جنبش کنونی مردم ایران می رود تا در نهایت راه خود، رژیم جمهوری اسلامی را تعیین تکلیف کند و کشور را در مسیر تغییراتی مهم قرار دهد. تغییراتی که مثبت بوده و می تواند در نهایت کشور را به سوی استقرار یک مردمسالاری متعارف پیش ببرد. در حالی که در داخل و خارج فعالان جنبش به پیش بردن آن و یافتن راه های تداوم بخشیدن حرکت و در نهایت کسب پیروزی مشغول هستند، توجهات نباید از برخی خطرهای مهمی که در انتظار آینده ی کشورمان است کنار رود.
یکی از این خطرات هجوم نظامی اسرائیل با همدستی آمریکا به ایران است. این خطر چقدر واقعی است و تا چه حد جای نگرانی دارد؟ نوشتار کنونی به این موضوع می پردازد.
نقش ایران در خروج اسرائیل از بحران
نخستین نکته ای که باید متذکر شد وضعیت بحرانی جامعه ی اسرائیل است. فراموش نکنیم که رژیم صهیونیستی اسرائیل مدل یهودی دولت فاقد مشروعیت احمدی نژاد می باشد. یعنی مشتی نظامی – سپاه پاسداران اسرائیلی – که قدرت سیاسی را در دست دارند. خوب می دانیم که هرجا نظامیان – با یونیفورم یا با لباس شخصی – کارها را بر عهده داشته باشند به دلیل ناتوانی های مدیریتی خود از یک سو و به دلیل برخی باورهای ایدئولوژیک که ترکشان نمی کند همیشه آن کشور را به سمت بحران می برند و در نهایت برای فرار از بحران های داخلی یک جنگ خارجی به راه می اندازند. نگاه کنیم به نمونه ترکیه قبل و بعد از حکومت نظامی.
باند صهیونیستی نتانیاهو و دزدانی که قدرت را در تل آویو در دست دارند در حال حاضر این کشور را به بن بستی کشانده اند که دو راه را برای آنها می گذارد: یا قبول شکست و سپردن قدرت به دست نیروهای مترقی و صلح طلب یهودی-مسلمان-مسیحی و یا آغاز یک جنگ برای ترساندن مردم اسرائیل و بر سر قدرت ماندن. بن بستی که از آن صحبت می کنیم همه جانبه است. نابرابری اجتماعی و اقتصادی در این کشور بیداد می کند. اقتصاد اسرائیل درموقعیت وخیمی است. رشد اقتصادی اسرائیل که در پنج سال گذشته بین 4 تا 5 درصد بود به 1.3 درصد سقوط کرد.[1] تولید ناخالص داخلی این کشور در سه ماهه ی اول امسال 3.6 درصد کاهش یافت. صادرات این کشور روبه کاهش گذاشته است ( 6.4 درصد از ژانویه 2008 تا 2009). ورود توریست ها در ابتدای سال 2009 به میزان 30 درصد کاهش یافته است. میزان بیکاری به مرز 10 درصد رسیده است. 2.1 میلیون اسرائیلی طبق استانداردهای این کشور زیر خط فقر زندگی می کنند. 75 درصد از خانواده های فقیر فاقد بیمه و وابسته به کوپن های غذای مجانی هستند. [2] برخی مهاجران سالمند روسی و اروپای شرقی و اتیوپیایی در میان زباله ها در جستجوی غذا هستند. منبع اصلی درآمد این کشور از تسلیحات است. تسلیحات نیز برای فروش نیاز به جنگ دارد. کمک های بلاعوض آمریکا که تا به حال به صورت غیرمشروط به این دولت داده می شد امروز که مذاکرات صلح در بن بست است و آمریکا نیز برای تغییر تصویر خویش و بیرون کشیدن خود از باتلاق عراق نیاز به صلحی حتی ظاهری هم شده دارد، دیگر نمی تواند با دست و دل بازی سابق ادامه پیدا کند. از آن سوی به دلیل بحران جهانی اقتصاد و افشاء شدن دزدی های میلیاردی، جریانی که پول را از شبکه های مالی سرمایه داری به صورت قانونی و غیرقانونی به سوی اسرائیل پمپ می کرد دچار اشکال شده است. شبکه های پولشویی صهیونیسم افشاء شده[3] و حتی بانک های سوئیس که پناهگاه مالی دزدی های این شبکه بود زیر سوال رفته است.
از آن سوی، رویای صهیونیست ها برای ساختن اسرائیل بزرگ تحقق نیافته است. شکست نظامی اسرائیل درنبردهای اخیر خود در لبنان و نوار غزه به آنها فهماند که با زور نمی توانند اسرائیل بین فرات و نیل را بسازند. حالا این پروژه روی دستشان مانده است. میلیون ها یهودی را در سرزمینی جمع کرده اند که نه توسط نیمی از دنیا به رسمیت شناخته می شود، نه آینده ی اقتصادی دارد، نه امنیت و نه چشم انداز آرمانی. اقتصادش که نیم قرن به طور عمده با تکیه بر پول های غیر تولیدی زیسته بود با مشکل روبروست. در صحنه ی بین المللی نیز گزارش سازمان ملل این رژیم را به ارتکاب جنایت جنگی متهم ساخته و به این ترتیب حاصل دهها سال تلاش تبلیغاتی برای ارائه ی چهره ای صلح طلب از رژیم صهیونیستی نقش برآب شده است. از آن سوی فلسطینی ها بعد از شصت سال قتل عام و آزار و غارت هم چنان سرپا هستند و حق خود را می طلبند. تهدید فلسطینیان به اعلام یک کشور مستقل، دولت صهیونیستی را به وحشت انداخته است. در چنین شرایطی که بن بست دولت نتانیاهو سراسری و عمیق جلوه می کند می توان انتظار داشت که خروج از آن را مثل همیشه و مثل هر نظام ضد دمکراتیک دیگر تنها با جنگ جستجو کنند. روزنامه هاآرتس می نویسد: «نتانیاهو انگیزههای زیادی برای حل اختلافات و حل و فصل بحران با فلسطینیان دارد، زیرا وی از نظر استراتژیک در در حال برنامهریزی برای جنگ با ایران و حزبالله است و افزایش بودجهی امنیتی اسرائیل نشان دهندهی این مطلب است و تهیه و تدارک جبههی داخلی اسرائیل برای رویارویی نظامی نیز بر این مهم اشاره دارد».[4]
موقعیت آمریکا در ایران سناریو
البته اسرائیل تلاش خواهد کرد که این کار را به تنهایی انجام ندهد و با خود، آمریکای در گل مانده را نیز وارد جنگ کند. حریف مناسب در این میان ایران است. رژیم جمهوی اسلامی که خود از حیث ماهیت صهیونیستی است و متشکل از افرادی است یهودی الاصل –احمدی نژاد، مشایی...- که بالاترین مراتب قدرت را در کشور به دست دارند، بهترین هدفی است که برای چنین منظوری می توان مورد استفاده قرار داد. سپاه پاسداران که نتوانست با یک میلیون نیرو از پس ارتش 200 هزار نفری عراق برآید و در طول هشت سال یک میلیون کشته و مجروح و هزارمیلیارد دلار خسارت به جای گذاشت، اینک می خواهد بمب اتمی هم درست کند.[5] این کار به مثابه ورود فیل به یک بلورفروشی می باشد. متخصصان و مسولان اتمی اش سر از اسرائیل در می آورند[6] و کامپیوترهای دستی حاوی مهم ترین نقشه های فعالیت اتمی سپاه ناگهان گم می شود.[7] کدام جمعیت بی لیاقت و بی کفایتی بهتر از این می توانست وجود داشته باشد تا بهانه ای به دست دشمنان ایران و ایرانی دهد که خاک ما را مورد بی سابقه ترین بمباران های تاریخ بشریت قرار داده و برای هزاران سال محیط زیست ایران را برای گیاه و جانور و انسان غیر قابل زیست کنند؟
نعمت های جنگ برای اسرائیل و آمریکا
برای اسرائیل این به تمامی منفعت است. نخست این که به طور موقت خود را از بحران داخلی رها می کند. دوم اینکه به عنوان ابر قدرت منطقه جا می افتد و سوم این که بزرگترین خطر برای خود، یعنی ایران را، نابود می کند. دقت داشته باشیم این ایران تحت جمهوری اسلامی نیست که برای اسرائیل خطر دارد، سی سال مماشات با رژیم نشان داد که این دو فقط جنگ زرگری با هم دارند. مگر می شود دو رژیمی که هردو جنایتکار، ظالم و غارتگر و ضد بشر هستند با هم مشکلی عمده و آشتی ناپذیر داشته باشند؟ حتی اگر هردو تا دندان به بمب اتمی مجهز باشند؟ مشکل اسرائیل با یک ایران عقب مانده تحت سیطره ی مثلث آخوند-بازار-پاسدار نیست، این برعکس ایده آل صهیونیسم و سرمایه داری است. مشکل اما با یک ایران رها از استبداد، دمکراتیک و روبه پیشرفت است. زیرا چنین ایرانی سرنوشت تمام ملت های خاورمیانه را تغییر خواهد داد. استقرار مردمسالاری در ایران تمامی رژیم های استبدادی نوکر صهیونیسم و سرمایه داری را در اردن و سوریه و عربستان و مصر و نیز اقمار غیر مستقیم سرمایه داری روسی در آسیای مرکزی را به خطر خواهد انداخت و به این ترتیب بساط اسرائیل و آمریکا و روسیه و اتحادیه اروپا در نفت خیز ترین منطقه ی جهان زیر سوال خواهد رفت. پس لازم است به هر قیمت شده از شکل گیری این سناریو جلوگیری کرد: اوباما برای خامنه ای نامه می نویسد تا راه نجات نظام جمهوری اسلامی را به او متذکر شود، روسیه قول وتو به آن می دهد و نتانیاهو آمریکا را دعوت به تهاجمی می کند که به طور زیربنایی شانس شکل گیری قدرتی به اسم ایران آینده را برای همیشه از میان برد.
در این میان ایالات متحده از انعطاف لازم برای رفتن به هر مسیری که منافعش را تامین کند دارا می باشد. فراموش نکنیم که درحال حاضر دولت آمریکا نظم اجتماعی شکننده ی حاکم بر این کشور را به زور میلیاردها دلار کمک های دولتی به شهروندان بیکار و شرکت های ورشکسته حفظ کرده است، آن هم با استفاده از دلارهای بی پشتوانه. به همین دلیل است که صهیونیسم می تواند از نفوذ سیاسی و اقتصادی خود برای بالا بردن این خطر در آمریکا بهره ببرد و دولت این کشور را به این باورنزدیک سازد که یک جنگ جدید برای فعال ساختن اقتصاد آمریکا ضروری است. [8] به نظر می رسد که در یک تحلیل نهایی و با توجه به قدرت لابی صهیونیست در اسرائیل و نیز نفع استراتژیک یک جنگ کوتاه مدت، اما پربار برای منافع استراتژیک آمریکا، زمینه برای توافق دو طرف آماده شده است. مذاکرات اخیر و بی سابقه ی غیرعلنی نتانیاهو با اوباما، یاری رسانی آمریکا به استقرار قویترین سیستم ضد موشکی موجود در مرزهای اسرائیل، انجام مانوورهای مشترک نظامی میان آمریکا و اسرائیل، برقراری جلسات مشترک سازمان های امنیتی منطقه با حضور آمریکا و اسرائیل، بازگذاشتن دست موساد برای استقرار مراکز قوی شنود و جاسوسی در کردستان عراق و نیز سرمایه گذاری و شتاب دادن به برنامه ی تولید بمب های سنگر کوب توسط دولت ایالات متحده نمونه هایی از اقداماتی است که خبر از کسب آمادگی همکاری تل آویو و واشنگتن برای انجام این ماموریت ضد ایرانی دارد، هرچند در داخل آمریکا صداهای مخالفی در این باره بلند باشد.
نباید از یاد بریم که نه سرمایه داری و نه صهیونیسم نظام هایی مبتنی بر خرد انسانی و یا ارزش های اخلاقی نیستند. درست عکس این هستند. حرف اول و آخر را برای آنها تامین منافع یک اقلیت در راس این نظام سراسر ضد انسانی، ضد اخلاقی و ضد عقلایی می زند. این جان و زندگی توده های مردم است که برایشان ارزشی ندارد.
جان کلام
نگارنده از طریق این نوشتار کوتاه و بدون وارد شدن به جزییات می خواست توجهات را به روی این نکته جلب کند که دشمن دمکراسی در ایران فقط احمدی نژاد و خامنه ای و عسگراولادی تازه مسلمان نیستند، اوباما، گوردن براون و نتانیاهو نیز چنین آرزویی را برای کشور ما ندارند. شعارهایی مانند نه غزه، نه لبنان، جان فدایم ایران، درورای افشای چهره ی عوام فریبانه و جیغ های بنفش و توخالی ضد صهیونیستی رژیم سراسر فاسد و آدمکش جمهوری اسلامی، بیانگر واقعیت ریشه داری نیست. واقعیت این است که میلیون ها انسان هم درغزه و هم در لبنان و هم در ایران قربانی رژیم های جنایت پیشه و غارتگر و ضد انسان هستند. میان نتانیاهو و احمدی نژاد فرقی نیست زیرا یکی مردم را در تهران و کهریزک می کشد و دیگری در نوار غزه و زندان های مخوف ارتش اسرائیل. آن چه باید ما به عنوان انسان ایرانی از آن دفاع کنیم انسانیت است، در هرکجا و با هر ملیتی. هم مردم فلسطین مظلومند و هم مردم ایران. نه نجات فلسطینی ها از طریق حکومت های جنایتکاری مانند جمهوری اسلامی میسر است و نه یاری مردم ایران از طریق دولت های بدخواهی مثل رژیم صهیونیستی اسرائیل. وظیفه ی ماست که با تمام قدرت و شهامت در جنبش کنونی فعال باشیم تا با رها ساختن خویش از دست رژیم صهیونیست صفت جمهوری اسلامی، ایرانمان را نجات داده و تبدیل به ایرانی کنیم، آزاد و آباد، تا الگویی باشد برای همه کشورها و ملت های منطقه. ملت ایران در سایه ی دمکراسی قادر است ملت اسرائیل را نیز از سلطه ی نظامیانی که شصت سال است دهها میلیون یهودی و مسلمان و مسیحی را در این منطقه در دشمنی و جنگ و نفرت به گروگان گرفته اند نجات دهد.
بدون درافتادن در احساسات افراطی ملی گرایانه و با نگاهی به یک واقعیت کلان تاریخی می توان گفت که از هزاران سال پیش سامیان یک دیگر را می کشتند، به اسارت می بردند و با هم می جنگیدند، بعدها برخی از سامیان یهودی شدند و بعضی دیگر مسلمان. اما همچنان، بر اساس همان سنت تاریخی بدوی یکدیگر را کشتند و همچنان می کشند و با هم جنگیدند و هنوز هم می جنگند. و باز هزاران سال پیش، فرهنگ ایرانی برای نخستین بار مفهوم «نوعدوستی» و «بشردوستی» را در تاریخ بشر آفرید و رواج داد. این مفهوم با سنت تخریب گر سامیان اسلام آورده، یعنی اعراب مسلمان، آن چنان در تضاد بود که به کشور ما تاختند و آن را تسخیر کردند. اینک نیز که بعد از 1400 سال مردم ایران می خواهند یک بار دیگر با پرداخت بهایی سنگین آن فرهنگ انساندوست و نوعدوست را دراین گوشه جهان مورد باززایش قرار دهند، این بار سامیان یهودی در اسرائیل در تضاد با آن می خواهند به ما بتازند و با بمباران اتمی، همان ویرانی را با کشور ما تحمیل کنند که تازیان با اسلام خود کردند. هشیار باشیم.
وظیفه ی ما در این میان تقویت آگاهی و دانش نزد مردم است تا بتوانند با درک و شجاعت سرنوشت تاریخی خود و میهن شان را به دست گیرند و آینده منطقه و جهان را به سوی صلح، پیشرفت و دوستی دگرگونه کنند.
* *
19 November 2009
[2] یک منبع یهودی این آمارها را بیان می کند: www.jewishfederations.org/page.aspx
[5] عواقب وخیمی برای جواب منفی ایران به پیشنهاد قدرت های بزرگ پیش بینی شده است: www.lemonde.fr/proche-orient/article/2009/11/19/nucleaire-iranien-washington-et-ses-allies-se-penchent-sur-des-sanctions-alourdies_1269034_3218.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر