ورود" نيکسون" پس از کودتای ننگين،سرهنگ نصيری، شاهپور ريپورتر
خسرو شاکری
قدما گفته بودند که نوعی از خواب دیدنها تنها به وضع گذشته و حال مربوط میشد و آینده در آنها نقشی نداشت. این نوع خوابها به بیخوابی میانجامیدند، خوابهایی که حالت معینی یا عکس مضمون آن را مستقیماً به نمایش میگذاشتند، چون گرسنگی (ولع) برای چیزی یا سیری (اشباع) از چیزی که در خواب نمایشی گسترده و خیالبافانه مییافت، این خوابها را کابوس میگفتند. اکنون در روانشناسی گفته میشود، کسانی که از دشواری سترِس مابعد زخم (post-traumatic trouble of stress) رنج میبرند – امری که نتیجهی یک زخم خوردگی (traumatism/) (ضربهی) روانی عظیم است – غالباً آن رویداد را از نو به ریختهای گوناگون، از جمله به صورت بیخوابی و کابوس میزیند و در این باز زیست حسرت دوران پیش از آن ضربهی روانی را میخورند.
قدما گفته بودند که نوعی از خواب دیدنها تنها به وضع گذشته و حال مربوط میشد و آینده در آنها نقشی نداشت. این نوع خوابها به بیخوابی میانجامیدند، خوابهایی که حالت معینی یا عکس مضمون آن را مستقیماً به نمایش میگذاشتند، چون گرسنگی (ولع) برای چیزی یا سیری (اشباع) از چیزی که در خواب نمایشی گسترده و خیالبافانه مییافت، این خوابها را کابوس میگفتند. اکنون در روانشناسی گفته میشود، کسانی که از دشواری سترِس مابعد زخم (post-traumatic trouble of stress) رنج میبرند – امری که نتیجهی یک زخم خوردگی (traumatism/) (ضربهی) روانی عظیم است – غالباً آن رویداد را از نو به ریختهای گوناگون، از جمله به صورت بیخوابی و کابوس میزیند و در این باز زیست حسرت دوران پیش از آن ضربهی روانی را میخورند.
اگر برای سلطنت طلبان، یعنی به حسرتنشستگان دیکتاتوری پس از 28 مرداد، ضربه انقلاب 1357 به زخمی روانی بدل شده و آنان شب و روز خواب «گذشته های شیرین» خود را میبینند و در حسرت آن دوران رنج میبرند، گناه آن از کسی نیست جز شاه مورد ستایششان و کسانی که ازو حمایت میکردند، فرمان میبردند، و چون چاکران دهان بسته در خدمت مردی قرار داشتند که همه ی منتقدان غربیاش، و حتی برخی از حامیان او در غرب، در خودپسندی و خود-بزرگبینی او، که به انقلاب انجامید، یک صدایند. حال حسرت گذشته هیچ دردی را دوا نمیکند. اگر در مورد فردی زخم خوردگی روانی بایستی به روانشناس یا روانکاو رجوع کرد، در امر زخم خوردگیهای اجتماعی– سیاسی، مبتلایان بدان بایستی برخوردی جدی با تاریخ را پیشه کنند، و به نظر روانکاوان جمعی که تاریخ را در همهی وجوهش – اعم از سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، روانی، و اقتصادی – بررسی میکنند، رجوع کنند تا مگر از کابوسی که بدان دچار آمدهاند رهایی یابند و بپذیرند که، چنان که اسناد مکالمات سفرای بریتانیا و آمریکا با شاه از همان سالهای نخستین سلطنت او به بعد نشان میدهند، سرآغاز بدبختی ایران در فردای شهریور 1320 این بود که پسر رضاخان قزاق میخواست همچون پدرش – که با استبداد محض حکومت کرد و نه تنها مخالفان خود را سر به نیست کرد، بل همچنان خدمتگزاران و چاکران دست به سینه خویش را به دیار عدم فرستاد – حال و آیندهی کشور را در چنگ بزرگ خویش گیرد و آن را با مغز کوچکش و با خودپسندی عظیم بیمارگونهاش بدون شایستگی و درایت بگرداند.