۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

معتقدان نظام تکلیف خود را با ساختارشکنان مشخص کنند

معاون سپاه پاسداران:

جوان آنلاین
تندرو، معتدل و افراطی معنا ندارد و هر جریانی که در مقابل نظام قرار بگیرد دیگر در مجموعه نظام قابل تعریف نیست.

سردار یدالله جوانی، رییس اداره سیاسی سپاه در گفت‌گو با «جوان» با اشاره به انتقاد برخی اصلاح‌طلبان معتدل از مواضع آقای خاتمی در حوادث پس از انتخاب و جنبش سبز گفت:‌ ما از دوم خرداد سال 76 به این طرف با جریانی مواجه شدیم که به دنبال ساختارشکنی و تغییر نظام بود. در چنین وضعیتی حق این بود افرادی که با جریان فوق همراه بودند به محض آشکار شدن مواضع ضد نظام این طیف و این بخش از نیروهای اصلاح‌طلب بلافاصله باید از آنها جدا می‌شدند و علیه آنها موضع می‌گرفتند و اقدامات آنها را محکوم می‌کردند.

این کارشناس مسائل سیاسی گفت: تقسیم‌بندی تندرو، معتدل و افراطی معنا ندارد و هر جریانی که در مقابل نظام اسلامی قرار بگیرد و به دنبال ساختار شکنی و تغییر نظام دینی باشد، اساساً دیگر در مجموعه نظام قابل تعریف نیست.

جوانی ادامه داد: یکی از مشکلاتی که طی این سال‌ها با آن مواجه بوده‌ایم این بوده که افرادی مدعی بودند که ما پیرو خط امام(ره) ، معتقد به قانون اساسی و ولایت فقیه بوده و به دنبال اصلاحات در چارچوب قانون اساسی هستیم ولی می‌بینیم از کسانی که مواضع و دیدگاه‌هاشان ساختارشکنانه و در جهت تغییر نظام دینی بود حمایت کامل می‌‌کردند.

وی افزود: چنین افرادی اگر باورشان این نیست که آنها دنبال ساختارشکنی هستند که باید گفت از درک سیاسی مسائل جاری کشور عاجزند چون به هیچ عنوان نمی‌توان پذیرفت جریانی در داخل نظام تعریف شود اما اینگونه مورد حمایت جریان‌های خارجی و گروه‌های ضدانقلاب قرار گیرد. معاون سیاسی سپاه تصریح کرد:‌اگر در جریان اصلاحات کسانی هستند که آمریکایی‌ها و غرب کاملاً از آنها حمایت می‌کنند به دلیل این است که از چارچوب نظام خارج شده‌اند البته بسیار محدود و فاقد پایگاه اجتماعی‌اند، منتها مماشات با مدعیان پیروی از امام (ره) و انقلاب که در این مجموعه هستند باعث شده که آنها همچنان در صحنه باشند و آنطور که باید و شاید منزوی نشوند و تحت پوشش این افراد به فعالیت خود ادامه دهند.
جوانی گفت: با آشکار شدن حرکت‌های براندازانه و آنچه در حوادث اخیر اتفاق افتاد مشخص شد که جریانی به دنبال براندازی است و دیدیم که برای رسیدن به اهداف خود کشور را از حالت ثبات و آرامش خود، به بی‌ثباتی سوق دادند. اگر کسی معتقد است که معتدل و ملتزم به قانون اساسی است باید تکلیف خود را با کسانی که مقابل نظام و قانون اساسی ایستاده‌اند مشخص کند ولی اگر این کار را انجام دهند ضررش متوجه خود آنها می‌شود و باید در مقابل ملت‌ پاسخگو باشند.

اتهامات سنگین برای مهدیه گلرو در پی برگزاری دادگاه

دادگاه مهدیه گلرو روز سه شنبه در شعبه 15 دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی قمی به صورت غیر علنی برگزار شد.

خبرگزاری هرانا ـ واحد زندانیان:
به گزارش واحد دانش‌جویی مجموعه فعالان حقوق‌بشر در ایران دادگاه رسیده‌گی به اتهامات مهدیه گلرو فعال دانشجویی و از همکاران مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران دیروز سه شنبه در شعبه 15 به ریاست قاضی قمی برگزار شد.
در این دادگاه که مهدیه گلرو به همراه وکیل خود محمد اولیایی‌فر حضور داشت، وی با اتهاماتی هم‌چون؛ تبانی و تجمع با هدف بر هم زدن نظم داخلی‬، اقدام علیه امنیت ملی از طریق حضور در تجمعات غیر قانونی، تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب از طریق رسانه های بی‌گانه روبه‌رو شد که اولیایی‌فر و گلرو به دفاع پرداختند.
حکم دادگاه 10 روز دیگر صادر خواهد شد.
مهدیه گلرو از اعضای شورای حق تحصیل و دانش‌جوی محروم از تحصیل است که از اوایل شروع به کار دولت نهم به 6 ترم محرومیت از تحصیل محکوم شده است. وی به همراه دیگر محرومین از تحصیل دانش‌گاه علامه طباطبایی، سال گذشته پس از تحصن 4 روزه برای بازگشت به دانش‌گاه بازداشت و به اوین منتقل شده بود.
هم‌اکنون مجید دری، پیمان عارف و ضیا‌الدین نبوی از دیگر اعضای شورای حق تحصیل در زندان اوین هستند

بازداشت گسترده فعالین دانشجویی لیبرال در تهران


سورنا هاشمی و مهرداد بزرگ، فرزان رئوفی، احسان دولتشاه، علیرضا موسوی ، سینا شکوهی و البرز زاهدی از فعالین دانش‌جویی عصر امروز توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به نقطه‌ی نامعلومی منتقل شدند.

خبرگزاری هرانا ـ واحد دانشجویی: به گزارش واحد دانش‌جویی مجموعه فعالان حقوق‌بشر در ایران سورنا هاشمی و مهرداد بزرگ، فرزان رئوفی، احسان دولتشاه، علیرضا موسوی ، سینا شکوهی و البرز زاهدی از فعالین دانش‌جویی و از اعضای دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاه‌های ایران توسط ماموران امنیتی بازداشت و به نقطعه‌ی نامعلومی منتقل شده‌‌اند.
بعد از بازداشت این دانش‌جویان ماموران امنیتی به خانه‌ی سورنا هاشمی و مهرداد بزرگ رفته با تفتیش خانه، وسائل شخصی آن‌ها را نیز همراه خود برده‌اند. ماموران گفته‌اند که این دانش‌جویان را به زندان اوین منتقل می‌کنند.

منبع خبر : خبرگزاری هرانا

Balatarin بالاترین Donbaleh دنباله

جنايت برای پوشاندن جنايت!



تقی روزبه


رژيم جمهوری اسلامی درهيأت باندهای مافيائی و دريک اقدام جنايتکارانه جديد، شاهدِ عينی جنايت کهريزک را ازميان برداشت وباين ترتيب جنايتی بر جنايات خود افزود.تمامی قرائن وشواهد مؤيد نگرانی رژيم بخصوص مقامات وفرماندهان رده بالای ناجا از خطرافشاشدن اطلاعات دست اولی بودکه اين پزشک قربانی شده از کهريزيک درسينه خود داشت.بازجوئی های مکررناجا ودستگيری يک هفته ای از او درپی وقوع جنايات کهريزک که برای دادن گزارش موردنظرنيروهای انتظامی ازجنايت صورت گرفته دراين بازداشتگاه انجام شد ،نگرانی ناجا ازتماس های وی با کميسيون پيگيری جنايت کهريزک درمجلس شورای اسلامی(باوجود آن که تشکيل اين کميسيون بخشی ازسناريوی مديريت اين جنايت بوده است ولی خطر درزاطلاعات ازخلال منازعه باندهای درونی رژيم وجود داشت)، مشکوک اعلام کردن مرگ وی توسط برخی ازنمايندگان عضو کميسيون مجلس شورای اسلامي،سوال برانگيزبودن مرگ او برای نماينده تبريز ووعده پيگيری علت آن،انجام مراسم تشريفاتی غسل وکفن وی درتهران وبدست عوامل رژيم ونه درتبريزکه مراسم تشييع جنازه درآنجا صورت گرفت وبرگزاری اين مراسم درفضای امنيتی وپليسی وبالاخره مخالفت با خواست کالبدشکافی وی توسط خانواده اش جملگی عواملی هستند که مرگ وی را قويا مشکوک جلوه می دهند.برطبق همين گزارشات منتشرشده اوقبل ازترورخود ازمدتها پيش نگران امنيت جانی اش بوده و آن را با دوستان نزديکش درميان گذاشته است. ازآنجا که درجنايت کهريزک پای مهمترين فرماندهان ناجا هم چون رادان ها درميان بوده وازآنجا که با به ميان کشيده شدن پای اين رده ازفرمانده هان سطح بالا درجنايات کهريزک ،ممکن بود حتی پای آمرين سطح بالاترمبنی برصدورحکم و فتوای تجاوزوشکنجه وقتل به ميان آيد، هم چنين بدليل عواقب پس لرزه های اين افشاشدن درميان نيروهای انتظامی وحاميان رژيم، می توان حدس زد که مجموعه ای ازاقدامات بازدارنده وپيشگيرانه باهدف جمع کردن بی دردسرپرونده اين جنايت وازجمله مسدود کردن منافدانتشارحقايق مربوط به اين پرونده ازسوی همين مقامات سطح بالا به دردستورکارقرارگرفته است.تحت چنين شرايطی بسيارطبيعی است که سردمداران ناجا برای آنکه پای خود وسايرمقامات رژيم به ميان نيايد وبه بهانه آن که روحيه اين نهاد درمقابله با سرکوب ها متزلزل نشود، تصميم به حذف اوگرفته باشند. ايست قلبی برای يک جوان 26 ساله ای که به قول دوستانش فاقد سابقه ناراحتی قلبی بوده است البته شگرد تازه ای نيست. آن ها نگران درز اطلاعات موجود دروی بوده وخطراحتمالی فرارويا انتقال اين اطلاعات بکر و دست اول به رسانه های خارج کشور وبه محافل اپوزيسيون داخل وخارج ، ويا بدست باندهای رقيب ومخالف خود ويا کسانی هم چون کروبی وموسوي، فی الواقع مدتها بود که خواب آرام را ازسر اين فرماندهان وبخش اطلاعات ناجا که مأموريت سرکوب وخاموش ساختان تظاهرات مردم را به عهده داشتند ربوده بود. چنان که می دانيم قربانی جنايت تازه رژيم، رادين پوراندرجاني، با نمايندگان کميسيون تحقيق جنايت کهريزک مجلس کهريزک ديدارداشته و ظاهرا اطلاعاتی ازجنايات صورت گرفته دراختيارآنها گذاشته است.بی شک با تروروی ترورکنندگان پيامی هشداردهنده به رقبای خود درحفظ اسرارنظام نيزداده اند. وقتی جنايات تکان دهنده کهريزک بويژه باتوجه به اين که يکی ازقربانيان آن فرزنديکی ازمقامات ارشد رژيم بود افشاء شد به مثابه زلزله ای بود با ريشتربالا که ارکان رژيم را به لرزه افکنده و دامنه رسوائی آن بازتاب جهانی يافت .به خصوص افشاگری های کروبی بردرجه مستند وموثق بودن اخبارانتشاريافته اين جنايت و ابعاد بين المللی دادن به آن افزود . گرچه وی به تدريج درزيرفشار وتهديد به دستگيری ومحاکمه وتهديد به ترورو..والبته حفظ آبروی اسلام فتيله آن را عملا پائين کشيد.دراين ميان بويژه اهميت تأثيرات پردامنه اين جنايت رسواکننده درريزش حاميان دولت وبويژه درميان نهادهای سرکوب کننده را نبايد ناديده گرفت.چنان که درطی اين مدت حکومتی که بقول خودش بابزرگترين فتنه 30 سال اخيرمواجه شده است نتوانست حتی يک بارهم شده ازحربه هميشگی اش يعنی نمايش باصطلاح قدرت توده ای با به خيابان آوردن حاميانش استفاده کند!.پی آمدهای اين جنايت چنان ابعادی داشت که سردمداران رژيم وشخص خامنه ای ناچارشدند برای کنترل اوضاع به روی صحنه آمده و با فراربه جلو خود رأسا مديريت محکوم کردن جنايت و هدايت بررسی ورسيدگی به آن را بعهده بگيرند.چراکه اگربدست خود چاشنی انفجاری آن را بيرون نکشند،می تواند هم چون انفجار بمبی مهيب کيان وهستی آن ها را بباددهد.باين ترتيب خود مرتکبين جنايت مأموريت رسيدگی به آن را بردوش گرفتند. پروژه رژيم معطوف به آن بود که �هم چون قتلهای زنجيره ای- اين جنايت را به عنوان يک اقدام خودسر ازسوی افراد رده پائين ناجا جابزند. تا باين ترتيب هم ابتکارعمل را ازدست مخالفين ورقبای خود بيرون بکشد وهم درسطح بين المللی دامن مقامات بالا را ازآلوده بودن به اين جنايت که اززمره جرائم جنايت عليه بشريت بشمارمی رفت، مبراجلوه دهد. بااين همه پيشبردعملی اين سناريو آنگونه که درمدنظرطراحانش بود چندان ساده نبود وبا کل اوضاع واحوال بحرانی و عوامل بسيارگوناگون درون رژيم واپوزيسيون و مردم و عوامل جهانی ارتباط داشت.وچون جنايتی بودکه درمتن ودرارتباط با يک خيزش عمومی صورت گرفت دارای ابعادی غيرقابل کنترل می باشد.بخصوص درشرايطی که درزيرنگاه دقيق مردم ايران وجهان قراردارد مديريت اين سناريوبرطبق اهداف رژيم کاری سهل وآسان نيست وبسياربعرنج ترازماجرای قتل های زنجيره ای است.بکارگيری ترفندهائی هم چون پيگيری بی سروصداو احضارها وبازجوئی های بی سروصدا و کش دادن آن ها، تشکيل "دادگاه های"غيرعلنی باکمترين پوشش خبری و... حکايت ازدردسرها وتنگناهای پيش برد اين سناريو دارد .تحت چنين شرايط حساسی بايد همه سرنخ ها وروزنه هائی که می توانست ازدل ترتيب دادن اين نمايشات بطورناخاسته بيرون بزند وآن را هم چون بمب نيرومندی دردستانش منفجرکند،مسدودمی شد. رژيم البته تجربه منفی وپرهزينه سربه نيست کردن يکی ازمهره های درونی خود سعيد امامی برای کورکردن ردپای مقامات بلندپايه درقتل های زنجيره ای راداشت.سناريوئی که با افشاء حتی بازجوئی ها وشکنجه های پشت پرده بردامنه رسوائی رژيم بسی افزود. اين بارقربانی البته يک پزشک وظيفه وغيروابسته به رژيم بود که زنده بودن وی می توانست متضمن خطرافشاشدن گوشه هائی ازنقش آمرين وعاملين اين جنايت و خنثی کردن تمامی تلاش های رژيم درمديريت اين جنايت باشد. ازهمين رو برای جلوگيری ازچنين افتضاحی حذف اين پزشک وظيفه را که جرمی جزمشاهده جنايت های رژيم برحسب شغل خود نداشت،دردستورقرارداد.تابلکه با خيال آسوده تری بتواند به سرهم بندی کردن يک دادگاه نمايشی و باکمترين تنش های درونی نائل گردد.باين ترتيب يک قربانی جديد برقربانيان جنايت کهريزک افزوده شد.رژيم تروروشکنجه براين گمان است که با ارتکاب به اين جنايت خواهد توانست پرونده جنايت کهريزک را با سهولت بيشتری جمع کند.غافل ازآنکه جنايت را با جنايت نمی توان پاک کرد و فقط برقطرجنايات خود می توان افزود وخود را بيش ازپيش درمظان اتهام يک دولت پليسی وترور قرارمی دهد. قرائن وشواهد بی شماری نشان دهنده آن است که مديريت جنايتی چنين سهمگين که با تضادها وشکاف های درونی حاکميت،حساسيت وبيداری بزرگ مردم وبا نظارت ونگاه دقيق جهانی گره خورده است،امری ساده نيست وهم چون لقمه بزرگی درگلوی رژيم گيرکرده وخواهد کرد.اين که رژيم مجبور می شود خود مديريت ورسيدگی به بحران ها وفجايع صورت گرفته نظير "انتخابات" و يا رسيدگی به جنايات کهريزک ومشابه آن را به عهده بگيرد،گرچه باهدف کنترل ومديريت اين بحرن ها و با هدف کمترين تکان صورت می گيرد،اما تجربه نشان داده است که بدليل فشارسنگين افکارعمومی وشکاف های درونی اش قادرنيست آن را به نحومطلوبی به سرانجام برساند ونتيجه اش حضوردرانظارعمومی با بارسوائی بيشترودهان سوخته تراست.ازهمين روجنايت تازه رژيم فرصت تازه ای است برای افشای هرچه بيشتر وموثرتر ابعاد جنايت کهريزک.بی ترديد حاصل افشاء موثرو همه جانبه آن می تواند شکاف های درونی وبويژه دربدنه ارگانهای سرکوب و منزوی شدن هرچه بيشتررژيم درميان حاميان خود ولاجرم کندشدن ونهايتا ازکارانداختن حربه های سرکوب رژيم را دامن بزند.افشاء مؤثروهمه جانبه اين جنايت نه فقط برای ثبت درتاريخ ،جهت نشاندن عرقِ شرم برجبين تاريخ ِ سلطه وانحطاط،بلکه علاوه برآن،به عنوان بخشی ازنبردزنده وهم اکنون جاری با سلطه وانحطاط توسط شهروندانی که برای دفاع ازشرف وانسانيت خود به پاخاسته اند. تقی روزبه 28 آبان 1388

تصاويری از دکتر رامين پوراندرجانی










28آبان.سخنگوی کارگزاران:گول خورديم مردم را برای شرکت در انتخابات دعوت کرديم

تغيير
سيد حسين مرعشی سخنگوی حزب کارگزاران مصاحبه ايی با سايت عبور انجام داده است که در آن مسائلی را درباره زندانيان سياسي، صداوسيما، انتخابات و غيره مطرح کرده است.

مرعشی در اين گفت و گو در پاسخ به سوالی در خصوص وضعيت اطلاع رسانی گفت: وضع کنونی اطلاع رسانی واقعا خسران بزرگی است . در واقع در شرايطی که يک التهاب سياسی به معنی واقعی وجود دارد. در جامعه سوالات فراوانی برای مردم بوجود آمده ، و مردم ابهامات زيادی دارند وعلاقمندند بدانند افراد ، گروه ها ، شخصيتها ، در مورد مسائل و اتفاقات به وجود آمده چه موضعی دارند. ولی رسانه ای برای انتقال اين حرف ها موجود نيست.

وی افزود:به طور مثال در حال حاضر مردم بسيار مشتاق هستند که بفهمند آقای موسوی چگونه فکر می کنند ؟ آقای احمدی نژاد چگونه فکر می کنند؟ بايد اين ها مطرح شود و نظراتشان مورد سوال قرارگرفته و به چالش کشيده شود. مردم بايد بدانند که شخصيت ها و گروه های مختلف سياسی چه مواضعی دارند ، مردم بايد بدانند که مستندات ما برای ناسالم بودن انتخابات چيست ، دلايل ما برای نامشروع دانستن دولت چيست؟ مواضع مراجع عظام قم چگونه است؟ مواضع اساتيد دانشگاه چگونه است؟ چه بايد کرد؟ آيا اصلا بحران در کشور وجود دارد يا نه ؟ و صدها سوال از اين دست برای مردم مطرح است و اين زمان دقيقا زمان نقش آفرينی و تاثيرگذاری رسانه هاست

مرعشی گفت:متاسفانه در اين شرايط رسانه ی فراگير کشور که صداوسيمای جمهوری اسلامی است ،سياست هايش کاملا تحت کنترل چند نفر در دبيرخانه شورای عالی امنيت ملی قرار گرفته و نقش اصلی خود را فراموش کرده و اطلاع رسانی صحيح نمی کند ، اطلاعات غلط می دهد، با اين کارها مردم عصبانی شده اند و به رسانه های مسمومی که حتما آنها هم با منافع ملی کشور خودشان اطلاعات منتشر می کنند،سوق پيدا کرده اند.

وی با بيان اينکه چرا بايد مردم ما در اين وضعيت قرار بگيرند که يا بايد دروغ پردازی های رسانه ی آقای ضرغامی را ببيند يا دروغ پردازی های رسانه ی آقای براون و اوباما را گفت: در بخش رسانه های مکتوب هم که روزنامه ها تعطيل می شوند و دولت هم برای اولين بار به صف مخالفين روزنامه ها پيوسته و علاوه بر قوه قضائيه، هيئت نظارت بر مطبوعات دولت هم روزنامه ها را تهديد می کند و تعداد زيادی را هم متوقف کرده است و روزنامه های موجود قدرت انتشار مطالب را ندارند و تيراژها پايين آمده است چون مردم از خريد روزنامه ها نااميدند و در اين وضعيت فقط اينترنت مانده که آن هم به خاطر فيلترشدنها تعداد زيادی از کاربرها مخصوصا در شهرستانها که سرعت پايين است امکان دسترسی به سايتها را ندارند.

وی ادامه داد: فکر می کنم که ما بايد از اين وضعيت بيرون بياييم و به سمتی برويم که امکان اطلاع رسانی صحيح و امکان تضارب افکار و انديشه و دادن پاسخ به سوالات فراوان مردم فراهم شود.

مرعش تاکيد کرد:آقای ضرغامی يک سال پيش بحث آزاد انديشی را مطرح کردند ، راديو گفتگو را راه اندازی کردند ، در دانشگاه امام صادق(ع) گفتند که فضای آزاد انديشی فراهم است وارد رسانه ملی شويد و شروعی داشتند که حتی طيف هايی از اصلاح طلبان از آن اظهار رضايت می کردند چون در سالهای گذشته صدا و سيما اين گفتارواين وضعيت بی سابقه بود،اما در اتفاقاتی که بعد از انتخابات خرداد امسال به وقوع پيوست ديد همه تغيير کرد و به گونه ای ديگر شد.

سخنگوی حزب کارگزاران گفت:به طور کلی آقای ضرغامی يا هرکس ديگری که در رياست صداوسيما باشند کاره ای نيستند و تنها ماشين امضاء هستند و بايد حقوق کارکنان را تقسيم کنند،سياست ها در جای ديگری تعيين می شود که آن ها اگر هويتی داشته باشند و اگر به هويتی که انقلاب اسلامی به آدم هايی مانند آقای ضرغامی داده بود پايبند باشند ، می توانيم بگوئيم که هويتشان را به مقامشان فروختند،اينها تصميم گير نيستند و نمی توانند کاری بکنند و فقط آن چند نفر که آقای احمدی نژاد در دبيرخانه شورای عالی امنيت ملی به عنوان کميته بحران گذاشته اند ، تصميم گير هستند و اين ها بايد به آن عمل کنند ، نه حيثيت حرفه ای برای خود باقی گذاشته اند نه حيثيت انقلابی نه آزاده گی ،حقوق بگير هستند و فرامين را اجرا می کنند.

وی در پاسخ به اين سوال که آيا اين ديد افکار عمومی به رسانه ملی که چند ماه بعد از انتخابات بوجود آمده قابل حل است و تغيير می کند؟ گفت:موضوع از حد رئيس صداوسيما خارج است، من خواهش می کنم حداقل تعبير رسانه ملی را در مصاحبه با بنده به کار نبريد،من سال هاست که اين تعبير را قبول ندارم ،همانی که نامش هست را به کار می بريم ”صدا و سيمای جمهوری اسلامی“ ، ملی يعنی چه؟ يک رسانه فراگيری است به اسم صداوسيما ولی اصلا ملی نيست .

وی افزود: آقای ضرغامی يا هر کسی که در جايگاه ايشان قرار بگيرد تعيين کننده نيست،عرض کردم که ايشان فقط سازمان را به صورت اداری مديريت می کنند و سياست ها را در جای ديگری تعيين می کنند و به آنها ابلاغ می کنند لذا اين بی اعتمادی هم چنان باقی خواهد ماند تا سياست ها اصلاح شود. ما بالاخره بايد به اين جمع بندی برسيم که اگر تنها پشتوانه نظام مردم است که هست،مردمی به درد نظام می خورند که آگاه باشند.حالا ما برای اينکه قدرت چند نفر در شورای نگهبان يا دولت و يا ديگر نهادها باقی بماند نبايد کل جمهوری اسلامی را از بين بيريم ، کل مردم و ايران دارند فدای اين می شوند که چند نفر می خواهند مقام خود را حفظ کنند،اين خيلی امر غلطی است، بايد مردم آگاه بشوند ولو اينکه اين آگاهی منجر به عوض شدن چند نفر شود.

وی در پاسخ به اين سوال که اگر صداوسيما شما را برای نقد اين رسانه به استوديو خود دعوت کند شما دعوتشان را قبول خواهيد کرد؟گفت:فقط اگر برنامه زنده باشد بله.

مرعشی در پاسخ به اين سوال که چند وقتی است که از سوی ريش سفيدان جناح اصولگرا بحث وحدت ملی را می شنويم ،آيا با گذشت اين زمان پنج ماهه از انتخابات اين طرح به سرانجام خواهد رسيد؟گفت:البته ما هنوز اين طرح را نديده ايم ولی اين اقدام را دلسوزانه می دانيم چون آنها پذيرفته اند که استمرار وضع موجود و منکر همه چيز شدن و گفتن اين حرف که هيچ مشکلی وجود ندارد و ۴۰ ميليون ايرانی در انتخابات شرکت کردند و نظام از پشتوانه کافی برخوردار است و مسئله ای نيست ، درست نيست و اين حذف کامل صورت مسئله می باشد،اين ها وجود مشکل را قبول کرده اند و برای آن راه حل ارائه کرده اند

وی افزود:البته همانطور که گفتم ما اين طرح را نديده ايم ولی در جريان اصولگرا هم ديگر انسان های عاقل تاثيرگذار نيستند و دوره ی تاثيرگذاری آنها مانند دوره ی تاثيرگذاری اصلاح طلبها تمام شده است.

مرعشی در پاسخ به اين سوال که در حال حاضر دو طيف در کشور ما وجود دارند يکی عده ای که می خواهند وضع کنونی حفظ شود و ديگر عده ای که می گويند بايد تغيير صورت پذيرد ،نقطه تلاقی اينها برای وحدت ملی کجاست؟تصريح کرد:وضع موجود حتما تغيير می کند ،ما می گوئيم که اين تغيير نبايد با سرعت اتفاق بيافتد، تا خسارت کمتر شود ولی آقايان می گويند نه همين طور باشد تا زمان تغيير فرا برسد،اگر منتظر اين زمان تغيير باشيم (که حتما هم فرا می رسد ) هزينه اش زياد است.

وی تاکيد کرد:ما بايد از درون خانواده انقلاب اين تغيير را کنترل کنيم و سامان دهيم تا هزينه های ملی آن را کاهش دهيم، ولی دوستان ما در حاکميت تن به تغيير بطعی و مديريت نشده می دهند واين عمل بسيار خطرناک است و ممکن است هزينه های جبران ناپذيری را برای نظام و انقلاب و کشور داشته باشد، بهتر است که تغييرات را عاقلانه مديريت کنيم،وضع موجود نه در سياست خارجی نه در سياست داخلی نه در اقتصاد قابل دوام نيست اگر هم بگوييم قابل دوام است دوره اش خود به خود تمام می شود، چون همه چيز گذراست.

وی تصريح کرد:اين می گذرد و دوران آقايان تمام می شود،منتها ما که دلسوز انقلاب ونظام هستيم می گوييم به جای اينکه تغيير به صورت طبيعی و در ميان مدت به انجام برسد بهتر است که عقلای نظام تغييرات را مديريت کنند تا هزينه هايش کمتر شود .

وی در پاسخ به اين سوال که ممکن است برای بعضی از مخاطبان اين سوال پيش بيايد که چرا در بين اصلاح طلبانی که بازداشت شده اند نام آقای مرعشی نيست؟گفت:از آنهايی که بازداشت کردند بپرسيد که چرا آنها را بازداشت کردند،همه ی ملت ايران بازداشت نيستند و ما يک جزئی از ملت هستيم و مثل بقيه،البته من از آن دست کسانی هستم که معتقدم اگر قرار است رفقای ما در زندان بمانند خوب است که جمع وسيع چند ده هزار نفری ما داوطلبانه به زندان برويم ، چون همه شريک جرم هستيم و همه در انتخابات بوديم و گول خورديم و مردم را دعوت کرديم برای شرکت در انتخابات .

وی تاکيد کرد: دليلی ندارد آقای نبوی زندان باشد و بقيه نباشند ،من شخصا معتقدم که بايد يک اعلان عمومی کنيم و هر چند هزار نفری که خودشان را شريک جرم می دانند همه با هم به زندان مراجعه کنيم و خودمان را تسليم کنيم ،من از جمله طرفداران اين تز هستم ، به هر حال اکثر قريب به اتفاق ايران بازداشت نشده اند و جمعی بازداشت هستند و دليلی ندارد که کسی توضيح دهد چرا بازداشت نشده است.

مرعشی در پاسخ به اين سوال که از خيلی از ملی مذهبی ها می پرسيم که چرا سراغ شما نيامده اند مطرح می کنند که ما در اولويت حاکميت نبوديم و احزابی که در مجموعه بازی می کردند در اولويت بوده اند مثل حزب مشارکت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی و � را بازداشت کردند گفت:به نظر من اين سوال سوال اشتباهی است، به جای اين سوال بايد پرسيد که چرا آنها را بازداشت کردند و هيچ کس نمی تواند توضيح دهد که چرا افراد دستگير نشده اند،حالا اينها يکی را فعال تشخيص ندادند يکی تاثيرگذاريش را توانسته پنهان کند و يا يکی تاثيرگذار نبوده است به هر حال هر کسی دليلی دارد ، ولی آنهايی که بازداشت شده اند بدون دليل بازداشت شده اند ، به هر حال در جرم کسانی که بازداشت شده اند (البته اگر جرمی برای آن ها متصور شويم) دو بخش وجود دارد يکی مربوط به قبل از انتخابات است که همه ما در آن شريکيم ، يکی بعد از انتخابات که می تواند حداکثر شرکت در يک راهپيمايی و بيان اعتراض است .

وی افزود:من معتقدم که بيان اعتراض مردم بعد از انتخابات نشانگرحيات سياسی جامعه بود ، به جای اين که بگوييم اغتشاش بايد بگوييم زندگی . حيات سياسی اين است که مردم نتيجه ای را که حکومت اعلام می کند نمی پذيرند و آن را به چالش می کشند . اگر کسی نفس ميکشد نبايد به او بگوييم که چرا نفس می کشی ، من حيات دارم پس نفس می کشم . حيات سياسی به همين تسليم نشدن ها ، اعتراض ها و فرياد زدن ها و پيگيری مطالبات به حق است ، به همين خاطر در حالت عادی و در يک فعاليت اجتماعی اين عمل شايد جرم باشد ولی در سياست اين جرم نيست .

وی ادامه داد: مثلا اگر تو بروی و در دفتر مسئولی فرياد بزنی و در محيط اداری توهين کنی ممکن است که جرم تلقی شود ولی اگر سياسيون در عرصه سياسی و مردم در جامعه عليه حکومت فرياد زدند اين جرم نيست ، قانون اساسی گفته که جرم سياسی بايد تعريف شود ودادگاه آن با حضور هيئت منصفه رسيدگی گردد.من شخصا فکر می کنم که اشتباه بزرگی صورت گرفت و حيات سياسی جامعه ايران که در انتخابات نشان داده شد و بعد از آن ادامه پيدا کرد ( که اين حيات سياسی جامعه ما نتيجه تعالی انقلاب و تعاليم امام (ره ) و نشانه بالندگی ايران بود ) يک عده کوته فکر آمدند و به آن گفتند اغتشاش و موضوع را به سمت مجرمانه نشان دادن، بردند و عده ای بی گناه را به زندان انداختند . بنده شخصا معتقدم که مسئله زندانيان هرچه سريعتر بايد حل شود و اين حرفی که بنده زدم بايد به يک خواست عمومی تبديل شود و همه کسانی که خودشان را در جرم اين زندانيان سياسی شريک می دانند همه با هم متحد ، برويم و خود را به زندان اوين معرفی کنيم .

وی در پاسخ به اين سوال که نگاه شما به ۱۳ آبان چگونه بود ؟ آيا ديدگاه شما نسبت به قبل از ۱۳ آبان تغييری پيدا کرد ؟گفت:

۱۳آبان روزی بود که همه ملت در مورد اتفاقات تاريخی که در اين روز افتاده بود اتفاق نظر داشتند ولی اين اولين ۱۳ آبانی بود که نيروهای امنيتی از حضور همگانی مردم جلوگيری کردند و يک ۱۳ آبانی در ظاهر اتفاق افتاد که يک عده مامور را حکومت جمع کرد و يک سری شعارهايی دادند و آقای حداد عادل سخنرانی کرد که آن ۱۳ آبان شکلی و ظاهری بود و نيز يک ۱۳ آبان در واقعيت جامعه اتفاق افتاد و آن اعتراض عمومی عليه سياست های حاکم بود .

وی در خصوص اعلام نظر استاندار تهران قبل از ۱۳ آبان که گفته بود فضا امنيتی نخواهد بود ولی مثل اينکه اوضاع به گونه ای ديگر بود گفت:خوب آقای استاندار به خاطر مصالح عمومی دروغ گفتن برايشان واجب است.

28 آبان 1388

کورش عرفانی: آیا اسرائیل با استقرار دمکراسی در ایران مشکلی دارد؟


korosherfani@yahoo.com

جنبش کنونی مردم ایران می رود تا در نهایت راه خود، رژیم جمهوری اسلامی را تعیین تکلیف کند و کشور را در مسیر تغییراتی مهم قرار دهد. تغییراتی که مثبت بوده و می تواند در نهایت کشور را به سوی استقرار یک مردمسالاری متعارف پیش ببرد. در حالی که در داخل و خارج فعالان جنبش به پیش بردن آن و یافتن راه های تداوم بخشیدن حرکت و در نهایت کسب پیروزی مشغول هستند، توجهات نباید از برخی خطرهای مهمی که در انتظار آینده ی کشورمان است کنار رود.

یکی از این خطرات هجوم نظامی اسرائیل با همدستی آمریکا به ایران است. این خطر چقدر واقعی است و تا چه حد جای نگرانی دارد؟ نوشتار کنونی به این موضوع می پردازد.

نقش ایران در خروج اسرائیل از بحران

نخستین نکته ای که باید متذکر شد وضعیت بحرانی جامعه ی اسرائیل است. فراموش نکنیم که رژیم صهیونیستی اسرائیل مدل یهودی دولت فاقد مشروعیت احمدی نژاد می باشد. یعنی مشتی نظامی – سپاه پاسداران اسرائیلی – که قدرت سیاسی را در دست دارند. خوب می دانیم که هرجا نظامیان – با یونیفورم یا با لباس شخصی – کارها را بر عهده داشته باشند به دلیل ناتوانی های مدیریتی خود از یک سو و به دلیل برخی باورهای ایدئولوژیک که ترکشان نمی کند همیشه آن کشور را به سمت بحران می برند و در نهایت برای فرار از بحران های داخلی یک جنگ خارجی به راه می اندازند. نگاه کنیم به نمونه ترکیه قبل و بعد از حکومت نظامی.

باند صهیونیستی نتانیاهو و دزدانی که قدرت را در تل آویو در دست دارند در حال حاضر این کشور را به بن بستی کشانده اند که دو راه را برای آنها می گذارد: یا قبول شکست و سپردن قدرت به دست نیروهای مترقی و صلح طلب یهودی-مسلمان-مسیحی و یا آغاز یک جنگ برای ترساندن مردم اسرائیل و بر سر قدرت ماندن. بن بستی که از آن صحبت می کنیم همه جانبه است. نابرابری اجتماعی و اقتصادی در این کشور بیداد می کند. اقتصاد اسرائیل درموقعیت وخیمی است. رشد اقتصادی اسرائیل که در پنج سال گذشته بین 4 تا 5 درصد بود به 1.3 درصد سقوط کرد.[1] تولید ناخالص داخلی این کشور در سه ماهه ی اول امسال 3.6 درصد کاهش یافت. صادرات این کشور روبه کاهش گذاشته است ( 6.4 درصد از ژانویه 2008 تا 2009). ورود توریست ها در ابتدای سال 2009 به میزان 30 درصد کاهش یافته است. میزان بیکاری به مرز 10 درصد رسیده است. 2.1 میلیون اسرائیلی طبق استانداردهای این کشور زیر خط فقر زندگی می کنند. 75 درصد از خانواده های فقیر فاقد بیمه و وابسته به کوپن های غذای مجانی هستند. [2] برخی مهاجران سالمند روسی و اروپای شرقی و اتیوپیایی در میان زباله ها در جستجوی غذا هستند. منبع اصلی درآمد این کشور از تسلیحات است. تسلیحات نیز برای فروش نیاز به جنگ دارد. کمک های بلاعوض آمریکا که تا به حال به صورت غیرمشروط به این دولت داده می شد امروز که مذاکرات صلح در بن بست است و آمریکا نیز برای تغییر تصویر خویش و بیرون کشیدن خود از باتلاق عراق نیاز به صلحی حتی ظاهری هم شده دارد، دیگر نمی تواند با دست و دل بازی سابق ادامه پیدا کند. از آن سوی به دلیل بحران جهانی اقتصاد و افشاء شدن دزدی های میلیاردی، جریانی که پول را از شبکه های مالی سرمایه داری به صورت قانونی و غیرقانونی به سوی اسرائیل پمپ می کرد دچار اشکال شده است. شبکه های پولشویی صهیونیسم افشاء شده[3] و حتی بانک های سوئیس که پناهگاه مالی دزدی های این شبکه بود زیر سوال رفته است.

از آن سوی، رویای صهیونیست ها برای ساختن اسرائیل بزرگ تحقق نیافته است. شکست نظامی اسرائیل درنبردهای اخیر خود در لبنان و نوار غزه به آنها فهماند که با زور نمی توانند اسرائیل بین فرات و نیل را بسازند. حالا این پروژه روی دستشان مانده است. میلیون ها یهودی را در سرزمینی جمع کرده اند که نه توسط نیمی از دنیا به رسمیت شناخته می شود، نه آینده ی اقتصادی دارد، نه امنیت و نه چشم انداز آرمانی. اقتصادش که نیم قرن به طور عمده با تکیه بر پول های غیر تولیدی زیسته بود با مشکل روبروست. در صحنه ی بین المللی نیز گزارش سازمان ملل این رژیم را به ارتکاب جنایت جنگی متهم ساخته و به این ترتیب حاصل دهها سال تلاش تبلیغاتی برای ارائه ی چهره ای صلح طلب از رژیم صهیونیستی نقش برآب شده است. از آن سوی فلسطینی ها بعد از شصت سال قتل عام و آزار و غارت هم چنان سرپا هستند و حق خود را می طلبند. تهدید فلسطینیان به اعلام یک کشور مستقل، دولت صهیونیستی را به وحشت انداخته است. در چنین شرایطی که بن بست دولت نتانیاهو سراسری و عمیق جلوه می کند می توان انتظار داشت که خروج از آن را مثل همیشه و مثل هر نظام ضد دمکراتیک دیگر تنها با جنگ جستجو کنند. روزنامه هاآرتس می نویسد: «نتانیاهو انگیزه‌های زیادی برای حل اختلافات و حل ‌و فصل بحران با فلسطینیان دارد، زیرا وی از نظر استراتژیک در در حال برنامه‌ریزی برای جنگ با ایران و حزب‌الله است و افزایش بودجه‌ی امنیتی اسرائیل نشان دهنده‌ی این مطلب است و تهیه و تدارک جبهه‌ی داخلی اسرائیل برای رویارویی نظامی نیز بر این مهم اشاره دارد».[4]

موقعیت آمریکا در ایران سناریو

البته اسرائیل تلاش خواهد کرد که این کار را به تنهایی انجام ندهد و با خود، آمریکای در گل مانده را نیز وارد جنگ کند. حریف مناسب در این میان ایران است. رژیم جمهوی اسلامی که خود از حیث ماهیت صهیونیستی است و متشکل از افرادی است یهودی الاصل –احمدی نژاد، مشایی...- که بالاترین مراتب قدرت را در کشور به دست دارند، بهترین هدفی است که برای چنین منظوری می توان مورد استفاده قرار داد. سپاه پاسداران که نتوانست با یک میلیون نیرو از پس ارتش 200 هزار نفری عراق برآید و در طول هشت سال یک میلیون کشته و مجروح و هزارمیلیارد دلار خسارت به جای گذاشت، اینک می خواهد بمب اتمی هم درست کند.[5] این کار به مثابه ورود فیل به یک بلورفروشی می باشد. متخصصان و مسولان اتمی اش سر از اسرائیل در می آورند[6] و کامپیوترهای دستی حاوی مهم ترین نقشه های فعالیت اتمی سپاه ناگهان گم می شود.[7] کدام جمعیت بی لیاقت و بی کفایتی بهتر از این می توانست وجود داشته باشد تا بهانه ای به دست دشمنان ایران و ایرانی دهد که خاک ما را مورد بی سابقه ترین بمباران های تاریخ بشریت قرار داده و برای هزاران سال محیط زیست ایران را برای گیاه و جانور و انسان غیر قابل زیست کنند؟

نعمت های جنگ برای اسرائیل و آمریکا

برای اسرائیل این به تمامی منفعت است. نخست این که به طور موقت خود را از بحران داخلی رها می کند. دوم اینکه به عنوان ابر قدرت منطقه جا می افتد و سوم این که بزرگترین خطر برای خود، یعنی ایران را، نابود می کند. دقت داشته باشیم این ایران تحت جمهوری اسلامی نیست که برای اسرائیل خطر دارد، سی سال مماشات با رژیم نشان داد که این دو فقط جنگ زرگری با هم دارند. مگر می شود دو رژیمی که هردو جنایتکار، ظالم و غارتگر و ضد بشر هستند با هم مشکلی عمده و آشتی ناپذیر داشته باشند؟ حتی اگر هردو تا دندان به بمب اتمی مجهز باشند؟ مشکل اسرائیل با یک ایران عقب مانده تحت سیطره ی مثلث آخوند-بازار-پاسدار نیست، این برعکس ایده آل صهیونیسم و سرمایه داری است. مشکل اما با یک ایران رها از استبداد، دمکراتیک و روبه پیشرفت است. زیرا چنین ایرانی سرنوشت تمام ملت های خاورمیانه را تغییر خواهد داد. استقرار مردمسالاری در ایران تمامی رژیم های استبدادی نوکر صهیونیسم و سرمایه داری را در اردن و سوریه و عربستان و مصر و نیز اقمار غیر مستقیم سرمایه داری روسی در آسیای مرکزی را به خطر خواهد انداخت و به این ترتیب بساط اسرائیل و آمریکا و روسیه و اتحادیه اروپا در نفت خیز ترین منطقه ی جهان زیر سوال خواهد رفت. پس لازم است به هر قیمت شده از شکل گیری این سناریو جلوگیری کرد: اوباما برای خامنه ای نامه می نویسد تا راه نجات نظام جمهوری اسلامی را به او متذکر شود، روسیه قول وتو به آن می دهد و نتانیاهو آمریکا را دعوت به تهاجمی می کند که به طور زیربنایی شانس شکل گیری قدرتی به اسم ایران آینده را برای همیشه از میان برد.

در این میان ایالات متحده از انعطاف لازم برای رفتن به هر مسیری که منافعش را تامین کند دارا می باشد. فراموش نکنیم که درحال حاضر دولت آمریکا نظم اجتماعی شکننده ی حاکم بر این کشور را به زور میلیاردها دلار کمک های دولتی به شهروندان بیکار و شرکت های ورشکسته حفظ کرده است، آن هم با استفاده از دلارهای بی پشتوانه. به همین دلیل است که صهیونیسم می تواند از نفوذ سیاسی و اقتصادی خود برای بالا بردن این خطر در آمریکا بهره ببرد و دولت این کشور را به این باورنزدیک سازد که یک جنگ جدید برای فعال ساختن اقتصاد آمریکا ضروری است. [8] به نظر می رسد که در یک تحلیل نهایی و با توجه به قدرت لابی صهیونیست در اسرائیل و نیز نفع استراتژیک یک جنگ کوتاه مدت، اما پربار برای منافع استراتژیک آمریکا، زمینه برای توافق دو طرف آماده شده است. مذاکرات اخیر و بی سابقه ی غیرعلنی نتانیاهو با اوباما، یاری رسانی آمریکا به استقرار قویترین سیستم ضد موشکی موجود در مرزهای اسرائیل، انجام مانوورهای مشترک نظامی میان آمریکا و اسرائیل، برقراری جلسات مشترک سازمان های امنیتی منطقه با حضور آمریکا و اسرائیل، بازگذاشتن دست موساد برای استقرار مراکز قوی شنود و جاسوسی در کردستان عراق و نیز سرمایه گذاری و شتاب دادن به برنامه ی تولید بمب های سنگر کوب توسط دولت ایالات متحده نمونه هایی از اقداماتی است که خبر از کسب آمادگی همکاری تل آویو و واشنگتن برای انجام این ماموریت ضد ایرانی دارد، هرچند در داخل آمریکا صداهای مخالفی در این باره بلند باشد.

نباید از یاد بریم که نه سرمایه داری و نه صهیونیسم نظام هایی مبتنی بر خرد انسانی و یا ارزش های اخلاقی نیستند. درست عکس این هستند. حرف اول و آخر را برای آنها تامین منافع یک اقلیت در راس این نظام سراسر ضد انسانی، ضد اخلاقی و ضد عقلایی می زند. این جان و زندگی توده های مردم است که برایشان ارزشی ندارد.

جان کلام

نگارنده از طریق این نوشتار کوتاه و بدون وارد شدن به جزییات می خواست توجهات را به روی این نکته جلب کند که دشمن دمکراسی در ایران فقط احمدی نژاد و خامنه ای و عسگراولادی تازه مسلمان نیستند، اوباما، گوردن براون و نتانیاهو نیز چنین آرزویی را برای کشور ما ندارند. شعارهایی مانند نه غزه، نه لبنان، جان فدایم ایران، درورای افشای چهره ی عوام فریبانه و جیغ های بنفش و توخالی ضد صهیونیستی رژیم سراسر فاسد و آدمکش جمهوری اسلامی، بیانگر واقعیت ریشه داری نیست. واقعیت این است که میلیون ها انسان هم درغزه و هم در لبنان و هم در ایران قربانی رژیم های جنایت پیشه و غارتگر و ضد انسان هستند. میان نتانیاهو و احمدی نژاد فرقی نیست زیرا یکی مردم را در تهران و کهریزک می کشد و دیگری در نوار غزه و زندان های مخوف ارتش اسرائیل. آن چه باید ما به عنوان انسان ایرانی از آن دفاع کنیم انسانیت است، در هرکجا و با هر ملیتی. هم مردم فلسطین مظلومند و هم مردم ایران. نه نجات فلسطینی ها از طریق حکومت های جنایتکاری مانند جمهوری اسلامی میسر است و نه یاری مردم ایران از طریق دولت های بدخواهی مثل رژیم صهیونیستی اسرائیل. وظیفه ی ماست که با تمام قدرت و شهامت در جنبش کنونی فعال باشیم تا با رها ساختن خویش از دست رژیم صهیونیست صفت جمهوری اسلامی، ایرانمان را نجات داده و تبدیل به ایرانی کنیم، آزاد و آباد، تا الگویی باشد برای همه کشورها و ملت های منطقه. ملت ایران در سایه ی دمکراسی قادر است ملت اسرائیل را نیز از سلطه ی نظامیانی که شصت سال است دهها میلیون یهودی و مسلمان و مسیحی را در این منطقه در دشمنی و جنگ و نفرت به گروگان گرفته اند نجات دهد.

بدون درافتادن در احساسات افراطی ملی گرایانه و با نگاهی به یک واقعیت کلان تاریخی می توان گفت که از هزاران سال پیش سامیان یک دیگر را می کشتند، به اسارت می بردند و با هم می جنگیدند، بعدها برخی از سامیان یهودی شدند و بعضی دیگر مسلمان. اما همچنان، بر اساس همان سنت تاریخی بدوی یکدیگر را کشتند و همچنان می کشند و با هم جنگیدند و هنوز هم می جنگند. و باز هزاران سال پیش، فرهنگ ایرانی برای نخستین بار مفهوم «نوعدوستی» و «بشردوستی» را در تاریخ بشر آفرید و رواج داد. این مفهوم با سنت تخریب گر سامیان اسلام آورده، یعنی اعراب مسلمان، آن چنان در تضاد بود که به کشور ما تاختند و آن را تسخیر کردند. اینک نیز که بعد از 1400 سال مردم ایران می خواهند یک بار دیگر با پرداخت بهایی سنگین آن فرهنگ انساندوست و نوعدوست را دراین گوشه جهان مورد باززایش قرار دهند، این بار سامیان یهودی در اسرائیل در تضاد با آن می خواهند به ما بتازند و با بمباران اتمی، همان ویرانی را با کشور ما تحمیل کنند که تازیان با اسلام خود کردند. هشیار باشیم.

وظیفه ی ما در این میان تقویت آگاهی و دانش نزد مردم است تا بتوانند با درک و شجاعت سرنوشت تاریخی خود و میهن شان را به دست گیرند و آینده منطقه و جهان را به سوی صلح، پیشرفت و دوستی دگرگونه کنند.

* *

www.korosherfani.com

19 November 2009


گرامیداشت غلامحسین ساعدی

غلامحسين ساعدي :كلاس درس

سه شنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۸ – ۱۷ نوامبر ۲۰۰۹

اکنون که بیست و دومین سالگرد درگذشت غلامحسین ساعدی فرا می رسد،
************************************************************
كلاس درس
تابستان 62

همه ما را تنگ هم چپانده بودند. داخل كاميون زوار در رفته اي كه هر وقت از دست اندازي رد ميشد چهارستون اندامش وا ميرفت و ساعتي بعد تخته بندها جمع و جور مي شدن دو ما يله مي شديم و همديگر را مي چسبيديم كه پرت نشويم.انگار داخل دهان جانوري بوديم كه فك هايش مدام باز و بسته مي شدولي حوصله جويدن و بلعيدن نداشت. آفتاب تمام آسمان را گرفته بود. دور خود مي چرخيد. نفس مي كشيد و نفس پس مي دادو آتش مي ريخت ومدام مي زد تو سر ما. همه له له مي زديم. دهان ها نيمه باز بودو همديگر را نگاه مي كرديم. كسي كسي را نمي شناخت. هم سن و سال هم نبوديم. روبروي من پسر چهارده ساله اي نشسته بود. بغل دست من پيرمردي كه از شدت خستگي دندان هاي عاريه اش را در آورده بود و گر فته بود كف دستش و مرد چهل ساله اي سرش را گذاشته بود روي زانوانش و حسابي خودش را گره زده بود. همه گره خورده بودند. همه زخم و زيلي بودند. بيشتر از شصت نفر بوديم. همه ژنده پوش و خاك آلود و تنها چند نفري از ما كفش به پا داشتند. همه ساكت بوديم. تشنه بوديم و گرسنه بوديم. كاميون از پيچ هر جاده اي كه رد ميشد گرد و خاك فراواني به راه مي انداخت و هر كس سرفه اي مي كرد تكه كلوخي به بيرون پرتاب ميكرد

.چند ساعتي اين چنين رفتيم و بعد كاميون ايستاد. ما را پياده كردند. در سايه سار ديوار خرابه اي لميديم. از گوشه ناپيدايي چند پيرمرد پيدا شدند كه هر كدام سطلي به دست داشتند. به تك تك ما كاسه آبي دادند و بعد براي ما غذا آوردند. شورباي تلخي با يك تكه نان كه همه را با ولع بلعيدم.دوباره آب آوردند. آب دومي بسيار چسبيد. تكيه داده بوديم به ديوار. خواب و خميازه پنجول به صورت ما مي كشيد كه ناظم پيدايش شد. مردي بود قد بلند.. تكيده و استخواني . فك پايينش زياده از حد درشت بودو لب پايينش لب بالايش را پوشانده بود. چند بار بالا و پايين رفت. نه كه پلك هايش آويزان بود معلوم نبود كه متوجه چه كسي است. بعد با صداي بلند دستور داد كه همه بلند بشويم و ما همه بلند شديم و صف بستيم. راه افتاديم و از درگاه درهم ريخته اي وارد خرابه اي شديم. محوطه بزرگي بود. همه جا را كنده بودند. حفره بغل حفره. گودال بغل گودال. در حاشيه گودال ها نشستيم. روبروي ما ديوار كاه گلي درهم ريخته اي بود و روي ديوار تخته سياهي كوبيده بودند.

پاي تخته سياه ميز درازي بود از سنگ سياه و دور سنگ سياه چندين سطل آب گذاشته بودند. چند گوني انباشته از چلوار و طناب و پنبه هاي آغشته به خاك. آفتاب يله شده بود و ديگر هرم گرمايش نمي زد تو ملاج ما. مي توانستيم راحت تر نفس بكشيم.نيم ساعتي منتظر نشستيم تا معلم وارد شد. چاق و قد كوتاه بود. سنگين راه مي رفت.مچ هاي باريك و دست هاي پهن و انگشتان درازي داشت. صورتش پهن بود و چشم هايش مدام در چشم خانه ها مي چرخيد. انگار مي خواست همه كس و همه چيز را دائم زير نظر داشته باشد. لبخند مي زد و دندان روي دندان مي ساييد. جلو آمد و با كف دست ميز سنگي را پاك كردو تكه اي گچ برداشت و رفت پاي تحته سياه و گفت: درس ما خيلي آسان است. اگر دقت كنيد خيلي زود ياد ميگيريد.وسايل كار ما همين هاست كه مي بينيد.

با دست سطل هاي پر آب و گوني ها را نشان دادو بعد گفت: ؛ كار ما خيلي آسان است. مي آوريم تو و درازش مي كنيم.؛
و روي تخته سياه شكل آدمي را كشيد كه خوابيده بودو ادامه داد: ؛اولين كار ما اين است كه بشوريمش. يك يا دو سطل آب مي پاشيم رويش. وبعد چند تكه پنبه ميگذاريم روي چشم هايش و محكم مي بنديم كه ديگر نتواند ببيند.؛
با يك خط چشم هاي مرد را بست و بعد رو به ما كرد و گفت:؛ فكش را هم بايد ببنديم؛. پارچه اي را از زير فك رد مي كنيم و بالاي كله اش گره مي زنيم. چشم ها كه بسته شد دهان هم بايد بسته شود كه ديگر حرف نزند.؛
فك پايين را به كله دوخت و گفت:؛ شست پاها را به هم مي بنديم كه راه رفتن تمام شد.؛
و خودش به تنهايي خنديد و گفت:؛ دست هارا كنار بدن صاف مي كنيم و مي بنديم؛ و نگفت چرا و دست هارا بست. و بعد گفت:؛ حال بايد در پارچه اي پيچيد و ديگر كارش تمام است.؛
و بعد به بيرون خرابه اشاره كرد. دو پيرمرد مرد جواني را روي تابوت آوردند تو. هنوز نمرده بود. ناله ميكرد. گاه گداري دست و پايش را تكان مي داد. او را روي ميز خواباندند. پيرمردها بيرون رفتند و معلم جلو آمدو پيرهن ژنده اي را كه بر تن مرد جوان بود پاره كرد و دور انداخت.

معلم پنجه هايش را دور گردن مرد خفت كرد و فشار داد و گردنش را پيچيدو دست ها و پاهاتكاني خوردند و صدايش بريد و بدن آرام شد.
آنگاه سطل آبي را برداشت. روي جنازه پاشيدو بعد پنبه روي چشم ها گذاشت و با تكه پارچه اي چشم را بست. فك مرده پايين بود كه با يك مشت دو فك را به هم دوخت و بعد پارچه ديگري را از گوني بيرون كشيد و دهانش را بست و تكه ديگري را از زير چانه رد كرد و روي ملاج گره زد. بعد دست ها را كنار بدن صاف كرد. تعدادي پنبه از كيسه بيرون كشيد و لاي پاها گذاشت و شست پاها را با طنابي به هم بست و و بعد بي آنكه كمكي داشته باشد جنازه را در پارچه پيچيد و بالا و پايين پارچه را گره زد و با لبخند گفت :؛كارش تمام شد؛.
اشاره كرد و دو پير مرد وارد خرابه شدندو جسد را برداشتند و داخل يكي از گودال ها انداختند و گودال را از خاك انباشتند و بيرون رفتند.
معلم دهن دره اي كردو پرسيد : ؛ كسي يا د گرفت؟؛
عده اي دست بلند كرديم. بقيه ترسيده بودندو معلم گفت :؛آنها كه ياد گرفته اند بيايند جلو؛.
بلند شديم و رفتيم جلو. معلم مي خواست به بيرون خرابه اشاره كند كه دست و پايش را گرفتيم و روي تخته سنگ خوابانديم. تا خواست فرياد بزند گلويش را گرفتيم و پيچانديم. روي سينه اش نشستيم و با مشت محكمي فك پايينش را به فك بالا دوختيم. روي چشم هايش پنبه گذاشتيم و بستيم. دهانش را به ملاجش دوختيم و لختش كرديم و پنبه لاي پاهايش گذاشتيم. شست پاهايش را با طناب به هم گره زديم و كفن پيچش كرديم و بعد بلندش كرديم و پرتش كرديم توي گودال بزرگي و خاك رويش ريختيم و همه زديم بيرون. ناظم و پيرمردهانتوانستند جلو ما را بگيرند.
راننده كاميون پشت فرمان نشست و همه سوار شديم. وقتي از بيرا هه ا ي به بيراهه ديگر مي پيچيديم آفتاب خاموش شده بود . گل ميخ چند ستاره بالا سر ما پيدا بود و ماه از گوشه اي ابرو نشان ميداد.
http://dastani.blogspot.com/

عزاداران بيل

دكتر غلامحسين ساعدی

( 1 )
دمدمه هاي غروب بود كه مشدي جبار وارد بيل شد، بيلي ها در ميدانچه ي پشت خانه ي مشدي صفر نشسته بودند دور هم و گپ مي زدند.
كدخدا تا مشدي جبار را ديد گفت: « ياالله مشد جبار. سفر به خير. تو شهر چه خبر بود؟ »
مشدي جبار گفت: « تو شهر خبري نبود. هيچ خبر نبود. »
مشدي بابا گفت: « پا پياده اومدي؟ »
مشدي جبار نشست كنار اسلام و در حالي كه كفش هايش را در مي آورد و له له مي زد، گفت: « از لب جاده تا اينجا، آره. »
اسلام گفت: « كي رسيدي لب جاده؟ »
مشدي جبار گفت: « ظهر تازه گذشته بود. »
كدخدا گفت: « پس چرا دير كردي؟ اين همه وقتو تو راه بودي؟ »
مشدي جبار گفت: « آره، وسط راه به يه چيز غريبي برخوردم و معطل شدم. »
پسر مشدي صفر پرسيد: « يه چيز غريب؟ چي بود؟ »
مشدي جبار گفت: « والله هر چي فكر كردم، چيزي نفهميدم. »
كدخدا گفت: « نفهميدي؟ چطوري نفهميدي؟ »
مشدي بابا گفت: « آخه چه جوري بود؟ »
مشدي جبار گفت: « يه چيز گنده. مثل يه گاو. هرچي زور زدم نتونستم تكونش بدم. »
عبدالله گفت:« چه جوري بود؟ سر و گوش داشت؟ نداشت؟ چه جوري بود؟ »
مشدي جبار فكر كرد و گفت: « نفهميدم … چشم و گوش … كه نداشت. »
كدخدا گفت: « دست و پا چي؟ »
مشدي جبار گفت: « دست و پا؟ نه، دست و پام نداشت، آخه خيلي سنگين بود. »
اسلام گفت: « چه شكلي بود؟ »
مشدي جبار دوباره فكر كرد و گفت: « چه جوري بگم؟ مثل گاري نبود. »
مشدي بابا گفت: « اول كه گفتي مثل گاو بود. »
مشدي جبار گفت: « آره اندازه يه گاو بود. يه ذره بفهمي نفهمي، جمع و جور تر بود. »
كدخدا گفت: « تو كه گفتي دست و پا نداشت؟ »
مشدي جبار: « آره، بازم ميگم. دست و پا و چشم و گوش از اين چيزها نداشت. »
اسماعيل گفت: « شبيه كي بود؟ »
مشدي جبار، فكر كرد و بعد رفت تو نخ تك تك مرد ها و خانه ها. چند تا سرفه كرد و گفت: « شبيه هيشكي نبود. يه چيزي يه چيز عجيبي بود. مثل يه … والله نمي دونم چي بگم! »
عبدالله گفت: « چه جوري راه مي رفت؟ »
مشدي جبار گفت: « راه كه نمي رفت. سر و گردن و از اين حرف ها تو كار نبود. يه چيز عجيبي بود. مثل يه خانه كوچك. مثل خانه بابا علي كه دگمه هاي گنده اين ور اون ورش باشه. »
اسلام گفت: « از چي درس شده بود؟ »
مشدي جبار گفت: « نمي دونم حلبي بود و آهن بود يا يه چيز ديگه. »
اسلام گفت:« ماشين قراضه نبود؟ »
مشدي جبار گفت: « نه بابا، چرخ و اين جور چيز ها نداشت. خيلي هم سنگين بود. »
كد خدا پرسيد:« كدوم طرف ديديش؟ »
مشدي جبار گفت: « درست چند قدم بالاتر ازشور، تو راه پوروس. »
اسلام گفت: « آها،حالا دارم مي فهمم. »
مردها همه اسلام را نگاه كردند.
كدخدا گفت: « چي چي را مي فهمي مشد اسلام؟ »
اسلام گفت: « هر چي هس، زير سر اين پوروسي هاس. حالا اونو از يه جايي دزديده ن و انداخته ن وسط راه. »
مشدي جبار گفت: « راس ميگه، كار كار پوروسي هاس. »
مردها همه رفتند توي فكر.
مشدي بابا گفت: « خب، ميگين چكار بكنيم؟ »
پسر مشدي صفر گفت: « معلومه، راه مي افتيم و ميريم ببينيم چي هس، بدرد بخوري يا نه! »
اسماعيل آسمان و اطراف استخر را نگاه كرد و گفت: « هواه داره تاريك ميشه، چيزي به شب نمونده. »
مشدي بابا گفت: « فكر شب رو نكن پدر. »
كدخدا به اسلام گفت: « تو چي ميگي مشد اسلام؟ »
اسلام گفت: « بريم. ببينيم چي هستش. »
كدخدا به پسر مشدي صفر گفت: « مشد جعفر، مي توني دو تا فانوس براي ما بياري؟ »
پسر مشدي صفر بلند شد و گفت: « چرا نمي تونم؟ »
با عجله رفت. اسلام گفت: « آره بريم ببينيم چي هستش. اگه به درد بخور بود كه مياريم بيل. اگه بدرد بخور نبود كه ولش مي كنيم به امان خدا. »
كدخداگفت: « خيلي خب، تا دير نشده بجنبيم ديگه. »
مردها بلند شدند. نزديكي هاي غروب بود. ماه رنگ پريده و باد كرده، از طرف پوروس ميآمد بالا.

( 2 )
شام كه خوردند، و جمع شدند لب استخر. اسلام اسب را بست به گاري و گاري را آورد زير بيد كنار سنگ سياه مرده شوري. اسماعيل و پسر مشدي صفر با دو تا فانوس آمدند پهلوي مردها، فانوس ها را گذاشتند روي گاري و منتظر شدند.
كدخدا گفت: « فانوس ها را روشن كردين كه چي؟»
مشدي جبار گفت: « خودت گفتي كدخدا. »
كدخدا گفت: « هوا روشنه، ماه رو نمي بينين؟ »
با دست استخر را نشان داد. مردها برگشتند ماه را توي استخر تماشا كردند.
پسر مشدي صفر گفت: « خودت گفتي كه فانوس بيارم. مگه نگفتي؟ »
مشدي جبار گفت: « فانوس لازمه. فانوس كه نباشه كه نميشه فهميد چي هستش. »
بز سياه اسلام توي پستو ناله كرد. صداي جيرجيرك ها از باغ اربابي شنيده مي شد.
كدخدا گفت: « تا برسيم شور، نفت فانوس ها تمام ميشه. يه ساعت و خوردهاي تو راه هستيم. »
مشدي بابا به پسر مشدي صفر گفت: « خاموششان كن. شور كه رسيديم روشن مي كنيم. »
مشدي جبار فتيله ها را پايين كشيد و فوت كرد. فانوس ها خاموش شد. اسلام كه روي كنده درختي نشسته بود، با صداي بلند پرسيد: « خب، كي ها ميآن؟ »
كدخدا گفت: « راس ميگه، همه كه نمي تونن برن؟ »
مشدي بابا گفت: « من ميگم جوان ها برن. اولا كه زورشان بيش تره. ثانيا اگه پوروسي ها برخوردن، درميرن و اگه هم گير افتادن، مي تونن حسابي از پسشون بر بيان. »
كدخدا گفت: « جوون ها يعني كي ها؟ »
مشدي بابا گفت: «آخه، من … »
كدخدا گفت: « خجالت داره مشدي بابا، پاشو سوار شو. »
مشدي بابا بلند شد. رفتند طرف گاري. بيل خاموش بود، تنها زوزه ي چند سگ از دور شنيده مي شد. مشدي صفر كه سرش را از سوراخ پشت بام آورده بود بالا، سايه ي مردها را كه سوار گاري مي شدند، تماشا مي كرد و ماه رنگ پريده را كه توي استخر كوچك و بزرگ و كج و معوج مي شد.

( 3 )
مردها كه رفتند، ننه خانوم و ننه فاطمه پيداشان شد كه از كوچه ي اول رد شدند و از بيل آمدند بيرون و راه افتادند طرف تپه ي نبي آقا.
شب جمعه بود. پيرزن ها مي رفتند از نبي آقا براي شفاي بيماران خاك بياوردند.

( 4 )
صحرا روشن بود. اسب با شتاب جلو مي تاخت و مردها را كه توي گاري نشسته، پاها را توي شكم جمع كرده بودند، با خود مي برد. اسلام شلاق را توي مهتاب دور سر مي چرخاند و با صداي بلند داد مي زد: « آهاي، آهاي آهاي! »
اسب كه زوزه ي شلاق را مي شنيد، تندتر مي تاخت. اسماعيل كنار به كنار اسلام نشسته بود و آواز مي خواند. مردها به يكديگر تكيه كرده بودند. مشدي جبار فانوس هاي خاموش را بغل كرده بود. كدخدا چپق پسر مشدي صفر را گرفته بود مرتب پر و خالي مي كرد. سراشيبي ها را چنان مي رفتند كه گويي توي چاهي سقوط مي كنند. اسب و سايه اش بزرگ تر از هميشه بود. اسلام مبهوت صحرا را تماشا مي كرد. همه خوش حال بودند. غير از مشدي بابا كه دل خور سرش را روي زانو گذاشته بود، چرت مي زد يا زير لب مي غريد.

( 5 )
نرسيده به شور، اسلام دهنه ي اسب را كشيد. گاري ايستاد.
كدخدا گفت: « رسيديم؟ »
اسلام گفت: «نزديك شديم. خب مشد جبار كدام طرف ها ديديش؟ »
مشدي جبار گفت: «بالاتر از اينجا. تو همون باريكه راهي كه ميره طرف پوروس. »
اسلام گفت: « پس برم بالاتر؟ »
مشدي بابا گفت: « نه مشد اسلام، طرف پوروس نري ها. تو را خدا كار دستمان نده. »
مردها خنديدند. اسلام شلاق را برد بالا. گاري دوباره راه افتاد. به شور كه رسيدند توي خاموشي افتادند. ديگر صداي چرخ ها و قدم هاي اسب شنيده نمي شد. صداي ديگري هم نبود. مشدي جبار فانوس هاي خاموش را توي بغل مي فشرد.
مشدي بابا آهسته از عبدالله پرسيد: « مي خوان برن كجا؟ »
اسلام خنديد و پسر مشدي صفر گفت: « ميريم خود پوروس. »
مشدي بابا گفت: « شوخي نكن، مشدي اسلام هيچ وقت اين كارو نمي كنه. »
اسلام گفت: « نترس مشدي بابا. اگه پوروس هم بريم، پوروسي ها هيچ وقت كاري با تو يكي ندارن. »
مشدي بابا گفت: « بازم نريم بهتره. اين طور نيست كدخدا؟ »
اسلام خنديد. گاري به راه باريكه ي پوروس كه رسيد، سه نفر از پوروسي سوار اسب پيدا شدند و آمدند، از جلو گاري رد شدند و مثل برق زدند به بيراهه. مشدي بابا خودش را پشت سر ديگران قايم كرد. اسلام گاري را نگه داشت. بيلي ها خاموش، سه پوروسي را كه به طرف ميشو مي تاختند، تماشا كردند. مشدي بابا گفت: « نگفتم؟ نگفتم اسلام؟ »
كدخدا گفت: « كاري كه با ما نداشتن. »
اسلام خنديد. پسر مشدي صفر گفت: « بريم مشد اسلام! »
گاري راه افتاد و اسلام گفت: « مشد جبار هرجا كه رسيديم خبرمان بكن. »
مشدي جبار گفت: « مثل اينكه همين دور و برمان بود. »
اسلام گاري را نگه داشت. بيلي ها دور و برشان را نگاه كردند.
كدخدا گفت: « كوش؟ »
مشدي جبار گفت: « بريم پايين. بريم پايين. »
مردها همه پياده شدند. پسر مشدي صفر يكي از فانوس ها را روشن كرد و داد دست مشدي جبار و فانوس خاموش را خودش برداشت دسته جمعي، دوش به دوش هم راه افتادند.
اسماعيل گفت: « ميريم كجا؟ اگه جلوتر ميريم بهتره دوباره سوارگاري بشيم. »
مشدي جبار ايستاد و بهت زده اطرافش را نگاه كرد و گفت: « همين طرف ها بود. »
پسر مشدي صفر گفت: « عوضي نيومديم؟ »
مشدي جبار گفت: « نه، عوضي نيومديم. همين دور و برها بود. »
فانوس را بالا گرفت و خم شد و شروع كرد زمين را تماشا كردن. پسر مشدي صفر زد زير خنده. اسلام هم خنديد. كدخدا گفت: « دنبال چي مي گردي مشد جبار؟ مي گفتي كه خيلي گنده س و نميشه تكونش داد؟ »
مردها همه خنديدند. مشدي جبار جواب نداد. همان طور خميده روي زمين دنبال چيز ناپيدايي مي گشت.

( 6 )
ننه خانوم و ننه فاطمه نشسته بودند روي سكوي درگاهي نبي آقا، منتظر بودند كه سر و صدا و رفت آمدهاي داخل زيارتگاه تمام شود بروند تو. بيل زير پاي آن ها، باغ اربابي روبه رويشان و استخر بزرگ كه از وسط خانه ها و زير مهتاب رنگ پريده، مثل چشم مرده اي آسمان را نگاه مي كرد.
سروصدا كه كم تر شد، ننه خانوم بلند شد و در زيارتگاه را باز كرد و رفت توي تاريكي. با احتياط شمعي روشن كرد. موش ها كه روشنايي شمع را ديدند، هجوم بردند ضريح و از سوراخ هاي صندوق رفتند تو. ننه فاطمه كه ايستاده بود جلوي در، با صداي آرامي گفت: « يا الله، يا حضرت، يا علي، يا محمد، يا حسن، يا حسين، السلام عليك يا الله، يا حضرت، يا امام، يا علي، يا الله، مريض هاي بيل رو شفا بده! »

( 7 )
مشدي جبار خم شده بود زير نور فانوس جلو مي رفت و دور و برش را مي جست و بيلي ها آرام آرام پشت سرش راه مي آمدند.
اسماعيل گفت: « نكند مشدي جبار چيزيش شده باشد؟ »
پسر مشدي صفر گفت: « چيزيش نشده. خل بازي در مياره! »
اسلام گفت: « مشد جبار، مشد جبار! چته؟ چرا همچي مي كني! »
مشدي جبار نشست زمين و يك دفعه داد زد: « ايناهاش، پيدا كردم. پيدا كردم. »
مردها حلقه زدند دور مشدي جبار و خم شدند. مشدي جبار زمين را نشان داد و گفت: « مي بينين؟ همين جا بوده كه بردنش. مي بيني مشدي اسلام؟ مي بيني مشدي بابا؟ »
اسلام گفت: « راس ميگه، يه چيزي اين جا بوده كه زمين را گود كرده. »
كدخدا گفت: « چه طور شده؟ چه جوري بردنش؟ كي ها بردنش؟ »
پسر مشدي صفر گفت : « حتما پوروسي ها بردنش. زودتر نجنبيدين، اومدن و بردنش. »
مشدي جبار دولا دولا رفت و رسيد كنار دره و خم شد و فانوس را برد بالا و توي دره را نگاه كرد و داد زد: « آهاي مشد اسلام، آهاي كدخدا، اينجاست، توي دره است. »
بيلي ها خود را رساندند كنار دره و خم شدند. در شيب دره، صندوق فلزي گنده اي يك وري افتاده بود و زير نور ماه مي درخشيد.
اسلام گفت: « خودشه مش جبار؟ »
مشدي جبار گفت : « آره. خودشه! خودشه! »
اول مشدي جبار و بعد مردها از شيب دره رفتند پايين، مشدي جبار دور و بر صندوق چرخيد و گفت: « آره، خودشه. »
پسر مشدي صفر نشست زمين و فانوس خاموش را از دست اسماعيل گرفت و روشن كرد و رفت جلو. گشتي دور صندوق زد و نشست كنار ديگران و فانوس را گذاشت جلوي روي خودش.
اسلام گفت: « كي ها انداختنش اينجا؟ »
مشدي جبار گفت: « اول كه من ديدم اينجا نبود، اون بالا بود. »
كدخدا گفت: « حتما كار پوروسي هاست. »
اسماعيل گفت: « خوب شد كه پيداش كرديم. »
مشدي بابا چپق و كيسه توتونش را در آورد و گفت: « فكر مي كني چي چي باشه مشدي جبار؟ »
عبدالله گفت: « يه صندوق ديگه، يه صندوق حلبي. »
مشدي بابا گفت: « معلومه كه صندوق، ولي چي توش هس؟ »
عبدالله بلند شد و دور صندوق را گشت و گفت: « در كه نداره، وقتي در نداشته باشه كه نمي شه فهميد چي توش هس! »
اسماعيل گفت: « وقتي در نداره، تو هم نداره كه پر باشه يا خالي. »
عبدالله گفت: « نكنه ماشين كه چپه شده و اين شكلي شده! »
اسلام گفت: « نه بابا، ماشين نيستش، اگه ماشين بود كه چرخ داشت. »
كدخدا گفت:« چيز حموم چي؟ »
اسلام با تعجب گفت:« چي حموم؟ »
كدخداگفت: « از اونا كه تو شهر پشت بام حاج عنايت ديديم؟ »
اسلام گفت: « نه، اون توش خالي بود و آب ريخته بودن. اين شكلي هم نبود. »
پسر مشدي صفر گفت: « اين هيچي نيس، همه اش آهنه. »
مشدي بابا گفت: « و تازه به چه درد مي خوره؟ مصرفش چيه؟ »
پسر مشدي صفر گفت: « ميشه ازش ديگ درس كرد، باديه درس كرد. و خيلي چيزهاي ديگه م ميشه درس كرد. »
اسلام در حالي كه با حالت با جذبه به صندوق خيره شده بود،گفت: « نه اين آهن نيستش. اين يه چيز ساده نيستش. ديوارهاشو مي بينين؟ شبكه هاشو مي بينين؟ دگمه هاشو مي بينين؟ »
كدخدا گفت: « مشد اسلام راس ميگه، اين بايد يه چيزي باشه واسه خودش. يه چيز خيلي مهم هم بايد باشه. »
پسر مشدي صفر گفت: « هرچي باشه خيال نمي كنم چيز بدرد بخوري باشه. »
عبدالله گفت: « بدرد بخور بود كه پوروسي ها دورش نمي انداختن. »
اسلام گفت: « شايد زورشون نمي رسيده ببرن. »
كدخدا گفت: « تو رو خدا مشد اسلام. پاشو ببين چي هستش. »
اسلام بلند شد و رفت طرف صندوق. دست ماليد و وارسي كرد. و نشست پهلوي صندوق، با دگمه هايش ور رفت. ماه روي صندوق مي تابيد و ذرات نور به هر طرف پخش ميشد. اسلام پيش خود گفت: « چي هستش؟ چي مي تونه باشد؟ »
سرش را برد جلو و صورتش را چسباند به صندوق و بعدگوشش را گذاشت و گوش داد. يك دفعه با عجله بلند شد. مردها نگاهش كردند.
اسلام گفت: « بلند بشين، بيايين، گوش كنين! كدخدا بيا مشدي بابا! بيا اسماعيل! »
مردها بلند شدند و رفتند جلو و گوش هايشان را چسباندند به بدنه صندوق.
اسلام گفت : « مي شنوين؟ »
كدخدا گفت: « آره، آره. »
پسر مشدي صفر گفت: « من كه چيزي نمي شنوم. »
اسلام گفت: « خوب گوش كنين. »
خودش هم نشست پهلوي ديگران و گوشش را چسباند به ديواره صندوق و دوباره گفت: « مي شنوين؟ »
مشدي بابا گفت: « من يه چيزهايي مي شنوم. »
اسماعيل گفت: « راس ميگه، يه چيزايي هس. »
پسر مشدي صفر گفت: « من كه چيزي نمي شنوم. »
اسلام گفت: « گوش مي كني كدخدا؟ »
كدخدا گفت: « مثل اين كه توش باد مي وزه. »
مشدي بابا گفت: « نه خير صداي آب ميآد. »
اسماعيل گفت: « نكنه يه مشت زنبور و مگس ريخته باشن اين تو؟ »
پسر مشدي صفر گفت: « من كه چيزي نمي شنوم. »
اسلام سرش را بالا برد و گفت: « نه. صداي چيز ديگه نميآد. اين تو گريه مي كنن. صداي گريه و زاري ميآد. »
مردها گوش ها را چسباندند به بدنه صندوق و با وحشت بلند شدند.
كدخدا گفت: « آره، به خداوندي خدا صداي گريه ميآد. »
مشدي بابا گفت: « يعني ميگي اين تو يكي هس كه گريه و زاري مي كنه؟ »
اسلام گفت: « اين تو هيچ كس گريه و زاري نمي كنه. اين يه ضريحه. ضريح يه امام زاده. نمي بيني چه جوري هستش؟ صداي گريه ها رو شنيدين؟ »
پسر مشدي صفر گفت: « من كه نشنيدم. »
مردها عقب عقب رفتند و نشستند روي زمين.
كدخدا گفت:« وحالا چكار بكنيم مشدي اسلام؟ »
اسلام گفت: « مي بريمش بيل. مي بريمش بيل. »
مشدي بابا گفت: « ببريم چه كارش بكنيم؟ ببريم بياندازيم پهلوي اون يكيا توي علم خانه؟ »
اسلام گفت: « حالا مي بريم و بعد ميگم كه چه كار بكنيم. »
از جاده صداي شيهه اسب شنيده شد. پسر مشدي صفر با عجله رفت بالا، يك نفر پوروسي قمه به دست، دور وبر گاري مي پلكيد و آن ها را مي پاييد. تا سرو كله پسر مشدي صفر پيدا شد، مثل باد در رفت و در تاريكي حاشيه دره ناپديد شد.

مظلومیت انقلاب فرهنگی، از آغاز تا اکنون صادق زیباکلام: باید دانشگاه‌ها را سازمان‌یافته تعطیل کرد

محمدي مهدي تهراني

ضرورت تحول در علوم انسانی و حرکت از ترجمه به سمت تبیین علوم اسلامی شاید از همان روز که برداشتی ناقص و ناتمام از انقلاب فرهنگی به دو سال تعطیلی صرف در دانشگاه ها انجامید، به تصویری مغشوش و شکسته تنزل یافت تا بهانه ای باشد در دست کسانی که از اصل با این ضرورت سرناسازگاری دارند.

در این میان اگر چه بارها و بارها طی سال های متمادی رهبر انقلاب از ضرورت جنبش نرم افزاری و تجدیدنظر در مفاهیم سکولار علمی سخن به میان آوردند، اما برخی که از آغاز برداشت نادرستشان از تحول در این میدان مشکل ساز شده بود، با تمسخر این خط سیر را خط سیری شکست خورده، نادرست و بیهوده لقب دادند.

صادق زیباکلام از جمله کسانی است که اگرچه در آغاز، خود در جایگاه مدعی و مدافع انقلاب فرهنگی سخن می گفت، اما طی این سال ها با رویکردی واژگونه به نقد آن نشست و حرف و حدیث ها در خصوص ناکارآمدی علومِ مبتنی بر فلسفه غیردینی را زمینه ساز انقلاب فرهنگی دومی که جز اخراج اساتید ثمره ای نخواهد داشت، دانست.

لينک تصوير مقاله صادق زيباکلام

مواضع آن سال های زیباکلام جالب توجه است. او قبل از انقلاب فرهنگی ضمن طرح این سوال که "راه چاره چیست"، در روزنامه کیهان نوشت: «بایستی در وهله اول دانشگاه ها را تعطیل نمود اما نه بدون برنامه و بی هدف بلکه به طور سازمان یافته دانشجویان و استادان را داوطلبانه از طریق جهاد سازندگی روانه روستاها نمود و عده زیادی از استادان را روانه کارخانجات نمود تا مشکلات صنعتی و تنگناهای فنی را از نزدیک ببینند و از پشت میز دانشکده در تهران سعی در حل مسئله ذوب آهن اصفهان ننمایند.»

برداشت آن روز او و خیلی های دیگر که چون او می اندیشیدند از انقلاب فرهنگی متأثر از همان فضای چپگرای روشنفکرانی بود که تنها راه حل مشکل را در کار کردن درون کارخانه ها می دانستند و از عمق آنچه به عنوان نرم افزار انقلاب مورد نیاز است، درک درستی نداشتند. زیباکلام ضمن طرح احتمال بروز برخی مخالفت ها در بین اساتید دانشگاه ها نوشت: «فرستادن یک استاد به کارخانه و روستا برای یک هفته جالب خواهد بود، برای دو هفته قابل تحمل خواهد بود، برای یک ماه با غرولند همراه خواهد بود اما برای یک ماه بیشتر به قول شکسپیر "رؤیای یک شب تابستانی خواهد بود"!»

صادق زیباکلام ادامه داد: «همزمان با این مرحله، تنی چند از صاحب نظران در مورد هر رشته ای شروع به بررسی می نمایند که اولا آیا این رشته تحصیلی به درد جامعه بعد از انقلاب امروز می خورد یا نه و اگر جواب منفی است از مهر امسال برای رشته دیگر دانشجو نگیرند و از دانشجویان فعلی این رشته بخواهند یا تغییر رشته بدهند یا دولت تضمین نخواهد نمود که پس از فارغ التحصیل شدن برای آنان کار ایجاد نماید.»

زیباکلام معتقد بود باید پس از پایان این مرحله کارکنان و کارمندان با در نظر گرفتن نسبتی منطقی با دانشگاه "پس از انقلاب" انتخاب و مابقی بازخرید یا بازنشست شوند. زیباکلام به طرح این دیدگاه کفایت نکرد و به نقد صریح کسانی پرداخت که در این خصوص بی تفاوتند یا سهل انگاری می کنند. او همچنین با اشاره به اینکه 60 الی 70 درصد دانشجویان مذهبی و در خط امام هستند، تاکید کرد که مسئولان کشور نباید نگرانی خاصی از بابت تعطیلی دانشگاه ها و اجرای طرح انقلاب فرهنگی داشته باشند.

اگر تلاش های آن روز به واسطه فهم التقاطی از انقلاب فرهنگی یا نداشتن بینش کافی در تغییری "شکلی" و "سطحی" متوقف شد، ضرورت یک تغییر بنیادین "ماهیتی" باقی ماند؛ و این در واقع عمق مطالبه امام طی آن روزها و مقام معظم رهبری در سال های پس از آن بود؛ عمق مطالبه ای که هیچ گاه از جانب برخی درست درک نشد.

اقتصاد، سیاست و فرهنگ در یک منظومه ایدئولوژیک معنا پیدا می کنند و به اتکاء یک نوع تلقی و برداشت از آفرینش و جهان هستی از یک سو و انسان از سوی دیگر شکل می گیرند. از همین روست که نمی توان میان سیاست، فرهنگ و اقتصاد برآمده از لیبرال با مبانی کاپیتالیسم تفکیک کرد. در جهانی که جمله "خدا مرد" از سوی نیچه بر سر دست ها بلند می شود و در جهانی که انسان در جایگاه خدا می نشیند و انکار خدا یا بازنشستگی او را نتیجه می گیرد، گام های بعدی با همین مبنا و با همین رویکرد شکل می گیرد. حکایت، حکایت همان خشت اولی است که اگر معمار کج نهد، نمی تواند دیوار را فارغ از آن بچیند.

روشنفکران امروز اما نه آن روزها درک درستی از ضرورت تحول در این مفاهیم داشتند و نه اکنون. آنان که هر گاه نوای این چنینی بلند شد، احتمال اخراج و تعطیلی و دعوا و بازنشستگی را در فضای عمومی جامعه تزریق می کردند، خود در پذیرش دانشجویان در مقاطع تحصیلات تکمیلی، بالاترین حجم انحصار را در دستور کار قرار دادند و این ثمره همان فهم غلطی بود که همچنان برای آنان باقی است.

در عین حال این نوع مواجهه تناقض آمیز با دانشجویان مقاطع تکمیلی و مواجهه هایی از این دست برای کسانی که دم از روشنفکری و رویکرد لیبرال می زنند، قابل توجه است. در واقع کسانی که اکنون با طرح ضرورت تحول در علوم انسانی و انقلاب فرهنگی دوم، انقلابیون را با همان برداشت غلط خود منکوب می کنند، در عمل و به واسطه برخوردهای یک طرفه ای که دارند، سزاوار همان چیزی هستند که به طرف مقابل نسبت می دهند.

چاره اما اکنون پذیرفتن این واقعیت است که آنچه به عنوان رهاورد غرب و با عنوان علم ترجمه شده و در پیش روی ماست، ابعادی از وجود بشری را نادیده انگاشته است. این نوع قضاوت و این نوع رویکرد خواه ناخواه جهان بینی جدیدی را شکل خواهد داد؛ نوع نگاه جدیدی را خواهد ساخت. و مواجهه با این اثر با تزریق سکولار و گسیخته برخی دروس خاص چون مبانی اندیشه اسلامی جز لوس کردن و کژفهمی ماجرا نیست.

رهبر انقلاب در دیدار خود با اساتید وضعیت کنونی در حوزه علوم انسانی را نگران کننده خواندند و این پیام روشنی داشت برای کسانی که قلمی در تحلیل دارند یا مجالی برای سخن و یا فرصتی برای تکاپوی علمی. ایشان فرمودند:«در بين اين مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى عظيم دانشجوئى كشور كه حدود سه ميليون و نيم مثلاً دانشجوى دولتى و آزاد و پيام نور و بقيه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى دانشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى كشور داريم، حدود دو ميليون اينها دانشجويان علوم انسانى‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند! اين به يك صورت، انسان را نگران ميكند. ما در زمينه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى علوم انسانى، كار بومى، تحقيقات اسلامى چقدر داريم؟ كتاب آماده در زمينه‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى علوم انسانى مگر چقدر داريم؟ استاد مبرزى كه معتقد به جهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينى اسلامى باشد و بخواهد جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسى يا روانشناسى يا مديريت يا غيره درس بدهد، مگر چقدر داريم، كه اين همه دانشجو براى اين رشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مي گيريم؟ اين نگران كننده است.»

ایشان همچنین به مفاهیم برآمده از تلقی غربی از جهان و انسان اشاره کردند و فرمودند:«بسيارى از مباحث علوم انسانى، مبتنى بر فلسفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌هائى هستند كه مبنايش ماديگرى است، مبنايش حيوان انگاشتن انسان است، عدم مسئوليت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوى به انسان و جهان است. خوب، اين علوم انسانى را ترجمه كنيم، آنچه را كه غربى‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها گفتند و نوشتند، عيناً ما همان را بياوريم به جوان خودمان تعليم بدهيم، در واقع شكاكيت و ترديد و بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌اعتقادى به مبانى الهى و اسلامى و ارزشهاى خودمان را در قالبهاى درسى به جوانها منتقل كنيم؛ اين چيز خيلى مطلوبى نيست.»
بسیاری حوادث بعد از انتخابات را هم ناشی از کاستی هایی می دانند که می توان در محیط های دانشگاهی و مفاهیم سکولار علمی جستجویشان کرد و این البته منطبق بر تعریفی است که رهبر انقلاب از فرماندهان و افسران مقابله با جنگ نرم ارائه می دهند. در واقع کاملا منطقی و بدیهی که نه تنها این جریانات که بسیاری از رویکردها و مسائلی که در بطن جامعه با آنها مواجه هستیم، متأثر از سکولاریسم پنهانی باشد که در نهضت ترجمه ترویج می شود.

اکنون با این توصیف به نظر، زمان آن است که تعریفی جدید و درست از انقلاب فرهنگی، پیش روی اصحاب فکر و اندیشه قرار گیرد. امام راحل فرموده بودند:«دانشگاه مرکز سعادت و در مقابل شقاوت یک ملت است. از دانشگاه باید سرنوشت یک ملت تعیین بشود. دانشگاه خوب یک ملت را سعادتمند می کند. و دانشگاه غیراسلامی، دانشگاه بد، یک ملت را به عقب می زند.»

توضیح خانواده ملکی درباره خبر انتقال دکتر محمد ملکی به بند عمومی

عصر امروز مورخ 26 آبان 88 خبری بر روی سایتهای خبری با عنوان «انتقال دکتر محمد ملکی به بند 350 زندان اوین» قرار گرفت.

لازم به توضیح است که از ابتدای بازداشت دکتر محمد ملکی، خبررسانی درباره وضعیت ایشان تنها توسط اعلام رسمی خانواده و یا در مصاحبه های همسر ایشان انجام میگرفت و این مطلب در توضیحی پیشتر نیز اعلام شده بود.

در پی تماس تلفنی امروز دکتر ملکی از زندان، خانواده اطلاع پیدا کرد که ایشان را به بند عمومی منتقل کرده اند اما درباره بندی که ایشان در آن هستند، صحبتی نشد. تا قبل از این نوشته، خانواده در این ارتباط خبری رسما منتشر نکرده بود و مشخص نیست که خبر فوق چگونه و توسط چه منبعی بر روی برخی سایتها قرار گرفته است.

همچنین در بخش دیگری از خبر انتشاریافته آمده بود که: «دبیر شورای همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران در اولین ماه بازداشت خود هر روز به مدت 5 الی 6 ساعت تحت بازجویی قرار داشته و بازجویی‌های وی با توهین و هتاکی همراه بوده است.»

گذشته از اینکه عنوانی که برای دکتر محمد ملکی ذکر شده نامتعارف میباشد، اما درباره نحوه بازجویی دکتر ملکی ادعایی در این خبر است که هرگز خانواده چنین ادعایی را مطرح نکرده است. اگر چه خانواده همواره به ذات دستگیری ایشان و انجام بازجویی، در شرایطی که دکتر ملکی از بیماریهای متعدد رنج میبرد، معترض بوده، اما هرگز خبری در تایید یا رد توهین و هتاکی درحین بازجویی نداشته است.

بدین وسیله ضمن قدردانی از تمامی سایتهای خبررسانی که در این مدت یاریگر خانواده های زندانیان سیاسی بوده اند، خانواده ملکی اعلام میکند که تنها خبر انتقال دکتر ملکی به بخش عمومی را تایید کرده و ادعاهای دیگر در محتوای خبر فوق توسط خانواده تایید نمیشود.

لازم به تاکید مجدد است که بر طبق روال قبلی، هرگونه خبری درباره وضعیت دکتر محمد ملکی تنها از طریق خانواده ملکی و یا در مصاحبه همسر و یا فرزندان ایشان اعلام میگردد.

خانواده ملکی

مراسم چهلم بهنود شجاعی به اعتراض علیه اعدام کودکان تبدیل شد

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران : بنابه گزارشات رسیده به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، صبح امروز مراسم چهلم بهنود شجاعی در بهشت زهرا با حضور بیش از 100 برگزار شد.

مراسم چهلم بهنود شجاعی روز پنجشنبه 28 آبان ماه در گورستان بهشت زهرا برگزار گردید . این مراسم همان طوری که قبلا اعلام شده بود از ساعت 10:00 صبح آغاز شد. تعداد زیادی از مردم در این مراسم شرکت داشتند که از جملۀ آنها فعالین حقوق کودکان،زنان و کارگران بودند.شرکت کنندگان در این مراسم با روشن کردن شمع و قرار دادن گل بر آرامگاه بهنود شجاعی آغاز گردید.

افراد شرکت کننده در این مراسم نسب به اعدام کودکان و بخصوص بهنود شجاعی که صادق لاریجانی رئیس قوۀ قضائیه منصوب ولی فقیه برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه بکار می برد را محکوم کردند.

آنها اعلام می کردند که حضور ما در اینجا برای اعتراض به اعدام کودکان و پایان دادن به این جنایت که در حال حاضر بیش از100 نفر از کسانی که در سنین کودکی مرتکب جرم شده اند و در انتظار اجرای حکم اعدام بسر می برند هستیم .

این مراسم تا ساعت 11:00 ادامه داشت . در این مراسم بیش از 100 نفر شرکت داشتند.فضای مراسم امروز بیشتر اعتراض علیه اعدام کودکان بود.

در این مراسم تعدادی از نیروهای لباس شخصی حضور داشتند و افراد شرکت کننده را زیر نظر داشتند .

Human Rights Organizations

http://www.addameer.org/images/logo.jpg
http://www.addameer.org/images/head_links.jpg

LINKS

Human Rights Organizations

  • sumoud.tao.ca
    Sumoud - A Political Prisoner Solidarity Group

  • adalah.org
    Adalah - The Legal Center for Arab Minority Rights in Israel

  • alhaq.org
    Al Haq - Defending Human Rights in the Occupied Territories since 1979

  • amnesty.org
    Amnesty International - Working to Protect Human Rights Worldwide

  • assoc40.org
    The Association of Forty - Association for the recognition of the Arab Unrecognized Villages in Israel

  • badil.org
    Badil - Resource Center for Palestinian Residency and Refugee Rights

  • btselem.org
    B'Tselem - The Israeli Information Center for Human Rights in the Occupied Territories

  • dci-pal.org
    Defence for Children Internation Palestine Section

  • hrw.org
    Human Rights Watch - Defending Human Rights Worldwide

  • irct.org
    International Rehabilitation Council for Torture Victims

  • fidh.org
    International Federation for Human Rights

  • icahd.org
    The Israeli Committee Against House Demolitions

  • ittijah.org
    Ittijah - Union of the Arab Community Based Organizations

  • mezan.org
    Al-Mazen Center for Human Rights

  • minorityrights.org
    Minority Rights Group International - Working to Secure the Rights of Minorities and Indigenous Peoples

  • pchrgaza.org
    Palestinian Center for Human Rights

  • phrmg.org
    The Palestinian Human Rights Monitoring Group (PHRMG)

  • upmrc.org
    The Union of Palestinian Medical Relief Committees

  • upwc.org
    Union of Palestinian Women's Committees

  • witness.org
    Witness - Using Video and Technology to Fight for Human Rights

  • omct.org
    World Organization Against Torture


Non-Governmental Organizations

  • alternatives.ca
    Alternatives - Action and Communication Network for International Development

  • muwatin.org
    Muwatin - The Palestinian Institute for the Study of Democracy

  • pngo.net
    The Palestinian Non-Governmental Organizations' Network


International Campaigns

Solidarity with Palestinian Political Prisoners -

http://www.addameer.org/index_eng.htmlhttp://www.addameer.org/images/logo.jpg

REE MANAL AND NOUR

Campaign in Solidarity with Manal and Nour
Addameer association along with the family of Manal and Nour Gh

anem will launch a campaign to demand the Israeli government immediately release Manal Naji Mahmoud Ghanem and her one and a half year-old son Nour.


Political Detention

Administrative Detention
There are at least 750 Palestinians in Israeli prisons being held without charge or trial.

Children Prisoners
Since the beginning of this Intifada in September 2000

, over 2500 children have been arrested.

Women Prisoners
As a result of their visible activity in the current Intifada, Palestinian women have not escaped the mass arrest campaigns.


Torture
From the

first moment of arrest physical torture begins

International Day of Action
in Solidarity with Palestinian Political Prisoners - April 18


Prisoner Feature

Yaser Abd Elrahman Khalayleh, has spent over a year and a half in detention without charge or trial in an Israeli military prison.