستر تضادهای بعدی را در تشکل�ها فراهم کند؟ و اگر چنين است، آيا اين تضاد می�تواند به جنبش�های اجتماعی در ايران ضربه بزند؟ چه راهکارهايی را شما پيش رو داريد؟
در مورد تنوع شعارها من فکر ميکنم امری است طبيعی چرا که در جامعه ای مثل ايران و بخصوص سرکوبی که در اين ٣٠ ساله الی بيشتر بر مردمانمان و بويژه اقليتهای قومی رفته آنقدر خون در دلها شده که در صورت بوجود آمدن شرايطی مناسب موجی از خواستها بر پا خواهد شد و تا مدتها همه چيز را تحت تاثير خودش قرار خواهد داد. برای نمونه ما برای توافق بر سر سرنگونی رژيمی که بدون ترديد همه متفق القول هستيم چرا روشهای مختلفی را پيشنهاد می کنيم و در صورت کمی پيشتر مثالاً اولين شعار ممکن است کلمه آزادی باشد، ما می دانيم که همين کلمه ساده آزادی چقدر برای ما آب ور می دارد. پس اين تناقضات و تنوع شعارها بدور از واقعيات نيست ضمن اينکه قدرتهای بزرگ هم شديدن برای اهداف خودشان و شعارهای معطوف به منافعشان خودشان سرمايه گذاری کرده و ساکت نمينشينند. اما تجربه تلخ مردم از چاپاول جامعه و ملت توسط زورمداران آن چيزی است که به ما کمک می کند تا بتوانيم شعار درست را انتخاب کنيم و اين چيز کوچکی نيست. نکته حايز اهميت اين است که ما ضمن اينکه با جامعه مان بايد ارتباط نزديکی داشته باشيم و با خواسته ها و شعارهای آنها بطور واقعی سرو کار داشته باشيم اما نبايد هشياريمان تحت تاثير احساستمان قرار بگيرد و از شعارهای انحرافی که در جهت منافع مردم نيست قافل شويم.

9ـ محدود کردن حلقه�ی کروبی به ويژه نمايش فيلم کهريزک، بيانيه�ی يازدهم موسوی و واکنش�های روز قدس را در اين موقعيت حساس کنونی چگونه ارزيابی می�کنيد؟
-از نظر من تمامی موارد بالا در يک چير خلاصه ميشود. مردم معترض به خيابانها ريخته اند و بدنبال خواسته هاشان هستند و تا رسيدن به اين خواسته ها ممکن است دهها موسوی ، کروبي، منتظري، صانعی و....را وسيله قرار دهند و يا دور بزنند . قدر مسلم در ميان مردم همين آقايان طرفدارانی دارند ولی آنچه تعيين کننده است خواسته های رو بجلو مردم است که فراتر از توان اين جماعت می باشد و اين روشن است که نقش خاص هر کدام از اين افراد يا افراد ديگر در مقطعه تاريخی می تواند کمک کننده باشد ولی تا رسيدن به حاکميت مردم کامل نخواهد بود. مثلاً اعتراض موسوی به نتيجه انتخابات و دنبال کردن آن تا اين جای کار يا افشاگری کروبی جزء مواردی هستند که برای مردم قابل اهميت است تا جايی که مردم با همين بهانه ها و پشت گرمی ها حاضرمی شوند به خيابان بريزند و مبارزه کنند. مثالی ديگر سال ٧٦ است که خاتمی به رياست جمهوری انتخاب شد. آيا نقش خاتمی را بايد فقط در بازی قدرت ديد! يا می توانيم به فرصت هايی که برای مردم بوجود آمده هم فکر کنيم. قدر مسلم خاتمی ها محصول فشار جامعه بر قدرت حاکم بود (با حساب آمار تعداد کسانی که خاتمی را قبل از انتخابات می شناختند ٥ ميليون بودند ولی در انتخابات ٢٠ ميليون شرکت کردند!). حتی آشکارا خاتمی برای ادامه اعتراضات نمی کشيد ولی چون مردم نياز داشتند که کسانی را جلو بيندازند همواره او را حول می دادند. پس روشن است که مردم بنا به شناخت خود و نيازهايشان ممکن است امروز رنگ سبز را علم کنند و زير آن سينه بزنند و فردا رنگ سرخ . ممکن است امروز در روز قدس يا نماز جمعه شرکت کنند و شعار خودشان را بدهند و فردا ميدان آزادی را به رنگ سياه يا سرخ تبديل کنند. مثلاً روز قدس اعلا رغم تهديد بسيار شديد سپاه و ترساندن مردم از تجاوزات و قتل های ددمنشانه ، باز هم مردم به خيابان ها ريختند و در واقع نقطه عطفی را پای ريزی کردند که در ٣٠ ساله گذشته سابقه نداشت. از اين رو بسيار مشخص است که اين رژيم ديگر نمی تواند به حکومتش مثل قبل ادامه بدهد.

10- با اشاره به اينکه بحث عبور از موسوی مطرح شده و از سوی ديگر بخشی از جنبش زنان در پی هويت مستقل خود، جايگاه بسيار والايی را در درون اين جنبش جستجو می�کند؛ نگاه شما نسبت به واقعيت�های موجود و حقيقت دست يافتنی چيست؟
فکر می کنم در بالا تا حدودی به بخش اول سوال پرداخته شد با اين حال توضيح کوتاهی می دهم و نتيجه گيری خواهم کرد. به نظر من وضعيت زنان در ايران دو مسئله است . اول زن بودن در سيستمی که زن را انسانی کامل نميداند ، دوم موقعيت اجتماعی زنان است که در کجای جامعه ايستاده اند. نکته اول اينکه اين نابرابری حقوقی زنان با مردان امری کاملاً ريشه داراست و متاسفانه حتی در ميان زنان هم اين نابرابری حقوقی جا افتاده و بنظر کار زيربنايی جدی می خواهد تا اين معضل اجتماعی حل شود. از اين رو وقتی می بينيم زنان جامعه ما در عرصه های مختلف چقدر موفق شده و پيشرفت کرده اند بسيار افتخارانگيزاست که اين موفقيت در جامعه زن ستيزی مثل ايران کنونی اتفاق افتاده و جای اميدواری است که در شرايطی مناسب تر خيلی سريع می توانيم شاهد انسانی باشيم که اسمش زن يا مرد است و بدون ترديد تا رسيدن آن مقطع پديده ای به اسم دموکراسی کامل نخواهد بود. نکتهٌ دوم جايگاه اجتماعی زنان است که در اين مورد متاسفانه پيشرفت قابل ملاحظه ای به چشم نمی آيد من به علت هايش نمی پردازم که مثنوی هفتاد من است اما نمونه های آن در جامعه ما و در دنيا فراوان است . زنان در دنيا چند درصد سمت های حکومتی دارند!؟ زنان ايرانی چند درصد در اتحاديه ها، صنف ها، و مراکز فعال اقتصادی نقش فعال دارند .....اين نشان می دهد که زنان در چند جهت بايد مبارزه کنند ١- فرهنگ ضد زن (جمهوری اسلامی و سرمايه داران) ٢- فرهنگ نابرابری طلبانه اجتماعی بين زن و مرد و سر آخر و متعاقب آن نابرابری های اقتصادی و سياسی و اجتمايی و همچنين فرهنگی تبعيض آميزکه بطور ويژه به زنان اعمال می شود . طبيعی است که اگر مردان در اين راه پر دشوار دوش به دوش زنان مبارزه نکنند نه تنها کار به درازا خواهد کشيد بلکه جامعه ای سالم نخواهيم داشت.
نتيجه آخر. من مثل همه فکر ميکنم بعد از حدود ٣٠ سال درد و رنج و بدختی همهٌ ايرانيان که برای نان و آزادی دچار چه بلای خانمان سوزی شديم وچه جانهای شيرينی را از دست داديم امروز بايد با تمام وجود در خدمت مردم به جان رسيده و در جهت کمک به اهداف انسانيشان تلاش کنيم که صبح آزادی مردم در حال دميدن است.
با سپاس از شما آقای شکوهی عزيز
ی. صفايی
اکتبر 2009

شعارهای مرگ بر ديکتاتور در نمايشگاه مطبوعا


2آبان.ويديوکليپ:شعارهای مرگ بر ديکتاتور در نمايشگاه مطبوعات/ مقايسه با خبر خبرگزاری فارس در مورد حمله ,مردم, به کروبی

روشنگری:خبرگزاری فارس ديرو وامروز از حملات گسترده ,مردم, به کروبی هنگام حضور در نمايشگاه مطبوعات خبر ميدهد. يکی از اين گونه خبرها که مشابه آن در رسانه های ديگر مدافع کودتا وسيعا پخش ميشود اين است:

فارس
,كروبى با شعار مرگ بر منافق بدرقه شد
خبرگزارى فارس: مهدى كروبى كانديداى شكست خورده انتخابات رياست جمهورى هنگام ورود به نمايشگاه مطبوعات در جمع تعدادى از هواداران خود قرار گرفت اما پس از مدت كوتاهى مردم با شعار مرگ بر منافق و شعارهايى از اين قبيل او را وادار به خروج از نمايشگاه كردند. تصاوير حاكى از به كارگيرى سلاح براى پراكنده ساختن مردم توسط محافظان كروبى است.,

ويديوکليپ های زير صحنه واقعی را نشان ميدهد:

http://www.iranclubs.org/forums/showthread.php?p=1249907

http://www.youtube.com/watch?v=Q-mWgXU2emQ&feature=related

http://www.youtube.com/watch?v=vzBq785XenU&feature=related
2 آبان 1388

دبیر سرویس سیاسی روزنامه ایران عامل حمله به مهدی کروبی (+عکس)

شنبه، 2 آبان 1388

ادوارنیوز: بنا به گزارش شاهدان عینی در نمایشگاه مطبوعات روز گذشته و در جریان حمله به مهدی کروبی که منجر به زخمی شدن سر وی شد، برخی عناصر بدسابقه شاغل در رسانه‌های کوتاچیان نیز حاضر بوده‌اند.

بر اساس عکسی که در ذیل این خبر مشاهده می‌کنید، "حسن روزی طلب" دبیر سرویس سیاسی روزنامه دولتی ایران از جمله عاملان اصلی حمله به مهدی کروبی بوده است.

حسن روزی طلب فعالیت رسانه‌ای خود را از پایگاه خبری "شریف نیوز" آغاز کرده و سپس مدتی در "رجانیوز" فعالیت داشته است و اکنون دبیر سرویس سیاسی روزنامه دولتی ایران است.

.گزارش وضعيت بد جسمی سه زندانی سياسی

2آبان

سه زندانی سياسی در زندان اوين با بيماری های عديده و در عين حال عدم رسيدگی پزشکی روبه رو هستند.

به گزارش واحد زندانيان مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران، جعفر ابراهيمی فعال صنفی دربند به دليل مشکل ديسک کمر و آسيب ديدگی مهره های 3 و 4 گردن، نيازمند رسيدگی پزشکی خاص است، در همين رابطه و طی مکاتبه وی با دستگاه قضايي، قاضی مربوطه طی دو نامه اين موضوع را از زندان استعلام نموده است.

در نامه اول قاضی خواستار پاسخگويی پزشک زندان در مورد وضعيت جسمی اين زندانی شده است و در نامه دوم دليل عدم پاسخگويی زندان و اهمال در اين مورد را جويا شده است، عليرغم وضعيت بد جسمی آقای ابراهيمی و در شرايطی که امکان مرخصی استعلاجی برای نامبرده وجود دارد به دليل عدم توجه مسئولان زندان نامبرده کماکان در شرايط بد در زندان اوين به سر می برد.

حامد روحی نژاد، زندانی سياسی بعنوان متهم وقايع پس از انتخابات که در طی روزهای اخير به اتهام ارتباط با يک سازمان سياسی به اعدام محکوم شده است، در حاليکه به دليل ابتلا به بيماری ام.اس، ضعف بينايی چشم راست و همينطور آسيب ديدگی سمت راست بدن ناشی از فشار عصبی و بيماری ام. اس خود، در زندان به سر می برد، نيازمند رسيدگی پزشکی خاص است.

در خصوص اين زندانی نيز تاکنون دادگاه به دو ارسال نامه اقدام کرده است که به علت عدم اقدام پزشک معالج و پاسخ به استعلام دادگاه نامه ای اعتراضی نيز ارسال داشته است. تداوم عدم توجه پزشکی به وضعيت آقای روحی نژاد باعث وخامت بيماری ام.اس و فلج شدن قسمتهايی از بدن نامبرده خواهد شد.

ديگر زندانی سياسی بيمار در زندان اوين، عباس خرسندی با محکوميت 8 سال زندان است که نيازمند رسيدگی پزشکی است، اين زندانی که سابقه چند سکته قلبی را نيز دارد، روز جاری به دليل بروز مشکلات شديد داخلی منجمله بيماری گوارشی به بهداری مرکزی زندان اوين انتقال داده شد، نامبرده پيش تر موفق شده بود از دو مرخصی کوتاه مدت استعلاجی برای ناراحتی قلبی خود استفاده کند که به علت عدم تمديد اين مرخصی ها و همچنين فراهم نبودن شرايط خدمات پزشکی در زندان، بهبودی برای ايشان حاصل نشده است و کماکان در معرض خطر جدی ناشی از عدم رسيدگی پزشکی قرار دارد.

قاضی فخرايي، رئيس شورای حل اختلاف يكی از شعب تهران كشته شد.

2آبان :ترور يك قاضی و 5 نفر ديگر در تهران

آينده:

روشن، بازپرس شعبه سوم جنايی تهران با تأييد اين خبر به فارس گفت: در اين حادثه كه به علت يك درگيری خانوادگی و تسويه حساب شخصی رخ داد 5 نفر ديگر نيز كشته شدند.

سرپرست دادسرای امور جنايی تهران گفت: قاضی منصوری برای صلح ميان خانواده‌ای كه بر سر ارثيه 40 ميليارد تومانی اختلاف داشتند، در محل حادثه حضور داشت كه به قتل رسيد.

ساعت 6 بعد از ظهر روز پنجشنبه 30 مهر امسال مأموران كلانتری ولنجك از وقوع يك تيراندازی در اين حوالی با خبر شدند.
مأموران با حضور در محل حادثه دريافتند 5 زن و مرد بر اثر شليك گلوله به شدت زخمی شده و به قتل رسيده‌اند و فرد قاتل از محل حادثه گريخته است.

جعفرزاده، سرپرست دادسرای امور جنايی تهران درباره اين پرونده گفت: تحقيقات نشان داد محمد منصوري، رئيس شعبه 608 شورای حل اختلاف ولنجك نيز در محل حادثه به قتل رسيده است.
وی ادامه داد: تحقيقات نشان داد پيرزن صاحبخانه از قاضی منصوری خواسته‌است تا به همراه وی و فردی امين و همچنين وكيل اين زن و 2 دختر و داماد وی به خانه اين فرد برود.
وی افزود: اين جلسه قرار بود تا درباره اختلاف خانوادگی بر سر ارثيه 40 ميليارد تومانی بحث شود و منصوری بين اين افراد صلح برقرار كند.

جعفرزاده گفت: در اين جلسه، مرد 57 ساله متهم به قتل فرزند اين زن متوجه مي‌شود كه مادرش با همدستی 2 خواهرش مقدار زيادی از اسناد خانوادگی را به اسم خود كرده‌اند.
وی افزود: اين فرد عصبانی شده و به داخل اتاقی رفته است. سپس با يك قبضه سلاح به بيرون از اتاق آمده و اين افراد را به قتل رسانده و سپس از محل متواری شده‌ است.
وی ادامه داد: منزل اين فرد در حوالی ولنجك شناسايی شد و مشخص شد اين فرد قصد دارد تا به زندگی خود پايان دهد و عده‌ای را نيز بكشد كه با انجام عمليات روانی ويژه اين فرد در ساعت 11 صبح جمعه دستگير شد.

مادران عزادار با خواندن سرود ای ايران و بر افروختن شمع در پارک لاله به اعتراضات خود ادامه دادند


بنابه گزارشات رسيده تعداد زيادی از مادران اعتراضات هفتگی خود را عليه سرکوب خونين و ادامه بازداشت تعدادی از دستگير شدگان اخير و صدور احکام سنگين عليه آنها تجمع کردند و خواستار آزادی زندانيان سياسی و محاکمۀ آمرين و عاملين سرکوب خونين مردم ايران شدند.
تجمع اعتراضی مادران از ساعت 17:15 آغاز گرديد در اين تجمع علاوه بر مادران عزادار، خانواده های جانباختگان،فعالين زنان ،دانشجويان و تعداد زيادی از مردم حضور داشتند . مادران عزادار با بر افروختن شمع به دور ميدان آب نمای پارک لاله راهپيمائی کردند، در حين راهپيمائی تعداد زيادی از مردم به آنها پيوستند.پس ازآن همه در نقطه ای کنار ميدان آب نما تجمع کردند و برای گراميداشت ياد جانباختگان راه آزادی 1 دقيقه اعلام سکوت کردند سپس برای آزادی تمامی اسيران در بند استبداد حاکم 3 بار بانگ الله اکبر سر دادند .
مادران عزادار با خواندن سرود ای ايران و يار دبستانی بسوی درب اصلی پارک لاله حرکت کردند. تعداد مادران و حاضرين در اعتراضات روز شنبه 2 آبان ماه در حدود 200 نفر تخمين زده می شد.
نيروهای سرکوبگر موتور سوار، لباس شخصی و انتظامی باتون بدست در آنجا حضور داشتند و سعی در ايجاد رعب و وحشت داشتند .
اعتراضات مادران ،فعالين زنان،دانشجويان تا ساعت 18:10 ادامه يافت
فعالين حقوق بشر ودمکراسی در ايران
02 آبان 1388 برابر با 24 اکتبر 2009
http://hrdai.blogspot.com
http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 003162072019

حکايت "مازاد" شدن طبقه کارگر در نظام اسلامی ايران از زبان مقام خانه کارگر

ولايت ضد کارگری

*اگر بر سر خصوصی کردن يا آنطور که به طنز ميگفتند "اختصاصی کردن" مال و دارايی و سرمايه مردم اختلاف بود، بر سر "خصوصی کردن"، "اختصاصی کردن" ، "شخصی کردن"، "فردی کردن"،"غيرسياسی کردن" درد و رنج...
http://www.roshangari.net/
روشنگری. حسن صادقی معاون دبيرکل خانه کارگر در يک سخنرانی در 30 مهر شرح حال جرح و تعديل شده ای از رابطه رژيم اسلامی ايران و کارگران به دست داد. سخنان او جنبه انتقادی داشت تا به گفته خودش کارگران: "احساس کنند که اين تشکيلات پايگاه و پناهگاه آنهاست". به عبارت ديگراو با اين انتقادات هم خانه کارگر را که تشکلی وابسته به دولت است تشکل خود کارگران معرفی ميکرد، هم ازضرب انتقاد در برابر چماق رژيم که هيچ انتقادی حتی از طرف نيروهای وفادار به نظام را نمی پذيرد و آن را به قول خامنه ای و احمدی نژاد "سياه نمايی" ميخواند بکاهد. صادقی که در اردوی سراسری دبيران اجرايی خانه های کارگر در چمخاله گيلان صحبت ميکرد تاريخچه رابطه رژيم با طبقه کارگرايران را چنين توصيف کرد:

"ديديم و ديدند که چگونه شوراهای اعتصاب پس از انقلاب به شکل جدی امور کارخانجات رها شده را بدست گرفتند. هم کارگر بودند و هم کارفرما، هم کار مي‌کردند و هم مديريت را به عهده گرفته بودند و تلاششان باعث شد اتفاقی نيفتد. کارخانجات حفظ شد، توليد شروع شد و طی اندک سالهای اول انقلاب تا قبل از جنگ به همت همين حضور با اينکه کشور مشکلات جدی ساختاری به لحاظ عدم تثبيت دولت ونهادها و دستگاههای مربوطه را داشت ولی رشد اقتصادی کشور رقم قابل توجهی شد واين نشان از توانمندی کارگران مي‌داد..."

صادقی بعد از پريدن از روی سرکوب های گسترده نيمه دهه اول انقلاب که تشکل ها و فعاليت های مستقل کارگری يک محور عمده آن را تشکيل ميداد چنين ادامه ميدهد:

"سال 1363 اولين قانون مترتب به نيروی کار يعنی قانون شوارهای اسلامی کار شکل مي‌گيرد، اما آهنگ مخالفت از همان اول آغاز مي‌شود و برخی آرام آرام خوی و خصلت سرمايه داری خود را نشان دادند و اين شوراها را مانع راه توليد و توسعه قلمداد کردند. علی رغم نص صريح قانون اساسی و پشتوانه محکم قرآنی تلاش شد که نقش نمايندگان کارگران نقش برآب شود. سالها مقاومت شد، تاريخ اسناد دارد مصاديق دارد شرح مذاکرات دارد و مي‌توان به آنها رجوع کرد ودريابيم که چه گذشته است."

از پريشان گويی هاو تناقضات صادقی که در به اصطلاح"پناهگاه کارگران"،نظام مدافع سياست های ضدکارگری و سرکوب کننده کارگران را "پناه" ميدهد بگذريد، زيرا عليرغم همه "تعديل ها"ی سياسی و اقتصادی داستان او حکايت جالبی از رابطه رژيم اسلامی با کارگران به دست ميدهد. بنابراين حوصله کنيد و بخوانيد. او ادامه ميدهد:

"طی يک دهه مقاومت در مقابل تصويب اين قانون بااينکه در آن دوران جنگ تمام عيار بود روز به روز شديدتر هم مي‌شد، بالاخره اين قانون در سال 69 با شکل‌گيری مجمع تشخيص مصلحت نظام به تصويب مي‌رسد. در اين قانون سعی شد که حاشيه امنيتی کارگران بهتر از گذشته در نظرگرفته شود. ولی اين حاشيه امنيت فقط سه سال ادامه داشت و در اسفند 83 تعبير ديوان عدالت اداری از ماده 7 قانون کار، بازار کار ايران رابه تدريج درسيطره قراردادها موقت کار با طول مدت قراردادهای کوتاه مدت سه ماهه و حتی يک ماهه دچار دستخوش و تغييرات بغرنجی کرد و به تدريج شرکت‌های پيمانکاری هم به اين مصيبت بزرگ اضافه شد تااستثمار نيروی کار در اين شکل کامل به خود بگيرد.
سالها کارگران فرياد تضييع حقوق سردادند ولی مجلسها و دولتها تغيير کردند و صرفا زمان را سپری نمودند و ما را با وعده‌های پوچ سرخوش داشتند و آنچه رخ داد نه حل مشکلات کارگری که اضافه کردن مشکلات جديد به آنها بود ادامه مشکلات واحدهای توليدی ازصدقه سری سياست‌های غلط اقتصادي، موجب بروز مشکلات جدی در اين واحدها شد. واگذاري‌ها هم به آنها دامن زد و غوزی بر غوز آن اضافه شد به قول مثل معروف غوز بالا غوز شد.
عزيزان حاضر در اين نشست بايد بدانيد که در شروع، کارخانجات نساجی با دهها هزار نيروی کار با مشکلات جدی روبرو شدند. دولت‌ها که ناتوان در حل مشکل بودند معضل رابه سوی کارگران هدايت کردند. گفته شد کارگران اين واحدها مازادهستند و بايد برای تعديل واخراجشان فکری کرد. کانون اين اتفاق در اصفهان زده شد تحت عنوان قانون نوسازی نساجی 500 ميليون دلار ارز دادند و تصميم گرفتند تعداد قابل توجهی از کارگران را در اختيار بيمه بيکاری و برخی را هم زود هنگام بازنشسته کنند، اين واقعه به ذائقه کارفرمايان خوش بود چرا که در برنامه توسعه آن را به کل صنعت تسری دادند و از اين حوزه تعداد قابل توجهی از کارگران تحت عنوان ماده 10 قانون نوسازی و بازسازی صنايع از واحدها منفک شدند. بعدها سراغ کارگران واحدهای کوچک رفتند. گفتند اگر واحدهای زير 5 نفر از قوانين کار وتامين اجتماعی معاف شوند يک ميليون شغل به همين واسطه توسط کارفرمايان ايجاد مي‌شود کارفرمايان کارگاه کوچک به همين دليل کارگر نمي‌گيرند اين کارگاهها را از قانون معاف کردند.
عزيزان حاضر شما بهتر از بنده مي‌دانيد نتيجه آن چه بود؟ نتيجه آن اخراجهای بدون پرداخت حق و حقوق کارگران بود که به سرعت ادامه يافت. بعد گفتند مي‌خواهيم از ظرفيت قانون کار استفاده کنيم ما دنبال تغيير قانون کار نيستيم به همين جهت ماده 191 را علم کردند به اين ترتيب با بهانه توسعه اشتغال سالها کارگران کارگاههای زير 10 نفر را از برخی مواد قانون مستثنی کردند. در ادامه مدعی شدند علت اينکه صنعت فرش نمي‌تواند جايگاه واقعی خودرا حفظ کندهزينه بالای نيروی انسانی در توليد فرش است پس اجازه گرفتند اين کارگران مظلوم رااز همه حقوقشان منع گردانند.
به گونه‌ای که ديگر چيزی برای کارگران باقی نمانده ولی هنوز آقايان دست بردار نبودند. اين بار سراغ تشکلات نيمه جان آنها رفتند تحت عناوين سياسی بودن همه آنها را قلمع و قمع کردند و سازمانهای کارگری دست ساخته و همسورا شکل دادند ولی چون بعد عميق سياسی در اين تحرکات وجودداشت تشکل کارفرمايی هم از اين قاعده مستثنی نگذاشتند و آنها را هم منحل کردند.
شما نيک مي‌دانيد که وزير کار دولت نهم با شعار حل مشکلات کارگران قراردادی به ميدان آمده بود اما نه تنها طی چهار سال مشکلی را حل نکرد بلکه هجمه سنگين و عجيبی به قانون کار برد، به کل مواد اين قانون را قصد داشت تغيير بدهد.
مواد 7 – 10 -21 -24- 27 – 96- 112- 131 تا 136 و 191 از جمله موادی است که در پيشنهاد وزارت کار تغيير اساسی کرده بود و بالاخره در روزهای پايانی عمر دولت نهم اين کار خود را نيز عملی کرد و آن را به تصويب رساند و امروز درکميسيون اجتماعی دولت به صورت يک بسته آماده ارايه به مجلس است.
بنام عدالت و عدالت خواهی حداقل‌ها را در حوزه کارگری در تلاش هستند تا از بين ببرند به کارگران اجازه اعتراض نمي‌دهند اجازه حضور نمي‌دهند سرنوشت شان را تغيير مي‌دهند ولی حتی حاضر نيستند نظر آنها را بگيرند. تشکل‌های موثر وجود ندارد برخی در وزارت کار نشستند وخود را قيم جامعه کارگری و حتی کارفرمايی مي‌دانند. به کلی شکل کار از ابتدای انقلاب تا اين زمان عوض شده است و چيزی که مسلم است آن است که کارگران ديگر نقش موثر در تعيين سرنوشت خودشان ندارند وارزشها سقوط کرده است. حالا هرکس هر تعبيری که مي‌خواهد بدهدوهر ادعايی که مي‌خواهد داشته باشد. به علت سياست‌های غير قابل نقد از سوی دولت رکود درکشور حاکم شده و روز به روز بر تعداد بيکاران افزوده مي‌شود در عرصه اقتصاد و سرمايه‌گذاری هم وضعيت به گونه‌ای است که مطالبات بانکها از شرکتها فزاينده شده است وميزان آن از 40 هزار ميليارد تومان گذشته است اين در حالی است که در سال 84 اين عدد 11 هزار ميليارد تومان مي‌رسيد.
نقدينگی از 67 هزار ميليارد تومان به بيش از 190 هزار ميليارد تومان رسيده است متوسط تورم از 1/12 از سال 84 به 4/25 درصد در سال 87 رسيده است دولت روز به روز بزرگتر شده است در حالی که تکليف کوچک شدن دولت طی برنامه چهار توسعه مشخص شده است. در حوزه بهره وری هم رشدی نامحسوس داشته و با رشد 5/2 درصد طی سال‌های برنامه بسيار فاصله دارد بيکاری حتی با تغيير شاخص از مرز 12 درصددرسال 88 گذشته است در حالی که برنامه حدود 8 درصد را هدف گذاری کرده بود اينها همه نشان از ضعف مديريت کلان اقتصاد و نبود تفکر مشارکت در عرصه مديريت کلان کشور دارد که ناشی از سليقه‌های فردی در حوزه سياست گذاری و سليقه‌سازی و عدم توجه به قانون در اين دوران است.
خسارات چنين اقداماتی دقيقا متوجه قشر عظيم کارگر به عنوان يکی از گروههای مرجع در جامعه است. کشور نياز به حداقل يک ميليون شغل جديددر سال دارد ولی هيچ اميدی به تحقق اين تعداد شغل نيست. در حوزه سازمان تامين اجتماعی که جزء سازمانهای مخاطره آميز طی سالهای آينده است بی تفاوتی دولت از تامين منابع برای پرداخت بدهی به اين صندوق نشان از عدم مسووليت پذيری دولت دارد.
به بهانه سرعت دادن به خصوصي‌سازی و اجرای اصل 44 به انتقال مالکيت‌ها شتاب داده‌اند در حالی که در شرايط رکود جهانی که مشکل عمده تجهيز منابع و سرمايه وجود دارد چطور مي‌توان باورکرد که طی يک معامله ناگهانی 8 ميليارد دلار مالکيت که نزديک به 17 درصد کل بورس ايران است طی يک معامله واگذار شود ما نمي‌توانيم اين شرايط را واقعی تصور کنيم بسياری شرکت‌ها به شکل مذاکره در حال واگذاری است و کسانی که به اين شکل واگذاري‌ها اشکالات عمده وارد مي‌کردند امروز خود هيجان زده تر عمل مي‌کنند اين درحالی است که جای بخش خصوصی واقعی در واگذاری خالی است و شبه دولتي‌ها اقدام به تملک اقلام بزرگ مي‌کنند و اين جای نگرانی دارد چرا که انحصار دولتی به انحصارات ديگر تبديل شده است و اين اصلا هدف اصل 44 نيست جالب است بدانيد مشکل بزرگتر اين است که اين واگذاری برگشت ناپذير است.
... در عوض تن به واردات کالاهای دست چندم بی کفيت وارداتی چين و ترکيه وامثال هم بدهيم ودر آخر هم متوجه شديم برنج وارداتی مسموم است لوازم صوتی و تصويری يکبار مصرف است، کاميون‌های چينی با صرف ميلياردها تومان امنيت جادهها و مسافران را به خطر مي‌اندازد و مصرف سوخت بالايی دارندواز روز اول بايد روانه تعميرگاهها بشوند، ‌پوشاک دست دوم مستعمل وارد کشور مي‌شود، ميوه وارداتی کشاورزان را بيکار کرده است ...امروز صنايع قديمی ما در حوزه‌های مختلف يکی پس از ديگری در حال ورشکسته شدن و تعطيلی است و آقايان دم از رشد وشکوفايی مي‌زنند. کارخانجات نساجي، چرم و کيف و کفش ، لوازم خانگي، پوشاک وپخش کشاورزی به سبب سياست‌های غلط واردات مورد تهديدی جدی قرار دارند اگر دير اقدام کنيم با جامعه‌ای با نرخ بالای 20 درصدی بيکاری مواجه مي‌شويم و اين با زلزله 8 ريشتری فرقی نمي‌کند.,


بنيادگرايی سياسی و فرهنگي، بنيادگرايی اقتصادی و راه حل بنيادگرايانه برای مقابله با زلزله 8 ريشتری

با اينکه حکايت خود آقای صادقی هم ثابت ميکند مشکل اساسی در رابطه نظام اسلامی حاکم با طبقه کارگر و مزدبگير است، اما سرانجام خود را به انتقاد از سياست دولت کنونی محدود کرده و در "پناهگاه کارگران" به دفاع از خصوصی کردن دولت های قبلی می پردازد. در اين زمينه کافی است حکايت خود او را شاهد بگيريم.

رژيم جمهوری اسلامی به حق به عنوان يک رژيم ضدآزادی و ضدمدنی شناخته ميشود، اما خصلت ضد کارگری آن کمتر زير نور پروژکتورها قرار گرفته است. علت اين امر ازيک طرف سرکوب سازمان يافته نيروهای مدافع عدالت توسط رژيم است و از طرف ديگر همراهی بخش قابل توجهی از اپوزيسيون رژيم با سياست های ضد کارگری آن، کافی است مقالات، سخنرانی ها، مصاحبه ها و "نامه های اقتصاددانان" و "بريتنی اسپيرز" شدن اقتصاددانانی مثل آقای غنی نژاد و ساير عشاق سينه چاک فلسفه نوليبرالی را به خاطر بياوريم.اين مساله بويژه از آن نظر قابل توجه و تعمق است که رژيم به نام مستضعفان انقلاب ايران را به شکست کشاند و قدرت را غصب کرد، بنابراين نشان دادن ماهيت ضدکارگری آن قاعدتا بايد ابزار مهمی در دست نيروهای اپوزيسيون باشد.

واقعيت اين است که در طول دو دهه اخير محورهای اساسی برنامه های اقتصادی رژيم چه در دوره های اصلاحات و چه در دوره ضد اصلاحات بر پايه اصول ارائه شده از طرف صندوق بين المللی پول و بانک جهانی پيش برده است. همان اصولی که بنيادگرايی نوليبرالی از صعود تا سقوط بر مبنای آن عمل ميکرد. نزاع شديد سياسی بين جناح ها و تغيير دولت ها در اين رابطه تحولی ايجاد نکرد و دراين مدت دو دولت اصلاح طلب و يک دولت محافظه کار آمدند و رفتند و به سروکله هم زدند اما برنامه های اقتصادی همچنان در راستای "تعديل اقتصادی" بانک جهانی و صندوق بين المللی پی گيری شد. اگر بر سر خصوصی کردن يا آنطور که به طنز ميگفتند "اختصاصی کردن" مال و دارايی و سرمايه مردم اختلاف بود، بر سر "خصوصی کردن"، "اختصاصی کردن" ، "شخصی کردن"، "فردی کردن"،"غيرسياسی کردن" درد و رنج انبوه کارگران و مزدبگيران – و بيکاران و محرومان از مزد و حقوق- اختلاف اساسی نبود. دستگاه ولايی هم همه ی اين مدت پشتيبان اين سياست ها بود. در اينهمانی جوهر سياست ضدکارگری آنها همين بس که خودشان حالا در هنگامه ی شديدترين مرافعه شان، يعنی وقتی که رژيم کودتا طرف مقابل را به اسارت گرفته و به بند و زنجير کشيده، اين يگانگی را جار ميزنند. يکی برای آنکه طرف مقابل را "کنف" کند ميگويد دولت احمدی نژاد در اين و آن زمينه دارد برنامه خاتمی يا رفسنجانی را اجرا ميکند، آن يکی برای اينکه طرف را از رو ببرد ميگويد در عرض يک سال چنان "خصوصی" کردم که اينها در عرض 16 سال نتوانستند. انبوه کارگران را اخراج کرده اند، دستمزدهای واقعی را به پائين تر از سطح فقر رسانده اند، همان دستمزدها را هم ده ماه و يک سال و دو سال پرداخت نمی کنند، قانون کار پيشنهادی خودشان را هم پاره کردند، اکثريت نزديک به اتفاق کارگران را به کارگر قراردادی يا اجير تبديل کردند. اگر در 16 سال دولت های اصلاحات با پياده کردن مبانی اصلی طرح نوليبرالي، انبوه کارگران و مزدبگيران و مردم کم درآمد و بيکاران و بيکارشدگان را به خاک سياه نشاندند، در دوره احمدی نژاد خود زمين را از زير پای آنها کشيدند. صنعت پشت صنعت، و شاخه های مختلف کشاورزی و توليد نابود شد و واردات جای آنها را گرفت.

قبل از 20 سال اخير هم مشغله اصلی رژيم ويران کردن نطفه های هرنوع تشکل و حرکت مستقل کارگران و پشته ساختن از جنازه روشنفکران و فعالانی بود که از کارگر و مزدبگير به اين يا ترتيب يا فقط به زبان دفاع ميکردند. عليرغم اين وقتی کارگران در دوره هجوم نوليبرالی با تلاشی که به معنای واقعی کلمه قهرمانانه بود توانستند جنبش خود را احيا کرده و حتی سنديکای مستقل برپا کنند، شلاق - شلاق واقعی نه تمثيلی- را از کمر بيرون کشيدند و کارگر را در مقابل چشم عموم به باد کتک گرفتند و به زندا ن انداختند، به کارگران شرکت واحد، نه فقط به خودشان، بلکه به زن و کودک شيرخواره شان مغول وار حمله کردند و حالا هم اسانلو را اززندان به بيمارستان و برعکس انتقال ميدهند. اين روزها هم که خبر احکام سنگين زندان برای کارگران هفت تپه را همه می شنويم.
به عبارت ديگر در تمام سی سالی که رژيم شعار مبارزه با "استکبار و استعمار" ميداد، چه وقتی مشغول جنگ سخت با صدام و پشتيبانان او بود، چه وقتی با برپا کردن بامبول اتمی ايران را روی لبه پرتگاه جنگ برد و چه حالا که سرگرم چانه زنی و مذاکره با "استکبار و استعمار" است، در محوری ترين مبنای قدرت خارجی يعنی در حوزه اقتصاد و بازار، نه تنها با آن اختلاف اساسی نداشت بلکه شاگرد مطيع دستور العمل های ارباب اقتصادی و نهادهايش بود و هست.

حالا هم که مشغول برچيدن يارانه ها هستند آنهم تحت عنوان هدفمند کردن يارانه ها که تا همين حالا معلوم نيست به که و چطور پرداخت خواهد شد و در واقع تقسيم مقداری پول است که سرانجام به عنوان "هزينه سرمايه دار" از مزد بگيران پس گرفته خواهد شد و تورم و گرانی دايمی را به ارث خواهد گذاشت و اين تازه خوش بينانه ترين ارزيابی است، چرا که اختيار طرح در دست دولتی است که از دولت برده دار هم کمتر به مردم حساب پس ميدهد و "اقشار زحمتکش" و "مستضعف" را به اسم رمز برای چماقداران بسيجی و سپاهی و انصاری تبديل کرده است. پول يارانه صندوق مناسبی است برای "بسيج" و روانه کردن آنها به کوی دانشگاه، سوله های کهريزک، يا کلانتری های محلی و ضرب و جرح و قتل و تجاوز به فرزندان مردم.

محمد رضا باهنر نايب رئيس مجلس رژيم در مصاحبه ای با ايلنا پيش بينی اگر نرخ تورم امروز را بين 15 تا 20 درصد بگيريم با اجرای لايحه هدفمند کردن يارانه ها تورم به 35 تا 40 درصد خواهد رسيد. البته ا گر نقدينگی و سرعت گردش پول کنترل شود که اگر بزرگی است. به گفته باهنر اين مثل يک زلزله 35 تا 40 درصدی و قابل کنترل است و "از وقوع زلزله 8 تا 9 ريشتری جلوگيری خواهد کرد."

پاسخ رژيم به زلزله 8 ريشتری که صادقی ميگويد در اثر بيکاری 20 درصدی ايجاد ميشود، بنيادگرايانه است، آن هم بنيادگرايی نوليبرالی که بحران اقتصادی جهانی در سراسر جهان آن را بی اعتبار کرد و رهبران دولت های بزرگ سرمايه داری را مجبور کرد لااقل بطور رسمی به مذمت آن بپردازند و حتی در عمل هم لااقل در کشورهای خودشان بر بخش کوچکی از مواد آن خط بطلان بکشند و اندکی از خزانه گل و گشادی را که با دست و دلبازی خيره کننده ای به بانکداران اختصاص داده بودند به روی بيکاران و آسيب ديدگان بگشايند. اما نظام اسلامی ايران و امثال باهنر بر اين گمانند که به کمک بنيادگرايی سياسی و فرهنگی و چماق و شلاق و سرنيزه ای که از آن ساخته اند ميتوانند برنامه بنيادگرايانه اقتصادی خود را به اجرا بگذارند و از "زلزله 8 ريشتری" بگذارند. آنها مشغول تا کردن با عواقب زلزله سياسی هستند که بعد از انتخابات زمين را زير پای آنها لرزاند. باشد تا عواقب "زلزله هشت ريشتری" و کنده شدن زمين از زير پای خود را ببينند.

طبق شنیده ها نیروهای اطلاعاتی و امنیتی مانع ورود خودرو مهندس موسوی به محوطه نمایشگاه شدند.

یژه خبرنامه گویا - فرهاد رجبعلی

عده ای از طرفداران مهندس موسوی در داخل و بیرون سالن نمایشگاه ساعت ها منتظر استقبال از ایشان بودند که انتظارشان در نهایت به مجادله لفظی با طرفداران احمدی نژاد و لباس شخصی ها انجامید.

تعدادی از لباس شخصی ها در بین طرفداران مهندس موسوی قرار گرفتند و در محوطه بیرونی نمایشگاه به بحث و مجادله لفظی با آنان پرداختند. حامیان موسوی نیز با شعارهای "یاحسین میرحسین"و"دروغگو برو گم شو" تلاش داشتند آنان را از جمع بیرون کنند.

فخرالسادات محتشمی پور، ژیلا بنی یعقوب، شیوا نظرآهاری و نیز مهسا امرآبادی از جمله کسانی بودند که در بین تجمع کنندگان حاضر شدند و به حمایت از آنان پرداختند.

حضور نیروهای امنیتی لباس شخصی در بین مردم بسیار چشمگیر بود و تعدادی از آنان از تظاهرکنندگان فیلم و عکس می گرفتند.

از نکات قابل توجه حضور خبرنگاران خبرگزاری فارس بود که در بین حامیان محمود احمدی نژاد قرار گرفته بودند و علیه موسوی شعار می دادند و در اکثر اوقات حامیان میرحسین موسوی را به تمسخر می گرفتند. در یکی از عکس ها خبرنگار هتاک خبرگزاری فارس با خط قرمز نشان داده شده است.

شرح عکس ها:

عکس شماره 3: شخصی که با خط قرمز نشان داده شده است از خبرنگاران خبرگزاری فارس بود که علیه مهندس موسوی شعار می داد.

عکس شماره 5: طرفدار مهندس موسوی با حامی محمود احمدی نژاد بحث می کند.

عکس شماره 15: یکی از تصویربرداران لباس شخصی در حال فیلم برداری از تجمع کنندگان است.



































قاچاق 27 کیلو کریستال توسط زنان هرزه ایرانی به اندونزی

Image and video hosting by TinyPic


Image and video hosting by TinyPic

Image and video hosting by TinyPic

Image and video hosting by TinyPic

Image and video hosting by TinyPic